نویسنده: دکتر محمد پارسا
اهمیت یادگیری
یادگیری که یکی از مهمترین رشته های روان شناسی است بر همه ی جنبه های زندگی ما حاکم است. پژوهشگران در این رشته دستاوردهای ارزشمندی ارائه کرده اند که در این مقاله به مهمترین آنها اشاره می کنیم. بی شک نه تنها فرهنگ، آموزش و پرورش، آداب و رسوم و سنتهای اجتماعی هر ملتی در پرتو یادگیری شکل و نظم مشخصی به خود می گیرد، بلکه عامل اصلی در پیشرفتهای علمی، ادبی، هنری، اجتماعی، اقتصادی، آموزشهای اخلاقی و دینی نیز هست. در جهان امروزی هر کشوری که نظام یادگیری و آموزشی پیشرفته تری دارد نیرومندتر و کامیابتر است.گرچه در جانوران رفتار بیشتر به طور غریزی انجام می گیرد، اما در آدمیان یادگیری اساس رفتار و کردار را تشکیل می دهد و همین امر نمودار تفاوت میان انسان و حیوان است. در واقع ما یاد می گیریم چگونه غذا بخوریم، شست و شو کنیم، لباس بپوشیم، با مردم نشست و برخاست کنیم، دانش بیندوزیم، خدا را پرستش کنیم و مانند اینها. در صورتی که جانوران نیازهای فیزیولوژیک تشنگی، گرسنگی و جنسی خود را به طور غریزی و به طرز خاص نوع خود انجام می دهند. این رفتارها در انسان تنوع فراوان دارد و به راه و رسم مردم هر جامعه ای، بنا به نیاز و خواست آن مردم به شکلهای گوناگون انجام می گیرد. به همین سبب روان شناسان انسان را موجودی یادگیرنده نامیده اند. انسان هرچه باهوشتر و مستعدتر باشد میزان یادگیری او بیشتر است و به یاری یادگیری و اندیشه های درست می تواند به شکوفایی و کمال مطلوب راه یابد.
تعریف یادگیری و چندگونگی آن
برای یادگیری یک تعریف معیّن وجود ندارد. زیرا در روان شناسی سه دسته نظریه های رفتارگرایی (1)، شناخت گرایی (2) و شناخت اجتماعی (3) هر کدام با ضابطه های خاص خود به یادگیری و رفتار می نگرند. اما بسیاری از روان شناسان یادگیری را هرگونه تغییر نسبی در رفتار و کردار می دانند که بر اثر تجربه و تمرین پدید آمده باشد. البته، دگرگونیهایی را که در نتیجه ی خستگی، صدمه یا بیماری به وجود آمده باشند نمی توان یادگیری نامید. تجربه آموزگار بزرگی است که پیوندی کارساز میان گذشته و آینده برقرار می سازد تا بتواند با اوضاع و احوال تغییر یابنده سازگار شود و به بقا و تلاش خود ادامه دهد. به طور کلی رفتار موجودهای زنده به نوعی با یادگیری ارتباط دارد. رفتار و کردار و پیشرفتهای آدمی بیش از هر موجود دیگری با یادگیری سروکار دارد.یادگیری خود به خود و ارادی
چنانکه پیش از این بیان شد یادگیری به طور تدریجی و در نتیجه ی تکرار و تمرین حاصل می شود، اما تجربه نشان داده است که گاهی در مواردی فرد ناگهان به راه حل مسئله ای پی می برد و بی هیچ مقدمه و کوششی یاد می گیرد که چگونه کاری را انجام دهد. روان شناسان این گونه یادگیری را خود به خود (4) (اتفاقی) نامیده اند. به این معنا که در برابر یادگیری تدریجی (5) یادگیری خود به خود نیز وجود دارد. از سوی دیگر آزمایشهای گوناگون نشان داده اند که در مواردی با آنکه عامل تکرار چندین بار به وقوع پیوسته، یادگیری انجام نمی گیرد؛ مانند شاگردی که در کلاس حضور دارد، ولی چون فکر و ذهنش جای دیگر است نمی تواند چیزی بیاموزد. همچنین، گاهی اتفاق می افتد که شخصی به طور مکرر از خیابانی عبور کرده است، اما هنوز نام و نشانی آن را نیاموخته است. در صورتی که اگر علاقه داشت خیلی زود نام خیابان را یاد می گرفت. یا اگر شخصی بخواهد قطعه شعر و نثری را حفظ کند دیری نمی کشد که در انجام گرفتن آن توفیق می یابد. به این جهت روان شناسان معتقدند که در کار یادگیری باید قصد و اراده و توجه وجود داشته باشد تا سودمند و مؤثر افتد. این گونه یادگیری را ارادی (6) یا خواستاری نامیده اند.در یادگیری خود به خود هیچ گونه تلاش و کوششی به کار نمی رود. اما برعکس یادگیری ارادی فعال و پویاست. بررسیهای علمی ثابت کرده اند که یادگیری ارادی بر یادگیری خود به خود برتری دارد. هرچه بر میزان این گونه یادگیری افزوده شود پیشرفت آموزشی چشمگیرتر خواهد بود. زیرا یادگیری ارادی بر برنامه ریزی و پیش بینیهای لازم استوار است، در صورتی که یادگیری خود به خود بدون برنامه، فقط برحسب مورد و اتفاق حاصل می شود.
نظریّه ها و گونه های یادگیری
باید توجه داشت که هر نظریّه ی یادگیری یک سازمان اصولی از واقعیتها و نتیجه گیریهای تجربی است که به شناخت و پیش بینی چشم اندازهای یادگیری تحقق می بخشد. هر یک از این سه دسته نظریه از رهیافتهای (7) معینی پیروی می کنند.نظریّه های رفتارگرایی با همخوانی محرک و پاسخ و رویدادهای محسوس و عینی سروکار دارند. در حالی که نظریه های شناختی با ادراک، بینش، اراده و سازمان ذهنی عوامل مؤثر ارتباط پیدا می کنند. نظریه های شناخت اجتماعی نیز یادگیری را در قالب فرایندهای مشاهده و تقلید مورد بررسی قرار می دهند. چون رفتارگرایان به عوامل ذهنی مانند ادراک، بینش و اراده در یادگیری توجهی ندارند، شناختی گرایان در مقابله با آنان معتقدند که حذف فرایندهای روانی از یادگیری مانند این است که عواطف و احساسات یا میل و اراده (8) را از انسان بگیرند. شناخت گرایان عقیده دارند که اگر رفتار آدمی را فقط به شیوه ی محرک - پاسخ یا شرطی شدن (9) تعریف کنند باطن یا خواستها و توانمندیهای درونی را فدای ظاهر یا چگونگی شرطی شدن کرده ایم و خود را از شناخت حقیقی دور ساخته ایم. اما اکثر روان شناسان معتقدند که نظریه های رفتارگرایی، شناختی و اجتماعی هر کدام در جای خود از اهمیت لازم برخوردارند.
یادگیری ممکن است در جهت سازندگی جامعه و سازگاری با آن باشد و یا به عکس در مسیر خلاف آن به کار افتد. مورد نخست را یادگیری مثبت (10) و دومی را منفی (11) می خوانند. در یادگیری مثبت به طور کلی اصل بر این است که فرد توانمند و کارآمد بار آید و به هدفهای مطلوب در فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، آموزشی، دینی، اخلاقی، عاطفی و علمی به سازندگی، سازگاری، همکاری، نیکوکاری و پرهیزکاری دست یابد.
پی نوشت ها :
1. behaviorism
2. cognitivism
3. social cognition
4. incidental
5. progressive learning
6. intentional
7. approaches
8. volition
9. conditioning
10. positive
11. negative
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم