سند حديث اقتدا در سخنان علماي بزرگ اهل سنّت (1 )
با توجه به آن چه بيان شد، دانستيم كه سندهاي حديث اقتدا در كتاب هايي كه به نام صحيح معروفند از اعتبار ساقط است چه برسد به كتاب هاي ديگر.در اين بخش عين عبارات پيشوايان رجال شناس اهل سنّت را در طعن و ايراد آن حديث ذكر مي كنيم؛ چه به طور مطلق و با واژگاني همچون: موضوع، باطل، غيرصحيح و منكر؛ و چه بر اساس برخي از وجوهي كه در سخنان آن ها به آن موارد اطلاع يافتيم و در آينده به آن ها اشاره خواهيم كرد.
1- كلام ابوحاتِم رازي
يكي از پيشوايان اهل سنّت كه حديث اقتدا را مورد نقد و بررسي قرار داده است، ابوحاتِم محمد بن ادريس رازي است. او اين حديث را مورد طعن و ايراد قرار داده است. مَناوي در شرحش به نقل از ابن حجر مي نويسد:ابوحاتِم آن حديث را داراي اشكال دانسته است. بزّار نيز همچون ابن حزم مي گويد: اين حديث، صحيح نيست؛ زيرا عبدالملك سخني از ربعي نشنيده است و ربعي نيز سخني از حذيفه نشنيده است؛ ولي براي حديث شاهدي وجود دارد... (2 ).
نگاهي به شرح حال ابوحاتِم رازي
ابوحاتِم رازي ( در گذشته سال 277 هـ ) از پيشوايان بزرگ و حفّاظي به شمار مي آيد كه دانشمندان اهل سنّت بر وثاقت و جلالت آن ها اتّفاق نظر دارند؛ بلكه او را از هم رديفان بُخاري و مسلم قرار داده اند.سَمعاني در مورد ابوحاتِم مي گويد: او پيشواي بزرگ عصر خود بود و در مشكلات حديث به او رجوع مي شد... وي از علماي مشهوري است كه به فضل، حفظ و رحل سفر براي كسبِ دانش و اخذ حديث وصف شده است... (3 ).
ابن اثير در اين زمينه مي گويد: ابوحاتِم از هم رديفان بُخاري و مسلم است (4 ).
ذهبي او را اين گونه توصيف مي كند: ابوحاتِم رازي، محمدبن ادريس بن منذر حنظلي، امام، حافظ بزرگ، و يكي از اعلام و بزرگان دانش است... (5 ).
ذهبي در جايي ديگر مي گويد: ابوحاتِم رازي، امام، حافظ، ناقِد حديث و شيخ محدّثين است. او از هم رديفان بُخاري است... (6 ).
و بالاخره شهرت او تا آن جاست كه شرح حال وي در كتاب هاي متعدّد و معتبر اهل سنّت آمده است (7 ).
2-كلام ابوعيسي تِرمذي
يكي ديگر از بزرگاني كه حديث اقتدا را مورد طعن قرار داده است، ابوعيسي تِرمذي صاحب الجامع الصحيح است. وي درباره ي اين حديث اين گونه مي گويد:ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي بن سلمة بن كهيل، از پدرش، و او از پدر سلمه، از ابوزعراء نقل مي كند كه ابن مسعود مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به دو صحابي من؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد ».
اين حديث با اين سند از ابن مسعود غريب است. ما آن را فقط از طريق يحيي بن سلمة بن كهيل مي شناسيم. يحيي بن سلمه در حديث ضعيف دانسته شده است.
از طرفي نام ابو زعراء عبدالله بن هاني است؛ و ابو زعرائي كه شعبه، ثوري و ابن عُيَينَه از او روايت نقل مي كنند، نامش عمرو بن عمرو است. او پسر برادر ابي الاحوص از اطرافيان ابن مسعود است(8 ).
نگاهي به شرح حال ابوعيسي تِرمذي
ابوعيسي محمد بن عيسي تِرمذي ( در گذشته سال 279 هـ )، نويسنده ي يكي از صحاح شش گانه اي است كه نيازي به معرفي، توضيح و شرح حال ندارد؛ زيرا كه در بين اهل سنّت هيچ اختلافي در جلالت، عظمت و اعتبار كتابش نيست. كتاب هاي معتبري شرح حال او را نگاشته اند(9 ).3-كلام ابوبكر بزّار
يكي ديگر از بزرگان علماي اهل سنّت كه اين حديث را باطل دانسته است، حافظ شهير، ابوبكر احمد بن عبدالخالق بزّار ( در گذشته ي سال 292 هـ ) و نويسنده ي كتاب المسند است. البته پيش تر بطلان اين حديث را از نظر او در كلام مَناوي بررسي كرديم.نگاهي به شرح حال ابوبكر بزّار
ذهبي درباره ي ابوبكر بزّار اين گونه مي گويد:حافظ، علاّمه، ابوبكر احمد بن عمرو بن عبدالخالق بصري، نويسنده ي كتاب هاي المسند [الكبير] و المعلّل و... (10 ).
همچنين ذهبي در مورد ديگر، وي را با واژه شيخ، امام، حافظ كبير و... وصف مي كند (11 ).
ابوبكر بزّار در كتاب هاي تاريخي و رجالي وصف و مدح شده است (12 ).
4- كلام ابوجعفر عُقَيلي
حافظ بزرگ، ابوجعفر عُقَيلي ( در گذشته ي سال 322 هـ ) نيز در كتاب الضعفاء اين حديث را نقل كرده است. او مي گويد:محمد بن عبدالله بن عمربن قاسم عمري، از مالك - كه احاديث او صحيح نيستند و به نقل حديث شناخته نشده است - از احمد بن خليل خريبي، از ابراهيم بن محمد حلبي، از محمدبن عبدالله بن عمربن قاسم بن عبدالله بن عبيدالله بن ابراهيم بن عمربن خطاب از مالك، از نافع نقل مي كند كه ابن عمر مي گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« به دو اميري كه پس از من هستند، يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد ».
عُقَيلي در ادامه مي گويد: اين حديثِ منكري است و در روايت مالك اين خبر وجود ندارد (13 ).
البته حافظ ذهبي و حافظ ابن حجر نيز طعن و خدشه ي عُقَيلي را نسبت به اين حديث ذكر كرده اند و - همان طور كه خواهيد دانست - بر آن تكيه كرده اند.
همچنين عُقَيلي، شرح حال يحيي بن سلمة بن كهيل را در الضعفاء آورده و آن حديث را از او از ابن مسعود با همان سندي كه در صحيح تِرمذي آمده، نقل كرده است و عين عبارت او در بخش يكم بيان شد.
نگاهي به شرح حال ابوجعفر عُقَيلي
شرح حال عُقَيلي را همه ي سيره نويسان و شرح حال نگاران نگاشته و او را ستوده اند. ذهبي در شرح حال او مي گويد:مسلمة بن قاسم در مورد عُقَيلي مي گويد كه عُقَيلي جليل القدر و شرافتمند بود و من مانند او را نديدم... و حافظ ابوالحسن ابن سهل قَطّان مي گويد كه ابوجعفر، ثقه، جليل القدر، عالم به حديث و در حفظ احاديث بر همه مقدّم بود. وي در سال 322 هـ وفات يافت (14 ).
اطّلاعات بيشتر از شرح حال عُقَيلي در كتاب هاي معتبر اهل سنّت وجود دارد (15 ).
15- كلام ابوبكر نقّاش
حافظ بزرگ، ابوبكر نقّاش ( در گذشته سال 354 هـ ) نيز اين حديث را مورد طعن قرار داده است. حافظ ذهبي پس از آن كه شرح حال احمد بن محمد بن غالب باهلي را ذكر مي كند، مي گويد: ابوبكر نقّاش گفت كه آن حديث واهي و بي ارزش است(16 ).نگاهي به شرح حال ابوبكر نقّاش
شرح حال ابوبكر نقّاش در منابع سيره نويسان نگاشته شده است. ذهبي در سير اعلام النبلاء او را اين گونه توصيف مي كند: او علّامه مفسّر و شيخ قاريان است(17 ).البتّه بزرگان ديگر نيز او را با اوصاف بسيار ارزشمندي وصف كرده اند(18 ).
6- كلام ابن عَدِي جرجاني
يكي ديگر از بزرگاني كه از حديث اقتدا ايراد گرفته است، حافظ ابواحمد ابن عَدِي ( در گذشته سال 365 هـ ) است. او اين حديث را از انس بن مالك و در ضمن شرح حال حَمّاد بن دليل در كتاب الضعفاء آورده است.سيوطي نيز در الجامع الصغير از او نقل مي كند و همان جا تصريح مي كند كه اين حديث را حَمّاد بن دليل براي او با دو سند روايت كرده و اين دو سند را جز حَمّاد بن دليل شخص ديگري نياورده است(19 ).
نگاهي به شرح حال ابن عَدي
حافظ ابواحمد ابن عَدي، از بزرگان پيشوايان جرح و تعديل در بين اهل سنّت است. سَمعاني در شرح حال ابن عَدي مي نويسد:او حافظ دوران خود بود و براي كسب علم و دانش، به اسكندريّه و سمرقند بار سفر بست و بدين منظور به شهرهاي مختلف وارد شد و محضر اساتيدي را درك كرد... وي حافظي با اتقان بود كه در عصر خود نظيري نداشت....
حمزة بن يوسف سهمي در اين زمينه مي گويد: از دارقُطني خواستم كتابي در ضعفاء محدّثان بنگارد.
گفت: آيا كتاب ابن عَدي را نداري؟
گفتم: آري.
گفت: همان كافي است، چيزي بر آن نمي توان افزود (20 ).
شرح حال حافظ ابواحمد ابن عَدي در كتاب هاي متعدّدي آمده است (21 ).
7-كلام ابوالحسن دارقُطني
حافظ نامي ابوالحسن دارقُطني ( در گذشته سال 385 هـ ) نيز به نقد حديث اقتدا پرداخته است. وي پس از نقل اين حديث با سند خود از عمري مي گويد: نقل اين حديث ثابت نشده است و اين عمري در نقل حديث ضعيف است (22 ).نگاهي به شرح حال ابوالحسن دارقُطني
كتاب هاي رجالي و تاريخي مملوّ از ستايش دارقُطني است. ذهبي او را اين گونه توصيف مي كند:دارقُطني، ابوالحسن علي بن عمر بن احمد بغدادي، حافظ مشهور و نويسنده ي كتاب هايي است... حاكم از او نام برده و مي گويد: دارقُطني در حفظ، فهم، ورع و پارسايي يگانه ي زمان خود شد، و در ميان قاريان و نحويون امام شد. او را فراتر از آن چه برايم وصف شده بود يافتم. وي داراي مصنّفاتي است كه ذكر نام آن ها به طول مي انجامد.
ذهبي ادامه مي دهد كه خطيب بغدادي در مورد او مي گويد:
وي يگانه ي عصر خود و فرد بي نظيري بود كه پناهگاه روزگارش بود و امام زمان خود به شمار مي آمد... .
قاضي ابوطيّب طبري در مورد او اين گونه ابراز مي دارد: دارقُطني در حديث اميرالمؤمنين!! بود (23 ).
ابن كثير در وصف او مي گويد:
او حافظ بزرگ و از مدّت ها قبل تا زمان حاضر استاد اين رشته بود... وي يگانه ي بي نظير و پيشواي روزگار خود بود... او داراي آن كتاب مشهور است.
ابن كثير مي گويد كه ابن جوزي به وصف او پرداخته و مي گويد:
او ويژگي هايي از قبيل: معرفت حديث، علم به قراءات، نحو، فقه و شعر را در خود جمع كرده بود. پيشوايي در علوم، عدالت و صحّت عقيده نيز در او جمع بود (24 ).
شرح حال او نيز در كتاب هاي معتبر اهل سنّت وجود دارد (25 ).
8- كلام ابن حزم اندلسي
يكي ديگر از عالماني كه با صراحت بر بطلان اين حديث و عدم جواز احتجاج به آن حكم كرده است. حافظ ابن حزم اندلسي ( در گذشته سال 475 هــ ) است. او در مورد حديث اقتدا اين گونه مي گويد:روايت « پس از من به آن دو اقتدا كنيد » حديث صحيحي نيست؛ زيرا از فردي مجهول به نام مولاي ربعي و همچنين از مفضّل ضبّي نيز نقل شده است كه روايت او حجّت نيست.
همچنين مي گويد: احمد بن محمد بن جسور، از احمد بن فضل دينوري، از محمد بن جرير، از عبدالرحمان بن اسود طغاوي، از محمد بن كثير ملاّئي، از مفضّل ضبّي، از ضرار بن مرّه، از عبدالله بن ابي هذيل عنزي، از جده اش نيز اين روايت را براي ما نقل كرده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به آن دو نفر؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، و از روش عمار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد ».
ابن حزم ادامه مي دهد: اين حديث را احمد بن قاسم از پدرش قاسم بن محمد بن قاسم بن اصبغ؛ از قاسم بن اصبغ، از اسماعيل بن اسحاق قاضي، از محمد بن كثير، از سُفيان ثوري، از عبدالملك بن عمير، از مولاي ربعي، از ربعي، از حذيفه براي ما نقل مي كند. همچنين اين حديث را از يكي از اصحابمان، از قاضي ابوالوليد ابن فرضي، از ابن الدخيل، از عُقَيلي، از محمد بن اسماعيل، از محمد بن فضيل، از وكيع، از سالم مرادي، از عمروبن هرم، از ربعي بن خراش و ابي عبدالله - يكي از اصحاب حذيفه - از حذيفه نيز اخذ كرده ايم.
وي پيرامون سند حديث مي گويد: در مورد سند اين حديث برخي خدشه وارد كرده اند. ابومحمد مي گويد: سالم از نظر نقل حديث ضعيف است. بعضي ها مولاي ربعي را هلال ناميده اند در حالي كه او مجهول بوده و اصلاً شناخته نشده است. و اگر چنين ادّعايي صحيح باشد، به ضرر آن هاست نه به نفعشان؛ زيرا آن ها ( مالكي ها، حنفي ها و شافعي ها ) بيش از هر كس ابوبكر و عمر را ترك كرده و كنار گذاشته بودند.
ابن حزم اندلسي در ادامه مي افزايد: ما پيش تر توضيح داديم كه اصحاب مالك در پنج مورد با ابوبكر، و در سي مورد با عمر مخالفت كرده اند. البتّه اين ها مواردي است كه فقط در موطّأ روايت كرده اند.
همچنين گفتيم كه ابوبكر و عمر با هم اختلاف داشتند. البته تبعيّت از آن دو در مواردي كه اختلاف عقيده دارند، متعذّر و غير ممكن است و به خاطر آن كسي معذور نيست (26 ).
ابن حزم در كتاب الفصل مي گويد:
ابومحمد مي گويد: اگر ما تدليس و نيز بيان امري را - كه اگر دشمنان ما به آن دست مي يافتند از خوشحالي پرواز مي كردند، يا از ناراحتي ساكت و مبهوت مي شدند - جايز مي دانستيم، به طور قطع به اين روايت نقل شده كه حضرتش فرموده باشد: « پس از من به آن دو؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد » احتجاج مي كرديم.
ابومحمد مي گويد: ولي اين حديث صحيح نيست و خداوند ما را از احتجاج و استدلال به آن چه صحيح نيست در امان دارد (27 ).
نگاهي به شرح حال ابن حزم اندلسي
شرح حال نگاران، حافظ ابومحمد علي بن احمد بن حزم اندلسي را فقيه، مورد اعتماد و ثقه مي دانند و با شرح حال نيكويي در كتاب هايشان از او ياد كرده اند. گرچه صراحت و تندي كلامش را مورد انتقاد قرار داده اند.حافظ ابن حجر در مورد ابن حزم مي گويد:
او فقيه، حافظ، ظاهري مذهب (28 ) و نويسنده ي كتاب هاي فراواني است. وي جدّاً از قدرت حفظ بالايي برخوردار بود؛ ولي به دليل اطميناني كه به حافظه اش داشت، در سخن گفتن بي پروا بود؛ نظير اظهار نظر در جرح و تعديل افراد و تبيين نام راويان. از اين رو تصوّرات زشتي نسبت به او ايجاد مي شد.
صاعد بن احمد ربعي درباره ي او مي گويد: در ميان همه ي اندلسي ها، ابن حزم در علوم جامع تر و از معارف سرشارتر بود. با وجود اين ابن حزم در دانش بيان مهارت داشت، از علم بلاغت بهره مند بود و به سيره و انساب نيز آشنا بود.
حُميدي او را اين گونه وصف مي كند:
وي حافظ حديث بود و قدرت استنباط احكام را از كتاب و سنّت داشت. در علوم بسياري متخصص بود. عامل به علمش بود. در ذكاوت، سرعت حافظه، تديّن و كرامت نفس همانند او را نديدم. وي در روايات و حديث شناسي بسيار توانمند بود.
تاريخ نويس اندلسي، ابومروان بن حِبّان نيز به توصيف او پرداخته و او را اين گونه معرفي مي كند:
ابن حزم در حديث، فقه، نسب و ادبيات متخصص بود؛ افزون بر اين كه از انواع دانش هاي قديمي نيز آگاهي داشت. البتّه تخصص هاي او به دور از اشتباه نبود؛ زيرا با جرأت در پي تمام فنون رفته بود(29 ).
شرح حال ابن حزم در كتاب هاي اهل سنّت آمده است(30 ).
9- كلام شمس الدين ذهبي
حافظ بزرگ، شمس الدين ذهبي (در گذشته سال 748 هـ ) نيز در موارد متعدّدي اين حديث را باطل اعلام كرده و به سخنان بزرگان فن حديث و رجال شناسي استشهاد كرده است. به نظرات او و مطالبي را كه از ديگران نقل كرده است توجه كنيد. وي مي گويد:احمد بن صليح، از ذوالنون مصري، از مالك، از نافع، از ابن عمر اين حديث را نقل كرد كه [پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود]: « پس از من به آن دو اقتدا كنيد » و اين حديث درست نبوده و نزد احمد نيز مورد اعتماد نيست (31 ).
ذهبي در مورد ديگري مي گويد: احمد بن محمد بن غالب باهلي، ( غلام خليل )، از اسماعيل بن ابي اويس، شيبان و قرّة بن حبيب؛ و از او ابن كامل، ابن سمّاك و گروهي ديگر نقل حديث مي كنند. وي از زاهدان بزرگ در بغداد بود.
ابن عَدي گويد: از ابوعبدالله نهاوندي شنيدم كه مي گفت: به غلام خليل گفتم: اين مطالبي كه نقل مي كني چيست؟
گفت: اين ها را جعل مي نماييم تا قلب توده ي مردم را نرم كنيم!!
ابوداوود مي گويد: بيم آن دارم كه اين فرد دجّال ( مدّعي دروغين ) بغداد باشد.
دارقُطني درباره ي او مي گويد: وي متروك است....
ذهبي مي افزايد: از جمله روايت هاي مصيبت بار او اين است كه مي گويد: محمد بن عبدالله عمري از مالك از نافع از ابن عمر براي ما نقل مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « پس از من به آن دو؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد ».
اين روايت به دروغ به مالك نسبت داده شده است و ابوبكر نقّاش مي گويد: اين حديث بي ارزش و واهي است... (32 ).
ذهبي در جاي ديگري مي گويد: اين حديث را محمد بن عبدالله بن عمربن قاسم بن عبدالله بن عبيدالله بن عاصم بن عمر بن خطّاب عدوي عمري نقل مي كند.
عُقَيلي از او ياد كرده و گفته است: حديث او صحيح نيست و به نقل حديث شناخته نشده است. احمد بن خليل، از ابراهيم بن محمد حلبي، از محمد بن عبدالله بن عمر بن قاسم، از مالك، از نافع نقل مي كند كه ابن عمر در حديث مرفوعه اي مي گويد: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « پس از من به آن دو [ابوبكر و عمر] اقتدا كنيد ».
در روايات مالك خبري از اين حديث نيست؛ بلكه اين حديث از طريق حذيفة بن يمان معروف است.
دارقُطني مي گويد: اين عمري سخنان اباطيلي را از قول مالك نقل مي كند.
ابن منده در مورد عمري مي گويد: او حديث هاي منكر دارد(33 ).
ذهبي در جاي ديگري مي گويد: يحيي بن سلمة بن كهيل از پدرش از ابي زّعراء نقل مي كند كه ابن مسعود در روايت مرفوعه اي نقل مي كند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به آن دو؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، از روش عمار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد ».
ذهبي پس از نقل اين حديث مي گويد: سند آن بي ارزش و واهي است. (34 )
نگاهي به شرح حال شمس الدين ذهبي
ذهبي معروف تر از آن است كه معرفي شود. او در تاريخ و سيره نويسي، پيشواي متأخّرين از مورخان و سيره نويسان است و نظر او در « جرح و تعديل » نزد آن ها حجت است. براي آگاهي بيشتر از شرح حال شمس الدين ذهبي مي توانيد به برخي از منابعي كه حاوي شرح حال او هستند مراجعه نماييد (35 ).10- كلام نورالدّين هيثمي
يكي ديگر از علمايي كه به صراحت حديث اقتدا را باطل دانسته است، حافظ، نورالدين علي بن ابي بكر هيثمي ( در گذشته سال 807 ) است.وي اين حديث را از ابي الدّرداء اين گونه نقل مي كند: ابي الدّرداء مي گويد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« پس از من به آن دو؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، زيرا آن دو ريسمان الهي هستند [كه به سمت اهل زمين] كشيده شده اند. هر كه به آن دو تمسّك كند، در واقع به دستگيره ي محكمي تمسّك كرده است كه گسستن براي آن نيست ».
طبراني اين روايت را نقل كرده است. در سند آن راوياني هستند كه من آن ها را نمي شناسم(36 ).
اين روايت از ابن مسعود نيز نقل شده است كه پيش تر روايت او ذكر شد.
نگاهي به شرح حال نورالدّين هيثمي
حافظ نورالدين هيثمي، از حافظان بزرگ عامه و از پيشوايان بزرگ آن هاست.حافظ سخاوي آن گاه كه هيثمي را به حافظ وصف مي كند درباره ي وي مي نويسد: او در دين، تقوا، زهد، روي آوري به علم، عبادت، دعا و خدمت به استاد عجيب بود... .
استاد ما در معجم خود، هيثمي را اين گونه توصيف مي كند:
او فردي خيّر، آرام، نرم خو و سليم النفس بود. به شدّت نهي از منكر مي كرد و نسبت به استادمان و فرزندانش - به خاطر دوست داشتن حديث و اهل آن- بسيار پرتحمّل بود... .
برهان حلبي درباره ي او مي گويد: وي از نيكان قاهره بود.
تقي فاسي درباره ي او اين گونه اظهار نظر مي كند: متون و آثار بسياري را از حفظ بود. فردي صالح و خيّر بود.
افقهسي مي گويد: او امامي عالم، حافظ و زاهد بود.
ستايش او نسبت به دين، زهدورزي، ورع و پارسايي و امثال آن بسيار است... (37 ).
شرح حال او در كتاب هاي مختلفي آمده است(38 ).
11-كلام ابن حجر عسقلاني
يكي ديگر از بزرگاني كه حديث اقتدا را باطل نموده، حافظ ابن حجر عسقلاني ( در گذشته ي سال 852 هـ ) است. وي به پيروي از حافظ ذهبي در موارد متعددي اين حديث را باطل ساخته است.عسقلاني در شرح حال احمد بن صليح اين گونه مي گويد:
احمد بن صليح، از ذوالنون مصري، از مالك، از نافع، از ابن عمر اين حديث را نقل كرده كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « به آن دو كه بعد از من هستند؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد ». اين حديث درست نبود و نزد احمد نيز مورد اعتماد نيست(39 ).
عسقلاني در شرح حال غلام خليل، بعد از كلام ذهبي و به نقل از حاكم مي گويد: از شيخ ابوبكر بن اسحاق شنيدم كه مي گفت: احمد بن محمد بن غالب از راوياني است كه ترديدي در دروغگويي او ندارم.
ابواحمد حاكم در مورد او مي گويد: احاديث بي شماري نقل كرده است؛ ولي ضعف او در نقل حديث آشكار است.
ابوداوود درباره ي او مي گويد: احاديث وي بر من عرضه شد. چهارصد حديث را به دقت بررسي كردم كه اسناد و متون آن ها همه دروغ بودند.
حاكم نيز مي گويد: بنا بر آن چه قاضي احمد بن كامل نقل كرده، وي با وجود زهد و ورعي كه داشت از گروهي از راويان مورد اعتماد، احاديث ساختگي و جعلي نقل كرده است. به خدا پناه مي بريم از ورع و پارسايي كه صاحبش را در اين جايگاه قرار دهد (40 ).
عسقلاني در شرح حال محمد عمري اين مطلب را به سخن ذهبي افزود:
عُقَيلي پس از نقل حديث اقتدا مي گويد: اين حديثِ منكري است و اصلي ندارد. دارقُطني نيز اين حديث را از احمد خليلي بصري با سندش نقل كرده، و پس از بيان سلسله سند مي گويد: اين حديث مسلم نيست و اين عمري از نظر نقل حديث ضعيف است(41 ).
نگاهي به شرح حال ابن حجر عسقلاني
ابن حجر عسقلاني در نزد اهل سنّت، حافظ علي الاطلاق و شيخ الاسلام در تمام دنياست؛ او در علوم تاريخ، حديث و رجال صاحب نظر و مرجع عالمان است و در تمام علوم بر كتاب هاي او تكيه مي شود.حافظ جلال الدين سيوطي، ابن حجر عسقلاني را اين گونه توصيف مي كند: او امام و حافظ بود و در عصر خود مقام قاضي القضاتي داشت. تشنگان علم و حديث از سراسر دنيا براي اخذ حديث به نزد او بار سفر مي بستند و رياست حديث شناسي به او رسيد.
در عصر او حافظي جز او نبود. كتاب هاي بسياري را همچون: شرح بُخاري، تعليق التعليق، تهذيب التهذيب، تقريب التهذيب، لسان الميزان، الاصابة في الصحابه، نكت ابن الصلاح، رجال الاربعة و النخبه و شرح آن و الالقاب و... به رشته ي تحرير در آورد(42 ).
آري، هر كتابي كه به شرح حال عسقلاني پرداخته، وي را اين گونه توصيف كرده است. بنابراين نظر او در بين اهل سنت بسيار مهم و قابل قبول است. شرح بيشتر احوال او را در كتاب هاي معتبر اهل سنّت مي توان يافت(43 ).
12- كلام شيخ الاسلام هروي
شيخ احمد بن يحيي هروي شافعي ( در گذشته سال 906 هـ ) نيز حديث اقتدا را نقد و بررسي كرده است. وي در سخني اين گونه مي گويد:از جمله احاديث جعلي احمد جرجاني احاديث ذيل اند:
- هر که بگويد قرآن مخلوق است كافر است.
-ايمان اضافه و كم مي شود.
-شنيدن مانند ديدن نيست.
-بادمجان شفاي هر دردي است.
-برگرداندن يك دانق (44 ) از حرام نزد خدا برتر از هفتاد حج مبرور است. اين حديث جعلي است.
- به آن دو نفر كه بعد از من هستند؛ ابوبكر و عمر اقتدا كنيد. اين حديث باطلي است.
- خدا روز قيامت براي مخلوقات به طور عام تجلي مي كند؛ ولي براي ابوبكر به طور خاص. اين حديث نيز باطل است(45 ).
نگاهي به شرح حال شيخ الاسلام هروي
شيخ الاسلام هروي از فقيهان شافعي و شيخ الاسلام شهر هرات بود. او نوه ي سعد تفتازاني است.زركلي او را اين گونه توصيف مي نمايد:
احمد بن يحيي بن محمد بن سعدالدين مسعود بن عمر تفتازاني هروي، شيخ الاسلام و از فقهاي شافعي است. كنيه او سيف الدين، و به « حفيد سعد » تفتازاني معروف است. مدت سي سال قاضي شهر هرات بود. هنگامي كه شاه اسماعيل بن حيدر صفوي وارد هرات شد، وي از كساني بود كه در دارالاماره به استقبال شاه نشسته بود؛ ولي بدگويان او را نزد شاه به تعصب متهم كردند و شاه دستور قتل او را همراه با جمعي از علماي هرات صادر كرد. در حالي كه گناهي نداشت. وي به « شهيد » ملقب شد. او كتاب هاي بسياري دارد از جمله مجموعه آثاري كه به الدرّ النضيد في مجموعة الحفيد معروف است. اين مجموعه در علوم شرعي نگاشته شده است... (46 ).
13-كلام عبدالرؤوف مَناوي
علاّمه عبدالرؤوف بن تاج العارفين مَناوي مصري ( در گذشته سال 1029 ) نيز به نقد و بررسي حديث اقتدا پرداخته و سند حديث اقتدا به روايت حذيفه را مورد طعن قرار داده است. او با استناد به سخن ذهبي همين حديث را به روايت ابن مسعود تضعيف كرده است. مَناوي پس از نقل حديث اقتدا و توضيح آن اين گونه مي گويد:اين كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به اطاعت آن دو ( ابوبكر و عمر ) امر فرموده، در بردارنده ستايش آن هاست، زيرا آن ها شايسته ي اطاعت هستند تا در اوامر و نواهي از آنان اطاعت شود. اين ستايش اعلام كننده ي حسن سيرت و پاكي درون آن هاست، و اشاره دارد كه اين دو بعد از او خليفه هستند!! از طرفي علت ترغيب به اقتدا از اصحاب و مسلمانان صدر اسلام، همان اخلاق پسنديده و سرشت مستعد و نيكي هاي ارزشمندي است كه با آن آفريده شده اند.
گويا آنان پيش از اسلام همانند زميني پاك بوده اند؛ ولي آن زمين بي آن كه كشت شود، رها شده و در آن گياه خولان و درختان خاردار بزرگي روييده است؛ آن گاه با ظهور دولت هدايت، اين حالت برطرف شد و گياهان خوبي رويانيد. بدين جهت آن ها برترين افراد بعد از پيامبر شدند و هر كس به خوبي از آن ها تبعيت كند تا روز قيامت بهترين مردم بعد از آن ها خواهد بود.
ممكن است كسي بگويد: با توجه به اين كه پيامبر امر فرموده از آن دو پيروي شود، پس چگونه علي (رضي الله عنه) از بيعت سرپيچي كرد؟
در پاسخ مي گويم: عدم بيعت او به خاطر عذري بود، و پس از مدتي بيعت كرد!! فرمانبرداري او از اوامر و نواهي آن ها، شركت در نمازهاي جمعه و عيد و تمجيد و ستايش از آن ها- چه در حيات و چه در مماتشان - در تاريخ ثبت شده است!!
ممكن است كسي بگويد: اين حديث با نظريه ي صاحبان اصول و كتاب هاي معتبر معارض است؛ چرا كه آن ها معتقدند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برخلاف هيچ فردي تصريح نكرد.
در پاسخ مي گويم: منظور آن ها اين است كه پيامبر به طور صريح و علني به اين امر تصريح نفرمود؛ از اين رو، اين حديث همان گونه كه احتمال خلافت را در بر دارد، احتمال اقتدا به آن ها را - در رأي، مشورت، نماز و موارد ديگر - نيز در بر دارد.
احمد بن حنبل اين حديث را در مسند خود در بخش « المناقب » و تِرمذي نيز در همان بخش آورده اند و ابن ماجه نيز آن را از طريق عبدالملك بن عمير از ربعي ( از حذيفة ) بن يمان حسن دانسته است.
ابن حجر در اين مورد مي گويد: بين علما و رجال شناسان در سند اين حديث به خاطر وجود عبدالملك اختلاف شده است. ابوحاتِم آن را داراي اشكال دانسته است. بزّار همچون ابن حزم اظهار نظر كرده كه اين سند صحيح نيست؛ زيرا عبدالملك چيزي از ربعي نشنيده و ربعي نيز از حذيفه نشنيده است. در عين حال براي حديث شاهدي وجود دارد و مصنّف خوب عمل كرده است، آن جا كه در پي آن شاهدي را ذكر كرده و گفته است:
« بعد از من به دو نفر از اصحابم؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمار پسر ياسر پيروي نماييد »؛ يعني طبق سيره و روش او عمل كنيد و از ارشادات او استفاده نماييد؛ زيرا عمار هيچ گاه با دو امر مواجه نشد مگر اين كه بهترين آن ها را برگزيد. همچنان اين سخن در حديث « به دستور و سفارش عبدالله بن مسعود تمسك كنيد » خواهد آمد.
توربَشتي در اين زمينه مي گويد: نزديك ترين چيزي كه مي توان از دستور و سفارش ابن مسعود فهميد همان امر خلافت است؛ چرا كه او نخستين كسي بود كه به درستي آن گواهي داد و به صحّت آن اشاره كرد و گفت: آيا ما از ميان خودمان كسي را براي دنياي مان نپسنديم كه او براي دين ما پسنديد؟ همان طور كه مناسبت بين آغاز و انجام حديث نيز به آن اشاره دارد.
اين حديث را تِرمذي نقل كرده و آن را از طريق ابن مسعود حسن دانسته است. روياني از حذيفه نقل كرده است كه حذيفه مي گويد: ما در حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوديم، ناگاه حضرتش فرمود: « نمي دانم چه قدر در ميان شما هستم » و آن گاه اين سخن را بيان فرمود.
اين حديث را ابن عدي در كامل از انس نقل كرده است.
حاكم نيز حديث اقتدا را با همان عبارت مذكور از ابن مسعود نقل كرده است. ذهبي در مورد سند آن مي گويد: سند آن حديث بي ارزش و واهي است(47 ).
نگاهي به شرح حال عبدالرؤوف مَناوي
عبدالرؤوف مَناوي، محققي كبير است و كتاب فيض القدير او از كتاب هاي سودمند و ارزشمند است.علاّمه محبّي شرح حال مَناوي را نگاشته و او را مورد ستايش قرار داده است و از او به عنوان پيشواي بزرگ و حجّت توصيف كرده و اين گونه مي گويد:
عبدالرؤوف بن تاج العارفين بن علي بن زين العابدين، ملقّب به زين الدّين، حدادي مَناوي قاهري شافعي... پيشواي بزرگ، حجّت، مورد وثوق، اسوه، صاحب كتاب هايي كه در بين مردم رايج است و بي شك برترين فرد زمان خويش بود.
وي امامي فاضل، زاهد، عابد، مطيع و فروتن در پيشگاه خدا بود. اهل خير بود و با كارهاي نيك به خدا تقرّب مي جست. او بر ذكر و تسبيح مداومت داشت. صابر و صادق بود و در شبانه روز به يك وعده غذا اكتفا مي كرد.
و بالاخره مي گويد: علي رغم اختلاف انواع علوم، وي علوم و معارفي را جمع آوري كرده بود كه در احدي از معاصرينش جمع نشده بود(48 ).
14-كلام ابن درويش حوت
« ابن درويش حوت » ( در گذشته سال 1097 هـ ) نيز درباره ي حديث اقتدا اظهار نظر كرده است. وي مي گويد:احمد بن حنبل حديثِ « پس از من به دو نفر؛ يعني ابوبكر و عمر اقتدا كنيد » را نقل كرده است. البته تِرمذي نيز آن را نقل كرده و حسن دانسته است؛ ولي ابوحاتِم آن را داراي اشكال مي داند، و بزّار نيز همچون ابن حزم در مورد آن مي گويد: حديث صحيحي نيست.
تِرمذي در روايت ديگري آن حديث را نقل كرده و آن را حسن مي داند. در آن نقل آمده است: « و از روش عمار پيروي نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد ».
هيثمي در مورد اين حديث مي گويد: سند آن بي ارزش و واهي است(49 ).
پينوشتها:
1. گفتني است مطالبي كه در تكريم و بزرگداشت علماي اهل تسنّن نقل مي شود، براي نشان دادن اهميت و جايگاه آنان در بين اهل تسنّن در جهت تكذيب روايت ساختگي اقتدا به شيخين است و گرنه اين تأييدات مورد قبول شيعيان نيست.
2. فيض القدير، شرح جامع الصغير: 72/2 و 73 گفتني است كه عبارت كامل او بيان خواهد شد.
3. الانساب: 279/2.
4. الكامل في التاريخ: 439/7.
5. تذكرة الحفّاظ: 567/2.
6. سير اعلام النبلاء: 247/13.
7. رك: تاريخ بغداد: 73/2، تهذيب التهذيب: 31/9، البداية و النهاية: 59/11، الوافي بالوفيات: 183/2 و طبقات الحفاظ: 255.
8. سنن تِرمذي: 442/5، كتاب مناقب، باب مناقب عبدالله بن مسعود، حديث 3831.
9. رك: وفيات الاعيان: 278/4، تذكرة الحفاظ: 633/2، سير اعلام النبلاء: 13 /270، تهذيب التهذيب: 9 /387، البداية و النهاية: 11 /66، الوافي بالوفيات: 4 /294 و طبقات الحفاظ: 278.
10. تذكرة الحفاظ: 653/2-654.
11. سير اعلام النبلاء: 554/13.
12. رك: تاريخ بغداد: 334/4، النجوم الزّاهره: 157/3، المنتظم: 50/6، تذكرة الحفّاظ: 653/2، الوافي بالوفيات: 268/7، طبقات الحفّاظ: 285، تاريخ اصفهان: 104/1 و شذرات الذهب: 209/2.
13. الضعفاء الكبير: 94/4 و 95.
14. تذكرة الحفّاظ: 833/3 -834.
15. رك: سير اعلام النبلاء: 236/15، الوافي بالوفيات: 291/4، طبقات الحفاظ: 346 و منابع ديگر.
16. ميزان الاعتدال: 286/1.
17. سير اعلام النبلاء: 573/15.
18. تذكرة الحفّاظ: 908/3، تاريخ بغداد: 201/2، المنتظم: 14/7، وفيات الاعيان: 298/4، الوافي بالوفيات: 345/2، مرآة الجنان: 247/2، طبقات الحفّاظ:371.
19. البته ما در بخش يكم متن اين دو سند را بيان كرديم، و اشكال آن دو را از نظر ابن عَدي و ديگر علما نقل نموديم. ر. ك صفحه 43 - 45 از همين كتاب.
20. الانساب: 41/2.
21. ر. ك تذكره الحفّاظ: 161/3، شذرات الذّهب: 51/3، مرآة الجنان: 381/1 و منابع ديگر.
22. ر. ك لسان الميزان: 240/5.
23. العبر: 167/2.
24. البداية و النهايه: 362/11.
25. ر. ك وفيات الاعيان: 459/2، تاريخ بغداد: 34/12، النجوم الزّاهره: 4 /172، طبقات الشّافعيه: 462/3، طبقات القرّاء: 1 /558 و منابعي ديگر.
26. الإحكام في اصول الاحكام: 6 /809.
27. الفصل في الأهواء و الملل و النحل: 3 /27.
28. اين مذهب فرقه اي از اهل تسنّن است كه به ظواهر الفاظ روايات عمل مي كنند و هيچ گونه تأويل و توجيهي را قبول ندارند.
29. لسان الميزان: 4 /239-241.
30. ر. ك وفيات الاعيان: 3 /13، نفح الطيب: 1 /364، العبر في خبر من غبر: 3 /239.
31. ميزان الاعتدال: 1 /242-243.
32. ميزان الاعتدال: 1 /285-286.
33. ميزان الاعتدال: 6 /218 و 219.
34. تلخيص المستدرك: 3 /75 و 76.
35. ر. ك الدّرر الكامنه: 3 /336، الوافي بالوفيات: 2 /163، طبقات الشّافعيه: 5 /216، فوات الوفيات: 2 /370، البدر الطالع: 2 /110، شذرات الذّهب: 6 /153، النّجوم الزّاهره: 10 /182 و طبقات القرّاء: 2 /71.
36. مجمع الزوائد: 9 /40، كتاب مناقب، باب آن چه كه در فضائل ابوبكر و عمر و خلفاي ديگر و ديگران وارد شده است، حديث 14356.
37. الضوء اللاّمع: 5 /200-202.
38. ر. ك حسن المحاضره: 1 /362، طبقات الحفّاظ: 541، البدر الطالع: 1 /44.
39. لسان الميزان: 1 /294.
40. لسان الميزان: 1 /379.
41. لسان الميزان: 5 /240.
42. حسن المحاضره: 1 /310.
43. ر. ك البدر الطّالع: 1 /87، الضوء اللاّمع: 2 /36، شذرات الذّهب: 8 /270، ذيل رفع الإصر: 89 و ذيل تذكرة الحفّاظ: 380.
44. يك ششم درهم.
45. الدر النضيد: 97.
46. الاعلام: 1 /270.
47. فيض القدير، شرح جامع الصغير: 2 /72-73.
48. خاصة الاثر في اعيان القرن الحادي عشر: 2 /412-416.
49. اسني المطالب: 48.
سيدعلي، حسيني ميلاني، ( 1390)، حديث اقتدا به شيخين در ترازوي نقد، قم: انتشارات الحقايق، چاپ پنجم.
/ج