مقاومت اسلامي عشاير خوزستان عليه تجاوز انگليس در جنگ جهاني اول (3)

اين خاطرات نشان دهنده اخلاص، شجاعت، احساس مسئوليت و آينده نگري آن جماعت مهاجر؛ و تأثير آن افشاگري ها بر شناخت هر چه بيشتر مسلمانان ديگر شهرها نسبت به ماهيت دولت استعمارگر انگليس؛ و از همه مهم تر حسّ
سه‌شنبه، 31 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقاومت اسلامي عشاير خوزستان عليه تجاوز انگليس در جنگ جهاني اول (3)
مقاومت اسلامي عشاير خوزستان عليه تجاوز انگليس در جنگ جهاني اول ( 3 )

 

نويسنده: حجت الإسلام والمسلمين محسن حيدري




 

پيام هاي فرهنگي- سياسي مهاجرت مجاهدان خوزستاني

اين خاطرات نشان دهنده اخلاص، شجاعت، احساس مسئوليت و آينده نگري آن جماعت مهاجر؛ و تأثير آن افشاگري ها بر شناخت هر چه بيشتر مسلمانان ديگر شهرها نسبت به ماهيت دولت استعمارگر انگليس؛ و از همه مهم تر حسّ وفاداري و وابستگي شديد عشاير عرب ايران به ميهن و وطنشان ايران است.
يقيناً آن حرکت هاي افشاگرانه نقش بسزايي در ايجاد زمينه هاي مناسب جهت نهضت هاي اسلامي ضداستعماري که در سال هاي بعد از آن جريان در کشور ما اتفاق افتاد، داشته است.
مهاجرت تاريخي مجاهدان خوزستاني به استان هاي ديگر و مطرح کردن صادقانه و آگاهانه مقاومت اسلامي عشاير خوزستاني در مقابل استعمار انگليس از يک سو و لبيک گويي غيرتمندانه و از سرآگاهي علماء و مردم اصفهان، چهارمحال و بختياري و عشاير قشقايي فارس براي ياري رساندن به هم وطنان خوزستاني خويش يکي از مظاهر بارز تجلي وفاق ملي بين اقوام و عشاير مختلف ايراني در تاريخ معاصر است.
يقيناً وفاق ملي اقوام ايراني همواره يکي از سنگرهاي خلل ناپذير ملت ايران در برابر توطئه هاي استعماري اجانب بوده و هست. لذا بايد اين بعد اسلامي و ملي نهضت هاي اسلامي با تمام زوايا و جزئيات به عنوان تاريخ زنده و پوياي ملت مسلمان ايران تشريح و تحليل گردد تا نسل هاي جديد با بهره گيري از آن غيرت اسلامي با روحيه وفاق ملي، رسالت تاريخي خود را در زمينه مقابله با اجانب نابکار ايفا نمايند.
پس از اشاره گذرا به اين اقدام تاريخي مجاهدان خوزستاني بايد بار ديگر به صحنه خوزستان در آن برهه تاريخي (مرحله سوم مقاومت اسلامي عشاير) برگرديم و انتفاضه هاي اسلامي عشاير را بر ضد خزعل و رضاخان ميرپنج به عنوان مزدوران انگليس ذکر نماييم.

1. «انقلاب الجمهور» عشاير دشت آزادگان در مقابل خزعل

پس از پايان مرحله دوم مقاومت اسلامي عشايري و افشا شدن هرچه بيشتر چهره منافقانه و مزدور خزعل براي عشاير، خصوصاً با توجه به سوابق سوء رفتار ظالمانه و فرعوني خزعل با عشاير، مردان غيور آن سامان تصميم گرفتند با اتحاد و همبستگي عليه قدرت طاغوتي خزعل در دشت آزادگان قيام کنند و منطقه خود را از سلطه او رهايي بخشند.
حاصل آن تصميم، قيامي شد به نام «انقلاب الجمهور» که در سال1296ش يعني کمتر از دو سال بعد از واقعه «غدير الدّعي» اتفاق افتاد.
در ملاقات و مصاحبه اي که نگارنده با مرحوم آقاي ملارزج صخراوي در سال1373ش داشت (آن زمان نامبرده حدود 80ساله بود)، اطلاعات مربوط به آن انقلاب را از ايشان گرفته است. وي که در آن واقعه نوجوان و آن قيام را درک کرده بود، چنين گفت:
در برپايي آن حرکت مردمي، که به نام انقلاب الجمهور مشهور شد، جمعي از بزرگان حمايل(1) وابسته به بني طرف، در منطقه دشت آزادگان دست داشتند. از جمله: موسي فرزند بطي از حموله بيت صخر (والد نامبرده)، يبر بن محمد از حموله بيت مشعل، محسن بن مشکور از حموله بيت چلده، فهد بن عبدوش از حموله العراگ، عوده بن محمد از المنابيه و جاسم بن محمد العباس از آل بوحرز. اينان نماينده خزعل به نام «صالح بن شيخ غضبان» را از آن منطقه بيرون ساختند، و همين طور طايفه چعب نيز نماينده او را که شخصي به نام « اخليف بن حالن » بود، طرد نمودند، و پس از درگيري هاي زياد با نيروي خزعل به حاکميت او در آن مناطق خاتمه دادند.
در پي آن انقلاب، مردم آن سامان نفس راحتي از دست خزعل و عمال او کشيدند. در سال1303 وقتي که رضاخان به خوزستان لشکرکشي کرد و با دستگيري و تبعيد خزعل به تهران، طومار حاکميتش از کل خوزستان برچيده شد، اين عشاير که دل پرخوني از او پيدا کرده بودند، نه تنها عکس العمل منفي اي از خود نشان ندادند، و مقاومتي نکردند، بلکه از صميم قلب آن را به فال نيک گرفتند. اين حادثه بيانگر برداشته شدن نقاب تزوير از چهره آن منافق داخلي است.

2. قيام عشاير خوزستان در مقابل رضاخان

در مقابل دستگاه جبار پهلوي نهضت ها و قيام هاي فراواني در نقاط مختلف ايران، مانند قيام خونين گوهرشاد مشهد، اعتراض مرحوم آيت الله بافقي در قم، حرکت انقلابي آيت الله شهيد سيدحسن مدرس در تهران، قيام آيت الله آقانورالله اصفهاني در اصفهان و نيز قيام هاي عشايري در استان هاي عشايرنشين از جمله خوزستان صورت گرفته است.
نويسنده کتاب فصولي از تاريخ مبارزات سياسي و اجتماعي ايران، مي نويسد:
... در اواخر دهه دوم و اوايل دهه سوم قرن بيستم (ميلادي) قيام هاي عشايري بسياري در ايران به وقوع پيوست. عشاير عليه سياست خشن دولت در مورد خلع سلاح و اسکان اجباري که باعث مرگ و مير بسياري از دام هاي آنان مي شد، دست به قيام مي زدند. در سال هاي 1926-1924م و 1305-1303ش قيام ترکمن ها و کردها در نواحي بحر خزر شروع شد. در سال هاي 1928-1925م/1307-1304ش قيام بلوچ ها در بلوچستان ايران و در سال هاي 1928-1927م/1307-1306ش عرب ها در خوزستان و لرها در لرستان دست به قيام زدند.
از اواخر سال 1927 (در پاييز1306) عشاير جنوب ايران يعني عشاير دشتستان و تنگستان دست به قيام مسلحانه زدند... .
قيام کنندگان طلب مي کردند که خلع سلاح اجباري عشاير متوقف گردد. از ميزان ماليات کاسته شود و خدمات اجباري در ميان عشاير لغو گردد و آنها همچنين با لباس پوشيدن به طرز اروپائيان و به خصوص کلاه پهلوي که به وسيله رضاشاه حکم شده بود، مخالفت مي کردند.(2)
البته از آنجا که نويسنده مزبور با اسلام ميانه اي نداشته، از انگيزه هاي ديني قيام هاي عشاير نام نبرده، ولي يقيناً انگيزه هاي اسلامي نقش عمده اي را در آن قيام ها ايفا کرده است.
اين انگيزه اسلامي مخصوصاً در خوزستان به وضوح ديده مي شود. نقش پيشينه جهاد اسلامي عشاير خوزستان عليه انگليس که از آن زمان بيش از 13سال نگذشته بود و همان قهرمانان پيکار عليه انگليس، صحنه گردان مبارزه عليه پهلوي بودند، به شدت در آن مبارزات آشکار بود.

واقعه «جنگ مفاتيل»

عشاير سلحشور خوزستان، علي رغم اين که از خاتمه دادن به سلطه خزعل قلباً راضي بودند، اما وقتي بعد از پايان سلطه خزعل با چهره خشن حکومت نظامي رضاخان مواجه شدند، و بي بندوباري و سنگدلي مأمورين قزاق در تهاجم به شرف و حيثيت، و کشف پرده عفاف از زنان و مخدوش ساختن کرامت فرهنگ اسلامي خويش را به چشم ديدند، سکوت را در برابر حکومت رضاخان جايز نشمردند، و طي يک قيام مردمي ابتدا دواير دولتي را در بستان به آتش کشيدند و حاکم بستان را که غفوري نام داشت، به قتل رساندند. پس از آن به طرف سوسنگرد پيشروي کردند. در پي آن در منطقه هوفل سوسنگرد، واقعه جنگ «مفاتيل» بين نيروهاي عشاير عرب و نيروهاي نظامي رژيم پهلوي مستقر در منطقه اتفاق افتاد. همه عشاير منطقه اعم از بني طرف، سواري، خزرج، شرف، بني ساله، سواعد و غيره در آن قيام شرکت د اشتند. عشاير شرفه به رهبري شخصي به نام «محيي الزيبگ» از ناحيه حويزه بپاخاستند و در آن درگيري ها فرمانده قزاق را که درجه سرگردي داشت، به قتل رساندند.

استمداد عشاير از مرجعيت شيعه

در پي درگيري مسلحانه بين عشاير دلير خوزستان و نيروهاي قزاق رضاخاني، عشاير متدين اين منطقه دو نفر از اشخاص متدين و معروف بني طرف به نام هاي «لفته بن اصويدج» و «حاچم بن نويّر» را به نمايندگي از سوي خود جهت ملاقات با مرجع تقليد شيعيان در آن زمان، يعني حضرت آيت الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني، به نجف اعزام نمودند، تا از ايشان عليه رضاخان استمداد جويند، و از محضر آن مرجع بزرگوار کسب تکليف نمايند. آن دو نفر، وقتي به محضر مرجع تقليد رسيدند، عرض کردند:
شخصي ظالم به نام رضاخان پهلوي بر ما حکومت مي کند. وي عزاداري اباعبدالله الحسين(عليه السّلام) را ممنوع ساخته، و دستور کشف حجاب از بانوان را داده و شرف مردم را لکه دار نموده است. او مسلمان نيست، بلکه يک شخص بابي مسلک مي باشد. عشاير، ما را خدمتتان فرستاده اند، تا آنها را از شرّ ظلم و ستم او نجات دهيد.
حضرت آيت الله العظمي ابوالحسن اصفهاني که اوضاع و شرايط را براي پيروزي يک قيام مسلحانه عليه حکومت رضاشاه فراهم نمي ديد، حاضر به صدور حکم جهاد نشد و آن دو نفر را به صبر و حل مشکلات خود با حکومت از راه مسالمت آميز و مذاکره دعوت فرمود.
از طرف ديگر، شاه که به شدت از تحرکات عشاير عصباني شده بود، دستور داد با آتش توپخانه و هواپيماهاي جنگي عشاير منطقه را سرکوب نمايند. بالاخره با وساطت جمعي از سران عشاير، آن درگيري ها پايان پذيرفت، و امان نامه اي براي قيام کنندگان صادر گرديد.

تبعيد دسته جمعي عشاير خوزستان به تهران و مازندران

حکومت رضاخان براي نشان دادن ضرب شستي محکم به عشاير، نقشه تبعيد دسته جمعي کساني را که به عنوان محرک قيام مطرح بودند، ريخت. براي پياده کردن اين نقشه، مسئولان نظامي منطقه اعلام کردند براي دريافت سند مالکيت زمين، عشاير به پادگان مالکيه- در اطراف سوسنگرد- مراجعه نمايند. عشاير هم با تهيه نمودن ليست افراد طوايف وابسته در وقت مقرر جهت گرفتن سند مالکيت! خود را به پادگان رساندند.
اما برخلاف انتظار، ارتشي هاي رژيم آنها را دستگير نمودند، و به همراه خانواده هايشان که بيش از ششصد نفر بودند، از راه شوش و انديمشک به لرستان و از آنجا به تهران و گرگان تبعيد نمودند. تبعيديان از طوائف و حمايل زير بودند:
الف. بني طرف: 1. بيت امهاوي 2. بيت زاير علي 3. بيت صياح 4. بيت سعدون 5. بيت غافل 6. بيت امنيشد 7. بيت حاج سبهان 8. بيت شرهان 9. بيت صخر 10. بيت اصويدج 11. اهل الشّاخه 12. آلبوچلده 13. بيت اعراگ
ب. غير بني طرف: 1. سواري 2. بروايه 3. الحايي 4. عبدالخان 5. بني تميم 6. چعب 7. بني ساله 8. شرفه 9. حيادر. البته سران شرفه به اهواز تبعيد شدند.

سنگدلي قزاق ها و قربانيان تبعيدي

کاروان تبعيدي ها با پاي پياده، در حالي که سواران نظامي و قزاق ها آنها را احاطه کرده بودند، از راه بستان به سوي شوش برده شدند، و از آنجا به انديمشک، و از انديمشک به خرم آباد، و همين طور به بروجرد و تا ملاير با آن وضعيت رقت بار با پاي پياده مجبور به حرکت بودند.
حدود يکصدوپنجاه نفر از تبعيدي ها که زن و کودک و پيرمرد هم در بين آنها بود، بر اثر بيماري و سرماي شديد جان باختند، و بي غسل و کفن در همان جا که مي مردند، دفن مي شدند. زنان و مردان که کفش هايشان پاره شده بود، لحاف ها را پاره پاره نمي کردند، و با طناب به دور پاهاي زخمي و تاول برداشته خود مي بستند. بالاخره پس از تحمل مشقت هاي فراوان به منطقه ملاير رسيدند.
چون باقيمانده تبعيدي ها هم در معرض تلف قرار گرفتند، نظاميان اجازه يافتند آنها را با کاميون به تهران ببرند. در دولت آباد سمنان حدود شش ماه ماندند. آن گاه آنها را به تهران بردند و در حوالي شاه عبدالعظيم(عليه السّلام) حدود ده سال نگاه داشتند. جمعي از آنها را به گرگان و بعضي از آنان را به اراک گسيل داشتند. تا اين که پس از تبعيد رضاشاه به جزيره موريس، در هنگامه جنگ جهاني دوم و اشغال شمال ايران توسط روسيه و به هم ريختن اوضاع، تبعيدي هاي عشاير خوزستان هم از فرصت استفاده نموده به ديار و کاشانه خود (پس از حدود 13سال يعني در سال1320ش) برگشتند.(3)

مهاجرت جمعي از عشاير خوزستان به عراق به عنوان عکس العمل در برابر کشف حجاب

عشاير خوزستان در مقابل برنامه هاي مخرب حکومت رضاخان، از جمله کشف حجاب، علاوه بر مبارزه مسلحانه، دست به يک مبارزه منفي، يعني مهاجرت از ايران به عتبات مقدسه زدند، تا اعتراضي به آن برنامه هاي ضداسلامي از خود نشان داده باشند، و خود از عواقب شوم آن رهايي يابند. يکي از آن مهاجرين، شخصي به نام «علي بن اشياع» بزرگ طايفه سواعد بود. به وي گفته بودند بايد همراه خانمش بدون داشتن حجاب، در مجلس کشف حجاب شرکت کند والا او را اعدام خواهند کرد. وي شبانه به عراق رفت، و دست از تمامي املاک و زمين خود شست. به او گفتند: «چرا از حويزه به عراق رفتي؟» ج واب داد: «حويزه کوهي از طلا است، ولي نگهبان آن غول است و در چنين سرزمين، آدمي نمي تواند زندگي کند». اسناد هجرت شخص نامبرده و نيز خانواده هايي از منطقه بستان در اسناد مربوط به وزارت کشور و نخست وزيري آن زمان منعکس شده و اکنون در مرکز سازمان اسناد ملي ايران موجود است. در اينجا، سه فقره سند از آن جريان نقل مي شود.

سند اول

رياست وزراء نمره 377، تاريخ 1315/1/15 وزارت داخله، طبق راپورت واصله از اهواز، علي شياع ساکن دنار دوفرسخي بستان که مدتي بود از خاک عراق به ايران آمده و ساکن شده بود، شب هشتم فروردين به علت غيرمعلومي به اتفاق دو برادر و تقريباً بيست خانوار به عراق رفته است. علت مراجعت مشاراليه و ديگران را براي استحضار رياست وزراء اشعار داريد.
[امضاء:] معيري
[حاشيه:] مقصود اين است علي شياع چه کاره بوده و چرا رفته؟ اطلاعات صحيح داده شود
(نخست وزيري-103003)(4)

سند دوم

[وزارت داخله به: رياست وزراء 27فروردين1315]
وزارت داخله، اداره سياسي، نمره134، به تاريخ 1315/1/27 رياست وزراء- عطفاً به مرقومه نمره 377-1315/1/15 راجع به مهاجرت علي شياع و عده اي ديگر به خاک عراق، مراتب از حکومت خوزستان استعلام گرديد. راپرت واصل حاکي است که براي تحقيقات حکومت شخصاً به محل رفته و طبق راپورت نيابت حکومت دشت ميشان، مهاجرين فقط اين عده نبوده، از طوايف ديگر هم مهاجرت نموده اند.
علت آن هم ظاهراً از ترس کشف حجاب بوده ولي تحقيقات محرمانه دلالت دارد که آنها از طرف دولت عراق تشويق گرديده اند، و به علاوه در اينجا مورد تعدي نيز واقع مي گردند. از حکومت تلگرافاً توضيح خواسته شد که تعدي از طرف کي است. پس از وصول جواب مراتب را در ثاني به عرض مي رساند.
از طرف وزير داخله [امضاء:] سياح
(نخست وزير-13003)(5)
اسناد موجود نشان مي دهد غير از مردم منطقه دشت آزادگان، عده اي از مردم خرمشهر هم به علت مخالفت با کشف حجاب دست به مهاجرت زده بودند. به سند ذيل توجه شود:

سند سوم

[استخراج تلگراف اهواز، 8بهمن1314]
وزارت داخله نمره1740، مورخ14/11/8
داخله- از خرمشهر، اهالي به طور قاچاق در نتيجه تجدد و تربيت نسوان به خاک عراق رفته اند. فوراً دستور مراقبت فوق العاده به حکومت و شهربان محل داده شد.
اطلاعات حاصله شهرباني ايالتي حاکي است، چند نفري قصد رفتن داشته، ممانعت، ولي حکومت محل اطلاع مي دهد چند خانوار که هويت و اسامي آنها نامعلوم است از خرمشهر و توابع به ترتيب غيرمعلومي به عراق رفته، و قونسول بصره هم خبر مزبور را تأييد کرده، اقدام شد. قونسولگري درصدد تحقيق برآمده، آنها را به جرم اين که قاچاقي رفته اند، معاودت دهد، شهرباني محل هم درصدد است که هويت آنها را به دست آورده قونسولگري اقدام شود، اطلاعاً معروض گرديد. 11053 دادمرز
[حاشيه:] به عرض رسيد. سواد به وزارت خارجه نوشته شود. سواد برداشته شد. 14/11/2
[ک- 135007- سري ج](6)

نقش عشاير خوزستان در انقلاب اسلامي ايران

آنچه گذشت، گوشه اي از مبارزات شعاير خوزستان عليه استعمار متجاوز انگليس و سپس عليه دستگاه رضاخان دست نشانده انگليس بود. آن روحيه انقلابي و آن مبارزات در زمان پهلوي دوم هم تداوم يافت. اشخاص مبارز و متعهد سرسختانه در برابر ددمنشي هاي رژيم پهلوي ايستادگي کردند، زجر و شکنجه هاي زندان هاي ساواک را در راه آرمان هاي اسلامي و الهي خود تحمل نمودند و مرارت هاي تبعيد را به جان خريدند. برخي از آنان تا پاي دار پايداري کردند و شربت شهادت نوشيدند. از جمله شهداي آن مرحله مي توان از حجت الاسلام شهيد سيدعبدالحسين موسوي فرزند مرحوم سيدعرب و شهيد محيي الدين آل ناصر نام برد.
و بالاخره هنگامي که ملت مسلمان ايران به رهبري آيت الله العظمي امام خميني ( قدس سره الشريف )، به طور يکپارچه و توفنده در برابر رژيم خونخوار پهلوي در سال هاي1356 و 1357ش ايستاد، عشاير مؤمن و متعهد خوزستاني نيز همانند ديگر اقشار ملت اسلامي در راهپيمايي هاي سراسري و اعتصابات عمومي شرکت و دين خود را نسبت به اسلام و امام ايفا نمودند. شعور مکتبي و احساسات پاک و جوشيده از منبع زلال دين آنان را از شعارهاي انقلابي که در طول نهضت مقدس انقلاب اسلامي سر داده اند مي توان درک نمود. از شعارهاي آنان فرازهاي ذيل مي باشد:
1. «بالدم، بالروح نفديک يا امام»(7)
2. «الدين دين الجعفريّه *** او ما نريد الپهلويّه»(8)
3. «ثورتنا ثوره اسلاميّه *** لا شرقية او لا غربيّه»(9)
4. «الشاه المسودن اشماله *** اشعامل ابميدان جاله»(10)
5. «يا خميني احنه اجنودک *** والزّود العدنا من زودک»(11)
نکته ديگر اين که نقش عشاير مسلمان عرب خوزستاني در انقلاب اسلامي، به شرکت فعال در تظاهرات و اعتصابات عمومي خلاصه نمي شد. بلکه آنها در همه ابعاد سياسي، فرهنگي و اجتماعي، حتي نظامي و تشکيلات انقلابي نقش بارز و جدي داشتند. مثلاً برخي از مؤسسين گروه هاي اسلامي انقلابي معتقد به خط امام خميني(ره) ازقبيل موحدين و منصورون از فرزندان غيور عشاير بودند. برخي از مؤسسين عرب گروه موحدين که از اهل علم و طلاب علوم ديني(12) هم بودند، در عمليات نظامي ترور «پل گريم» مدير آمريکايي شرکت نفت، نقش اصلي را داشتند. نامبرده مانع اصلي شکل گيري اعتصابات سراسري نفت بود، ولي با ترور او هيمنه آمريکا و رژيم وابسته اش، در خوزستان شکسته شد و کارکنان شريف نفت دست به اعتصاب عمومي زدند. همين اعتصاب نفت بود که پيشرفت حوادث، عقب نشيني رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را تسريع کرد.
سرانجام، انقلاب شکوهمند اسلامي ايران در 22بهمن1357 به ساحل پيروزي رسيد و عشاير غيور خوزستان، همراه و همگام با ديگر اقشار ملت مسلمان و سرفراز ايران، شهد پيروزي را در کام خود يافتند.

نقش عشاير خوزستان در دفاع مقدس در مقابل جنگ تحميلي عراق عليه ايران

نمونه اعلي و بارز روحيه بيگانه ستيزي و مبارزه با متجاوزان که در بين اقشار غيور عشاير عرب خوزستان وجود دارد، در جريان جنگ تحميلي هشت ساله عراق با ايران اسلامي تجلي پيدا کرد.
آتش اين جنگ خانمانسوز به دستور آمريکا و در راستاي منافع استکبار جهاني و صهيونيزم بين الملل به دست حزب عفلقي بعث عراق، به منظور از بين بردن نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران و تجزيه اين ميهن مقدس برافروخته شد، و هيزم آن توسط کشورهاي مرتجع منطقه تهيه گرديد.
يکي از شعارهاي بارز رژيم بعث عراق در تجاوز به ايران، مسئله به اصطلاح رهايي مردم عرب خوزستان بود.
اما مردم شريف اين سامان و عشاير غيور، با وجود قدرت نمايي کم نظيري که بعثيان نشان داده و علي رغم عدم آمادگي ارتش ايران براي دفع تجاوزات در روزهاي اول جنگ، نه تنها فريب شعارهاي توخالي آن متجاوزان را نخوردند، بلکه آن عشاير سلحشور، به ويژه جوانان متدين و آگاه، دوشادوش ديگر جوانان ايران در سنگرهاي شرف و جهاد به مقاومت ايستادند و خون دادند؛ اما هرگز با خيانت، خود را آلوده نساختند. بسياري از آنها شهيد و مفقودالاثر و مجروح و اسير شدند.
در همان روزهاي اول جنگ تحميلي که اين حقيقت براي خود متجاوزان آفتابي شد که اعراب خوزستان هرگز به کشور خود خيانت نمي کنند، متجاوزان عمده آتش قهر و غضب و عصبانيت خود را بر خانه و آشيانه عشاير عرب ريختند. شهرهاي آنها از قبيل خرمشهر و سوسنگرد و بستان و آبادان و اهواز و شوش(13) را يا با خاک يکسان کردند و يا خسارات سنگيني بر آنها وارد ساختند.
اگر صدها روستاي عرب نشيني که در طول جنگ تخريب شده به آن اضافه شود، آمار دهشتناک تخريب و ويراني مناطق عشايري براي همگان آشکار مي گردد. اين همه تخريب و ويرانگي، بيانگر اوج عصبانيت دشمن از اين قوم و مأيوس شدن او از اين که عربئ ايراني به کشور خود خيانت کند، مي باشد. بنابراين بايد به جرأت و علناً گفت روحيه شهادت طلبي، سلحشوري، حماسه آفريني و اجنبي ستيزي و غيرت بي نظيري که در جوانان عرب خوزستاني در جريان دفاع مقدس تجلي پيدا کرد، ريشه در مقاومت اسلامي عشاير در جريان جنگ جهاني اول در مقابل اشغالگران و استعمارگران انگليسي داشته است. مخصوصاً بايد توجه داشت بين اين دو واقعه تاريخي، يعني تجاوز انگليسي ها در جنگ جهاني اول و تجاوز صداميان بعثي، 65سال بيشتر نبوده، و نسب اغلب ده ها هزار شهيد و ايثارگري که در دفاع مقدس نقش آفريني کردند، به شهدا و مجاهديني که حماسه مقاومت واقعه جهاد عشاير در مقابل متجاوزان انگليسي را آفريدند، برمي گردد.

سردار هور، سرلشکر شهيد علي هاشمي

از آنجا که نماد بارز جوانان فداکار و غيورمردان عشاير عرب خوزستان در دوران دفاع مقدس، سرلشکر شهيد سردار بزرگ اسلام شهيد علي هاشمي است، اشاره اي هر چند مختصر به حيات طيبه آن شهيد و نقش بي بديل او در دفاع مقدس و شهادت افتخارآفرينش در اينجا لازم است. شهيد علي هاشمي در خانواده اي متدين از عشاير عرب اهواز در سال1340ش متولد شد و پرورش يافت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي پيوست. در روزهاي اول جنگ تحميلي در حالي که جواني 20ساله بود راهي جبهه هاي نبرد شد. فرماندهي سپاه حميديه و سوسنگرد را به عهده گرفت. قرارگاه اطلاعاتي نصرت را با سازماندهي نيروهاي عرب مخلص تأسيس و نقش مهم و سرنوشت سازي در پشتيباني و هدايت عمليات بزرگ دوران دفاع مقدس ايفا نمود. سرانجام بر اثر لياقت ها و رشادت هاي کم نظيرش، هم زمان فرماندهي سپاه ششم امام صادق(عليه السّلام) (استان خوزستان) و فرماندهي قرارگاه هاي تاکتيکي منطقه به او واگذار شد.
سردار علي هاشمي، در تيرماه1367 در يورش ناجوانمردانه بعثي هاي متجاوز به ايران اسلامي بعد از پذيرش قطعنامه، وقتي قرارگاه کربلا در محاصره دشمن قرار گرفت، مظلومانه و دليرمردانه به شهادت رسيد. وضعيت او، بيش از 20سال از جهت شهادت يا اسارت، به عنوان مفقودالاثر ناشناخته ماند، تا اين که در بهار1389 پيکر پاکش در منطقه عملياتي هور پيدا شد و در سالروز شهادت بي بي دو عالم حضرت فاطمه زهرا(عليها السّلام) پس از تشييع کم نظيري در گلزار شهداي اهواز به خاک سپرده شد.

گام هاي برداشته شده در راستاي احياء واقعه جهاد عشاير خوزستان

در رژيم پهلوي درباره ي مقاومت اسلامي جهاد عشاير خوزستان، مرموزانه سکوت مي شد؛ يا به عبارت ديگر تاريخ سلحشوري هاي عشاير عرب ايران گرفتار «توطئه سکوت» بود. دستگاه هاي تبليغاتي رژيم پهلوي از قبيل راديو و تلويزيون و مطبوعات، و نهادهاي آموزشي در کتاب هاي درسي از قبيل تاريخ، از آن مقاومت و نهضت در کنار نهضت هاي ديگر مثل تحريم تنباکو، نهضت مشروطيت و قيام دليران تنگستان، يادي نمي کردند. اهل تحقيق و تأليف در مسائل سياسي و تاريخي هم به ندرت آن را مطرح مي ساختند. عمده منبعي که براي آن جريان مانده، نقل شفاهي مردمي است. چون کساني که در دوران نوجواني و جواني آن واقعه را درک کرده بودند، براي فرزندان و نوادگان خويش تعريف مي کردند، و به اين صورت بر سر زبان ها مانده بود. براي بزرگداشت آن واقعه هيچ جلسه و همايشي هم برگزار نشده بود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حماسه عشاير عرب خوزستان به تدريج به صورت رسمي در مجالس و محافل، مطبوعات، صدا و سيماي محلي و در حضور شخصيت هاي کشوري و ملي مطرح گرديد و بدين صورت اين بخش از تاريخ افتخارآفرين ايران از حالت مهجوريت و فراموشي مطلق بيرون آمد. در اين راستا فعاليت هاي زير صورت گرفته است:
الف. ديدار برخي از معمريني که واقعه را درک کرده بودند، با مسئولان ارشد نظام جمهوري اسلامي از قبيل ديدار آنان با مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي در اسفند سال1375 در اهواز، که از آنان تفقد به عمل آوردند. در اين ديدار پرچم جهادي سيدجابر آل بوشوکه توسط نوادگان او به محضر مقام معظم رهبري تقديم گرديد. آن حضرت فرمودند: «اين پرچم از هداياي ارزشمند رهبري است، که بايد در موزه آستان قدس رضوي نگهداري شود». طبق دستور ايشان، هم اکنون اين پرچم در موزه آستان قدس رضوي نگهداري مي گردد.
ب. همچنين به دستور مقام معظم رهبري يادمان بزرگي در گلزار شهداي جهاد عشاير ساخته شد و بنا بر اين شده که آن يادمان يکي از محل هاي بازديد کاروان هاي راهيان نور باشد.
ج. تأليف چند کتاب پيرامون اين نهضت از قبيل:
1. المنيور و جهاد عشاير عرب خوزستان، حميد طرفي، ناشر: مرکز خوزستان شناسي، چاپ اول، 1372ش.
2. نقش عشاير عرب خوزستان در جهاد عليه استعمار، کاظم پورکاظم، ناشر: انتشارات آمه، تهران، 1375ش.
3. حماسه جاويد (بررسي تحليلي واقعه جهاد عشاير خوزستان بر عليه استعمار انگليس در جنگ جهاني اول)، محسن حيدري، ناشر: انجمن مفاخر فرهنگي کشور، ستاد رسيدگي به امور فرهنگي و اجتماعي خوزستان، چاپ اول، زمستان1375ش.
غير از کتاب هاي منتشر شده فوق، کتابي به نام تاريخ کعب والفلاحيه تأليف الحاج علوان بن عبدالله الشويکي در سال1351هـ.ق تأليف شده و مفصلاً خاطراتي را در زمينه نهضت عشاير مطرح کرده، ولي گويا تا به حال اين کتاب چاپ نشده و به صورت خطي باقي مانده است.

پي نوشت ها :

1- حمايل جمع حموله، به معناي شاخه هاي وابسته به طايفه بزرگ.
2- رک: فصولي از تاريخ مبارزات سياسي و اجتماعي ايران، ضياءالدين الموتي.
3- خاطرات مرحوم ملازرج صخراوي، يکي از افراد تبعيدي.
4- خشونت و فرهنگ (اسناد محرمانه کشف حجاب 1322-1312)، مديريت پژوهش، انتشارات، آموزش و سازمان اسناد ملي ايران، ص201.
5- همان منبع قبلي، ص202.
6- همان منبع قبلي، ص201.
7- ترجمه: اي امام! خون و جان ما فداي تو باد.
8- دين ما دين جعفري است و حکومت پهلوي را نمي خواهيم.
9- نهضت ما نهضتي اسلامي است نه شرقي است و نه غربي.
10- اين شاه ديوانه را چه شده است؟ چه جنايتي در ميدان ژاله آفريده است!
11- اي خميني! ما همه سرباز توئيم و هر چه نيرو داريم از تو الهام گرفته ايم.
12- در رأس آنها، مرحوم حجت الاسلام سيدمحمد موسوي طرّه متوفاي 1364ش و مرحوم حجت الاسلام شيخ هادي گرمي متوفاي 1387ش بودند.
13- لازم به توضيح است اکثريت چشمگير مردم شهرستان هاي خرمشهر، سوسنگرد، بستان، شادگان، رامشير، هويزه، حميديه، ملاثاني، ماهشهر، بندر امام و شوش دانيال(عليه السّلام) و بيش از نيمي از شهرهاي اهواز و آبادان عرب هستند. ضمناً بسياري از روستاهاي شهرستان هايي مثل دزفول، شوشتر و رامهرمز عرب نشين مي باشد.

منبع مقاله :
-، ايران و استعمار انگليس: مجموعه سخنراني ها و مقالات؛ ( 1391 )، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، جلد اول



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط