نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
در قلب اسلام حقيقت خداوند (ذات حق) قرار دارد، خداوند واحد، خداوند مطلق و ذات لايتناهي، خداوند رحمان و رحيم، يگانه اي در عين حال که متعالي و در قلب همه ي اجزاي وجود تجلي مي کند، برتر از آن است که به تصور آيد و قابل درک باشد و با اين همه چنان که قرآن، کتاب مقدس اسلام، گواهي مي دهد از رگ گردن ما به ما نزديک تر است. خداي يکتا که در زبان عربي «اللّه» نام دارد، حقيقت مرکزي اسلام در تمام جنبه هاي آن است و شهادت به اين يگانگي که توحيد ناميده مي شود، محوري است که کليه ي امور اسلامي حول آن مي گردد. خداوند منزه از ثنويت و نسبت ها و تفاوت هاي بين جنسيت ها و تمامي صفاتي است که موجودات عالم را از هم متمايز مي سازد. با وجود اين، او منبع کل وجود و جهان هستي و تمامي کيفيت هاي بشري است؛ «آخر» ي است که همه ي عالم به او باز مي گردد.
شهادت به اين يگانگي در قلب عقيده ي اسلام قرار دارد و آنچه اين حقيقت را بيان مي کند لا اله الا اللّه است، يعني «هيچ خدايي جز اللّه نيست» و اولين شهادت از دو شهادتي است که براي مسلمان بودن به آن سوگند مي خورند. دومين شهادت «محمد رسول اللّه» است، به اين معنا که «محمد پيامبر خداست». يگانگي خداوند نه تنها براي مسلمانان اساس دين است، بلکه هر دين معتبر ديگري نيز از اين مرکزيت حقيقت توحيد برخوردار است. اين اعتقاد، تأکيدي است دوباره بر وحي خداوند به پيامبران عبراني و مسيح که براي مسلمانان نيز پيامبر محسوب مي شوند؛ وحي اين حقيقت است که «خدا يکي است» و تأييد دوباره ي اين حقيقت جاويدان است که «به خداي يکتا اعتقاد دارم»؛ (credo in unum Devm)، عقيده اي که در آيين کاتوليک نيز آمده است. چنان که قرآن کريم مي فرمايد: «ما پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم، جز آن که به او وحي کرديم که جز من خدايي نيست. پس مرا بپرستيد» (انبياء 25) من نيز مانند ميليون ها مسلمان ديگر، هنگامي که اسامي پيامبران پيشين را در قرآن و در دعاهاي مرسوم مي خوانم. آن ها را موجودات واقعي مي يابم که در جهان اسلام زنده اند، و در عين حال، به اين حقيقت کاملاً واقفم که آنان شخصيت هاي مقدس مذاهب يهود و مسيحيت هستند. همچنين کاملاً آگاهم که همه ي آن ها از يک خدا سخن مي گويند و نه از خدايان چند گانه.
خداي يکتا يا اللّه نه مؤنث است و نه مذکر، لکن در تعاليم معنوي اسلامي در بسياري از موارد به وجود او در قالب مؤنث اشاره مي کنند و از الوهيت به عنوان معشوق نام مي برند. در عين حال، وجهي از او که به صورت پروردگار، خالق و روزي دهنده به سوي عالم خلقت جلوه گر است، در قالب مذکر آمده است. هر دو جنس مذکر و مؤنث را او خلق کرده و در حقيقت الهي ريشه دارند که فراسوي دو گانگي بين آن هاست. به علاوه، صفات خداوند که در خلقت او منعکس شده است، اهميت هر دو جنس مذکر و مؤنث را نشان مي دهد و آشکار مي سازد که برداشت هاي سنتي اسلامي از الوهيت، بر خلاف تفکر بعضي ها، به تصويري صرفاً پدر سالارانه محدود نيست.
قرآن که براي مسلمانان نفس کلام خداوند است و مي توان آن را با مسيح در مسيحيت مقايسه کرد، نه تنها اسم اعظم خداوند را به عنوان الله بيان مي دارد بلکه اسماي حسني ديگر را عيان مي کند که براساس روايات 99 اسم اند و منعکس کننده ي جنبه هاي گوناگون الوهيت اند. به گفته ي قرآن «از آن خداوند است نيکوترين نامها. بدان نامهايش بخوانيد » (اعراف، 180). اين اسامي به نام هاي کمال، جلال و جمال تقسيم شده اند که نخستين آن ها، يعني کمال به وحدانيت ذاتي خداوند و فراتر بودن او از تمامي تضادها و دوگانگي ها و دو نام ديگر به ابعاد مؤنث و مذکر حقيقت در مقام الوهيت مربوط مي شود. اسامي جلال شامل عادل، جليل، حاسب، مميت، قهار، قادر، و غيره است. اسامي جمال شامل رحمان، رحيم، غفور، کريم، جميل، ودود (مهربان) وغيره است. از نظر مسلمانان کل جهان هستي از تجلي ترکيب اين اسامي الهي تشکيل شده است و زندگي بشر در ميان برخورد و تنش و در عين حال هماهنگي و نظام جهاني قرار دارد که منبعث از اين اسامي است. خداوند در عين حال که ما را بر اساس عدلش مجازات مي کند، براساس رحمتش مورد عفو قرار مي دهد. فراتر از دسترس ماست، اما در قلب مؤمنان قرار دارد. افراد شرور را مجازات مي کند، اما مخلوقاتش را دوست دارد و آنان را مي بخشد.
اعتقاد به يگانگي خداوند، همان طور که در قرآن آمده است، نه تنها بر برتري مطلق خداوند تأکيد دارد، هر چند که اصطلاحات بسيار دقيقي در اين زمينه داريم همانند الله اکبر که اغلب به معناي «خدا بزرگ است» برگردانده شده، اما مفهوم آن اين است که خداوند بزرگ تر از هر آن چيزي است که به تصور آيد و اين مطلب در تعاليم مذهبي کليساهاي کاتوليک و ارتدوکس و در يهوديت سنتي نيز آمده است. در قرآن نزديکي خداوند به انسان و اين که حتي از خود انسان نيز به او نزديک تر است و در همه جا حاضر است، مورد تأکيد فراوان قرار گرفته است، چنان که فرموده است؛ «پس به هر جاي که رو کنيد، همان جا روي خداست» (بقره، 115). زندگي مذهبي و سنتي يک مسلمان براساس حرکتي موزون بين تنزيه و تشبيه، خشم و شفقت، عدالت و بخشش، ترس از مجازات و اميد به بخشش قرار دارد، که مبتني بر مهر خداوند به انسان است. اما مجموعه ي اسماي الهي و پيچيدگي صفات الهي که در نظام هستي و وجود مرد و زن ديده مي شود، حتي لحظه اي مسلمانان را از باور يکتايي خداوند دور نمي کند، خداوندي که همچون خورشيدي است که تمامي چندگانگي ها در مقابل نور و وحدانيتش نابود مي شود. تلاش براي دستيابي توأم با تحقق به اينيگانگي يا توحيد، ذات زندگي اسلامي است و فردي داراي زندگاني اسلامي موفقيت آميز تلقي مي شود که بتواند به اين توحيد برسد. توحيد تنها به معناي يکتايي يا وحدت نيست بلکه يکي ساختن کثرت در وحدت نيز هست.
به علاوه، از آن جايي که در اسلام بر خلاف «شوراي تعيين عقايد» در مسيحيت کاتوليک، هيچ مرکز رسمي قدرتي براي تصميم گيري درباره ي عقايد ديني وجود ندارد، اسلامي بودن ايمان فرد تا حد بسيار زيادي به شهادت او به توحيد بستگي دارد؛ در حالي که ميزان شناخت دروني اين حقيقت مسئله اي است که آن را فقط خداوند و نه قدرت هاي خارجي مشخص مي کند. اين امر در تاريخ اسلام، معياري کلي بوده است، اما استثنا هايي هم داشته است؛ در تاريخ نمونه هايي ديده مي شود که گاه يک گروه خاص يا قدرت سياسي تعيين حقانيت اعتقاد به توحيد يا عدم اين باور را در فرد يا مکتب خاصي به خود اختصاص داده است. اما به هر حال، هيچ تفتيش عقايدي در اسلام وجود ندارد و نسبت به بيش تر دوران هاي تاريخ مسيحيت غربي و قبل از نفوذ تجدد در مسيحيت، آزادي عمل بيش تري در پذيرش عقايد، به ويژه عقايد عارفانه و باطني، در اسلام ديده مي شود.
اکنون در حالي که اسلام بر مبناي حقيقت مطلق و يکتاي خداوند بذاته استوار است، انسان را نيز به عنوان حقيقت وجودي او و آنچنان که هستم مورد خطاب قرار مي دهد. بشر که در مفهوم سنتي به نام "انسان" در زبان عربي و "هومو" در زبان يوناني آمده و فقط به معناي مرد نيست، در اسلام موجود گناهکاري نيست که پيام آسماني براي التيام گناهانش به او وحي شده باشد، بلکه موجودي است که فطرت دروني خود را به همراه دارد، هر چند که اين فطرت زير لايه هاي فراموشي دفن شده است. به گفته ي قرآن «ما آدمي را در نيکوتر اعتدالي (احسن التقويم) بيافريديم» (تين، 4)، انساني که خرد لازم براي درک يکتايي خداوند را دارد. پيام اسلام خطاب به اين فطرت اوليه است. اين پيام ندايي است براي ذکر و يادآوري، براي آگاهي دوباره از علمي که آميخته با جوهر اصلي انسان است و حتي پيش از ورود ما به اين دنيا وجود داشته است. قرآن در آيه اي معروف که ارتباط بين خدا و انسان را شرح مي دهد، در اشاره به خلقت انسان پيش از ورود به جهان مي فرمايد: «آيا من پرورگارتان نيستم؟ گفتند: "آري، گواهي مي دهيم"» (اعراف، 172). کلمه ي «آن ها» به تمامي فرزندان آدم، از مؤنث و مذکر بر مي گردد و کلمه ي «آري» تأکيدي بر تصديق يگانگي پروردگار در روز الست و در مرتبه ي وجود ازلي ماست. زنان و مردان هنوز هم بازتاب اين «گواهي» را در روح خود احساس مي کنند و پيام اسلام دقيقاً همين طبيعت ما را پيش از خلقت جهان مخاطب قرار مي دهد، که حتي قبل از آفرينش آسمان ها و زمين «آري» گفتيم. بنابراين پيام اسلام بيش از هر چيز يادآور دانشي عميق در ذات وجودي ماست، تأکيد بر دانشي نجات بخش است که در واقع دانش معنوي و آگاهي را در رستگاري در اسلام نشان مي دهد. در اسلام انسان نه فقط به عنوان يک موجود داراي اراده، بلکه بيش تر به عنوان صاحب عقل مخاطب قرار مي گيرد. اگر در مسيحيت بزرگ ترين گناه نافرماني است که اراده را منحرف ساخته است، در اسلام بزرگ ترين گناه غفلت است که نتيجه ي آن ناتواني عقل در عمل به روشي است که خداوند آن را براي پي بردن به وحدت، به وجود آورده است. به همين دليل، بزرگ ترين گناهي که در اسلام بخشيده نيز نمي شود، شرکت يا شريک قراردادن براي خداوند، يعني انکار يگانگي پروردگار يا توحيد است. اين خطاب مستقيم از سوي خداوند يکتا به تمام انسان ها در فطرت آنان، نيازمند تسليم کامل به عظمت و جلال قادر مطلق است که در برابرش هيچ چيز حتي وجود ندارد. اين امر در حالت عادي به معناي تسليم ما در برابر خداست و در عالي ترين بيان خود آگاهي از هيچ بودن ما در برابر اوست که به گفته ي قرآن: «هر چه به روي زمين است، دستخوش فناست. و ذات پروردگار صاحب جلالت و اکرام است که باقي مي ماند» (الرحمن، 26-27). خود کلمه ي دين اسلام نيز از اين حقيقت سرچشمه مي گيرد؛ زيرا در زبان عربي «الاسلام» به معناي تسليم و آرامش است که از تسليم ما در برابر خدا نشئت مي گيرد. در واقع اسلام تنها ديني است (علاوه بر آيين بودايي) که اسمش را از يک شخص يا يک گروه قومي نگرفته است بلکه منسوب به انديشه ي اصلي آن مذهب است (اين گفتار در صورتي صحت دارد که کلمه ي بودايي را از واژه ي "Budd" به معناي خرد الهي بدانيم و نه از نام بودا). به علاوه براساس اسلام، تمامي اديان مهم از اين تسليم نشئت گرفته اند. بنابراين الاسلام نه تنها ديني است که از طريق قرآن به پيامبر اسلام وحي شده است، بلکه شامل همه ي اديان الهي نيز هست. به همين دليل است که ابراهيم پيامبر (عَلَيهِ السَّلام) در قرآن مسلمان خوانده شده، يعني کسي که در حالت الاسلام يا تسليم در برابر حق به سر مي برد.
با اين حال، تسليم واقعي تنها مربوط به اختيار انسان نيست. اين تسليم بايد تمامي وجود ما را در بر بگيرد. برداشت سطحي از تسليم مي تواند يا به حالتي انفعالي منجر شود که در آن فرد هيچ تلاشي نمي کند؛ حال آن که بر اساس بيانات ديني، انسان بايد در زندگي خود کوشش کند، يا مي تواند منجر به برداشت هاي نادرست از اسلام شود که در آن فرد به انجام اعمالي مي پردازد که خلاف تعاليم خداوند است اما ادعا مي کند که در حال تسليم در برابر خداست. براساس اسلام، انسان بايد بنده ي کامل خداوند (عبد) و پيرو فرمان هاي او باشد. اما از آن جا که خداوند انسان را با قواي فراوان از قبيل اراده و خرد آفريده است، تسليم او بايد کامل باشد نه محدود. اين تسليم بايد تمام وجود انسان را در بر بگيرد. در غير اين صورت، افکار واحساسات نهاني و همچنين عقايد نادرست همراه با برداشت هاي گمراه کننده در مورد تسليم بيروني انسان در برابر اراده ي خداوند، اعمالي را به نام دين وجود مي آورد که ممکن است عواقب وخيمي داشته باشد.
چنين اقداماتي گاه در تاريخ رخ داده است و به ويژه در عصر حاضر مي توان نظير آن ها را مشاهده کرد، اما اين رفتارها بيش تر جنبه ي انحرافي دارد و معياري نيست که اکثر مسلمانان سال ها بر اساس آن زندگي کرده باشند. معياري که اکثر مسلمانان طي تاريخ طبق آن زيسته اند، توأم با تسليم کامل انسان در برابر خداوند است که با دنبال نمودن دستورات الهي و آموخته هاي اخلاقي اسلام تا سر حد ممکن رخ مي دهد و منتهاي تلاش انسان را در زندگي و بر اساس تعاليم ديني مي طلبد و سرانجام نيز به پذيرش و تسليم در برابر آنچه تقدير در برابر ما قرار داده است، منتهي مي شود. در اين حالت است که اصطلاح متدوال عربي «مکتوب» يا «نوشته شده» که نشانه ي تسليم انسان در برابر حادثه اي خاص و يا نتيجه ي اعمال فرد است، بايد درک شود. بي شک اين تسليم به معناي جبرگرايي و يا برداشت فردي از معيارهاي الهي به نام تسليم نيست، بلکه بر عکس به تلاشي دروني و بيروني همراه با آرامش مي انجامد که ويژگي هاي بافت سنتي زندگي اسلامي را در مقابل نوگرايي و بنياد گرايي در جهان اسلام امروز، قرار مي دهد.
منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم