بازخوانی مبانی جنبش های کاذب اجتماعی در دو دهه اخیر درایران بر اساس اسناد تاریخی
ازپیامبر عظیم شان اسلام روایت شده :انی لا تخوف علی امتی مومنا ولا مشرکا. اما المؤمن فیحجزه ایمانه واما الکافر فیقمعه کفره ولکن اتخوف علیکم منافقا عالم اللسان یقول ما تعرفون ویعمل ما تنکرون.
من بر امتم ازافراد مؤمن ومشرک نمی ترسم؛ چه مؤمن را ایمانش از صدمه به امت باز می دارد و کافر را نیز کفرش رسوا و نابود می سازد. اما بر شما از آن منافق چرب زبان بیم دارم که به سنت اسلام و مسلمانی سخن می گوید ولی در عمل برضد اسلام حرکت می کند.
مبارزه با هسته انقلاب درپناه پوسته!
استاد شهید آیت الله مطهری در مقاله «نقش حادثه کربلا در تحول» می فرماید درجریان های فکری، اعتقادی، ایمانی و در انقلاب های الهی وغیرالهی که دردنیا به وجود می آید. خطر بزرگ، آن خطری است که قرآن از آن به نام نفاق یاد کرده است. آن جریانی که پیغمبر به وجود آورده است قهرا روح و حقیقتی دارد ودرعین اینکه روح، حقیقت و باطنی دارد، ظاهری، شعارهایی و پوسته ای هم دارد.از نظر مرحوم استاد مطهری جنبش های اجتماعی، هم هسته دارند و هم پوسته، تاریخ و طبیعت بشری، تجربه ها و آزمایش های تاریخی نشان می دهد که هرگاه یک جریان صحیح و مفید اجتماعی برای بشر به وجود آید دشمنان این جریانات، وقتی که می بینند از مواجهه و رودررویی مستقیم با آن نتیجه ای نمی برند به این فکر می افتند که به آن جریان یا جنبش ملحق شوند و خود را در همان جریان قراردهند.
اما نحوه حضوردشمن دراین جریان ها و جنبش ها بسیار جای تعمق دارد. مرحوم استاد مطهری می فرماید دشمنان جنبش ها وجریان های صحیح اجتماعی، وقتی وارد این جریان ها می شوند ظاهر و پوسته جریان را حفظ می کنند اما شروع به خالی کردن هسته و درون این جنبش ها می نمایند. هسته را که درون جریان هست خالی می کنند و می خورند. ظاهر را نگه می دارند اما باطن را تغییر می دهند به طوری که اکثریت قریب به اتفاق مردم، احساس نمی کنند که آن حقیقت وهسته آن جریان ازدستشان رفته است. چرا؟ چون پوسته، حجم وهیکل محفوظ است اما روحی در آن وجود ندارد؛ با رنگ آمیزی؛ مرده ای را به صورت یک زنده نشان می دهند؛ آنچنان آن را از درون خالی و از باطن پوسیده می کنند و ازبین می برند که مدتی همین جور به ظاهر وبا نمادهای اصلی جنبش و شعارهای آن دوام پیدا می کند ولی مانند یک گردوی پوچ، بی مغز می شود. وقتی که باطن یک جنبش اجتماعی وآرمان هایی که آن را به وجود آورد از میان رفت، اگرچه تا مدتی پوسته باقی می ماند اما چون حیات پوسته به هسته
است و ظاهر را باطن نگه می دارد، بعد ازمدتی ظاهر نیزخود به خود از میان می رود.
شهید مطهری معتقد است که این امر اختصاصی به انقلاب های دینی ندارد، همه انقلاب های دنیا وبا هر رنگ وبویی همین جوراست. (1)
ما در جنبش های اجتماعی یکصد سال اخیر شدیداً با این مسئله روبه رو بودیم. در نهضت مشروطیت، مردم به اعتبار آرمان های اسلامی و رهبری روحانیت به صحنه آمدند، قرار بود نهضت عدالت خانه، آزادی وقانون گرایی در سایه آموزه های اسلامی را برجامعه حاکم و قدرت نظامی استبدادی قاجاری و الیگارشی وابسته به آن را محدود سازند؛ اما وقتی نهضت به پیروزی رسید و نظم کهنه از هم پاشیده شد ورهبران جنبش اراده تأسیس نظام جدید کردند، پوسته نهضت عدالت خانه به ظاهرحفظ گردید اما هسته آن به شکل نظام مشروطه سلطنتی درآمد و شروع به خوردن نهضت و رهبران نهضت کرد. عین همین داستان درجنبش ملی شدن صنعت نفت هم برای ملت ایران اتفاق افتاد.
چرا تاریخ چنین مسیری را طی می کند وچه عواملی باعث می شود که رهبران جنبش های بزرگ اجتماعی متوجه رخنه عوامل تخریب کننده درهسته های جنبش وحرکت های مردمی نشوند؟ مرحوم استاد مطهری یکی از علل وعوامل اساسی غلبه هسته خوران جنبش های اجتماعی را عدم هوشیاری آن چشم بینایی که با شناخت ومعرفت نظاره گر نفوذ موریانه های مخرب به درون هسته های جنبش ها هستند می بیند. از دیدگاه استاد مطهری امام در جوامع، آن چشم بسیاربینایی است که در عمق حوادث نفوذ می کند وآنچه را دیگران در آینه نمی توانند ببینند او د رخشت خام می بیند و تشخیص می دهد که باطن جنبش هست یا نیست؛ حقیقت هست یا نیست؛ چقدرتظاهر به جای حقیقت آمده است؛ چقدر جوفروشی وگندم نمایی است. (2)
همه انقلاب های اجتماعی گرفتارچنین آفت هایی هستند و ساده لوحانه خواهد بود که تصور
شود انقلاب اسلامی به دلیل ماهیت دینی وساخت ولایی از چنین آفتی مبراست.
روایت شهید مطهری در خصوص خطر نفاق در جریان های فکری و انقلابی چشم انداز خوبی در فهم وقایع سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی است. آن جریانی که امام به وجود آورد مانند جریان صدر اسلام قهرا روح وحقیقتی دارد ودرعین حال ظاهری و شعارهایی، انقلاب اسلامی هم هسته دارد وهم پوسته. انقلاب اسلامی ونظام جمهوری اسلامی یک جریان صحیح، مفید وخدمت گزاری است که امام در اوج سیاهی تاریخ ایران پایه ریزی کرد. دشمن از همان ابتدای انقلاب درمواجهه رودررو با جریان انقلاب قرار گرفت. کسانی وجریان هایی درفرایند پیروزی انقلاب و در نابودی نظم کهنه وپوسیده و به هنگام پایه ریزی نظام جمهوری اسلامی وتداوم انقلاب، با انگیزه های متفاوت ومتظاهر به جرگه انقلابیون پیوستند.
درسه دهه گذشته نظام جمهوری اسلامی از داخل وخارج مورد تهاجم قرار گرفت و ایستادگی کرد. هر چه از عمر نظام جمهوری اسلامی گذشت مخالفان این نظام فهمیدند از مبارزه رودرروبه نتیجه ای نخواهد رسید. آیا می توانیم به ملت خود اطمینان دهیم که این مبارزه به پایان رسیده وامکان اینکه دشمن از پوسته عبورکرده و به هسته تاخته است تا ازدرون، این جنبش بزرگ اجتماعی را به زانو در آورد، وجود ندارد؟ رخدادهای دو دهه اخیرنشان می دهد که امروز نظام جمهوری اسلامی دیگر از خارج دنیای اسلام تهدید نمی شود. الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشون هم واخشون. (3) آنچه امروز نظام ما را تهدید می کند، در درون جریان های مدعی انقلاب و اسلام باید جست وجو کرد؛ آنهایی که برای رسیدن به قدرت به هسته های نظام می تازند واز درون، مغز وهسته را پوچ می کنند.
استاد مطهری به درستی می فرماید؛ خدای آورنده اسلام می گوید از کفار بر دین خودتان نترسید، از خودتان بترسید واز من بترسید که این نعمت را از شما بگیرم. از درون وداخل خودتان بترسید. خدای شما با کسی قوم وخویشی ندارد. شبیه خدای بنی اسراییل نیست که
رذالت ها، شقاوت ها، ظلم ها، تعدی ها، جنایت ها وقتل نفس های قوم خود را بییند و در کنار قوم خود شریک تمامی این شقاوت ها باشد. خدای اسلام خدایی است که اگر بندگان او فاسد شوند نعمت ها را از آنها خواهد گرفت.
ان الناس فی کل خلف عولا ینفون تحریف الغالین و انتحال المبطلین (4)
در هر نسلی از ما، هستند افراد عادل ومعتدلی که با تحریف ها، با تغییرها وتبدیل ها و واژگون کردن های حقایق و با به خود بستن مبطل ها مبارزه می کنند وآن را نفی می نمایند. اکنون انقلاب اسلامی نیز در معرض چنین خطری قرار گرفته است. افرادی که از ابتدای این نهضت با اندیشه ها و آرمان های انقلاب اسلامی نیز درمعرض چنین خطری قرار گرفته است. افرادی که از ابتدای این نهضت با اندیشه ها وآرمان های انقلاب اسلامی وامام خمینی مبارزه می کردند واندیشه های امام را مغایر با دموکراسی، حقوق بشر، تجدد و... می دانستند اکنون چگونه می توان باورکرد که مدافع آرمان های ملت ایران و حافظ انقلاب اسلامی باشند؟
افرادی که امام آنها را از درون رهبری نظام طرد کرد واعلام نمود که :
شما این کشور وانقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال ها وازکانال آنها به منافقین می سپارید، صلاحیت ومشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده اید. شما در اکثر نامه ها و صحبت ها وموضع گیری هایتان نشان دادید که معتقدید لیبرال ها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می گفتید دیکته شده منافقین بود که من فایده ای برای جواب به آنها نمی دیدم. مثلاًً در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیارمعدودی که درجنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان وقلم شما به آلاف والوف رساندند و می بینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبارکرده اید. درمسئله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدین تر می دانستید وبا اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می دادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل
من نمی باشید و به طلابی که پول برای شما می آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و پا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می دانید -که مسلماً منافقین صلاح نمی دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می شوید که آخرتتان را خراب تر می کند. (5)
اکنون چگونه می توان باور کرد که این افراد مطرود و رانده شده و ساده لوح که بیت آنان لانه قاتلین، منافقین وجاسوسان امریکا بوده است، دلسوز انقلاب اسلامی، امام خمینی وملت ایران در آیند وخود را منجیان کشور قالب کنند؟!
افرادی که امام آنها را با دلی شکسته و سینه ای گداخته از آتش بی مهری ها نصیحت می کند که :
1.سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم ومنافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرال ها نریزد.
2.از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک می شوید، در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
3.دیگر نه برای من نامه بنویسید ونه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
4.نامه ها وسخنرانی های منافقین که به وسیله شما از رسانه های گروهی به مردم می رسید، ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان – روحی له الفداء – و خون های پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. (6)
اکنون چه کسی می تواند قبول کند که چنین انسان ساده لوحی خیرخواه مردم باشد و از حضور با شکوه مردم درصحنه انتخابات احساس خطر نکند و به آرای مردم احترام گذارد و
از کسی که ظرفیت یک رقابت مردم سالارانه را ندارد و پس از عدم اعتماد اکثریت مردم به وی قیصریه را به آتش می کشد، حمایت نکند.
آیا نباید به این مسئله فکر کنیم که دشمنان انقلاب سال هاست که از رویارویی مستقیم با انقلاب اسلامی و ولایت فقیه ناامید شدند و اکنون بهترین شیوه مبارزه را چسبیدن به انقلاب و زدن مارک نهضت بر خود می بینند؟! و می خواهند با تحریک مطرودان امام و امت، منافقین، استحاله گرایان، تجدیدنظرطلبان، ساده لوحان، قدرت پرستان و کم ظرفیت ها، به جنگ با انقلاب اسلامی بیاید؟!
چرا پاره ای از شخصیت های معتقد به انقلاب اسلامی که تا دیروز مورد تهاجم و تمسخر و توهین همین جریانات و افراد بودند اکنون در کنار آنها قرار گرفته اند و از آنها برای ریختن افراد نادان به صحنه مبارزه با انقلاب اسلامی و هدر دادن خون بی گناهان فتوا می گیرند؟
آیا آقای میر حسین موسوی نامه مورخه 9 /7 /67 آقای منتظری به خود را فراموش کرده است؟ آیا فراموش کرده است که همین آدم ساده لوح به تعبیر امام، به القای منافقین بیت خود، دولتی را که به قول خودتان منتخب امام و مورد تأیید مطلق امام بوده است به چه چیزهایی متهم کرد؟ اگر آقای موسوی وهمه آنهایی که گوش وچشم خود را برای شنیدن حقیقت محکم گرفته اند وبصیرت خود را از دست داده اند و به دلیل حب قدرت، تمایلی ندارد که این حقایق بازخوانی شود ما به حکم رسالت تاریخی که یک مورخ به آن پایبند باشد این نامه را بازخوانی می کنیم تا نسل حاضر ونسل های آینده بدانند که این مدعیان دروغین حق وحقیقت و آزادی و عدالت چه بر سر ملت ایران و انقلاب آزادی بخش آنها آورده اند، واکنون آیا آنچه می گویند حق و منطبق با متن تاریخ است یا مانند همه مستبدان، تاریخ را به زعم خود وارونه می نویسند.
خطاب به جناب آقای موسوی نخست وزیر :
1.پس ازجنگ انتظار تحول اساسی دراقتصاد وسیاست وبرخورد با مردم می رفت.
جناب آقای موسوی مگردولت شما در طول حاکمیت خود با سیاست، اقتصاد ومردم چه کرده بود که آقای منتظری از دولت انتظار تغییر داشت؟ چرا شما هیچ وقت پاسخ چنین فردی را که دولت حضرتعالی را که دولت مورد تأیید امام بود، اینگونه مورد سؤال قرار می دهد نه در آن دوران دادید ونه امروز که همان مباحث را در خاطرات کذایی منتشرمی کند. چطورشد جنابعالی رقیب انتخاباتی خود را برای بعضی از اظهارات، متهم به مخالفت با نخست وزیر منتخب امام می کنید اما از کسی که در دوران نخست وزیری شما چنین نامه هایی می نویسد وآبرو برای دولت نمی گذارد اکنون فتوا برای به هم زدن کشور ودمیدن در تنور اختلاف و مقابله با انقلاب و آرمان های امام می گیرید؟
جناب آقای موسوی ما به عنوان نسلی که نمامی آرزوها و آرمان های خود را در انقلاب اسلامی می بینیم و در همه صحنه های دفاع از انقلاب با تمام وجود حاضر شدیم و بعدها هم حاضر خواهیم شد، اکنون از شما پاسخ می خواهیم!!
آقای موسوی؛ آنچه در بند 2خواندید دیدگاه های کسی در مورد دولت شماست که شما در این انتخابات پس از ناتوانی درکسب اعتماد اکثریت مردم به اتکای بعضی از رهنمودهای او می خواستید انقلاب اسلامی را به زعم خود نجات دهید و رهنمود برای نجات ایران از او خواستید؛ بگذریم از این که چگونه می توان از فردی برای نجات انقلاب اسلامی و ایران فتوا گرفت که امام معتقد بود تنها هنر او ساده لوحی و سپردن کشور به منافقان ولیبرال ها ودفاع از قاتل هاست. اما مهم ترین سؤال ما این است که ملت ایران چگونه باید به حسن نیت جنابعالی
اعتماد کند که وقتی که شما از کسی فتوا می گیرید که در دوران حکومتتان هم شما و دولت شما را آن هم در دورانی که امام به تعبیرخود شما و اصحابتان پشت سر دولت بود، فردی ضعیف، ناتوان، غیر متخصص، غیر دلسوز، تنگ نظر، سخت گیر، دولت ناموفق، دولتی که کارها را به دست بچه های خام و عقده دار! سپرده و باعث کمبودها ونابرابری ها شده و بسیاری از صفت های زشت دیگر می دانست؟!
جناب آقای موسوی! الفاظ بالا را رقیب انتخاباتی شما به شما نسبت نداده است؛ باور بفرمایید این الفاظ و القاب در همان نامه و از ناحیه همان کسی است که شما برای رسیدن به قدرت و ابطال انتخابات قانونی و با شکوه ریاست جمهوری دهم از او فتوا خواسته اید.
حال ملت ایران چگونه باور کند که شما هنوز وفادار به آرمان های انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی هستید؟ آیا صرف ادعا کافی است؟ در حالی که حقیقت و واقعیت های تاریخی چیز دیگری را نشان می دهد.
ممکن است با غوغا سالاری بتوان چند صباحی حقیقت را درحجاب قرار داد اما باور بفرمایید حتی اگر در این غوغا سالاری به قدرت به هم برسید و با دست آهنین مخالفان خود را ساکت کنید، مردم ساکت نخواهند شد.
شما امروز نظام جمهوری اسلامی را که گرانقدرترین هدیه امام به ملت رنج کشیده ایران بود به بهانه اینکه نخست وزیر دوران امام هستید، به گونه ای در معرض پرسش های غیرمنصفانه قرار دادید که با عرض پوزش حتی منافقان هم چنین جسارتی را نداشتند؛ اما جناب آقای موسوی! آیا مایل هستید برای روشنگری مردم و درک حقایق تاریخی یک بار هم که شده متن اصلی استعفانامه خود را که هیچ گاه به صورت رسمی منتشر نگردید، همراه با پاسخ ریاست محترم جمهوری وقت، منتشر فرمایید تا ملت ایران بداند امروز هم مثل آن روز همان طوری که امام پاسخ به استعفانامه شما فرمودند درحالت عصبانیت تصمیم نمی گیرید؟
نسل اول انقلاب از آن استعفانامه و پاسخ خبردارد و می تواند آن را در حافظه تاریخی خود بازخوانی کند اما چون همه معتقد به روشنگری تاریخ هستیم و دانستن را حق مردم می دانیم و
به همین بهانه بسیاری از اسرار مردم، حتی مسائل شخصی مخالفان خود را بر ملا می کنیم از شما انتظار داریم آن استعفانامه را منتشر کنید تا ملت ایران بداند شما به چه دلایلی استعفا دادید و کسانی و جریاناتی که شرایط استعفای شما را فراهم کردند. اکنون در کدام جبهه و در کنار چه کسی و کسانی قرار دارند و رئیس جمهور وقت در پاسخ به آن استعفا در انتهای نامه چه نوشتند؟
اگر شما فراموش کردید، ملت ایران هنوز در حافظه تاریخی خود بعضی از دلایل شما را می تواند بازخوانی کند.
مثلاً تا جایی که حافظه تاریخی ما یاری می کند، یکی از دلایل استعفای شما این بود که ریاست محترم مجلس بدون اطلاع شما با نخست وزیر ژاپن و نخست وزیر ژاپن با رئیس مجلس مکاتبه می کند و شما در یک مراسم عمومی ومردمی از آن با خبر می شوید.
شما که دیگران را متهم به استبداد می کنید، در دوران حکومت خود حتی این حق را برای رئیس مجلس (چه برسد به بقیه نماینده ها قایل نبودید که بدون هماهنگی شما با دنیا ارتباطات داشته باشد؛ در حالی که آگاهی از این ارتباطات حق رئیس جمهور بود، نه نخست وزیر. آیا اکنون چنین حقی را برای رئیس جمهور به عنوان رئیس دولت قایل هستید که تمام روابط رئیس مجلس ونمایندگان را کنترل کند؟! یعنی اگر شما امروز می توانستید آرای مردم را به خود جلب کرده و رئیس جمهور می شدید، نظرتان این بود که به عنوان رئیس دولت باید تمام مذاکرات قوای مقننه و قضاییه زیر نظر شما باشد؟
تا جایی که در آن دوران حافظه تاریخی ما یاری می کند، یکی دیگر از دلایل استعفای شما عملیات برون مرزی بعضی از افراد و گروه ها در بعضی از نقاط دنیا بدون اجازه دولت بود. آقای موسوی!کدام فرد و گروه و جریان این کارها را می کردند و الان آنها در پشت سر چه کسانی و رئیس کمیته صیانت آرا و غیره چه کسانی هستند؟ چه کسی جنبش های آزادی بخش را – حتی وقتی امام آن را منحل کرد – دوباره در دفتر خود بازسازی کرد و اختیار آن را دست مهدی هاشمی قاتل گذاشت وامروز او در کجا و پشت کدام جریان است؟ و چه کسی یا کسانی
از او فتوا می گیرید؟ آیا این شخص آقای منتظری و جریانات منسوب به بیت او بودند؟
شما یکی از اشکالات بزرگی که به دولت نهم وارد کرید، اصرار در مسئله اسراییل و فلسطین و برخورد غیر عقلانی با این مسئله بود و همین دیدگاه باعث شد که در روز قدس طرفداران شما یکی از یادگارهای بزرگ امام در انقلاب اسلامی یعنی قدس را تبدیل به شعار علیه لبنان وغزه و دفاع ازاسراییل نمایند اما باز هم مثل گذشته سعی کردید هم خودتان و هم مردم فراموش کنند که رئیس کمیته صیانت از آرای شما هنوز رئیس امور فلسطین بوده و از این راه برای خود هیبتی به هم زده است! جناب آقای موسوی! مردم کدام مسئله را باور کنند؟
آقای موسوی! شما که مسئله حجاج را یکی دیگر از دلایل استعفای خود اعلام کردید و آن را فاجعه بار خواندید، پاسخ دهید که رئیس حجاج در آن دوره چه کسی بود و اکنون در کدام جبهه و با چه کسی وحدت استراتژیک پیدا کرده تا با زدن اتهامات تجاوز به ناموس مردم و کشتار و غیره به نظام جمهوری اسلامی برای دشمنان این انقلاب خوراک درست کند؟ همان کاری که امام فرمود آقای منتظری درجریان اعدام تعداد اندکی از منافقین شقی، جاسوس و وطن فروش پس از عملیات تهاجم به مرزهای ایران با همکاری صدام انجام داد و منتظری با همکاری منافقین تعداد آن به آلاف والوف رساند؟!
آقای موسوی! نسل انقلاب هنوز زنده است و خود تاریخ گویای رخدادهاست! حتی اگر بعضی ها تلاش کنند رخدادها را وارونه جلوه دهند یا گوش و چشم و قلب خود را مسدود کنند تا عمداً بعضی از رخدادها را نبینند.
رئیس جمهور وقت در پاسخ به استعفای شما یک تذکربزرگ فرمودند که به نظرمی رسد اکنون هم باید آن تذکر را مجدداً برای شما تکرار کرد، چون همان طور که حضرت امام فرمودند شما در عصبانیت تصمیم هایی می گیرید و کشور باید تاوان سنگینی برای این تصمیمات بدهد. به شما به این مضمون فرمودند :"معتقد هستم خوب است شما امروز نظرات حضرت امام را در امور به طور دربست قبول کنید. "این حرف هنوز ازحافظه تاریخی نسل
اول انقلاب مخصوصاًًً آنهایی که تاریخ را نه از باب قصه و تفنن بلکه از باب ریشه همه آرمان ها و ارزش ها مطالعه کرده و مایه عبرت می دانند، پاک نشده است.
ما می دانیم چرا رئیس جمهور وقت به شما توصیه کرد نظریات امام را بدون "ان قلت" بپذیرید؛ زیرا این روایت نشان می دهد که شما هنوز اسیر این ان قلت ها هستید و فقط قرائت خود را از مسائل قبول دارید و آن را بر حق می دانید و آنقدر بر سر این قرائت اصرار می ورزید که اصل قضیه را مورد تردید قرار می دهید و این دقیقاً همان معضلی است که امروز هم گرفتارش شدید و شما را حتی اگر خودتان هم اعتقادی به آن نداشته باشید، در جبهه مخالفان، غرب گرایان و ضد انقلابیان قرار داده است. حرف های شما خیلی به حرف های غرب زده های عصر جاهلیت نظام شاهنشاهی شباهت پیدا کرده است.
آیا بازگشت به عصبیت های جاهلی عصر غرب گرایی و سکولاریسم که امروز از دهان بعضی از سرسپردگان قدیمی به انقلاب اسلامی خارج می شود، با آرمان های بزرگ امام در تعارض نیست؟!
آیا انقلاب اسلامی اثبات نکرد که دوران دل سپردن به غرب برای حل مشکلات ایران به پایان رسیده است؟
حال چه شده که بعضی از کسانی که همه عزت، شرافت، انسانیت، اقتدار و اعتبار خود را از امام، جمهوری اسلامی و انقلاب دارند و بدون امام و انقلاب چیزی نیستند، گرفتار این توهم شده اند که ملت ما باید واقعیت ها را از بلندگوهای امریکا، انگلیس، اسراییل و منافقین وطن فروش جاسوس بشنوند؟ راستی! برای ما بچه های نسل اول انقلاب که شما را نخست وزیر دوران امام می دانیم، این سؤال هنوز بی پاسخ است که چرا دشمنان قسم خورده انقلاب بلندگوی شما و جریان وابسته به شما شده اند؟! اگر شما حق می گویید و هنوز محکم و استوار از آرمان های انقلاب و امام دفاع می کنید و با این هدف به صحنه مبارزات انتخاباتی و رخدادهای بعد از آن آمده اید، چرا دشمنان قسم خورده انقلاب و امام مثل امریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، اسراییل، منافقین و غیره بلندگوی شما شده اند؟! اگر شما راست می گویید و دولت نهم و دهم ضد انقلاب اسلامی و آرمان های امام هستند و در حال نابود کردن همه
دستاوردهای انقلاب می باشند، نباید این انتظار را داشته باشیم که دشمنان آشتی ناپذیر ملت ایران و امام و انقلاب اسلامی از روی کار آمدن مجدد او راضی بوده و بلندگوی چنین جریانی باشند!! پس چرا چنین نیست؟ و شما و اصحاب شما این پارادوکس را چگونه حل می کنید؟
به راستی چه سنخیتی بین آنهایی که با شعار اصلاحات، تغییر، بازگرداندن عزت به ملت ایران و امثال این شعارهای زیبا، به صحنه فعالیت های سیاسی آمده اند، با امریکا، انگلیس اسراییل و منافقان و معاندان انقلاب اسلامی وجود دارد که امروز اینها بلندگوی این جریان شده اند؟! آیا نباید ملت ما نسبت به چنین جریاناتی که بلندگوی آنها دشمنان قسم خورده ایران هستند، تردید کند؟!
پی نوشت ها :
1. برای مطالع پیرامون این مسئله رک: استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 25، ص287- 286.
2. همان، ص287- 286.
3. قرآن، 5 /3.
4. اصول کافی، ج1، 30.
5. نامه امام به آقای منتظری و عزل از قائم مقام رهبری رک : صحیفه امام، ج 21، ص330.
6-همان، ص331.
نشریه 15 خرداد، شماره21