منبع: راسخون
نگاهی به تاریخ اصفهان از فروپاشی ساسانیان تا آغاز قدرت سلسلههای مستقل ایرانی
چکیده :
مقالهی حاضر به جستجو در بارهی جایگاه و اهمیت اصفهان پس از ورود اسلام به ایران میپردازد. دورهی تاریخی مورد مطالعه، تنها بخشی از دورهی اموی و عباسی است که هیچ حکومت مستقل ایرانی در اصفهان وجود نداشته و این منطقهی جغرافیایی، عملاً بخشی از سرزمین پهناور اسلامی به شمار میرفته است. در این مقاله، به کوتاهی پیرامون جغرافیای شهری اصفهان نیز سخن گفته خواهد شد و چگونگی گسترش دو منطقهی جغرافیایی جی و یهودیه در اصفهان مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت.کلید واژگان:
اصفهان، اعراب، ساسانیان، اسلام، امویان، عباسیان، یهودیه، جی.نخستین تماسهای اعراب با اصفهان
خلاف آنچه در بادی امر به نظر میرسد، نخستین تماسهای اعراب با اصفهانیان به پیش از حملهی اعراب به اصفهان راجع میگردد. بر اساس پارهای گزارشهای تاریخی، در آغاز ظهور اسلام، گروهی از اهالی اصفهان که از این شهر و از قلمروی ساسانیان خارج شده بودند، به شبهجزیرهی عربستان سفر کردند و در جریان ظهور اسلام، حضور و مشارکت فعال داشتند. به روایت مافروخی، (مافروخی؛ 70 :1328) سلمان فارسی فردی از اهالی اصفهان را مشاهده کرد که در اسلام آوردن بر وی پیشی گرفته بود. روایت دیگری با حدود سیصد سال تأخیر، خود سلمان فارسی را اهل اصفهان قلمداد کرده است. (1)از سوی دیگر، گروهی از یاران پیامبر اکرم به جهت گسترش دین و یا به دلایل دیگر، به دورترین سرزمینهای قلمروی مسکون آن روزگار سفر کردند، و از آن جمله گروهی نیز رهسپار اصفهان شدند. اگرچه، به گفتهی پژوهشگری ایشان در اردوگاههای نظامی اطراف اصفهان سکنی میگزیدند، و وارد خود شهر نمیشدند. (سلطانزاده؛ 120 :1362) این نکته چندان دور از ذهن نیز نیست، به ویژه با لحاظ کردن این واقعیت که اعراب از دیدگاه ایرانیان، دشمنانی متجاوز بودند و به سختی توانستند سرزمین ایشان را تصرف کنند. صدر هاشمی تعداد یاران مستقیم پیامبر را که به اصفهان آمدهاند، دوازده نفر دانسته و نام آنها را نیز ذکر کرده است. نام این دوازده نفر به قرار زیر است:
حسن ابن علی ابن ابیطالب (امام دوم شیعیان)، عبدالله ابن زبیر ابن عوام، سلمان فارسی، ابوموسی اشعری، موسی ابن ابوموسی اشعری (که بر اساس گزارشهای تاریخی، در اصفهان شهید شده است) عبدالله ابن عامر، عبدالله ابن بدیل ابن ورقاء، عبدالله ابن عبدالله ابن عتبان، عائذ ابن عمر المزنی، خالد ابن غلاب، نابغهی جنیدی، صائب ابن اقرع. (2)
با حملهی اعراب مسلمان به ایران و شکست یزدگرد سوم در جنگ سرنوشتساز نهاوند، اصفهان پناهگاه او شد. اما این پناهجویی چندان به درازا نکشید و یزدگرد ناگزیر از ترک اصفهان شد. با این حال نیروی نظامی بزرگی در اصفهان جای داشت که فرماندهی کل آنها «پاذوسپان» [فاذوسبان] بود. فرماندهی سالخوردهای نیز به نام «شهر براز جادویه» بر کار دفاع از شهر فرماندهی داشت که اعراب او را «شیخ» مینامیدند. چنان که قمی روایت میکند، فتح شهرهای اقلیم کوهستان [نامی که به اصفهان میدادند] و قم به دست مسلمین، با جنگ و خونریزی رخ داده است. (قمی؛ 26 :1361)
گشودن اصفهان و سرزمینهای اطراف آن، در سال 23 یا 24 هجری قمری (3) و با فرماندهی «عبدالله ابن بدیل» رخ داد. در این زمان عمربن خطاب، خلیفهی مسلمانان بود. عمر یکی از یاران پیامبر (ص) به نام «عبدالله بن عتبان» را رهسپار اصفهان کرد. یکی از سرداران این صحابه «عبدالله بن ورقاء اسدی» نام داشت که رو در روی نیروهای اصفهان قرار گرفت. «شهربراز جادویه» با وجود سالخوردگی به جنگی تن به تن با «عبداله بن ورقاء» وارد شد و در جایی که از آن پس به «رستاق الشیخ» معروف گردید، جان خود را بر سر این واپسین مبارزه گذاشت. (4)
با کشته شدن شهربراز، شیرازهی نیروهای مدافع اصفهان از هم گسست و پاذوسپان ناگزیر از تسلیم شهر بر پایه یک قرارداد شد. از میان سه گزینهی معروف اعراب، یعنی اسلام آوردن، جزیه پرداختن و یا ترک شهر و دیار، به جز گروهی اندک ـ حدود سی نفر ـ که شهر خود را ترک کردند و راهی کرمان شدند، تقریباً دیگر مردم شهر، پرداخت جزیه را برگزیدند (اعثم؛ 314 :1406) بلاذری گزارش کرده است که عبدالله بن بدیل، پس از مختصری نبرد، جى را فتح کرد؛ البته این فتح با این شرط بود که ساکنان این شهر، خراج و جزیه بپردازند و کسی بر جان و مال ایشان متعرض نگردد. سپس عبدالله بن بدیل، احنف بن قیس را که در سپاه او بود، به یهودیه فرستاد و اهالی یهودیه همان طور که مردم جی صلح کرده بودند و با همان شرایط، تن به صلح دادند. (بلاذری؛ 305-304 :1988)
اما به زودی روشن شد مردم اصفهان چندان به قرار و مدار خود با اعراب پایبندی نشان نمیدهند. نمونه آشکار این نافرمانی شورش زود هنگام مردم اصفهان و حملهی آنها به پادگان اعراب بود که در این رخداد فرماندهی عرب کشته شد. از این رو خلیفهی دوم، عمر ابن خطاب، ابوموسی اشعری را برای سرکوب شورش اصفهان فرستاد. وی به کمک عثمان بن ابیالعاص، در سال 23 هجری و پس از سه ماه شهربندان، یک بار دیگر اصفهان را گشود. (المقدسی؛ 184-183 :5 :بیتا) شهر کاشان نیز، به روایت برخی منابع، توسط شخص ابوموسی اشعری تسخیر شد. (قمی؛ 78 :1361)
عمر سائب بن الأقرع را به حکومت اصفهان گماشت (ابنخلدون؛ 592 :2 :1988) که تا دورهی خلیفهی چهارم نیز بر این شهر حاکم ماند و تنها در آنجا و در جریان جنگ صفین بود که یزید بن قیس به حکومت اصفهان رفت. (ابنخلدون؛ 635 :2 :1988) و آن شهر تا بیش از سیصد سال پس از آن در دست مسلمانان و سپس خلفای اموی و عباسی باقی ماند. (البلاذری؛ 307-304 :1988) این دقیقاً همان بازهی زمانی است که پژوهش حاضر برای کار خود بر گزیده است.
به نظر میرسد تبلیغات سیاسی دستگاه بنیامیه در اصفهان بسیار کارآمد بود؛ چرا که در دورهی بنیامیه کمترین جنبشی که بوی مخالفت با دستگاه حاکم یا رویکردهای آن را داشته باشد، از سوی اصفهانیان مشاهده نشد. حتی مقدسی از احترام شایانتوجهی سخن میگوید که اهالی این مناطق دربارهی امویان داشتهاند. (المقدسی؛ 399 :5 :بیتا)
اصفهان از زمانی که توسط اعراب مسلمان فتح شد، شهری مورد توجه و احتمالاً بسیار آباد بوده است. به طوری که ابی شیخ انصاری روایت میکند که «وهزاد»، کارگزار حجاج بن یوسف ثقفی بر اصفهان، از خرابی اوضاع آن نوشت تا تخفیف مالیاتی بگیرد. اما حجاج، که به نظر میرسد اصفهان را از نزدیک دیده و اطلاع کاملی از آبادی آنجا داشته است، در پاسخ وی به او نوشت که تو را بر شهری گماردهام که در بسیاری جهات بر شهرهای دیگر برتری دارد، و یکایک آن برتریها را برای کارگزارش برشمرد. (انصاری؛ 153 :1 :1992)
پاسخ حجاج به کارگزارش، نشان میدهد که اصفهان در نخستین سدهی ظهور اسلام، شهر بسیار آبادی بوده، و این آبادی نشاندهندهی توجه ایرانیان باستان به اصفهان بوده است: توجهی که مدارکی مستند برای آن وجود ندارد.
سدهی دوم هجری
عبدالله ابن معاویه از زیدیان، در سال 127 هجری در کوفه قیام کرد، اما چون شکست خورد، از آنجا به اصفهان روی آورد و این شهر را گشود و تا زمان شکست از ابنجبیره والی عراق، دو سال بر این شهر حاکم بود. زمانی که وی اصفهان را فتح کرد، میدانی در محلهی «کرواآن» به نام او نامگذاری شد. (انصاری؛ 432 :1 :1412) وی پس از شکست در برابر ابن جبیره، راهی خراسان شد و در کنار چهرهی شاخص آن عصر، یعنی ابومسلم خراسانی قرار گرفت. با قیام ابومسلم خراسانی، عمر سلسلهی اموی به پایان رسید و عباسیان جای ایشان را در رأس قدرت پر کردند. در حاشیه، میتوان این نکته را افزود که برخی پژوهشگران، ابومسلم خراسانی را نیز ـ علیرغم پسوند نامش ـ اصفهانی دانستهاند. غلامحسین یوسفی را مشاهده نمایید: (یوسفی؛ 77 :1356) وی ابومسلم را اهل روستای سینجرد فریدن دانسته است.چنان که حافظ ابو نعیم اصفهانی روایت میکند، نخستین کسی که ساختار اصفهان را دگرگون کرد و میان «جی» و یهودیه، در روستای خُشینان، قصر و مسجدی ساخت و آن را مرکز حکومت و محل استقرار سپاه و مردمان کرد، ایوب بن زیاد بود. (اصفهانی؛ 1259 :1410) این مسجد را به مناسبت مکان ساخت آن، مسجد خشینان مینامیدند. این رویداد، باید حدود سال 152 هجری قمری رخ داده باشد، زمانی که منصور عباسی بر تخت خلافت بود. با این تغییر فضایی در شهر اصفهان، یهودیه گسترش یافت. روستاهای اطراف یهودیه، کم کم گسترش یافته و به هم نزدیک شدند، و اندک زمانی بعد، در یهودیه مستحیل گردیدند؛ به زودی روستاهای سابق، تبدیل به محلات یهودیه شدند. مؤلف گمنام مجمل التواریخ و القصص، شرحی کوتاه، اما دقیق از این فرآیند عرضه میکند. (مجمل التواریخ و القصص؛ 524 :1318)
در واقع میدان عتیق، مرکزی بود که یهودیه را به پانزده قریهی اطراف آن پیوند میداد؛ این پانزده قریه عبارتند از: باطرقان، یوآن، خورجان، فلفلان، سنبلان، فراءآن، گماءآن، جوزدان، لنبان، اشکهان، جرواءآن، خشینان، برواسکان و فابجان. آنها هر یک به محلهای در اصفهان تبدیل شدهاند که برخی تاکنون نام خود را حفظ کردهاند. این پیوند، مربوط به نخستین سدهی هجری قمری میشود. افزوده شدن این پانزده قریه به یهودیه، سبب شد این قسمت از شهر، بسیار گستردهتر از گابه (جی) شود، و کم کم آن را زیر سایهی خود قرار دهد. این در حالی بود که در بدو ورود اسلام به ایران، جی قسمت اصلی اصفهان بود، و آن را با عنوان «شهرستان» میخواندند. در دورههای بعدی، اطلاق نام شهرستان بر جی حفظ شد، و فقط این نام را به عربی ترجمه کرده و آن قسمت از شهر اصفهان را با عنوان «مدینه» میخواندند. از این رو است که سمعانی در سدهی ششم هجری توضیح میدهد (سمعانی؛ 237 :5 :1989) که عالمان شهر جی را «مدینی» میگفتند.
مسجد خشینان، عمری طولانی نداشت. چهار سال از عمر این مسجد میگذشت که مهدی عباسی، بر ایوب بن زیاد خشمگین شده و او را به بغداد فراخواند. در پی این رویداد، اعراب بنیتَمیم، مسجد بزرگ دیگری در منطقهی یهودیه بنا نهاده، منبر مسجد خشینان را نیز به آنجا بردند. سبک معماری این مسجد کاملاً عربی بوده، اما در مرمت و بازسازی آن در دورهی سلجوقی، ساختمان آن یکسره متمایز شده است. با گسترش روزافزون جمعیت شهر، مسجد نیز گسترش مییافت. ابو نعیم اصفهانی از دو گسترش در مسجد جامع خبر میدهد که به سالهای 226 و 307 ه. ق. راجع میشوند.
سدهی سوم هجری
با آغاز سدهی سوم هجری قمری، قم به دلیل ناهمگونیهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با سایر مناطق اصفهان، به عنوان کورهای [= شهرستانی] تازه، از اصفهان جدا شد. این جدایی به دستور هارونالرشید عباسی در سال 209 هجری رخ داد. به گزارش قمی، که تاریخ نگارش کتاب وی به 378 هجری در دورهی صاحب ابن عباد باز میگردد، رستاق کاشان و بیشتر دیهها و مزارع اطراف آن نیز به این شهرستان جدید ملحق شد. (قمی؛ 24 :1361) این گزارش، با نقل قولی از حمزه اصفهانی ادامه پیدا میکند که براساس آن، از نهصد دیه شهرستان قم، رستاق قاسان [= کاشان] 77 دیه را به خود اختصاص میداده (قمی؛ 58-57 :1361) و خراج آن 181 هزار درهم بوده است. (قمی؛ 134 :1361)گزارشهای قمی، اهمیت منطقهی کاشان را در این دوره نشان میدهد. نیروی اقتصادی کاشان و اصفهان در این روزگار، بیش از آن که مرهون تولید باشد، مرهون تجارت بود. برتولد اشپولر در مقالهای، ضمن برشمردن مسیرهای تجاری مهم در ایران آن دوره، مینویسد: «در مرکز ایران به سمت شمال، شهر ری (که با راه های فرعی، از طریق کوههای البرز با شمال ایران ارتباط داشت)، از طریق کاشان، اصفهان و شیراز به سیراف، بندر مهم خلیج فارس، میرسید.» (اشپولر؛ 189 :1380)
در تحلیل اشپولر، علاوه بر نقش ترانزیتی مهم اصفهان، این محدودهی جغرافیایی بازار ثابت قابل توجهی نیز داشته است. وی ضمن برشمردن مهمترین هستههای اقتصادی در ایران اوایل دورهی اسلامی، مینویسد: «تجارت داخلى سرزمینهاى شرق اسلامى در بازارهاى ثابتى متمرکز بود؛ شمارى از این بازارها محلى بودند، ولى تعدادى دیگر مثل بازارهاى بنادر بزرگ، اصفهان، نیشاپور (5) و هرات در حیات اقتصادى اهمیت زیادى داشتند.» (اشپولر؛ 194 :1380)
سدهی سوم هجری قمری در شهر اصفهان، با آغاز فعالیتهای اسماعیلیان همراه است. فعالیتی که سرانجام در سدهی پنجم هجری به مرحلهی بحرانی رسید و به شدت سرکوب شد. گزارشهای پراکندهی آغاز فعالیت اسماعیلیان در این دوره، حول محور شخصیتی مرموز میگردد؛ احمد ابن حسین معروف به دندان. ابهامات زیادی در مورد شخصیت و اعمال او وجود دارد. بعضی او را مردی توانگر معرفی میکنند که در نزدیکی کرج و اصفهان میزیست. اتفاق نظری نسبی در این رابطه وجود دارد که او عقاید شعوبیگری داشت و از اعراب متنفر بود. (لوئیس؛ 84 :1363) ابن ندیم گزارش کرده است که او منشی عبدالعزیز بن ابیدلف، حاکم محال کرج بوده است که در فلسفه و نجوم مهارت داشت و برای ستارگان آثار روحانی قایل بود. (ابنندیم؛ 355-354 :1366)
منابع تاریخی که موضعی مخالف با اسماعیلیان داشتهاند، او را به عبداللّه بن میمون القداح منسوب میسازند. عبداللّه بن میمون آوازهی دندان را شنید و وی را به جنبش خویش نزدیک ساخت: جنبشی که خصلت ضد عربی داشت. دندان که با اهداف و روشهای عبداللّه کاملاً همآواز بود، سرمایه و داراییهای خود را در اختیار عبداللّه گذاشت که در راه دعوت باطنی هزینه کند. طبق این دسته از روایات، عبداللّه بن میمون در زندان عراق با دندان آشنا شد و پس از آزادی، به همراه وی در راه بسط دعوت اسماعیلیان کوشید. دندان غیر از اصفهان، در دیگر شهرهای اقلیم کوهستان، از جمله اهواز نیز فعالیت میکرد. (6) حضور شیعیان اسماعیلی، نقش عمدهای در گسترش درگیریهای مذهبی در فضای شهر سنیمذهب اصفهان داشت. درگیریهایی که سرانجام در حملهی مغولان سر باز کرد و شهر را به ویرانی کشید.
اصفهان در آغاز سدهی سوم هجری قمری، هنوز شهری دو قلو است: جی و یهودیه، هر دو با فاصلهی اندکی نسبت به یکدیگر، دارای محوریت هستند. یکپارچه شدن اصفهان، با فرآیند گسترش روزافزون یهودیه و نهایتاً هضم شدن جی در آن، چند سده به درازا خواهد انجامید. طوری که در سدهی هشتم هجری، اصفهان دیگر شهری دو قلو به شمار نمیرود، بلکه نسبتاً یکپارچه نیز هست.
در نیمهی دوم سدهی سوم هجری، زمانی که اصفهان زیر سلطهی خاندان ابودلف عجلی (280-210 ه.ق.) بود، یعقوبی (در گذشتهی 284 ق) گزارشی بسیار مهم از این شهر ارائه کرده است. وی که خود ساکن اصفهان بود، این شهر را شهری دوقلو توصیف کرده است. یعنی در زمان او، ترجیح هیچ یک از دو قسمت عمدهی گایا و یهودیه بر یکدیگر امکانپذیر نبوده است. تنها نکتهی قابل توجه برای او، تنوع قومیتی گسترده، به ویژه در منطقهی یهودیه بوده است. (یعقوبی؛ 86-85 :1422) او به سکونت اعراب بصره و کوفه در اطراف شهر اشاره کرده و شش قبیلهی عرب را نام برده که مردمانش در اطراف شهر سکونت اختیار کرده بودند: از ثقیف و تمیم و بنى ضبّه و خزاعه و بنى حنیفه، و از بنى عبدالقیس.
ابن واضح برای نخستین بار به نحو دقیق به منابع آبی اصفهان نگریسته است. به گزارش وی، به جز زایندهرود، چشمههای جوشانی وجود داشت که شهر را سیراب میساخت. در میان کهنترین منابع موجود، وی نخستین کسی است که سرچشمهی رودخانههای اصفهان و اهواز را سرچشمهای یگانه بر میشمارد. (یعقوبی؛ 87 :1422) یعقوبی، سپس نام 13 بلوک اصفهان را آورده است؛ جاهائی که آنها را «رُستاق» نامیده و از آن میان، رُستاق «جی» را از همه برجستهتر دیده و آن را به نوعی مرکز یا «مدینه» خوانده است. دربارهی دیگر شهرستانهای منطقهی جغرافیایی اصفهان، وی توضیح کوتاهی داده و آنها را برشمرده است. توضیح وی بیشتر از این جهت اهمیت دارد که نگارش کتاب «البلدان» او حدود سالهای 278 یا 279 ق. پایان یافته و در نتیجه، این متن به اواخر سدهی سوم هجری متعلق است، و بنابراین قدیمیترین متنی است که حدود این استان و شهرستانهای تابعهی آن را بر میشمارد. توضیح کوتاه وی از این شهرستانها، به قرار زیر است:
«روستاهایى در آن به چشم میخورند: «روستاى جىّ» که شهر در آن واقع است؛ و «روستاى براآن» که اهالى آن کشاورز بوده و با دیگران آمیخته نشدهاند؛ و «روستاى برخار [برخوار]» که قومی کشاورز نیز در آن سکونت کردهاند؛ و «روستاى رویدشت» که جایی میان اصفهان و یکى از کورههای فارس به نام «یزد» است، و «روستاى بران» و «روستاى میرین» و «روستاى قامدان» که کردها در آن هستند و آمیختهاى از مردم عجم که در شرافت از دیگران پایینترند؛ «خرّمدینان» از همینجا شورش کردهاند. این روستا جایی میان توابع اصفهان و توابع اهواز است؛ و «روستاى فهمان» که در آن هم کردها و خرّمدینان سکونت دارند، و روستاى «فریدین» و عجمهاى فرومایه در این روستا هستند که اشراف، عجمهاى اصفهان آنان را «لییه» مىنامند؛ «روستاى رادمیله» و دو روستاى «سردقاسان» و «جرمقاسان» که اشرافى از کشاورزان و قومى عرب از اهل یمن از قبیلهی همدان در آن دو سکونت دارند، و این دو روستا حد فاصل میان توابع اصفهان و قم است، و «روستاى اردستان» که اشرافى از دهقانان آنجایند، گفته مىشود که فرزندان خسرو انوشیروان در این محل هستند. و دو روستاى «تیمرى»، و در این دو روستا قومى از عرب از بنى هلال و دیگر اقوام از طوائف قیس سکونت دارند، و حد فاصل میان توابع اصفهان و کرج همین جا است.» (یعقوبی؛ 88-87 :1422)
ابنفقیه همدانی، یازده سال پس از پایان نگارش «البلدان»، کتاب دیگری به همین نام نوشته است که به ذکر اخبار اصفهان نیز میپردازد، (7) هر چند به درستی بر ما روشن نیست که آیا خود او اصفهان را دیده بود یا خیر؟ به هر روی، وی اصفهان را به خوبی توصیف کرده است. پس از ستایش از آب و هوای نیکوی اصفهان، به دیگر ویژگیهای این شهر نیز پرداخته و فضای آن را با دقت به تصویر میکشد: «مساحت اصفهان هشتاد فرسنگ در هشتاد فرسنگ است و آن، هفده روستاست. در هر روستا، سیصد و شصت دهکدهی کهن است، جز دهکدههای نو.» (همدانی؛ 98 :1349) طبق گزارش ابنفقیه، مرکز جمعیتی اصفهان، چنان که انتظار میرود، هنوز «جی» است که باروئی قابل توجه دارد؛ چنان که به گوش او رسیده، این بارو ساختهی اسکندر مقدونی بوده است. اطراف جی، طبق ادامهی این گزارش «سراسر روستاهای آباد است و بخشی از آن را «بَنیجا» نامند که جمعیتی از گریختگان یهودی در آن جا سکونت اختیار کردهاند.»
دقیقاً همزمان با ابنفقیه همدانی، گزارش بسیار با ارزش دیگری از اصفهان در اختیار ما است که نویسندهی آن، خود از نزدیک اصفهان را دیده است. ابوعلی احمد بن عمر ابنرسته (در گذشتهی 290 ق)، که خود اهل اصفهان بوده، دو فصل از کتاب خود «الأعلاق النفیسه» را به اصفهان و ذکر اوضاع آن اختصاص داده است. در فصل نخست، ابتدا به ذکر جغرافیای طبیعی و رستاقهای اصفهان پرداخته و آن گاه در فصلی دیگر، خود شهر را توصیف میکند. خود شهر، طبق نظر او، همان منطقهی جی بوده و از یهودیه سخنی به میان نمیآید، به جز این که وقتی چهار دروازهی اصفهان را نام میبرد، یکی از آنها را دروازهی یهودیه میداند. به گزارش او، اطراف جی، بیست رستاق وجود دارد. (ابنرسته؛ 180 :1365)
اگر این گزارش را از او بپذیریم، با مقیاسهای جهان کهن، حوزهی تمدنی جی، حوزهای وسیع بوده است. کرسی این بیست روستاق، جی بوده که بازارهایی نیکو داشته است. از گزارش او، این واقعیت نیز دوباره تأیید میشود که در اصفهان آن زمان عقاید مذهبی گوناگونی وجود داشته است. ابنرسته از عمارت آتشگاه در روستای ماربین سخن میگوید، که طبق شنیدههای وی، به دست بهمن پسر اسفندیار ساخته شده و آتش آن، تا زمان نویسنده روشن مانده است. اثر باستانی دیگری که مورد توجه ابنرسته قرار گرفته، سارویه است که آن را با نام «ساروق» میخواند. (ابنرسته؛ 189 :1365)
روایتهایی که بنای اصفهان را به طهمورث پیشدادی نسبت میدهند، مدعی هستند که وی دو بنای بسیار شکوهمند در اصفهان ساخته است. نویسندهی کتاب «تاریخ سنی ملوکالأرض و الأنبیاء» دربارهی این دو بنا مینویسد:
«طهمورث در اصفهان دو بنای بزرگ به نامهای مهرین و سارویه ساخت. اما مهرین بعدها نام روستایی گردید که پیش از آن موسوم به کوک بود و در پایین آن قرار داشت و اما سارویه، پس از هزاران سال، باروی شهر جی آن را فراگرفت و آثار هر دو بنا هماکنون [= سدهی چهارم هجری قمری] باقی است.» (اصفهانی؛ 31 :1367) این همان بنایی است که ابنرسته به آن اشاره کرده است.
او به جزئیات بسیار مهم دیگری نیز توجه کرده و برای نمونه، هشت فلز معدنی را نام برده که مردم اصفهان به استخراج آنها مشغول بودهاند. ابنرسته، نخستین بار پس از توصیف زایندهرود، از نظام تقسیم آب در روستاقهای آن جا ذکری به میان آورده است. وی از چشمههای آب گرم و شفادهندهای نیز پیرامون شهر خبر میدهد. زایندهرود، پس از عبور از اصفهان و مشروب کردن آن سرزمین، به رودشت میرسد و در آن جا به زمین فرو میرود و بنا به شنیدههای او، از یکی از خورههای کرمان سر بر میآورده است؛ (8) زکریای قزوینی نیز مسیر زایندهرود را به همین ترتیب گزارش میکند و انتهای مسیر این رود را دریای هند میداند. (قزوینی؛ 358 :1373) امروز میدانیم که این گزارش با واقعیتهای جغرافیایی همخوانی ندارد.
در واقع، در کتاب ابنرسته، گزارشی مفصل از جغرافیای اقتصادی اصفهان آن عصر مشاهده میشود. او از فرشهای برائان و رودشت نام برده و پردههای آن جا را نیز ستوده است. در وصف محصولات کشاورزی اصفهان گفته: «سیبها و بههای آن جا را ـ که به بغداد صادر میکنند ـ چون به نهروان میرسد، مردم بوی آنها را دریافته و به خرید آنها میشتابند.» (ابنرسته؛ 184 :1365) البته این قول او از اغراق خالی نیست. با این همه، منابع تاریخی خراج اصفهان را در این سده، معادل ده هزار درهم دانستهاند (9) که مبلغ قابل توجهی به شمار میرود.
ارزیابی
اصفهان در آغاز ورود اسلام به ایران، در برابر حملهی اعراب ایستادگی کرد و چند بار شورید، اما به فرجام، با ایشان از در دوستی در آمد و به سرزمینی کم دردسر برای خلیفه تبدیل شد. این سرزمین، همان اندازه که از نظر سیاسی کم دردسر بود، از نظر اقتصادی پر درآمد به شمار میرفت. در دورهی مورد نظر، محدودهی جغرافیایی که امروزه شهر اصفهان را تشکیل میدهد، هنوز به دو بخش یهودیه و جی تقسیم میشد و دستکم پنج سدهی دیگر طول میکشید تا این دو شهرستان رشد کرده و به هم بپیوندند.پینوشت:
* کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
(1) ابن واضح یعقوبی (در گذشتهی 284 ق) البلدان را به تاریخ حدود 278 یا 279 ق. به رشتهی تحریر در آورده است. برای نسب سلمان فارسی، سندی قدیمیتر از وی مشاهده نمیشود.
(2) این فهرست را در پژوهش صدر هاشمی ببینید: (صدر هاشمی؛ 1654-1649 :1350) در رابطه با این افراد، به جز این پژوهش، (مهدوی؛ 356 :1348) نیز قابل مشاهده است. نزد حافظ ابو نعیم اصفهانی، نام «جبلة ابن رسته» نیز به چشم میخورد. (اصفهانی؛ 409 :1410)
(3) ابن واضح یعقوبی فتح اصفهان را به سال 23 هجری قمری راجع دانسته است؛ (یعقوبی؛ 156 :2 :بیتا) گزارش بنداری اصفهانی تاریخ گشودن این شهر را به 24 هجری قمری مربوط میکند. (بنداری اصفهانی؛ 440 :1356)
(4) در این مورد، (البلاذری؛ 307-304 :1988) و (ابنخلدون؛ 559 :2 :1988) را ببینید.
(5) املای دکتر آژند. شوربختانه، دسترسی به اصل انگلیسی مقاله امکانپذیر نشد. اگرچه در برخی متون، از جمله فارسنامهی ابنبلخی (ابن بلخی؛ 196 :1374) که متعلق به سدهی ششم است، و تاریخ سند (معصوم بکری؛ 141 :1382) که به سدهی یازدهم ه.ق. تعلق دارد، چنین املایی مشاهده میشود.
(6) برای مشاهدهی گزارشهایی از این شخصیت تاریخی، (الحسینی العلوی؛ 37-36 : بیتا)، (بغدادی؛ 202 :1367) و (جعفریان؛ 210-209 :1369) را ببینید.
(7) کل کتاب در اختیار ما نیست. علی بن حسن شیرازی در سال 413 ق. بخشی از آن را استنساخ کرده است، و از کل کتاب ابوبکر احمد بن محمد معروف به ابن فقیه همدانی همین اندازه به دست ما رسیده است. با توجه به گزارشهای موجود، تاریخ نگارش آن به حدود سال 290 ق. مربوط میشود.
(8) نیز، حافظ ابرو را ببینید: (حافظ ابرو؛ 165 :1 :1375) وی شش سده بعد، گزارش مشابهی دارد و این نشان میدهد که اشتباه مزبور، اشتباه ریشهداری بوده است.
(9) شواهدی از میزان خراج اصفهان را نزد (یعقوبی؛ 87 :1422) و (اسحق ابن الحسین؛ 66 :1408) ببینید.
ابن بلخی؛ (1374) فارسنامهی ابن بلخى، توضیح و تحشیه دکتر منصور رستگار فسایى، شیراز، بنیاد فارسشناسى، چاپ اول.
ابنخلدون، عبدالرحمن؛ (1988) دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دارالفکر، طبعهالثانیة.
ابنرسته، ابوعلی احمد بن عمر؛ (1365) الأعلاق النفیسه، ترجمهی دکتر حسین قرهچانلو، تهران، امیر کبیر.
ابنندیم، احمد بن اسحاق؛ (1366) الفهرست، ترجمهی محمدرضا تجدد، تهران، امیر کبیر.
اشپولر، برتولد؛ (1380) تجارت سرزمینهای شرقی در سدههای نخستین اسلامی، ترجمهی یعقوب آژند، مجلهی تاریخ اسلام (دانشگاه باقرالعلوم)، شمارهی 5، بهار 1380، صص 183 تا 196.
اصفهانی، حافظ ابو نعیم؛ (1410) ذکر اخبار اصبهان، تحقیق سید حسن کسروی، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه الأولی.
اصفهانی، حمزه ابن حسن؛ (1367) تاریخ سنی ملوک الأرض و الأنبیاء (تاریخ پیامبران و شاهان)، ترجمهی جعفر شعار، تهران، امیر کبیر.
اعثم، محمد ابن علی؛ (1406) الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعه الأولی.
انصاری، ابو الشیخ؛ (1992) طبقات المحدثین بإصبهان و الواردین علیها، حققه عبدالغفور عبدالحق حسین البلوشی، بیروت، مؤسسه الرساله.
بغدادی، عبدالقاهر؛ (1367) الفرق بین الفرق، ترجمهی محمد جواد مشکور، تهران، اشراق.
البلاذری، أبوالحسن أحمد بن یحیی؛ (1988) فتوح البلدان، بیروت، دارالمکتبة الهلال.
بنداری اصفهانی، ابوابراهیم قوامالدین؛ (1356) زبدهالنصر و نخبهالعصر: تاریخ سلسلهی سلجوقی، ترجمهی محمدحسین جلیلی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
جعفریان، رسول؛ (1369) تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
الحسینی العلوی، ابوالمعالی محمد؛ (بیتا) بیان الأدیان، تصحیح عباس اقبال، تهران، ابنسینا.
سلطانزاده، حسین؛ (1362) روند شکلگیری شهرهای مذهبی در ایران، تهران، انتشارات آگاه، چاپ نخست.
سمعانی، ابوسعد عبدالکریم؛ (1989) الأنساب، تحقیق عبدالله عمر البارودی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
صدر هاشمی، محمد؛ (1350) کسانی که از اصحاب پیغمبر به اصفهان آمدند، مجلهی وحید، شمارهی یازدهم، دورهی نهم، شماره پیاپی 98، بهمن 1350.
قزوینی، زکریا بن محمد بن محمود؛ (1373) آثارالبلاد و اخبار العباد، ترجمهی جهانگیر میرزا قاجار، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران، امیر کبیر.
قمی، حسن ابن محمد ابن حسن؛ (1361) تاریخ قم، ترجمهی علی ابن حسن قمی، تصحیح و تحشیهی سید جلالالدین تهرانی، تهران، توس.
لوئیس، برنارد؛ (1363) تاریخ اسماعیلیان، ترجمهی فریدون بدرهای، تهران، توس.
مافروخی، مفضل ابن سعد؛ (1328) محاسن اصفهان، ترجمهی حسین ابن محمد ابیالرضا آوی، عباس اقبال، ضمیمهی نشریهی یادگار.
معصوم بکری، سید محمد؛ (1382) تاریخ سند (تاریخ معصومى)، تصحیح عمر بن محمد داؤد پوته، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ اول.
المقدسی، مطهر بن طاهر؛ (بیتا) البدء و التاریخ، بورسعید، مکتبة الثقافة الدینیه.
مهدوی، مصلحالدین؛ (1348) تذکره القبور: بزرگان و دانشمندان اصفهان، اصفهان، ثقفی، چاپ دوم.
همدانی، ابن فقیه؛ (1349) ترجمهی مختصرالبلدان، ترجمهی ح- مسعود، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر؛ (بیتا) تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر.
الیعقوبى، احمد بن ابى یعقوب؛ (1422) البلدان الیعقوبى، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبع الأولی.
یوسفی، غلامحسین؛ (1356) ابومسلم سردار خراسان، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ دوم.
نویسندهی گمنام؛ (1318) مجمل التواریخ والقصص، ملک الشعرای بهار، تهران، بی جا.
/م