جلوه هایی از بصیرت سیاسی و درایت نظامی شهدا

دید فرهنگی و نظامی

گروه هشت نفری ما در محاصره ی تعدادی از افراد گروهک های ضد انقلاب قرار گرفته بود. همگی آماده ی شهادت شده بودیم. باران گلوله از هر سو می بارید. از سپیده ی صبح تا نُه صبح، جنگیده بودیم.ناگهان برادر جوانی وارد معرکه شد. روحیه
پنجشنبه، 15 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دید فرهنگی و نظامی
 دید فرهنگی و نظامی

 






 

جلوه هایی از بصیرت سیاسی و درایت نظامی شهدا

حمله ی برق آسا

شهید اصغر جوانی
گروه هشت نفری ما در محاصره ی تعدادی از افراد گروهک های ضد انقلاب قرار گرفته بود. همگی آماده ی شهادت شده بودیم. باران گلوله از هر سو می بارید. از سپیده ی صبح تا نُه صبح، جنگیده بودیم.ناگهان برادر جوانی وارد معرکه شد. روحیه ی ما چند برابر شد. در اثر جنگ بی امان، دشمن پا به فرار گذاشت. با یک حمله ی برق آسا، دفتر سیاسی حزب دموکرات در بوکان را بدون هیچ تلفاتی به تصرف درآوردیم. مدارک باارزشی از آنجا به دستمان آمد. برای استراحت شبانه در محلی مستقر شدیم. برادر جوانی مقداری نان خشک مخصوص اصفهان را تعارف کرد. او به ما آموخت که مانند مولا علی، می توان با نان خشک سر کرد و مانند شیر، جلوی دشمنان راه خدا را گرفت.
به دنبال وقوع زلزله در طبس و به بار آمدن خسارات بسیار سنگین مالی و جانی به مردم، که قبل از پیروزی انقلاب اتفاق افتاد و مصادف بود با شروع به کار حکومت نظامی ازهاری، برادر اصغر جوانی به همراه دوازده نفر از دوستان خود برای کمک به مردم محروم و مستضعف طبس به آن منطقه عزیمت می کند. در کنار کمک موثر به مردم ستمدیده، با چهره های مبارز و انقلابی دیگر شهرها که برای کمک آمده بودند، آشنا شد و در جریان برخی مسائل مبارزاتی قرار گرفت.
پس از بازگشت به اصفهان و صحبت با دوستان دیگر، در خصوص نیاز آینده ی انقلاب به قیام مسلحانه، به فکر تهیه ی سلاح افتاد. با چند نفر راهی شهرستان تایباد از توابع خراسان شد و موفق، به تهیه ی سلاح شدند تا در صورت لزوم بر علیه شاه از آن استفاده شود.(1)

دید فرهنگی و نظامی

شهید رسول هلالی
شهید هلالی یک فرد نظامی بود، اما درک بسیار بالائی از مسائل فرهنگی داشت. در عین نظامی گری، به مسائل فرهنگی توجه داشت. من آن موقع در آموزش و پرورش کردستان مشغول انجام وظیفه بودم. او با من ارتباط نزدیکی داشت و همواره راجع به مسائل آموزش و پرورش و مسائل فرهنگی به ما ایده های جالبی می داد. در وجود او نمی شد، تشخیص داد که آیا دید نظامی غلبه دارد یا دید فرهنگی. هر دو را هماهنگ و همراه داشت.
او انسانی چند بعدی بوده و جامعیت عجیبی داشت.(2)

شبکه های خبرگیری

شهید عباس کریمی
در آن مقطع، کسی آموزش خاص این کارها را ندیده بود. ولی عباس با درایت و روشن بینی، مسائل را پیش می برد. با طراحی و نبوغ او بود که توانستیم عناصر طرفدار نظام را در منطقه، سازماندهی و فعال کرده و شبکه های خبرگیری را تأسیس کنیم و آن را گسترش دهیم.(3)

حفظ ظاهر

شهید حسن شفیع زاده
روزی از جلوی ساندویچی محلمان می گذشتم که یکی از مزدوران رژیم طاغوت، به نام قزل باش، من و دو نفر دیگر را دستگیر کردند و به کلانتری بردند. در آنجا به ما فحش های رکیک دادند و تهدیدمان کردندکه اگر از آن تاریخ به بعد، صدای اذان از بلندگوی مسجدمان پخش شود، احضارمان خواهند کرد.
همچنین گفتندکه حق نداریم در این محله فعالیتی داشته باشیم. شفیع زاده به من قوت قلب داد که : «چیزی نیست. از تهدیدهای این ملعون واهمه نداشته باش. از این به بعد برای حفظ ظاهر بهانه ای به دست اینها ندهید.»
درایت شفیع زاده آشکار بود و در آن زمان آشکارتر شد. در جنگ با کنگره ی چاری ها ایشان دستور دادند تا لودری آماده شد. سپس به تدبیر این بزرگوار دور پایگاه که آن زمان پاسگاه ژاندارمری بود، خاکریز کشیدیم. برای اولین بار بودکه کلمه ی خاکریز را می شنیدیم. چون ما جنگ کلاسیک ندیده بودیم. شبها در نقطه ای خارج از پایگاه، نگهبانی می دادیم. کانالی کنده بودیم که شبها به عنوان کمین در آنجا پاسداری می دادیم. جایی کمین کرده بودیم که احتمال دادیم حمله از آنجا شروع شود. و این همه فکر پویای شفیع زاده بود.
به دستور شفیع زاده، پشت دجله قرار شد شبانه توپها را ببندیم به تویوتا و مخفیانه با احتیاط فراوان از روی پلی که زده شده بود، ببریم پشت دجله. این کار، کار دشواری بود. باید خیلی مراقب می بودیم. اگر کمی غفلت می کردیم و توپی می افتاد توی هوا، برای ما دردسر ایجاد می کرد. شبانه وقتی توپها را بردیم پشت دجله، دیدیم که برادر زاهدی آنجاست. وقتی دریافتیم هماهنگی های لازم صورت گرفته، خیالمان حسابی راحت شد. حالا دیگر ما می توانستیم اجرای آتش کنیم. وقتی عملیات شروع شد، ما از همان جا، آتش روی سر دشمن ریختیم.
-
جبهه ی ابوالحصیب با توپهای خودی شخم زده شدند. خط مقدم تا قرارگاهای دشمن هدف توپهای توپخانه ی سپاه که با تدابیر و طرح های عالی شفیع زاده کار می کردند، کاملاً درهم کوبیده شدند و نیروهای دشمن قبل از ا ینکه به خط مقدم برسند، از بین رفتند.
ابداعات و نوآوریهای برادر شفیع زاده، باعث شده بود دشمن شکست بخورد و قدرت ابتکار عمل را از دست بدهد. در امر سازماندهی ایشان خیلی قوی بود. واقعاً آدم مدیر و تشکیلاتی بود. کادرسازی ایشان خیلی بالا بود. اهل برنامه ریزی بود و در مقابله با دشمن با تدبیر عمل می کرد.(4)

درایت

شهید رسول هلالی
بعد از پاکسازی کردستان از لوث وجود ضد انقلاب و حاکمیت نیروهای خط امام و حزب اللهی، عده ای منحرف سعی در نفوذ میان نیروهای رزمنده ی کردستان را داشتند. از جمله ی آنها، جریان وابسته به بنی صدر بود که سعی داشت مبارزه در کردستان را از مسیر اسلامی اصیل آن منحرف نماید. از افراد نفوذی، شخصی به نام «کاک احمد» بود.
در یک درگیری در سنندج، عده ای زخمی شدند. از طرف برادر بروجردی، بردار هلالی مأمور رسیدگی به این جریان شد. هلالی با زیرکی و پختگی تمام، به جریان رسیدگی کرد و جریان انحرافی و «کاک احمد» را شناسایی کرد. از خانه ی «کاک احمد» صورت جلسات متعددی بدست آمدکه تکیه بر سازش و سوق دادن نیروها به سوی بنی صدر داشت. با درایت برادر هلالی، این جریان انحرافی کشف شد و از بسیاری از حوادث و درگیری ها که بنا بود ایجاد شود، جلوگیری به عمل آمد. آری! شهید هلالی در مسائل سیاسی، بسیار تیزبین و دقیق بود.
بعد از مدتی حضور در کردستان، یکبار به عنوان مرخصی به اصفهان آمد. از من کسب اجازه نمود که تعدادی از دوستانش را برای شام به خانه دعوت کند. من هم پذیرفتم و مقدمات پذیرائی فراهم شد. شب، گروهی از بچه های حزب اللهی آمدند. وقت نماز مغرب و عشاء بود. یکی یکی وضو گرفتند و در صفوف منظم نشستند. از آقا رسول خواستند که جلو بایستد و همه نماز را به او اقتدا کردند. تازه فهمیدم که دوستانش چقدر او را قبول دارند. بعد از نماز، برای دوستان سخنرانی کرد. از اوضاع و احوال کردستان برایشان سخن گفت. آنها را به حضور در جبهه های غرب کشور و مبارزه با کفار ضد انقلاب دعوت نمود. به یاد آیه ی «یا ایها النبی حّرض المؤمنین علی القتال، یعنی ای رسول، مومنان را برای جنگ تشویق کن» افتادم و پسرم را عامل به آیات الهی دیدم.
شهید هلالی همیشه فکر می کرد وظیفه ی شرعی الهی اش در هر مقطع چیست و به آن عمل می کرد. او بعد از پیروزی انقلاب، وارد حوزه ی علمیه ی امام صادق (علیه السلام) در اصفهان شد و به کسب دروس دینی همت گماشت.
پس از مدتی تحصیل، خودش را برای رفتن به کردستان آماده کرد. از او پرسیدم: «پس تکلیف درست خواندنت چه می شود؟» گفت: «اکنون وظیفه شرعی من اقتضا می کند به کردستان عزیمت کنم و در آنجا به امر دفاع و جهاد فی سبیل الله همت گمارم. اگر از این سفر باز آمدم، دوباره فرصت پرداختن به درس و بحث هست.»(5)

پی نوشت ها :

1- کجایند مردان مرد؛ صص 104 و 90.
2- کجایند مردان مرد؛ ص 78.
3- دجله در انتظار عباس، ص 31.
4- آشنای آسمان؛ صص 83 و 63 و 33 و 17
5- کجایند مردان مرد؛ صص 66 و 60 و 55.

منبع مقاله :
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس؛ (18)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط