جغرافياي عربستان

تاريخ نويسان يوناني و رومي سرزمينهاي عربي را با نام آربيا مي شناسند. در حالي که مورخان و جغرافيدانان عرب اين سرزمين ها را جزيرة العرب مي نامند. اين نامگذاري در واقع جنبه ي مجازي دارد، زيرا سرزمين عرب در
چهارشنبه، 18 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جغرافياي عربستان
 جغرافياي عربستان

 

نويسنده: عبدالعزيز سالم
مترجم: باقرصدري نيا



 

اول. طبيعت سرزمينهاي عرب

تاريخ نويسان يوناني و رومي سرزمينهاي عربي را با نام آربيا (1) مي شناسند. در حالي که مورخان و جغرافيدانان عرب اين سرزمين ها را جزيرة العرب مي نامند. اين نامگذاري در واقع جنبه ي مجازي دارد، زيرا سرزمين عرب در حقيقت جزيره نيست، بلکه شبه جزيره است؛ ولي عربها شبه جزيره را جزيره نام مي نهند. [ مثلاً ] شبه جزيره ي ايبري را جزيره اندلس مي نامند و منطقه ي بين النهرين عراق را جزيره ي اقور مي خوانند.(2)
سرزمينهاي عربي را از آن رو جزيره نام نهاده اند که پيرامون آن را درياها و رودها فرا گرفته، و اين سرزمينها را به صورت جزيره اي از جزاير دريا درآورده است. علت اين امر آن است که فرات که از سرزمين روم سرچشمه مي گيرد در منطقه قنسرين جريان مي يابد و سپس به جزيره و سواد عراق مي ريزد و سرانجام در ناحيه ي بصره و ابله به دريا مي پيوندد و تا آبادان امتداد مي يابد.(3) ابن خلدون مي نويسد که: « جزيرة العرب به گونه اي ميان خليج فارس و درياي سرخ واقع شده است که گويي خشکي در درون دريا پيشروي کرده است. از جنوب درياي حبش، از غرب درياي سرخ، و از شرق خليج فارس آن را در ميان گرفته است و تا 2400 کيلومتر بين بصره و شام به طرف ناحيه ي عراق کشيده مي شود.»(4)
طبيعت مناطق مختلف سرزمينهاي عربي با يکديگر متفاوت است. بخش بزرگي از آن را صحرا تشکيل مي دهد که آباديهاي ميان کوير، زمينهاي پست، و گودالهايي را که آب باران در آن جمع مي شود و يا بر روي زمين جريان مي يابد، در بر مي گيرد؛ اما درّه در آنجا کم است و تنها در اطراف شبه جزيره ديده مي شود. اختلاف آشکار در طبيعت جغرافياي سرزمينهاي عربي سبب شده است که ساکنان آن به دو دسته تقسيم شوند: چادرنشينان که «اعراب » نيز ناميده مي شوند، و در صحرا سکونت مي گزينند،(5) و ساکنين شهرها که به کشاورزي يا بازرگاني و پيشه وري اشتغال دارند، و اينان «اهل مدر» يا «اهل حجر» يعني شهرنشينان هستند.(6)
يونانيان و روميان، متناسب با وضعيت سياسي سرزمينهاي عربي (7) در قرن اول ميلادي، اين سرزمينها را به سه بخش طبيعي تقسيم کرده اند:
1-سرزمين هاي سنگي عرب؛ آرابيا پترايا (8) يا آرابيا پتريکس (9)، که در شمال سرزمينهاي عرب، و در جنوب غربي صحراي شام واقع شده است، محلي که کشور انباط در آن قرار داشت.
2- سرزمينهاي سعادتمند عرب؛ آرابيا فليکس(10) که منظور از آن سرزمين يمن يا زمين سرسبز است.
3-مناطق بياباني عرب؛ آرابيا دسرتا (11)، که به صحراي شام اطلاق مي شد، سپس اين نام شامل بيابانهاي وسيع و مناطق صحرايي گرديد که قبايل صحرانشين در همه ي شبه جزيره ي عرب در آن سکونت داشتند.
مناطق صحرايي عرب، در حقيقت به سبب کثرت بيابانها در وسط و شمال و جنوب، بخش بزرگي از اقسام سه گانه ي فوق را تشکيل مي دهد و مناطق گوناگون صحراي عربي با يکديگر اختلاف دارند و به سه نوع تقسيم مي شوند:

1.حره ها (سنگلاخهاي سوخته)

بر اساس تعريف کتاب العين: « الحره، زميني است که داراي سنگهاي سياه و ريزي باشد، چنانکه گويي بر اثر آتش سوخته است»(12). چنين زميني معمولاً به شکل دايره است و اگر مستطيل شکل بوده و وسيع نباشد بدان «کراع» و«لابة » مي گويند.(13) اين حره ها بر اثر آتشفشانها به وجود مي آيد و از آثار مواد مذابي است که از درون آتشفشانها فوران کرده است.(14) از اين قبيل مناطق در سرزمينهاي عربي بسيار است، از شرق حوران آغاز مي شود و به طور پراکنده تا مدينه ادامه مي يابد.(15) ياقوت حموي از ميان آنها «حره» را شمرده است که حره ي اوطاس، حره ي تبوک، حره ي تقده، حره ي حقل، و حره ي حماره، از آن جمله بوده و در ايام العرب از آنها نام برده شده است. حره ي راجل که بين «السر » و بلنديهاي حوران واقع شده،(16) همچنين حره ي رماح در «دهناء » و حره ي ضرغد در کوههاي «طي » از جمله ي آنهاست. از مشهورترين حره هاي عرب، حره ي «النّار» در نزديکي خيبر، يا به گفته ي برخي بين وادي القراء و تيماء در نزديکي حره ي ليلي است همان محلي که زائران کعبه در راه مدينه بدان گام مي نهند.(17) خود شهر مدينه نيز ميان دو حره واقع شده است که عبارتند از حره ي «واقم»، يا حره ي شرقي، و حره ي «وبرة»، يا حره ي غربي، و به همين جهت از مدينه به عنوان شهري ميان دو حره تعبير مي کنند. حره ي واقم که به دليل انتساب به يکي از قلعه هاي مدينه بدين نام خوانده شده است(18)، در هنگام هجرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از حره ي وبره آبادتر بود. در اين زمان قبايل يهودي بني نظير، بني قريظه، و قبيله هاي يهود ديگر، و همچنين طوايف اصلي «اوس» مانند بنوعبدالأسهل، بنوظفر، بنوحارثه، و بنومعاويه در آن ساکن بودند. اين حره يا سنگستان از زمان استقرار حکومت پيامبر در مدينه به ميدان جنگ مبدل گرديد تا اينکه پيامبر يهودِ بني نظير را محاصره کرد و از آنجا بيرونشان راند، سپس به محاصره ي يهود بني قريظه پرداخت و آنان را به قتل رسانيد.(19) جنگ معروف «الحرة» نيز که در 27 ذي الحجه 63 ه در روزگار حکومت يزيدبن معاويه ميان سپاه او به فرماندهي مسلم بن عقبه ي مروي، و با شرکت سرداراني چون حصين بن نمير سکوني، حبيش بن دلجه ي قيني، و روح بن زنباع جذامي، از يک سو، و اهل مدينه به فرماندهي عبدالله بن حنظله غيسل انصاري، و عبدالله بن مطيع عدوي از قبيله قريش، از سوي ديگر در گرفت، در همان محل اتفاق افتاد. در اين جنگ علي رغم جانفشانيها و ايثارگريهاي اهل مدينه، شکست سختي نصيب آنان گرديد، و 80 تن از صحابه ي پيامبر و 700 تن از قريش و انصار و 10 هزار نفر از موالي و عرب و تابعين کشته شدند، و لشکر يزيد مرتکب فجايع هولناکي عليه مردم مدينه گرديد. محمد بن اسلم درباره ي اين جنگ مي گويد:
فان تقتلونا يوم حرة واقم *** فنحن علي الاسلام أول من قتل (20)
«اگر ما را در روز جنگ «حره ي واقم » بکشند، نخستين کساني خواهيم بود که با ايمان به اسلام کشته مي شوند.».
اما حره ي وبر، در 5 کيلومتري غرب مدينه و در اول راه مکه واقع شده است. اين حره بين مدينه و «وادي العقيق» فاصله افکنده است؛ و دشت پر نعمت و آبادي است که داراي آبها، چاهها، چشمه ها (21)، و نخلها و درختان بسياري است و از ميان چاههاي آن مي توان از چاه «عروه » منسوب به عروه بن زبير، و چاه «رومة» نام برد.(22)

2. دهناء، يا صحراي جنوب

اين صحرا که مساحتي بزرگ از شبه جزيره ي عرب را به خود اختصاص مي دهد، از صحراي نفوذ در شمال، که در قديم «بادية السماوة» ناميده مي شد، تا حضر موت در جنوب، و از يمن در غرب، تا عمان در شرق امتداد مي يابد و مساحت آن بالغ بر 80 هزار کيلومتر مربع است و تپه هاي شني و توده هاي ريگ که با وزش باد موج مي زند و جابه جا مي شود پهنه ي اين صحرا را مي پيمايد. بخشهاي جنوبي آن را در حال حاضر به سبب خالي از سکنه بودن «ربع الخالي» مي نامند، اما در گذشته اين بخشها به نام «مفازه ي صيهد» (23)،(بيابان بي آب)خوانده مي شد. بخش غربي دهناء،«احقاف» ناميده مي شود. با وجود خشکي و بي آبي صحاي دهناء، به هنگام بارش بارانهاي موسمي به مدت سه ماه گياهان در آن مي رويند، و شايد به دليل رويش و تنوع گياهان و شکوفه ها در کناره ها و اطراف اين منطقه، نام دهناء بر آن اطلاق شده است. براي اينکه دهناء به معني چرم سرخ است.(24)

3.صحراي نفود

در گذشته «بادية السماوة» يا «رمله ي عالج » (25) ناميده مي شد. در شمال جزيرة العرب واقع شده، و با توده هاي ريگ نرمش که حرکت را بر آدمي دشوار مي سازد از مناطق ديگر تمايز مي يابد. ارتفاع برخي از اين توده هاي ريگ گاهي نزديک به 150 متر مي رسد. صحراي نفود، مساحت بزرگي را در بر مي گيرد و طول آن از واحه ي تيماء به طرف شرق بالغ بر حدود 450 کيلومتر است و عرض آن از واحه ي جوف به جانب کوه شمر، در نجد، به 250 کيلومتر مي رسد.(26)

دوم. بخشهاي جزيرة العرب

عربهاي شهرنشين سرزمين خود را به پنج بخش بزرگ تقسيم مي کنند که عبارتند از: تهامه، نجد، حجاز، عروض، و يمن (27). ابن حوقل صحراي عراق و صحراي جزيره، واقع در ميان دجله و فرات، و صحراي شام را نيز بر اين بخشها مي افزايد.(28)

1. تهامه

شامل منطقه باريک ساحلي مي شود که به موازات درياي سرخ از يمن در جنوب، تا عقبه در شمال امتداد مي يابد و سلسله جبال سراة به عنوان بزرگترين کوه هاي عرب، اين منطقه را از شبه جزيره جدا مي کند. تهامه از ريشه «تهم » به معني «شدت گرما و سکون باد» است و به دليل همين شدت حرارت و عدم تحرک هواست که «تهامه » ناميده شده است. برخي گفته اند که به سبب تغيير هواي آن بدين نام خوانده شده است و نيز گفته اند که «تهمه » زمين متصل به درياست.(29) سرزمين تهامه را به علت پستي و شيب دار بودنش «غور» نيز ناميده اند.(30)
سرزمين تهامه از چند منطقه تشکيل مي گردد، برخي از آنها داخل يمن، و برخي ديگر داخل حجاز مي شود. تهامه از جانب شمال تا حدود مکه، و از سمت جنوب تا حدود صنعا (31) امتداد مي يابد. تهامه ي يمن، دشت هموار و پر نعمتي است که آب کوهستانها بدان مي ريزد و درختان و کشتزارهاي بسياري در آن وجود دارد. بندرها و شهرهاي ساحلي آن عبارتند از حديده، مخا و قنفذه (32) از جمله شهرهاي ديگر آن، زبيد مي باشد که مرکز تهامه است و علافقه که بندر آن در ساحل درياست.(33) برخي از مورخان عرب مکه را نيز جزو تهامه شمرده اند.(34) شهر کوچک «ينبع» نيز که در نزديکي دريا واقع شده است از جمله شهرهاي تهامه است که اقامتگاه فرزندان حسن بن علي بن ابي طالب (عليه السّلام) بود.(35) از ديگر شهرهاي تهامه مي توان از جدّه نام برد که بندرگاه مکه به شمار مي آمد و رونق تجارب سبب آباداني آن بود.(36) حديبيه و تبوک نيز که ميان «حجر» و ابتداي شام واقع شده است از جمله ي ديگر شهرهاي تهامه محسوب مي شود.

2. نجد

نجد فلات مياني در شبه جزيره ي عرب است و بين «بادية السماء» در شمال، دهناء در جنوب، و عراق در شرق، و حجاز در غرب واقع شده است. اين فلات گسترده ترين منطقه ي جزيرة العرب است و دشتها و بيابانهاي بسياري را در بر مي گيرد که از جمله آنها مي توان از وادي رمه، روافد، وادي حنيفه، که «فلج«(37)نيز ناميده مي شود، و وادي عاقل نام برد، به همين جهت نجد زيباترين سرزمين جزيرة العرب به شمار مي رود (38) و تپه ها و باغهاي آن شاعران را به ترنّم واداشته است. عربها نجد را به دو بخش تقسيم مي کنند: نجد سفلا و نجد عليا. نجد سفلا در مجاورت عراق، و نجد عليا در مجاورت حجاز و تهامه واقع شده است.(39) در نجد دو کوه معروف و صعب العبور به نامهاي «اجأ » و «سلمي» قرار دارد که به قبيله ي طي منسوبند. زيدبن مهلهل طايي درباره ي اين دو کوه گفته است:
جلبناالخيل مِن أجأ و سلمي*** تخب نزائعاً خبب الرکاب
«ما اسبان خود را از «اجأ » و «سلمي » گرفتيم، اسبابي که چون شتران راه مي پويند».
ولبيد، لشگر نعمان را بدين گونه توصيف کرده است:
کأرکان سلمي اِذ بدت أو کأنها*** هضاب أجأ اِذلاح فيه مواسل(40)
«سپاهيان او چون کوه «سلمي» است آنگاه که از دور نمايان شوند و يا گويي تپه هاي کوه «اجاء» است که مواسل در ميان آنها سر برافراشته است.»
در پايين کوه أجاء شهر حائل قرار دارد و در دامنه ي کوه سلمي روستاي «فيد» واقع شده است که راه حجاج عراقي از آن مي گذرد.(41)

3.حجاز

حجاز ميان نجد و تهامه واقع شده است؛ و آن کوهي است که از يمن آغاز مي شود و به شام مي پيوندد و چون ميان نجد و تهامه و مقابل ساحل امتداد مي يابد (42) و بين آنها فاصله مي افکند بدين نام خوانده شده است. در وجه تسميه ي آن همچنين گفته اند به اين دليل آنجا را حجاز ناميده اند که ميان غور و شام مانع و فاصله ايجاد مي کند.(43) نخستين توجيه که از جانب هشام بن کلبي اظهار شده است مقبولتر مي نمايد؛ براي اينکه کوه « سراة » (44) معروف به کوه حجاز ميان غور، که سطح زمين آن پست است، و ميان نجد، که سطح زمين آن بلند است، حايل شده است. مناطقي که پشت اين کوه و در سمت غربي آن تا ساحل دريا واقع شده، اعم از سرزمين اشعريان، عک، کنانه و اقوام ديگر و پايين تر از آن تا ذات عرق، جحفه و نواحي مجاور آن، و قسمتهايي که سطح زمين آن پست تر است غورِ تهامه را تشکيل مي دهد و تهامه، همه ي اين مناطق را در بر مي گيرد و بخشهايي که پايين تر از اين کوه و در سمت مشرق آن قرار گرفته، از صحراي نجد تا اطراف عراق و سماوه و حوالي آن، نجد را تشکيل مي دهد؛ و نجد همه ي اين نواحي را در بر مي گيرد. خود اين کوه و کوه هاي واقع در شرق آن که تا ناحيه فيد و جبلين و مدينه امتداد مي يابد از سرزمين مذجح و پايين تر از آن تا ناحيه ي فيد، حجاز را به وجود مي آورد. عرب اين منطقه را نجد، جلس، و حجاز مي نامند و حجاز همه ي اين مناطق را در بر مي گيرد.(45) حجاز شامل شهرهاي مدينه، طائف، خيبر، فدک، و جار (بندر مدينه) و تيماء است.

4. عروض

عروض، شامل يمامه، بحرين، و سرزمينهاي مجاور آنهاست، (46) از آن روي که بين يمن، نجد، و عراق حايل مي شود بدين نام خوانده شده است. يمامه در گذشته «جو » ناميده مي شد. پس از آنکه اقوام طسم و جديس در آن سرزمين سکونت گزيدند به يمامه تغيير نام يافت که منسوب به يمامه دختر سهم بن طسم است.(47) در روزگاران قديم مرکز يمامه شهر «حجر» بود. اما بحرين سرزمين وسيعي در نزديکي خليج فارس است و مرکز آن «هجر »(48) بود. اين مرکز را که در زميني نرم و هموار واقع شده است، ابوطاهر سليمان بن ابي سعيد جنابي قرمطي آباداني و رونق داد و بر گرداگرد آن حصار و بارو کشيد.(49)

5. يمن

اين منطقه ي گسترده اي است که از تهامه تا عروض امتداد مي يابد. اين سرزمين از آن رو يمن ناميده شده است که عربها در آنجا احساس امنيت مي کردند و آن منطقه سرزمين امن به حساب مي آمد.(50) قول ارجح در علت نامگذاري يمن آن است که اين نام از کلمه «يمنات » گرفته شده است که در متني متعلق به دوران پادشاهي شهر يهرعش، آمده است،(51) و احتمالاً يمنات نيز مأخذ از يمن به معني خير و برکتي باشد که خداوند در آن سرزمين به وديعت نهاده است و به همين جهت اين منطقه به دليل فراواني کشتزارها، نخلستانها، درختان و ميوه هايش، در ميان عربها به منطقه سرسبز شهرت دارد.(52) همان گونه که يونانيان آنجا را به عنوان «سرزمين سعادتمند عربي » مي شناسند. کلاعي درباره ي مواهب يمن مي گويد:
هي الخضراء فأسأل عن رباها *** يخبرک اليقين المخبرونا
و يمطرها المهيمن في زمان *** به کل البرية يظمؤونا
و في اجبالها عز عزيز *** يظل له الوري متقاصرينا
و أشجار منورة و زرع *** و فاکهة تروق الآکلينا (53)
«آنجا سر سبز است، از تپه هايش سؤال کن، حتماً تو را از سرسبزيهاي آن خبر خواهند داد. آنگاه که مردمان همگي تشنه مي شوند و هيچ جا باراني نمي بارد، خداوند با باران لطف خود آنجا را آبياري مي کند کوه هايش داراي چنان ستيغ هاي بلندي است که مردم از دستيابي به بدانها ناتوانند. در آنجا درختان پر شکوفه و کشتزارها و ميوه هايي است که خورندگان را به شگفتي وا مي دارد.»
قرآن کريم نيز به تمدن و آباداني سرزمين يمن اشاره کرده است. خداوند متعال مي فرمايد: لَقَد کَانَ لِسَبَأٍ في مَسکَنِهِم آيَهٌ جَنَّتانِ عَن يَمينٍ وَ شِمالٍ. کُلوُا مِن رِزقٍ رَبِّکُم وَ اشکُروُا لَهُ بَلدَهٌ طَيبَهٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ. فَأعرَضُوا فَاَرسَلنا عَلَيهِم سَيلَ العَرِمِ، وَ بَّدلناهُم بِجَنَّتَيهِم جَنَّتَينِ ذَواتَي أُکُلٍ خَمطٍ وَ أَثلٍ وَ شَيءٍ مِن سِدرٍ قَليلٍ.(سوره ي سبا/ 15-16)«همانا سبأ را در مسکن خود نشاني بود، دو باغي از راست و چپ. از روزيِ پروردگارتان بخوريد و او را سپاس بگزاريد، شهري پاکيزه و پروردگاري آمرزگار. پس روي برتافتند، سيل بيکراني بدانان فرستاديم، و دو باغ آنان را به دو باغي داراي ميوه ي «خمط » و «اتل » و مقدار اندکي درخت سدر مبدل ساختيم.»

سوم. آب و هوا

خشکي، فرمانرواي مطلق شبه جزيره ي عرب است. در اين سرزمين کمتر باران مي بارد، به همين سبب بيشتر اراضي جزيرة العرب را بيابانهاي بي آب و علف تشکيل مي دهد. با اين همه، در آنجا دره هاي بسياري وجود دارد که در موسم باران، آبها در آن جريان مي يابد، و از طريق اين دره هاي پر شيب به درياي سرخ و يا درياي عرب مي ريزد. در شمال جزيرة العرب در فصل پاييز و زمستان باران مي بارد؛ حال آنکه در يمن ريزش باران در فصل تابستان صورت مي گيرد. بارش اين بارانها سبب رويش گياهان و خارها در بيابان مي شود. آنچه در بيابان مي رويد بسرعت رشد مي کند و بسرعت نيز خشک مي شود؛ به همين دليل، زندگي در بيابان، عرب بدوي را ناگزير مي سازد تا پيوسته به مناطقي که داراي آب و گياه است کوچ کند.

1. بادها

مسعودي مي نويسد که بادهاي شبه جزيره بر چهار نوعند: يکي، از جانب شرق مي وزد و «قبول» ناميده مي شود، دومي، از مغرب مي وزد که «دبور» نام دارد؛ سومي، که از سمت راست مي وزد به «جنوب » معروف است؛ و چهارمي که از جانب چپ مي وزد «شمال» خوانده مي شود.(54) باد قبول را که بادي خوش و پاک و نوازشگر و روح پرور است «صبا » مي نامند. باد صبا اغلب بر نجد مي وزد. از آنجا که اين باد ملايم و لطيف است و با ابر و باران مي آيد و شادابي و فراواني به همراه مي آورد، اعراب آن را بر بادهاي ديگر ترجيح مي دهند. اين باد به اعتقاد اعراب، يماني است و از جانب يمن مي وزد.(55)
باد شمال معمولاً باد سردي است که پس از عبور از کوههاي پوشيده از برف آناتولي و بلنديهاي سوريه بر حجاز مي وزد و از هميمن رو به «شامي» معروف است،(56) و چون اين باد با سرما همراه است و ابر و وفور نعمت را با خود مي برد اعراب آن را «ناميمون » مي شمارند و از آن رو که باد شمال، ابرها را مي راند به «حدواء » نيز معروف است.(57) به هنگام وزش اين باد است که کرم و بخشندگي اعراب با گشودن در خانه هاي خود بر روي مهمان تجلي مي يابد و به سبب جود و بخشش، مورد ستايش قرار مي گيرند. يکي از شاعران در اين باره مي گويد:
لقد علم الضيف و المرملون *** اِذا أغبر افق وهبت شمالاً
بأنک ربيع و غيث مريع *** و أنک هناک تکون الثمالاً (58)
«آنگاه که افق تيره و غبارآلود شد و باد شمال به وزيدن برخاست، ميهمانان و نيازمندان دانستند که: بهار تويي و باران بادآور و حاصل بخش تويي، و تويي اينجا فرياد رس دادخواهان.»
و ديگري مي گويد:
و مستنبح تهوي مساقط رأسه *** الي کل شخص فهو للسمع أصور
يصف أنف من الريح بارد *** و نکباء ليل من جمادي صرصر(59)

و حاتم طايي غلام خود را به برافروختن آتش جهت هدايت مهمانان در شبهاي سرد فرمان مي دهد و مي گويد:
اوقد فان الليل ليل قر*** و الريح يا واقد ريح صر
علي أن يري نارک من يَمرّ *** اِن جلبت ضيفاً فأنت حرُّ (60)
«اي آتش افروز! شب سردي است و باد تند و سوزناکي مي وزد آتشي روشن کن، تا رهگذران شعله هاي آتش تو را ببينند؛ اگر بتواني [ در اين شب سرد ] مهماني را به [خانه ام ] بکشاني آنگاه تو آزادي».
وقتي باد صبا مي وزيد لبيدبن ربيعه و پدرش به مردم طعام مي دادند براي اينکه باد صبا تنها در مواقع خشکسالي مي وزد. دختر لبيدبن ربيعه عامري در اين باره مي گويد:
اِذاهبت رياح ابي عقيل *** ذکرنا عندهبتها الوليدا(61)
«آنگاه که بادهاي ابوعقيل (صبا) مي وزد با وزش آن وليد را ياد مي کنيم».
اما باد «دبور » همراه با باران مي وزد و به همين سبب به «ذاريات » و «معصرات » (62 )نيز معروف است. ولي بادهاي گرم، «سهام »،«هيف »، «سموم» ناميده مي شود.
يکي از اعراب ضمن شعري در اشتياق يمن نسبت به بادهاي جنوب مي گويد:
و اِني ليحييني الصبا و يميتني*** اِذا ماجرت بعد العشي جنوب
و ارتاح للبرق اليماني کأننّي*** له حين يبدو في السماء نسيب
«چون باد جنوب پس از شامگاهان مي وزد، عشق مرا زنده مي کند و مي ميراند؛ با ديدن آذرخش يماني در آسمان آرام مي گيرم، گويي که چون در آسمان هويدا مي شود با آن خويشاوندم.»
و ديگري مي گويد:
أما من جنوب تذهب الغل ظلة *** يمانية من نحو ليلي و لا رکب
يمانون نستوحيهم عن بلادهم *** علي قلص يذمي بأحسنها الجدب (63)
«کجاست باد جنوب که از جانب ليلي بوزد و تشنگي مرا فرو نشاند؛
نه کارواني از يمانيان مي آيد تا از آنها درباره ي سرزمينشان بپرسم، کاروانياني که بر شتراني سوار شده اند که خشکسالي بهترين و نيرومندترين آنها را در معرض هلاکت قرار داده است».

2. بارانها

از آنجا که بخش عمده ي سرزمينهاي عرب را بيابان تشکيل مي دهد، آنان به ناگزير در زراعت و چرا متکي به باران هستند. از اين رو، توجه خود را به تشخيص انواع ابرها معطوف داشته و در پيشگويي زمان بارش باران مهارت يافته اند. آنان ابري را که انتظار باران از آن مي رود «خلق» ناميده اند و ابري را که بارش آن دوام پذيرد، ابر «داجن» (= رام، خانگي ) نام نهاده اند.(64)
در مناطق کوهستاني يمن به هنگام تابستان بارانِ فراواني مي بارد؛ اما در تهامه ي يمن گاهي تنها در زمستان باران مي بارد و تأثير بادهاي موسمي تا طائف مي رسد. در طائف بارش باران در اواخر تابستان صورت مي گيرد اما در فصل زمستان در شمال سرزمينهاي عرب و بخشهاي مياني آن باران مي بارد. در برخي مواقع، ابرها از بارش امساک مي کنند. قطع باران خشکسالي و قحطي را به دنبال مي آورد که مدتها دوام مي يابد(65). شاعر در اين باره مي گويد:
اِذا سنة طالت و طال طولها*** واقحط عنها القطر و ابيض عودها(66)
«آنگاه که سال طولاني شود و بس به طول انجامد، و قطرات باران از باريدن مضايقه کنند و درختان از تشنگي خشک شوند».
و از اينجاست که اعراب به سالهاي بي باران «سالهاي سپيد» نام نهاده اند و يا گاهي از اين سالها به عنوان «سالهاي خاکستري» تعبير کرده اند.(67) وقتي آسمان از بارش مضايقه مي کند باديه نشينان از محل اصلي خويش نقل مکان کرده و به مناطق باران خيز پناه مي برند، و اين به منزله ي اعلام مهاجرت به سوي شمال تلقي مي شود.
به هنگام بارش باران هاي تند و سيل آسا، شهرها در معرض خطر قرار مي گيرد، خانه ها و اقامتگاه ها ويران مي شود، و سيلها کشتزاران را تباه مي کند. برخي از اقوام و طوايف عرب، مانند قوم سبأ که بر اثر سيل عرم (= تند، بيکران) نابود شدند به وسيله سيلها و بارانهاي سيل آسا به هلاکت رسيده و از ميان رفته اند.
اما در موقع نزول بارانهاي معتدل، مردم از آب آن مي نوشند، چهارپايانشان را سيراب مي کنند، و کشتزارهاي خود را آبياري مي نمايند؛ و برکه ها، چاه ها، مخازن، و «دارات » از آب پر مي شود. دارات ريگزار سفيد دايره اي شکل است که شکاف دايره واري در ميانه ي آن قرار دارد. معمولاً کوهها بر اين دارات احاطه ندارد و اغلب جهت کشاورزي از آنها استفاده مي شود. ياقوت حدود 60 مورد از دارات عرب را بر شمرده است.(68)

پي نوشت ها :

1-Arabia
2-عبدالوهاب عزام، مهد العرب، مجموعه ي مسلسل اقرأ، قاهره، 1946، شماره 40، ص21؛ آلوسي، بلوغ الأرب في معرفة احوال العرب، ج1، ص187.
3-همداني، صفه جزيرة العرب، به کوشش محمد عبدالله بن بليهيد نجدي، قاهره، 1953، ص 47؛ نيز نک: ياقوت، معجم البلدان، ج2، ماده ي «جزيرة العرب»، ص 137.
4-ابن خلدون، مقدمه، ج1، ص 281-282.
5-آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص 12. زبان شناسان ميان دو کلمه ي «عرب» و «اعراب » تفاوت قائلند. آنچه مورد اتفاق است اين است که منظور از «عرب» ساکنان شهرها و روستاهاست، و مقصود از «اعراب » ساکنان صحرا. اما ابن خلدون کلمه ي عرب را به جاي اعراب يا ساکنان صحرا که در بيرون شهرها زندگي مي کنند، و به شباني روزگار مي گذرانند و در خيمه ها و چادرها سکونت مي گزينند به کار مي برد.(نک: مقدمه ي ابن خلدون، ج2، حاشيه شماره 359، ص 409).
6-ماجد، تاريخ الحضارة الاسلاميه، ص 10.
7-جوادعلي، تاريخ العرب قبل الاسلام، ج1، ص 117؛ حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام السياسي، ج1، قاهره، 1959، ص 4.
8-Arabia Petraea
9-Arabia Petrix
10-Arabia Felix
11-Arabia Deserta
12-ياقوت، منبع پيشين، ج2، ماده «حره» ص 245؛ مترجم معادل مناسبي را در مقابل کلمه ي «حره» نيافت، و برخي از معادلهاي به کار رفته نظير سنگستان را نيز نپسنديد، از اين روي ناگزير خود کلمه را به کار برد.م
13-منبع پيشين، ص 254.
14-برخي از آتشفشانها يک قرن پيش از اسلام در شبه جزيره ي عرب فعال بوده است. عنتره بن شداد آتشفشاني را توصيف کرده است که مواد مذاب از آن بيرون مي جهد. شاعري به نام عرعرة از قبيله ي بني نمير آتشفشان فعال و در حال فوراني را در «حرة القوس » توصيف مي کند و مي گويد:
بحرّة القوس و جنبي محفل *** بين ذراه کالحريق المشعل
« در حرّه القوس و در دو طرف «محفل»، ميان قله ها، آتشفشاني مانند مشعل شعله ور است». نک:
Henri Lammens.le Berceau de L'Islam,t.I,Rome,1914,p.73
15-احمد امين، فجر الاسلام، ص 2؛ جواد علي، منبع پيشين، ج1، ص 89.
16-ياقوت، ماده «حره»، ص 246.
17-منبع پيشين، ص 248.
18-منبع پيشين، ص 249.
19-احمد ابراهيم شريف، مکه و المدينة في الجاهلية و عصر الرسول، قاهره، 1967، ص 288.
20-درباره ي جنگ «حره ي واقم» نک: ابوحنيفه ي دينوري، الأخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960، ص 264؛ ابن قتيبه، الأمامة و السياسة، قاهره، 1937، ج1، ص 228؛ طبري، تاريخ الأمم و الملوک، قاهره، 1358، ج4، ص 374؛ مسعودي، مروج الذهب، ج3، ص 78؛ ابوالفداء، المختصر في أخبار البشر، بيروت، 1956، ج2، ص 107؛ ياقوت، منبع پيشين، ج2، ماده ي «حره واقم» ص 249؛ جمال الدين سرور، الحياة السياسية في الدولة العربية الاسلامية خلال القرنين الأول و الثاني بعد الهجرة، قاهره، 1960، ص 108؛ علي حسني، خربوطلي، الدولة العربية الاسلامية، قاهره، 1960، ص 302 و ادامه ي آن.
21-احمد ابراهيم شريف، منبع پيشين، ص 289.
22-ياقوت، منبع پيشين، ج4، «ماده ي عقيق»، ص 139؛ عبدالوهاب عزام، منبع پيشين، ص 63.
23-ياقوت، منبع پيشين، ج3، «ماده ي صيهد»، ص 448.
24-منبع پيشين، ج2، «ماده ي دهناء»، ص 492.
25-منبع پيشين، ج4، ص 70.
26-جوادعلي، منبع پيشين، ج1، ص 93.
27-همداني، منبع پيشين، ص 47؛ ياقوت، منبع پيشين، ج2، ماده ي «جزيرة العرب»،ص 137؛ قلقشندي، صبح الأعشي، ج4، ص 245؛ آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص187.
28-ابن حوقل، کتاب صورة الأرض، بيروت، ص 29.
29-ياقوت، منبع پيشين، ج2، ماده ي «تهامه»، ص 63.
30-منبع پيشين، ج4، ص 217.
31-ابن حوقل، منبع پيشين، ص 43.
32-عبد الوهاب عزام، منبع پيشين، ص 93.
33-آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص206.
34-ياقوت، منبع پيشين،؛ آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص 194.
35-منبع پيشين، ج1، ص 195.
36-ابن حوقل، منبع پيشين، ص 39.
37-عبدالوهاب عزام، منبع پيشين، ص 77.
38-آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص 299.
39-ياقوت، منبع پيشين، ج5، «ماجده ي نجد»، ص 245.
40-منبع پيشين، ج1،«ماده ي أجا»، ص 96.
41-منبع پيشين، ج4،«ماده ي فيد»، ص 282.
42-منبع پيشين، ج2، «ماده ي حجاز»، ص 219.
43-قلقشندي، منبع پيشين، ج4، ص 246.
44-همداني، منبع پيشين، ص 48.
45-ياقوت، منبع پيشين، ج2، «ماده ي حجاز»، ص 219.
46-منبع پيشين، ج4،«ماده ي عروض»، ص 112.
47-منبع پيشين، ج5،«ماده ي يمامه»، ص 442.
48-منبع پيشين، «ماده ي هجر»، ص 393.
49-منبع پيشين، «ماده ي احساء»، ج1، ص112.
50-منبع پيشين، ج5، «ماده ي يمن»، ص 447.
51-جوادعلي، منبع پيشين، ج1، ص 135.
52-همداني، منبع پيشين، ص 51؛ آلوسي، منبع پيشين، ج1،ص 203؛ ياقوت، منبع پيشين، ج5، «ماده ي يمن»، ص 447.
53-آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص 203.
54-اخبار عبيدبن شرية، ملحق به کتاب التيجان، ص 315؛ مسعودي، مروج الذهب، ج2، ص 233.
55-آلوسي، منبع پيشين، ج3، ص 36؛ عبدالوهاب عزام، منبع پيشين، ص 26.
56-مقدسي، احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ص 79 (درباره ي طائف سخن مي گويد و يادآور مي شود که هواي آنجا «شامي»است)؛ ياقوت، منبع پيشين، ج2، ماده ي «حدواء»ص 229.
57-H.Lammens,Le Berceau de L'Islam,p.18
58-عبدالوهاب عزام، منبع پيشين، ص 26.
59-آلوسي، منبع پيشين، ج1، ص 59. و «نکباء» بادي است که جهت وزش آن با بادهاي معروف تفاوت دارد. همچنين براي دو بيت اخير معني روشن و اطمينان بخشي نيافتم-م.
60-منبع پيشين، ص 78.
61-منبع پيشين، ص 92.
62-منبع پيشين، ج3،ص 361.
63-ياقوت، منبع پيشين، ج2،«ماده ي يمن»، ص 448.
64-آلوسي، ج3، ص 362.
65-عبدالوهاب عزام، منبع پيشين، ص 27-28.
66-Lammens,op.cit.t,I.p.19.
67-منبع پيشين.
68-ياقوت، منبع پيشين، ج5، «ماده ي دارات»، ص 424 به بعد.

منبع مقاله :
سالم، عبدالعزيز، (1391)، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه ي باقر صدري نيا، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.