ارزیابی دلیل بی اعتنایی مورخان به دوره ایلخانی اباقا خان

اباقا خان دومین پادشاه ایلخانی (680-663 ق) است که با جلوس او بر تخت پادشاهی، نفوذ قدرت مغولان بر ایران اندک اندک رو به کاهش نهاد و ایران تحت حاکمیت رسمی و مستقل ایلخانی در آمد. با وجود وزیر کارآمد و برجسته او
شنبه، 24 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارزیابی دلیل بی اعتنایی مورخان به دوره ایلخانی اباقا خان
ارزیابی دلیل بی اعتنایی مورخان به دوره ایلخانی اباقا خان

 

نویسنده:آناهیتا فرهادی (1)
منبع:راسخون




 

چکیده

اباقا خان دومین پادشاه ایلخانی (680-663 ق) است که با جلوس او بر تخت پادشاهی، نفوذ قدرت مغولان بر ایران اندک اندک رو به کاهش نهاد و ایران تحت حاکمیت رسمی و مستقل ایلخانی در آمد. با وجود وزیر کارآمد و برجسته او شمس الدین جوینی و قدرت حاکم در این زمان، زوال دولت ایلخانی در دوره وی آغاز می شود. اباقا خان از جمله پادشاهان مغولی بود که حمله به مصر را از سر گرفت؛ که در این امر همانند پدرش هلاکو، موفق نبود. ارتباط مستقیم وی با پاپ و دولت های مسیحی را می توان آغاز ارتباط ایران با کشور های اروپایی غربی دانست. هرچند که از ارتباطات بین دول چیزی نصیب طرفین نشد. جنگ های هشتم و نهم صلیبی در دوره وی صورت گرفت. (بیات، 297: 1384). که این جنگ ها انگیزه ای دیگری برای دخالت در حکومت مصر شد. این دوره شاهد حذف بیشتر مسلمانان از ارکان دولتی و نقش های سیاسی هستیم. رکود حیات فرهنگی ایرانی از ویژگی بارز حکومت اباقا خان است. مقاله حاضر در صدد نشان دادن سیاست مذهبی اباقا خان و حملات مکرر وی به مصر است. با این همه، این دو رویداد مهم تاریخی نیز خاص وی نیست و پیش و پس از وی نیز میان ایلخانان رواج داشت.

واژگان کلیدی

اباقا خان، ابلستان، الرحبه، مصر، شمس الدین جوینی، تبریز، ایلخانان، مسیحیت، پاپ، مغول

آغاز پادشاهی

اباقا خان، دومین پادشاه ایلخانی در جمادی الاول 631 ق. از ییسونجین خاتون (همسر سولدوسی هولاکو) زاده شد. (فضل الله همدانی، 1053: 1373). در زمان حیات پدر به حکومت خراسان منصوب بود. (میر خواند، 119: 1338) پس از مرگ هولاکو، همان طور که رسم مغولان بود، راه ها را بستند و دستور دادند که هیچ کس از جایی که هست، حرکت نکند. پس از آن ایلچیان را به مازندران فرستاند که اباقا خان را خبر کنند؛ او پسر مهتر و ولیعهد بود. (میرخواند، 906: 1383)
مرگ هولاکو خلاف پادشاهان بزرگ دیگر، با ستیز مدعیان جانشینی همراه نبود. اگرچه پسر دیگر هولاکو که یشموت نام داشت و حدود دربند و اران به او تعلق گرفته بود، به امید آن که بتواند جانشین وی گردد، در روز هشتم وفات پدر به اردوگاه او آمد. اما بزرگان قوم تصمیم گرفتند که اباقا خان بزرگترین پسر هولاکو که از جانب پدر نیز به جانشینی نامزد شده بود، به ایلخانی برگزینند. (اشپولر، 72: 1365). از جمله بزرگانی که اباقا را به ایلخانی رساندند، می توان به «شکتور نویان» اشاره کرد که ایلخان هولاکو به وی وصیت کرده و بیلگ‏ها را به وی سپرده بود. «سوغونجاق آقا» نیز بیشتر از تمامی امراء به ولی عهدی و قائم‏مقامی اباقا خان گواهی داد. به گزارش منابع تاریخی، اباقا خان از قبول ایلخانی خودداری می کرد و به دیگر برادران حواله می‏فرمود. و برادران چون این تواضع و مردی از اباقا خان مشاهده نمودند، همه به اتّفاق زانو زده معروض داشتند که «ما همه بندگان توایم و تو را قائم‏مقام پدر خود می‏دانیم.» (نطنزی، 4030: 1336).
اباقا خان در سوم رمضان سال 663 ق. بر تخت سلطنت نشست (فضل الله همدانی، 1053: 1373) و دستور داد که حکامی که هلاکو صادر کرده بود، بی تغییر و تبدیل اجرا گردد. (مستوفی، 593: 1339) شمس الدین جوینی همچنان وزیر ماند و برادرش عطاملک جوینی به نیابت «امیر سوغونجاق» در بغداد حاکم شد. (میرخواند، 903: 1338).
شیرین بیانی چند واقعیت تاریخی را در مورد استقرار وی بازگو می کند؛ از جمله این که آیین چنگیزی رونق گرفت و سنت های ایرانی رکود یافت؛ وی ضمن آوردن این گزارش تاریخی، دوران اباقا خان را به عنوان «نکبت بارترین زمان حیات فرهنگی ایرانیان» ارزیابی می کند. (بیانی؛ 172 :1382) که البته به نظر می رسد این ارزیابی خالی از مبالغه نباشد.

اوضاع مناطق غربی ایران در زمان اباقا خان

در زمان اباقا خان همان طور که در صفحات شرقی قلمروی ایلخانی آرامش چندانی دیده نمی شد، صفحات و مرزهای غربی هم دچار کشمکش بود. اما بخت با اباقا خان یار بود که بحبوحه جنگ و جدال در شرق و غرب هم زمان نمی شد.
در غرب، اباقا خان درگیری با شامات را از پدرش هولاکو به ارث برده بود. پس از سقوط خلافت عباسی و قتل خلیفه «المستعصم بالله» در بغداد، یکی از فرماندهان نامدار مغول به اشاره هولاکو به شامات لشکر کشید و در جنگی که به واقعه عین الجالوت معروف است، از «سیف الدین قدز» شکست سختی خورد. قدز سومین پادشاه از پادشاهان ممالیک مصر بود و در سال 657 بر تخت سلطنت جلوس کرد. اما قدز پس از پیروزی، مدت زیادی زنده نماند. در برخی منابع ذکر شده که وی توسط «سلطان الملک الظهیر» به ضرب خنجر از پای در آمده و پس از او خود ملک ظهیر سر رشته امور را به دست گرفت. (2)
«بیبرس الملک الظهیر بندق دار» پادشاهی با کفایت و توانا بود و به زودی شهرت، اقتدار و سیاست او همه جا را فرا گرفت. از سوی دیگر، اباقا با سلجوقیان روم نیز درگیر شد، اگرچه حکومت واقعی در دست مغول بود و امرای سلجوقی چیزی جز بازیچه مغولان نبودند. وزارت سلاجقه را درین عصر مردی مدبر به نام سلیمان معین الدین پروانه (3) در دست داشت. وی از بزرگان دربار هلاکو خان مغول به- شمار می‏رفت و پسر مهذب الدین علی دیلمی بود. در این دوره، مغولان اداره امور دولت سلجوقیان روم را یکسره به دست او سپرده بودند. حتی منصب داوری و حکومت شرعی نیز در دست او بود.
پروانه که با «رکن الدین قلیج ارسلان» ناسازگاری داشت، وی را مسموم کرد و پسر خردسال او غیاث الدین کیخسرو سوم (663- 682 ه) (1264- 1283 م.) را بر تخت سلطنت نشانید، اما در حقیقت کارها همه در دست پروانه و حاکم مغول بود. «پروانه روم» چون با اباقا خان حسن نیت نداشت، با بندق دار شروع به مکاتبه کرد و تسلیم شدن دولت سلجوقیان روم را به او وعده داد و او را به آن دیار دعوت کرد و به بندق دار گفت که اگر روی به آن سوی نهد، او کلیه قلاع و دژهای آن مملکت را به او تسلیم خواهد کرد.
بندق دار با سپاه عازم روم گردید و چون نزدیک شد، توس پروانه را شکست داد و خلاف وعده ای که داده بود، عمل کرد و مرکز دولت را خالی گذاشت و خود به سوی دیگری رفت. بندق دار مدتی در آن دیار توقف کرد و پس از چند ماه با غنایم زیاد بازگشت. بندق دار برای انتقام از پروانه، همه نامه های او را پیش اباقا خان فرستاد. اباقا خان چون از کارشکنی پروانه آگاه شد، با لشکری گران روی به سوی روم نهاد و جمعی از ترکان و فرمانروایان را که موجب فتنه بودند، به مجازات رسانید. پروانه با ترس و بیم نزد اباقا خان رفت و او پروانه را به تبریز فرستاد و در سال (676) به یاسا رسانید، یعنی او را کشت. با این همه پسرش را جانشین وی کرد. (اشپولر، 771: 1365) ابن بی بی برخورد کینه توزانه اباقا خان را با پروانه، به این ترتیب بازگو می کند:
«اباقا، پروانه را در آغاز مورد عنایت قرار داد و خشم خود را نسبت به او ظاهر نساخت و او را با خود به اردوگاه آلاطاغ آورده در حضور سرداران خویش محاکمه کرد. ایشان بر او سه گناه ثابت کردند: نخست آن که از پیش دشمن گریخته، دوم آن که اباقا را پیش از لشکرکشى بیبرس مطلع نکرده، سوم آن که پس از شکست ابلستان پیش اباقا نیامده. در همین ضمن فرستادگان اباقا که نامه او را پیش بیبرس برده بودند رسیدند و گفتند که ایشان چنین شنیده‏اند که اساساً لشکرکشى بیبرس به تحریک پروانه بوده. اباقا قصد قتل پروانه را نداشت، ولى فرزندان تودون نویان و زنان داغدیده مغول پیوسته ایلخان را به کشیدن انتقام تحریک مى‏کردند تا اینکه سرانجام اباقا یکى از امیران خود را مأمور قتل پروانه و 36 تن از کسان او کرد. امیر مزبور همه را بکشت و مغول جسد پروانه را قطعه‏قطعه کرده و در دیگ پختند و براى تسکین حس کینه‏جوئى تکه‏اى از آن را خوردند. از آن جمله اباقا نیز پاره‏اى از آن را با غذا تناول فرمود.» (مشکور؛ 110 :1350)

اوضاع داخلی مصر

چنان که اشاره شد، فرمانروای ممالیک بحری در این زمان بیبرس بود که در سال 666 هجری (1267 م.) یافا و انطاکیه را تصرف کرد. در دوران سلطنت 17 ساله‏اش سپاهیان مصر 21 بار صلیبیون را به سختی شکست دادند. علاوه بر این، بیبرس نه بار با سپاهیان مغول جنگید و در سال 674 هجری اباقا خان مغول را شکست داد. در سال 659 هجری احمد نامی از خاندان عباسی در قاهره به وی پناه برد، بیبرس او را با لقب المستنصر بالله به خلافت شناخت و برای او در قاهره دستگاه خلافت برپا کرد و بدین ترتیب مقر خلافت عباسی از بغداد به قاهره منتقل شد. البته خلافت او تنها جنبه دینی داشت و هدف بیبرس از این عمل این بود که شهرهای مذهبی حجاز از جمله مکه و مدینه را تحت نفوذ و استیلای خود درآورد.
بیبرس در سال 676 هجری (1277 م.) درگذشت و همان سال «ناصر الدین برکر خان سعید» جانشین او شد و بعد از وی در سال 678 هجری (1279 م.) «بدر الدین سلامش» زمام امور را به دست گرفت و در همان سال «سیف الدین قلاون» فرمانروای ممالیک بحری شد و در بدو امر بر رقیب خود «صنقر اشقر» پیروز شد که به وسیله سپاهیان سوریه در دمشق به پادشاهی نشسته بود. (حاجی خلیفه؛ 402: 1376).

حمله به مصر

اباقا خان در سال (671) خواست با لشکرکشی، خطری را دفع کند که در سوریه وی را تهدید می کرد. پس از آن جمعی را به محاصره قلعه بیده در شام فرستاد. اهالی بیده چون خطر سقوط قلعه را نزدیک دیدند، نامه ای به بال کبوتر بسته، روانه مصر کردند و از بندق دار یاری خواستند. آن پیک به وقت ظهر به قاهره رسید و بندق دار از مضمون نامه اطلاع یافت و بی درنگ نامه ای به این مضمون فرستاد که اهالی قلعه مطمئن باشند و مقاومت کنند که ما تا روز هفتم به یاری ایشان خواهیم رسید. وی با شتاب خود را به شهر بیده رسانید و چون عبور از رودخانه فرات، جز با کشتی امکان نداشت، فرمود تا سی و پنج هزار شتر در آب انداختند و لشکر از روی اشتران گذشتند. (میرخواند؛ 916 :1338) سپاه مغول چون این جرأت و جسارت را دیدند، فرار را بر قرار اختیار کردند و بار و بنه زیادی از ایشان به دست مصریان افتاد.
در سال (675) جنگی دیگر میان الملک الظهیر بندق دار و سپاه اباقا خان در صحرای ابلستین (واقع در آسیای کوچک) در گرفت که به شکست و گریز سپاه مغول منجر گردید. با و جود همه ی پیروزی ها، حمله سلطان مصر شتابزده و نسنجیده بود؛ زیرا در این هنگام سپاه اصلی مغول وارد میدان شد و الظهیر برای نخستین بار به سختی شکست خورد و پس از بازگشت در 28 محرم (676) بدرود حیات گفت. (اشپولر، 779: 1365) بدین ترتیب کوشش وی برای تصرف آسیای کوچک و قطع رابطه مغولان با مغرب زمین و دریا به هدف نرسید.
مغولانه انتقام و حشتناکی از مسلمانان آسیای کوچک گرفتند که تجاوز الملک الظهیر را تایید کرده بودند. آرامش در سوریه نیز دیری نپایید؛ «صنقر اشقر» سردار مصر، پنهانی با ایلخان تبانی کرد. جنگجویان ارمنستان صغری نیز که می خواستند انتقام ویرانی های سال 1277- 1275 م را بگیرند، در این لشکرکشی شرکت داشتند. فرمانده سپاه مغول منگو تیمور برادر اباقا خان بود، که ابش وارث اتابکان فارس را به عقد خود در آورده و از این راه فارس را نیز به قلمرو ایلخانان افزوده بود. مغولان در 14 رجب 68 در مرج الصفر در نزدیکی حمام به سپاهیان مصر حمله کردند، اما از آنان شکست خوردند. با این همه، چون افراد قبیله خفاحه مغولان را هنگام فرار یاری و در صحرا راهنمایی کردند، از نابودی قطعی سپاه مغول جلوگیری شد منگو تیمور نتوانست اندوه این شکست را تحمل کند و در 16 محرم 681 جان سپرد. (فضل الله همدانی، 116: 1384).
معین الدین نطنزی درباره چگونگی فوت اباقا چنین می نویسد: «در سنه ثمانین و ستّ مایه (680 ه/ 1281 م) از افراط مداومت شراب فرو رفت. مدفن او در اباقا خان سرای مذکور واقع است‏.» (نطنزی، 4030: 1336).

سیاست مذهبی اباقا خان

با هجوم قوم مغول در ایران تمام تشکیلات از پیش به کلی نابود شد. در عین حال، ایرانیان از بدو ورود این قوم، سعی در نفوذ به دستگاه حاکمه انجام دادند. از مشخصات بارز مغولان، تسامح مذهبی ایشان بود که به نسبت عرب ها، مدارای بیشتری نسبت به پیروان دیگر ادیان داشتند. چنگیز و اوگتای با وجود داشتن مذهب شمنی، نسبت به ادیان دیگر علاقه مند بودند. هلاکو با داشتن دین بودایی دارای همسری مسیحی اگر چه مغول بود. در دوره سلطنت اباقا خان نیز کار مسیحیان همچنان رونق داشت، و یکی از زنان او به نام مریم، معروف به دسپینه خاتون، دختر نامشروع میخائیل پالئولوگوس هشتم، امپراتور بیزانس بود.
وی نقشی کلیدی در امتیاز دادن به مسیحیان داشت. صفا این نقش را به ترتیب توصیف می کند که «از حیث دینی ایجاد فتور و سستی در اسلام کرد.» (صفا، ج1، 115: 1378). رابطه اباقا خان با مسیحیان تقریباً همانند پدرش بود. وی گاه در جشن های مذهبی مسیحیان شرکت کرده است؛ از جمله یک بار پیش از مرگش در جشن عید پاک در همدان حاضر شد. از یک نظر اباقا خان- و ارغون- حتی از هلاکو نیز پا فراتر نهادند و چنان که اشپولر روایت می کند، (اشپولر، 219: 1365) فرمان ضرب سکه هایی را دادند که بر روی آن عبارت: «به نام پدر، پسر و روح القدس» و علامت صلیب نقش شده بود.
باوجود شیوع مسیحیت در این دوره هنوز آثار مذهب شمنی دیده می شود. ساحران فروان بودند و بازارشان از رونق خاص برخوردار بود. چنان که اباقا خان در سال 674 ق. ساحری به نام براق را به گرمی پذیرفت که به دیدار وی رفته بود. (القاشانی؛ 513 :1348). اما در مورد اینکه خود اباقا خان در باطن پیرو کدام دین بود، هنوز اتفاق نظری وجود ندارد. با توجه به منابع موجود نمی توان گفت، که آیا هلاکو و اباقا خان حقیقتاً پیرو دین بودا بوده اند. و آیا بودائیان و خاصه روحانیون بودائی آنان را بودائی می دانستند؟ یا اینکه فقط آداب و رسوم بودائیان را به کار می بستند. و این دین را به عللی دیگر، مثلاً به خاطر جلب توجه قاآن گسترش می دادند. آنها با روحانیون بودائی به خصوص داماهای تبتی بسیار محشور بودند. و عبادتگاه های بودائی ساختند و ثروت فراوان در آنجا جا دادند. معابد بودائی ظاهراً در سراسر ایران پراکنده بوده است. (اشپولر،186: 1365). با این حال، چنان که گروسه یاد آور می شود، (گروسه؛ 600 :1379) «در نظر اهالی شام، او طرفدار و پشتیبان بطریق نسطوریان ماردنها بود و پس از فوت او از جانشین او، «ماریهبالاهای سوم» طرفداری نمود.»
وضعیت ایرانیان مسلمان در این دوره رشد چشمگیری ندارد. با سقوط بغداد در سال 656 ق. و کاهش سلطه مذهب اهل سنت از جهاتی برای فرقه شیعه فرصت خوبی برای بروز بود. اما ایشان در ارکان دولتی نقشی را ایفا نکردند. در این دوره فرهنگ ایرانی نیز با رکود شدید مواجه شد. و اگر تلاش های خواجه نصیر الدین طوسی و خاندان جوینی نبود، شاید هیچ گاه مجال بروز برای این اقشار به وجود نمی آمد. رنه گروسه سیاست مذهبی اباقا خان و طرفداری وی از مسیحیت را به درستی به نبرد او با ممالیک مصر مربوط می دارد. وی در این باره می نویسد: «اباقا خانی که بدون شک بیشتر بودایی مذهب بود مانند پدرش با جامعه مسیحیت ـ ارمنی، نستوری و یعقوبی ـ نظر موافق و مساعدی داشت. در داخله کشور خود با مسیحیان به طور کلی طرفدار سازش و اتحاد بود تا بتواند در خارج علیه ممالیک مصر وشام مقاومت ورزد.» (گروسه؛ 600-599 :1379)
اگرچه سیاست آزادی مذهبی، سیاست منحصر به فردی در تاریخ ایران به شمار می رود، باز نمی توان اباقا خان را در این زمینه یک نوآور دانست و برای او ارزش ویژه ای قائل شد. در واقع، وی کمابیش این سیاست را از پدر به ارث برده بود، و غیر از آن، پسر اباقا خان، ارغون خان (1284- 1289 میلادى) نیز احتمالاً در نتیجه همین سیاست آزادی مذهبی، به دین مسیحیت گرویده و مسلمانها را از دستگاه دولتى برکنار کرده بود.

نتیجه گیری

اباقا خان، دومین پادشاه ایلخانی که در سراسر دوره پادشاهیش به تناوب با همسایگان غربی و شرقی در ستیز بود، خلاف دیگر ایلخانان، مورد توجه مورخان قرار نگرفته است. آنچه در دوره اباقا اهمیت دارد، یکی نبردهای دائمی وی با همسایگان غربی و شرقی است. البته این ستیزه ها به تناوب صورت گرفته و از این رو، وی در مهار آنها پیروزمندانه عمل کرده است. از دیگر سوی، آنچه ممکن است توجه یک مورخ را به دوره اباقا خان جلب کند، سیاست آزادی مذهبی بود که وی در دوره حکومتش برقرار ساخت. با این همه، چنان که در متن مشاهده می شود، پدرش هولاکو و پسرش ارغون نیز این سیاست را پی گرفته بودند و از این رو، اباقا طرف توجه و علاقه مورخان دوره اسلامی قرار نگرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد تاریخ ایران اسلامی
2- در این زمینه (اشپولر؛ 77 :1365) و (میرخواند؛ 914 :1338) را ببینید.
3- واژه پروانه، اشاره به جایگاه سیاسی وی دارد. منصب پروانگی معادل نخست وزیری امروز است.

کتابنامه
اشپولر، برتولد؛ (1365) تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.
بیانی، شیرین؛ (1382) مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، تهران، سمت، چاپ دوم.
حاجى خلیفه، مصطفى بن عبدالله چلپى؛ (1376) ترجمه تقویم التواریخ‏، مترجم ناشناخته، ویراسته میر هاشم محدث، تهران، احیاء کتاب، چاپ نخست.
شبانکاره ای، محمد بن علی بن محمود؛ (1363) مجمع الأنساب، تصحیح میر هاشم محدثی، تهران، امیرکبیر.
فضل الله همدانی، خواجه رشید الدین؛ (1373) جامع التواریخ، ویراسته محمد روشن و مصطفی موسی، تهران، البرز.
القاشانی، ابو القاسم عبد الله بن محمد؛ (1348) تاریخ اولجایتو: تاریخ پادشاه سعید غیاث الدین و الدنیا اولجایتو سلطان محمد طیب الله مرقده، ویراسته مهین همبلی، تهران، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
گروسه، رنه؛ (1379) امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبد الحسین میکده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
مستوفی، حمد الله؛ (1339) تاریخ گزیده، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، چاپ نخست.
مستوفی، حمد الله؛ (1378) نزهة القلوب، ویراسته محمد دبیر سیاقی، قزوین، طه.
مشکور، محمد جواد؛ (1350) اخبار سلاجقه روم، به انضمام مختصر سلجوقنامه ابن بی‏بی‏، تهران، کتاب فروشى تهران‏.
میر خواند، محمد بن خاوند شاه بلخی؛ (1338) روضة الصفا، تهذیب عباس زریاب، تهران، خیام.
نطنزی، معین الدین؛ (1336) منتخب التواریخ معینی، ویراسته ژان اوبن‏، تهران، بی جا.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط