مترجم: سید محمد راستگو
شریعتِ نمودارِ ترازویی است که نظامِ هستی با آن تراز می شود. بی این ترازو بیمِ آن می رود که نظامِ هستی به کژِی و ناهنجاری افتد. اسم هایِ الهی که پدیده ها (= اعیانِ ممکنات) را از نیستی به هستی آوردند، بن مایه ها و عناصرِ اختلاف و چندگانگی را در طبیعت و سرشتِ خویش داشتند، چیزی که بازتاب و پی آمدِ آن، بن مایه ها و عناصرِ اختلاف و چندگانگی در هستیِ ظاهری شد. اختلاف و چندگانگی نیز، پیداست که کار را به درگیری و نزاع می کشاند، چیزی که نظامِ هستی را آسیب می زند و آن را به کژِی و ناهنجاری می افکند [ و از کارایی می اندازد ] و همین، نیازِ هستی را به «تشریع» و قانون و آیین آشکار می سازد، قانون ها و آیین هایی که پیوندها و روابط را سامان بخشد و کارها را نظم و هنجار دهد.
ابنِ عربی در گزارشِ داستان گونه یِ خود می افزاید: پدیده ها (= اعیان ممکنات) بارِ دیگر، امیدوارانه رو به اسم هایِ الهی کردند و ترسِ خویش را با آن ها در میان نهادند؛ ترس از این که مبادا این اختلاف ها و چندگانگی ها، بر ظهورِ آنان اثری ناروا بگذارد، یعنی می ترسیدند که دوباره به حالتِ «هست ـ نیستی» (= وجود ـ عدمی) بازگرداند که در آغاز داشتند و اسم هایِ الهی آن ها را از آن حالت بیرون آورده بودند؛ اسم هایِ الهی نیز، به نوبه ی خود همین احساسِ خطر را داشتند و بر خویش می ترسیدند، زیرا بازگشتِ پدیده ها به حالتِ «هست ـ نیستِ» پیشینِ خود همان، و از میان رفتنِ سامان و سلطنتِ، و کار و کیایِ اسم هایِ الهی همان. به دیگر سخن، می ترسیدند که این حالتِ ظهور و پیداییِ آنان از میان برود و دوباره به حالتِ بطون و پنهانی در ذاتِ الهی یعنی حالتِ «عماء» باز گردند. اینک گفت و گوِیِ پدیده ها با اسم هایِ الهی از زبانِ شیخ:
ای اسم ها، اگر حکمِ شما بر پایه یِ میزانی معلوم و قانونی مرسوم بنیاد می داشت و پیشوایی می داشتید که بدو مراجعه کنید، پیشوایی که هستیِ ما را پاس دارد و ما نیز اثرگذاری هایِ شما را در خودمان پاس داریم، هم برایِ شما بهتر بود و هم برایِ ما... [ در پیِ این درخواست ] اعیانِ اسم هایِ الهی به اسمِ «الله» رو کردند و او نیز آن ها را نزدِ اسمِ الهیِ «مدبّر» فرستاد، او نیز به فرمانِ حق به اسمِ الهی «رب» گفت: برایِ ماندگاریِ پدیده ها (= اعیان ممکنات) هر چه مصلحت است، انجام بده. اسمِ الهی «رب»که اسمِ «امام» نیز هست، دو وزیر بر گزید: وزیرِ نخست، اسمِ الهی «مدبّر» و وزیرِ دوم، اسمِ الهی «مفصّل» ( یدبّر الامر یفصّل الآیات لعلّکم بلقاء ربّکم توقنون) [ سوره یِ رعد، آیه یِ 2]. سپس، اسمِ الهیِ «رب» برایِ اصلاح و سر و سامان یافتنِ کشورِ هستی، حدود و رسومی نهاد (و لنبلوهم ایّهم احسن عملاً) [ سوره یِ کهف، آیه یِ 7 ] و خدا، آن حدود و رسوم را دو گونه نهاد: سیاستِ حکومتی (قوانین )_ که با الهامِ خدا از سویِ آدمیان نهاده می شوند، هر چند واضعانِ آن ها، این را نمی دانند ـ و سیاستِ شرعی.( 1/ 360 ـ361)
این است ترازویِ جهانیِ فراگیرِ «تشریع ». این ترازو نیز مانندِ همه یِ چیزهایِ دیگر در اندیشه یِ ابنِ عربی، دو روی و سویِ پایدار و ناپایدار (= ثابت و متغیر) یا باطن و ظاهر دارد. شریعت، بخش هایی ثابت و پایدار دارد که همه یِ شریعت هایِ آسمانی و الهی بر آن ها همرأی اند؛ و بخش هایی ناپایدار و متغیر و در پیوند با زمان و مکان دارد، چنان که دین هایِ گوناگون که در طولِ تاریخ از پیِ هم آمده اند، آن ها را باز نموده اند. از شیخ بشنویم:
پیامبران در زمان هایِ گوناگون و حال هایِ گوناگون از پیِ هم آمدند. هر یک از آنان، دیگران را تصدیق کردند و راست شمردند، و هرگز در اصول و بنیادهایی که بدان ها استناد می کردند و از آن ها سخن می گفتند، اختلافی نداشتند، هر چند در احکام اختلاف هایی داشتند. بدین گونه، دین ها و احکامِ دینی نازل شد و احکام، در پیوند با زمان و احوال بود. خدا در این باره می فرماید:«لکلٍّ جعلنا منکم شرعه و منهاجا = برایِ هر یک از شما، راه و روشی نهادیم» ( مائده، 48). اصول و بنیادهایِ شرایع آنان، بی هیچ اختلاف، هماهنگ و هم سان بود. میانِ این احکام و آیین هایِ پیامبرانه که از سویِ خدا نهاده شده، با احکام و آیین هایی که حکیمان، بر پایه یِ دید و دریافتِ خویش می نهند، باید تفاوت نهاد و دانست که این احکام و آیین ها کامل تراند و بی گمان خدایی اند. (1/ 362)
بر این پایه، اختلافِ ادیان و شرایع تنها در جزئیات و احکام است نه در اصول و بنیادها. البته ابنِ عربی، حتّی قوانینِ قراردادیِ آدمیان را نیز در حقیقت الهام خدا می شمارد. چگونه می تواند در هستی چیزی باشد و با اسمی الهی پیوند نداشته باشد؟ ـ این را آن که می داند، می داند و آن که نمی داند، نمی داند ـ قوانین و آدابی که فیلسوفان و اندیشمندان، آن ها را زاده یِ ذهن و فکر و نتیجه یِ نظر و اندیشه یِ خویش می پندارند، در باطن و حقیقتِ، الهامِ خداوندند.
آیا می توان چنین پنداشت که اختلافِ شرایع و ادیان ـ چه آسمانی و چه انسانی ـ اختلاف در جزئیات و احکام است نه در اصول و بنیادها؟ گمان نمی کنم که ابنِ عربی، این دیدگاه و انگاره را ناروا بداند، به ویژه اگر این دیدگاهِ او را که شرایعِ آسمانی کامل تر و درست تراند، پذیرا باشیم. اما به هر روی، باید اختلافِ شرایع و ادیان ـ چه آسمانی و چه انسانی ـ را به اختلاف در ساختارِ هستی بازگرداند که آن نیز برخاسته از اختلافِ دلالتِ اسم هایِ الهی است. آیا همین اختلاف نیست که نیاز به تشریعِ قوانینِ سنجیده و بهنجار را پدید آورده است؟
بارِ دیگر، ابنِ عربی ما را به درونِ دایره یِ هستی می برد، و به سخنِ درست تر، ما را در سطحِ محیطِ این دایره به گردش می آورد، محیطی که مهم نیست از کجایِ آن گردش را آغاز کنیم، زیرا پایان، به زودی ما را به آغاز، باز می گرداند؛ و در پی، سبب هم زمانِ هم علّت می شود و هم معلول، چنان که «نتیجه»مقدمه ، و «مقدمه» نتیجه می گردد، بی آن که تعارضی پیش آید. می توان گفت:
1.ریشه یِ چندگانگی و اختلافِ شرایع، چندگانگی و اختلافِ نسبت هایِ الهی است (لکلٍّ جعلنا منکم شرعه و منهاجاً) [ سوره یِ مائده، آیه یِ 48]...یعنی اگر نسبتّ الهی ـ که موجبِ تشریعی ویژه است ـ از هر سوی و روی، یگانه می بود، تشریع نیز از هر سوی و روی یگانه می بود؛
2. چندگانگی و اختلافِ نسبت هایِ الهی نیز ریشه در چندگانگی و اختلافِ احوال دارد (کل یوم هو فی شأن ) [ سوره یِ الرحمن، آیه یِ 29]؛ (سنفرغ لکم ایها الثقلان) [ الرحمن، 31]، یعنی چندگانگی و اختلافِ این نسبت ها، از پیِ چندگانگی و اختلافِ احوالِ خلق پدید آمد؛ البته چون عکسِ این گزاره نیز درست است، می توان گفت چندگانگی و اختلافِ احوالِ خلق، ریشه در چندگانگی و اختلافِ نسبت هایِ الهی دارد؛
3.چندگانگی اختلاف احوال نیز ریشه در چندگانگی و اختلافِ زمان دارد، یعنی چندگانگی و اختلاف گذشتِ زمان بر خلق، چندگانگی و اختلافِ احوالِ آنان را پدید آورده است؛
4. چندگانگی و اختلافِ زمان نیز ریشه در چندگانگی و اختلافِ حرکاتِ فلک دارد، یعنی چندگانگی و اختلافِ حرکاتِ فلک است که زمان (شب، روز، ماه و سال) را پدید آورده است؛
5. چندگانگی و اختلافِ حرکات نیز، ریشه در چندگانگی و اختلافِ رویکردها و توجّهات دارد ـ رویکردهایِ خداوند به افلاک برایِ آفرینشِ آن ها ـ چنان که خود فرمود:( انما قولنا لشیء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون) [سوره یِ نحل، آیه یِ 40].یعنی اگر رویکردِ خداوند بدانان یکی می بود، حرکاتِ آن ها گونه گون نمی شد، با این که حرکاتِ آن ها گونه گون است، چنان که فرمود:( و کل فی فلک یسبحون) [ سوره یِ یس، آیه یِ 40]. پس هر یک از حرکاتِ افلاک، برخاسته از رویکردی خدایی است، یعنی پیوندِ ویژه ای که آن حرکت با خواستِ خدا دارد؛
6. چندگانگی و اختلافِ رویکردهایِ خدا نیز ریشه در چندگانگی و اختلافِ خواست ها و مقاصدِ او دارد، [چرا که ] اگر [برایِ نمونه ] قصد و خواستِ رویکردِ خدا از حرکتِ ماه، همان قصد و خواست از حرکتِ خورشید می بود، دیگر اثری از اثری باز شناخته نمی شد، [ و همه یِ آثار، یک اثر می بود ] با این که بی گمان، آثارِ حرکت ها گونه گون است، پس چون مقاصد و خواست ها گونه گون بوده است، ناگزیر رویکردها نیز گونه گون شده است؛
7. چندگانگی و اختلافِ خواست ها و مقاصد نیز ریشه در چندگانگی و اختلافِ تجلّیات دارد، [چرا که ] اگر تجلّی ها از هر روی و سوی، یکی می بودند، ناگزیر می باید برخاسته از یک قصد و خواست می بودند، و دیدیم که خواست ها و مقاصد گونه گون بود... زیرا گسترشِ [فیض یا هستیِ ] الهی خواهانِ این است که چیزی در هستی تکرار و بازآوری نشود ـ نکته ای که عارفان بر آن همرأی اند ـ [ و می گویند: هستی آن به آن، نو به نو آفریده می شود، و ما هر آن با هستیِ نوی سرو کار داریم ] هر چند مردم درباره یِ این هستیِ نو به اشتباه اند [ به گفته یِ قرآن ]:( فی لبس من خلق جدید )[ سوره یِ ق، آیه یِ 15]. در این باره، ابوطالبِ مکّی در قوت القلوب می گوید:«خداوند هرگز در یک چهره، برای دو کس تجلّی نکرده، چنان که هرگز در یک چهره، دو بار تجلّی نکرده»؛
8. چندگانگی و اختلافِ تجلّی ها نیز ریشه در چندگانگی و اختلافِ شریعت دارد، زیرا هر شریعت راهی است برایِ رسیدن به او، و این راه ها [پیداست که ] گونه گون اند، پس ناگزیر باید تجلّی ها نیز مانند داد و دهش ها گونه گون باشند. 1/ 295 ـ296؛ ( نیز بنگرید به فصوص، الفصّ الثانی عن العطایا الذاتیه و العطایا الاسمائیه).
/م