مترجم: مريم اميراحمدي
ارتباط هر حاکم ايراني با خليفه يا با حکام بيگانه و يا ارتباط حکام ايراني بين خودشان، و نيز ارسال فرامين با محتواي سياست خارجي از ديوانها (که در زمان سامانيان و غزنويان- و مسلماً ديگر سلسله ها- بر اساس نمونه هاي عباسي آن، عبارت از «ديوان رسالت و وزارت» بود)، (1) توسط فرستادگان انجام مي شد. حتي در ارتباطات ديپلماسي، سنتهاي ساساني (و بيزانسي) (که تا حدي به عادات مشرق زمين بازمي گشت) در مقياس وسيع اعتبار داشت.
به جاي وضع بي بند و بار اعراب، اين رسم به تدريج به وجود آمد که هم زمان دو نفر، يکي از افراد پرتجربه و جهانديده ( اغلب از فقيهان معتبر)، (2) و ديگري نماينده اي از ديوان و يا کارکنان دربار، تعيين و فرستاده مي شوند. به زودي فرستادن همراهان زياد در کنار فرستادگان(3) همان گونه که در مشرق زمين و نيز در اروپاي شرقي تا زمان حاضر نيز به عنوان مشخصه اي باقي مانده است متداول گرديد.(4)-در استوارنامه(عهدنامه)ها(5) براي حکام بگيانه، اين تقاضا صريحاً ذکر مي شد که فرستادگان را بيش از حد لازم نگاه ندارند و بدون هيچ قيد و شرطي اجازه رجعت دهند. در واقع مصونيت ديپلماسي در آن زمان اساساً تضمين شده بود، (6) اما با اين همه گاه عملاً نقض مي گرديد و اين در مواقعي بود که فرستاده(مانند زمان فردريک بزرگ) به عنوان جاسوس تلقي شود).(7)
در کنار تهيه عهدنامه به «فرستاده اول» (از بين دو فرستاده) آموزش نيز داده مي شد، که شامل دستورات دقيق بود. همچنين، «فرستاده ي» اول در صورت اقتضاء طرح تمام شده قراردادي را نيز به همراه داشت که مي بايستي براي امضاء به طرف ديگر تقديم گردد. چناچه امتناع مي شد، مي توانست مذاکرات بعدي با اطلاع مداوم حکومت متبوعه، ادامه يابد، تا سرانجام توافق مطلوب حاصل شود- و يا نشود. (از آنجايي که مذاکرات گاه نيز محرمانه صورت مي گرفت براي فرستاده علاوه بر آموزش کتبي، آموزش شفاهي نيز وجود داشت).(8)
براي جلب نظر دربار هدايا نيز نقش ويژه اي داشت در موارد موفقي آميز آن(مثلاً نزد غزنويان) به خصوص سخاوتمندانه رفتار مي شد.(9)
هر سفارت مي بايستي به وسيله سفارت متقابلي پاسخ داده شود. (10) براي استقبال از هر فرستاده، تشريفاتي بسيار قديمي در سرزمين ايران وجود داشت، که حتي در زمان هخامنشيان، اشکانيان و ساسانيان نيز معتبر بود. به عنوان مثال اين تشريفات شبيه تشريفات آن مأمور ساساني بود که فرستاده سپاه دشمن- حتي سپاه اشغالگر عرب- را «در شکوه قدرتش» نشسته بر روي تخت، با نيم تاجي برسر، در حالي که صفي از نجيب زادگان پيرامونش را گرفته بودند، پذيرفت، تا بدان وسيله اهميت کشور خود را تجسّم بخشيده باشد. امّا وقتي که فرستاده عرب، المغيره، تحت تأثير اين مراسم قرار نگرفت و با اطمينان به خود وارد مجلس شد، با کتک و لگد مورد اهانت قرار گرفت. المغيره مي بايست به وضوح دريافته باشد که آنها به چنين رفتاري عادت نداشته اند. اينکه نبرد پس از آن(سال 21هـ/642م) ادامه يافت، خودبخود قابل درک است.(11)
زوال استقلال ايران امّا (مانند فرهنگ ايراني) پاياني براي رسوم بومي درباري نبود. به عکس ملاحظه مي کنيم که اين رسوم- صرفنظر از دربار خلفاء- در سلسله هاي ايراني در قرن سوم و چهارم و پنجم هجري قمري/ نهم و دهم و يازدهم ميلادي، به تدريج آن چنان ظاهر مي شود که با رسوم شرق قديم مطابقت مي کند. فرستاده از مرز حوزه حکومتي خود استقبال مي شد و توسط يک نماينده(حاجب)(12) همراه با اسکورت به مقر حاکم(يا محل اقامت موقت او) آورده مي شد. در اينجا مي بايست منتظر زمان اجازه ورود به نزد حاکم باشد.(13) براي فرستادگان خلفاء(14) دوستان و يا حکّام فاتح، (15) شهر براي ورود آذين بندي مي شد، و به شيوه قديم مشرق زمين، فرشهايي از پنجره و بالکن آويزان مي کردند.(16) پارچه هاي گران قيمت(مانند اطلس) زير سمّ اسبان مي گستردند و پول بين مردم پخش مي کردند. چنين فرستاده ي محترمي در جلو دروازه هاي شهر توسط بزرگان(مرتبه داران) و نيز فرماندهان، قضات، سادات، علما، فقهاء و ديگر درباريان، در حالي که اسبي نيز براي سواري در اختيارش گذاشته بودند، استقبال مي شد. محل اقامت وي در شهر(مثلاً در سال 421هـ/1030م ر مورد فرستاده اي از جانب خليفه براي مسعود غزنوي) در يکي از قصرهاي اختصاصي، جايي که غذاي او تهيه مي گرديد، تعيين مي شد براي پذيرايي صرفاً برنامه ويژه اي تدارک مي ديدند و (از نظر اخترشناسي) روز مناسب براي آن پيش بيني مي گرديد.(17) به طور مثال مسعود غزنوي در چنين موقعيتي هزاران نفر درباري، سرباز و غلام در لباسهاي گران قيمت و تا حدي با سلاح هاي ارزشمند را تدارک مي ديد، اغلب حضار کلاه(دوشاخ) بر سرمي نهادند. پس از تشريفات غذا، که با گفتگوهاي دو نفره رسمي همراه بود و نيز ارسال اسب سفيد اصيلي با پوشش سياه(رنگ عباسيان)، فرستاده در بارگاه حاکم ظاهر مي شد. رئيس مستقبلين(رسول دار، به عربي حاجب) در حالي که زير بغل او را مي گرفت(تا به او در راه رفتن کمک کند) وي را به مقابل محل جلوس حاکم، که بر روي تخته نشسته بود، هدايت مي کرد.(18)
از نظر فرستاده خليفه، «دست بوسي» مسعود غزنوي کافي بود: اسرائيل، يکي از چهار براداران سلجوقي، پدر خود را حتي در هنگام پذيرايي به عنوان سخنگوي خود به منظور احترام در کنار خود بر تخت نشانده بود، (19)(اگرچه بعداً به صورت خائنانه اي او را زنداني کرد). پس از اين تشريفات، فرستاده خليفه، تحيت خليفه مؤمنان را در حالي که پرچمي بر بالاي سرش نگاه داشته بود، (20) ابلاغ مي کرد، و مکتوب را تسليم مي داشت تا در حضور سلطان به فارسي ترجمه شود. در هر بار که نام خليفه ذکر مي شد، حاکم از جايش بلند مي شد- بلندشدن براي احترام، نمونه اي از عادات ايراني بود-(21) و فرش جلو تخت را مي بوسيد. (عمرو بن ليث فرمان انتصاب خليفه را شخصاً بوسيد و آن را قبل از آنکه بر روي ميز بگذارد، بر سر گذاشت).(22) در پايان، طبل ها و تنبورها به علامت قدرت حاکم به صدا درمي آمد.
بدين ترتيب بار عام به زودي با سه روز(در اين مورد) اطعام، که با مراسم خاص عبادي همراه بود، به پايان مي رسيد. در خطبه (محرم 423 هـ/دسامبر 1031م در بلخ) براي اولين بار نام خليفه جديد ذکر شد. مسعود غزنوي شکوه ظاهري اين مراسم را توسعه داد و پول زيادي بين مردم تقسيم شد.(23)
مذکرات خاص سياسي(24) در هفته هاي بعد در ديوان وزارت انجام مي شد. (اينکه فرستاده اي فقط از جانب وزير پذيرفته شود، تنها زماني پيش مي آمد که وي فقط نامه اي براي وزير داشت که البته طبعاً از جانب وزير محلي نوشته شده بود).(25) وقتي که به توافق مي رسيدند، در بارعام جديدي(2 ژانويه 1032)(26)قرائت طرح قرارداد به فارسي و سرانجام ترجمه عربي آن انجام مي شد، که از جانب فرستاده با کلمه «شنودم»(شنيدم)موکداً تأييد مي شد. چند روز پس از آن (7 ژانويه)(27) فرستاده در بارعام خداحافظي حضور مي يافت و آنگاه مي توانست با دريافت هداياي زيادي راه مراجعت را در پيش گيرد.(28)
پي نوشت ها :
1. مفاتيح العلوم، ص 79-72: بيهقي: تاريخ، ص 500(426هـ/1035م).-در مورد فرستادگان به طور اساسي رجوع کنيد به:
Hamidullah, Muhammad: Muslim Conduct of State.(Haidarabad/Dekkan 1943),1,199-206.
2. راوندي: راحة الصدور، ص 385(سال 592هـ/1196م از جانب خليفه به خوارزم شاه).
3. در سال 579هـ/84 /1183 م هيأت اعزامي از طرف يک مهاراجه هندي 24 نفر بود که 22 نفر آنان در جريان سفر درگذشتند؛ ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 68.
4. براي ترکيه و نيز روسيه رجوع کنيد به:
Supler,IIch 370,Bert. Spuler,"Die europ. Dipl. in Konstantionpel",in den Jb,f. kult. u. Gesch. der Slaven, N.R.xi(1935),s.207f.
5. بيهقي: تاريخ، ص 211(حدود سال 390هـ/1000م).-و مفاتيح العلوم، ص 57(سامانيان حدود سال 364 هـ/974للّا.
6. سياست نامه، ص 87(فصل 21/1).
7. به وضوح در سياست نامه، ص 87 و بعد (در فصل 21/2).
8. بيهقي: تاريخ، ص 210.
9. رجوع کنيد به خلاصه اي از:
von (دولتهاي بربر) kapital Varvarskiegousdarstva، (تاريخ ديپلماسي) Vladimitp. Potëmkin: Istoria Diplomatii Sergej Vladimiroviċ Bachruṡin und E.A.kosminskij,Moskau 1941,S.108-111.
10. بيهقي: تاريخ، ص 211.
11. طبري: تاريخ1، ص 2642 و بعد.
12. چه ارزشي براي اين سمت در ايران قايل مي شدند، اين گزارش نشان مي دهد: ابومسلم ايراني در ديدار برادر خليفه در مرو در دهليز(سکويي)در مقابل منزل او منتظر ماند و به او اعلام حاجب مبني بر اين که مي تواند هر زمان و بدون تشريفات رسمي وارد گردد، اعتناء نکرد: طبري، تاريخ3، ص 59(سال 33هـ/750م).
13. تاريخ سيستان، ص 379(سال 448هـ/1056م).
14. بيهقي: تاريخ، ص 41(سال 421هـ/1030م؛ مسعود غزنوي در نيشابور): همان کتاب، ص 289(سال 1031)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 385 (سال 594هـ/1198م خوارزم شاه در همدان).- البتّه هم زمان از هرگونه جاسوسي جلوگيري مي شد.
15. بيقهي: تاريخ، ص 433 و بعد (سال 424هـ/1033م: فرستاده قراخانيان نزد مسعود).
16. به همين شکل نيز در سال 421هـ/1030م در شهر شاذباخ هنگام ورود مسعود(بيهقي: تاريخ، ص 35) و سال 564ه./1169 م در هنگام ورود فرمانده فاتحي در همدان(حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 116).- همان گونه نيز در هنگام ورود يک امير(به ويژه اگر مي توانست خطرناک باشد که در اين صورت مي بايستي کاملاً مورد مراعات قرار گيرد) خانه ها، قصرها، بازارها و کشتي ها در بغداد با فرشهايي که اسم او را داشتند، آذين شده بود: تاريخ سيستان، ص 246(عمرو بن ليث سال 275هـ/89-888م).
17. به طور مثال در اول محرّم 423(19 دسامبر 1031)، که يکشنبه بود، امّا در متن «پنج شنبه» قيد شده است. اينکه در اينجا اشتباهي رخ داده است. گزارشهاي بعدي روشن مي کند و اينکه پس از سه روز جشن، اشخاص براي مراسم نماز جمعه آماده شدند. از نظر بيان واقعيت خوب است. امّا به موضوع متن ارتباطي ندارد. همچنين در متن روزهاي هفته به ترتيب ذکر نشده و درهم آورده شده است.
18. رجوع کنيد به مبحث «تشريفات، رسوم حکام، و نشانهاي سلاطين» در کتاب حاضر- در حالي که سلسله هاي مهمّ نيز اين رسم را همواره حفظ مي کردند از جانب حاکم طبرستان نصرت الدين رستم(در حدود سال 519 هـ/1125م) گزارش مي شود(ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 60)، که اولين کسي بود که در هنگام پذيرايي بر تخت نشسته بود.
19. Urāda/ Türk 1281: AqsarȺ 11
20. در چنين محاوره اي با حاکم مي بايست مزاحمتي به وجود نيايد، «به عنوان نمونه مي توان از آن فرد درباري ياد کرد. که در چنين محاوره اي با اميري از بخارا حتي از جايش تکان هم نخورد، با وجودي که عقربي او را نيش زده بود»: ابن اثير: الکامل، ج8، ص 196(بر اساس Mez 137 mat Anm1)
21. Goldziher,Shu 'ub154.
22. گرديزي: زين الاخبار، ص 18.
23. شبيه به اين تشريفات، حتي با شکوه تر از آن از جانب محمود در سال 420هـ/1029م در پذيرايي يکي از حکام قراخانيان به نام قديرخان از کاشغر انجام شد: گرديزي: زين الاخبار، ص 83 و بعد(با توضيحات کافي).
24. به همين سبب مي بايستي آموزشهاي شفاهي که به فرستادگان داده مي شد، حساب شده باشد. (بيهقي: تاريخ، ص 211).- نگاه کنيد؛ حميدالله2، ص 170-162.
25. بيهقي: تاريخ، ص 513(سال 428هـ/1037م نزد يکي از وزراء مسعود غزنوي).
26. يکشنيه، در متن «پنج شنبه» ذکر شده است.
27. جمعه: در متن «شنبه» (آنچه که با تاريخ هاي گذشته به هيچوجه مطابقت ندارد!)
28. وصف پذيرايي فرستاده خليفه در نيشاپور در سال 421هـ/1030م(بيهقي: تاريخ، ص 44-41) و سفراء خليفه در دسامبر 1031/ژانويه 1032(بيهقي: تاريخ، ص 297-289) و نيز گزارش کوتاهي در تاريخ سيستان، ص 379(پذيرايي جعفري سلجوقي در سيستان در سال 448هـ/1056م) تنها گزارشهاي موجود درباره مراسم چشن شرفيابي است، که ما به طور کلي از آن زمان در دست داريم. مي توانيم بدون شک گفت که در اينجا توصيف مفصل اين پذيرايي ها به عنوان نمونه، معتبر است. چنانکه حتي پس از قرنها مي توان تصويري شبيه به آن را مثلاً در دربار صفويه و يا نزد عثمانيها يافت.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم