گفتمان هاي سياسي معطوف به ظهور امام عصر (عج)

در اعتقاد شيعه، امامت جوهره ي سياست است، چرا كه هويت سياسي مدينه ي فاضله ي شيعي، با حضور امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شناخته مي شود، تا آن جا كه شيعه را مذهب اماميّه لقب داده اند. غيبت امام در عينيت جامعه،
چهارشنبه، 4 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گفتمان هاي سياسي معطوف به ظهور امام عصر (عج)
گفتمان هاي سياسي معطوف به ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

 

نويسنده: حجت الاسلام محسن مهاجرنيا




 

در اعتقاد شيعه، امامت جوهره ي سياست است، چرا كه هويت سياسي مدينه ي فاضله ي شيعي، با حضور امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) شناخته مي شود، تا آن جا كه شيعه را مذهب اماميّه لقب داده اند. غيبت امام در عينيت جامعه، حيات سياسي شيعه را در فرآيند پرپيچ و خمي از زيست منتظرانه قرار داده است.
در تاريخ افزون بر هزار ساله ي غيبت، اقليت شيعه تحت فشار و هژموني اكثريت سنّي و سلطه ي حاكمان جور بوده، پاسداري از مرزهاي اعتقادي و هويت مكتبي در اين دوران، فراز و فرودهاي رفتاري و عقيدتي زيادي داشته است. پرسش اساسي اين است كه آيا در دوران طولاني غيبت، شيعه به حال خود رها شده و يا با دستورالعمل ويژه و ارائه ي الگوي رفتاري، تكليف آنها مشخص شده است؟
حاصل تحقيق حاضر اين است كه در هر دوره اي، گفتمان ويژه اي كه، ملهم از آموزه هاي امامان (عليهم السّلام) بوده، به كنش منتظرانه ي شيعه غنا بخشيده است. در اين ميان، گفتمان هاي ذيل- كه اين تحقيق بر محور آنها استوار شده است- از اهميت ويژه اي برخوردارند:
-گفتمان انتظار؛
-گفتمان تقيّه؛
-گفتمان تعامل؛
-گفتمان ولايت فقيه.
علاوه بر اينها، گفتمان هاي ديگري، مانند«مبارزه»، «برائت» و«گفت و گوي جدلي» در دوران غيبت مطرح بوده و در هر زمان و دوره اي، متناسب با شرايط سياسي و اجتماعي، از الگوهاي غالب شيعه به شمار مي رفته است.

گفتمان انتظار

آرمانِ ظهور منجي براي نجات بشر، در همه ي دين ها و مذهب ها براي انسان ها نوعي اميدواري به آينده ايجاد كرده است. در اسلام كه دين خاتم است، اين انتظار روشن تر و در شيعه از شفافيت بيشتري برخوردار است. انتظار در روايات، با تعابيري چون«برترين اعمال»(1)،«مجاهد»(2)، «شهيد»(3)، «پولادين تن»، «قوي الايمان و اليقين» و «برترين انسان ها در همه ي زمان ها»(4)آمده است.
در دعاي عهد، منتظر واقعي انسان خودساخته اي است كه شمشير از نيام كشيده و نيزه در دست، آماده ي همراهي امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.(5) او در همه ي لحظه ها بر گردن خود عهد و بيعت با حضرت را احساس مي كند و خود را در زمره ي ياران و هواخواهان و مدافعان وي مي داند. چنين انساني معتقد است حيات بشر، آباداني سرزمين ها، رفع همه ي نابساماني ها و فساد و خرابي ها، حقوق انسان ها، ياري همه ي ستم ديدگان، اجراي اوامر الهي و سنت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) تنها در سايه ي حكومت جهاني حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) امكان پذير است.
بنابراين، انتظار باوري همراه عمل است، كه زيستِ منتظرانه دوران غيبت را پوشش داده؛ به طوري كه ادبيات سياسي و انقلابي شيعه در اين دوران، از الگوي انتظار جدايي ناپذير شده است. در برهه هايي از تاريخ، انتظار معطوف به ظهور، به اندازه اي جدّي بوده كه شيعه ي واقعي براي فرج امام خود لحظه شماري مي كرده و امكانات ياري به حضرت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را فراهم مي نموده است. در خانه ي هر شيعه ي منتظر، شمشيري مخصوص و مركب جنگي بود و بر اساس دستور فقها، در مصرف خمس و زكات، سهم امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) كنار گذاشته مي شد، تا به دست حضرت برسد. چنين باوري در فرآيند زندگي منتظرانه، گفتماني را سامان داده كه شيعه را همواره در نوع آمادگي انقلابي قرار داده است.
در ادبيات انقلابي گفتمان انتظار، چهار عنصر اساسي وجود دارد:
1.حقيقت فراموش شده؛
2.واقعيت مسلط؛
3.نجات بخش موعود؛
4.شيعه انقلابي و فداكار و منتظر؛
شيعه ي انقلابي، فداكار و منتظر، كسي است كه با خودآگاهي و شناخت حقيقت و منجي، به واقعيت باطل موجود اعتراض داشته، آن را نفي مي كند.
گاهي با سلاح مبارزه، هنگامي با تاكتيك تقيّه و زماني با تعامل و مصلحت، زمينه را براي ظهور مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فراهم مي سازد، تا مصلح واقعي، جهان را پر از قسط و عدل نمايد. بنابراين، گفتمان انتظار، حلقه ي ارتباط بين سه دوره ي نبوّت، امامت و غيبت است و انسان منتِظر، به گسست تاريخي اين سه دوره پايان مي دهد. از اين رو، انتظار، فلسفه ي مثبتي از تاريخ است كه با آينده نگري، شرايط تحول، پويايي، مسئوليت، تعهد و آمادگي روحي و فكري را فراروي منتظران قرار مي دهد.
در روايات و مستندهاي گفتمان انتظار، سه عامل سياسي غيبت، بيشتر از عوامل ديگر، ياد شده است:

1.عدم بلوغ سياسي مردم

در فلسفه ي غيبت، رشد، بلوغ و آمادگي مردم از جمله شرايط ظهور به شمار مي آيند؛ چنان كه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خود فرموده اند:
اگر شيعيان ما- كه خداوند آنان را بر اطاعت خويش موفق بدارد- با دل هاي يك پارچه و با رشد وآمادگي بر عهد خويش وفادار باشند، به ديدار ما نائل شده و از فيض حضور ما بهره مند خواهند شد.(6)

2.كوتاهي خواص

كوتاهي بزرگان و افراد برگزيده در ياري ائمه (عليهم السّلام)، از دلايل اساسي محروميت جامعه ي اسلامي از فيض آنان بوده است. 25 سال سكوت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) ناشي از خيانت خواص و كوتاهي آنان در ياري حضرت بود و بازگشت حضرت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به صحنه ي سياسي، پس از آن صورت مي گيرد كه مردم، به ويژه خواص دوباره مسئوليت خويش را باز مي شناسند:
لَوْ لا حُضُورُ الحاضرِ وَ قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ(7)؛
اگر آمادگي و حضور اجتماع مردم و حاضران در صحنه نبود و حجت بر من تمام نمي شد، به كناره گيري از صحنه ي قدرت ادامه مي دادم.
در ادبيات سياسي، نقش خواص با تعبير«حضور در صحنه» و «عمل انقلابي» و كوتاهي شان با«تعلل» و فرو رفتن در آرزوها و خواهش هاي نفساني، بيان شده است. امام رضا (عليه السّلام) در پاسخ به اين كه چرا آنچه درباره ي دشمنانتان گفته شده-نوعاً- به وقوع پيوسته، اما آنچه در مورد شما خاندان بيان گرديده، رخ نداده است، مي فرمايد:
إنَّ الَّذي خَرَجَ فِي أَعدائِنا كانَ مِنَ الحَقِّ فَكانَ كَما قيلَ وَ أَنتُمْ عَلَّلتُم بالأَماِني فَخَرَجَ إِلَيكُم كَما خَرَجَ(8)؛
آنچه درباره ي دشمنان ما واقع شده، همان هايي بود كه به درستي بيان شده و به همان گونه نيز اتفاق افتاد. ولي شما سرگرم آرزوها و خواسته هاي نارواي خود شديد پس آنچه مي خواستيد واقع شد.
امام صادق (عليه السّلام) با اشاره به كوتاهي بني اسرائيل در مسئوليت خويش و عذاب هاي وارده بر آنها و خودآگاهي و حضور مجدد آنان در صحنه ي سياسي كه نتيجه اش نجات آنان به كمك حضرت موسي (عليه السّلام) بود، مي فرمايد:
هكَذا أَنتُمْ لَوْ فَعَلْتُم لَفَرَّجَ اللهُ عَنِا فَأَمّا إِذا لَم تَكونَُوا فَإِنَّ الأَمرَ يُنتَهي إِلي مُنتَهاهُ(9)؛
اين چنين است كه اگر شما هم همين كردار را داشته باشيد، خداوند فرج ما را مي رساند، اما اگر اين چنين نباشيد، كار بدان جا مي رسد كه اكنون در آستانه ي رسيدن است.

3.حاكميّت جور

همه ي مورخان، فشار سياسي دستگاه ظالمانه ي بني عباس بر امام حسن عسكري (عليه السّلام) را نقل كرده اند. حضرت در پادگان نظامي آنها تحت نظر بود و به اين دليل به ايشان لقب«عسكر» داده اند. مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در پنج سالگي از پادگان به پشت پرده ي غيبت رفته است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در پيش گويي هاي خود از حضرت با تعبير«غلام= جوان» ياد كرده است:
قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) لا بُدَّ لِلغُلامِ مِن غيَبَةٍ فَقيلَ لَهُ:وَ لِمَ يا رَسُولَ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم)؟ قالَ يُخافُ القَتلُ(10)؛
براي آن جوان، چاره اي جز غيبت نيست. گفته شد: چرا اي پيامبر خدا؟ فرمود: از كشته شدن مي ترسد.
وجود حكومت جور از يك سو، كوتاهي خواص و ناآگاهي عوام از طرف ديگر، سبب شده تا همه ي امامان شيعه، مجبور به بيعت با حاكمان ستم گر شوند. گويا يكي از ويژگي هاي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، آن است كه با هيچ طاغوتي بيعت نكرده است. حضرت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در يكي از توقيعاتش فرمود:
إنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِن آبائِي إِلا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِي عُنُقهِ بَيعَةُ لطِاغِيَةِ زمَانِهِ وَ إِنّي أَخرُجُ حينَ أَخرُجُ وَ لا بَيعَةَ لأَحَدٍ مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقِي(11)؛
هيچ كس از پدران من نبوده، مگر اين كه از سوي حاكمان ستم كار زمانش بيعتي بر عهده داشت، اما من زماني كه[ از پشت پرده غيبت] ظاهر مي شوم، از هيچ طاغوتي بيعت بر گردنم نيست.
در ادبيات سياسي گفتمان انتظار«غيبت» حاصلِ جمع جبري عوامل اساسي و سلبي است؛ يعني وجود طاغوت، به علاوه ي عدم بلوغ سياسي عوام، به علاوه ي تعلل خواص، مساوي با غيبت است. در مقابل، ظهور و حضور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) حاصلِ جمع ارتفاع اين عوامل و ايجاد عوامل وجودي است:
برداشت ها و تفسيرهاي گوناگون از روايت انتظار، اختلاف ها و انحراف هايي را در اين گفتمان به وجود آورده است؛ به طوري كه نحله هاي انحرافي و مدعي مهدويّت و حجت محوري، برداشت هاي خاصي ارائه كرده اند. در مجموع، گفتمان انتظار به دو بخش، تقسيم مي شود: يكي انتظار سازنده، مثبت، انقلابي و اصلاحي و ديگري، انتظار ويران گر، مخرب، همراه با جمود و خمود. در ديدگاه دوم، انتظار بيشتر در حد اصلاح فردي، دعا براي تعجيل فرج، صدقه دادن براي سلامتي وي و گريه و شوق در فراق حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خلاصه مي شود. انحراف در اين بينش به حدي است كه با تفسير بعضي روايات، ترويج فساد و ظلم و ستم را مقدمه ي ظهور حضرت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي دانند.(12)

گفتمان تقيّه

تقيّه، به معناي خويشتن داري، مراقبت و پرهيز كردن است و مفهوم فقهيِ آن، پنهان نمودن اعتقاد باطني و كتمان در برابر مخالفان به دليل گريز از زيان هاي ديني و دنيوي است.(13) در اصطلاح سياسي، تصميم عالمانه و تاكتيك خردمندانه، بر اساس قاعده ي عقلي دَوَران انتخاب ميان اهم و مهم است. انسان آگاه و هوشمند، در عرصه ي رفتار اجتماعي، موضوع اهم را انتخاب كرده، از زيان هاي ناشي از حكم مهم، جلوگيري مي كند. فضاي مفهومي تقيّه و مفاهيم هم سو، نشانِ آن است كه اين امر، به منظور اداي وظيفه و مسئوليت الهي انسان مسلمان است، تا با رفع موانع، كتمان اسرار، مدارا و مسامحه با دشمن، از زيان هاي جاني و مالي دوري كرده، با جلب نظر آنها در شرايط مناسب، حق را اظهار كند.
ادبيات به كار رفته در تقيّه، گفتمان انقلابي و خردمندانه اي سامان داده كه با عنايت به جهت گيري هاي آن، از مفاهيم انقلابي به شمار مي رود و با آن، استعدادها و نيروها، عقده ها و دغدغه هاي متراكم ذخيره مي شود و از اتلاف فرصت ها جلوگيري شده و تهديدها كنترل مي گردد، تا در شرايط متناسب، انقلاب صورت گيرد. اين گفتمان در زبان ديني و مستندهاي روايي با مفاهيم مشخصي بيان شده است.(14)
تأمل در هر كدام از مفاهيم فوق و نوع ادبياتِ روايات، نشان مي دهد كه برخلاف تصور و تلقي رايج، تقيّه به هيچ وجه فرار از مسئوليت انقلابي نيست، بلكه تاكتيكي معقول و قاعده اي خردمندانه، براي عبور از شرايط اجبار و اضطرار تهديدآميز است. اين قاعده ي عقلي در همه ي اديان الهي پذيرفته شده است.
گفتمان تقيّه در عصر غيبت براي شيعه در شرايط و مناطق مختلف وجود داشته، اما به طور خاص مي توان مقطع تاريخي بين آغاز تا غيبت تا ظهور آل بويه، در آغاز قرن پنجم، را مقطع تقيّه دانست. در اين دوران(260-320ه. ق) فشار سياسي دستگاه خلافت و به تبع آن چيرگي فكري اكثريت سنّي، عرصه ي فكري را بر دانشمندان شيعه تنگ كرده بود و به ناچار براي حفظ هويت و حقانيت خويش، چاره اي جز روي آوردن به تقيه نداشتند. با ظهور حمدانيان و بويهيان، شيعه توانست تا حدودي از اين گفتمان خارج شده و حقانيت خود را در گستره ي مملكت اسلامي از شاخ آفريقا تا مناطق شامات، بحرين، عراق و ايران آشكار كند و در مناطقي با استقلال، اكثريت را به خود اختصاص دهد.
اين وضعيت كم و بيش در مناطقي از ايران، وجود داشت و با روي كار آمدن صفويان، به اوج خود رسيد و گفتمان حكومت شيعي به كلي جاي گزين تقيّه شد.(15)

1.حفظ اسلام

شيعه در ميان گروه هاي مختلف اسلامي، خود را مذهب حقه مي داند و با اتخاذ گفتمان تقيّه در دوران خفقان خلفاي ستم كار و فاسد عباسي، نه تنها براي حفظ خود، بلكه براي حفظ كيان اسلام كوشيده است. البته مرزهاي اين تقيّه تا زماني بوده كه موجب شر و فساد و يا تقويت كفر، بي ايماني و گسترش ظلم و جور و تزلزل در اصول و اركان اسلام نباشد.

2.حفظ هويت شيعه

فشار دستگاه خلافت، هم زمان با ولادت حضرت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و غيبت ايشان، عليه شيعه به قدري شديد بود كه شيعيان، با زبان رمز و اشاره با يكديگر سخن مي گفتند و با پنهان كردن عقيده ي خود، با دستگاه جور همكاري مي كردند.

3.حفظ و ذخيره ي نيروها

در روزگاري كه صرف اعتقاد به مكتب اهل بيت (عليهم السّلام) جرم تلقي شده، شناسايي وفاداران و عالمان اين مكتب، موجب از بين رفتن آنها مي گرديد، «تقيّه» بزرگ ترين و عاقلانه ترين روش تعامل با دشمن به شمار مي آيد.

4.پنهان كردن برنامه ها

اقليت صالح شيعي براي حفظ هويت خود و مقابله با فشارها و دشمني هاي مخالفان، همواره از پويايي و تحرك بالايي برخوردار بوده، براي وحدت داخلي به طرح ها و برنامه هايي نياز داشت كه مي بايست از چشم دشمن پنهان مي ماند.
از اين رو،«تقيّه»سپر پولاديني بود كه از برنامه ها و طرح هاي شيعه در دوران خفقان حفاظت مي نمود.

گفتمان تعامل

شكسته شدن اقتدار خلفاي عباسي در آغاز قرن چهارم و ظهور جنبش هاي شيعي در كشور اسلامي، شيعه را از وضعيت تقيّه خارج و در موقعيت جديدي قرارداد و تهديدهاي فزاينده ي سياسي، به فرصت هاي طلايي تبديل شد. براي اولين بار به صورت آشكار- در بغداد مركز خلافت- منصب وزارت در بين خاندان شيعي، مانند كرخي و ابن فرات وارد شد.(16)تهاجم سهمگين آل بويه از مشرق و حمدانيان از مغرب، خليفه را خوار و زبون كرد؛ به گونه اي كه به هرگونه همكاري تن داد. آل بويه با عزل خليفه، مي توانستند دستگاه سياسي خلافت را منقرض نموده، خود بر كرسي خلافت تكيه زنند، با مصلحت سنجي بدان اقدام نكردند و با نصب جانشيني براي خليفه، با وي همكاري كردند. در اين دوران، شرايط سياسي حاكم بر جامعه ي اسلامي، بحث تعامل با سلطان جور را به صورت گسترده در فقه شيعه مطرح ساخت و گويا فقها درصدد حل اين مشكل برآمدند.
شيخ طوسي(متوفاي 460)با خروج از قاعده ي حرمت تعامل با حكومت جور مي فرمايد:
أَمّا سُلطانُ الجَورِ فَمتَي عَلِمَ الإِنسانُ أَوْ غَلَبَ علَي ظَنِّهِ أنَّهُ مَتي تَولَّي الأَمرَ مِن قَبلِهِ أَمْكَنَهُ التَّوَصُّلُ إلي إقامَةِ الحُدوُدِ وَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَ النَّهي عَنِ المُنكَرِ وَ قِسْمِ الأخماسِ وَ الصَّدَقات فِي أَربابِها وَصِلَةِ الإخَوانِ وَ لايَكُونُ فِي جَميعِ ذلِكَ مُخِلاً بِواجِبٍ وَ لا فاعِلاً لِقَبيحٍ فَإنَّهُ يُستَحَبُّ لَهُ أَن يَتَعرَّضَ لتِوَلِّي الأَمرِ مِن قِبَلِهِم(17)؛
اما سلطان ستم گر، پس هرگاه براي انسان علم يا ظنّ غالب به دست آيد، كه با پذيرش ولايت وي، اين امكان را مي يابد كه در اقامه ي حدود، امر به معروف و نهي از منكر، تقسيم خمس و صدقات بين صاحبان آنها و صله به برادران مسلمان موفق مي شود و در اين روند خللي به واجبات الهي وارد نشده، مرتكب كارهاي ناپسند نمي گردد، آن گاه پذيرش اين مسئوليت استحباب مي يابد.
شيخ طوسي، زماني كه اساس اسلام در خطر تهاجم كفار قرار مي گيرد، همكاري با حكومت جور و جنگيدن تحت فرمان او را لازم مي داند.(18) محقق حلّي(602-672) صاحب شرائع نيز در صورت امكان و اقامه ي مصالح اسلامي، همكاري با سلطان جور را جائز مي داند.(19)
شيخ انصاري از فقهاي قرن سيزدهم، با گسترش نظريه ي تعامل با حكومت هاي جور معتقد است:
هر جا مصلحت عموم مسلمانان، از طريق همكاري با حكومت جور و پذيرش مسئوليت در دستگاه سياسي آنها امكان پذير باشد- خواه پذيرش همكاري با اجبار باشد يا رضايت- تعامل و همكاري مشروع است.(20)

گفتمان ولايت فقيه

ابونصر فارابي مي گويد:
بعد از ائمه ابرار (عليهم السّلام)؛ يعني كساني كه رهبران حقيقي هستند، همه ي سنت هاي رئيس اول بدون كم و كاست و تغييري حفظ و در اختيار رهبري غير مماثل گذاشته مي شود، تا به آنها عمل كند و در اموري كه رئيس اول تكليف آن را مشخص نكرده، وي به اصول مقدر رئيس اول مراجعه و از طريق آن، احكام امور مستحدثه و غيرمصرحه را استنباط مي نمايد. در اين صورت رئيس سنت به صناعات فقه نيازمند مي شود و اين صناعت، او را بر استخراج و استنباط همه ي امور و احكام وضع نشده از جانب واضع شريعت، توانا ساخته و تكليف امت را روشن مي سازد. فَمَنْ كانَ هكَذا فَهُوَ فقَيه(21). چنين كسي كه[ متولي اين امور است] بايد فقيه باشد.
چنين گفتماني در دوراني مطرح مي شود، كه غيبت طولاني آغاز شده و نماينده ي خاص، معرفي نمي كند و رهبري شيعيان را در اختيار نواب عام قرار مي دهد:
و أَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعُوا فيِها إِلي رُواة حَديثِنا فَإنَّهُم حُجَّتي عَليَكُم(22)؛
اما در حوادث پيش آمده، به عالمان دين مراجعه كنيد و موضع فكري و رفتاري خود را در رويدادهاي زندگي با رهنمودهاي اجتهادي اينان هماهنگ سازيد، چرا كه آنان حجت من بر مردم اند.
شيخ مفيد(23)، سلّار ديلمي(24)و شيخ طوسي از علماي قرن هاي چهارم و پنجم نيز خبر از تفويض مسئوليت رهبري به فقيهان داده، مي گويند:
وَ قَدْ فُوَّضُوا ذلِكَ إِلي فُقَهاءِ شِيَعتهِم في حالٍ لا يَتَمَكَّنُونَ فِيهِ مِن تَوَلّيهِ بنُِفُوسِهِم فَمَنْ تَمَكَّنَ مُن إِنفاذِ حُكمٍ أَو إصلاحٍ بَينَ النَّاسِ أَو فَصلِ المُختَلِفينَ فَليَعمَل ذلِكَ(25)؛
چنانچه شرايط و زمينه هاي رهبري-اعم از اجراي احكام و اصلاح ميان مردم و حل و فصل مشكلات و دعاوي آنان- به وجود آيد، آنها بايد به اين وظيفه اقدام نمايند.
شهيد ثاني در ضرورت گفتمان ولايت فقيه مي گويد:
در عصر غيبت بايد فرد عارف و عادلي باشد، تا مردم در مسائل شرعي و ديني خود به او مراجعه كرده، تكاليف و وظايف ديني خود را طبق نظر او انجام دهند. اگر چنين نباشد، احكام شرعي دگرگون گشته، حكمت و هدف خداوند، كه همانا حفظ دين و ترويج دين و دنيا است، به تعطيلي كشيده خواهد شد.(26)
صاحب جواهر(1200-1266ه.ق) با ارائه ي گزارش تاريخي از انديشه ي گفتمان ولايت فقيه، معتقد است كه كسي از علماي شيعه در اصل آن ترديد ندارد. وي مي گويد:
تمام اصحاب شيعه ي اماميه وحدت نظر دارند كه فقيه عادل امين- كه جامع شرايط فتوا است و اصطلاحاً مجتهد ناميده مي شود- در زمان غيبت، نايب و جانشين امامان معصوم (عليهم السّلام) بوده، نيابت وي شامل همه ي مواردي است كه نيابت از امامان (عليه السّلام) امكان پذير است.(27)
اين گفتمان، در فرآيند دوران غيبت، به تناسب شرايط زمان و مكان در معرض تطور و تكامل قرار داشته است؛ به گونه اي كه در زمان مرحوم نراقي، تئوري پردازي جديدي شد(28) و در دوران معاصر، به وسيله ي بزرگ ترين نماينده ي فكري آن(امام خميني (رحمه الله)) سامان تازه اي يافت، تا آن جا كه بر گفتمان هاي ديگر برتري يافت و هويت شيعه ي معاصر در سايه ي آن باز شناخته شد.

پي نوشت ها :

1.همان، ج2، ص 644، باب55، ح3: قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم): أَفضَلُ َاعمالِ اُمَّتي إِنتظارُ الفَرَجِ مِنَ اللهِ عزَّوَجلَّ.
2.همان، ج1، ص 319، باب31، ح2: عَن عَليِّ بنِ الحُسَينِ زينِ العابدينَ (عليه السّلام): وَ جَعَلهُمْ في ذلِك الزَّمانِ بِمَنزلَةِ المُجاهِدينَ بَينَ يَديِ رَسوُلُ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم).
3.همان، ج2، ص 645، باب55، ح6: عَن أَميرِالمُؤمنِينَ (عليه السّلام) قالَ: المُنتَظِرُ لأمرنا كَالمُتَشحِّط بِدَمهِ فِي سَبيل اللهِ؛‌ شيخ كليني، كافي، ج1، ص 371، ح2: قال ابوعبدالله (عليه السّلام): يا فُضَيلُ... مَن عَرَفَ إمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبلَ أَن يَقُومَ صاحِبُ الأمرِ كانَ بِمَنزِلَة... مَنِ استَشهِدَ مَعَ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و آله و سلم).
4.شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص 320، باب31، ح2: عَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ زَينِ العابِدينَ (عليه السّلام): إنَّ أَهلَ زمَانِ غَيبِتهِ القائلِينَ بإِمامَتِهِ وَ المُنتظرينَ لِظُهُورهِ أفضَلُ مِن أَهلِ كُلِّ زَمانٍ...
5.كفعمي، مصباح، ص550: شاهِراً سَيفِي مُجِردّاً قنَاتي مُلبِيِّاً دَعوَةَ الدُّاعي فِي الحاضِرِ وَ البادِي.
6.شيخ طبرسي، الاحتجاج، ج2، ص 499: وَ لَوْ أَنَّ أَشياعَنا وَفقَهُمُ اللهُ لطِاعَتِهِ عَلي إجتماعِ مِنَ القُلُوبِ فِي الوَفاء بِالعَهدِ عَلَيهِم لَما تَأَخَّرَ عَنهُمْ اليُمنُ بلِقائنِا وَ لَتَعَجَّلتَ لَهُم السَّعادةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلي حَقِّ المَعرِفَةِ.
7.نهج البلاغه، خطبه ي 3.
8.شيخ صدوق، علل الشرائع، ج2، ص 581، ح16.
9.محمد بن مسعود عياشي، تفسير العياشي، ج2، ص 154، ح49.
10.همو، علل الشرائع، ج1، ص 243، ح1.
11.شيخ طوسي، الغيبه، ص 292.
12.عماد الدين باقي، در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 144.
13.شيخ مفيد، تصحيح اعتقادات الاماميه، ص 137: قال الشَّيخُ المُفيدِ (رحمه الله): اَلتَقيَّهُ كِتمانُ الحَقِّ وَ سِتْرُ الاعتقادِ فيهِ و مُكاتَمَةُ المُخالِفينَ وَ تَركُ مُظاهِرَتِهِم بِما يُعَقِّبُ ضرَرَاً فِي الدّينِ أَوِ الدُّنيا؛ شيخ مفيد- رحمت خدا بر او باد- مي فرمايد: تقيه، يعني نهان نمودن حق و مخفي نگه داشتن اعتقاد به آن و كتمان در برابر دشمنان و پرهيز از بيان و گفت و گو و مقابله با آنان در آنچه موجب ضرر در دين و دنيا مي گردد.
14.مفاهيمي، چون جنّه، حصن، سدّ، ردم، حرز، خباء، حجاب، عبادت سرّي، جلب مودت، نومه، حفظ اللسان، عدم اذاعه، مماسحه و ترس نيز از جمله مواردي اند كه معناي تقيه را بيان مي دارند؛ سيد احمد طيبي شبستري، تقيّه، امر به معروف و نهي از منكر، ص 47.
15.محسن مهاجرنيا، انديشه سياسي فارابي، ص 74.
16.همان، ص 35.
17.شيخ طوسي، النهايه، ص 356.
18.همان، ص 290.
19.روح الله شريعتي، انديشه ي سياسي محقق حلّي، ص 112.
20.محسن مهاجرنيا، انديشه سياسي شيخ انصاري، ص 56.
21.ابونصر فارابي، الملة، ص 50.
22.شيخ طوسي، الغيبه، ص 291.
23.شيخ مفيد، المقنعه، ص 810.
24.ابي يعلي حمزة بن عبدالعزيز الديلمي، المراسم العلوية، ص 263.
25.شيخ طوسي، النهايه، ص 301.
26.شهيد ثاني، حقايق الايمان، ص 193.
27.محمد حسن نجفي، جواهرالكلام، ج21، ص 396: إتَّفَقَ أَصحابُنا عَلي أَنَّ الفَقيهَ العادِلَ الاَمينَ الجامِعَ لِشَرائطِ الفَتوي المُعَّبرَ عَنهُ بِالمُجتَهِدِ فِي الأحكامِ الشَّرعِيَّهِ نائِبٌ مِن قِبَلٍ ائِمَةِ الهُدي (عليهم السّلام) في حال الغَيبَة فِي جَميعِ ما للِنيِّابَةِ فيهِ مَدخَلُ.
28.محسن مهاجرنيان، تأسيس انديشه ي سياسي بر مبناي اخلاق مدني(مجموعه مقالات كنگره ي فاضلين نراقيين، ج2).

منبع مقاله :
امامي کاشاني و ديگران؛ (1385)، گفتمان مهدويت( سخنراني و مقاله هاي گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبليغات اسلامي حوزه علميه ي قم)، چاپ چهارم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط