زمینه پیدایش
«تاجری از کثرت خسّت و لئامت، یک شاهی پنیر گرفت و در شیشهای ریخته، سرش را بسته بود و هرگاه میخواست ظهر یا شب ناهار یا شام بخورد، سفره میگسترد و شیشه را در وسط آن میگذاشت و نان را پاره میکرد و به پشت شیشه میمالید و میخورد و از نان خورش به همان دیدار رنگ پنیر قناعت میکرد».(1)پیامها
حال و روز بخیل از فقیر و ندار بدتر است؛ زیرا فقیر ندارد و نمیخورد، درحالیکه بخیل دارد، ولی نمیتواند بخورد؛ مال انسان بخیل نصیب و روزی خودش نمیشود. کاربرد: در نکوهش افراد خسیسی به کار میرود که ثروت بسیاری گرد میآورند و با خساست زندگی میکنند تا بمیرند و اموالشان نصیب دیگران شود.ضرب المثل های هم مضمون
بُخل بخیل و طینت شیطان برابر است؛ سخی و بخیل سر سال برابر میشوند.سیم بخیل وقتی از خاک به درآید که او خود، به خاک رفته باشد.
مال خودش (فرد خسیس) از گلوی خویش پایین نمیرود.
مالِ نخورم، نصیبِ بخورم است.
نه خود خوری، نه کس دهی، گنده کنی به سگ دهی.(2)
اشعار هم مضمون
اگر از فرق تا قدم هنری * چون بَخیلی ز خاکِ ره بتری بخل عیبی است در نهاد بشر * که از آن نیست هیچ بَتَر بخل عیبی است که صد فضل بپوشاند و جُود * کیمیایی است که صد عیب هنر گرداند هر که از بخل در دلش زنگ است * همه دینارهای او سنگ است(3) (مکتبی)ریشه های قرآنی حدیثی
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «اَلبَخیلُ بَعیدٌ مِنَ اللهِ، بَعیدٌ مِنَ النّاسِ، قَریبٌ مِنَ النّار؛ بخیل از خدا و از مردم دور و به آتش نزدیک است».(4)امام صادق(علیه السلام): «لَیسَت لِبَخیلٍ راحَۀٌ؛ بخیل آسایش ندارد.»(5)
حضرت علی(علیه السلام): «اَلبُخلُ جامِعٌ لِمَساوِیِ العُیُوبِ، وَ هُوَ زَمامٌ یُقادُ بِهِ اِلیَ کُلِّ سُوءٍ؛ بخل، دربردارنده بدیهای هر عیبی است و افساری است که [بخیل] به وسیله آن به سوی هر بدی کشانده میشود».(6)
امام هادی(علیه السلام): «اَلبَخلُ اَذَمُّ الاَخلاقِ؛ بخل، نکوهیدهترین خوی است».(7)
لغات
سوداگر: بخیل خسّت: خسیسیلئامت: پستی
سخی: سخاوتمند
سیم: ثروت
بتر: بدتر
پینوشتها:
1. حسن ذوالفقاری، داستانهای امثال، تهران، مازیار، 1385، چ 1، ص 594.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمتنامه پارسیان، قم، نشر جمال، 1385، چ 1، صص 98 و 99.
3. همان.
4. بحارالانوار، ج 73، ص 308.
5. همان، ص 303.
6. نهجالبلاغه سید رضی، ترجمه: کاظم محمدی و محمد دشتی، قم، انتشارات امام علی(علیه السلام)، 1396 هـ.ق، چ 2، حکمت 378.
7. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، 1403 هـ.ق، چ 3، ج 72، ص 199.
/ج