تأثیر شرایط اجتماعی ـ اقتصادی بر مشارکت سیاسی زنان در ایران (1)

مشارکت سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهم ترین ظرفیت های سیاسی است که عوامل مؤثر برآن باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد. کتاب «مشارکت سیاسی» میلبراث، شاخص های علمی را در مورد مشارکت
سه‌شنبه، 29 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تأثیر شرایط اجتماعی ـ اقتصادی بر مشارکت سیاسی زنان در ایران (1)
تأثیر شرایط اجتماعی ـ اقتصادی بر مشارکت سیاسی زنان در ایران (1)

 

نویسندگان:دکتر سید محمد تقی آل غفور/ فاطمه کاشف الغطاء
استادیار دانشگاه باقرالعلوم / کارشناسی ارشد علوم سیاسی



 

چکیده

مشارکت سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهم ترین ظرفیت های سیاسی است که عوامل مؤثر برآن باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد. کتاب «مشارکت سیاسی» میلبراث، شاخص های علمی را در مورد مشارکت سیاسی ارائه داده است که بررسی کیفیت مشارکت را در جوامع مختلف آسان می کند. یک دسته از عوامل مؤثر بر مشارکت سیاسی، عوامل اجتماعی ـ اقتصادی (از جمله میزان تحصیلات، شغل، شرایط خانوادگی، محل اقامت و مذهب) است که دراین پژوهش در مورد ایران مورد بررسی قرار گرفته است. بدین سان برخورداری ازتحصیلات و شغل مناسب در کنار شرایط خاص خانوادگی، محل اقامت و نزدیکی به مراکز مهم تصمیم گیری و سیاست گذاری و ارتقای مجموع این شرایط، باعث تحول اساسی در وضعیت مشارکت سیاسی زنان در ایران شده است. هر چند در سطوح بالای مدیریتی کشور هنوز جای زنان مدیراین مرز و بوم خالی است.
کلیدواژه ها: زنان، مشارکت سیاسی، عوامل اجتماعی ـ اقتصادی، تحصیل، اشتغال، اقامت، شرایط خانوادگی، زنان روستایی.

مقدمه

یکی از مسائلی که در نظام جمهوری اسلامی ایران از اهمیت برخوردار است، میزان بالای مشارکت مردمی به منظور حمایت و تضمین بقای این نظام است. دراین میان، نقش زنان و مشارکت آنان در سیاست، چه در مرحله پیروزی انقلاب و چه در مرحله تداوم آن، حایز اهمیت است. دراین زمینه به نظر می رسد موشکافی و تحلیل رفتارهای مشارکتی زنان برای شناخت بهتراین رفتارها، هم برای زنان فعال ایرانی و هم برای مسئولان امر، ضروری به نظر می رسد. این دغدغه باعث شد که نوشتار حاضر به موضوع «تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی بر مشارکت سیاسی زنان در جمهوری اسلامی ایران» بپردازد.
مشارکت سیاسی درگیر شدن فرد در سطوح مختلف فعالیت درنظام سیاسی ازعدم درگیری تا احراز مقام سیاسی رسمی است.(راش، 1377، ص 123) این مقوله را می توان در قالب نظریه های مختلفی همچون نظرهای ابزاری، نظریه تکاملی، نظریه انگیزش مبتنی براقتصاد، کنش های عقلانی و ارزشی وبر و بسیاری نظریات دیگر بررسی کرد.
دیدگاهی که دراین مقاله مورد توجه است، نظر لسترمیلبراث (Lester Milbrath,1977) در کتاب مشارکت سیاسی (Political Participation) است که به بررسی انواع مشارکت سیاسی و عوامل تأثیر گذار بر آن می پردازد.
بر اساس توضیحات میلبراث در کتاب مزبور، شواهد و مدارک نشان می دهد که مشارکت سیاسی در تمام سطوح بر طبق پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی، تحصیلات، شغل، جنسیت، سن، مذهب، قومیت، ناحیه و محل سکونت، شخصیت و محیط سیاسی یا زمینه ای که در آن مشارکت سیاسی صورت می گیرد، متفاوت است. البته این ویژگی ها با هم ناسازگار نیستند. مثلاً یک فرد متعلق به طبقه کارگر ممکن است تحصیلات تمام وقت فراتر
از سطح متوسطه نداشته باشد، ولی عضو یک اتحادیه کارگری باشد. به همین ترتیب، یک زن طبقه متوسط شاید تحصیلات فراتر از سطح متوسط داشته باشد، ولی عضو اتحادیه ای نباشد. در هردو مورد، این ویژگی ها هم ستیزند و ساختن ماتریسی که اهمیت نسبی هر یک را نشان بدهد دشوار است. با وجود این، براساس مدارک و شواهد، احتمال مشارکت سیاسی افرادی که در معرض تعدد ویژگی ها یا فشارهای تقویت شده قرار دارند در مقایسه با افرادی که در معرض فشارهای دو سویه هستند بیشتراست. ارتباط بین ویژگی های اجتماعی ـ اقتصادی و مشارکت باید با دقت مورد بررسی قرار گیرد؛ چرا که استثنائات مهمی دراین رابطه وجود دارد. برای مثال، در بسیاری از کشورهای جهان سوم، احساس هویت افرادی که در اجتماعات روستایی زندگی می کنند بسیار نیرومندتر از کسانی است که در نواحی شهری ـ که سریعاً رو به گسترش هستند ـ به سر می برند. مثال دیگر، جنبش های نیرومند اتحادیه های کارگری هستند که در تعدادی از کشورهای اروپایی و استرالیا وجود دارند و با افزایش میزان مشارکت طبقه کارگر در مواردی که اتحادیه ها رابطه نزدیکی با یک حزب سیاسی دارند در ارتباط هستند. بهترین و مهم ترین مثال از یک گرایش در حال دگرگونی، شکاف مشارکتی میزان مردان و زنان است.(1)

ویژگی های اجتماعی ـ اقتصادی و مشارکت سیاسی (میلبراث، 1977)

قسمت اعظم اهمیت تحقیقات مربوط به مشارکت سیاسی، به رفتارهای ناشی از متغیر موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی باز می گردد. اهمیت این متغیر به خاطر محسوس بودن و قابلیت اندازه گیری آسان آنهاست. این قابلیت باعث می شود بحث های انتزاعی قابل
بررسی و عملی شود و به جای تحقیق راجع به متغیرهای شخصی، که به راحتی قابل شناخت نیست، از متغیرهای اجتماعی برای بررسی مشارکت سیاسی استفاده شود، البته این مقوله بدان معنا نیست که متغیرهای اجتماعی خود بدون واسطه باعث شکل گیری یک رفتار اجتماعی می شوند، بلکه آنها با شکل دادن به عقاید و طرز تلقی ها و ویژگی های شخصیت باعث ظهور رفتار اجتماعی خاصی توسط فرد می گردند.
به عقیده میلبراث وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی تنها جنبه مادی ندارد، بلکه ناشی از یک احساس است؛ احساسی که برخی را برتر از برخی دیگر بدانیم و این وضعیت در همه جوامع وجود دارد؛ تنها تفاوت آن است که معیار سنجش درجوامع مختلف، متفات است. بنابراین، نمی توان معیاری یکسان برای همه جوامع ارائه داد و برای مطالعه موردی باید به دنبال عاملی بود که برای جامعه ای خاص ارزش محسوب می شود. بر این اساس، میلبراث به ترسیم طرحی دو بعدی می پردازد که دراین طرح، جوامع به مرکز و پیرامون تقسیم می شوند. در این چارچوب، وابستگی به مرکز و پیرامون در به دست آوردن وضعیتی خاص از لحاظ اجتماعی و اقتصادی مؤثر است و به دنبال آن، بر مشارکتی سیاسی تأثیر می گذارد. در مرکز بودن، موقعیتی را برای فرد به وجود می آورد که او را قابل دسترس می نماید؛ خبرهای مهمی به او می رسد. به نهادهای زیادی وابسته می شود و در بسیاری از تصمیم سازی ها سهیم می گردد. بنابراین، مردم مرکز احتمال بالایی از مشارکت در سیاست را دارا هستند تا مردم حاشیه. بر اساس این طرح، می توان الگوی «بالای شهر» و «پایین شهر» را ترسیم کرد که البته منظور از بالای شهر منطقه ای است که افراد صاحب موقعیت بالای اقتصادی ـ اجتماعی درآن زندگی می کنند. مردم این منطقه دارای تحصیلات بالا هستند، در گروه های بسیاری عضویت دارند، از درآمد بالا و اعتباراجتماعی برخوردارند، به آینده امیدوارند و....
در مقابل، پایین شهری ها کسانی هستند که از موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی مطلوبی برخوردار نیستند. درآمد پایین، سطح تحصیلات پایین، احساس کمی قدرت و در نتیجه دارا بودن شخصیت ضعیف از مشخصه های مردم این منطقه به شمار می رود.
با ارتقای سطح تحلیل، همین الگو را می توان در مورد کشورها نیزاجرا کرد. به عقیده میلبراث، کشورهای با توسعه اقتصادی بالا، از سطح بالایی از مشارکت سیاسی نیز برخوردارند، بر خلاف کشورهای در حال توسعه یا جهان سومی که سطح مشارکت سیاسی در آنها پایین است. به این ترتیب، در یک منطقه خاص افزایش فعالیت های سیاسی را ازطریق تأثیر بر تلقی های افرادی که موقعیت جدید را به دست آورده اند، به دنبال دارد.
میلبراث برای اندازه گیری وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی، به طرح و بررسی چند عامل می پردازد؛ از جمله : سن، تحصیلات، مذهب، محل سکونت، درآمد، اشتغال، عضویت تشکیلاتی، هویت جمعی، تفاوت های جنسیتی و مؤلفه های شخصی.

1. اشتغال

یک روش برای بررسی اشتغال، دسته بندی شرایط مشاغل متنوع است. مشاغل نزدیک به مرکز نسبت به کسانی که درحاشیه هستند، معمولاً به عنوان دارندگان مقامات بالا در نظر گرفته می شوند. یک راه برای ایجاد دسته بندی خوب، الگویی ساده از درجات شهروندی و شأن و جایگاه مشاغل است. چنین دسته بندی اعتبار بسیار بالایی دارد. یک مقوله، مبتنی بر دسته بندی ای است که برای شاخص وضعیت شغلی مسئولیت ها در مطالعات انتخابی 1956 استفاده شد. این شاخص تمایل واضحی را نسبت به افراد طبقه بالاتر که احتمال فعال بودن آنها در سیاست بیشتراست، نشان می دهد. برخی دیگر از تحقیقات نشان می دهد
افرادی با موقعیت شغلی بالاتر، بیشتر تمایل دارند در سیاست مشارکت نمایند. در ایالات متحده تحلیل اطلاعات انتخابی مرکز تحقیقات میشیگان دلالت می کند که درصدهای زیر در خصوص رفتار رأی دادن درانتخابات ریاست جمهوری 1964 دیده می شود:
ـ متخصصان و مدیران : 80 درصد،
ـ بقیه مشاغل بالا : 79 درصد؛
ـ کشاورزان: 79 درصد؛
ـ افراد ماهر و نیمه ماهر : 69 درصد؛
ـ افرادی که هیچ مهارتی ندارند: 64 درصد.
البته برای استفاده از اطلاعات مربوط به رفتار رأی دادن به عنوان یک شاخص عمومی از مشارکت سیاسی، باید احتیاط کرد.
در جوامع قطب بندی شده، کارگران دستی ممکن است به درجه ای برابر از مشارکت سیاسی با کارگران بالاتراز خود که از جایگاه اجتماعی (پرستیژ) بالایی برخوردارند، دست یابند. این مباحث فرضیه هایی قابل توجهی هستند. تمایز طبقاتی در نظام احزاب طبقاتی نسبت به نظام حزبی بدون تمایز طبقاتی کمتربا مشارکت سیاسی پیوند می خورد. در طبقاتی مبتنی بر نظام حزبی نروژی، احزاب مشاغل سطح پایین را برای فعلیت سیاسی بسیج می کنند، در حالی که ویژگی اختلاط طبقاتی در احزاب سیاسی ایالات متحده، مشارکت سیاسی را در میان طبقات پایین سست کرده است. یک استنباط ساده را می توان از اطلاعات منتشر شده در بریتانیا ترسیم کرد که از دست رفتن تدریجی هویت خاص حزب کارگر به واسطه طبقه کارگر، باعث کاهش رفتار انتخاباتی در طبقه سنتی کارگر می شود.
پرسش دیگری که مطرح می شود این است : چه مشاغلی ممکن است مشارکت سیاسی را تسهیل کنند یا ازآن ممانعت به عمل آورند؟ پاسخ این سؤال احتمالاً طیف های مختلفی را نسبت به آنچه در بالا بحث شد ایجاد می کند.
دان ویژگی های مشاغلی را که مشارکت سیاسی را آسان می کنند این گونه خلاصه می نماید:
1. توسعه و استفاده از مهارت های عقلانی و اجتماعی ای که ممکن است به سیاست منتقل شود؛
2. فرصتی برای تعامل با تمایلات دیگران؛
3. بالاتر ازمیانگین شاخص ها در سیاست دولتی؛
4. نقش ها و کارکردهای انتقال داده شده به خدمات عمومی.
یک مطالعه از دفاتر حزبی محلی نشان می دهد که میزان بالاتری از درصد نرمال و عادی ازآنِ مشاغل با نقش های دلالی واسطه ای است.
تحقیقات ا.واتسون نشان می دهد حرفه ای ها احتمالاً در سیاست بیشتر فعالند. به دنبال آنها،تجار، ادبا، استادان فن و کارگران غیر ماهر قرار دارند. در کشورهای انگلوساکسون و فرانسه، وکلا به طور ویژه ای احتمال دارد که در پی مقام باشند و در سیاست فعال شوند، اگرچه این الگو چندان عمومی نیست. در بیش از نیمی از ایالت های ایالات متحده از 1870 تا 1950، وکلا وارد کار بودند. اعضای پارلمان بریتانیا از گرایش خارج ازمالکیت پیروی می کنند و به سوی مشاغل حرفه ای تمایل دارند. در برخی از کشورها برای کارمندان دولتی الگویی وجود دارد که به لحاظ سیاسی بسیار فعالند؛ خواه ناخواه این اتفاقات به امکان و منع قانونی علیه فعالیت های سیاسی کارمندان دولتی بستگی دارد.
هاچ اکت فعالیت های سیاسی کارمندان حکومت فدرال ایالات متحده را کنترل کرد. قطعاً ماهیت عمومی کارآنها باعث می شود مقامات دولتی جایگاه مهمی در خروجی های سیاسی داشته باشند.

پی نوشت :

1-مقدمات ارائه شده، ترجمه و تلخیصی از متن انگلیسی کتاب مشارکت سیاسی اثر لسترمیلبراث است.

منبع مقاله :
نشریه بانوان شیعه، شماره 20



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط