نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
در بعضي شرايط، افراد بزرگسال ممکن است باز اجتماعي شدن را تجربه کنند، که با گسيختگي الگوهاي رفتار و ارزشهاي پذيرفته شده پيشين، و به دنبال آن پذيرش ارزشها و الگوهاي رفتار اساساً متفاوت مشخص مي شود. يکي از انواع شرايطي که اين جريان ممکن است در آن پديد آيد هنگامي است که فردي وارد يک سازمان بازداشتگاهي مي شود- سازمانهايي از قبيل بيمارستان رواني، زندان، سربازخانه، يا محيط ديگري که او را از دنياي خارج جدا کرده و تابع الزامات جديد و انضباط سخت مي سازد. در شرايطي که فشار بيش از حدي وجود دارد، تغييراتي که در شيوه ي نگرش و شخصيت افراد به وجود مي آيد ممکن است کاملاً چشمگير باشد. در واقع، از مطالعه ي اين گونه وضعيتهاي بحراني، ما شناخت قابل ملاحظه اي نسبت به فرايندهاي رسمي اجتماعي شدن به دست مي آوريم.
رفتار در بازداشتگاه
روان شناسي به نام برونو بتلهايم(1) توصيف مشهوري از باز اجتماعي شدن در ميان افرادي که توسط نازيها در اواخر دهه ي 1930 و دهه ي 1940 در بازداشتگاههاي آلمان زنداني شده بودند ارائه کرده است. اين گزارش تا اندازه اي بر اساس تجارب خود او هنگامي که براي مدتي در دو بازداشتگاه معروف داخائو(2) و بوخنوالد(3) بازداشت گرديده بود، تدوين شده است. شرايط زندگي در بازداشتگاه وحشتناک بود. زندانيان در معرض شکنجه بدني، دشنام و توهين دايمي، کمبود شديد غذا و ساير نيازمنديهاي ابتدايي براي ادامه ي زندگي، قرار داشتند. به عنوان يک متخصص روان درماني، بتلهايم به مشاهده ي تغيير نسبتاً اساسي طرز رفتار و شيوه ي نگرش مردم، به تدريج که به درمان پاسخ مي دادند، عادت داشت. اما تغييراتي که تحت فشارهاي مفرط زندگي در بازداشتگاه در زندانيان به وجود مي آمد بسيار اساسي تر و سريعتر بود. بتلهايم مي نويسد: در بازداشتگاهها من .... شاهد تغييرات سريعي بودم که نه تنها در رفتار بلکه در شخصيت افراد نيز رخ مي داد، تغييراتي به طور باور نکردني سريعتر و اغلب بسيار اساسي تر از هرگونه تغييري که به وسيله درمان روانکاوي امکان پذير بود. (Bettelheim, 1986; p.14)به گفته ي بتلهايم، همه ي زندانيان دستخوش تغييرات در شخصيت گرديدند، که از توالي معيني پيروي مي کرد. همان فرايند بازداشت اوليه تکان دهنده بود، زيرا مردم را به زور از خانواده و دوستانشان جدا مي کردند و اغلب در طول سفرشان به بازداشتگاهها تحت شکنجه قرار مي گرفتند. بيشتر زندانيان جديد سعي مي کردند در برابر تأثير شرايط بازداشتگاه مقاومت کنند، و در صدد برمي آمدند شيوه هاي رفتار مربوط به زندگي قبلي خود را حفظ نمايند، اما اين کار غيرممکن بود. ترس، محروميت و نامعلومي سرنوشت سبب مي شد شخصيت زندانيان فرو ريزد. برخي از زندانيان به صورت آنچه که ديگران مرده هاي متحرک Muselmanner، مي ناميدند درآمدند، ظاهراً عاري از اراده، ابتکار يا هرگونه علاقه اي به سرنوشت خودشان. اين مردان و زنان به زودي مي مردند. ديگران رفتار کودکانه پيدا مي کردند. درک معناي زمان و توانايي از پيش فکر کردن را از دست مي دادند و در پاسخ به رويدادهاي ظاهراً جزئي و بي اهميت تغيير حالت محسوسي نشان مي دادند.
اکثر کساني که بيش از يک سال در بازداشتگاهها به سر برده بودند- "زندانيان قديمي"- به شيوه کاملاً متفاوتي رفتار مي کردند. زندانيان قديمي يک فرايند باز اجتماعي شدن را تجربه کرده بودند، که به وسيله ي آن با وحشيگريهاي زندگي در بازداشتگاه کنار مي آمدند. آنها اغلب قادر نبودند نامها، جايها و رويدادها را در زندگي قبلي شان به خاطر بياورند. شخصيت بازسازي شده ي زندانيان قديمي با تقليد از شيوه ي نگرش و رفتار همان افرادي شکل گرفته بود که نخستين بار که وارد بازداشتگاه شدند آنها را بسيار نفرت انگيز يافته بودند- يعني نگهبانان بازداشتگاه. آنها رفتار نگهبانان را تقليد مي کردند و حتي از تکه پاره هاي پارچه به منظور تقليد يونيفورم آنها استفاده مي کردند.
بتلهايم مي نويسد:
زندانيان قديمي اگر در حين دوبار شمارش روزانه ي زندانيان، واقعاً خيلي خوب به حالت خبردار ايستاده يا سلام محکمي داده بودند، احساس رضايت زيادي مي کردند. آنها به خود مي باليدند که به همان اندازه ي افراد «اس اس» خشن يا خشن تر از آنها هستند. در تطبيق خودشان تا آنجا پيش مي رفتند که سرگرميهاي اوقات فراغت «اس اس» را تقليد مي کردند. يکي از بازيهايي که نگهابانان مي کردند اين بود که ببينند چه کسي مي تواند کتک خوردن را به مدتي طولاني تر تحمل کند، بي آنکه کلمه اي ادا کند. زندانيان قديمي اين بازي را تقليد مي کردند، چنان که گويي بدون تکرار اين تجربه به عنوان بازي، به اندازه ي کافي کتک نمي خوردند. (Bettelheim, 1986; p.158)
"مغزشويي"
واکنشها و تغييرات مشابهي در ساير وضعيتهاي بحراني گزارش شده است- به عنوان مثال، رفتار افرادي که تحت بازجويي اجباري يا «مغزشويي» قرار گرفته بودند. در مراحل اوليه ي اين گونه بازجويي، فرد مي کوشد در برابر فشارها مقاومت کند. بعد از اين مرحله، به نظر مي رسد به مرحله ي وضعيت کودکانه اي برگشت مي کند. باز اجتماعي شدن هنگامي رخ مي دهد که ويژگيهاي جديد رفتار پديدار شوند، اين ويژگيها بر اساس نمونه ي شخصيت مقتدر در آن وضعيت يعني بازجو- شکل گرفته اند. همان گونه که ويليام سارجنت، که انواع متعددي از وضعيتهاي بحراني را مورد مطالعه قرار داده است، مي گويد: «يکي از وحشتناکترين نتايج اين بازجوييهاي بي رحمانه، آن گونه که توسط قربانيان توصيف گرديده است، اين است که آنها ناگهان شروع به احساس محبت نسبت به بازجو که با آنها با خشونت رفتار کرده است، مي کنند...» (Sargant, 1959; p.192)به نظر مي آيد آنچه در وضعيتهاي بحراني اتفاق مي افتد اين است که فرايند اجتماعي شدن "وارونه مي شود". واکنشهاي آموخته شده در جريان اجتماعي شدن به يک سو نهاده مي شوند، و فرد اضطرابهايي همانند اضطرابهاي کودک خردسالي که از حمايت پدر و مادري دور مانده باشد را تجربه مي کند. شخصيت فرد آن گاه به طور مؤثر بازسازي مي شود. تغييرات اساسي در شخصيت و رفتار که در وضعيتهاي بحراني ملاحظه مي شود حالت افراطي ويژگيهاي عادي اجتماعي شدن در زمينه هاي ديگر را نشان مي دهند. شخصيت، ارزشها و شيوه ي نگرش افراد هيچ گاه صرفاً ثابت نبوده بلکه در رابطه با تجربيات آنها در سراسر دور زندگي تغيير مي کنند. مثال بارزي از جريان اجتماعي شدن در دوران نسبتاً اخير تجربه جوانان آمريکايي است که در دهه ي 60 و اوايل دهه ي 70 براي جنگ به ويتنام اعزام گرديدند. زير فشار شديد جنگيدن در محيط ناآشناي جنگل، عليه دشمني مصمم و ورزيده، بسياري از سربازان دستخوش تغيير شخصيت مشابه آنچه توسط بتلهايم و سارجنت تشخيص داده شده، گرديدند. آنها در وضعيت خشن و بيرحمانه اي که خود را در آن مي يافتند باز اجتماعي شدن را تجربه کردند. اين سربازان کهنه کار به هنگام بازگشت به آمريکا پس از پايان جنگ دريافتند که با فرايند جديدي از باز اجتماعي شدن روبه رو شده اند- بازگشت به دنياي زمان صلح که آنها با آن تناسبي نداشتند.
پينوشتها:
1. Bruno Bettelheim
2. Dachau
3. Buchenwald
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.
/م