نگاهي به تاريخ نگاري ناتالي زمون ديويس (-1928)

تاريخ از آن محققان نيست

از ديدگاه ناتالي آن زمون ديويس (-1928)، تاريخ نويس امريكايي متخصص در تاريخ فرانسه و اوايل اروپاي مدرن، ‌تاريخ از گفت و گويي ميان تاريخ نويس و عاملهاي تاريخي، ‌ديگر پژوهندگان و مصرف كنندگان تاريخ نشئت
سه‌شنبه، 3 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ از آن محققان نيست
 تاريخ از آن محققان نيست

 

نويسنده: مارني هيوز- وارينگتن
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهي به تاريخ نگاري ناتالي زمون ديويس (-1928)

از ديدگاه ناتالي آن زمون ديويس (-1928)(1)، تاريخ نويس امريكايي متخصص در تاريخ فرانسه و اوايل اروپاي مدرن، ‌تاريخ از گفت و گويي ميان تاريخ نويس و عاملهاي تاريخي، ‌ديگر پژوهندگان و مصرف كنندگان تاريخ(2) نشئت مي گيرد. اين بانوي تاريخ نويس، مانند هر فرد خوش بيان، ‌در مقاله ها و كتابهايش - جامعه و فرهنگ در فرانسه ي مدرن اوليه: هشت مقاله (3)(1975)، ‌بازگشت مارتين گره(4)(1983)، انديشه ها در آغاز دوران نوزايي (5) (1983)، داستان در بايگاني: قصه هاي بخشش و راويانشان در قرن شانزدهم فرانسه، (6)(1987)، يك تاريخ درباره ي زنان غرب: تناقضات رنسانس و عصر روشنگري(7) (ويراسته ي ا. فارگر(8). 1933) و زنان در حواشي: سه زندگينامه از قرن هفدهم (9)(1995)- نشان داده است كه ميل دارد درباره ي ديدگاههايش با ديگران صحبت كند. اما او در عين حال اذعان كرده است كه فقط يك صدا در ميان بسياري از صداهاي ديگر است، و آماده است تا آنچه را ديگران مي گويند، ‌بشنود.
اينكه ديويس شنونده ي خوبي است به روشني از وفاداري اش براي پيدا كردن انديشه هاي كساني كه بنا به سنت از سوي تاريخ نويسان اوايل اروپاي مدرن مورد بي توجهي قرار گرفته اند، قابل درك است: آن دسته از زنان، جوانان، پيشه وران، كشاورزان بيسواد. افزون بر اين، ‌او نمي پذيرفت كه موقعيت يا هر گونه ويژگي فردي اين گونه انسانها، ‌خواه به لحاظ جنسيتشان، ثروتشان، يا پايگاه اجتماعي شان، نشان دهنده ي آنچه آنان هستند، باشد. به بيان دقيقتر، ‌او مي نويسد:
من پيش خود، اين مختصات زندگيهايشان را در حكم شكل دادن به شرايط و هدفهايشان، به منزله ي محدود كردن يا بسط دادن اختياراتشان تصور كرده ام؛ اما آنان را بسان بازيگراني ديده ام كه آنچه را از منابع مادي، اجتماعي، ‌و فرهنگي داشتند در راه تداوم حيات، به منظور از عهده ي مشكلات برآمدن، ‌يا در بعضي اوقات براي تغيير دادن اشيا، استفاده مي كردند.
(جامعه و فرهنگ در اوايل اروپاي مدرن، ص17)
وي مي كوشد براي ديدگاه ها و حق انتخابشان، ‌حتي در موقعي كه با آنان موافق نيست، احترام قايل شود، ‌و حتي در بعضي از اوقات ايرادهايي را كه آنان بر روايتش مي گيرند، بيان مي كند. به عنوان مثال، زنان در حواشي با يك جرو بحث ميان ديويس و پيروانش- گليكل باس ژودا ليب(10)، ماري دو لينكامانسيون(11) و ماريازيبولامرين(12)- شروع مي شود، ‌و جامعه و فرهنگ در اوايل اروپاي مدرن با يك تبادل نظر ميان ديويس و لوران ژوبار(13)، نويسنده ي كتابي درباره ي انحرافات معمول در قرن شانزدهم، ‌به پايان مي رسد. اگرچه تذكر اين نكته مهم است كه ديويس اين گونه عقايد را كه در گذشته صرفاً به دليل اينكه به آنها توجهي نشده بود، ‌نشنيده گرفت. وي باور دارد كه عقيده ي راهبه، ‌گدا، ‌كارگر ماهر چاپخانه و مرد ملبس به پوشش زنان، و غيره، درك ما را در مورد جامعه اوليه مدرن افزايش مي دهد. مثلاً، ديويس براي ما اثبات كرده است كه نهضت اصلاح دين، (14)آن گونه كه در ليون(15) تجربه شد، ‌به جاي آنكه خطوط كلي طبقاتي را نشان دهد ميان بر زد؛ كه مذهب پروتستان براي زنان گيرايي عاطفي بيشتري داشت؛ ‌كه گروه هاي جوان هرج و مرج طلب طوري رفتار مي كردند كه ما اكنون از آن با عنوان «دوران نوجواني»(16)ياد مي كنيم، كه الگوي زن اخلالگر(17) دامنه ي رفتاري زنان را وسيعتر كرد و عدم فرمانبرداري را براي زنان و مردان مجاز دانست؛ كه تعداد زياد شورشها لزوماً به دلايل اقتصادي به وقوع نپيوستند؛ كه كتابهاي چاپي، نه اينكه سد راه نشدند، بلكه كمبود فرهنگ شفاهي را جبران كردند؛ ‌كه برنامه ريزي براي آينده ي يك خانواده، مستلزم قدرت ابتكار و تلاش بود تا تكيه بر سنت و مشيت الهي؛ و ديگر اينكه دين آنچه را در زندگينامه ي شخصي محتمل بود، ‌تشكل بخشيد. ‍‍(18)
ديويس، ‌براي يافتن اين گونه عقايد، به طيف وسيعي از منابع، ‌از جمله كتابها، ‌جُنگها، نمايشنامه ها، ‌شعرها، ‌گزارشهاي جنايي و حقوقي، ‌صورت اسامي بنگاههاي خيريه، قراردادهاي محضري، و فهرستهاي نيروهاي شبه نظامي(19) و مالي نگاه كرده است. اما او در عين حال به آثار محققان ساير رشته ها، ‌بويژه ادبيات، تاريخ هنر، ‌نژاد شناسي(20) مردم شناسي(21)، به قصد پيدا كردن مطالب عجيب و شگفتي آور در ميان چيزهاي معمولي، ‌توجه نموده است. به عنوان مثال، ديويس در جاهاي مختلف استدلال كرده است كه نوشته هاي مربوط به انسان شناسي از چهار ويژگي برخوردارند كه آنها را براي تاريخ نويسان سودمند مي سازد: «مشاهده ي دقيق روندهاي زنده ي روابط متقابل اجتماعي؛ شيوه هاي جالب تفسير رفتار نمادين؛ نظرياتي درباره اينكه چگونه اجزاي يك نظام اجتماعي با هم سازگاري پيدا مي كنند؛ و شكل مادي فرهنگهاي بسيار متمايز از آنهايي كه تاريخ نويسان براي بررسي مورد استفاده قرار مي دهند.»(22) با وجود اين، ‌او از اينكه استفاده از شناختهاي مربوط به انسان شناسي در عين حال مي توانند مشكلاتي را ايجاد كنند، آگاه است. ديويس استدلال مي كند كه تاريخ نويسان بايد «به نوشته هاي مربوط به انسان شناسي نه براي دستورالعملها، ‌بلكه براي پيشنهادها، ‌نه براي قوانين عام رفتار انساني، بلكه براي مقايسه هاي مناسب مراجعه كنند» و «در عين حال بايد براي نظر دادن درباره ي كار خاص خودشان و درباره ي نظريه ي انسان شناسي آماده باشند». (23)
بر اين اساس، بحث كردن درباره ي انديشه ها و مسئوليتهاي يك فرد با ديگر افراد محقق از اهميت برخوردار است. اما ديويس معتقد است كه تاريخ صرفاً از آن محققان نيست. بسياري از مردم هستند كه به مطالعه و پرداختن به تاريخ علاقه مندند. از اين رو، ‌ديويس ترجيح مي دهد از تاريخ نه به عنوان چيزي كه ممكن است به مالكيت فردي درآيد، بلكه به عنوان يك موهبت كه ممكن است با همگان قسمت شود، ‌صحبت كند. (24) اعتقاد ديويس در خصوص پنداشتن تاريخ به عنوان يك موهبت در نوشته اش راجع به مارتين گره، ‌يك كشاورز متعلق به قرن شانزدهم فرانسه كه روستايش را به مدت هشت سال ترك كرد و براي يافتن آن مرد ديگر آرنو د تيل (25) كه خودش را به جاي او جا زده بود، ‌با زنش بتراند دو رول(26) زندگي كرده بود، و ادعاي مالكيت اموالش را كرده بود، به خوبي آشكار است. موقعي كه ديويس گزارش ژان دو كورا(27) را در مورد توقيف فراموش نشدني (28) (1561) خواند، گمان كرد كه اين قضيه مي تواند سناريو خوبي براي ساخت يك فيلم باشد. او بعداً نوشت: «واقعاً آيا تاريخ نويس در رويدادهاي گذشته يك ساختار روايي بسيار كامل يا كسي را با چنان گيرايي نمايشي پرطرفداري پيدا مي كند»(بازگشت مارتين گره، ص 7). انديشه ي يكساني نيز به ذهن، دو فيلمساز فرانسوي، ‌دانيل ويني(29)و ژان كلود كارير(30)، ‌خطور كرده بود، و در 1980 از ديويس دعوت شد تا مشاور تاريخي براي فيلم بازگشت مارتين گره باشد. اين فيلمي است گيرا و جذاب. بازآفريني زندگي روستا در قرن شانزدهم پرتحرك است و داستان در يك حالت هول و ولا(31)اجرا شده است. همان گونه كه مفسري (تقريباً به طنز) نوشت:
فيلم، به رغم فضاي قرون وسطايي اش، به مسائل هويت و فريبكاري، نقش فرد در جامعه، و عشق و آز، ‌همه ي آن چيزهايي كه ارتباطي چشمگير با جامعه ي مدرن دارند، مي پردازد. (32)
و در واقع فيلم يك رويداد موفقيت آميز دوست داشتني بود. اما اين جنبه ي ديگر فيلم است كه آن را مسحور كننده مي سازد: اين جنبه نشان دهنده ي تأثير ديويس است. اگر ديويس در فيلم بازگشت مارتين گره شركت نمي كرد، آيا مارتين و بتراند(33)به عنوان مضمون اصلي، براي ايجاد صحنه هايي آكنده از جاروجنجال(34)، ‌«موسيقي راف»(35)، كه در ضمن با بازي مردان زنانه پوش به اوج خود مي رسيد، به معرض نمايش در مي آمدند؟ آيا روستاييان از ضرب المثلهايي مانند «او در يك دست آب حمل مي كند و در دست ديگر آتش»استفاده كرده اند؟ و آيا در قبال باسوادي و چاپ بي اندازه علاقه مند بوده اند؟ (نك «دلايل هرج و مرج» (36)، «زنان در صف مقدم»(37) و «چاپ و مردم»(38) و «حكمت مربوط به ضرب المثلها و اشتباهات عاميانه»(39) در كتاب جامعه و فرهنگ در فرانسه ي مدرن اوليه.)
ديويس معتقد است كه فيلم بازگشت مارتين گره، «مسئله ي داستان جعلي را براي تاريخ نويس به همان اندازه قاطع كه براي زن مارتين گره مطرح ساخته بود، مطرح كرد» (كتاب بازگشت مارتين گره، ص 8). جنبه هايي از داستان را حذف كرده و در آنها دست برده بودند. او مي نويسد، چنين جرح و تعديلهايي:
ممكن است با دادن سادگي مؤثري به فيلم كه به داستان مارتين گره امكان داده بود تا در وهله ي اول به صورت يك اسطوره درآيد، ‌كمك كرده باشد، ‌اما اين جرح و تعديلها كار توصيف كردن آنچه را اتفاق افتاد، دشوار كردند. در اين بازآفريني زيبا و جذاب سينمايي از يك روستا، آن امكان براي ترديدها، «شايدها»، ‌«ممكن است -بوده -باشدها»(40) در كجاي فيلم وجود داشت، كه تاريخ نويس در موقعي كه مدرك ناكافي يا غامض است به آن متوسل شود؟
(همان. )
ديويس بر آن شد تا «آنچه را اتفاق افتاد» با تفصيل بيشتر كشف كند و نتيجه ي تحقيقاتش را به سبكي قابل فهم براي شماري از خوانندگان از هر قشر و طبقه اي در كتابي تدوين كند. حاصل آن كتابي بود با نام بازگشت مارتين گره، ‌كه در 1983 به چاپ رسيد. وي در اين كتاب سابقه ي باسكي (41) خانواده ي گره، ‌خدمت مارتين به عنوان نوكر در بورگس(42) اسپانيا، ‌و زخمي شدنش را در 1557 در نبردي عليه فرانسه در سن كانته (43) جزء به جزء شرح مي دهد. اما ديويس همچنين به طرزي بحث برانگيزتر استدلال مي كند كه داستان بايد از «بازي دو نقشه ي»(44)برتراند دو رول، ‌«خودبازآفريني»(45) آرنو د تيل، ‌مذهب پروتستان روستايي(46)، و انگيزه هاي شخصي ژان دو كورا و علاقه ي خاصش به اين ماجرا سخن بگويد. روايتهاي سنتي داستان، ‌برتراند دو رول را به صورت يك آدم ساده لوح نشان مي دهد. با اين وصف، ‌برتراند متعلق به ديويس، ‌نشان دهنده ي «يك دلواپسي براي شهرتش به عنوان يك زن، يك بي نيازي لجوجانه، و يك واقع گرايي هوشمندانه است راجع به اينكه او چگونه توانست به رغم محدوديتهايي كه در مورد امور جنسي زنان وجود داشت ماهرانه عمل كند»(همان، ص28). برتراند مي دانست كه آرنو د تيل، مارتين نيست، ‌و «با موافقت آشكار يا تلويحي به آرنو كمك كرد تا شوهرش شود»( همان، ص43). ديويس عقيده دارد كه آرنو د تيل از يك آدم شياد فراتر بود. او، ‌به تأسي از عقايد و افكار استفن گرينبلت(47) مدعي است كه آرنو خودش را به صورت مارتين گره «بازآفريني» كرد. (48) به عبارت ديگر، آرنو علاقه مند شده بود نه فقط اموال مارتين را تصاحب كند، ‌بلكه همچنين جانشين زندگي او شود. به نظر ديويس« خودبازآفريني» آرنو د تيل، يك شكل استثنائي رفتار نبود، بلكه نمونه ي اغراق آميز يك «طيف قرن شانزدهمي تحول شخصي براي اهداف تفريح، فايده، يا «جلب احسان ديگران» بود. (49) ديويس ادعا مي كند كه ازدواج «ساختگي» آرنو و برتراند در عين حال مي تواند در طيف عادات و رسوم قرن شانزدهم قرار بگيرد. وي اظهار نظر مي كند كه هر دو نفر براي رسميت بخشيدن به وصلتشان، احتمالاً از رسم سنتي ازدواج دزدكي، كه چيزي بيش از مبادله كلمات و علامات لازم نداشت، و آموزه ي پروتستاني مبني بر اينكه زني كه شوهرش او را ترك كرده باشد، ‌مجاز است بعد از گذشت يك سال دوباره ازدواج كند، ‌كمك گرفتند. از اين رو، ‌مذهب پروتستان در اجراي داستان متعلق به ديويس نقشي براي ايفا كردن پيدا مي كند. افزون بر اين، ‌ديويس مدعي بود كه ژان دو كور گزارشي راجع به اين ماجرا نوشت زيرا كه آن گزارش «به او دوباره امكان داد تا آرنو را سرزنش كند، ولي در همان حال فرصت ديگري در اختيارش گذاشت» و آن عبارت بود از اظهار نظر درباره ي مسائل حقوقي و اجتماعي مانند شاهد، ‌شكنجه، ماهيت مدرك، ازدواج ، ‌ناتواني جنسي، ترك انفاق، ‌زناي محصنه، ‌و كفرگويي(همان، صص103و 106). همچنين ديويس مي خواهد از اين ماجرا به عنوان مدخلي براي بحث درباره ي عادات و رسوم اجتماعي و حقوقي زمان استفاده كند. اما او در عين حال مي خواهد هم به آرنو و هم به برتراند امكان ديگري براي گفتن داستانشان فراهم آورد.
كار كردن بر روي فيلم بازگشت مارتين گره و كتاب بازگشت مارتين گره، همچنين ديويس را عميقاً از مشكل خلاقيت در تمام فيلمهاي تاريخي آگاه ساخت. ديويس در مقالاتي مانند «هر شباهت به اشخاص زنده يا مرده» فيلم و چالش با سنديت (50)(1987)، برخي از شيوه هايي را كه به وسيله ي آنها فيلمهاي تاريخي مي توانند «سرنخهاي مهمتر و برجسته تري از منزلت حقيقي شان» به دست دهند تا قطبهاي «شخصيتها و ماجراهاي به تصوير درآمده و نامهاي به كار رفته در اينجا تخيلي هستند... » و «اين يك داستان واقعي است... » بررسي كرده است. (51) ديويس به ما مي گويد كه تاريخ نويسان معمولاً در مورد شبهات و دلايلشان آزادند. آنان گزارشها را با واژه هايي مانند «شايد» و «احتمالاً» و توأم با مراجع تعديل مي كنند. او مدعي است كه فيلمسازان در ضمن مي توانند تضاد را نشان دهند و به بيننده فرصت دهند تا به نتيجه ي خاصي در مورد آنچه دارد مي بيند، ‌برسد. آنان بايد سنديت را مدنظر قرار دهند، ‌يا «نشان دهنده ي ارزشها، مناسبات، و مسائل در يك دوره ي تاريخي باشند. »(52)اما فيلم نيز بسياري از امكانات را براي القاي بازگوييهاي متعدد عرضه مي كند. به عنوان مثال، فيلمسازان بايد، در بازآفريني شان از يك «چهره ي تاريخي»، ‌«آميزه اي از كالاها، ‌لباسها، ‌و ساختمانهاي پيدا شده در اسناد گذشته» را نشان دهند و حتي اشياي فرهنگي را در تقابل با يكديگر قرار دهند. (53) ديويس به ما توضيح مي دهد كه فيلم بازگشت مارتين گره، ‌نه تنها به وسيله ي نقاشيهاي بروگل (54)و لاتور(55)، بلكه همچنين به وسيله باسمه هاي چوبي، منابع مستند درباره ي رنگهاي چشم نواز سلسله كوههاي پيرنه(56)، و ادراك دانيل ويني از كشاورزي سنتي فرانسه شكل گرفته بود. فيلمسازان همچنين توانستند، مانند كوروساوا(57)در فيلم رشُمون(58)، از يك رويداد واحد گزارشهاي متعددي را ارائه كند يا، مانند فيلم سال گذشته در مريينبد، (59) از تكرار استفاده كنند و آشكارا قابل اطمينان بودن خاطره را مورد ترديد قرار دهند. (60) به علاوه، آنان توانستند به بينندگان هر چه بيشتر نشان دهند كه شناخت گذشته از كجا نشئت مي گيرد. مثلاً، ‌سازندگان فيلم زن ستوان فرانسوي(61)، صحنه اي را در فيلم گنجانده اند كه در آن يك كاراكتر قرن بيستمي در حال مطالعه و حاشيه نويسي بر يك كتاب تاريخ درباره ي روسپي گري در لندن است كه به صحنه ي يك خيابان قرن نوزدهمي منتهي مي شود. اما آنان، علاوه بر اين، توانستند مدارك و اسنادشان را در تيراژهاي سينمايي و سرآغاز هاي بهتر مد روز اعلام كنند.
با توجه به امكان، ديويس سخت علاقه مند است كه آغاز فيلم بازگشت مارتين گره از نو ساخته شود. در حال حاضر، فيلم با آمدن محضردار به ارتيگات(62)در حالي كه سوار بر اسب است شروع مي شود، ‌از اسب براي شركت در مراسم ازدواج مارتين و برتراند جوان پياده مي شود، و آنگاه يك صداي ناشناس مي گويد، «شما از گوش دادن به اين روايت پشيمان نخواهيد شد، زيرا كه اين روايت، قصه اي درباره ي ماجراجويي يا افسانه اي تخيلي نيست، بلكه يك داستان ناب و حقيقي... » (63)‌ديويس استدلال مي كند كه بينندگان بايد متوجه گردند كه اين جملات از تبليغ روي جلد يك مدير چاپخانه راجع به چاپ كتاب كورا كه موضوعش درباره ي همين ماجراست، ‌اقتباس شده است. از اين رو، او در يك مورد شروع ديگري را پيشنهاد مي كند:
كورا: من چهار ماه پيش درباره ي اين ماجرا قضاوت كردم، و اين ماجرا به اندازه اي عجيب است، كه هنوز در مورد آن به فكر فرو مي روم. آيا خوانندگان هرگز ماجراي كتابم را باور خواهند كرد؟
مدير چاپخانه: با وجود نامتان بر آن، خوانندگان باورش مي كنند. و من در پيشگفتارم خواهم گفت: «اين يك قصه ي موهوم خيالي نيست، بلكه يك داستان ناب و حقيقي است».
(راه ميان بر به روستاي ارتيگات. (64).] (65)
من صداقت ديويس را در قبال شبهات و معتقدات خاص خودش و از آن ديگران تحسين مي كنم. اما در عين حال در مورد نتايج تلاشهايش ترديد دارم. گاهي من از خود مي پرسم كه آيا ديويس عقيده ي خاص خود را بر كساني كه مقدر بود با آنان گفت و گو كند، ‌تحميل كرده است. به عنوان مثال، اگر چه من تا آنجا پيش نمي روم كه بگويم، ‌به گفته ي فينلي(66)، كه «دليل موجهي در منابع براي گنجاندن يك جنبه ي مذهبي در داستان مارتين گره وجود ندارد»، چون معتقدم كه مدركي كه او در مورد اين قضيه ارائه مي كند، ‌كاملاً‌ ناموجه است. (67)‌ من همچنين فكر مي كنم كه اين مهم است كه فراموش نشود كه چند منبع از منابعي كه مورد استفاده ديويس قرار گرفته است، از جمله مداركي هستند كه در گذشته به بوته ي فراموشي سپرده شده بودند. مثلاً، اگر مارتين گره توانسته بوده است «تنها يك جنبه از داستانش» را گزارش دهد، ‌تا چه اندازه آن از روايت ژان دوكورا ممكن است متفاوت باشد؟ در پايان، من، به لحاظ علاقه مندي ديويس در مورد توضيح دادن به ما كه بررسي افراد و گروه هاي كوچك مي تواند به درد وسيله اي براي مطالعه خودبينيهاي جامعه گسترده تر (گذشته و حال) بخورد، ‌نمي دانم آيا او همواره هدفش را براي «بگذار گذشته، گذشته باشد، ناآشنا پيش از آن آشناست، خاص پيش از آن عام است» (68) به خاطر مي آورد.

آثار مهم

Society and Culture in Early Modern France: Eight Essays, Stanford, CA: Stanford University Press, 1975.
‘"Women’s History" in Transition: the European Case’, Feminist Studies, 1975, 3(3): 83-103. ‘Ghosts, Kin and Progeny: Some Features of Family Life in Early Modern France’, Daedalus, ‘Gender and Genre: Women as Historical Writers. 1400-1820', University of Ottowa Quarterly, 1980, 50(1): 123-44.
‘Anthropology and History in the 1980s: the Possibilities of the Past', Journal of Interdisciplinary History, 1981, 12(2): 267-75.
‘The Sacred and the Body Social in Sixteenth-century Lyon’. Past and Present, 1981,90: 40-70.
‘Women in the Crafts in Sixteenth-century Lyon', Feminist Studies, 1982, 8(1): 47-80.
Beyond the Market: Books as Gifts in Sixteenth-century France’, Transactions of the Royal Historical Society, 1983, 33: 69-88.
The Return of Martin Guerre, Cambridge, MA: Harvard University Press, 1983.
Frauen und Gesellschaft am Beginn del’ Nerzeit, trans. W. Kaiser, Berlin: Wagenbach. 1986.
‘"Any Resemblance to Persons Living or Dead": Film and the Challenge of Authenticity', The Yale Review, 1987,76(4): 457-82.
Fictioll in the Archives: Pardon Tales and their Tellers in Sixteenth Century France, Stanford, CA: Stanford University Press, 1987.
‘Fame and Secrecy: Leon Modena's Life as an Early Modern Autobiography’, History and Theory, 1988, 27 (4): 103-18.
‘History’s Two Bodies’, American Historical Review, 1988, 93 (1): 1-13. ‘On the Lame', American Historical Review, 1988, 93 (3): 572-603.
‘Rabelais among the Censors (1940s, 1540s)’, Representations, 1990. 32 (1): 1-32.
'The Shapes of Social History’, Storia della Storiographia, 1990, 17 (1): 28-34.
‘Women and the World of Annales', History Workshop Journal, 1992, 33: 121-37. (Ed. with A. Farge) Renaissance and Enlightenment Paradoxes, vol. 3 of A History of Women in the West, Cambridge, MA: Belknap Press of Harvard University Press, 1993.
Women on the Margins: Three Seventeenth-century Lives, Cambridge, MA: Harvard University Press, 1995.
A Life of Learning: Charles Homer Haskins Lecture for 1997, New York: American Council of Learned Societies, 1997.
Remaking Imposters: From Martin Guerre to Sommersby, Hayes Robinson Lecture Series no. 1, Egham, Surrey: Royal Holloway Publications Unit, 1997. ‘Beyond Evolution: Comparative Histoty and its Goals’, in W. Wrzoska (ed. ), Swiat historii, Poznan: Instytut Historii UAM, 1998, pp. 149-58.

پي نوشت ها :

1. Natalia Ann zemon Davis
2. Consumers of History
3. Society and Culture in Early Modern France: Eight Essays
4. The Return of Martin Guerre
5. Frauen und Gesellschaft am Beginnder Neuzeit
6. Fiction in Arvhives Pardon Tales and their tellers in Sixteenth Century France
7. A Histry of Women in the West . Renaissance and Enlightement Paradoxes.
8. A. Farge
9. Women on the Margins: Three Seventeenth Century Lives
10. Glick bas judah leib
11. Marie de l'incarnantion
12. Maria Sibylla Merian
13. Laurent Joubert
14. Reformation
15. Lyon
16. adolescent'
17. disorderly woman
18. See Society and Culture in Early Modern France; ‘Ghosts, Kin and Progeny: Some Features of Family Life in Early Modern France’, Daedalus, 1977,106(2): 87-114; ‘Fame and Secrecy: Leon Modena’s Life as an Early Modern Autobiography’, History and Theory, 1988, 27 (4): 103-18; and Women on the Margins.
19. militia
20. ethnography
21. anthropology
22. Anthropology and History in the 1980s: the Possibilities of the Past', Journal of
Interdisciplinary History, 1981, 12 (2): 267. See also R. Harding and J. Coffin, ‘Interview with Natalie Zemon Davis', in H. Abelove, B. Blackmar, P. Dimock and J. Schneer (eds), Visions of History, Manchester: Manchester University Press, 1984, pp. 110-13; and R. Adelson, Interview with Natalie Zemon Davis’, Historian, 1991, 53 (3): 414-15.
23. 'Anthropology and History in the 1980s’, pp. 274, 275.
24. ‘Who Owns History?’, Perspectives: the Newsletter of the American Historical Association,1996, 34(8): 1, 4-6.
25. Arnaud da Tilh
26. Betrande de Rols
27. Jean de Coras
28. Arrest Memorable
29. Daniel Vigne
30. Jean Claude Carrière
31. suspenseful manner
32. M. E. Biggs, French Films, 1945-1993, Jefferson, NC: McFarland, 1993, p. 232.
33. Bertande
34. charvari
35. rough music
36. The Reasons of Misrule
37. Women on Top
38. Printing and the People.
39. Proverbial Wisdom and PopularErrors
40. May-have -beens
41. Basque bachground
42. Burgos
43. saint Quentin
44. double game
45. Self-refashioning
46. rural Protstantism
47. Stephen Greenblat
48. S. J. Greenblatt, Renaissance Self-fashioning: From More to Shakespeare, Chicago, IL:University of Chicago Press, 1980.
49. ‘On the Lame’, American Historical Review, 1988, 93(3): 590.
50. ''Any Resemblance to Persons Living or Dead'': Film and the Challenge of Authenticity'
51. "’Any Resemblance to Persons Living or Dead": Film and the Challenge of Authenticity’, TheYale Review, 1987, 76(4): 459.
52. ibid. , p. 476
53. Ibid. , p. 480.
54. Brueghel
55. La Tour
56. Pyreness
57. Kurosawa
58. Rashomon
59. Last Year at Marienbod
60. Ibid., p. 480.
61. The french Lieutenant's woman
62. Artigat
63. This is Davis’s translation. The subtitles supplied for the Embassy Pictures release of the film are: ‘You will not regret having followed this story, for it is not a tale of adventure nor an imaginary tale. It is a true story. ’
64. Cut to the uillage of Artigat
65. ‘"Any Resemblance to Persons Living or Dead"’, p. 481.
66. Finlay
67. R. Finlay, ‘The Refashioning of Martin Guerre’, American Historical Review, 1988,93(3):553-71. For Davis’s reply to Finlay, see pp. 572-603 in the same volume. For more favourable reviews of The Return of Martin Guerre, see A. L. Moore, American Historical Review, 1985, 90(4): 943; D. R. Kelley, Renaissance Quarterly, 1984,37(2): 252; E. Le Roy Ladurie, New York Review of Books, 30 December 1983, pp. 12-14; W. Monter, Sixteenth Century Journal, 1983, 14 (4): 516; E. Benson, French Review: 1984, 57 (5): 753-4; and RJ. Knecht, History, 1985, 70 (1): 121.
68. ‘"Any Resemblance to Persons Living or Dead"’, p. 460.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.