شهدا در عرصه ی علم و دانش

هر چه با سوادتر

«صیاد» بیشتر از هشت سال نداشت که به کار در کارگاه قالیبافی مشغول شد تا با دست های کوچک خود در امر معاش یار و یاور خانواده باشد. او روزها در کارگاههای تاریک و نم گرفته قالیبافی کار می کرد و شب ها راهی کلاس درس و
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هر چه با سوادتر
هر چه با سوادتر

 






 
 شهدا در عرصه ی علم و دانش
شبها، درس و مدرسه
شهید صیاد (سعید) عالی
در قریه برزندیق از توابع کلیمر پا به پهنه ی هستی گذاشت.
بعدها به علت شغل پدر با خانواده اش به تبریز نقل مکان کرد.
«صیاد» بیشتر از هشت سال نداشت که به کار در کارگاه قالیبافی مشغول شد تا با دست های کوچک خود در امر معاش یار و یاور خانواده باشد. او روزها در کارگاههای تاریک و نم گرفته قالیبافی کار می کرد و شب ها راهی کلاس درس و مدرسه می شد. (1)
اشک های شادی
شهید دکتر محمد رضا فتاحی
با آنکه زرنگ تر از او در مدرسه چند نفری بودند، امّا با سعی و تلاش آنقدر درس خواند تا سال 56 در رشته ی پزشکی «دانشگاه فردوسی مشهد» همراه با کرمی قبول شد. خانواده اش آنقدر خوشحال بودند که پا به پای «رضا» اشک شادی ریختند. (2)
پیشنهاد جالب
شهید عباسعلی خمری
شهید یک یادگار جالب و معنوی در سپاه زابل به جای گذاشت. به پیشنهاد ایشان قرار بر این شد که اعضاء شورای فرماندهی سپاه برای هر جلسه یک نفر، کتابی را خلاصه کرده و در شوراء ارایه نماید. پیشنهاد شهید فوائد مهمی داشت و از آن جمله این بود که: افراد در خصوص قدرت درک مطلب و قدرت انتقال، ارزیابی می شدند و از سوی دیگر، توفیق اجباری برای مطالعه بود. ایشان که به ندرت وقت فراغتی داشت، همان یک ساعت فراغتی را هم که می یافت به مطالعه و جمع آوری احادیث و آیات متناسب با کار و مناسبت های مختلف می گذارند و سپس آن ها را تکثیر کرده و در اختیار نیروهای تحت امرش قرار می داد و سپس از نیروها امتحان می گرفت و به نمرات برتر آزمون جایزه می داد که اکثر این جوایز کتاب بود. (3)
برنامه ی جامع آموزشی
شهید سید علی حسینی
بدجوری مجروح شده بود. بعد از یک ماه که آوردیمش خانه، هنوز روی پا نمی توانست بایستد. با کمک عصا به سختی راه می رفت.
توی خانه، دو، سه روزش صرف دید و بازدید و عیادت های فامیل و دوستان شد. در همین مدت حالش طوری بود که انگار کمبود مهمی در زندگی پیدا کرده است. احساس می کردیم خودش، خودش را دارد می خورد، می گفت: «من به هیچ عنوان نمی توانم اجازه بدم وقتم هدر بره.»
همان روز توی خانه یک دفتر کار درست کردیم، یک دستگاه تایپ دستی هم براش جفت و جور کردیم.
چهارماه تمام یا مطالعه می کرد و تحقیق، یا هم با کمک همسرش می نوشت و تایپ می کرد. گاهی هم همراه آقای اکبرزاده بیرون می رفت. هم از بعضی از مکان های نظامی بازدید می کرد، هم از طریق کتابخانه ی ارتش و جاهای دیگر، کتاب و جزوه تهیه می کرد.
توی این چهارماه بیشتر روزها روزه بود و شب ها را احیا می گرفت به مطالعه و تحقیق. می گفت: «این طوری بیشتر می توانم از وقتم استفاده کنم.»
یکی از ثمرات این چهارماه خانه نشینی اش، تألیف و تدوین برنامه ی جامع آموزشی بود. تا قبل از شهادتش، بخشی از این برنامه را توانست در چشمه گیلاس پیاده کند. (4)
هر چه با سواد تر
شهید مولوی فیض محمد حسین بر
شهید مولوی حسین بر از روحانیون متفکّر و انقلابی بود که بر تحصیل علوم جدید به موازات علوم دینی تأکید می کرد و می گفت: «همه بویژه طلاّب لازم است که علوم جدید- ریاضی، فیزیک، شیمی و علوم تجربی- را علاوه بر علوم دینی بیازموند.
یک طلبه هر چه باسوادتر باشد بهتر می تواند از اسلام دفاع کند. مطالعات هر چه وسیع تر باشد، دامنه ی اطّلاعات بیش تر می شود. انسان بهتر می تواند از مکاتب مختلف جهان باخبر گردد، در واقع دین خود را براساس تحقیق بهتر می فهمد و به دیگران می فهماند. (5)
هدیه ی پدر برای درس خواندن
شهید حجه الاسلام محمد شهاب
تازه وارد کلاس اوّل شده بودم. بچّه ها دست در دست پدر و مادرشان داشتند و اغلب با شوق در حیاط صف کشیده بودند.
من هم با مادر به مدرسه رفتم. پدر از مهر تا بهمن آن سال هر وقت از جبهه می آمد، به مدرسه هم سر می زد.
سفارش می کرد که خوب درس بخوانم. یکبار برای تشویقم هدیه ای به مدرسه آورد تا معلمم به من بدهد.
این هدیه زمانی به دستم رسید که پدر شهید شده بود و تنها حرفهایش در گوش جانم طنین می انداخت. (6)
چهره ی شاخص
شهید سید احمد رحیمی
«احمد» با معدل نوزده به بالا، دیپلم گرفت و از نظر علمی بین بچّه های دبیرستان، چهره ای شاخص بود.
دبیر ریاضی «احمد» که در حال حاضر یکی از برجسته ترین دبیران ریاضی استان است، می گفت: «هر وقت که به کلاس می رفتم و «احمد رحیمی» را می دیدم، درس دادن برایم سخت بود. چون می دانستم تنها کسی که می تواند اشتباهاتم را تشخیص دهد، «رحیمی» است. با اینکه از نظر عقیدتی با هم اختلاف داشتیم، ولی همیشه به من احترام می گذاشت. هیچ وقت اشتباهاتم را در کلاس، علنی تذکر نمی داد و همیشه در مسیر مدرسه نظرش را می گفت.
بارها می دیدم که راه حل پیشنهادی او صحیح و آسانتر است.» (7)

پی‌نوشت‌ها:

1. باغ شقایق ها، ص 144.
2. غریب آشنا، ص 9.
3. لحظه های سرخ، ص 152.
4. ساکنان ملک اعظم 3، ص 51.
5. ترمه نور، ص 97.
6. افلاکیان، ص 77.
7. افلاکیان، ص 102.

منبع مقاله: موسسه فرهنگی قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس(علم و دانش)، تهران، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط