نگاهی به اصفهان پیش از اسلام

مقاله‌ی حاضر به جستجو در باره‌ی جایگاه و اهمیت اصفهان پیش از ورود اسلام به ایران می‌پردازد. گزارش‌های مربوط به اصفهان را در این دوره‌ی تاریخی، در دو بخش اصلی مورد ارزیابی قرار خواهیم داد. بخش نخست، به دوره‌ی
دوشنبه، 5 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهی به اصفهان پیش از اسلام
نگاهی به اصفهان پیش از اسلام

 

نویسنده: آناهیتا فرهادی *
منبع: راسخون



 

چکیده

مقاله‌ی حاضر به جستجو در باره‌ی جایگاه و اهمیت اصفهان پیش از ورود اسلام به ایران می‌پردازد. گزارش‌های مربوط به اصفهان را در این دوره‌ی تاریخی، در دو بخش اصلی مورد ارزیابی قرار خواهیم داد. بخش نخست، به دوره‌ی اسطوره‌ای می‌پردازد. در این بخش به طور اجمال، گزارش‌هایی که اصفهان را به اساطیر مختلف مرتبط می‌کنند، ارزیابی شده‌اند. سرچشمه‌ی بسیاری از این گزارش‌ها، نوشته‌های مورخان عربی است. در بخش دوم، به دوره‌ی باستانی اصفهان خواهیم پرداخت که اسناد این دوره، موثق‌تر و قابل توجه‌تر هستند.

کلید واژگان:

اصفهان، ایران باستان، پیشدادیان، کیانیان، سارویه، کاوه آهنگر، ضحاک، اسکندر مقدونی، انوشیروان، ساسانیان

اصفهان اسطوره‌ای

با نگاهی به جغرافیای طبیعی ایران، به سادگی می‌توان دریافت که فارغ از وجود زاینده‌رود، منطقه‌ی جغرافیایی اصفهان به لحاظ اقلیمی و توپوگرافیک، برای تشکیل یک سکونت‌گاه، موقعیت مناسبی به شمار می‌رفته است. پژوهش‌های باستان‌شناختی در محوطه‌ی باستانی گورتان، نشان می‌دهد که سکونت در این منطقه، از ادوار پیش از تاریخ آغاز شده و تا زمان شکل‌گیری شهر اصفهان، به طور مستمر ادامه یافته است. (1) توضیح ضروری این که اصفهان، نام این شهر نیست، بلکه نام منطقه‌ی جغرافیایی است که این شهر در آن واقع شده است. گردشگران، در سده‌های نخست که شهر اصفهان کنونی هنوز به دو شهر «جی» و «یهودیه» تقسیم می‌شده و شهر واحدی نبوده است، از دو شهری سخن می‌گفته‌اند که در محدوده‌ی جغرافیایی اصفهان قرار دارد. از این رو در این پژوهش، به محوطه‌ای که هم‌اکنون به نام «شهر اصفهان» شناخته می‌شود، بسنده نخواهیم کرد و اطراف آن را نیز مورد ارزیابی قرار می‌دهیم.
در روایات اساطیری ایران، به اصفهان و حوالی آن اشاره نشده است، اما برخی منابع تاریخی دوره‌ی اسلامی، ضمن آوردن تاریخ اساطیری ایران، از اصفهان نیز به مناسبت یاد کرده‌اند. حمدالله مستوفی نوشته است که «بعضی گویند [اصفهان را] طهمورث پیشدادی و چندی جمشید و ذوالقرنین ساخته بودند.» (مستوفی؛ 89 :1381) روایت‌های دیگری نیز هستند که بنای اصفهان را به طهمورث پیشدادی نسبت می‌دهند. ادعای منابع تاریخی دوره‌ی اسلامی بر این است که وی دو بنای بسیار شکوهمند در اصفهان ساخته است. نویسنده‌ی کتاب «تاریخ سنی ملوک‌الأرض و الأنبیاء» درباره‌ی این دو بنا می‌نویسد:
«طهمورث در اصفهان دو بنای بزرگ به نام‌های مهرین و سارویه ساخت. اما مهرین بعدها نام روستایی گردید که پیش از آن موسوم به کوک بود و در پایین آن قرار داشت و اما سارویه، پس از هزاران سال، باروی شهر جی آن را فراگرفت و آثار هر دو بنا هم‌اکنون [= سده‌ی چهارم هجری قمری] باقی است.» (اصفهانی؛ 31 :1367)
سارویه یا ساروق، که در متون کهن به نام کهن‌دژ نیز نامیده شده است، به توصیف ابن‌رسته، مورخ سده‌ی سوم هجری، عمارتی محکم و قلعه مانند در قلب شهر [= جی] بوده است که در تمام جهان زمانه‌ی نویسنده، شهرت به هم رسانیده بود. (ابن‌رسته؛ 189 :1365) وی تاریخی برای تأسیس این بنا عنوان نمی‌کند، فقط توضیح می‌دهد که «زیج شاهی»، پیش از توفان نوح در آن نهاده شده بود. این زیج، شهرت داشته و «از فضایل شهر اصفهان» بوده و در گزارشی که از مبالغه تهی نیست، «همه‌ی مردم کره‌ی ارض بر آن اعتماد کرده‌اند.» (ابن‌رسته؛ 191 :1365)
مکان سارویه برای پژوهشگران روشن نیست؛ مؤلف «نصف جهان فی تعریف الأصفهان» مناره‌ی ساربان در محله‌ی جوباره‌ی اصفهان را به عنوان محل آن بنا معرفی کرده و لفظ ساربان را تحریف‌شده‌ی نام «سارویه» می‌داند که مردم محلی معنای آن را نمی‌دانسته‌اند. (اصفهانی؛ 141 :1368) اما چنان که گزارش‌گران کهن در باب محل آن بنا توضیح داده‌اند، آنجا باید محلی در قلب جی بوده، و نمی‌باید در جوباره که سکونت‌گاهی نسبتاً متأخر است قرار گرفته باشد. استاد هنرفر درباره‌ی مکان سارویه، معتقدند آن محل باید جایی نزدیک به پل شهرستان و احتمالاً در تپه‌ی اشرف قرار گرفته باشد. (هنرفر؛ 20 :1350) در سال 1365، تپه‌ی اشرف توسط سازمان میراث فرهنگی و با مدیریت عقیل عابدی حفاری شد، اما تاکنون گزارشی درباره‌ی یافته‌های این حفاری منتشر نشده است.
برخی منابع، تاریخ بنای اصفهان را به پایان سلسله‌ی پیشدادی باز می‌گردانند. به گفته‌ی قمی، اکبر، فرزند ضحاک ماردوش، شهر راوند را در حوالی کاشان بنیان گذاشت. (قمی؛ 78 :1361) این نکته برای ما بسیار جالب است که در هیچ یک از منابع اسطوره‌شناختی ما، نامی از فرزند ضحاک نمی‌رود، به ویژه نام «اکبر» برای این شخصیت اساطیری، بسیار شگفت‌انگیز است. دست‌کم میان منابعی که ما هم‌اکنون در اختیار داریم، هیچ منبعی پیش از قمی چنین گزارشی نداده است.
پیوندهای اصفهان با داستان ضحاک ماردوش در شاهنامه، بیش از این است. به نوشته‌ی مورخان دوره‌ی اسلامی، کاوه‌ی آهنگر که حکومت ضحاک را پایان بخشید، اهل اصفهان بوده است. ابن‌خلدون روایت می‌کند که وقتی ضحاک فشار زیادی بر مردم آورد، فردی از اصفهان به نام عالی [کاوه] بر او شورید و در دماوند [دنباوند] ضحاک را به بند کشید. (ابن‌خلدون؛ 183 :2 :1988) و طبری نیز تأیید می‌کند که اصفهانیان خود را از نسل کابی [کاوه] می‌دانند. (طبری؛ 198 :1 :1967) این گزارش، قابل مقایسه با باور عمومی برخی مردم استان اصفهان است که کاوه را برخاسته از دیار خود می‌دانند. در چادگان اعتقاد عمومی مبتنی بر تولد کاوه‌ی آهنگر در این شهرستان بسیار قوی است. در این شهرستان، دهستانی به نام کاوه وجود دارد که مرکز آن ده مشهد کاوه است. طبق عقیده‌ی عمومی، کاوه‌ی آهنگر در این ده به شهادت رسیده است، هرچند منابع اساطیری در باب نحوه‌ی خاتمه‌ی زندگی کاوه‌ی آهنگر خاموش‌اند.
چنان که تاریخ اساطیری ایران، با محوریت شاهنامه‌ی فردوسی به ما نشان می‌دهد، با سقوط جمشید، عمر سلسله‌ی پیشدادی به پایان رسیده و با سقوط ضحاک، سلسله‌ی کیانی آغاز می‌شود. مستوفی معتقد است که اصفهان یک بار در دوره‌ی کیانی به عنوان پایتخت ایران برگزیده شده است. وی می‌نویسد: «چون کیقباد اول کیانیان آن را دارالملک ساخت، کثرت مردم حاصل شد.» (مستوفی؛ 89 :1381) در منابع تاریخی و اسطوره‌شناختی ایرانی، به پایتخت بودن اصفهان پیش از اسلام، اشاره‌ای نشده است. از این رو برای پژوهشگر تاریخ، این پرسش باقی می‌ماند که حمد الله مستوفی از چه روی چنین گزارشی فراهم آورده است.
سقوط سلسله‌ی کیانی، با کشته شدن «دارا» به دست یک آسیابان همراه است. این روایت، که از فردی به نام اسکندر نیز به عنوان دشمن خارجی نام می‌برد، با سقوط سلسله‌ی هخامنشی همانندی‌‌های بسیار دارد. به وی‍ه این که در شاهنامه‌ی فردوسی، پس از پایان دوره‌ی کیانی، به دوره‌ی اشکانی اشاره شده است. دوره‌ی اشکانی در شاهنامه، بیش از این که روایتی اساطیری باشد، گزارشی تاریخی است و از این رو، بحث در باره‌ی اصفهان در تاریخ اساطیری در همین جا پایان می‌پذیرد.

اصفهان در دوره‌ی تاریخی

چنان که پیش از این گفته شد، اگر چه نشانه‌های چندانی از اصفهان روزگار باستان بر جای نمانده است، اما ویژگی جغرافیای تاریخی این شهر چنان است که پیشینه‌ی آن را دورتر از دوران پایه‌گذاری نخستین دودمان حکومتگر آریایی می‌دانند. یعنی شرقی‌ترین جایی که دولت بابل از آن آگاهی داشته و به احتمال زیاد جزئی از «انشان» و دولت عیلام بوده است. (جعفری‌زند؛ 27 :1381) اذکایی، به سابقه‌ی کاشان در دوره‌ی ایلامی اشاره کرده است؛ به نوشته‌ی او: «کهن‌ترین متنی که در آن از کاشان نام برده شده، مربوط به حدود 2200 قبل از میلاد، دوره‌ی پوزور اینشوشیناک، از پادشاهان سلسله‌ی عیلام است.» (اذکایی؛ 118 :1372)
بطلمیوس، جغرافیدان باستانی، گابی را بین شهرهای امپراتوری پارس نام برده، (Ptolemy; 1845: VI: 4, 7) اما مکانی که او برای این شهر ارائه می‌دهد، گمراه کننده است. گابی در بیان او، در جنوب شرقی کاخ پرسپولیس قرار دارد. استرابون، گابی‌ین را یکی از مناطق مرتفع در سرزمین پارس قلمداد کرده است. (Strabo; 1877: XV: 3, 3) گیرشمن به سکه‌هایی مربوط به دوره‌ی هخامنشی نیز اشاره می‌کند (Ghirshman; 1938: I; 72) که در روستای مَرَق در حوالی کاشان به دست آمده و وجود تمدنی کهن در این منطقه را نشان می‌دهد.
با توجه به این که یهودیان، احتمالاً کهن‌ترین مهاجرانی هستند که به اصفهان پای گذارده‌اند، شایسته است به چگونگی ورود ایشان به اصفهان نیز اشاره‌ای کنیم. پژوهشگری درباره‌ی ورود یهودیان به اصفهان نوشته است:
«بنا به منابع معتبر تاریخی، بعد از این که بخت‌النصر اورشلیم را خراب کرد و یهودیان را به تیغ کشید، (600 ق.م.) بانوی آن شهر به نام «استرین خاتون» از خسرو ایران تقاضای پناهندگی نمود. خسرو ایران به وی اجازت داد با جمعی از یهودیان به اصفهان آمده و در زمینی به نام «کساره» سکونت نمودند. اگر این گفته صحیح باشد، کساره فعلاً هست، از توابع جی است، قرب قریه ارزنان [زینبیه‌ی فعلی] قرار دارد و از شهر اصفهان یک فرسخ و نیم فاصله دارد. قطعه زمینی است بیاض به مساحت تقریبی یکصد و پنجاه هکتار زمین، هر چند آثار ساختمانی فعلاً در آن دیده نمی‌شود، ولی یهود به آن علاقه‌ی وافر دارند، اموات خود را اگر نتوانند به استر خاتون برای دفن حمل نمایند، در این محل به خاک می‌سپارند.» (امام‌نجفی؛ 214 :1341)
امام‌نجفی در ادامه، ذیل نام «استر خاتون»، توضیح داده است که: «استرخاتون در قریه‌ی پیربکران در سه فرسخی اصفهان مدفون است و اطراف آرامگاه او قبرستان یهود است. یهود به غلط شایع می‌گویند این قبر سارا خاتون همسر حضرت ابراهیم است، ولی به ظن قوی، قبر همان استرین خاتون است که با جماعت یهود به اصفهان آمده [است].» (امام‌نجفی؛ 214 :1341)
ابوالقاسم محمد ابن‌حوقل، متوفی پس از 367 ه. ق.، در صوره الأرض، که در حدود سال 350 ق. نوشته شده است، داستان مفصلی درباره‌ی چگونگی ورود یهودیان به اصفهان و سکونت آنها در این شهر می‌آورد. به گفته‌ی او، یهودیان پس از خروج از سرزمین پدری، در جائی به نام اُشکهان فرود آمدند و آب و خاک آن را مشابه سرزمین خود یافتند. آن منطقه، امروز یهودیه نامیده می‌شود. او، در ادامه افزوده است: «وضع شهر اصفهان از حیث تجارت و ثروت، از یهودیه بهتر است.» (ابن حوقل؛ 362 :2 :1938)
در کتیبه‌های هخامنشی، به هیچ عنوان اشاره‌ای به اصفهان نشده است. حتی جایی که داریوش شاه در بند ششم کتیبه‌ی بیستون، تمام سرزمین‌های زیر فرمان خود را برمی‌شمارد، به اصفهان اشاره نمی‌کند. تنها منابع یونانی هستند که از وجود اصفهان در آن دوره به ما خبر رسانده‌اند. امروز می‌دانیم که در روزگار هخامنشیان اصفهان را «گابا» یا «گی» یا «گبی‌ین» می‌خواندند که یونانیان آن را «پاریکانیوس» Paricanios می‌نامیدند و به گفته‌ی پیرنیا، با اصفهان امروز تطبیق پیدا می‌کند و بخشی از آن را امروز فریدن می‌نامند. (پیرنیا؛ 1429 :2 :1381) به روایت هرودوت، این شهر، جزیی از سرزمین ماد محسوب می‌شد. (Herodotus; 1920, 91, I) پی‌یر بریان اشاره می‌کند که در دوره‌ی هخامنشی، جاده‌ای از اکباتان، به گابه (جی) و از آنجا به بوشهر ختم می‌شده است. (Briant; 2002, 358) با وجود چنین جاده‌ای، خبر می‌توانست به وسیله‌ی چاپارها، به فاصله‌ی دو روز از بوشهر به اصفهان برسد. (Briant; 2002, 841)
اسکندر در حمله به ایران از منطقه‌ی گابه عبور کرد؛ استرابون نوشته است که این شهر یک اقامتگاه شاهی داشت، و به روایت دیودوروس سیسیلی، این سرزمین منطقه‌ای ثروتمند بود و افراد ارتش می‌توانستند از آن آذوقه‌ی کافی به دست بیاورند. (Briant; 2002, 737) این در حالی است که برخی منابع تاریخی، بنیانگذار «جی» را اسکندر مقدونی می‌دانند. (2) با توجه به این دو سند تاریخی، بنیانگذاری اصفهان به وسیله‌ی اسکندر منتفی خواهد بود؛ اگرچه باز جای این احتمال گشوده خواهد بود که منظور ایشان، اسکندر اساطیری بوده باشد، نه اسکندری که در منابع تاریخی معرفی می‌شود.
پس از حمله‌ی اسکندر و دوره‌ی سلوکیان اصفهان در نظام ملوک‌الطوایفی اشکانی، علی‌رغم این که هنوز جزیی از ماد بزرگ محسوب می‌شد، (پیرنیا؛ 2173 :3 :1381) قلمرو یکی از حکومت‌های کوچک شد که حاکمان یا ساتراپ‌های آن را در این شکل از فرمانروایی «شاه» می‌نامیدند. آخرین این «شاه»ها در دوران اشکانی «شاد شاهپور» نام داشت که بر اصفهان حکم می‌راند و با برآمدن دودمان ساسانی در جنگ کشته شد. (طبری، نولدکه؛ 43 :1378)
استاد محمد محیط طباطبایی، با توجه به این که به روایت‌های اساطیری اعتقادی ندارد، کوشیده است از لابه‌لای گزارش‌هایی که پیرامون بنای کهن سارویه باقی مانده است، زمان و دلیل ساخت آن را کشف کند. نتیجه‌ی تلاش ارزنده‌ی او، این است که این بنا احتمالاً بنایی اشکانی بوده و به جهت حفظ اسناد مهم ساخته شده بود. (محیط طباطبایی؛ 222-220 :1366) این توضیح، به ویژه با داده‌هایی تأیید می‌گردد که ابن‌ندیم در الفهرست گرد آورده است؛ وی می‌نویسد:
«زمانی که [سارویه] فرو ریخت، از آن کتاب‌های زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آنها را نداشت، و آنچه من با چشم خود دیدم، ... به زبان یونانی بود و کسانی که آن را می‌دانستند، مانند یوحنا و دیگری آن را استخراج نموده و معلوم شد که نام سربازان و جیره‌ی آنان است.» (ابن‌ندیم؛ 440 :1366) فراموش نکنیم که زبان اداری در دوره‌ی اشکانی، زبان یونانی بود؛ از این جهت این احتمال بسیار قوی است که سارویه در دوره‌ی اشکانی پدید آمده باشد. با توجه به محتوای نوشته‌هایی که از آنجا استخراج شده است، ممکن است گردآوری و ثبت جیره‌ی غذایی، یا نظام سربازگیری، دلیلی بوده باشد که این بنا برای حفظ آنها ساخته شده است.
ابوالقاسم رفیعی مهرآبادی در توصیف وضعیت شهری اصفهان در دوره‌ی قدیم، که به گفته‌ی او هفت هسته یا سکونت‌گاه محوری داشته است، می‌نویسد: «اسامی شهرها عبارت است از کثه، جار، جی، قه، مهرین، دررام و شهر سارویه؛ چهار شهر از این هفت شهر خراب شد و سه شهر یعنی جی، مهرین و قه تا ظهور اسلام بر جای ماند و چون آن شهرهای بر جای مانده نیز به مرور ویران گردید، فقط منطقه یا شهر جی از آنها باقی ماند.» (رفیعی مهرآبادی؛ 9 :1352) به درستی روشن نیست که قدمت این اسامی به چه زمانی باز می‌گردد، و تا چه اندازه تاریخی و تا چه اندازه اسطوره‌ای‌اند؟
به تدریج اصفهان در روزگار ساسانی اهمیت بیشتری یافت و از نشانه‌های آن سکونت «واسپوهران» یا خاندان‌های هفت‌گانه‌ی بزرگ ایرانی در این شهر بود. از نشانه‌های دیگر، سپردن حکمرانی اصفهان به «ولیعهد» در روزگار ساسانیان می‌باشد که از این نظر اهمیت اصفهان همانند ارمنستان به نظر می‌رسید زیرا ولیعهد ـ گاهی هم‌زمان ـ حکومت این دو ناحیه را در دست داشت. داستان‌های متعددی درباره‌ی حضور پادشاهان نامدار ساسانی در اصفهان وجود دارد که بیشتر آنها حظی از حقیقت برده‌اند. مردم اردستان از حضور خسرو انوشیروان در این شهرستان سخن می‌گویند، بنای نوش‌آباد به شهریاری ساسانی نسبت داده می‌شوند، و کواذ (قباد) اصفهان و قم را به دو بخش مختلف از یک ایالت تبدیل می‌کند. به روایت تاریخ قم:
«چون قباد بدین ناحیت می‌گذشت، در آن روزگار که پیش ملک هیاطله [= هپتالیان] می‌رفت‏ ... در غایت خرابى بود. از خرابى او پرسید. گفتند که هیچ ملکى از ملوک هر ناحیت و موضعى را که اسکندر آن را خراب کرده است، به عمارت و آبادانى آن رغبت نمی‌کند و نمى‏فرماید. چون قباد به دارالملک خود مراجعت می‌نمود، چون بدین ناحیت رسید، بفرمود تا آن را عمارت کردند و بدین نام نهادند و کوره‌ی اصفهان را به دو شقّ کرد: یکى شقّ جى و یکى شقّ تیمره؛ و این شقّ تیمره را بدین اسم نام کرد ... و این اسم بر وى باقى بماند تا آنگاه که رشید آن را کوره گردانید. پس کوره و شهر را هر دو قم نام کردند.» (قمی؛ 24 :1361)
به این ترتیب، در تحلیل وضعیت اقتصادی اصفهان در طول تاریخ، باید به این نکته دقت داشت که قم تا سال 209 هجری قمری، یعنی زمان قدرت هارون‌الرشید، جزئی از اصفهان محسوب می‌شده است. ابن فقیه همدانی در سده‌ی سوم هجری قمری، از بلیناس رومی نام برده که در زمان قباد ساسانی، چندین طلسم برای شهرهای ایران ساخت و طلسم‌های اصفهان، برای دفع آفات و حشرات، زیاد شدن آب چاه و ... بود. نیز در زیر یکی از دروازه‌های شهر، طلسمی نهاد که «هر گاه آن را باز می‌کردند، در مردم وبا می‌افتاد.» (همدانی؛ 102 :1349) وی از طلسم‌های دیگری هم نام برده که ادعا می‌کند در زمان خود وی هنوز وجود داشته‌اند. به گفته‌ی او، مردم «انبار جی» از دهکده‌های اصفهان، طلسمی دارند که مهره‌ای است زمردفام و هرگاه آن را بیرون آورند و بر سر چوب کنند، «سرما به دشت بیاید.»
کاشان در زمان ساسانیان، بیست هزار سرباز می‌داده، (بیات؛ 182 :1387) که عده‌ی قابل توجهی به شمار می‌آید. سابقه‌ی گلپایگان نیز به دوره‌ی ساسانی بر می‌گردد؛ این شهر در آن دوره «گردپاذکان» نامیده می‌شده (بیات؛ 181 :1387) و طبق متون گوناگون تاریخی، بعدها به واسطه‌ی تحولات تلفظ، به «جردباذکان»، «جرفاذقان» و «گلبادگان» تبدیل شده است.
به طور سنتی، مورخان پل شهرستان را در اصفهان، اثری متعلق به دوره‌ی ساسانی می‌دانند. این عقیده، چنان که آذری عنوان داشته است، (آذری دمیرچی؛ 42 :1351) بر اثر کشفیات باستان‌شناسانه یا منابع تاریخی شکل نگرفته است، بلکه ناشی از «سبک معماری و مشابهت آن با پل‌های دوره‌ی ساسانی و یا منسوب به آن که در بعضی نقاط ایران هنوز پا برجاست» می‌باشد. دکتر هنرفر توضیح داده است که تنها پل‌های مشابه پل شهرستان، پل‌های شوشتر و دزفول است که هر دو به دوره‌ی ساسانی تعلق دارند. (هنرفر؛ 9-8 :1350)
با نگاهی به جغرافیای اصفهان امروز، و مشاهده‌ی اراضی موسوم به یهودیه در آن، میدان عتیق را می‌توان مرکز یهودیه دانست. اگرچه بنای مسجد عتیق یکی از بافت‌های متأخر در مجموعه‌ی یهودیه‌ی کهن به شمار می‌رود. (3) اگرچه در کاوش‌های مربوط به مسجد جامع اصفهان (= مسجد شاه) آثاری مربوط به دوره‌ی ساسانی یافته شده است، اما قدیمی‌ترین یافته‌های باستان‌شناسانه از میدان عتیق، به سده‌ی نخست هجری قمری راجع می‌شود و با این حساب، این میدان قطعاً پیش از اسلام وجود نداشته است. با این همه، وجود نداشتن میدان در دوره‌ی پیش از اسلامف‌نمی‌تواند دلیلی بر متروک بودن منطقه‌ی پیرامونی آن باشد. مطابق گزارش‌های تاریخی، یهودیان بسیاری در این منطقه‌ی جغرافیایی می‌زیستند و از این رو، آنجا با نام «یهودیه» شناخته شده بود.

ارزیابی

در یک ارزیابی نهایی، می‌توان گفت گزارش‌هایی که اصفهان را به تاریخ اساطیری ایران پیوند می‌دهند، گزارش‌هایی مغشوش‌اند که با منابع اسطوره‌شناختی ما انطباق ندارند. شادروان محیط طباطبایی، زمانی که از اساطیر به عنوان «حدیث خرافات» یاد می‌کرد، احتمالاً این دسته از گزارش‌ها را در نظر داشت. گزارش‌هایی که نه در تاریخ مدون و نه در منابع اسطوره‌شناختی کهن ایران زمین، به چشم نمی‌خورند و بیشتر به نظر می‌رسد زاییده‌ی تخیل خلاق نویسندگان دوره‌ی اسلامی بوده باشند.
در دوره‌ی تاریخی، تنها نکته‌ای که از لابه‌لای گزارش‌ها می‌توانیم در یابیم، این است که به مرور زمان، اصفهان اهمیت بیشتری یافته است. اگر در دوره‌ی هخامنشی، نام این شهر تنها به عنوان شهری که سرباز می‌داده شناخته می‌شود، و داریوش نام آن را در کتیبه‌ی بیستون از قلم می‌اندازد، اما در دوره‌ی اشکانی با ساخت بنای بزرگ سارویه، سپاه قابل توجهی که در این منطقه‌ی جغرافیایی گرد آمده بودند، سازمان‌دهی می‌شوند. برای پژوهشگران تاریخ محلی بسیار جالب خواهد بود که با گذشت زمان و به قدرت رسیدن ساسانیان، نام شاهان ساسانی که به این منطقه‌ی جغرافیایی سفر کرده، در آن سکونت داشته یا حتی در آن فرزندی به دنیا آورده‌اند، به چشم می‌خورد. این نکته نشان می‌دهد که اصفهان در دوره‌ی باستانی، کم کم اهمیت بیشتری یافته است.

پی‌نوشت‌ها:

* کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
(1) ضروری است به پژوهش باستان‌شناسانه‌ی جاوری در این محوطه اشاره کنیم که با جمع‌بندی خوبی در قالب مقاله‌ای مستقل انتشار یافته است: (جاوری؛ 44-34 :1383)
(2) برای نمونه، منابع زیر را ببینید: (الدینوری؛ 39 :1368)، (المقدسی؛ 100 :4 :بی‌تا)، (الطبری؛ 578 :1 :1967)، (ابن حوقل؛ 362 :2 :1938) و (مستوفی؛ 92 :1381) البته روشن است که منابع تاریخی قدیم، می‌کوشیدند ساخت شهرهای معروف و بزرگ را به سازندگان پرآوازه‌ای نسبت دهند.
(3) این نکته را، به ویژه مرهون پژوهش باستان‌شناسانه‌ی دکتر حسن کریمیان، استادیار گروه باستان‌شناسی دانشگاه تهران هستیم. به مقاله‌ی ایشان مراجعه نمایید: (کریمیان و جاوری؛ 140 :1385) پژوهش‌های باستان‌شناسی در میدان عتیق، از سال 1384 با سرپرستی محسن جاوری آغاز شد؛ اما پژوهش مستقل دکتر کریمیان، نشان می‌دهد که هیچ اثری مربوط به دوره‌ی پیش از اسلام در میدان عتیق وجود ندارد.

کتابنامه:
کتابنامه‌ی فارسی و عربی؛
آذری دمیرچی، علاءالدین؛ (1351) نگاهی به کهن‌ترین پل اصفهان، مجله‌ی هنر و مردم، دوره‌ی یازدهم، شماره‌ی 124 و 125، اسفند 1351.
ابن حوقل، ابوالقاسم محمد بن حوقل النصیبى؛ (1938)‏ صورة الارض، بیروت، دار صادر، افست لیدن.
ابن‌خلدون، عبدالرحمن؛ (1988) دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، طبعه‌الثانیة.
ابن‌رسته، ابوعلی احمد بن عمر؛ (1365) الأعلاق النفیسه، ترجمه‌ی دکتر حسین قره‌چانلو، تهران، امیر کبیر.
ابن‌ندیم، احمد بن اسحاق؛ (1366) الفهرست، ترجمه‌ی محمدرضا تجدد، تهران، امیر کبیر.
اذکایی، پرویز؛ (1372) درگزین تا کاشان، تهران، بی‌نا.
اصفهانی، حمزه ابن حسن؛ (1367) تاریخ سنی ملوک الأرض و الأنبیاء (تاریخ پیامبران و شاهان)، ترجمه‌ی جعفر شعار، تهران، امیر کبیر.
اصفهانی، ابوالفرج؛ (1368) گزیده‌ی الأغانی، ترجمه‌ی محمد حسین مشایخ فریدنی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ نخست.
امام نجفی؛ (1341) وجه تسمیه‌ی اصفهان، نشریه‌ی ارمغان، دوره‌ی سی و یکم، شماره‌ی 4 و 5، تیر و مرداد 1341.
بیات، عزیزالله؛ (1387) کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم.
پیرنیا، حسن؛ (1381) ایران باستان، تهران، زرین و نگارستان کتاب، چاپ یکم.
جاوری، محسن؛ (1383) معرفی محوطه‌ی باستانی گورتان، نامه‌ی پژوهشگاه میراث فرهنگی، شماره‌ی ششم، بهار 1383، صص 35-45.
جعفری‌زند، علیرضا؛ (1381) اصفهان پیش از اسلام، تهران، نشر آن.
الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داود؛ (1368) الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات الرضی.
رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم؛ (1352) آثار ملی اصفهان، تهران، انجمن آثار ملی ایران، چاپ نخست.
الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر؛ (1967) تاریخ‌الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، طبعه‌الثانیة.
طبری، نولدکه؛ (1378) تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
قمی، حسن ابن محمد ابن حسن؛ (1361) تاریخ قم، ترجمه‌ی علی ابن حسن قمی، تصحیح و تحشیه‌ی سید جلال‌الدین تهرانی، تهران، توس.
کریمیان، حسن و محسن جاوری؛ (1385) گاهنگاری بافت کهن شهر تاریخی اصفهان به استناد کاوش محدوده‌ی میدان عتیق، مجله‌ی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره‌ی ۵۷، شماره‌ی ۵، اسفند 1385.
محیط طباطبایی، محمد؛ (1366) مجموعه مقالات جلوه‌های هنر در اصفهان، تهران، نشر جان‌زاده، چاپ یکم.
مستوفی، حمدالله؛ (1381) نزهت القلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، قزوین، حدیث امروز، چاپ نخست.
المقدسی، مطهر بن طاهر؛ (بی‌تا) البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیه.
همدانی، ابن فقیه؛ (1349) ترجمه‌ی مختصرالبلدان، ترجمه‌ی ح- مسعود، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
هنرفر، لطف‌الله؛ (1350) گنجینه‌ی آثار تاریخی اصفهان، اصفهان، ثقفی، چاپ دوم.
کتابنامه‌ی انگلیسی؛
Briant, Pierre; (2002) From Cyrus to Alexander: A History of the Persian Empire, Translation by Peter Daniels, Indiana, Winona Lake.
Ghirshman, Roman; (1938) Fouilles de sialk pres de Kashan, Paris, Librairie Orienntaliste Paul Geuthner.
Herodotus; (1920) Histories, with an English translation by A. D. Godley, Cambridge, Harvard University Press.
Ptolemy, Claudius; (1845) Edited by Carolus Fridericus Augustus Nobbe, Leipzig, Sumptibus et Typis Caroli Tauchnitii.
Strabo; (1877) Geographica, Edited by A. Meineke, Leipzig, Teubner.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط