فال حافظ خوانش خواننده محور

در این پژوهش برآنیم تا با اتخاذ رویکرد واسازی، به بررسی ویژگی های مدار ارتباطی حاصل از فرایند فال بپردازیم. برای این منظور نخست نقش عواملی از جمله فال گیرنده، متن فال، و سایر عوامل بینامتنی تأثیرگذار را در این فرایند
دوشنبه، 23 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فال حافظ خوانش خواننده محور
چکیده:
در این پژوهش برآنیم تا با اتخاذ رویکرد واسازی، به بررسی ویژگی های مدار ارتباطی حاصل از فرایند فال بپردازیم. برای این منظور نخست نقش عواملی از جمله فال گیرنده، متن فال، و سایر عوامل بینامتنی تأثیرگذار را در این فرایند فرهنگی بررسی می کنیم. سپس با بکارگیری نظریات رابرت یاوس (1974) و کارل پوپر (1972) درباره افق انتظارات و تحلیل چند نمونه فال از کتاب «فال های شگفت انگیز حافظ» نگارش خرمشاهی و تبریزی (1389)، نشان می دهیم چگونه خواننده با پاره ای از افق انتظارات و پیش فهم ها، حافظ خود را خلق می کند تا از میان غزل، تنها بیتی را به مثابه بیت پاسخگوی خود بیابد؛ بیتی که در ظاهر، چونان حلقه ای در زنجیره سایر ابیات قرار می گیرد، ولی به دلیل پیوستگی بیناذهنی خواننده با متن فال، انسجام میان ابیات غزل فرو می ریزد. هدف از این پژوهش، بررسی مدار ارتباطی و نمایاندن شیوه خواندن متن شعر حافظ به مثابه فال توسط خواننده، است.

 

1. مقدمه

فال حافظ از آن دست پدیده های فرهنگی به شمار می آید که مردم ایران از دیرباز با آن مأنوسند. با وجود اینکه زندگی روزمره با تغییراتی همراه بوده است که وقت مطالعه را از مردم می رباید، پر بیراهه نیست که بگوییم مردم در شب هایی که از مناسبت های فرهنگی ویژه ای برخوردارند، دست به دیوان حافظ می برند و پس از نیّت فال می گیرند.

سجودی (1389) در ستون «نگاه نشانه شناس» در یادداشتی با نام «کودکان خیابانی و فال حافظ» در روزنامه شرق(6)، به طور ضمنی، تقسیم بندی ای را از کارکردِ غزل حافظ در بافت های متفاوت ارائه می کند. این گونه می نماید که وی سه سطح را برای کارکرد این غزلیات قائل باشد؛ نخست، متن تقدیس شده با خوانش های ثابت و تغییر ناپذیر در میان ادبا؛ دوم، متنی با خوانش پذیری متکثر در نگرش های معاصرتر (وی این دو سطح را مربوط به فضای دانشگاهی و اندیشه ورزی روشنفکری می داند)؛ و سوم، تفأل در میان طیف گسترده تری از مردم. در ادامه، وی می افزاید:

« خود این نقش های متفاوت گواه کثرت پذیری خوانش متن از جمله متن غزلیات حافظ هستند و بدیهی است که هیچ کس نمی تواند یکی از این نقش ها را به عنوان حقیقت غزل حافظ مصادره و نقش های دیگر را بی اعتبار کند. این نقش های متفاوت قابلیت های متن در بافت های متفاوت هستند» (همان).

شاید به دلیل تکرار، امروزه به فال حافظ به مثابه امری طبیعی و حتی فراطبیعی نگریسته می شود و بینامتنیت های موروثی بر غنای این تصور می افزاید. سجودی می نویسد:

« گفته می شود یکی از راه های طبیعی شدن پدیده ها و از کار افتادن جنبه های دلالتگر یا به عبارتی معنادار آنها، یعنی از کار افتادن جنبه نشانه ای آنها و خوانش پذیریشان تکرار است. هر چه بیش از حد تکرار شد، عادی می شود، عادت می شود و وقتی عادت شد دیگر دیده نمی شود، یعنی خوانش پذیری اش را از دست می دهد و به امر بدیهی تبدیل می شود...» (همان).

در این پژوهش، تلاش ما آن است تا با بکارگیری رویکرد نشانه شناسی پساساختگرا و بنا بر تقسیم بندی سجودی از کارکرد غزل های حافظ، به سراغ سطح سوم کارکرد غزل حافظ یعنی فال برویم و این فرایند فرهنگی- ارتباطی را واسازی کنیم. از همین رو، با مورد توجه قرار دادن نقش خواننده در فال، به مثابه ی امری کاملاً برساخته و فرهنگی، ساختگی بودن و تکثر خوانش ها را در این فرایند نشان دهیم. پرسش هایی که بنیان این پژوهش را شکل می دهند، عبارتند از: عوامل اصلی شرکت کننده در فرایند فال کدامند؟ نقش هر کدام از این عوامل در خوانش فال چیست؟ چگونه خواننده به خوانش پاسخگوی پرسش خود می رسد؟

به منظور بررسی واسازانه خوانش فال، باید ویژگی های مدار ارتباطی حاصل از فال حافظ را میان خواننده و متن شعری فال، توصیف کنیم. از همین رو نخست عوامل اصلی شرکت کننده را در این تعامل فرهنگی شناسایی و نقش هر یک را تا حدی تبیین می کنیم. به طور کلی، به نظر می رسد در این کنش ارتباطی- فرهنگی، فرایند فال، سه مشارکت کننده اصلی وجود داشته باشد: نخست، فال گیرنده، دوم، متن شعری حافظ، و سوم، بینامتنیت های فرهنگی.
 

2. فال گیرنده: خواننده هدفمند

فال گیرنده در ابتدای فرایندِ فال با نیّتی دست به کتاب حافظ می برد؛ به بیانی دیگر وی خواننده ای هدفمند است که با افقی از انتظارات(7) به سراغ متن شعر حافظ می رود. کالر (2002 [1388]) در مقاله «نشانه شناسی به مثابه نظریه خواندن» از قول یاوس (1974) می گوید: « یک اثر معنای موروثی ندارد: سخن نمی گوید، آن طور که بیشتر بوده است، بلکه تنها پاسخ می دهد» (1388، ص 108). وی، در ادامه، از قول کارل پوپر (1972) می گوید: « در هر موردی افق انتظارات نقش چهارچوب ارجاع را بازی می کند که بدون آن تجارب، مشاهدات و غیره، معنایی ندارند» و می افزاید که معنای اثر پاسخ به پرسش هایی است که به واسطه افق انتظارات مطرح شده است (1388، ص 108).

ساسانی (1389) بر این باور است که پیش تجربه ها و پیش دانسته های خوانش گران هنگام خوانش هر متن انتظاراتی را برای خوانشگران مطرح می سازد و در نهایت، با جهت دادن به تفسیر آنان، معنای خاصی را در پی می آورد (همان، ص 225). افزون بر اینکه وی تمام پیش تجربه ها، پیش دانسته ها، و پیش داوری های(8) فهمنده [همان خوانشگر](9) را هنگام برخورد با متن پیش فهم(10) می نامد و معتقد است پیش فهم هم می تواند به پیوستگی(11) متن کمک کند و هم باعث سوء تعبیر یا سوء فهم [یا ناپیوستگی] شود (همان، ص 241). از آنچه که ساسانی مطرح می کند می توان پی برد که مرحله پیش فهم بر مرحله شکل گیری افق انتظارات خواننده مقدم است و به بیانی دقیق تر، بُنیان پرسشهاییست که در مرحله ی افق انتظارات در ذهن خواننده ی هدفمندِ فال نقش بسته است.
بنابراین، افق انتظارات بر خوانش فال گیرنده- خواننده هدفمند- از متن شعری حافظ تأثیر می گذارد و نقش اصلی را در فرایند خواندن متن شعری به مثاله فال بازی می کند و سبب می شود خوانند با بیتی، در مقام پاسخ پرسش خود، از غزلی چند بیتی احساس پیوستگی کند. نیت خواننده هدفمند همان انتظارات وی از فال، و افق محدوده یا چارچوب ارجاع است.

و اما در خصوص پیوستگی لازم است اشاره شود که ساسانی پیوستگی را امری بیناذهنی(12) معرفی می کند که به فهمنده ی متن مربوط است (همان، ص 234). وی در این خصوص نظریات گوناگونی را از جمله نظرات براون و یول(13) (1983) و گرنسباخر و گیون(14) (1995) مطرح و در پایان، نظر خود را در این باره ارائه می کند:

«... خوانش گر متنِ (چند شیوه) ممکن است، چه کم چه زیاد، معنایی متفاوت از منظور سازنده ی متن را بپروراند. و آن چیزی که به ساخت معنایی مشابه منظور سازنده ی متن کمک می کند یا باعث ساخت معنایی متفاوت، هر چند اندک، می شود زمینه ی مشترک و نامشترک دو سوی آن کنش ارتباطی در هر نوعی است. در واقع در اینجا با کارکرد دوگانه ی این زمینه سروکار داریم: کمک به پیوستگی و باعث ناپیوستگی.» (1389، ص 234 و 235)

خرمشاهی (1389) در کتاب «فال های شگفت انگیز حافظ» که به نقل حدوداً دویست مورد از فال های حافظ پرداخته است، درباره یکی از موارد فال گیری توسط شاه عباس صفوی روایتی می کند که شاه عباس در لشکرکشی به تبریز دچار تردید می شود و فالی به دیوان حافظ می زند که بیتی(15) می آید. خرمشاهی درباره این بیت شرحی می دهد که درخور توجه است: « یعنی غزلی می آید که این بیت موافقش است. آخر، همه غزل جواب یک فال نیست. باید «بیت الفال» را پیدا کرد. آن بیتی که به اصطلاح برجسته تر است یا گم شده ما آن است یا سخنگوی غزل آن است» (همان، ص 29). همان گونه که از سخنان خرمشاهی پیداست بیت موافق، بیت الفال، گم شده ما، و سخنگوی غزل، همه و همه حکایت از متنی شعری دارد که با پاره ای از افق انتظارات خواننده همخوانی داشته و خواننده صرفاً با آن بیت احساس پیوستگی کرده است. بنابراین، افق- محدوده ارجاع- سبب می شود تا خواننده هدفمند به دنبال تنها یک بیت باشد که به قول خرمشاهی با گم شده اش جور آید.

یادآوری نکته ای در اینجا ضروری می نماید، به نظر می رسد خرمشاهی در قسمت های بعدی درباره این پندار خود تردید می کند و می گوید: « من هم اوایل این گونه فکر می کردم که این تأویل پذیری و دو پهلو بودن شعر حافظ و اینکه با حال خودمان جورش می آوریم، باعث درست آمدن فال ها می شود. این قول و نظر اول من بود.» (همان، ص 37). وی در ادامه نمونه هایی را می آورد که نشان دهد فال حافظ حتی دقیقاً در پاره ای از موارد به مصداق های بیرونی ارجاع می دهد. برای نمونه، فالی را به روایت احمد شاملو نقل می کند که در آن به نام خواهر شاملو و حتی حفظ سکوت وی در زندان سیاسی اشاره شده است: به سان «سوسن» اگر ده زبان شود حافظ/ چون غنچه پیش تواش «مهر بر دهن باشد» (همان 44-45). اما دو نکته هست که به نظر می رسد خرمشاهی بدان بی توجه بوده است. نخست اینکه وی می گوید: « دوست حافظ پژوه دانشور نکته دانم فرمود که ما گمشده و پاسخ خود را در این بیت پایانی غزل یافتیم» (همان) [تأکیدها در متن نقل شده از نگارندگان این مقاله است]. بگذارید این جمله نقل شده از شاملو را تحلیل کنیم. شاملو می گوید «ما» که با توجه با بافت متنی بلافصلی که در این صفحه، از فضای گفتمانی حاکم بر روح و روانِ «ما» ارائه شده است، می توان پی برد که «ما» همان خوانندگان هدفمندی هستند که افق انتظارات یا به قول پوپر «چهارچوب ارجاع» آنها را نگرانی هایی شکل می داد از قبیل اینکه مبادا فرد دستگیر شده یعنی سوسن نام همرزمان خود را فاش کند. اکنون این «ما» با افق انتظارات معین خود از غزلی هفت بیتی، در بیت پایانی، بیت الفال- گمشده و پاسخ- خود را می یابد و رابطه ای بیناذهنی بر پایه ی پیوستگی میان افق انتظارات خواننده ی هدفمند با متن شعری پدید می آید. دوم، اینکه تمام این بینامتن ها دست به دست هم می دهند تا خواننده هدفمند از «سوسن» در جهان ممکن شعری حافظ سوسنی را دریافت کند، که از آنِ خود است. و از همین مجراست که حافظی نو به نام حافظِ خواننده پدید می آید.

خواننده هدفمند در آن گفتمانی فال گیری با مرگ حافظِ مؤلف، حافظ خود را بنا می نهد. از همین رو، خوانشگر متن شعریِ فال، که تحمیل هر گفتمانی را از سوی مؤلف طرد می کند، خواننده هدفمند است. وی با خوانشی که در محدوده افق انتظارات خود انجام می دهد، حافظ و کل جهان گفتمان شعری حافظ را از آن خود می کند، و به دنبال جهان ارجاع خود در متن شعر حافظ می گردد. به بیانی دیگر، خواننده هدفمند تلاش می کند تا با جهت گیری(16) در خوانش متن شعری فال، به پاسخ پرسش های خود برسد و انتظارات خود را برآورده کند.
 

3. متن شعری حافظ؛ حافظِ خواننده

به نظر می رسد نقش متن شعری حافظ در این رابطه تابع گذر زمان باشد. یعنی دیوان حافظ که در ابتدای فرایند توسط خواننده هدفمند به دست گرفته می شود، به مثابه متنی پویا باشد. پویایی این متن ریشه در بینامتنیت فرهنگی ای دارد که این متن شعری با خود در طی گذر تاریخ به دوش می کشد و همین نکته سبب می شود که مؤلف آن یعنی حافظ در فرایند فال نقش پررنگی را، در نگاه خواننده، به خود بگیرد. در همین راستا، به اصطلاحات «فال حافظ» یا «دیوان فال حافظ» توجه کنید. در واقع، مؤلف به رغم آنکه به لحاظ زیستی درگذشته است ولی نام او حضوری به مثابه سوژه ای پویا و پاسخگو برای خواننده دارد. بنابراین در گام بعدی فرایند فال یعنی زمانی که خواننده هدفمند متن شعری حافظ را می خواند متن در جایگاهی قرار می گیرد که به خود نقش سوژه را می گیرد؛ سوژه ای به نام حافظ؛ حافظی که پاره گفتارهای او از زبان خواننده هدفمند جاری می شود. بنابراین، به نظر می رسد حافظ، در آنِ گفتمانی فال گیری، در مقام سوژه ای پاسخگو حضور داشته باشد.

اما به رغم پذیرفتگی دیوان حافظ در میان خوانندگان به دلیل بینامتنیت های فرهنگی انباشته و در نتیجه، قرار گرفتن حافظ در جایگاه سوژه پاسخگو برای آنان، همزمان با خوانش از سوی خواننده، به ویژه به دلیل وجود افق انتظارات در خواننده، حافظ نویی خلق و حضور مؤلف به مرگ کشانده می شود. به بیان دیگر، خواننده هم حافظ را سوژه پاسخگوی خود می داند و هم با افق انتظارات (محدوده ارجاعی) خود، حضور حافظ را نفی می کند تا به خوانشِ پاسخگوی پرسش ها و خواست های خود برسد. حتی گفتمان هایی که در متن شعر حافظ حضور دارند، مانند آنچه که سجودی (1386) از آنها به مثابه گفتمان های متقابل زهد و رندی یا زرین کوب (1381) به مثابه عشق یاد می کند، همگی برای دریافت پاسخ توسط خواننده هدفمند، به مؤلفه ها و دال های باز و سیال متنی گسترش می یابند، دال هایی که هر دم برای خواننده به تعویق می افتند تا شاید وی به پاسخ خود برسد.

در اینجا، بر مشخصه نوشتاری(17) متن شعر حافظ به ویژه در فرایند فال، تأکید می کنیم زیرا فال متنی است که با وجود خوانش های مکرر، هر بار توسط فال گیرنده (خواننده هدفمند) تأویلی نو از آن زاده می شود و با توجه به افق انتظارات خواننده، بخشی از آن مورد توجه قرار می گیرد و دریافت می شود و در واقع، معنای متن شعری حافظ برای خواننده تابع محدودیتی نیست. بارت (1988 [1388]) در مرگ مؤلف می نویسد: « با حذف مؤلف، ادعای کشف رمز متن به ادعایی بیهوده بدل می شود. مؤلف قائل شدن برای متن، یعنی تحمیل حدی به آن، یعنی قائل شدن یک مدلول نهایی برای آن، و سرانجام یعنی بستن نوشتار» (همان: 183). وی در ادامه می افزاید: « فضای نوشتار فضایی است که باید بر فراز آن چرخید و نه آنکه به آن رخنه کرد، نوشتار پیوسته معنایی پیش می کشد تا پیوسته آن را از پیش بردارد و نوعی رهاییِ نظام یافته از معنا را در بر دارد» (همان، ص 183-184). ساسانی بر این باور است که خوانش گر تولید کننده معنا و معناساز است و در فرایند معناپردازی، مشارکت فعال دارد و صرفاً معنا خوان نیست (همان: 226). وی در ادامه نتیجه می گیرد که در فرایند معناپردازی، همزمان معنا تولید و خوانده می شود، چه با حضور چه در غیاب سازنده یا سازندگان متن و در نهایت می گوید: « معنای متن صرفاً با ساخت متن تمام نمی شود، بلکه در هر بار خوانش، تازه متولد می شود» (همان).
 

4. سایر عوامل بینامتنی

از عنوان این قسمت از مقاله چنین بر می آید که پیش انگاری نگارندگان مبتنی بر بینامتنی بودن ماهیت خواننده و متن شعری حافظ است. اما سایر عوامل بینامتنی تأثیرگذار بر فرایند خوانش کدامند؟ بینامتنیت فرهنگی نه تنها بر کل فرایند خوانش و خوانش پذیری متن شعر حافظ تأثیر می گذارد بلکه با حضور انتزاعی خود، بر سوژه بودگی یا حافظ بودگی متن شعر برای خوانندگان، تأثیرگذار است. تمام روایت هایی که درباره تأثیرگذاری فال حافظ، یا حتی پاسخگویی هدفمند فال حافظ به فال گیران و غیره وجود دارند، دست به دست هم می دهند تا این متن را، در نگاه خواننده، هنگام فرایند ارتباطی فال به سوژه ای پویا و پاسخگو تبدیل کند و همزمان، خواننده در انتظار پاسخ خود باشد. به بیان دیگر، بینامتنیت فرهنگی- تاریخی نقش عمده ای را در شکل دادن به این باور اجتماعی و اعتقادی(18) دارد که حافظ پاسخگوست و از عالم غیب با خبر. تا پاسخگوی وی باشد و بتواند با آن بیت رابطه بیناذهنی بر پایه پیوستگی را برقرار کند، از همین رو، سوژه اصلی و خوانشگر متن، خواننده هدفمند است و بینامتنیت فرهنگی و افق انتظارات وی بر خوانش فال تأثیرگذار می گذارد.
اکنون، در پایانِ مباحث نظری، نتیجه می گیریم خواننده هدفمند خوانشگری آزاد است که به رغم باور به کنش فرهنگی فال و حضور صفر(19) حافظی پاسخگو، حافظ را با همه گفتمان های شعری اش می میراند تا افق انتظاراتش برآورده شود و بیت الفالی را بیابد تا نیاز وی را در قالب چهارچوب ارجاع برآورده کند و پاسخ پرسش وی باشد.

طرح واره شماره ی 1 خلاصه ایست از آنچه که در کل فرایند خوانش شعر به مثابه ی فال روی می دهد:
 

5. بررسی موردی فال حافظ

فال حافظ ارتباط و فرایندی بینافرهنگی و بیناذهنی است که خواننده هدفمند، همان فال گیرنده، با پاره ای از افق انتظارات به سراغ متن شعر حافظ می رود، و در آن گفتمانی فال گیری، برای یافتن بیت «گمشده خود» حضور خیالیِ حافظ را به مرگ می کشاند. خواننده نقش اصلی را در خوانش متن شعر دارد به گونه ای که حتی گفتمان های نظام متنی شعر را پس می زند و با خلق حافظی نو، به واسطه افق انتظاراتِ خود، از آنها تأویلی ارجاعی می سازد.
از همین رو، برای تحلیل آنچه که در این ارتباط اتفاق می افتد به سراغ چند فالی از کتاب «فال های شگفت انگیز حافظ» (خرمشاهی و تبریزی، ص 1389) می رویم و نشان می دهیم چگونه خواننده با محدوده ارجاعی خود سعی می کند حافظ را به گونه ای بخواند تا پاسخ خود را بیابد. به بیانی دیگر، حافظی را، بر پایه پیوستگی بیناذهنی، بسازد که از آن خود باشد و نقش و انسجام(20) بیت الفال ذکر شده را در هر مورد از فال گیری، در ساز و کار تولید معنای خود غزل نادیده بگیرد.

نخستین موردی که برای بررسی در این پژوهش برگزیدیم «حکایت سی و سوم» از مجموعه حکایت هاییست که خرمشاهی و فانی آنها را به مثابه ادله هایی بر پاسخگویی دقیق حافظ به فال گیرندگان ذکر کرده اند. ابتدا مروری می کنیم بر این حکایت:
 

طرحواره ی1: فرایند خوانش فال

" ... دوشیزه ای صاحب جمال و کمال «طلعت» نام که دارای قلمی شیوا بود در یکی از مجلات هفتگی تهران مقالات انتقادآمیز در اطراف سخنان خواجه نوشت که مورد بحث و گفتگوی محافل ادبی گردید و در یکی از این محافل قضاوت را از خواجه تفأل زدند و این غزل آمد:

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد*** بنده طلعت آن باش که آنی دارد" (همان، ص 186)

برابر با بافت ارائه شده از موقعیتی که منجر به فال گیری شده است، می توان دریافت که پیش فهم خوانندگان هدفمند را وجود «دوشیزه ای صاحب جمال و کمال» به نام «طلعت» با قلمی شیوا/ شکل داده است که «مقالات انتقاد آمیزی» را درباره سخنان حافظ می نگاشته و مقالات وی «مورد بحث و گفتگوی محافل ادبی» بوده است. تمام این پیش فهم ها منجر می شوند تا آن محافل برای «قضاوت» به فال حافظ روی بیاورند، پس قضاوت پرسشی است که خوانندگان هدفمند فال به دنبال پاسخ آن بوده اند و این پرسش به واسطه افق انتظاراتِ آنان مطرح شده است. هنگام آغاز خوانش، تمام این پیش فهم ها و انتظارات افقی را در ذهن خوانندگان می سازند که در حکم چهارچوب ارجاع و در این مورد حتی مصداق آنان عمل می کنند یعنی همان «طلعت» با تمام ویژگی هایش. بنابراین رابطه ای بیناذهنی بر پایه اصل پیوستگی میان خوانندگان با مطلع غزلی ده بیتی بوجود می آید.

اما خوانندگان با چه انتظاراتی به سراغ خوانش شعر می روند تا تنها این تک بیت را به مثابه پاسخ خود می یابند؟ هر چند به سخنی می توان با توجه به متن ارائه شده درباره این فال به فضای گفتمانی حاکم بر محافل ادبی در آن برهه از زمان پی بُرد اما با نگاه به غزل موردِ فال، پرسشس مطرح می شود که ما را به آنچه انتظارات خواننده می نامیم، رهنمون می سازد: چرا « یکی از این محافل» این بیت را به مثابه پاسخ فال خود تلقی نکرد: «خمِ ابروی تو در صنعت تیراندازی/ برده از دست، هر آنکس که کمانی دارد»؟ مگر نه آنکه «طلعت» صاحب جمال بوده است؟ آیا صرف وجود واژه «طلعت» در بیت نخست می تواند دلیل کافی و وافی برای گزینش آن بیت به مثابه بیت الفال باشد؟ آشکار است انتخاب بیت پیش گفته سبب می شود تا طلعت بر حق باشد اما گزینش بیت نخست این غزل به صراحت هر شاهد زیبارویی را نفی می کند. از اینجا می توان نتیجه گرفت که نقش جهت گیری تأثیر فراوانی در خوانش فال دارد و اساس پیوستگی بیناذهنی را با هر بیتی تشکیل می دهد. بنابراین، به نظر می رسد وجود واژه هایی در شعر مانند «طلعت» و انطباق آنها با مرجع های بیرونی به هیچ روی نمی تواند دلیل محکمی برای گزینش یک بیت به مثابه بیت الفال باشد بلکه این جهت گیری خوانش با انتظارات خواننده است که نقش عمده ای را بازی می کند.

از سوی دیگر، پرسشی مطرح می شود؛ جمله های درون بیت الفال از چه منشی برخوردارند که خوانندگان با آن احساس قرابت و پیوستگی می کنند؟ نخست، وضعیتی از این امور را بیان می کند: « شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد». خواننده ای که برای «قضاوت» درباره کسی « صاحب جمال» و قلم او، دست به دیوان حافظ برده است، با این مصراع احساس پیوستگی می کند چرا که شاهد، مو، و میانی همگی در متون انباشته فرهنگی زبان فارسی اشارت به زیبایی دارند و بنا بر پیش فهم خوانندگان- که افق انتظارات آنان را شکل می دهد- و خوانش جهت مندِ آنان، این شاهد که از سوی متن نفی می شود کسی نمی تواند باشد جز خود طلعت صاحب جمال. پس از بیان این وضعیت و نفی موضوع مورد فال در متن شعری، گویی شاعر از خواننده می خواند تا وارد عمل شود و برای او کاری بکند: «بنده طلعت آن باشد که آنی دارد» این کار چیست؟ بنده طلعت آن بودن؛ که بر «آن» از طریق نشاندار شدنش، یعنی «که آنی دارد»، تأکیدی زیباشناختی شده است و با این ترفند از سایر آن های همگن جدا شده است.

مورد دیگری را که برای بررسی در این مقاله برگزیده ایم «حکایت بیست و هفتم» است. نخست، نظری بیفکنیم بر متن این حکایت:

«... کریم خان زند برای اطلاع از توفیق یا عدم توفیق در تصرف یکی از نقاط مورد نظر تفأل می زند و این غزل می آید:

ساقی به نور باده برافروز جام ما*** مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما»

(همان: 184) [تأکید عیناً در متن حکایت آمده است.]

متن این حکایت از پرسشی آغاز شده که مبنای فالگیری بوده است؛ اطلاع از توفیق یا عدم توفیق در تصرف ... آشکار است که پیش فهم فال گیرنده در این فال همانا قصد فال یعنی تصرف جایی بوده است. این پیش فهم افق انتظاراتی را در وی بوجود آورده است و متعاقباً، چهارچوب ارجاع برای وی شکل می گیرد یعنی تأیید یا نفی تصرف. از سوی دیگر، انتظارات پرسش در او بوجود می آید. اما این انتظارات نقش دیگری را نیز بر عهده دارند که در فال پیشین از آن به عنوان جهت گیری خوانش یاد کردیم.

توجه کنید به متن شعر که از سه بخش تشکیل شده است نخست: «ساقی به نور باده برافروز جام ما»، دوم: «مطرب بگو»، و سوم: «که کار جهان شد به کام ما». توجه کنید که زمان در دو بخش ابتدایی شعر، زمان حال گفتمانی است در حالی که در بخش پایانی گذشته روایت است. دو بخش نخست حکایت از شادمانی گوینده آن یعنی شاعر دارند از رویدادی که در بخش پایانی روایت آن شده است: « کار جهان شد به کام ما». بی تردید خواننده هدفمند در آن موضع قدرت که نیت تصرف جایی را دارد با این روایت احساس پیوستگی می کند. چه چیز بهتر از آنکه کار جهان به کام ما یعنی همان فال گیرنده، باشد و این نیست جز همان جهت گیری خوانش که بیتی را از غزلی ده بیتی به مثابه بیت الفال بر می گزیند تا برآوردکننده انتظارات فال گیرنده باشد و وی را به تصرف ترغیب کند و نه اینکه باز دارد. چه بسا اگر هدف و افق انتظارات فال گیرنده دوری از تصرف بود بیت پنجم این غزل را بر می گزید: « ای باد اگر به گلشنِ احباب بگذری/ زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما».
 

6. نتیجه گیری

در این پژوهش کوتاه نشان دادیم که فال پدیده ای بدیهی نیست بلکه فرایندی است بر ساخته و مبتنی بر جهت گیری خوانش فال گیرنده برای برآورده کردن افق انتظارات. در مقدمه پژوهش سه پرسش را مطرح کردیم: عوامل اصلی شرکت کننده در فرایند فال کدامند؟ نقش هر کدام از این عوامل در خوانش فال چیست؟ چگونه خواننده به خوانش پاسخگوی پرسش خود می رسد؟

همان گونه که دیدیم در فال، سه عامل اصلی ایفای نقش می کنند: خواننده هدفمند، متن شعری فال، و عوامل بینامتنی؛ خواننده هدفمند با پاره ای از پیش فهم ها و افق انتظارات به سراغ متن شعری فال می رود و سعی می کند با از آنِ خود کردن متن شعری حافظ- جهت گیری خوانش- حافظ خود را بیافریند و پاسخی را بگیرد تا برآورد کننده انتظاراتش باشد. در این فرایند، جهت گیری در خوانش اساس پیوستگی بیناذهنی خواننده با متن شعری فال را تشکیل می دهد. همچنین، سایر عوامل بینامتنی از جمله بینامتنیت های فرهنگی تأثیر بسزایی بر خوانش پذیری شعر حافظ در مقام متن فال دارند.

افزون اینکه بررسی بیت الفال ها نشان داد که جمله های امری با مشخصه زمان حال گفتمانی می توانند نقش مهمی در ایجاد حس پیوستگی میان خواننده با متن خوانده شده از طریق تأیید یا رد عملی و یا فراخوانی خواننده به عملی، داشته باشند. از سوی دیگر، جمله ها به زمان گذشته روایت نقشِ توصیف کننده وضعیت گفتمانی موضوع فال را داشتند.

نویسندگان: فرید دهقان طرزجانی (1)- فرزان سجودی (2)
 

پی نوشت ها :

1. دانش آموخته کارشناسی ارشد دانشگاه پیام نور tchaikowsky 2005 @ yahoo. com
2. دانشیار دانشگاه هنر fsojoodi @ yahoo. com
3. horizon of expectation
4. preconception
5. coherence
6. متن کامل این یادداشت در نشانی الکترونیکی زیر در دسترس است: http:// sharghnewspaper. ir/ Released/ 89-07-08/ 458. htm
7. horizon of ezpectation
8. prejudice
9. نوشته های میان نشانه ی قلاب [] افزوده ی نگارندگان این مقاله است.
10. preconception
11. coherence
12. intersubjective
13. Brown and Yule
14. Gernsbacher and Givón
15. عراق و فارس گرفتنی به شعر خوش حافظ/ بیا که نوبت بغداد وقت تبریزست.
16. orientation
17. writerly
18. شعیری (1385) بر این باور است که باور اجتماعی و اعتقادی ریشه در بافت های فرهنگی و مذهبی دارد و این بعد را بر «دانستن» مقدم می داند (همان: 63).
19. ساسانی حضور صفرِ سازنده ی متن را به حضوری غیر فیزیکی و غیر جسمانی تعبیر می کند (1389: 226).
20. cohesion

فهرست منابع تحقیق:
خرمشاهی، بهاء الدین، فانی تبریزی (1389)، فال های شگفت انگیز خافظ، تبریز، انتشارات آیدین.
زرین کوب، عبدالحسین (1381)، از کوچه رندان: درباره زندگی و اندیشه حافظ، تهران، انتشارات سخن.
ساسانی، فرهاد (1389)، معناکاوی: به سوی نشانه شناسی اجتماعی، تهران، نشر علم.
سجودی، فرزان (1386)، «غزل حافظ: عرصه تقابل دو گفتمان»، حافظ پژوهی (دفتر دهم)، به کوشش جلیل سازگار، دهمین کنگره یادروز حافظ/ 1386، صص 105-112.
(1389)، «کودکان خیابانی و فال حافظ، یادداشتی در ستون نگاه نشانه شناسی، روزنامه شرق»، نشانی وبگاه:
http:// sharghnewspaper. ir/ Released/ 89-07-08/ 458. htm
شعیری، حمیدرضا (1385)، تجزیه و تحلیل نشانه- معنا شناختی گفتمان، تهران، انتشارات سمت.
کالر، جاناتان (1388)، در جستجوی نشانه ها: نشانه شناسی، ادبیات، واسازی، (مترجمان: لیلا صادقی و تینا امر الهی، ویراستار: فرزان سجودی)، تهران، نشر علم.
Brown, G. and George Yule. (1983), Discourse Analysis. Cambridge: Cambridge University Press.
Gernsbacher, M.A. and Talmy Givón.(1995), Coherence in spontaneous Text, Amsterdom/Philadelphia: John Benjamins Puplishing Company.
Jauss, H. R. (1974). ‘Literary History as a Challenge to Literary Theory,’ in New Directions in Literary History, ed. Ralph Cohen, Baltimore: Johns Hopkins University Press, p. 13.
Popper, K. (1972). ‘Naturgezetze und Theoretische Systeme,’ in Theorie und Realitat, ed. Hans Albert. Tubingen: Mohn, p. 49.

منبع مقاله :
دبیرمقدم، محمد، (1391)، مجموعه مقالات هشتمین همایش زبان شناسی ایران (جلد اول)، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط