زمینه پیدایش
زمانی که یوسف بر اثر حسادت برادران خود در چاه افتاد. مالک بن دعر که با کاروانش از آنجا میگذشت او را نجات داد و به عزیز مصر فروخت. عزیز، نیز او را به خانه برد و به همسر خود، زلیخا گفت: «او را گرامی بدار. شاید روزی از او بهره بگیریم و وی را به فرزندی بپذیریم.» زلیخا که فرزندی نداشت، به پرورش و تربیت او پرداخت تا به حد کمال رسید، ولی زیبایی او دل و جان زلیخا را برد. زلیخا برای تحریک یوسف به حیلهای متوسل شد، ولی یوسف تقوا پیشه نمود. او از سر صفای ایمان گفت: «مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ به خدا پناه میبرم که بهترین پناهگاه من است و ستمکاران را رستگاری نمیدهد». (یوسف: 23) وقتی زلیخا راه کامجویی را بسته دید به تهمت و افترا متوسل شد و عزیز مصر را وادار کرد تا یوسف را به زندان بیندازد، اما یوسف، زندان را در مقابل خوف و خشیت الهی، هیچ انگاشت و در زندان نیز به هدایت زندانیان و تشویق آنها به قبول توحید پرداخت. مدتها گذشت و زلیخا همچنان انتظار میکشید، ولی یوسف از اینکه از حیله زلیخا رهایی یافته بود، خدا را شکر میکرد. سرانجام، زلیخا از اینکه یوسف را به زندان انداخته بود، پشیمان شد؛ زیرا تا قبل از زندانی شدن یوسف، میتوانست با دیدار او مرهمی بر زخم دل خود گذارد، ولی وقتی که یوسف به سیاهچال افتاد آن دیدار مختصر نیز از میان رفت و زلیخا را در غم فراق او بیتاب و نالان ساخت و نشاط جوانی و زیباییاش به زشتی گرایید. اگر چه زلیخا پس از رهایی یوسف از زندان و مرگ همسرش، مشمول بخشش و عنایت الهی شد و با بازگشت به دوران جوانی به وصال محبوب رسید، ولی بعدها حسرت و ندامت اولیه ـ که ناشی از عدم تعقل و دوراندیشی بود ـ به صورت ضربالمثل درآمد.(1)پیامها
غالباً در مورد افرادی به کار میرود که قبل از انجام امور، جوانب گوناگون آن را در نظر نمیگیرند و عمل و رفتار آنها براساس تعقل و دوراندیشی نیست و سرانجام دچار پشیمانی و حسرت میشوند.(2)ضرب المثل های هم مضمون
ـ اول، عمق آب را بپرس، بعد تویش شنا کن.(3)ـ پشیمانی در دام چه سود.(4)
ـ خُرد شوی، گر نشوی خردهبین.(5) (نظامی)
ـ ظاهر و باطن نگه کن، اول و آخر ببین.(6) (عراقی)
ـ عاقل آن است که اندیشه کند پایان را.(7) (سعدی)
ـ آن وقت که جیک جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟(8)
ـ اول جای پایت را محکم کن، بعد قَدَم بردار.(9)
ـ چرا آدم زیر دیوار خرابه بخوابد که خواب آشفته ببیند.(10)
اشعار هم مضمون
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.(11)(سعدی)هر که اول بنگرد پایان کار * اندر آخر او نگردد شرمسار(12) (مولوی)
ز ابتدای کار آخر را ببین * تا نباشی تو پشیمان یوم دین(13) (مولوی)
تا نکنی جای قدم استوار * پای منه در طلب هیچ کار(14) (نظامی)
به آغاز، اگر کار خود ننگری * به فرجام، ناچار کیفر بری(15) (فردوسی)
چشم آخربین تواند دید راست.(16) (مولوی)
از پی هر گریه آخر خندهست * مرد آخربین، مبارک بندهایست(17) (مولوی)
ریشه های قرآنی حدیثی
امام علی(علیه السلام): «مَنْ تَوَرَّطَ فِی الْاُمُورِ غَیْرَ ناظِرٍ فِی العواقِبِ فَقَدْ تَعَرَّضَ لِمَدْرَجاتِ النَّوائِبِ؛ هر که دست به کاری زند بدون آنکه در عواقب آن بیندیشد، خود را در مهلکه گرفتاریها اندازد.»(18)امام علی(علیه السلام): «مَنْ نَظَرَ فِی الْعَواقِبِ سَلِمَ مِنَ النَّوائِبِ؛ هر که عاقبتاندیش باشد از گرفتاریها در امان ماند».(19)
لغات
آخربین: دوراندیش، عاقبتنگر.پینوشتها:
1. ریشههای تاریخی امثال و حکم، ج 1، تلخیص از صص 348 ـ 350.
2. همان، ص 347.
3. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار مثل فارسی، ص 165.
4. امثال و حکم دهخدا، ج 1، ص 510.
5. داستاننامه بهمنیاری، ص 294.
6. دوازده هزار مثل فارسی، ص 707.
7. همان، ص 712.
8. همان، ص 62.
9. همان، ص 164.
10. همان، ص 379.
11. امثال و حکم دهخدا، ج 2، ص 1108.
12. دوازده هزار مثل فارسی، ص 1007.
13. همان، ص 586.
14. امثال و حکم دهخدا، ج 1، ص 539.
15. همان، ج 1، ص 374.
16. همان، ج 2، ص 612.
17. همان، ج 3، ص 1511.
18. ابن کراجکی، کنزالفوائد، ج 1، ص 280.
19. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح 8039.
/م