استادان و شاگردان ابوالفتوح رازی

ابوالفتوح رازی از عالمان و مشایخ حدیث، روایات بسیاری نقل کرده و از دانشمندان روزگار خویش بهره ی علمی فراوان برده است. در میان منابع از شماری از استادان وی نام برده شده است که عبارت اند از:
چهارشنبه، 31 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استادان و شاگردان ابوالفتوح رازی
 استادان و شاگردان ابوالفتوح رازی

 

نویسنده: محمّد باهر




 

استادان ابوالفتوح

ابوالفتوح رازی از عالمان و مشایخ حدیث، روایات بسیاری نقل کرده و از دانشمندان روزگار خویش بهره ی علمی فراوان برده است.(1) در میان منابع از شماری از استادان وی نام برده شده است که عبارت اند از:

1. ابوالوفاء عبدالجبّاربن عبدالله بن علی مقری رازی ( مفید رازی)

او از فقیهان شیعه در دوران سلجوقیان و شاگردان شیخ طوسی بود. منتجب الدین او را فقیه شیعیان ری دانسته و گفته است که شاگردان سلّار و ابن برّاج بوده و کتابهایی در فقه به پارسی و تازی نگاشته است.(2) وی پس از تحصیل در بغداد به ری بازگشته و به تربیت شاگردان پرداخته است. عبدالجبّار در ری مدرسه ای بزرگ داشت که در زمان ملکشاه و برکیارق برای شیعیان احداث گردیده بود. در این مدرسه، چهارصد تن از فقیهان و متکلّمان از شهرهای گوناگون جهان به گرد او جمع می شدند و از محضرش بهره می بردند.(3) از این رو او را باید یکی از حلقه های مهم اتصال مکتب بغداد و نجف با شیعیان ایرانی دانست.(4)
ابوعلی طبرسی، نویسنده ی مجمع البیان، از شاگردان وی بوده و خود بدین موضوع تصریح کرده است.(5)
سلسله ی اجازات از شیخ طوسی غالبا به او منتهی می شود. او در سال 455 از شیخ طوسی اجازه ی روایت کتاب تبیان را گرفت، و تا سال 503 در ری زنده بوده است.(6)

2. ابوعلی حسن بن محمّد طوسی

ابو علی طوسی ( در گذشت: پس از 511) فرزند شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی و از فقیهان و محدّثان نامدار است که در مکتب پدرش به تحصیل علم پرداخت و در علوم دینی به پایه ای رسید که به وی لقب مفید ثانی داده شد.
آنچه سبب شده است که ابوعلی طوسی میان رجال امامیه مورد توجّه قرار گیرد روایاتش از شیخ طوسی و وجود نام او در بیشترینه ی اجازات روایی شیعه است. او همچنین یکی از مروّجان فقه شیخ طوسی است، و شرح او بر کتاب النهایة خود گواهی بر این مدّعاست.
ابوعلی صاحب آثاری بوده که هم اکنون تنها نامی از آنها برجای مانده است. ابن شهر آشوب کتاب المرشد إلی سبیل المتعبّد را از او دانسته(7) که به نظر می رسد این اثر همان شرح نهایه است.(8)
شیخ حرّ عاملی نیز افزون بر شرح نهایة، کتاب الأمالی را به او نسبت می دهد،(9) امّا گویا ابوعلی تنها راوی امالی بوده، و امالی منتسب به وی در واقع مجموعه ای از احادیث به املای پدرش طوسی است.(10)
آقا بزرگ تهرانی نیز بر پایه ی اظهار نظر علامه مجلسی در پایان بحارالأنوار کتاب الأنوار را از او دانسته است.(11)
ابوعلی شاگردان بسیاری را پرورانده است که از آن جمله اند: عمادالدین طبرسی نویسنده ی بشارة المصطفی، شیخ ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی نویسنده ی مجمع البیان، علی بن شهر آشوب مازندرانی پدر نویسنده ی مناقب و معالم العلماء، موفّق ادلین عبیدالله بن حسن بن بابویه پدر منتجب الدین، عبدالجلیل رازی قزوینی نویسنده ی النقض، و شیخ ابوالفتوح رازی.(12)
ابن شهرآشوب می نویسد: ابوعلی هیچ گاه به ایران سفر نکرده است و چنین به نظر می رسد که ابوالفتوح رازی در نجف از محضر او بهره برده و از او اجازه گرفته است.(13)

3. ابوالقاسم محمودبن عمرجارالله خوارزمی زمخشری

ابوالقاسم محمودبن عمرجارالله خوارزمی زمخشری(467-583) از دانشمندان، متکلّمان و مفسّران پرآوازه ی معتزلی است که در زمینه ی فنّ بلاغت و ادبیات آگاهیهای گسترده ای داشت، و آثار او همگی گواه بر این مدّعاست. او این دانشمند و آگاهی را در خدمت به معتزله به کار بست و در جای جای تفسیر خود در تقویت مبانی این مکتب کوشید.(14) از آثار اوست: الکشبفات فی التفسیر، الفائق فی غریب الحدیث، المفصّل فی النحو، المقامات، المستقصی فی الأمثال، ربیع الأبرار، أطواق الذهب، صمیم العربیة، شرح أبیات الکتاب، لاأنموذج فی النحو، الرائض فی الفرائض، شرح بعض مشکلات المفصّل، الکلم النوابغ، القسطاس فی العروض، الأحاجی النحویة، و ... .(15)
ابوالفتوح رازی در تفسیر خود سه بار از زمخشری نام برده، و از او با عنوان « شیخ ابوالقاسم الزمخشری»، « امام زمخشری» و « شیخ ما ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری» یاد کرده است. از این گونه تعبیرها چنین دانسته می شود که زمخشری از استادان ابوالفتوح بوده است. مواردی که ابوالفتوح در تفسیر خود از زمخشری نام می برد به اختصار به قرار زیر است: (16)
الف- در تفسیر « ... و شاوِرهُم فِی الأمرِ»(17)می گوید:
گفت: آن را که با او مشورت کنند امین باید داشت، و آن را که مشورت کند یاری باید دادن، یعنی به رأی.
شیخ ابوالقاسم الزمخشری این خبر به معنی کرد در مدح کسی که او را مؤتمن الملک گفتند، گفت:
امتحنوه فکان مؤتمناً
ثمّ استشاروه بعد ما امتحنوا
ثمّ دعوه فکان مؤتمنا
للملک والمستشار مؤتمن
این معنی سخت لطیف است برانگیخته شده از این خبر.(18)
ب- در تفسیر « إنّک الیَوم لَدَینا مَکِینٌ أمینٌ»(19) می گوید:
چون از سخن او مایه ی او بدید، در خور آن او را پایه نهاد، گفت: « إنّک الیَوم لَدَینا مَکِینٌ أمینٌ»: تو امروز بنزدیک ما مکین و امینی. عذر آن خواست که پیش از این تو را نشناختم، چون تو را امروز شناختم لاجرم به قدر امانتت پایه ی مکانتت نهادیم.
اگر آن کسی که او خوابی را تعبیر بگفت مستحقّ وزارت ملک شد بل ملک مصر به او دادند و بر سریر ملکش بنشاندند و تاج مملکت بر سرش نهادند و نگین ملک در انگشت او کردند، آن که توریت و انجیل و زبور و قرآن را تفسیر و تأویل بگفت سزاوار وزارت و خلافت نباشد؟...
گفت: چون امینی است در خویشتن از قبل ما مکین باید که نیکو نباشد در عدل پادشاه مرد مؤتمن و از قبل او ناممکّن، نکو گفت امام زمخشری:
امتحنوه فکان مؤتمناً
ثمّ استشاروه بعد ما امتحنوا
ثمّ دعوه فکان مؤتمنا
للملک والمستشار مؤتمن(20)
ج- در تفسیر « الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِن الشَّجَرِ الأخضَرِ ناراً»(21) می گوید:
شجر جنس باشد هم واحد را بشاید و هم جمع را، چون جمع کنی آن را واحدش « شجرة» بود، کتمر و تمرة، و چون واحد خواهی جمعش « اشجار» بود برای آن « اخضر» گفت که حمل بر لفظ کرد.
عبدالله عبّاس گفت: آن دو درخت است که در او آتش باشد، یکی را « مرخ» گویند و یکی را « عفار»، چون کسی را آتش باید دو شاخ از این دو درخت ببرد تر چنان که آب از او می چکد و بر هم ساید، از میان آن آتش بیرون آید. و از این جا عرب در مثل گفتند: فی کلّ شجرة نار و استمجد المرخ و العفار، و گفتند: « مرخ» نر باشد و « عفار» ماده، و آن هر دو را « زند» و « زنده» گویند. و شیخ ما ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشری دو بیت گفت:
و إنّی أری مثل الفاضلین
إذا التقیا الزنّد و الزّندة
فهذا یفید بما عنده
و هذا یفید بما عنده(22)
درباره ی اینکه ابوالفتوح به بخارا رفته و نزد زمخشری دانش آموخته و یا زمخشری به ری رفته و ابوالفتوح در ری از او بهره برده سخنی در منابع به میان نیامده است، امّا می دانیم که زمخشری به ری سفر کرده و در آنجا شماری از دانشمندان از او بهره برده اند. رافعی به هنگام یادکرد خود از ابومحمّد طاهربن احمدبن محمّد قزوینی معروف به نجّار می نویسد: او در علوم مختلف دست داشت، امّا در عربیت شهره بود. او در رساله ی بثّ الشکوی سیر تحصیل خود را بیان کرده و گفته است که در ری با شیخ علامه زمخشری دیدار کردم و برخی کتابهایش را نزد او خواندم.(23)
بنا به نوشته ی صفدی، این طاهر بن احمدبن محمّد قزوینی بیشتر به علم کلام گرایش داشت، و در سال 580 درگذشت.(24)

4. ابومحمّدعبدالرحمن بن احمد نیشابوری ( مفید نیشابوری)

او عموی پدر ابوالفتوح است و پیشتر در بخش معرّفی خاندان ابوالفتوح از او سخن گفتیم.

5. علی بن محمّدبن احمدبن حسین نیشابوری رازی

او پدر ابوالفتوح است و پیشتر از او سخن به میان آمد.

6. قاضی عمادالدین ابومحمّدحسن بن محمّداسترآبادی

وی قاضی ری و از فقیهان حنفی و از استادان ابوالفتوح و نیز از استادان منتجب الدین رازی و ابن شهرآشوب بوده است.(25)
عبدالجلیل رازی قزوینی کتاب تنزیه عایشه را در سال 533 به اشاره رئیس و مقتدای سادات و شیعه فخرالدین بن شمس الدین حسنی و قاضی القضاة عمادالدین حسن استرآبادی نوشته است.(26) وی در کتاب النقض درباره ی قاضی حسن استرآبادی می نویسد:
و پوشیده نیست که عمادالدین حسن استرابادی سادات و شیعه را چگونه مکرّم و محترم داشتی.(27)

7. ابوالحسن علی بن ناصربن رضا حسینی

منتجب الدین او را فقیهی فاضل می نامد.(28) رافعی وی را یکی از استادان ابوالفتوح دانسته و می گوید: ابوالفتوح اخباری را از او نقل کرده است.(29)

شاگردان ابوالفتوح

در میان عالمان پیشین به ویژه دانشمندان شیعه، سنّتی به نام اجازه رواج داشت. بر پایه این سنّت هرگاه استاد اثری را به رشته ی تحریر در می آورد، یادداشتی را برای شاگرد یا شاگردانی که آن اثر را نزد او خوانده بودند و از او دانش آموخته بودند می نوشت. این یادداشت به منزله ی آن بود که شاگردان اجازه دارند آن اثر را برای دیگران روایت و یا تدریس کنند، به گونه ای که گویی شنونده خود از آن استاد شنیده و یا نزد او درس آموخته است. ابوالفتوح رازی نیز بر پایه ی همین سنّت به شماری از شاگردان خویش اجازه داده که در این نوشتار به برخی از این اجازه ها اشاره شده و بخش مهمّی از آگاهیهای ما پیرامون شاگردان ابوالفتوح از همین اجازه ها است، افزون بر اینکه برخی از شاگردان نامور وی، همچون منتجب الدین رازی و ابن شهرآشوب خود به شاگردی نزد ابوالفتوح تصریح کرده اند، و از آنجا که شناخت این شاگردان تا حدودی می تواند ما را از روش علمی و تربیتی ابوالفتوح آگاه سازد، در اینجا به معرّفی آنان می پردازیم:

1. منتجب الدین، ابوالحسن علی بن عبیدالله بن حسن بن بابویه

منتجب الدین از نامورترین و برجسته ترین شاگردان ابوالفتوح است. وی در سال 504 به دنیا آمد و بنا به نوشته ی برخی منابع در سال 585 درگذشت. البته اجازه نامه ای که در سال 600 از سوی او اعطا شده حکایت از آن دارد که وی تا سال 600 زنده بوده است.(30)
منتجب الدین به گفته ی خود دو کتاب روح الاحباب و روض الجنان را نزد ابوالفتوح به شاگردی خوانده است.(31)
رافعی که از عالمان اهل سنّت و شافعی مذهب است و از شاگردان منتجب الدین به شمار می آید پس از ستایش بسیار از استاد خود درباره ی او می نویسد:
منتجب الدین علی بن عبیدالله بن بابویه همچون پدران خویش به تشیّع منسوب بود و اصل ایشان از قم است، البته به نظر من این نسبت از شیخ علی بن عبیدالله دور است. و از فضایل صحابه سخن گفته و روایات آنان را نقل و در گرامی داشت خلفای راشدین مبالغه کرده است.(32)
بزرگان شیعه با ردّ این دیدگاه برآنند که شیعه بودن منتجب الدین را جای هیچ شک و تردید نیست و او یا با توجّه به فضای آن روزگار ناگزیر بوده و رفتار خود تقیّه ورزد، و یا اینکه فضای فکری حاکم بر شیعیان آن زمان که نشانگر نوعی تسامح بوده، در این گونه برداشت نقش داشته است.(33)
منتجب الدین بن بابویه یکی از بازماندگان و ستارگان درخشان خاندان بابویه در ری و از عالمان و محدّثان بزرگ شیعه است. او در ری مدرسه و کتابخانه ای بنیان نهاد و به تربیت طالبان علم اشتغال ورزید. او چند اثر علمی از خود بر جای نهاده است که مهمترین آنها کتاب الفهرست یا همان فهرست أسامی علماء الشیعة و مصنّفیهم است. منتجب الدین در این اثر از عالمان پس از شیخ طوسی تا زمان خود نام برده است.(34) این اثر در واقع یکی از مهمترین منابع در شناخت خاندانهای شیعی در ری است و می توان از آن با عنوان آینه ی تشیّع در شهر ری در سده ی ششم هجری یاد کرد.(35)
از دیگر آثار منتجب الدین می توان به کتاب الأربعین عن الأربعین من الأربعین اشاره کرد که در آن چهل حدیث از چهل صحابی پیامبر(ص) در فضایل امیرمؤمنان گرد آورده است.(36)
منتجب الدین تاریخی هم درباره ی ری نگاشته که به گمان رافعی این اثر با مرگ مؤلّف از میان رفته است،(37) امّا این گمان نادرست است؛ زیرا سبکی (درگذشت: 771) در طبقات الشافعیه ی خود از این تاریخ یاد می کند، و ابن حجر عسقلانی (درگذشت: 852) نیز در لسان المیزان از این تاریخ بهره برده است، و چنین به نظر می رسد که رافعی، نیز به پیروی از استاد در نگارش تاریخ ری، تاریخ زادگاه خویش را با نام التدوین به رشته ی تحریر درآورده است.(38)
یکی دیگر از آثار منتجب الدین رساله ای فقهی با نام العصرة است. این رساله درباره ی مضیّق یا موسّع بودن وقت نماز یا نمازهای قضاست و گویا این موضوع در اواخر سده ی ششم هجری از مسائل و موضوعات فقهی اختلافی بوده است.(39)

2. رشیدالدین ابوجعفر محمّدبن علی بن شهرآشوب سروی

ابن شهرآشوب (489- 588) از فقیهان و محدّثان نامدار شیعه است که در پی درگیری با حاکمان مازندران دیار خود را ترک می کند و به بغداد ره می سپارد و در این شهر به وعظ و مناظره می پردازد و نزد خلیفه منزلتی می یابد. امّا پس از مدّتی اقامت در بغداد آن شهر را نیز ترک می کند و از آنجا به موصل و سپس به حلب می رود و تا زمان مرگ در این شهر به وعظ و ارشاد و تدریس می پردازد. دانش آموختن او نزد عالمان گوناگون شهرهای ایران حکایت از آن دارد که وی پیش از ترک مازندران سفرهایی هم به مشهد، نیشابور، سبزوار، خوارزم، ری، کاشان، همدان و.... داشته است.
ابن شهرآشوب در کتاب معالم العماء و مناقب خود به شاگردی نزد ابوالفتوح رازی و دریافت اجازه از او اشاره کرده است.(40)
مهمترین اثر ابن شهر آشوب مناقب آل ابی طالب نام دارد که بنا به گفته ی خود او در مقدّمه، این کتاب با ذکر مناقب پیامبر(ص) آغاز می شده و سپس به ذکر امامان می پرداخته و آن گاه با ذکر صحابه و تابعان پایان می پذیرفته، امّا در نسخه های موجود، این اثر با یادکرد امام حسن عسکری(ع) پایان می پذیرد، که البته با توجه به ارجاع به بخش امام مهدی (عج) در معالم العلماء آشکار می شود که مؤلّف این اثر را به طور کامل تألیف کرده است.
دیگر اثر این شهرآشوب متشابه القرآن و مختلفه نام دارد که در آن آیات متشابه قرآن به ترتیب موضوع بررسی شده است و موضوعات آن اصول عقاید، اصول فقه، علوم قرآن، ادبیات و... را دربر می گیرد.
معالم العلماء یکی دیگر از آثار ابن شهرآشوب است که همچون الفهرستِ منتجب الدین تکمله و تتمیمی است بر کتاب الفهرستِ شیخ طوسی.
به جز این سه اثر که در ایران و دیگر کشورها به چاپ رسیده، ابن شهر آشوب آثار دیگری نیز دارد که هنوز به چاپ نرسیده و یا اثری از آن به دست نیامده است. این آثار که ابن شهر آشوب خود در کتاب معالم العلماء نیز از آنها نام برده، عبارت اند از: مثالب النواصب، المخزون المکنون فی عیون الفنون، طرایق فی الحدود و الحقایف، مائدة الفائدة، المثال فی الأمثال، معالم العلماء، الأسباب و النزول علی مذهب آل الرسول، الحاوی، الأوصاف و المنهاج.(41)

3. ابوطالب نصیرالدین عبدالله بن حمزة بن عبدالله طوسی مشهدی

منتجب الدین رازی از او به عنوان شیخ امام و فقیهی ثقه یاد کرده است.(42) وی استاد قطب الدین کیدری و در کنار منتجب الدین به شاگردی نزد ابوالفتوح رازی مشغول بود، و برای گسترش تشیبع و نقد دیدگاههای مخالف شیعه و دفاع علمی و منطقی از شیعه می کوشید. کتاب الهادی إلی النجاة من جمیع المهلکات از اوست و وی در این اثر گرایشها و دیدگاههای مخالفان شیعه را با استدلال ردّ کرده و کوشیده است حقّانیت مذهب جعفری را ثابت کند.
او اثر دیگری با نام إیجاز المطالب فی إبراز المذاهب دارد که مقدّس اردبیلی در حدیقة الشیعة از آن نقل کرده و آن را اثری به زبان فارسی دانسته است.(43)
آقا بزرگ تهرانی کتاب الوافی بکلام المثبت و النافی را که پیرامون یکی از مسائل فلسفی است از او دانسته و می نویسد: صاحب ریاض العلماء از همسانی این اثر با الشافی للمثبت و النافی و الواسطة بینهما سخن گفته است و همو با توجّه به اجازه نامه ای به خطّ ابن حمزه بر این باوری است که وی تا سال 578 زنده بوده است.(44)
از این شاگرد ابوالفتوح پیرامون درگذشت استاد خود سخنی حکایت شده است، که پس از این خواهد آمد.

4. صفی الدین ابومحمّدحسن بن ابی بکر بن سیّار

وی از شاگردان ابوالفتوح است و رجال نجاشی را نزد ابوالفتوح خوانده است.(45)

5. عمادالدین ابوالفرج علی بن سعید

او فرزند قطب الدین سعیدبن هبةالله راوندی است و منتجب الدین از وی به عنوان فقیهی ثقه یاد می کند.(46)
علامه مجلسی نیز در متن اجازه ی حسن بن شهید ثانی، صاحب معالم، به نام ابوالفرج و شرفشاه اشاره می کند.(47)

6. عزّالدین شرفشاه بن محمّد حسینی افطسی نیشابوری

منتجب الدین از او به عنوان دانشمندی فاضل با نظمی پسندیده و نثری نیکو یاد می کند و می گوید: وی به زیاره شهرت دارد و آرامگاه او در نجف اشرف است،(48) و از او در برخی منابع با عنوان شریف اجلّ شرفشاه و نیز سیّد اجلّ شریف شرفشاه یاد شده است.(49) سیّدمحسن امین می نویسد: چنین به نظر می رسد که وی همان کسی است که جبل شریفشان در نجف اشرف به او منسوب است، و شریفشان نام تغییریافته ی شرفشاه است. وی همچنین به نقل از معجم الآداب، وی را از مشایخ علی بن عبدالصمد تمیمی فقیه و محمّدبن جعفربن علیل فقیه دانسته و او را به عزّالدین ابومحمّد شرفشاه بن محمّدبن الحسین الزیارة الحسینی السوکندی نامیده است.(50)

7. تاج الدین ابوجعفر محمّدبن حسین

وی فرزند ابوالفتوح است و ابوالفتوح شرح شهاب الأخبار را برای او نگاشته است. تاج الدین تفسیر روض الجنان و رجال نجاشی را نزد پدر قرائت کرده(51)، و ابوالفتوح اجازه ی روایت این آثار را به فرزندش داده است. درباره ی این اجازه ها پس از این سخن خواهیم گفت.

8. صدرالدین علی

وی فرزند ابوالفتوح است، و منتجب الدین از او با عنوان « فقیه دیندار» یاد کرده است.(52)

پی نوشت ها :

1. ریاض العماء، ج2، صفحات 157-158.
2. الفهرست، صفحات 75-76.
3. النقض، صفحات 47-48، 182.
4. تاریخ تشیّع در ایران، ص 480.
5. طبرسی و مجمع البیان، ج1، ص 291.
6. بنگرید به: خاتمة مستدرک الوسائل، ج3، ص 116.
7. معالم العلماء، ص 38.
8. بنگرید به: الذریعة، ج20، ص 305.
9. أمل الآمل، ج2، ص 76.
10. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص 46؛ الذریعة، ج2، صفحات 309-311، 313-314.
11. الذریعة، ج2، صفحات 411-412.
12. بنگرید به: مقدمه ی آقا بزرگ تهرانی بر التبیان، ج1، أر-أت.
13. مناقب آل أبی طالب، ج1، صفحات 11- 12؛ نیز بنگرید به: لسان المیزان، ج2، ص 250.
14. شناخت نامه ی تفاسیر، صفحات 227-228.
15. بنگرید به: بغیة الوعاة، ج2، صفحات 279-280.
16. بنگرید به: مقالات قزوینی، صفحات 55-58. علامه قزوینی به دو مورد از سه مورد اشاره کرده و مورد 7نخست را ذکر نکرده است.
17. آل عمران(3)، 159.
18. روض الجنان، ج 5، ص 127.
19. یوسف(12)، 54.
20. روض الجنان، ج 11، ص99.
21. یس(36)، 80.
22. روض الجنان، ج16، ص 170.
23. التدوین فی أخبار قزوین، ج3، صفحات 96-98.
24. الوافی بالوفیات، ج16، ص 225.
25. ریاض العلماء، ج4، ص 148؛ ج5، ص 127.
26. النقض، ص 83.
27. همان، ص 638.
28. الفهرست، ص 88.
29. التدوین فی أخبار قزوین، ج2، ص 293.
30. درباره ی تاریخ درگذشت منتجب الدین بنگرید به: الفهرست، صفحات 394-402.
31. الفهرست، ص 78.
32. التدوین فی تاریخ قزوین، ج3، ص 377.
33. بنگرید به، تاریخ تشیّع در ایران، صفحات 489-499.
34. مجلسی این اثر را در آغاز جلد 25 کتاب خود بحارالأنوار و شیخ حرّعاملی نیز آن را در أمل الآمل گرد آورده است. افزون بر این، سیّد عبدالعزیز طباطبایی و پس از او محدّث ارموی آن را تصحیح و همراه با توضیحات سودمند منتشر کرده اند.
35. تاریخ تشیّع در ایران، ص 498.
36. این اثر از سوی مرحوم محدّث ارموی تصحیح شده، ولی به چاپ نرسیده است ( بنگرید به: شرح حال مرحوم محدّث ارموی چاپ شده در آغاز کتاب الفهرست).
37. التدوین فی أخبار قزوین، ج 3، صفحات 374-375.
38. بنگرید به: مقدّمه محدّث ارموی بر الفهرست، صفحات 8-11 و مقدّمه عبدالعزیز طباطبایی بر الفهرست، صفحات 45-56.
39. بنگرید به: فهرست أسماء علماء الشیعة، صفحات 46- 47.
40. معالم العلماء، ص 141؛ مناقب آل ابی طالب، ج1، ص9.
41. بنگرید به: مقدّمه ی سیّد محمّدصادق آل بحرالعلوم بر معالم العلماء، صفحات 2- 36 و ص 119؛ دائرة المعارف بزرگ اسلام، ج4، صفحات 90-92.
42. الفهرست، ص 86.
43. الذریعة، ج2، ص 487.
44. همان، ج25، ص 16، و نیز: 13، ص 10.
45. طبقات أعلام الشیعة، الثقات العیون فی سادس القرون، صفحات 79-80.
46. الفهرست، ص 86.
47. بحارالأنوار، ج106، صفحات 35، 47.
48. الفهرست، ص 70.
49. خاتمة مستدرک الوسائل، ج3، ص 29.
50. أعیان الشیعة، ج7، ص 337.
51. الفهرست، ص 113.
52. همان، ص 85.

منبع مقاله :
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط