جلوه های تدبیر، مدیریت و فرماندهی شهدا
آگاهی و تسلّط
شهید حاج محمد ابراهیم همتهمت فرماندهی بود که توانایی ها و امکاناتش را خوب می شناخت. او می توانست از ضعف هایش هم قدرت بیافریند. بهترین شیوه ها را برای جذب نیروها به کار می گرفت.
مثل یک معلم بزرگ عمل می کرد کارها را با دقت بین نیروها تقسیم می کرد. در انجام کارها، کاملاً نظارت، پی گیری و همکاری داشت. در پایان هم نتیجه را می خواست. در مورد مسائل نظامی، یک فرمانده کامل بود. فرماندهی را به تجربه آموخته بود. وقتی نقشه عملیاتی را بین فرماندهان ارتش و سپاه باز می کرد، با آگاهی و تسلط کامل آن را شرح می داد؛ چون خودش در تمام مراحل شناسایی، طراحی و اجرای عملیات حضوری فعال داشت. (1)
اطاعت از فرماندهی
شهید مصطفی اسماعیل کلهریمحمد حسن جعفری می گوید:
شب سوم عملیات بدر، به منظور انهدام نیروهای دشمن آماده شدیم که آقا مصطفی فرماندهی این بچه ها را به عهده گرفت. آتش خمپاره به حدی بود که واقعاً در آن موقع تصمیم گیری بسیار مشکل بود. همه ی فرماندهان لشکر 7 روی خاکریز آمده بودند تا ببینند چه باید کرد. یادم می آید شهید اسماعیل مصطفی کلهری بی سیم را از دست شهید دل آذر و شهید عابدی گرفت و خطاب به فرمانده لشگر گفت: آماده ی فرمان شما هستیم، چه دستوری دارید؟ اگر بفرمایید برویم جلو، می رویم. اگر بگوئید به عقب برگردیم، بر می گردیم. اگر بگویید بروید اسیر شوید، می گوئیم چشم، اگر ما را برای عملیات بفرستید، آماده ایم، آماده، هر دستوری را که صادر کنید آماده ایم.
در آن وقت فرمانده لشکر دستور داد تا حرکت دشمن را سدّ کنیم و شهید کلهری با آن شجاعت و شهامتی که داشت مقابل دشمن ایستاد. (2)
متقاعد
شهید حاج محمد جعفر نصراصفهانیآن روز هم دور هم جمع بودیم. جعفر آقا هم بود. آرام و با متانت گوشه ای از اتاق نشسته بود. مانند همیشه لبخندی بر لب داشت. خیلی کم حرف می زد، ولی موقعی که لب به سخن می گشود، هم سراپا گوش می شدیم، آخر حرف هایش به دل می نشست.
هر کس از جایی صحبت می کرد. من و جعفر آقا داشتیم با هم در مورد مدیریت صحبت می کردیم و این که یک مدیر خوب باید چگونه با همکارانش رفتار کند. در همین بین جعفرآقا رو به من کرد و گفت: « جواد آقا! حالا که این موضوع پیش آمد، بگذارید یک موضوعی را برایتان تعریف کنم.»
گفتم: بگو جعفر آقا. سراپا گوشیم.
گفت: « یک روز در دفتر نشسته بودم که یکی از مسئولان آشپزخانه به سراغم آمد و گفت: جناب سرهنگ! سرآشپزی در آشپزخانه است که مدتی است تن به کار نمی دهد. مسئولان مربوطه، بارها با او صحبت کرده اند، ولی باز هم کوتاهی می کند. حالا پیش شما آمدیم تا کسب تکلیف کنیم.
گفتم: همین الآن بروید و بگویید به دفتر من بیاید. می خواهم با او صحبت کنم.
وقتی آمد، او را اکرام کردم، به طوری که خود او متعجب شده بود. مدتی برایش از مسئولیت خطیری که بر عهده دارد، صحبت کردم و به او گوشزد کردم که کارش را تحویل بگیرد و به خوبی انجام دهد.
کمی آرام تر شده بود. رگه های رضایت را در چهره اش به خوبی می دیدم. می دانستم او احتیاج به کمک و راهنمایی دارد.
خوشبختانه تصمیم گرفت در کار خود تجدیدنظر کند. بی مقدمه رو به من کرد و گفت: جناب سرهنگ! با صحبت ها و راهنمایی هایت متوجه شدم که من کوتاهی کردم. اکنون فهمیدم که نه تنها باید این مسئولیت را قبول کنم، بلکه باید تلاش کنم این کار را با تمام توانایی ها انجام دهم.
وقتی مطمئن شدم که او در تصمیم خود جدی است، خوشحال شدم و با احترام او را تا دم در بدرقه کردم.
روز بعد که سرآشپز سر کارش حاضر شده بود، تمامی همکارانم تعجب کرده بودند و پیش من آمدند و گفتند: جناب سرهنگ! به او چه گفتی که این چنین تحت تأثیر قرار گرفته. ما چند روز است که تلاش می کنیم او را سرکار ببریم، اما موفق نشدیم. ولی شما یک ساعته او را متقاعد کردید.
گفتم: « او احتیاج به کمی راهنمایی و کمک داشت که من ابتدا مشکلش را دریافتم و با راهنمایی هایم اندکی به او کمک کردم.»
می دانستم صداقت و بی ریایی جعفر در انجام کارهایش همیشه عامل موفقیت اوست و بالاخره از آن شب خاطره و درس خوبی برایم باقی ماند. (3)
ایجاد وحدت و همدلی
شهید حجت السلام و المسلمین عبدالله میثمیهمیشه دنبال این بود که بین برادرها، بین واحدها، بین همکاران، بین برادران سپاه و ارتش و بین تمام این مجموعه های رزمنده و حتی جاهای دیگر، الفت و دوستی و مهربانی را برقرار کند و رواج بدهد. دنبال این بودند که در محیط سپاه و در تشکیلات سپاه یک برنامه ریزی های دقیق و حساب شده ای باشد که هم آنجا جلوی اسراف ها و تبذیرها و استفاده های بی رویه از وسائل و نیرو گرفته و کنترل اینکه یک جائی نیرو کم باشد و جائی دیگر نیرو جمع شود و می گفت ما باید با برنامه ریزی در مورد استفاده از نیروها، هر کس را جایگاهش را مشخص بکنیم، کار به او بدهیم و کار از او بخواهیم. مسئله ی جنگ است و لازمه ی هر جنگی برنامه ریزی است و می گفتند ما بایستی برنامه ریزیهایمان و کارهایمان را منوط به این دوران نباشد و بعد از دوران جنگ را، آینده را. ادامه ی جنگ را در نظر بگیرم و سعی ایشان هم بر این بود که این روحیه را در میان دیگران هم رواج بدهند. (4)
دیدن مسائل از نزدیک
شهید حجت الاسلام والمسلمین عبدالله میثمیمی گفت انسان نباید در اتاق دربسته مسئله ای را تحلیل بکند و تصمیم بگیرد باید رفت در کنار رزمندگان و مسائلشان را جویا شد. این بسیار جمله ی ارزنده ای است که انسان در هر مسئولیتی که هست برود دنبال آن تحقیق و کنجکاوی بکند و جوری نباشد که بخواهد به آن گزارشی که به او رسیده یا به حرف هائی که می شنود قناعت کند. در موارد متعددی که مسائل و مشکلاتی به ایشان گزارش می شد یا تلفن زده می شد، یا در جلسات گفته می شد، حرفهای طرف را به خوبی می شنید و بعد هم می رفت طرف مقابل را هم می دید با او صحبت می کرد و خیلی عاقلانه، با منطق، مشکلات و معضلات را حل می کرد. کلیه رفتار و حرکات و سکنات و حضور ایشان در جبهه ها برای ما درسی بود. استاد و معمار پیوند قلوب و ایجاد وحدت حقیقی بود آنگونه که امام می خواست، الگو و نمونه و سمبل بود.
می گفت: اگر یک نیروی ما وارد یک کار می شود، ممکن است پیروز نشود، اگر سپاه تنها باشد، اگر ارتش تنها باشد، ممکن است پیروز نشود. خدا می خواهد همه ی اقشار بیایند و در جنگ شرکت کنند که آینده ی جنگ و پیروزی جنگ به اسم یک گروه تمام نشود. خداوند هر پیروزی که می دهد مارک و مهر « الله» هم به آن می زند که این کار کاملاً مال خداست. (5)
پی نوشت ها :
1- چهلچراغ، ص 66.
2- روزنامه کیهان، مورخ 87/8/19، ص 9.
3- ره یافته عشق، صص 186-185.
4- شمع محفل خاتم، ص 100.
5- شمع محفل خاتم، ص 104.
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس؛ 19، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم