نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي
هر کس با تاريخ اسلام و قرآن آشنايي دارد، اين مطلب را به يقين مي داند و بر آن اذعان و ايمان دارد که محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) تمام ملل جهان را به سوي اسلام دعوت کرده، با قرآن بر آنان احتجاج و اتمام حجت نموده است و به وسيله اعجاز قرآن قدم به ميدان مبارزه نهاده، با صداي رسا و بلند به جهانيان اعلام داشته است که همگان دست به دست هم دهند و کتابي را به مانند اين قرآن عرضه کنند تا او از دعوت و ادعاي خويش دست بردارد.
ولي پس از مدت کمي از اين مرحله تنزل و به آوردن ده سوره به مانند سوره هاي قرآن اکتفا نموده، باز هم تنزل کرد و آوردن تنها يک سوره از قرآن را پيشنهاد نمود و بدين گونه به تحدي و مبارزه خود ادامه داد تا به امروز نيز اين تحدي و مبارزه طلبي ادامه داشته، تا دامنه ي رستاخيز همچنان هم ادامه خواهد داشت.
اما براي عرب آن زمان که در فصاحت و بلاغت و در شعر و ادب، تخصص و بلکه يک نوع نبوغ داشت، بهترين و ساده ترين راه مبارزه با قرآن اين بود که يکي از سوره هاي کوچک قرآن را بياورد و جوابگوي تحدي و پيشنهاد رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) گرديده با بلاغت و فصاحت قرآن مجيد، معارضه و مبارزه کند و ادعاي وي را که رايج ترين عقايد و روشن ترين سنن و آداب آنان را مي کوبيد، محکوم نمايد و از اين طريق پيروزي خود را ثابت و نام خويش را در تاريخ ماندگار سازد و بر ارزش و موقعيت خويش بيفزايد و با اين معارضه و مبارزه ساده، ملت عرب را از جنگ هاي کوبنده و صرف هزينه هاي سنگين و نثار خون هاي رنگين راحت و آسوده کند و از تحمل سختي ها و فشارها و ترک نمودن خانه ها و اوطانش، آسوده خاطر شود.
ولي عرب فصيح و بليغ آن روز وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت و بلاغت آيات قرآن دقت و تفکر کرد، هر چه زودتر به معجزه بودن آن اذعان نمود و به اين حقيقت پي برد که مبارزه با قرآن با شکست قطعي مواجه خواهد شد و جز تسليم و سرفرود آوردن در برابر حق و اظهار عجز و ناتواني در برابر قرآن چاره و راه ديگر ندارد.
روي همان اذعان و يقين بود که عده اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته، نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند و در برابر دعوت قرآن سرتسليم فرود آورده، با تشرف به دين اسلام به سعادت ابدي نائل گرديدند ولي گروه ديگري راه عناد و لجاجت در پيش گرفته، مبارزه با شمشير را بر مبارزه با سخن ترجيح دادند و به جاي معارضه با بيان، معارضه با نيزه و سنان را انتخاب نمودند.
اين عجز و درماندگي، خود بزرگ ترين دليل و روشن ترين گواه بر وحي بودن قرآن مي باشد و ثابت مي کند که آوردن کتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون و از حد امکان او خارج است.
يک اشکال و سه پاسخ
بعضي از مردم بي اطلاع ادعا نموده اند که عرب آن زمان، گفتاري مانند قرآن را آورده و با آن به مقام معارضه برآمده است. منتهي در اثر مرور زمان و طول مدت، اين معارضه از بين رفته و براي ما مخفي مانده است.اين گفتار از جهات مختلفي، سست و غيرقابل قبول مي باشد زيرا:
1- اگر چنين مبارزه و پيروزي واقعيت داشت، حتماً اعراب، اين جريان را در مجالس خود بازگو مي نمودند، در هر کوچه و برزن و در مراسم رسمي شايع و اعلام مي ساختند و دشمنان اسلام که مي خواستند از هر فرصتي استفاده کنند، اين معارضه و پيروزي را تبليغ نموده، از وجود آن براي پيشبرد مقاصد خويش بهره برداري مي کردند و به صورت يک حربه سنگين و کوبنده اي، محفوظ داشته، بر عليه دشمن خويش به کار مي بردند و گذشتگان، آن را در کتاب هاي تاريخ نقل و براي هميشه ضبط مي نمودند، در صورتي که از اين معارضه در هيچ کتاب تاريخ و ادب نامي به ميان نيامده، اثري از آن ديده نشده است.
2- از طرف ديگر تحدي قرآن مجيد و مبارزه خواستن آن منحصر به يک عده و يا تنها اعراب نبود، بلکه قرآن تمام جوامع بشري را در تمام اعصار و قرون به مبارزه فراخوانده، تمام انس و جن را به معارضه دعوت مي کند.
در اين مقام چنين مي گويد:
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً.) (1)
بگو: اگر انسان ها و پريان اتفاق کنند که همانند اين قرآن را بياورند، همانند آن را نتوانند آورد، هر چند يکديگر را[در اين کار] کمک کنند.و در طول تاريخ، دستگاه مسيحيت و دشمنان اسلام هزينه هاي سنگيني را متحمل شده، پول هاي گزافي را صرف کرده اند تا از عظمت اسلام و مسلمانان بکاهند و مقام ارج دار پيامبر اسلام و قرآن مجيد را کوچک جلوه دهند و اين مبارزه ادامه و استمرار داشته، به صورت يک برنامه منظم در دايره ي وسيع و گسترده اي انجام مي پذيرد. بنابراين، اگر معارضه با بلاغت قرآن براي آنان- گرچه با آوردن يک سوره- امکان داشت، از اين راه استفاده مي کردند و با تنظيم سخني مشابه يکي از سوره هاي کوچک قرآن با بهترين و سهل ترين وجهي به هدف خويش نائل مي آمدند و خود را از صرف هزينه اي سنگين و زحمات فراوان در مبارزه با اسلام راحت مي نمودند.
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ )(2)
3- سومين پاسخ اين است که اگر کسي کلام بليغ و شيريني را تمرين و بر آن ممارست کند به آساني مي تواند، کلامي مانند آن و يا لااقل مشابه آن را که در اسلوب و روش تا حدي قريب به هم باشند، بياورد. اين قانوني است، مسلم و کلي و در تمام موارد جريان دارد. ولي قرآن مجيد از اين قانون کلي مستثني است زيرا انسان هر چه پيش تر با قرآن آشنا گردد و هر چه بيش تر در آن دقت، تمرين و ممارست نمايد تا آن جا که آيات آن را به مغز خود بسپارد؛ باز نمي تواند کلامي را تنظيم کند که کوچک ترين شباهت و تناسبي با اسلوب و بلاغت آيات قرآن داشته باشد. اين حقيقت ثابت مي کند که قرآن اسلوب خاصي را داراست که از حدود تعليم و تعلم خارج است و نمي توان با ياد دادن و ياد گرفتن، اسلوب آن را فرا گرفت و به کار برد.از اين جا معلوم مي شود که اگر قرآن، انشا و گفتار خود رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بود، در خطبه ها و کلمات وي که نقل شده، يک نوع تشابه به قرآن را احساس مي کرديم و در اسلوب، قرآن و اسلوب کلمات رسول خدا تشابه و تناسب خاصي را درک و مشاهده مي نموديم و يا لااقل در لابه لاي گفتار آن حضرت جملاتي پيدا مي شد که از نظر سبک و اسلوب مشابه و همانند قرآن باشد و قهراً اين جملات در کتاب ها تدوين و براي ما نقل مي شد و مخصوصاً دشمنان قرآن که مي خواهند از شکوه و عظمت اسلام بکاهند، اين گونه کلمات را حفظ نموده و به رخ ما مي کشيدند.
به اين نکته نيز بايد توجه نمود: بلاغتي که در ميان مردم معمول و متعارف است و گاهي در ميان اجتماع، افرادي پيدا مي شوند که از فن بلاغت برخوردارند ولي بلاغت و سخن سرايي آنان معمولاً محدود به يک قسمت و يا دو قسمت منحصر مي باشد.
مثلاً: يکي در نثرگويي، بلاغت دارد و در شعر سرايي عاجز و زبون، آن ديگري در حماسه، شعر بليغ مي گويد ولي در مديحه سرايي نه و يا در رثا و نوحه سرايي شعر زيبا و شيوايي مي سرايد ولي در غزليات شعرش نازل و منحط مي باشد. اما قرآن در موضوعات مختلف وارد گرديده، به فنون متعدد سخن گفته در تمام آن جهات و ابعاد سخن را به حد اعجاز برده، اعجاز را نيز به حد اعلا و کمالش رسانده است که ديگران از آوردن مانند آن ناتوان بوده، زانوي عجز بر زمين مي زده اند. اين فصاحت و بلاغت همه جانبه، اختصاص به گفتار خدا و قرآن دارد و براي بشر هرگز امکان پذير نيست.
پينوشتها:
1-بني اسرائيل/88.
2- صف/8.
سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
/م