دسايس استعمار بريتانيا بر ضد استقلال و آزادي ايران در عصر مشروطيت ( 1 )

جنبش موسوم به انقلاب مشروطيت ايران، علل گوناگوني دارد که در رأس آنها بايد از تکاپوي ديرين ملت ايران براي « نجات و رهايي از ظلم و استبداد داخلي » و « دفع تجاوز استعمار خارجي » ياد کرد.
سه‌شنبه، 31 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دسايس استعمار بريتانيا بر ضد استقلال و آزادي ايران در عصر مشروطيت ( 1 )
دسايس استعمار بريتانيا بر ضد استقلال و آزادي ايران در عصر مشروطيت ( 1 )

 

نويسنده: حجت الاسلام و المسلمين علي ابوالحسني ( منذر )




 

استبداد، تحصن سفارت انگليس

1. رهايي از استبداد و استعمار، دو انگيزه ي مهم در برپايي نهضت مشروطيت

جنبش موسوم به انقلاب مشروطيت ايران، علل گوناگوني دارد که در رأس آنها بايد از تکاپوي ديرين ملت ايران براي « نجات و رهايي از ظلم و استبداد داخلي » و « دفع تجاوز استعمار خارجي » ياد کرد.
پيش از مشروطه، هزاران سال « نظام خودکامگي » و « رژيم استبدادي » بر کشور ايران حکمفرما بود و فقدان يک قانون مدون، ثابت و عام براي کارگزاران دولت ( که ضمن تعيين حقوق مردم و وظايف دولتمردان، شاه و زيردستان وي را از تجاوز به حقوق ملت باز داشته و به انجام مسئوليت هاي خويش ملزم سازد ) منشأ بسي ظلم ها و تجاوزها مي گرديد.
اين امر، همراه با سير انحطاط و تنزل فزاينده حکومت قاجار، به تدريج، طبقات مختلف جامعه ايران را به ستوه آورد و با به بن بست رسيدن اقدامات رفرميستي بعضي سياستمداران اصلاح طلب، آنان را ( تحت رهبري روحانيت ) به سمت يک انفجار وسيع اجتماعي و سياسي- که انقلاب ناميده مي شود- پيش برد.
عامل مهم ديگر در برپايي جنبش را بايد در دخالت روزافزون بيگانگان در مقدرات کشورمان از ابتداي دوران قاجار به بعد، جستجو کرد. عهدنامه هاي تحميلي و خفت بار همچون قراردادهاي گلستان و ترکمان چاي ( با روس تزاري ) و قرارداد جدايي هرات و افغانستان از ايران ( با انگلستان ) در نيمه اول قرن 19 ميلادي، بخش هايي مهم از کشورمان را جدا ساخت و ميدان را براي تحکم و تجاوز بيگانگان به مقدرات اين سرزمين هموار نمود. در پي آن نيز، نوبت به واگذاري امتيازات استعماري به کمپاني هاي فرنگي رسيد که هر يک شرحي دراز و جانسوز دارد؛ همچون امتيازهاي رويتر و رژي تنباکو و امتياز نفت دارسي، و امتياز چاپ و پخش اسکناس توسط بانک شاهنشاهي ايران و انگليس، و نيز اخذ وام هاي سنکين و کمرشکني که دولت ايران ( در زمان مظفرالدين شاه و پيش از آن ) از بيگانگان گرفته و بازپرداخت آنها نوعاً با شروط کمرشکن و استقلال بربادده همراه بود و متأسفانه پول آن وام ها نيز به مصرف درستي نمي رسيد. مشاهده اين روند خطرناک، رجال مردم دوست و وطن خواه ( و در رأس ايشان علماي دين ) را به چاره جويي واداشت و آنان پس از رايزني هاي بسيار، چاره اساسي کار را، به درستي در قانونمند کردن روند اداره کشور، و محدود کردن قدرت مطلقه شاه و دولت، با « تجربه و عقل جمعي » نمايندگان ملت ( مجلس شورا ) ديدند.
انسداد سياسي موجود در کشور و ناکارآمدي حکومت قاجار در حل مشکلات اجتماعي و اقتصادي، همراه با واگذاري اين گونه امتيازات استعماري به بيگانگان، امواج نارضايتي مردم را به نقطه طوفان نزديک ساخت.
جنبش هاي پيروز ملي- اسلامي در عصر قاجار نظير قيام تحريم تنباکو نيز گذشته از دستاوردهاي مثبت هچون لغو قرارداد رژي، روي ملت را به شاه و دولت باز کرده و تجربه واقعي براي مبارزات بعدي شد.
همزمان با سير تدريجي جدايي ملت از دولت، حوادث گوناگوني نيز در داخل و خارج کشور رخ داد که در کل، همچون شعله کبريت در مخزن باروت احساسات ضد استبدادي و ضد استعماري ملت ايران عمل کرد و آن را به نقطه انفجار رساند؛ همچون شکست فاحش ناوگان دريايي امپراتوري تزاري از يک کشور شرقي ( ژاپن ) در اوايل قرن 20 ميلادي؛ و نيز تعديات مسيو نوز ( مستشار بلژيکي و رئيس کل ماليه و گمرکات ايران ) به تجار و پخش تصوير توهين آميز او در کسوت روحانيت بين مردم؛ و چوبکاري بي رحمانه چند تن از محترمين بازار تهران به دست علاء الدوله ( حاکم خشونت مآب تهران ) در سال 1323 ق که تدريجاً بخش عمده روحانيت را روياروي دستگاه حکومت و صدراعظم خشک سر آن ( عين الدوله ) قرار داد. حمله گزمه هاي دولتي به تظاهرات مردم تهران و قتل و جرح چند تن از آنان ( سيدعبدالحميد طلبه و... ) نهايتاً کار را به تحصن معترضانه علما در حرم حضرت معصومه ( عليها السّلام ) در 23 جمادي الاول 1324 قمري کشانيد.
مراجعه به متون تاريخي و حتي ادبي ايران آن روزگار، اين نکته را کاملاً تأييد کرده و نشان مي دهد « دفع خودکامگي » و « جلوگيري از استيلاي خارجي »، دو هدف مشترک و توأمان مردم ايران در آن برهه حساس و خطير بوده است.
اديب الممالک فراهاني در اشعار حماسي ملي و اسلامي خويش نظير: « ماييم که از پادشهان باج گرفتيم » يا چکامه وطنيه « تا زبر خاکي، اي درخت برومند/ مگسل از اين آب و خاک رشته پيوند »، اشارات صريحي به تجاوز قدرت هاي خارجي به مشرق زمين و اسارات مسلمانان در چنگ آنان دارد و با بياني جگرسوز، مسلمانان ( از جمله ايرانيان ) را به جهاد براي تجديد عظمت پيشين فرامي خواند. (1) حتي مرحوم آيت الله حاج شيخ فضل الله نوري در لوايج دوران تحصن حضرت عبدالعظيم ( عليه السّلام ) ( در بحبوحه مشروطه اول ) با عنوان « شرح مقاصد... »، علت اقدام علما به برپايي جنبش عدالت خواهي در پگاه مشروطه را، هراس آنان از استيلاي تدريجي بيگانگان بر کشور ايران برمي شمارد:
سال گذشته از سمت فرنگستان سخني به مملکت ما سرايت کرد و آن سخن اين بود که هر دولتي که پادشاه و وزراء و حکامش به دلخواه خود با رعيت رفتار مي کنند، آن دولت سرچشمه ظلم و تعدي و تطاول است و مملکتي که ابواب ظلم و تعدي و تطاول در آن مفتوح باشد آباداني برنمي دارد و لايزال بر پريشاني رعيت و بي ساماني اهالي مي افزايد تا آنجا که بالمره آن مملکت از استقلال مي افتد و در هاضمه جانورهاي جهانخوار به تحليل مي رود. (2)
بدين ترتيب، از ديدگاه رهبران ديني مشروطيت، وجود ظلم در کشور، مانع آبادي و پيشرفت مادي و معنوي آن بوده و دوام اين امر در جامعه، موجب نابودي استقلال کشور، و سقوط آن در کام جهانخواران خواهد شد. بر پايه اين تحليل، تکليف مشخص مي شود: براي حفظ استقلال کشور بايد به علاج مشکل استبداد برخاست، و آن هم جز از طريق تأسيس مجلس شورا و نظارت فائقه ي اعضاي آن بر عملکرد دولت و دربار، ممکن نيست. شيخ در ادامه لايحه مي نويسد:
علما پس از شور با يکديگر « گفتند معالجه اين مرض مهلک و مفني آن است که مردم جمع شوند و از پادشاه بخواهند که سلطنت دلخواهانه را تغيير بدهند و در تکاليف دولتي و خدمات ديواني و وظايف درباري قراري بگذارند که منبعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هيچ وقت از آن قرار تخطي نکند و اين قرارداد را هم مردمان عاقل و امين و صحيح از خود رعايا به تصويب يکديگر بنويسند و به صحه پادشاه رسانده در مملکت منتشر نمايند.
سلسله علماي عظام و حجج اسلام چون از اين تقرير و اين ترتيب استحضار تام به هم رسانيدند، مکرر با يکديگر ملاقات نمودند و مقامات سرودند و همه تصديق فرمودند که اين خرابي در مملکت ايران از بي قانوني و ناحسابي دولت است و بايد از دولت تحصيل مجلس شوراي ملي کرد که تکليف دواير دولتي را معين و تصرفاتشان را محدود نمايد ».
بعد هم اشاره مي کند:
به همت ملت و رهبرانشان و با پذيرش مظفرالدين شاه، دستخط تأسيس مجلس شوراي ملي صادر شد و نظام حکومتي ايران به رژيم قانونمند مشروطه تبديل يافت. (3)
به روشني مي بينيم که توجه به خطر روزافزون تجاوز اجنبي و نابودي استقلال کشور، در برپايي جنبش نقشي اساسي داشته است؛ هر چند « هدف اصلي » و به اصلاح « اولويت عملي » جنبش مشروطه، « ضديت با استبداد و خودکامگي » بوده است. و بي جهت نيست که جنبش مشروطيت، نخست با عنوان « عدالتخانه » و « عدالتخانه خواهي » آغاز شد.

2. ملت ايران، « عدالت اسلامي » مي خواست نه مشروطه فرنگي

نهضت عدالت خواهي منتهي به مشروطه، در گوهر، جنبشي کاملاً مردمي بود که طبقات مختلف ملت؛ اصناف، بازرگانان، علما و حتي برخي نظاميان و درباريان و شاهزادگان در آن به طور گسترده شرکت داشتند. رهبري بلامنازع اين جنبش، در اختيار علماي بزرگ تهران ( مشخصاً سيدمحمد طباطبايي، سيدعبدالله بهبهاني و حاج شيخ فضل الله نوري ) و شهرستان ها ( نظير آقانجفي در اصفهان و ميرزا حسن آقا مجتهد تبريزي در آذربايجان » قرار داشت و کوچ معترضانه علما به قم در زمان مظفرالدين شاه ( که به « هجرت کبرا » مشهور است ) در همين راستا و بستر تاريخي شکل گرفت.
جنبش ياد شده که از پشتوانه عظيم رهبري علما و حمايت مردم برخوردار بود، در واقع، تداوم و تکميل منطقي جنبش تحريم تنباکو محسوب مي شد. شعار جنبش هم، واژه قديمي و همه کس فهم « عدالت » بود و آشنايان با تاريخ ايران ( پيش و پس از اسلام ) نيک مي دانند که گفتمان کهن و ديرين اين سرزمين، همواره گفتمان « عدالت » بوده است.
براي مثال، قيام کاوه بر ضد ضحاک، يا زمينه اجتماعي و فرهنگي جنبش مزدکيان در زمان انوشيروان و قباد، اعتراض بر مظالم و تبعيض هاي حاکم بوده است. چنان که علت فروپاشي امپراتوري ساساني نيز جذب ملت ايران به شعارهاي عدالتخواهانه و تساوي طلبانه اسلامي بود.
در واقع، آنچه در صدر مشروطيت مورد خواست و اميد مردم بود، دفع ظلم و تحقق عدالت بود که تصور مي شد تنها از طريق اجراي « کامل و بي تبعيض » احکام اسلام در جامعه، قابل دستيابي است. بي جهت نيست که چنان که عموم تواريخ مشروطه نوشته اند، شعار اصلي و نخستين مردم و علما، « عدالتخانه » بود (4) و رهبران جنلش نظير سيد محمد طباطبايي، جابجا تصريح داشتند که عدالتخانه مي خواهند نه مشروطه و جمهوري. طباطبايي در مجلس سوگواري صديقه طاهره ( سلام الله عليها ) بر سر منبر گفت: « مي گويند ما... مشروطه طلب و جمهوري خواهيم، و با اينها مي خواهند شاه را از ما برنجانند. ولي ما تنها عدالتخانه مي خواهيم.... ما اجراي قانون اسلام را مي خواهيم، ما مجلسي مي خواهيم که در آن مجلس، شاه و گدا در حدود قانون، مساوي باشند ». (5 ) وي حتي در يک مورد، تصريح کرد خواهان « مشروعه » شدن دولت است. (6 )
شعار « مشروطه »، چنان که گفتيم، شعاري بي ريشه، وارداتي و چند پهلو بود که به عنوان آرماني مطلوب، از زمان تحصن در سفارت به دهانها افتاد (7 ) و عامل شيوع آن نيز اعضاي سفارت بودند. استاد محيط طباطبايي از پدرش، سيد ابراهيم فناء، که خود از متحصنين بوده، نقل مي کند: (8 ) « نخستين بار کلمه « شرط » و « مشروطه » در مقابل فرمان « عدالتخانه، از بستگان سفارت به خصوص شارژدافر شنيده شد و پيش از آن در گفتن و نوشتن ابداً کسي کار نمي برد و پيدايش آن مربوط به همان ايام تحصن سفارت انگليس است ». (9 ) همين مطلب در گزارش ملک الشعراي بهار ( از فعالين صدر مشروطه ) چنين آمده است: عنوان « مشروطه را... خود انگليسي ها در اذهان متحصنين انداخته بودند. » (10 )
حتي پس از رواج شعار مشروطه نيز، بسياري از هواداران آن تا مدت ها از ماهيت مشروطه وارداتي ( خصوصاً ريشه و روند پيدايش، و ملزومات غيرديني بلکه ضدديني آن ) بي اطلاع بودند. کسروي مي نويسد: « جنبش مشروطه خواهي را در ايران، دسته اندکي پديد آوردند و توده انبوه، معني مشروطه را نمي دانستند و پيداست که خواهان آن نمي بودند ». (11) حتي « بسياري از پيشگامان آزادي معني مشروطه را نمي دانستند و دلبستگي به آن نمي داشتند ». (12)
بدينسان مشروطه در ايران پديد آمد ولي مردم بسيار دور مي بودند و معني و ارج آن را نمي دانستند و خود درمانده بودند که چکار کنند؟ (13)
به ويژه، زماني که به نام مشروطه، دخالت بي رويه انجمن ها و هتاکي جرايد و تعدي روزافزون عناصر تندرو به جان و مال و حيثيت مردم شايع شد، بسياري از مردم از مشروطه سرخورده شده و ( به قول احتشام السلطنه، که خود از پيشگامان مشروطه و رؤساي مجلس اول است ) اکثريت و عامه مردم چنان از مجلس و مشروطه، تنفر يافتند که « احتمال داشت همان بيست تا سي هزار تن مردمي که در طهران براي تحصيل مشروطه قيام کردند و در سفارت انلگيس تحصن اختيار نمودند، به زودي براي تعطيل مجلس و برچيدن بساط انجمن ها و جرايد هرزه و هتک قيام نمايند » ! و تنها اقدام خشونت بار شاه در انحلال مجلس و کشتار مشروطه خواهان بود که آبروي مجلس و مشروطه خواهان را خريد! (14) به قول ناظم الاسلام کرماني: « بنده نگارنده را اعتقاد اين است که اگر شاه مشروطه را بدهد عقلا قبول نکنند. چه، اين مفسدين کاري کردند که ديگر عاقلي اقدام به اين کار نخواهد کرد و اسم مشروطه را نخواهد برد ». (15)
به اين معناست که گفته اند، و درست هم گفته اند: مشروطه براي ايران زود بود. مخبرالسلطنه، که خود از بانيان و فعالان جنبش مشروطه خواهي است، پس از انحلال مجلس اول در نامه اي به مشيرالسلطنه ( صدراعظم محمدعليشاه ) از برلن به تهران مي نويسد: « گفته شده است مشروطيت در ايران زود بود و مقدمات چند مي خواست؛ منکر نيستم.. ». (16)
مستر چارلز مارلينگ ( تحليلگر سفارت انلگيس در ايران ) نيز در تلگرامي که همان ايام، براي وزير خارجه انگليس فرستاد، با اشاره به « تجربه » يک سال کار مجلس شوراي صدر مشروطه خاطرنشان ساخت: « ايران هنوز در خور داشتن « مؤسسات نمايندگي » به جز در يک شکل خيلي محدودي نمي باشد ». (17)
دکتر رضازاده شفق، از فعالين صدر مشروطه تبريز، دموکراسي را به علت ماهيت تناقض آميز و پارادوکسيکال آن، « سخت ترين شکل حکومت » مي داند. چه در آن « هم حکومت کننده مردم است و هم حکومت شونده. و جمع دو امر متباين در يک فرد يا يک جامعه، کاري است بس دشوار. چطور ممکن است افرادي خود بر ضد خود قانونگذاري کنند؟! از طرفي در وضع قانون آزاد باشند و از طرفي همان قوانين را براي محدود کردن آزادي خود وضع بنمايند. خودشان، خودشان را مجبور به تأديه ماليات و مجازات و حبس کنند. خودشان حدود و اختيارات خود را به دست حکومت ( که از خودشان است ) بسپارند، يعني هم حاکم شوند، هم محکوم؛ هم آزاد، هم مقيد... مثل اينکه چيزي در عين حال هم آب باشد، هم آتش؛ هم قاضي باشد، هم مقضيُّ عليه. هم آمر باشد، هم مأمور‍! ». به اعتقاد او، ملت ايران، پنجاه سال پيش چنين « حکومت غامض بغرنجي » را « به نام حکومت مشروطه » تحصيل کرد، و اين در حالي بود که « عامه مردم تحت اين کلمه فقط حکومتي مي خواستند که خوب باشد و ظلم و اجحاف نکند » و شناختي « جز يک نظر کلي مبهم » از مشروطه نداشتند. فکر مشروطه نيز « از تعليمات و مطبوعات خارجي اخذ » شده و « حتي کلمه مشروطه هم » که از ترکيه وارد شده بود، در اصل، مأخوذ از واژه « شارت » فرانسوي بود که اصطلاحاً « به فرمان امتيازات و اختيارات خاص » حکومتي اطلاق مي شود؛ مخصوصاً فرمان حکومت ملي انگلستان... به دليل ابهام در مفهوم مشروطه، پس از صدور فرمان آن در 1324 ق، « افکار و اعمال عجيب و قريب به ميان آمد. مثلاً هر صنف از کسبه و تجار و رمّال و بعض ملاها و دهاتيان تصور کردند بلافاصله اوضاع مالي يا آرزوهاي صنفي آنان فوراً برآورده خواهد شد و ماليات و حقوق ديواني از بين خواهد رفت... عده اي ديگر از « فهميده » هاي ملت مخصوصاً در تهران، مشروطه را فحاشي شديد نسبت به دودمان قاجار و سران حکومت وقت يافتند و آزادي را در عين تجاوز و توهين به نام و ناموس و مال و جان مردمي که آنان را « مستبد » تشخيص داده بودند شناختند و نامطبوع ترين مطبوعات به نام ملت و آزادي به وجود آمد و هر روز هر روزنامه که در فحش و ناسزا و هتک آبرو و شرافت، تندتر و بي پرده تر و بي پرواتر بود، فروش و خروشش بيشتر بود... ».
دکتر شفق، نهضت مشروطه خواهي ايران را « از اساس بيهوده و جاهلانه » نمي داند، بلکه معتقد است « در نتيجه حوادث جهان، از حدود صد سال به اين طرف، در ايران هم انتباه به وجود آمد و رهبران و نويسندگان و روحانيان و اعيان و دانشمندان مانند شيخ هادي نجم آبادي و سيدجمال الدين... از روي خلوص و بصيرت به کار چاره جويي مُلک و ملت پرداختند و نهضت آزادي خواهي را به راه انداختند تا فرصت براي دانشمندان و رهبران نهضت مشروطه خواهي دست داد، ولي صحبت سر اين است که اين مقدار آمادگي براي پي بردن به حقيقت حکومت ملي هرگز کافي نبود. چنانکه... از همان ابتداي امر رشته امور از دست خردمندان خارج شد و از هر دهني آوازي برآمد و اغراض نفساني مستولي گشت و انقلابات و کشتار و ويراني هايي که صرفاً روي ناداني و شهوات و حرص و آز و تفرقه بود، کشور را به پريشاني سوق داد و آنچه از همه بدتر و مؤثرتر است، با اين همه تجارب تلخ هنوز هم مفهوم حکومت ملي در نزد عام روشن نيست... ». (18)
ناآگاهي غالب مردم ايران- در عصر مشروطيت- از مفهوم مشروطه ( به معني دمکراسي پارلماني )، و ناآمادگي آنها براي رعايت آداب و قواعد ضروري رژيم مزبور، و به ديگر تعبير: بي ريشگي و بي عمقي مشروطه ( به معناي لائيک و سکولار آن ) در ايران و فقدان پايگاه محکم و استوار آن در بين ملّت، و زود بودن و زورکي بودن آن براي کشور ايران حديثي است که بسياري از فعالين صدر مشروطه و نيز مشروطه پژوهان ايراني و خارجي به تعابير گوناگون به آن اشاره دارند.
در اين زمينه- گذشته از مستر مارلينگ و آقاي دکتر شفق که کلامشان را پيش از اين آورديم- مي توان به اشخاص زير اشاره کرد: اوژن اوين، سفير فرانسه در ايران صدر مشروطه، دکتر هوگو گروته ( دانشمند آلماني که در بحبوحه مشروطه به ايران آمده است )، سر پرسي سايکس ( صاحب منصب مشهور انگليسي )، مخبرالسلطنه هدايت ( وزير علوم صدر مشروطه )، ناصرالملک ( اولين نايب السلطنه مشروطه )، مخبرالملک، حسينقلي خان نظام السلطنه مافي ( نخست وزير صدر مشروطه )، حاج سياح محلاتي، يحيي دولت آبادي، مجدالإسلام کرماني، ظهيرالدوله، عين السلطنه، محمدصادق صاحب نسق، محمود محمود، کريم طاهر زاده بهزاد، ابراهيم صفايي، محمد ترکمان، دکتر رضا داوري، دکتر فريدون آدميت، احمد کسروي و.... (19) حتي ستارخان و باقرخان، دو سردار بزرگ مشروطه نيز، دو سال پس از قتل شيخ، خسته از عملکرد سران مشروطه و اوضاع پرآشوب کشور در مشروطه دوم، ابراز داشتند: « تا ايراني ها عالم نشوند، صاحب کمال نشوند، مشروطه سم است، زهر است؛ ما نمي دانستيم مردم اين طورند. بي خود اين همه زحمت کشيده ايران را خراب کرديم » ! (20)
در واقع، آنچه مورد خواست و اميد مردم بود « رواج شريعت » و اجراي احکام اسلام بود (21) و « جنبش مشروطه در آغاز برخاستن خود، بيش از همه رويه و رنگ « شريعت طلبي » مي داشت، تا کم کم رنگ و رويه « ميهن پرستي » [از نوع لائيک و اروپايي آن] گرفت... ». (22)
آري، برداشت مردم از آرمان نهضت، اجراي احکام شرع و تحقق عدالت اسلامي بود. کسروي اوضاع تبريز را در صدر مشروطه قبل از اينکه غربزدگي ها بين ملّت شکاف اندازد، چنين وصف مي کند:
در دل ها گرايش سختي براي نيک شدن و نيکي نمودن پيدا شده و مردم را آرام نمي گذاشت. همه آن مي خواستند که به نيکي هايي کوشند و گام هايي بردارند. چون بسياري از پيشگامان از ملايان بوده و در سخن گويي ها چنين نموده شده بود که به رواج شريعت کوشيده خواهد شد، و هنوز جدايي ميانه خواست ها پديد نيامده بود، از اين رو کوشش بسيار به دينداري مي رفت. هنگام نيمروز در بازار از هر گوشه آواز اذان برمي خاست. در مسجدها و در پشت سر پيشنمازان انبوهي بيشتر مي گرديد. (23)
به گفته همو:
محله بدنام تبريز ( قره چيلر ) برچيده شد و سلماني ها از تراشيدن ريش- که شرعاً روا شمرده نمي شود- خودداري کردند. (24)
کسروي همچنين مي نويسد:
چون پيشگامان جنبش، ملايان بودند، تا ديري سخن از « شريعت » و رواج آن مي رفت و انبوهي از مردم مي پنداشتند که آنچه خواسته مي شود همان است. سپس کم کم گفتگو از کشور و توده و ميهن دوستي... [به شکل و مفهوم غربي آن] به ميان آمد و گوش ها با آن آشنا گرديد، و بدينسان يک خواست ديگري پيدا شد که آزادي خواهان (25) ميانه آن و اين، دو دل گرديدند، و خود ناسازگاري اين دو خواست بود که آزادي خواهان و ملايان را از هم جدا مي گردانيد، و اکنون که اين کار رخ مي داد يکي از نتيجه هاي آن اين خواستي بود که آزادي خواهان ديگر ياد « شريعت » و رواج آن نکنند و سر هر کاري نياز به پرک خواستن از ملايان ندارند... . (26)

3. سناريوي « تحصن در سفارت انگليس »، گامي مؤثر در جهت انحراف قيام عدالت خواهي ملّت ايران

مع الأسف جنبش عدالت خواهي صدر مشروطه، در دوراني بسيار مخاطره بار و پردسيسه پاي به عرصه وجود نهاد و در طول حرکت پرنشيب و فراز خود، همواره با کارشکني هاي گوناگوني از ناحيه عمّال استبداد فردي و گروهي، و مهم تر از آن ترفندها و تجاوزهاي آشکار و پنهان قدرت هاي خارجي روبرو بود و اسفبارتر آنکه، آنچه در فرجام، سرنوشت اين جنبش- در گوهر: ملّي و اسلامي- را رقم زد، همان دست ها و دسيسه هاي استبدادي و استعماري بود.
ايران آن روزگار، در حال ضعف و ناتواني شديد به سر مي برد و قدرت هاي خارجي ( عمدتاً روسيه و انگلستان ) روز بروز حلقه محاصر بر گرد کشور را تنگ تر مي ساختند و تهديدها و تجاوزهاي رنگارنگشان بيشتر مي شد. مهمتر و خطرناک تر از همه، عقد قرارداد 1907 تجزيه ايران به مناطق نفوذ روس و انگليس بود که در بحبوحه مشروطيت، بين آن دو ابرقدرت بسته شد و بر اساس آن، کشورمان به سه منطقه تقسيم گرديد: منطقه جنوب، منطقه نفوذ انگليسي ها؛ منطقه شمال، منطقه نفوذ روس ها؛ و منطقه به اصطلاح بي طرفي که ميان آن دو قرار داشت. (27)
در برابر قرارداد 1907، عملاً دو مانع بزرگ وجود داشت که طبعاً بايستي در استراتژي استعمار، فکري براي محو آن دو مي شد- که شد. نخستين ( و مهمترين ) مانع، نهاد « مرجعيت و روحانيت شيعه » بود که برپايه وحدت ديني و مذهبي ( تشيع )، ايران را يکپارچه و متحد مي خواست و ضمناً ( تحت تأثير آموزه هاي عاشورايي شيعه ) پرچمدار مبارزه با استبداد و استعمار محسوب مي شد. مانع ديگر در برابر قرارداد 1907 را نيز « سلطنت قاجار » تشکيل مي داد که بر سراسر کشور حکم مي راند. بايد توجه داشت که سلطنت قاجار، با همه عيوب و ضعف هايي که در سياست داخلي و خارجي خود داشت، ذاتاً مانعي بر سر راه تجزيه و نابودي تماميت ارضي و سياسي ايران بود، زيرا تاج و ديهيمي که بر سر محمدعلي شاه يا مظفرالدين شاه و احمدشاه نهاده مي شد، به معناي حاکميت آنان بر تمامي ايران بود و اين امر، في نفسه با تجزيه ايران به مناطق نفوذ اجانب ( قرارداد 1907 ) تعارض داشت. وجود سلطنت قاجار و به ويژه مرجعيت و روحانيت متنفذ شيعه، مانع اجراي قرارداد 1907 بود و به همين علّت، استراتژي روس و انگليس ( دو ابرقدرت طماع و متجاوز نسبت به ايران آن روز ) بر محو اين دو مانع، يعني بر تضعيف و نابودي مرجعيت شيعه و سلسله قاجار، استوار بود. متأسفانه دسايس، توطئه ها و تجاوزهايي که از ناحيه روس و انگليس بر مبناي قرارداد 1907 و تکمله هاي سري آن در 1915، در کشور ما صورت گرفت در سرنوشت مشروطه، و روند شکل گيري حوادث آن، تأثير بسيار منفي گذاشت و نهايتاً نيز آن را به گرداب کودتاي انگليسي 1299 و رژيم پهلوي کشانيد. (28)
تحصن جمعي از مردم پايتخت ايران در آستانه طلوع مشروطيت در سفارت انگليس در تهران، نخستين و تأثيرگذارترين گام بريتانيا در جهت ايجاد انحراف در نهضت مشروطيت ايران، و استفاده از آن در راستاي مطامع استعماري خويش بود. جنبش عدالت خواهي مردم ايران در صدر مشروطه، در طول مسير خود، با دو تغيير عمده در فرم و محتوا روبرو شد، که متأسفانه براي ملّت ايران، چندان خوش يُمن نبود. در « فرم و قالب »، عنوان و شعار « عدالت خانه » جاي خود را به عنوان « مشروطه » داد و در « محتوا و جهت » نيز، از آرمان اجراي احکام اسلام فاصله گرفت و به سمت تقليد از الگوهاي غربي کشانده شد و در هر دو تغيير هم، دسايس بريتانيا، و از آن جمله: موضوع تحصن جمعي از مردم پايتخت در سفارت آن کشور، نقش اساسي داشت.

4. مراحل و منزلگاه هاي جنبش مشروطيت

نکته اي که در تحليل حوادث مشروطه، غالباً از آن غفلت مي شود، آن است که جنبش موسوم به مشروطيت، از آغاز تا فرجام، مراحل و منزلگاه هاي مختلفي را از سر گذرانده که بعضاً از مبدأ و مآل، با يکديگر تفاوت هاي بارزي دارند. جرياني که به نام مشروطه در تاريخ کشورمان معروف شده، چنانکه گذشت، زماناً مسبوق به نهضتي اصيل، اسلامي و مستقل بود که رهبري آن به عهده علماي دين ( بالأخص شيخ فضل الله ) قرار داشت و مقصد عمده اش نيز تأسيس « عدالتخانه » بود، يعني مجمعي از نمايندگان طبيعي اصناف و طبقات مردم که جهت حل و فصل مسائل حکومتي به شور بنشينند و براي دواير دولتي، قانون بنويسند، تا به خودکامگي هاي شاه و دولت پايان داده شود. نهضت مزبور به همين علّت در تاريخ، « نهضت عدالتخانه » نام گرفته و هجرت علما به قم در صدر مشروطه، و در پي آن، صدور دستخط تأسيس « مجلس شوراي اسلامي » از سوي مظفرالدين شاه نيز دستاورد همين حرکت بود. اما همزمان با هجرت علما به قم، اعضاي سفارت انگليس در تهران با تبليغات و تحريکاتي که توسط ستون پنجم خويش در بين مردم ( که خود را در صفوف متشکل نهضت مردم مسلمان ايران جا زده، و در پس پرده آزادي خواهي، به انتظار فرارسيدن لحظه موعود نشسته بودند ) به راه انداختند، درهاي سفارت را به روي مردم ساده و غافل ( و بعضاً اوباش و عناصر شکمباره ) گشودند و استعمار بريتانيا- که هميشه همراه مسير آب حرکت مي کرد- به دسايس خود شدّت بخشيد و براي نابودي آن قيام اسلامي- مردمي، از طريق سياست خطرناک مسخ و انحراف وارد شد، که استحاله شعار عامه فهم و ريشه دار عدالتخانه به شعار وارداتي و متشابه مشروطه، و نيز حذف قيد « اسلامي » از عنوان مجلس شورا در دستخط مظفرالدين شاه (29) ازجمله نتايج آن بود. پس از آن هم، عناصر خارجي ( در درجه اول: استعمار بريتانيا و در درجات بعدي: فرانسه و آمريکا، و حتي در مراحلي: روس تزاري ) در سازمان دهي، حمايت و هدايت گروهي غرب زده و تندرو، و از اين طريق، در شکل دهي به سرنوشت نهايي آن جنبش، نقشي فعال ايفاء کردند. و البته بايد مجدداً تأکيد کنيم: جنبش موسوم به مشروطه، در گوهر، حرکتي اصيل، ريشه دار و از درون بود که از تکاپوي ديرين ملّت ايران براي دستيابي به « عدالت » و « آزادي » ريشه مي گرفت و نقش استعمار و ايادي آن، عمدتاً در سوار شدن بر امواج احساسات پاک ملّت، شکاف و انحراف در رهبران اصيل نهضت و تراشيدن رهبران تازه، ايجاد زنجيره اي از بحران هاي مداوم و نهايتاً سوق جنبش به سوي اهداف خودخواسته بود.
همپاي رشد جنبش عدالت خواهي مردم در صدر مشروطه، مذاکرات پشت پرده روس و انگليس براي تجزيه ايران به مناطق نفوذ اوج گرفت. سوداگران زر و زور، از اصطکاک هاي مستمري که تا آن روز به ويژه بين ناسيوناليست هاي روس و انگليس در خاورميانه، و از آن جمله ايران، وجود داشت و هر از گاه، آتش آن تشديد شده و به خنثي شدن نقشه هايي چون قرارداد رويتر و رژي انجاميده و به منافع عام و جهانشمول بازرگاني آنان لطمه هاي بزرگ مي زد، خسته شده و دنبال آن بودند که قدرت هاي بزرگ صليبي را سر يک سفره نشانده و وادار سازند که چارچوب مشخص و تعيين شده اي براي مطامع سياسي و اقتصادي خويش ترسيم کرده و به آن پايبند باشند؛ و در نتيجه انگليسي ها خيالشان از دستبرد روسيه به مستعمر زرخيز هند ( که حفظ آن، دغدغه اصلي لندن بود ) راحت شود و متقابلاً روس ها نيز به پاره اي از مطامع شان در خاورميانه برسند. لذا قرارداد 1907 جزئي از يک توافق و تفاهم بسيار کلان بود که در حقيقت بخشي بزرگ از جهان اسلام- از شمال آفريقا گرفته تا ترکيه و ايران و افغانستان و تبت- را در خطي ممتد بين انگليس و فرانسه، و انگليس و روس تقسيم مي کرد. (30)
در بخش هايي از اين خط، انگليسي ها و فرانسوي ها با هم قرارداد مي بستند و در بخش هاي ديگر که روسها مدعيات ارضي و استعماري داشتند انگليسي ها و روس ها قرارداد امضاء مي کردند، و در کل، جهان اسلام، منطقه جولان و ترکتازي برادرانه ( ! ) استعمارگران صليبي قرار مي گرفت. بي جهت نيست که سيسيل اسپرينگ رايس، وزير مختار انگليس در ايران صدر مشروطه، ضمن تلگرامي در تاريخ11 آوريل1907 به « سر ادوارد گري » وزير خارجه انگلستان و عاقد قرارداد1907 از واکنش مسلمانان نسبت به قرارداد اعلام خطر کرده و نوشت: « بنابر آن چه مي شنوم و ديليل کافي که دارم، معتقدم که اين قرارداد بين انگلستان و روسيه در رديف قرارداد منعقده بين انگلستان و فرانسه به عنوان يک سازش ضداسلامي تلقي مي گردد و از اين رو [ از ] احساسات عموم مسلمانان جهان بر ضد آن استمداد خواهد شد. » (31)
درباره گام هاي پياپي استعمار بريتانيا و روسيه تزاري جهت انحراف نهضت مشروطه و تسخير ايران، در آينده توضيح خواهيم داد.

5. پشت پرده تحصن سفارت انگليس در صدر مشروطه

تحصن جمعي از مردم تهران در سفارت انگليس در صدر مشروطه، يکي از حوادث مرموز و پيچيده تاريخ کشورمان در قرن اخير است که شرح چگونگي آن، همراه با اشاره به تأثير تعيين کننده اي که در روند اوضاع و جريانات کشورمان داشت، به اجمال يا تفصيل در خلال تواريخ مشروطه و اسناد و گزارش هاي منتشره داخلي و خارجي آمده است. (32)
وقوع اين حادثه شگفت و بي سابقه تاريخي در آستانه به ثمر نشستن نهال قيام ملّي- اسلامي عدالتخانه، همراه با مقدمات و مؤخراتي که داشت، آن قيام اصيل و خودجوش را در مسيري جديد ( به نام مشروطه ) انداخته، موجب « استحاله و استهلاک » جنبش عدالتخانه، « راديکاليزه شدن بي رويه مطالبات ملّت »، و نهايتاً ايجاد دهها مشکل سياسي- اجتماعي در تاريخ کشورمان شد. مطالعه و بررسي دقيق اين صحنه شگفت تاريخي ( يعني، تحصن جمعي از مردم تهران در سفارت انگليس در پگاه مشروطه ) براي آشنايي محققين جريانات آن عصر، به ويژه زد و بندها و تحرّکات سياست هاي خارجي، بسيار مفيد و ضروري است. آنچه در تواريخ مشروطه پيرامون داستان تحصن آمده است، بيشتر ناظر به لايه ظاهري قضايا بوده و از شرح مقدمات اين نمايش حساب شده و حوادث پشت صحنه آن خالي است. تنها در برخي از مآخذ، اشاراتي مجمل به پاره اي از اين مقدمات شده است که ذيلاً بدانها اشاره مي کنيم.
1. محمدمهدي شريف کاشاني، از فعالان و سردمداران مشروطه، که در ماجراي تحصن سفارت انگليس، رابط بين سفارت با عناصر انگلوفيلي بود که در هجرت کبراي علما به قم ( در صدر مشروطه )، خود را ميان مهاجرين جا زده بودند، مي نويسد: « من بنده هم، به واسطه سابقه بستگي به سفارت بهيّه [= سفارت انگليس در تهران]، يک روز رفتم قلهک، جناب وزيرمختار و شارژ دافر و چرچيل صاحب را ملاقات کرده، مذاکرات لازمه نموده، عود به شهر نمودم ». (33) همو در ملاقاتش با علما در قم، « از اقدامات کارکن هاي سرّي... » سخن مي گويد. (34)
2. ميرزامحمدخان وکيل الدوله، منشي مظفرالدين شاه نيز در گزارش هاي خويش پيرامون وقايع صدر مشروطه، به ماجراي پناهندگي تجار و کسبه و غيره به سفارت انگليس، پذيرايي خدام سفارت از آنها، القائات شارژدافر ( = کاردار ) سفارت به متحصنين، و منشأ پول ها و مخارج تحصن اشاره مي کند و از تغيير عنوان مجلس شوراي « اسلامي » به مجلس شواري « ملّي » با پادرمياني و اصرار کاردار سفارت، پرده برمي دارد. (35)
3. مهديقلي هدايت ( مخبرالسلطنه ) که خود و برادرش ( صنيع الدوله ) از صحنه گردانان مشروطه بودند مي نويسد: « راهي که مردم جستند توسل به سفارت انگليس بود. از سفارت، منع و تشويق توأمان مي شد. کاشف به عمل آمد که قبلاً عده اي مبال [= مستراح] در سفارت تدارک شده بود. حاج محمدتقي بنکدار با مقدار ديگ و ديگ بر و ملزومات ديگر و اسباب پخت وپز- به دو معني- وارد سفارت شد. خيمه ها برپا کردند و ديگ ها را بار؛ از طبقات مختلفه، معتکف سفارت شدند. امتياز درستي هم بين متحصن و تماشاچي داده نمي شد. عنوان، تقاضاي عدالتخانه است؛ باغ مصفا، آش و پلو مهيا، مشتري بسيار، انگشت ها در کار. شبي صنيع الدوله، حاجي محمدتقي شاهرودي و نگارنده به سفارت رفتيم. در زاويه پله جنوبي درويشي پرده فقر کشيده بود و عنکبوت مانند پشت پرده خزيده، برخاست و از پشت پرده بيرون آمد. مردي مسن بود، سيه چرده، ريش سفيد و گيسوي پريشان، با خاطري مجموع، گفت اينها حرف مي زنند، ما مشروطه مي خواهيم. باقي معلوم است. مخارج آن بساط از کجا مي رسيد معلوم نشد. همه قسم حدس مي شود زد؛ دم خروس هم پيدا است ». (36)
4- مرحوم استاد محيط طباطبايي، در مجله وزين محيط تحت عنوان « فرمان مشروطه از کيست؟ » اظهارات مهم و تکان دهنده اي دارد. وي مي نويسد: « مرحوم پدرم ( سيدابراهيم فناء طباطبايي ) که يکي از متحصنين آن زمان بود نقل مي کرد که نخستين بار کلمه « شرط » و « مشروطه » در مقابل فرمان عدالتخانه از بستگان سفارت به خصوص شارژدافر [= کاردار] شنيده شد و پيش از آن در گفتن و نوشتن ابداً کسي اين لفظ را به کار نمي برد و پيدايش آن مربوط به همان ايام تحصن سفارت انگليس است. باز همان مرحوم در وجيزه اي که به سال 1350 (ق ) راجع به سرگذشت زندگاني خود براي اينجانب نوشته اظهار مي دارد: «... مخفي نماناد که در اول ورود ملّت ايران به سفارت، همه بي خبر از عنوان مشروطيت بوديم؛ فقط معدلت خانه عُظمي يا عدالت خانه کبري و شبه ذلک از دولت، خواهان بوديم. رفته رفته به واسطه شبنامه هاي بسيار که نفوس مطلعه در سفارتخانه انداختند و خوانده شد، دانسته و فهميده شد که عنوان، مرام مشروطه است. گرچه از شبنامه ها معلوم مي شد، ولي صراحتاً از شارژدافر و نايب سفارت به ملّت، سرّاً تلقين و تفهيم گرديد... ».
مرحوم محيط پس از نقل عبارت فوق مي افزايد: « اين شهادت کسي است که در دوره عمر خويش حتي براي مصلحت هم حاضر به گفتن يک کلمه خلاف واقع نشد و در نتيجه مجبور به گوشه نشيني و انزوا در روستاي زواره گشت... ». (37)
5. آقاي شمس الدين رشديه، فرزند ميرزاحسن رشديه مشهور، به اشاره به تحوّلات صدر مشروطه، سخن جالبي دارد که دريغ است از ذکر آن درگذريم: « در اواخر سال1322قمري، در قسمت شمال باغ سفارت انگليس، نزديک ديوار، دو سه چاهي زدند و رها کردند. پس از شش ماه، مجاور ديوار شمالي، دالاني به عرض دو مترونيم ساختند و به فاصله يک متر چاله هايي کندند، و به چاه بزرگ مربوط کردند و رها کردند. شش ماه بعد، بين چاله ها ديوار کشيدند. آن دالان ها به اتاق هاي کوچک چاله دار تقسيم شد. درهايي هم در جنوب شهر، بازار نجاران ساخته و پرداخته شد. روزي هم درها را به آنجا انتقال داده به اتاق ها گذاشتند. البته بنّاهاي هر دفعه هم غير از بنّاهاي دفعه پيش بودند. در روزهاي تحصنِ مردم در سفارت، اين اتاق ها مستراح هاي حضرات شد و چنين کنند بزرگان چون کرد بايد کار! فاعتبروا يا اولي الإلباب ». (38)
6. حسين اميد، از دمکرات هاي صدر مشروطه و از مؤسسين اوليه حزب کمونيست در ايران، در زمان تحصن 12سال داشته و همراه پدرش کراراً به ميان متحصنين رفته است. وي که مي کوشد تا حدودي به لايه هاي زيرين ماجرا نزديک شود، خاطر نشان مي سازد:
در باغ بزرگ سفارت براي هر يک از اصناف، خيمه و خرگاه اختصاصي برپا شده بود و نام صنف و غرض از تجمع و تحصن را در اشعاري شيوا گنجانده در مقام خيام خود نصب کرده بودند. اشعار هر صنف را با علاقه مندي در جنگي جمع آوري کرده بودم. متأسفانه از دست دادم. جمعيت متحصنين سفارت انگليس را تا 25هزار هم گفته اند، ولي اين جمعيت شب ها تقليل پيدا مي کرد و کساني که سرپرست مردي در خانه نداشتند به منازل خود مي رفتند. ديگ هاي پلو شب و روز در سفارت سر بار، و چاي و غليان در گردش، و از متحصنين و همراهان آنها با نظم و ترتيبي که از توانايي ايراني خارج بود پذيرايي گرم و شايان به عمل مي آمد.
محل تأمين مخارج تاکنون جزو اسرار مانده است. آنهايي که تصور مي کنند حاج محمدتقي معروف به سفارتي و حاج محمد حسين بنکدار که ناظر خرج بودند يا حاج امين الضرب و ساير تجار يا رجالي که با عين الدوله مخالفت داشتند از قبيل ميرزاعلي اصغرخان امين السلطان که داعيه تجديد صدارت خود را داشت و طرفداران او، تحمل اين مخارج گزاف را مي کردند، تصور مي کنم در اشتباه باشند. درست است که در آن تاريخ جامعه ما به درجه امروز آلوده به فساد نبوده و مردم خيّري وجود داشتند، ولي چنانچه خرجي کرده بودند اختفاي آن علّت نداشتند و براي کسب افتخار و بزرگداشت خود افشا مي نمودند و استبعادي هم نداشت در مقام مطالبه برآيند. شادروان دولت آبادي در صفحه72 جلد دوم « حيات يحيي » محل خرج را مجهول دانسته و متذکر شده است: « بعضي معتقدند دست سياست خارجي کمک هاي مادي مي نمايد، تا چه اندازه صحيح باشد ». با اين حال در حاشيه علاوه شده: « تحقيقات بعد نگارنده، محقق داشت هيچ گونه کمک مادي از خارج نشده و قسمت عمده اين مخارج را رؤسا و تجار، طرفداران و کارکنان امين السلطان براي سرکار آوردن او مي داده اند و شايد از پول خود امين السلطان هم بوده است؛ ديگران هم به مقاصد مختلف کمک هايي مي کرده اند. »
حسين اميد مي افزايد:
براي نويسنده قبول اين که اين حاشيه را شخصاً در زمان حيات اضافه کرده باشند مقدور نيست، زيرا علّت نداشت چنانچه به اين حقيقت پي برده باشند متن را اصلاح نکرده به حاشيه رفته باشند و به فرض اينکه حاشيه از ايشان باشد ممکن است بر ايشان تحميل شده يا قيد پرداخت مخارج تحصن را به وسيله اجانب اهانتي دانسته و من باب جريحه دار نشدن غرور ملي، به اضافه کردن آن مبادرت کرده باشند. به علاوه، عبارت ناظر به قسمت عمده مخارج مي باشد و نسبت به بقيه ساکت، و حساب و کتابي هم در کار نبوده است. به علاوه، مجلدات حيات يحيي نشان مي دهد در تمام جزئيات وارد و در هر دفعه اسامي را ذکر، و اگر از طرف طبقات مذکور در حاشيه، مخارج متحصنين که امر مهمي است پرداخته شده بود بي اطلاع نمي ماندند و لااقل چند نفري را به اسم و رسم معرفي مي کردند و وهني براي آنان متصور نبود که خواسته باشند احتراز جويند، بلکه مايه افتخار بود. اين نکته نيز قابل توجه است با آنکه در حيات يحيي، همه جا امين السلطان از طرفداران سياست دولت روسيه معرفي شده و در صحت آن هم ترديد نيست، چگونه ممکن است سفارت انگليس به کساني راه داده باشد که مي خواسته اند مخالف سياست دولت خود را سر کار آورند و تمسک به بي اطلاعي سفارت انگليس هم از محل پرداخت مخارج، امري غيرقابل قبول است.
همچنين در صفحه 124 جلد اول حيات يحيي مندرج است که انجمن اتحاد اسلامي اسلامبول که عليه دستگاه استبدادي تجهيز و فعاليت مي کرد، نامه هاي سرّي خود را توسط برادر ميرزاشيخ علي منشي اول سفارت انگليس در تهران که در سلک تجار بود جزو مکاتبات رسمي سفارت به وسيله غلام مخصوص سفارت مي فرستاده، بي آنکه انگليسيان دخالت يا اطلاع داشته باشند. البته سياست اقتضا داشته چنين وانمود شود انگليس ها اطلاع نداشته اند، ولي واقعيت آن قابل تصديق نيست. (39)
7. حجت الإسلام حاج شيخ عباس اخوان صدر ( از نويسندگان و وعاظ فعلي تهران ) فرزند آقاميرزا علي اکبر خوان صدر ( از متعتمدان بازار تهران و شاگرد مرحوم آيت الله شاه آبادي بزرگ و طابع کتاب مشهور ايشان: « رشحات البحار » ) ؛ و او فرزند آقاميرزا
حسن است که از اولين فارغ التحصيلان دارالفنون در رشته « نسخه پيچي » يعني داروشناسي، و صاحب داروخانه توکل در امامزاده يحيي بود و در حدود 1337 قمري درگذشت و در قبرستان چهارده معصوم تهران ( واقع در ميدان شوش، که سال ها پيش خراب شد ) به خاک رفت. (40)
حجت الإسلام اخوان در تابستان 1380 شمسي در منزل خويش به راقم سطور اظهار داشتند:
عموي من، حاج ميرزا محمد اخوان مشهور به « توانا »، فردي متمکن و ثروتمند بود. مباشر ايشان، آقاي جواهري، روزي به من گفت: من با جدّ شما ( آقاميرزا حسن ) خيلي مأنوس بوده و جزو خواص اصحاب ايشان محسوب مي شدم. جدتان شخصيت بسيار محترمي داشت و در مبادي جريان مشروطه و بگير و ببندهاي اوليه آن، دخيل بود و حزبي درست کرده بود که ظاهراً « برادران » نام داشت. عده اي هم گرد وي جمع بودند و گاه با هم مشق نظامي مي کردند. باري، آقا ميرزاحسن در وقايع منتهي به مشروطيت، فردي فعال و پرتکاپو بود و خانه اش پناهگاه و ملجأ اهالي محل ( محله امامزاده يحيي ) قرار داشت. تا اينکه کشمکش علما و مردم با دولت و دربار، به تحصن جمعي از مردم تهران در سفارت انگليس منتهي گرديد. آقاميرزا حسن هم روز اول در تحصن مزبور شرکت جست. آن روز نزديک ظهر که شد، ديگ هاي بزرگ سر بار رفت و بساط ناهار برپا شد. ديدم جد شما- برخلاف ديگران- غذا نمي خورد و همين طور، خيره خيره به ديگ هاي پلو و برو و بياي اشخاص و دست اندرکاران تحص نگاه مي کند. غذا که صرف شد، نياز به دستشويي و توالت پيش آمد و افراد حاضر در سفارت، هي اين سو و آن سو مي نگريستند که کجا اين نياز غريزي را برآورند؟ که يک مرتبه، عضو مهم سفارت آمد و فرمان داد ديواري را که يک گوشه سفارت بنا شده بود بخوابانند و پس از برداشتن ديوار، ناگهان 21 باب توالت حاجي پسند، هويدا شد!
آقا ميرزاحسن که متعجبانه اوضاع را ورانداز مي کرد، همين که چشم هايش به توالت هاي پيش ساخته افتاد، به من گفت:
- جواهري، پاشو بريم، که گول خورديم!
گفتم: براي چه؟! گفت: به تو مي گويم پاشو بريم! مگر نمي بيني، حتي مستراحهايش را هم جلوجلو ساخته اند و قضيه از پيش، کاملاً طراحي شده است!
آقاي جواهري مي گفت: « من آن روز درست نفهميدم که جدتان چه مي گويد؟ ولي بعدها با رو شدن دست ها و افشا شدن چهره ها و مقاصد، به حرف آن روز او پي بردم. جدتان، از آن به بعد بود که توي خودش رفت و از صف فعالان مشروطه خود را کنار کشيد و در منزل نشست تا فوت کرد ». (41)
8. صديق معظم، جناب حاج احمد شهامت پور، از معتمدين بازار تهران که سنين بالاي عمر را با قداست مي گذرانند، در کتاب « خاطراتي از صالحان » مرقوم داشته اند:
يکي از نزديکان برادر عزيز و ارجمند جناب حاج محسن آقاي لبّاني « زيد توفيقه الشريف » که خدمات ايشان در راه به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي اظهر من الشمس مي باشد، به نام حاج آقا مهدي لبّاني است که مدتي قبل از انقلاب در مدرسه آيت الله مجتهدي [واقع در بازارچه نايب السلطنه جنوب تهران] مشغول خواندن جامع المقدمات بود. ايشان براي حقير نقل نمودند که دوستي معمار داشتم که او برايم نقل نمود که: روزي توسط شخصي مرا به سفارت انگلستان دعوت نمودند. وقتي که به سفارت رفتم، از من خواستند که چاهي در مکاني از سفارت براي ايشان حفر نمايم. من هم طبق دستور ايشان يک مقني آوردم و در عرض چند روز چاهي حفر نموديم. پس از اتمام چاه، مسئول سفارت دستور داد دهنه چاه را مسدود نماييم و سپس دستور داد چاه ديگري در چند متري آن چاه احداث نماييم. پس از احداث چاه دوم و مسدود نمودن آن دستور چاه سوم به طريق چاه قبلي [صادر گرديد]. به همين نحو حدود سي حلقه چاه حفر نموديم و دهنه چاه ها را مسدود نموديم و پس از تصفيه حساب از سفارت خارج شديم. مدت ها در اين فکر بودم که اين سي حلقه چاه چه دردي از سفارت دوا خواهد کرد و منظور سفارت از اين کار چه مي باشد؟ چندي نگذشت که مسئله مشروطيت پيش آمد و بين طرفداران مشروطه و مخالفين [آن] درگيري ايجاد شد و دست هاي نامرئي عمال انگلستان، موافقين مشروطه را به تحصن در سفارت دعوت نمودند. گروهي انبوه از مردم... رو به سفارت آورده و در آنجا متحصن شدند. چندين شبانه روز در آنجا ماندند. آشپزخانه مفصلي به راه افتاد. هر روز و هر شب با غذاهايي متنوع از متحصنين پذيرايي مي نمودند. زماني که در تهران منتشر شد که انبوهي از مردم به سفارت انگلستان پناه برده و متحصن شده و سفارت در کمال جود و بخشش از آنها پذيرايي مي نمايند، آقاي معمار مي گفت: معمايي که در ذهن من در رابطه با حفر سي حلقه چاه لاينحل مانده بود برايم روشن و آشکار گرديد که دولت مکار انگلستان نقشه تحصن طرفداران مشروطه را از قبل طراحي نموده، براي آنکه متحصنين براي ادامه تحصن احتياج به سرويس بهداشتي پيدا مي کنند، پيش بيني آن را با حفر چاه هاي متعدد از قبل کرده بودند که مردم از سفارت، براي استفاده از سرويس بهداشتي خارج نشوند، تا نقشه شيطاني انگلستان با تثبيت مشروطيت انجام پذيرد. (42)
9. آيت الله حاج شيخ حسين لنکراني مشهور به مرد دين و سياست، در تاريخ 61/10/19، به مناسبت بحث از تحصن مشروطه خواهان ( در صدر مشروطه ) در سفارت انگليس، و توطئه هاي پشت پرده و از پيش طراحي شده، فرمودند: « قبلاً در سفارت، مستراح هايي ( که در، پشتش بوده و جلويش تيغه بوده ) ساخته شده بوده است. به مجرد ورود متحصنين، تيغه ها را برمي دارند. مستراح هاي زيادي براي اين کار حاضر بوده است! ملتفت شديد. آقا اين کار، پيش بيني شده بوده است. به مجرد اينکه حاج شيخ فضل الله نهضت عدالتخانه را شروع مي کند، و آنها مي دانستند که او دست بردار نيست، جهت بهره برداري همراه جريان آب مي روند. زمينه اينکه پيشنهاد حاج شيخ فضل الله را مسخ کنند و تبديل به مشروطه سازند و انقلاب را بکشند بياورند توي خانه خودشان، قبلاً پيش بيني کرده بودند، مقداري ( من که نديدم، اما همه مي گفتند ) مستراح ساخته بودند که درب، پشت سرش بوده و جلوي در، تيغه بوده است، آفتابه و همه چيز هم حاضر بوده، تا اينها مي روند، تيغه جلوي درها را برمي دارند... ».
آري، به قول شاعر:
ما از برون در، شده مغرور صد فريب *** تا خود، درون پرده چه تقدير مي کنند؟! (43)

پي نوشت ها :

1- متن اين اشعار را مي توانيد در کتاب « از صبا تا نيما؛ تاريخ 150سال ادب فارسي »، نوشته يحيي آرين پور، چاپ5، شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، تهران، 1357، بخش شرح حال اديب الممالک فراهاني، ببينيد. براي آرمان استعمارستيزي در جنبش مشروطه، همچنين ر.ک: تنبيه الأمة و تنزيه الملة، ميرزاي نائيني، مقدمه و توضيحات سيدمحمود طالقاني، چاپ اول، تهران، 1334ش.
2- رسائل، اعلاميه ها، مکتوبات... و روزنامه شيخ شهيد فضل الله نوري، گردآوري محمد ترکمان، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا، تهران، 1362، ص260.
3- همان، صص261-260.
4- به قول سعيد نفيسي: « در گام نخست به هيچ وجه نامي از مشروطيت نبود و... مردم عدالتخانه مي خواستند و همه در اين درخواست هماهنگ بودند » ( تاريخ شهرياري شاهنشاه رضاشاه پهلوي از 3اسفند1299 تا 24شهريور1320، شوراي مرکزي جشن هاي بنيادگذاري شاهنشاهي ايران، تهران، 1344، ص41 ).
5- تاريخ مشروطه ايران، کسروي، صص90-89 و 86-85 نيز ر.ک: اسناد مشروطه- دوران قاجاريه، گردآوري ابراهيم صفايي، نشر بابک، تهران، 1355، ص29؛ ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، فريدون آدميت، ج1: انتشارات پيام، تهران1355، ص167؛ يادداشت هاي ملک المورخين و مرآت الوقايع مظفري، عبدالحسين خان سپهر، با تصحيحات و توضيحات و مقدمه هاي دکتر عبدالحسين نوايي، انتشارات زرين، تهران، 1368، ص287؛ انقلاب مشروطيت ايران، دکتر محمداسماعيل رضواني، چ3، شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، تهران، 1356، ص119؛ تاريخ بيداري ايرانيان، ميرزامحمدخان ناظم الإسلام کرماني، به اهتمام علي اکبر سعيدي سيرجاني، چ3، آگاه، تهران، 1361، بخش اول، 453-450/2.
6- زماني که پس از سخنراني طباطبايي بر ضد استبداد، شايع کردند « آقاسيدمحمد گفته است دولت بايد مشروطه باشد، دو روز بعد... واعظ آن مسجد بالاي منبر » رفت و گفت: « ايهاالناس، ميان شما معروف است که آقا گفته اند دولت بايد مشروطه باشد. خير، آقا چنين حرفي نزده اند؛ بلکه گفته اند دولت بايد مشروعه باشد » حيات يحيي، ميرزايحيي دولت آبادي، چ2: انتشارات عطار+انتشارات فردوسي، تهران، 1361، 7/2.
7- تاريخ مشروطه ايران، کسروي، ص156؛ خاطرات حاج سياح، به کوشش حميد سياح، انتشارات اميرکبير، تهران، 1356، ص560. البته مي توان استعمال واژه مشروطه را در دوران پيش از تحصن نيز حتي احياناً به عنوان واژه اي مستحسن و مقبول عمدتاً در آثار ماسوني سراغ گرفت. اما بايد توجه داشت حتي تا چندي قبل از هجرت کبري کساني چون شادروان سيدمحمد طباطبايي نيز بر سر منبر، به صراحت خود را از اتهام مشروطه خواهي مبرا دانسته و مقصودشان را صرفاً برقراري عدالتخانه اعلام مي کردند. آري، سخن اين است که « ابتداي رواج نسبتاً وسيع » واژه مشروطه- آن هم به عنوان يک « آرمان مطلوب » - به گواه اسناد و مدارک متقن تاريخي، از درون سفارت انگليس و در زمان تحصن جمعي از مردم در آنجا، جوشيد و نه پيش از آن.
8- مجله محيط، تهران، مدير: سيدمحمد محيط طباطبايي، سال1، ش1، شهريور1321ش، ص12. نيز ر.ک: مشروطه ايران و اثر آن در عراق، علي الوردي، ترجمه زهير لباف، صص22-21، اظهارات سيدهبة الدين شهرستاني؛ خاطرات و اسناد شامل نوشته ها و خاطرات مستند تاريخي و اسناد و عکس هاي معتبر و منحصر، تهيه و تنظيم: سيف الله وحيدنيا، انتشارات وحيد، تهران1364، صص134-133؛ تاريخ مشروطه ايران، کسروي، ص156. جالب است، اولين کسي هم که در مجلس لفظ « مشروطه » را به کار برد تقي زاده بود. ر.ک: زمينه انقلاب مشروطيت ايران ( سه خطابه )، سيدحسن تقي زاده، چ2، انتشارات گام، تهران، 1356، صص46-45.
9- در لوايح ايام تحصن شيخ در حضرت عبدالعظيم ( عليه السّلام ) هم مي خوانيم: علما « همگي فقط مجلس معدلت از دولت... خواستند که بساط عدل و انصاف گسترانند و اجراي قوانين شرع نمايند، ديگر شوراي ملي و مشروطه کسي نشنيده بود تا داستان سفارت و آن ترتيبات معلومه پيش آمد » ( رسائل، اعلاميه ها...، ترکمان، ص322 ).
10- نامه هاي ملک الشعراي بهار، به کوشش علي ميرانصاري، انتشارات سازمان اسناد ملي ايران، تهران، 1379، ص8.
11- تاريخ مشروطه ايران، ص259 و نيز261.
12- همان، ص482 و نيز ر.ک: حيات يحيي، 84/2. کسروي چند دهه پس از طلوع مشروطه نيز مي نويسد: « 36سال است مشروطه در ايران برپا گرديده و در اين مدت متمادي هنوز بيشتر مردم آشنا به آن نشده اند و معنايش را نمي دانند... » ! مشروطه بهترين شکل حکومت و آخرين نتيجه انديشه نژاد آدمي است، گردآوري محمدعلي پايدار، بي نا، تهران، بي تا، ص11، به نقل از پرچم روزانه، ش8، 1320/11/14. در همين زمينه بايد به تقي زاده اشاره کرد که حدود 50سال پس از مشروطه در دهه1330 شمسي تازه سخن از لزوم تعليم « تدريجي » دمکراسي به ملت ايران راند! ( قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، محمود تربتي، انتشارات آسيا، تهران، 1375، ص259 ).
13- تاريخ مشروطه ايران، همان، صص123-122. پس چه کساني، آگاهانه، در پي مشروطه وارداتي غربي بودند؟! پاسخ فريدون آدميت چنين است: « تنها گروهي که تصور روشني از مشروطيت داشت، عنصر ترقي خواه تربيت يافته معتقد به حکومت دمکراسي غربي بود » ( ايدئولوژي نهضت مشروطيت ايران، 228/1 ). وي نقش اصلي را در مشروطه وارداتي، با روشنفکران غربگرا و سکولار دانسته و معتقد است مغز و مکانيسم مشروطيت را آنها ساختند و ديگران پشتيبان آن بودند ( همان، صص150 و 227-226 ). به راستي آيا چنين رژيم « بي ريشه » اي، مي توانست منشأ اثر و مثمرثمر باشد؟! پيداست که جواب، منفي است و سير تاريخ نيز همين را نشان داد.
14- خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سيدمحمدمهدي موسوي، چ2، انتشارات زوار، تهران، 1367، ص677 و صفحات بعد. حاصل اين بريدگي نيز، سکوت و بي تفاوتي مردم شهرهاي ايران در برابر انحلال مجلس توسط شاه، و حتي بدگويي و ريشخند برخي از آنان به مشروطيت بود. تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، مهدي ملک زاده، چاپ2، انتشارات علمي، تهران، 1363، 690/3. حتي در تبريز که به دفاع از مشروطه و ايستادگي در برابر شاه شناخته مي شد، گذشته از گرايش نيمي از مردم به دولت، « ميان آن نيم ديگر نيز دسته هاي انبوهي ارجي به مشروطه نگذارده و يا آن را از ميان برخاسته مي پنداشتند » و لذا « فشار به مجاهدان مي آوردند و زبان از ريشخند و نکوهش بازنمي داشتند » ( تاريخ مشروطه ايران، کسروي، ص685 ).
ناظم الإسلام کرماني، پس از انحلال مجلس نوشت: « در طهران که سيصدهزار نفر ساکنين او مي باشند، هزار نفر مشروطه خواه پيدا نمي شود... » ( تاريخ بيداري...، بخش دوم، 238/4 ). « بازارها باز، عموم مردم از مشروطه بد مي گويند » ( همان: ص161 و نيز 165-163 ). محمدمهدي شريف کاشاني نيز بي خيالي مردم پايتخت را در روز به توپ بستن مجلس، اين چنين ترسيم مي کند: « در روز توپ بستن مجلس و کشتن جماعتي از مردم دولتي و ملتي، در همان ميدان، خيارفروش فرياد مي زد: « گل به سر خيار! کاکل به سر خيار! » و يا تعزيه خوان ها مشغول تعزيه خواندن و جماعتي از زن و مرد نشسته گريه مي کنند، و اصلاً ملتفت نيستند که اين توپ ها به کجا زده مي شود... همه تماشا مي کردند و مشغول کار خود بوده اند... » ! واقعات اتفاقيه در روزگار، محمدمهدي شريف کاشاني، به کوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، نشر تاريخ ايران، تهران، 1362، 362/1.
15- تاريخ بيداري ايرانيان، بخش دوم، 166/4.
16- گزارش ايران؛ قاجاريه و مشروطيت، مخبرالسلطنه هدايت، مقدمه از: سعيد وزيري، به اهتمام محمدعلي صوتي، چاپ2، نشر نقره، تهران، 1363، ص217.
17- ر.ک: تاريخ استقرار مشروطيت در ايران؛ مستخرجه از روي اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلستان، حسن معاصر، دوره کامل يک جلدي، ابن سينا، تهران، بي تا، تاريخ مقدمه، مهر47، ص757. حتي از او نقل شده که گفته است: « ايران براي حکومت مشروطه هنوز آمادگي ندارد و تا دو نسل ديگر نيز آمادگي نخواهد داشت » ( تلاش آزادي، محمدابراهيم باستاني پاريزي، انتشارات نوين، تهران، 1354، صص103-102 ).
18- خاطرات مجلس و دمکراسي چيست؟ رضا زاده شفق، انتشارات کيهان، تهران1334، صص142-140.
19- ر.ک: ايران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علي اصغر سعيدي، صص230-229؛ سفرنامه گروته، هوگو گروته، ترجمه مجيد جليلوند، نشر مرکز، تهران1369، صص218 و 237، عدم « شناخت درست » بسياري از مردم ايران از مجلس شورا و مسئوليت ها و شئون آن؛ تاريخ ايران، سر پرسي سايکس، ترجمه سيدمحمدتقي فخر داعي گيلاني، ج2، تهران، 1330، 564/2، گزارش ايران...، مخبرالسلطنه هدايت، همان، صص186 و 217، تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، 462-454/2 و تاريخ مشروطه ايران، کسروي، صص95-90، نامه منسوب به ناصرالملک به سيدمحمد طباطبايي در صدر مشروطه؛ روزنامه مجلس، ش167، 17رجب 325ق؛ اظهارات مخبرالملک؛ اسناد سياسي، شرح حال حسينقلي خان نظام السلطنه مافي، ص388؛ خاطرات حاج سياح، ص560؛ حيات يحيي دولت آبادي، 84/2؛ تاريخ انحطاط ( انحلال ) مجلس؛ فصلي از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، احمد مجدالإسلام کرماني، مقدمه و تحشيه محمود خليل پور، چ2، دانشگاه اصفهان، 1356، ص23؛ خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، به کوشش ايرج افشار، شرکت سهامي کتاب هاي جيبي با همکاري مؤسسه انتشارات فرانکلين، تهران، 1351، ص134؛ روزنامه خاطرات عين السلطنه « قهرمان ميرزا سالور »، به کوشش مسعود سالور و...، اساطير، تهران، 1377، 1801/3 و 1826-1825 و 2133 و 5 /3490؛ اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقي زاده به کوشش ايرج افشار، انتشارات جاويدان، تهران، 1359، ص421، اظهارات محمدصادق صاحب نسق؛ تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن19، ج8 و محمود محمود، چ4، اقبال، تهران، 1361، 19/8 به بعد؛ قيام آذربايجان در انقلاب مشروطيت ايران، کريم طاهرزاده بهزاد، اقبال، تهران، بي تا ( تاريخ مقدمه 1334ش )، صص5958؛ نقش انگليس در برپايي رژيم مشروطه در ايران، ابراهيم صفايي، مندرج در نهضت مشروطيت ايران، مجموعه مقالات، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1378، 154/1؛ انتخابات، دولت ها و دخالت ها، محمد ترکمان، مندرج در: مجله ايران فردا، تهران، مدير: عزت الله سحابي، ش24، ص10 به بعد؛ انقلاب اسلامي و وضع کنوني عالم، رضا داوري، مرکز فرهنگي علامه طباطبايي، تهران، 1361، صص189-188؛ ايدئولوژي نهضت مشروطيت، دکتر فريدون آدميت، 43-42/2؛ مشروطه بهترين شکل حکومت...، احمد کسروي، ص4 و 8-7 و 11 و 18-16 و 22 و 115. در صفحات 8-7: « هر هزار تن يکي معني مشروطه را نمي داند و اين خود، سدي بزرگ در برابر پيشرفت مشروطه است. چيزي را که معنايش را نمي دانند، ارجش را نخواهند شناخت؛ بايد گفت دارايش نخواهند بود ». قبلاً نيز پاره اي از سخنان کسروي را در اين باره به نقل از تاريخ مشروطه او آورديم.
20- ر.ک: روزنامه خاطرات عين السلطنه، 3469/5.
21- تاريخ مشروطه ايران، کسروي، ص261.
22- همان، ص278 و نيز 248.
23- همان، ص165.
24- همان، ص165. به گفته کسروي: مردم تبريز هنگام انتخاب اعضاي انجمن ايالتي، آنچنان در تدين آنان دقت به خرج دادند که: « تو گويي... اعضاي انجمن با ايشان نماز جماعت خواهند گذارد و يا مسائل شرعي ياد خواهند داد که در تقدس و تدين ايشان دقت زياد مي کردند » ! همان، ص196. براي يکپارچگي و شور مذهبي مرد تبريز در نهضت عدالتخواهي صدر مشروطه، و عمق و هيمنه اين قيام، ر.ک: ايران امروز، اوژن اوبن، ترجمه علي اصغر سعيدي، صص68-67؛ خاطرات و اسناد حسينقلي خان...، باب دوم و سوم: اسناد، صص399-398؛ مجموعه آثار قلمي... ثقة الإسلام، ص188.
25- پيداست که مقصود کسروي، آزادي خواهان مست فرنگ و غرب زده است. مؤيد اين امر، سخن خود اوست که مي نويسد: « آزاديخواهان تبريز، دليرانه « قانون مشروطه اروپايي » را مي خواستند و آشکاره سخن خود را مي گفتند ». همان، ص325. البته اينکه آزاديخواهان تبريز را مطلقاً و عموماً ضد دين و شيفته نظامات غربي به شمار آوريم، از همان ادعاهاي گزاف است که مع الأسف تاريخ کسروي را جاي جاي آلوده ساخته است.
26- همان، ص248.
27- به نوشته کسروي: قرارداد 1907 « که در سال1325-1286 ميان دو همسايه بزرگ ايران- روس و انگليس- بسته گرديده به بيرون افتاده، نتيجه گفتگوهاي چند ساله اي بود که در نهان و آشکار در لندن و پترزبورگ در ميان نمايندگان دو دولت مي رفته. دولت انگليس که ساليان دراز با امپراطوري روس در آسيا روبرو ايستاده و هميشه به کشاکش و هم چشمي پرداخته و از چيرگي هاي آن دولت به کاستن کوشيده بود، اين زمان از نيرومندي روزافزون آلمان به ترس افتاده و يک جنگ بزرگي را با آن دولت نيرومند در پيش رو مي ديد، خود را ناگزير مي بايست که با دولت روس به چنان پيماني برخاسته، به پاس سياست اروپايي- خود به چشم پوشي هايي در سياست آسيايي تن در دهد، و از هم چشمي و ايستادگي در برابر چيرگي هاي روس درگذشته جلو او را در آسيا بازگذارد » ( تاريخ هجده ساله آذربايجان، ص812 ).
درباره قرارداد1907 و علل و موجبات و نيز آثار و پيامدهاي سوء آن براي ايران ر.ک بحث جالب محمود محمود در مجله آينده، تهران، مدير، دکتر محمود افشار، مجلد دوم، ش3، نمره مسلسل16، ص274 به بعد و نيز: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن19، ج7، فصل87 و ج8، فصل90؛ اسنادي درباره هجوم انگليس و روس به ايران ( 1287 تا 1291ش ) گردآوري محمد ترکمان، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، وابسته به وزارت امور خارجه، تهران، 1370، مقدمه مفصل ترکمان؛ سيماي احمدشاه قاجار، محمدجواد شيخ الإسلامي، نشر گفتار، تهران، 1368، 69-49/1؛ « قرارداد 1907 و تقسيم ايران ميان روس و انگليس »، جواد هروي، اطلاعات سياسي- اقتصادي، ش152-151، صص7986؛ « آثار قرارداد 1907 بر سياست هاي داخلي و خارجي ايران »، علي رضا علي صوفي، اطلاعات سياسي- اقتصادي، ش204-203، صص83-72.
28- در اين باره، به تفصيل، در ادامه مقاله سخن خواهيم گفت.
29- کاردار سفارت انگليس رسماً در حذف قيد « اسلامي » از عنوان مجلس، ذي نقش و مؤثر بود. ر.ک: تاريخ بيداري ايرانيان، بخش اول، 558/3 و 562 و 567؛ تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ملک زاده، 380-379/2؛ تاريخ مشروطه ايران، کسروي، صص120-119.
30- تاريخ هجده ساله آذربايجان، احمد کسروي، ص120: « امروز پس از بيست و اند سال سياست هاي نهاني بيرون افتاده و ما مي دانيم که پيمان 1907 ميان روس و انگليس درباره ايران و افغانستان دامنه پيمان بزرگ ديگري درباره پيش آمدهاي اروپايي بوده و دو دولت چنين مي خواسته اند و براي آمادگي به جنگ جهانگير به کارهاي خود در آسيا ساماني دهند. »
31- تاريخ استقرار مشروطيت در ايران، مستخرجه از اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلستان، ترجمه حسن معاصر، ص286.
32- بنگريد به: کتبي همچون « تاريخ بيداري ايرانيان »، نوشته ناظم الإسلام کرماني و « واقعات اتفاقيه » نوشته محمدمهدي شريف کاشاني، « کتاب آبي »، و غيره.
33- واقعات اتفاقيه، 74/1.
34- همان، 82/1 و نيز ر.ک 73/1 و 168 و 173 و 174.
35- ر.ک: اسناد مشروطه- دوران قاجاريه، گردآوري ابراهيم صفايي، صص44- 42، 59-57، 80-78، 101-100، 108-106، 113 و 120.
36- خاطرات و خطرات، توشه اي از تاريخ شش پادشاه و گوشه اي از دوره زندگي من، مخبرالسلطنه هدايت، چاپ3، زوار، تهران، 1361، ص41.
37- مجله محيط، سال اول، شماره اول، رجب1361ق، شهريور1321ش، صص15-12.
38- سوانح عمر، شمس الدين رشديه، نشر تاريخ ايران، تهران، 1362، صص110-109.
39- ر.ک: خاطرات اميد، مندرج در: خاطرات و اسناد شامل نوشته ها و خاطرات مستند تاريخي و اسناد و عکس هاي معتبر و منحصر، تهيه و تنظيم: سيف الله وحيدنيا.
40- تمجيدالسلطان، عکاس مشهور دربار، برادرزن همين آقاميرزاحسن بوده است.
41- آقاي عباس اخوان افزودند: بر اساس اطلاعات موثق خانوادگي، بايد خاطر نشان سازم که آقاميرزاحسن از دوستان و اطرافيان مرحوم آيت الله معزالدوله پيش نماز معروف مسجد معزالدوله خيابان ايران بود، و او همان است که پس از اعدام فجيع مرحوم شيخ فضل الله نوري، روحانيان يا روحاني نماياني را که در اعدام شيخ دست داشته يا آن را تأييد کرده بودند مرتد اعلام کرده بود ( گفته مي شود روحاني فاضل و پارساي مشهور، آيت الله آقا شيخ ابراهيم امام زاده زيدي نيز راجع به مخالفان شيخ همين نظر منفي را داشته است ). گفتني اين که آقا ميرزاحسن از سر ارادتي که به آيت الله معزالدوله مي ورزيد و نيز از فرط غم و اندوهي که داشت وصيت کرد که وي را پايين پاي معزالدوله دفن کنند و بر روي قبرش هم سنگ نگذارند و بگذارند پا بخورد و از بين برود!
42- خاطراتي از صالحان، احمد شهامت پور، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم1388، صص222-221.
43- براي آشنايي با تحرکات کارگزاران سفارت انگليس و ايادي داخلي آن در بين مردم هنگام تحصن مزبور و اهداف بريتانيا از طرح و کارگرداني اين سناريوي استعماري، مطالعه دو کتاب زير توصيه مي شود: بست نشيني مشروطه خواهان در سفارت انگليس، رسول جعفريان، چ2، مؤسسه تاريخ معاصر ايران، تهران، 1378؛ تحليلي سياسي- اجتماعي از فلسفه و ضرورت ولايت فقيه و دموکراسي ارشاد شده، علي ابوالحسني منذر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي؛ پادگان توحيد- شهر ري، 1359، فصل « مشروطه بازها و مشروعه خواه ها ». همچنين مراجعه به آثار زير سودمند است: تاريخ مشروطيت، امين الشرع خويي، مندرج در: ميراث اسلامي ايران، مجموعه مقالات، به کوشش رسول جعفريان، کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي قم، 112-111/9؛ اسناد مشروطه...، گردآوري ابراهيم صفايي، همان، صص44-42 و 59-57، 80 -78 و 101-100 و 108-106 و 113 و120؛ اسناد سياسي، از همو، ص332؛ پنجاه نامه تاريخي، از همو، صص160-159؛ خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه، همان، ص141؛ گزارش ايران...، از همو، صص172-171؛ تاريخ بيداري ايرانيان، ناظم الإسلام کرماني، بخش اول، 502- 501/3 و 507 به بعد؛ فرمان مشروطه از کيست؟، محيط طباطبايي، مندرج در مجله محيط، سال1، ش1، رجب1361ق/1321ش، صص15-12؛ خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، به کوشش محمداسماعيل رضواني، ص108 و 126-124؛ واقعات اتفاقيه در روزگار، محمدمهدي شريف کاشاني، 74- 73/1 و 168-72 و 174-173؛ سوانح عمر، شمس الدين رشديه، صص110-109؛ صص روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران- يادداشت هاي سيداحمد تفرشي، به کوشش ايرج افشار، اميرکبير، تهران1351، 27-26 و 41؛ حيات يحيي، يحيي دولت آبادي، 72/2 و 81؛ وقايع اتفاقيه، مقدمه سعيدي سيرجاني، ص هفت؛ تاريخ انقلاب ايران، ابن نصرالله مستوفي تفرشي، ج1: نسخه خطي کتابخانه ملي ملک، تهران، شماره 3819، صص 18-17 و 31-30؛ خاطرات حاج سياح، صص560-558؛ فاجعه قرن...، ص44؛ انجمن هاي سري در انقلاب مشروطيت، اسماعيل رائين، چ2، جاويدان، تهران، 1355، صص109-98؛ چکيده انقلاب: حيدرخان عمواوغلي، رحيم رضازاده ملک، دنيا، تهران، 1352، ص37؛ گيلان در جنبش مشروطيت، رحيم نامور، انتشارات چاپار، بي تا، صص77-74 و 87 -86؛ خاطرات عبدالله بهرامي از آخر سلطنت ناصرالدين شاه تا اول کودتا، چ2، انتشارات علمي، تهران، بي تا، صص79-69 و....

منبع مقاله :
-، ايران و استعمار انگليس: مجموعه سخنراني ها و مقالات؛ ( 1391 )، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط