زمینه پیدایش
درباره ریشه این مثل آوردهاند: کدخدایی با زن و خادم خود نشسته بود که زن خمیازه کشید. خادم نیز بلافاصله خمیازهاش گرفت و او هم خمیازه کرد. کدخدا بر گمان شد و فکر کرد خمیازه، رمزی بین زن و خادم است. به اتاق دیگری رفت و زن خود را صدا زد و بیدرنگ همسرش را کشت و در جایی پنهان کرد و دوباره نزد خادم خود برگشت. پس از دقایقی خادم بار دگر خمیازه کشید. کدخدا نیز در همان زمان خمیازه کشید و تازه فهمید که سرایت دهان دره طبیعی است و پشیمان از جنایت خود گفت: خمیازه خمیازه آرد، حیف بر جان آنکه مُرد.(1)پیامها
پیام ضرب المثل دوری از سوءظن و بدگمانی است زیرا سوءظن موجب میشود انسان از روی اشتباه به کارهای خطرناکی دست بزند که پشیمانی در آنها سودی ندارد و کاربرد آن در منع و اجتناب از سوءظن میباشد.ضرب المثل های هم مضمون
ـ اعمال مؤمن را باید حمل به صحّت کرد.ـ بدبین، همه جا در خور نفرین است.(2)
ـ ظنّ بد بردن به مردم، محو سازد خیر تو.
ـ ظن بد بر کس مَبَر، تا بد نگردی پیش خلق.(3)
ـ پای مرغت را ببند، همسایه را دزد مکن.(4)
ـ راه را تا نروی، مرد را تا نیازمایی.(5)
ـ تا ندیدهای، پاک است.(6)
اشعار هم مضمون
بگذر از ظنّ خطا ای بدگمان * اِنّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ را بخوان)(7) (مولوی)(ظنّ نیکو بر، بر اخوان صفا * گرچه آید ظاهر از ایشان جفا) (آن خیال و وهم بد چون شد پدید * صد هزاران یار را از هم برید)(8) (مولوی)
(هر که را جامه پارسا بینی * پارسا دان و نیک مرد انگار) (ور ندانی که در نهادش چیست * محتسب را درون خانه چه کار)(9) (سعدی)
ریشه های قرآنی حدیثی
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری گمانها دوری کنید؛ زیرا برخی گمانها گناه است». (حجرات: 12)رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «مَنْ اَساءَ بِاَخیهِ الظَّنَّ فَقَدْ اَساءَ بِرَبِّهِ، اِنَّ اللهَ تَعالی یَقُولُ: «اِجتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ»؛ هر که به برادر خود گمان بد بَرَد، به پروردگارش بد برده است؛ زیرا خدای تعالی میفرماید: «از بسیاری گمانها بپرهیزید».(10)
امام علی(علیه السلام): «ضَع اَمرَ اَخیکَ عَلی اَحْسَنِهِ حَتّی یَأتِیَکَ مِنهُ ما یَغلِبُکَ؛ رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد».(11)
لغات
دهان دره: خمیازه.اخوان صفا: برادران یک رنگ و با اخلاص.
محتسب: داروغه.
جفا: ستم.
شد پدید: آشکار شد.
جامه: لباس.
پارسا: تقوا.
انگار: قلمداد کن، تلّقی بکن.
نهاد: درون.
پینوشتها:
1. امثال و حکم، دهخدا، تهران، امیر کبیر، چ 4، 1357، ج 2، ص 744.
2. همان، ج 1، ص 185.
3. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار ضرب المثل فارسی، مشهد، آستان قدس رضوی، چ 2، 1384، ص 708.
4. احمد شاملو ،کوچه، تهران، مازیار، 1377، ج 4، ص 681.
5. امین خضرایی، فرهنگنامه امثال و حکم ایرانی، شیراز، نوید شیراز، چ 1، 1382، ص 1048.
6. احمد بهمنیار، داستاننامه بهمنیاری، تهران، دانشگاه تهران، چ 3، 1361، ص 211.
7. امثال و حکم دهخدا، ج 1، ص 290.
8. همان، ج 2، ص 1081.
9. دوازده هزار ضرب المثل فارسی، ص 124.
10. متقی هندی، کنز العمال، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت، دارالکتب الاسلامیه، چ 1، 1401 هـ.ق، ح 7587.
11. امالی صدوق، بیروت، مؤسسه اعلمی، چ 5، 1400 هـ.ق، ص 250.
/م