اسرار آفرينش در قرآن

قرآن مجيد در آيات متعددي از مسائل مربوط به قوانين آفرينش و عالم طبيعت و کرات آسماني و امثال آن ها سخن گفته است. قرآن در عصري از اين حقايق و اسرار، پرده برداشته است که راهي به اين گونه مسائل و مطالب نبود...
شنبه، 4 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسرار آفرينش در قرآن
اسرار آفرينش در قرآن

 

نويسنده: حضرت آيت الله حاج سيد ابوالقاسم خوئي ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمي
هاشم هاشم زاده هريسي




 

قرآن مجيد در آيات متعددي از مسائل مربوط به قوانين آفرينش و عالم طبيعت و کرات آسماني و امثال آن ها سخن گفته است. قرآن در عصري از اين حقايق و اسرار، پرده برداشته است که راهي به اين گونه مسائل و مطالب نبود و کسي نمي توانست به اين حقايق پي برد، مگر از راه وحي و اخبار غيبي. البته در آن تاريخ از دانشمندان يوناني و غيريوناني عده معدودي بودند که بر قسمتي از اسرار آفرينش دست يافته بودند و بر پاره اي از اين دقايق علمي آگاهي داشتند ولي جزيرة العرب از اين مسائل کاملاً به دور و بي اطلاع بود و در آن منطقه از اين حقايق خبري نبود.
اما قسمتي از حقايق علمي که قرآن از آن ها پرده برداشته است و بيش تر علوم و دانش هايي که اين کتاب آسماني از چهارده قرن پيش براي بشر آورده است، آن چنان مهم و دقيق است که آن روز، نه در يونان و نه در ساير جاها کسي از آن ها مطلع نبود، بلکه پس از قرن ها با پيشرفت و ازدياد علوم اين دانستني ها و اسرار کشف گرديد.
نکته قابل توجه اين که: آيات علمي قرآن در عين بيان حقيقت هميشه راه حزم و احتياط را در پيش گرفته، مطالبي را که قابل درک و فهم آن دوران بود، به وضوح و صراحت بازگو نموده ولي مطالبي که قابل درک مردم آن عصر نبود، به اجمال و اشاره برگزار شده و درک و فهم کامل آن را به مردم اعصار آينده که با تجهيزات و ابزار فني پيشرفته و اکتشافات و پيشرفت هاي علمي نائل خواهند شد، محول نموده است.
اين قسمت از آيات که از اسرار آفرينش و از حقايق و دقايق جهان هستي سخن مي گويد، فراوان است، اينک نمونه هاي چندي از آن ها را در اين جا مي آوريم:

1- قانون توازن در قرآن

(وَ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ کُلِّ شَيْ‌ءٍ مَوْزُونٍ.)‌ (1)
ما، در روي زمين از هر گياهي، با توازن رويانديم.
در اين آيه به ترکيبات متناسب و متوازن نباتات که يکي از اسرار دقيق جهان آفرينش است، اشاره شده است.
اين آيه دلالت دارد بر اين که هر گياه و علفي که در روي زمين سبز مي شود و هر گل و لاله اي که در فصل بهار شکوفا مي گردد، داراي وزن مخصوص و ترکيب خاصي است و قانون توازن دقيق و اندازه گيري حساب شده در آن ها حکومت دارد و اخيراً از نظر گياه شناسي نيز ثابت گرديده که هر يک از انواع نباتات از اجزا و عناصر خاصي و به ميزان و مقدار معيني ترکيب و تشکيل يافته است به طوري که اگر بعضي از اجزاي آن کم يا زياد مي شد، از صورت آن نبات خاص خارج گرديده و نبات ديگري مي شد.
و باز ثابت شده است که نسبت بعضي از اين اجزا با بعضي ديگر به قدري دقيق است که با موازين و مقياس هاي دقيق و مدرن روز که تاکنون در اختيار بشر قرار گرفته است، نمي توان مقدار آن را تحقيقاً تعيين و اندازه گيري نمود.

2- قانون تلقيح در قرآن

يکي ديگر از اسرار عجيبي که وحي الهي به آن اشاره نموده، موضوع تلقيح در علم نباتات است که اشجار و نباتات به وسيله ي بادها تلقيح و بارور مي شوند و در اثر همان تلقيح است که نباتات توليد مثل نموده، ميوه ها و گل ها به وجود مي آيد.
قرآن کريم در اين مورد مي گويد:
(وَ أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ. )(2)
ما بادها را براي بارور ساختن [ابرها و گياهان] فرستاديم.
مفسرين گذشته تلقيح را به اعتبار اين که در لغت به معناي حمل نيز آمده است، به همان معني گرفته، اين آيه را چنين تفسير نموده اند: بادها را فرستاديم تا ابرها را حمل کنند و حرکت دهند يا بادها را فرستاديم که باران را در لابه لاي ابرها حمل نمايند.
ولي اين گفتار در معناي آيه، صحيح به نظر نمي رسد زيرا اولاً: تذکر اين نکته خيلي قابل توجه و حائز اهميت نبوده و در خور شأن قرآن مجيد نيست و ثانياً: اصلاً بادها را حمل نمي کنند، بلکه آن ها را از نقطه اي به نقطه ديگر مي رانند.
بنابراين، آيه ي مذکور يک هدف عالي تري را تعقيب و ما را به يک حقيقت جالب علمي که افکار گذشتگان از درک آن عاجز بود، رهبري مي نمايد؛ آن حقيقت اين است که اشجار و نباتات نيز مانند حيوانات به عمل لقاح و به هم رسيدن دو ماده مخالف نيازمندند و بدون تلقيح نتيجه و ثمره اي نمي دهند، توليد مثل و تکثير نوع نمي کنند.
عمل تلقيح گاهي به وسيله ي بادها انجام مي پذيرد به طوري که در زردآلو، صنوبر، انار، پرتقال، پنبه، حبوبات و امثال آن ها تلقيح تنها به وسيله ي بادها انجام مي شود، بدين صورت که کيسه هاي داخل شکوفه ها بعد از رسيدن، سرباز مي کنند و گردي که ميان آن هاست، به وسيله ي بادها بر چهره ي ماده گل ها افشانده مي شود و عمل لقاح انجام مي گيرد و ماده گل ها آبستن مي شوند و براي به وجود آوردن نتايج و نباتات ديگر آمادگي پيدا مي کنند.

3- قانون زوجيت در قرآن

باز قرآن مجيد از يک حقيقت علمي ديگر چنين خبر مي دهد که: سنت و قانون ازدواج و زوجيت اختصاص به حيوانات ندارد، بلکه در تمام انواع نباتات نيز اين قانون حکم فرماست، آن جا که مي گويد:
(وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ. )(3)
خداوند در زمين از همه ي ميوه ها دو جفت آفريد.
(سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ‌.) (4)
پاک و منزه است، خدايي که جفت ها را آفريد: جفت هايي از گياهان و روييدني ها، از وجود انسان ها و از آن چه انسان ها آن ها را نمي شناسند، آفريد.

4- حرکت زمين در قرآن

باز اسراري که قرآن کشف نموده، عبارت است، از حرکت زمين؛ خداوند در اين مورد مي فرمايد:
(الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً. )(5)
آن چنان خدايي که زمين را براي شما گهواره قرار داد.
ملاحظه مي کنيد که اين آيه شريفه چگونه با يک رمز جالب، به حرکت زمين اشاره مي کند و مطلبي را که قرن ها پس از نزول قرآن براي بشر روشن شد، بيان مي نمايد و از کره ي زمين با لفظ «مهد» تعبير مي کند که براي اطفال کوچک و شيرخوار به کار مي برند تا در اثر حرکت آرام آن، به خواب و استراحت بپردازند.
کره ي زمين نيز براي بشر حکم گهواره را دارد که در اثر حرکت وضعي و انتقالي اش حالت آرام بخشي براي ساکنين اش مي بخشد و همان طوري که نتيجه ي تکان و حرکت گهواره، پرورش و استراحت اطفال است، نتيجه ي حرکت روزانه و سالانه زمين نيز پرورش انسان ها و پرورش تمام موجودات اين جهان مي باشد.
آري در اين آيه ي شريفه به حرکت زمين يک اشاره ي زيبا و لطيفي گرديده است ولي اين مطلب با وضوح و صراحت بيان نشده است زيرا اين آيه در دوراني فرود آمده است که تمام مردم و دانشمندان آن دوران بر سکون و عدم حرکت زمين، عقيده داشتند و ثابت بودن کره زمين در ميان آنان يکي از مطالب ضروري و غيرقابل ترديد محسوب مي شد.(6) قرآن به اين مسئله علمي به طور اجمال و با ظرافت اشاره کرده تا آيندگان، کامل بفهمند.

5- قاره هاي ناشناخته در قرآن

يکي ديگر از اسراري که قرآن مجيد چهارده قرن قبل پرده از روي آن برداشته وجود قاره ي ديگري است که قرن ها بعد از نزول اين آيه شريفه کشف گرديد که در اين باره مي گويد:
(رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ‌ )(7)
او پروردگار هر دو مشرق و پروردگار هر دو مغرب است.
اين آيه چندين قرن، تمام اذهان و افکار مفسرين را به خود مشغول و متوجه ساخته بود که منظور از دو مشرق و دو مغرب چيست؟ بعضي از آنان مي گفتند: مراد از دو مشرق و دو مغرب يکي مشرق و مغرب آفتاب و ديگري مشرق و مغرب ماه مي باشد و بعضي ديگر اين آيه را بر دو مشرق و مغرب تابستان و زمستان حمل مي نمودند.
ولي ظاهراً اين آيه به وجود يک قاره ديگر اشاره مي کند که در سطح ديگر زمين قرار گرفته است و لازمه ي غروب آفتاب از قاره ي ما، طلوع و تابيدن آن بر همان قاره ي ديگر است.
(يَا لَيْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ.)‌ (8)
اي کاش ميان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود، چه بد همنشيني بودي!
از اين آيه استفاده مي شود که فاصله ي بين دو مشرق دورترين فاصله و مسافتي مي باشد که براي بشر محسوس است. بنابراين، ممکن نيست که منظور از دو مشرق و مغرب در آيه قبلي مشرق و مغرب آفتاب و ماه و يا مشرق و مغرب تابستان و زمستان باشد زيرا مسافت در ميان اين ها دورترين مسافت محسوس نيست، به ناچار بايد منظور از مسافت دو مشرق که طولاني ترين مسافت بايد باشد، همان مسافت ميان مشرق و مغرب است زيرا مغرب قاره ي ما نسبت به طرف ديگر زمين مشرق ناميده مي شود. در اين صورت معناي آيه صحيح بوده، از وجود يک قاره ي ديگر که قرن ها بعد از نزول قرآن کشف گرديده است، خبر مي دهد.
بنابراين، آياتي که در آن ها لفظ مشرق و مغرب به طور مفرد ذکر شده، منظور نوع مشرق و مغرب است، مانند آيه ي شريفه(وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ)(9) و در آياتي که کلمه مشرق و مغرب به صورت تثنيه (مشرقين) آمده است و آياتي که در آن ها لفظ مشرق و مغرب به طور جمع( مشارق، مغارب) آمده است، منظور مشرق ها و مغرب هاي تمام شهرها و نقاط کره ي زمين مي باشد که در اثر اختلاف افق ها توليد مي گردد، بعداً هم به اين مطلب اشاره خواهيم کرد.

6- کرويت زمين در قرآن

باز يکي ديگر از اسراري که قرآن مجيد از روي آن پرده برداشته است، کروي بودن زمين مي باشد؛ خداوند متعال مي فرمايد:
(وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ کَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا.)(10)
مشرق ها و مغرب هاي پربرکت زمين را به آن قوم مستضعف و ستم ديده واگذار کرديم.
(رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ‌.)(11)
او پروردگار آسمان ها و زمين و آن چه در ميان آن هاست و پروردگار مشرق ها است.
(فَلاَ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ.)‌ (12)
سوگند! به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما تواناييم.
اين سلسله آيات در عين اين که بر متعدد بودن محل طلوع و تابش آفتاب و محل غروب آن دلالت مي کند، بر کروي بودن زمين نيز اشاره دارد زيرا اگر زمين کروي باشد، طلوع کردن و تابيدن آفتاب بر هر جزئي از اجزاي کره ي زمين مستلزم اين است که از جزء ديگر آن غروب بکند و در اين صورت تعدد مشرق ها و مغرب ها بدون هيچ گونه تکلف و زحمتي، روشن و واضح مي گردد ولي در غيرکروي بودن زمين، تعدد مشرق ها و مغرب ها که از آيه استفاده مي شود، قابل درک و مفهوم نيست.
اما قرطبي و برخي مفسرين، مشارق و مغارب را به مشرق ها و مغرب هاي آفتاب که با اختلاف روزهاي سال تغيير مي کند، تفسير کرده، تعدد مشارق و مغارب را بدين گونه حل نموده اند.
ولي اين تفسير، خلاف ظاهر آيه بوده و قابل قبول نمي باشد زيرا که آفتاب در روزهاي سال، مشارق و مغارب خاص و معيني ندارد تا مورد سوگند قرار گيرد، اين است که بايد منظور از مشارق و مغارب، مشرق ها و مغرب هايي باشد که در اثر حرکت و کرويت زمين و اختلاف افق ها، در نقاط مختلف زمين به وجود مي آيد.

رواياتي مربوط به کرويت زمين

چنان که گفته شد: آيات مشارق و مغارب همان طور که به تعدد مشارق و مغارب دلالت دارند، به کرويت زمين نيز دلالت مي کنند زيرا که اين دو مسئله تا حدي به همديگر مربوط اند و اين مطلب از احاديث و خطبه ها و همچنين از دعاهاي معصومين نيز به روشني استفاده مي شود که نظر خواننده ي عزيز را در اين جا به نمونه هاي چندي از اين احاديث معطوف مي داريم:
1- از امام صادق(عليه السّلام) نقل است که فرمود: در يکي از سفرها مردي با من همسفر گرديد؛ او هميشه نماز مغرب را پس از تاريکي شب و نماز صبح را قبل از طلوع صبح در تاريکي آخر شب مي خواند ولي من برخلاف او رفتار مي کردم و نماز مغرب را در موقع غروب و نماز صبح را در موقع فجر به جا مي آوردم. او به من گفت: « تو نيز به مانند من عمل کن زيرا آفتاب پيش از آن که از افق ما سر زند بر ديگران طلوع کرده است و آن گاه که از ما غروب مي کند، هنوز در پاره اي از افق ها ناپديد نگرديده است.»
امام صادق(عليه السّلام) مي فرمايد: « من به وي گفتم که در طلوع و غروب آفتاب، هر قوم و ملتي بايد از افق خود پيروي کند و طبق آن وظايف و مراسم مذهبي خويش را انجام دهد نه طبق افق ديگران.(13)
در اين روايت، آن مرد به اختلاف و تعدد مشرق ها و مغرب ها که از کرويت زمين به وجود مي آيد. اشاره مي کند و امام صادق(عليه السّلام) نيز در اين باره گفتار وي را تصديق مي نمايد، سپس حکم مسئله را بيان نموده و او را به رمز اشتباهش متوجه مي سازد.
2- باز امام صادق(عليه السّلام) فرموده است: « تو بايد در غروب و طلوع آفتاب از افق خود پيروي کني.»
3- از امام سجاد(عليه السّلام) نقل گرديده است که در نيايش هاي صبحگاهي و شامگاهي خويش چنين مي گفت: « خداوند براي هر يک از روز و شب حد و اندازه اي معين نموده است و هر يک از آن ها را در ديگري وارد مي کند، در همان حال که ديگري را نيز در آن وارد نموده است.»(14)
امام سجاد با اين بيان جالب مي خواهد کرويت زمين را که موجب تداخل روز و شب و شب بر روز مي شود روشن کند ولي چون اين مطلب از فهم و درک مردم آن روز خارج بود و براي آنان قابل فهم و درک نبود، آن حضرت که داراي مقام امامت است و با مقتضاي زمان، اين حقيقت را با يک اشاره لطيف و با يک روش بليغ و شيوا بيان فرموده که کوچک ترين اشکالي در افکار مردم آن عصر توليد نشود.
ممکن است، چنين تصور شود که منظور امام (عليه السّلام) از تداخل شب و روز کوتاه و بلند شدن آن هاست نه کرويت زمين ولي اين تصور درست نيست، به دليل اين که امام اگر در اين مقام بود که کوتاه شدن شب ها و بلند شدن روزها و يا عکس آن را که همه مردم درک مي کنند، بيان کند؛ به همان جمله اولي اکتفا مي فرمود که: «هر يک از شب و روز را در ديگري داخل مي کند» و ديگر احتياجي نبود که جمله ديگري نيز بياورد و بگويد: « در همان حال که ديگري را نيز در آن وارد نموده است» چون اين جمله، به ظاهر تکرار معناي جمله اولي است، بنابراين بايد گفت: منظور امام از جمله دوم- که به صورت جمله حاليه در آمده است - اين است که وارد ساختن شب در روز، درست در همان موقع است که روز در شب وارد شده است و اين حالت در صورتي تحقق مي يابد که زمين کروي باشد زيرا اگر زمين کروي باشد، در يک سطح که شب وارد روز شده است، در همان حال در سطح ديگر زمين، روز وارد شب خواهد گرديد.

نتيجه ي مباحث

اين بود قسمتي از وجوه و جوانب اعجاز قرآن و ما در اين جا به همين اندازه اکتفا مي کنيم که اين اندازه مختصر مي تواند دليل بر وحي بودن قرآن باشد و ثابت کند که قرآن از طرف پروردگار بوده و آوردن چنين کتابي از قدرت بشر خارج است.
در وحي و آسماني بودن قرآن همين بس که او تنها مکتبي است که شاگردي مانند علي بن ابي طالب را تربيت نموده و تحويل اجتماع داده است که دانشمندان بزرگ دنيا درک اسرار و رموز کلمات آن بزرگوار را مايه ي افتخار و مباهات خود مي دانند و محققين و متفکرين جهان از درياي علمش سيراب مي شوند، آن حضرت در خطبه هاي خود به هر موضوعي که مي پردازد و گفتار خويش را به هر جهت و ناحيه اي که متوجه مي سازد، براي هيچ کس جاي حرف و گفتاري باقي نمي گذارد.
اگر کسي وارد سيره و تاريخ زندگي اميرمؤمنان نشود، خيال مي کند که آن حضرت در هر رشته و موضوعي که سخن مي گويد، تمام عمر خويش را در تحقيق همان موضوع به پايان رسانيده و در آن رشته خاص مهارت و تخصص پيدا نموده است ولي جاي ترديد نيست که علوم و معارف اميرمؤمنان به منبع وحي متکي بوده و از آن مبدأ، اتخاذ و اقتباس شده است زيرا اگر کسي با تاريخ جزيرة العرب و مخصوصاً با تاريخ حجاز قبل از اسلام آشنا باشد، نمي تواند باور کند که سخنان و وحي به دست آمده از سرچشمه ي ديگري جز سرچشمه ي غيب سرازير شده باشد.
چه نيکو سخني است، آن چه درباره ي نهج البلاغه و سخنان اميرمؤمنان (عليه السّلام) گفته شده است که:
پايين تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است.
اين است که مي گوييم: تصديق نمودن اميرمؤمنان، معجزه بودن قرآن را با آن مقام ارجمندي که او در بلاغت، معارف و علوم دارد، دليل و گواه حقي است بر اين که قرآن جز وحي الهي و گفتار خدا چيز ديگري نيست زيرا:
اولاً: تصديق نمودن اميرمؤمنان در اثر جهل و بي اطلاعي نمي تواند باشد و قطعاً از روي تخصص و کارشناسي است چون آن حضرت خلاق فصاحت و بلاغت است منبع و سرچشمه ي تمام علوم اسلامي است و عالي ترين نسخه و نمونه اي است در علوم و معرفت، شخصيت فوق العاده اي است که دوست و دشمن بر نبوغ سرشار و مقام شامخ وي اعتراف دارند.
و ثانياً: اين تصديق همان طور که در اثر جهل و بي اطلاعي نبوده است، يک تصديق ظاهري و متکي بر اغراض مادي هم نيست زيرا که اميرمؤمنان جرثومه تقوي و پرهيزگاري است. او مردي است که از دنيا و از زر و زيورش چشم پوشيد و آن گاه که با وي شرط نمودند که با روش ابوبکر رفتار کند، زعامت و رياست را زير پا نهاد و زيربار چنين شرطي نرفت. او همان کسي است که با معاويه ظاهر سازي ننمود و براي تثبيت حکومت خويش، حکومت ظالمانه ي او را حتي براي چند روزي امضا نکرد، چه آن که از عواقب خطرناک اين کار با اطلاع بود.
با اين سوابق درخشاني که اميرمؤمنان (عليه السّلام) از آن برخوردار است، به خوبي روشن مي گردد که شهادت او بر اعجاز قرآن يک شهادت حقيقي است و شهادت از روي علم، تخصص و تقوا است که از ايمان کامل و عقيده راسخ او سرچشمه مي گيرد، اين همان حقيقت انکارناپذيري است که جز آن نمي تواند باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1-حجر/19.
2-حجر/22.
3-رعد/3.
4- يس/36.
5-طه/53.
6- ده قرن پس از هجرت پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) يک دانشمند هيوي به نام «گاليله» جرئت به هم رسانيد و توانست براي کره ي زمين، دو حرکت وضعي و انتقالي ثابت کند و آن را اعلام نمايد ولي ديري نپاييد که مورد اهانت و شکنجه قرار گرفت تا آن جا که به قتل و اعدام وي تصميم گرفته شد و با آن مقام علمي که داشت به زندان محکوم گرديد؛ اين بود که دانشمندان اروپا مجبور شدند، کشفيات علمي خود را که با خرافات گذشته و قديمي سازش نداشت، کتمان نمايند.
7-رحمن/17.
8- زخرف/38.
9- بقره/115.
10- اعراف/137.
11- صافات/5.
12- معارج/40.
13-وسائل الشيعه، باب 16، ج3، ص 131.
14- صحيفه سجاديه، دعاي ششم.

منبع مقاله:
خوئي، سيد ابوالقاسم، (1385)، البيان في تفسير القرآن، ترجمه محمد صادق نجمي- هاشم هاشم زاده هريسي، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط