مترجم: منوچهر صبوري
مؤلفان طرفدار حقوق زنان تا اندازه ی زيادي اهميت کارهاي خانه را خاطرنشان و تحليل کرده اند. سالهاي سال، جامعه شناسان متهم مي گرديدند که "کار" را به عنوان "کار مزدبگيري بيرون از خانه" تعريف مي کنند. طرفداران حقوق زنان نشان داده اند که چگونه اين نظر گمراه کننده است، و انگيزه ی مطالعه ی فعاليتها و نگرشهاي زنان را در بسياري از حوزه هاي زندگي اجتماعي که قبلاً تا اندازه زيادي ناديده گرفته شده بودند فراهم کرده اند. اگرچه اين تأثير به خصوص پديده اي جديد بوده است، طرفداري از حقوق زنان- مبارزه براي دفاع و گسترش حقوق زنان- در واقع تاريخي طولاني دارد، که به اواخر قرن هجدهم برمي گردد.
يکي از نخستين کتابهايي که انديشه هاي جانبداري از حقوق زنان را مطرح کرد کتاب مري ولستونکرافت، به نام دفاع از حقوق زنان(1) بود که نخستين بار در سال 1792 منتشر گرديد. او اعلام کرد، "زنان همه ی حماقتها و معايب تمدن را به دست آورده اند، و از ثمر مفيد آن بي نصيب مانده اند." (Wollstonecraft, 1985, p.67) شانزده سال پيش از آن، ابيگيل آدامز(2)، در آمريکا، درخواست بهبود وضعيت زنان را کرده بود، هنگامي که شوهرش جان آدامز، قرار بود دومين رئيس جمهور آمريکا شود به او نوشت، "من مايلم شما خانمها را از ياد نبريد، و بيشتر از پيشينيان خود نسبت به آنها همراه و سخاوتمند باشيد... فراموش نکنيد که همه ی مردان اگر مي توانستند مستبد بودند." (Rossi & Calderwood, 1973)
نخستين جنبشهاي زنان در فرانسه
نخستين گروههايي که براي پيشبرد حقوق زنان فعالانه سازمان يافتند بلافاصله در دوران پس از انقلاب فرانسه در 1789 پيدا شدند. (Evans, 1977) در سالهاي 1970، با الهام از آرمانهاي آزادي و برابري که انقلاب براي آنها به وجود آمده بود، چندين باشگاه زنان در پاريس و شهرستانهاي عمده تشکيل شد. اين باشگاهها جايگاهي براي اجتماعات زنان بودند، اما برنامه هاي سياسي نيز داشتند که حقوق برابر در زمينه ی آموزش و پرورش، اشتغال و حکومت را درخواست مي کردند. ماري گوز(3)، رهبر يکي از اين باشگاهها بيانه اي تحت عنوان "اعلاميه ی حقوق زنان" بر اساس اعلاميه ی حقوق بشر و شهروند، يعني مهمترين سند اساسي انقلاب، تنظيم کرد. او استدلال کرد که حقوق شهروند آزاد و برابر، نمي تواند به مردان محدود شود. چگونه ممکن است برابري حقيقي به دست آيد هنگامي که نيمي از جمعيت از امتيازاتي که مردان در آن سهيم هستند محروم گرديده اند؟پاسخ رهبران مرد انقلابي به هيچ وجه حاکي از همدردي نبود- ماري گوز در 1793 اعدام شد. به دنبال آن باشگاههاي زنان به وسيله ی تصويبنامه ی حکومتي منحل گرديدند. از آن تاريخ به بعد گروههاي دفاع از حقوق زنان و جنبشهاي زنان مکرراً در کشورهاي غربي تشکيل گرديده اند، و تقريباً هميشه با دشمني روبه رو گرديده، و گاهي خشونت از جانب مقامات رسمي را برانگيخته اند. ماري گوز به هيچ وجه يگانه مدافع حقوق زنان نبود که زندگي خود را در راه کسب حقوق برابر براي همجنسان خود از دست داد.
مبارزه در ايالات متحده
در قرن نوزدهم، جنبش طرفداري از حقوق زنان در ايالات متحده بيشتر از کشورهاي ديگر پيشرفت کرد. و بيشتر رهبران جنبشهاي زنان در کشورهاي ديگر به مبارزات زنان آمريکايي به عنون يک مدل مي نگريستند. در سال 1830 تا 1850، طرفداران دفاع از حقوق زنان آمريکايي با گروههاي که طرفدار الغاء بردگي بودند ارتباط نزديک داشتند. طومارهاي ضد بردگي معمولاً نسبت زيادي از امضاهاي زنان را در بر داشت. با وجود اين، از آنجا که زنان هيچ گونه حقوق سياسي رسمي نداشتند، از تحميل گري سياسي(4) که اصلاح گران از طريق آن هدفهاي خود را پي گيري مي کردند محروم بودند. به هيچ زني اجازه داده نشد در مجمع جهاني ضد بردگي که در سال 1840 در لندن منعقد گرديد شرکت کند، و همين واقعيت گروههاي زنان را وادار کرد تا به نحو مستقيم تر به اين گونه نابرابريهاي جنسي توجه نشان دهند. در سال 1848، رهبران زنان آمريکايي، همانند همتايان فرانسويشان در يک قرن و نيم پيش از آن، گرد آمدند تا يک "اعلاميه ی احساسات"(5) بر اساس نمونه ی اعلاميه ی استقلال آمريکا تصويب کنند. اين اعلاميه چنين آغاز مي گرديد، "ما اين حقايق را بديهي مي دانيم که همه ی مردان و زنان برابر آفريده شده اند." آن گاه اعلاميه فهرست بلندي از بي عدالتيهايي را که در مورد زنان اعمال مي گرديد برمي شمرد. (Banner & Hartman, 1974) اما دستاوردهاي واقعي چنداني در زمينه ی بهبود موقعيت اجتماعي يا سياسي زنان در طي اين دوره به دست نيامد. هنگامي که بردگي پايان يافت، کنگره تصويب کرد که تنها برده هاي آزاد شده ی مرد از حق رأي برخوردار شوند.
کسب حق رأی برابر با مردان توسط زنان |
|||
1893 |
نیوزیلند |
1945 |
فرانسه، مجارستان، ایتالیا، ژاپن، ویتنام، یوگوسلاوی، بولیوی |
1902 |
استرالیا |
1946 |
آلبانی، رمانی، پاناما |
1906 |
فنلاند |
1947 |
آرژانتین، ونزوئلا |
1913 |
نروژ |
1948 |
اسرائیل، کره |
1915 |
دانمارک، ایسلند |
1949 |
چین، شیلی |
1917 |
شوروی |
1950 |
السالوادور، غنا، هند |
1918 |
کانادا |
1951 |
نپال |
1919 |
اتریش، آلمان، هلند، لهستان، سوئد، لوکزامبورک، چکوسلواکی |
1952 |
یونان |
1920 |
آمریکا |
1953 |
مکزیک |
1922 |
ایرلند |
1954 |
کلمبیا |
1928 |
انگلستان |
1955 |
نیکاراگوئه |
1929 |
اکوادور |
1956 |
مصر، پاکستان، سنگال |
1930 |
آفریقای جنوبی |
1957 |
لبنان |
1931 |
اسپانیا، سریلانکا، پرتغال |
1959 |
مراکش |
1932 |
تایلند |
1962 |
الجزایر |
1934 |
برزیل، کوبا |
1963 |
ایران، کنیا، لیبی |
1936 |
کاستاریکا |
1964 |
سودان، زامبیا |
1937 |
فیلیپین |
1965 |
افغانستان، گواتمالا |
1941 |
اندونزی |
1977 |
نیجریه |
1942 |
جمهوری دومینیکن، اوروگوئه |
1979 |
پرو، زیمبابوه |
(Tuttle, 1986, pp. 370-1) |
تحولات اروپا
يکي از مهمترين رويدادها در تکامل اوليه ی جنبشهاي دفاع از حقوق زنان در اروپا ارائه دادخواستي، با امضاي 1500 زن، به پارلمان بريتانيا در سال 1866 بود. در اين دادخواست تقاضا شده بود که اصلاحات انتخاباتي که در آن هنگام مورد بحث قرار گرفته بود حق رأي کامل زنان را نيز در برگيرد. اين دادخواست مورد اعتنا قرار نگرفت؛ در پاسخ، سازمان دهندگان آن جامعه ی ملي حق رأي زنان را در سال بعد تأسيس کردند. اعضاي اين جامعه به هواخواهان حق رأي زنان(7) معروف گرديدند، و در تمام مدت تا پايان قرن نوزدهم براي دادن حق رأي به زنان به پارلمان دادخواست مي دادند. در اوايل قرن بيستم، نفوذ جهاني طرفداران حقوق زنان در بريتانيا با نفوذ جنبش حقوق زنان در آمريکا برابري مي کرد. در اوايل دهه 1900 راهپيماييهاي فراوان و تظاهرات خياباني در هر دو کشور سازمان داده شدند. در يک اجتماع فضاي باز که در ماه ژوئن 1908 در لندن برپا گرديد، يک جمعيت نيم ميليون نفري شرکت کردند. طي اين دوره جنبشهاي زنان در تمام کشورهاي مهم اروپايي، و نيز استراليا و نيوزيلند به سرعت رشد کردند.اميلين پانکهرست(8)، يکي از شخصيتهاي برجسته در ميان هواخواهان حق رأي زنان، چندين بار براي سخنراني به آمريکا سفر کرد و براي اجتماعات بزرگي از مبارزات زنان انگليسي صحبت کرد. آليس پين(9) و هريت استنتون بلچ(10)، دو زن آمريکايي که در مبارزات زنان در بريتانيا شرکت کرده بودند، يک رشته راهپيماييها و تظاهرات وسيعي را در نيويورک و ساير شهرهاي مهم شرق آمريکا از 1910 به بعد سازمان دادند.
براي چندين دهه پس از سال 1920، جنبشهاي طرفدار حقوق زنان در انگلستان و جاهاي ديگر رو به زوال گذاشتند. تا اندازه اي دليل اين امر همان به دست آوردن حق رأي بود که تا آن تاريخ (1928 در بريتانيا) در بيشتر کشورهاي غربي کسب گرديده بود. زنان انقلابي بيشتر جذب جنبشهاي ديگر، مانند جنبشهايي که به مبارزه با فاشيسم اشغال داشتند مي گرديدند. در حالي که بسياري از آنان هدفهاي دفاع از حقوق زنان را در اين زمينه ها دنبال مي کردند، هواخواهي از حقوق زنان به عنوان يک جنبش مشخص که با نهادهاي زير سلطه ی مردان مبارزه مي کند کمتر برجسته بود. با وجود اين کسب حقوق سياسي برابر در گسترش برابري با قلمروهاي ديگر چندان مؤثر نبود.
تجديد حيات جنبش طرفداري از حقوق زنان
در اواخر دهه ی 1960 جنبشهاي زنان دوباره به صحنه آمدند. در طول بيش از يک چهارم قرن از آن زمان تاکنون، جنبش هواخواهي از حقوق زنان نفوذ زيادي در سراسر جهان، از جمله در بسياري از جوامع جهان سوم داشته است. تجديد حيات جنبش طرفداري از حقوق زنان در ايالات متحده آمريکا، تحت تأثير جنبش حقوق مدني و جنبش دانشجويي در اين دوره آغاز گرديد. بسياري از زنان در فعاليت براي اين هدفها شرکت داشتند، اما اغلب شاهد بودند که فعالان مرد در اين جنبشها آنان را به طور سنتي در نقشي تابع محدود مي ساختند. رهبران جنبش حقوق مدني در برابر خواست زنان براي گنجاندن حقوق آنان در بيانيه هاي برابري که براي آن مبارزه مي نمودند مقاومت مي کردند. در نتيجه، زنان شروع به تأسيس سازمانهاي مستقل خويش کردند.جنبشهاي زنان اخيراً نسبت به همتايان پيشين خود مسائل بسيار فراگيرتري را مطرح ساخته اند. از جمله خواستهايي که اين جنبشها بر آن پافشاري کرده اند، برابري اقتصادي، آزادي سقط جنين، و تغييرات در قوانين مربوط به اطلاق را مي توان برشمرد. علاوه بر دستاوردهاي عملي مهم، جنبشهاي زنان امروزه به نحو بي سابقه اي تأثيري روشنفکرانه به جاي گذاشته اند. در تمامي رشته هاي علوم اجتماعي و بسياري رشته هاي ديگر، نويسندگان و مؤلفان طرفدار حقوق زنان ما را به تفکر مجدد درباره ی انديشه ها و نظريه هاي پيشين بنياد وادار ساخته اند. بسياري از تحقيقاتي که در سالهاي اخير در مورد عوامل تاريخي و فرهنگي مؤثر بر موقعيت زنان، و درباره ی روابط جنسي به طور کلي انجام شده، تحت تأثير جنبش امروزي طرفداري از حقوق زنان صورت گرفته است.
خشونت خانگي، آزار و تجاوز جنسي
اکنون به بررسي برخي مسائل اساسي که بسياري از زنان به طور مستقيم يا غيرمستقيم با آنها رودرو هستند مي پردازيم. همه اين مسائل به شيوه هايي که مردان قدرت اجتماعي يا فيزيکي برتر خود را عليه زنان به کار مي برند مربوط مي شوند: خشونت خانگي(11)، آزار جنسي(12) و تجاوز جنسي(13). در حالي که هر يک از اينها گاهي توسط زنان عليه مردان اعمال گرديده است، در اکثر موارد مردان متجاوز و زنان قرباني هستند.پينوشتها:
1. A Vindication of the Rights of women
2. Abigail Adams
3. Marie Gouze
4. political lobbying
5. Declaration of sentiments
6. Sojourner Truth
7. Suffragists
8. Emmeline Pankhurst
9. Alice Paine
10. Harriet Stanton Blatch
11. domestic violence
12. sexual harassment
13. rape
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391.
/ج