نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
در سال 1960، منطقه ي نيويورک و نيوجرسي بر روي هم بزرگترين مجتمع شهري جهان بود و جمعيتي برابر با 15/4 ميليون نفر داشت. در آن سال هشت منطقه ي شهري از بزرگترين ده منطقه ي شهري جهان در کشورهاي جهان اول بودند، همراه با شانگهاي و بوينوس آيرس در جهان سوم. اما اگر روندهاي جاري ادامه يابد، در سال 2000 مکزيکوسيتي بي گمان بزرگترين منطقه ي شهري جهان با بيش از سي ميليون نفر جمعيت، خواهد بود. در آن تاريخ هشت شهر از بزرگترين ده شهر جهان در آسيا يا آمريکاي جنوبي خواهند بود ( Hughes, 1985, pp. 60-1 )
نواحي شهري که اکنون به سرعت در کشورهاي جهان سوم توسعه مي يابند به گونه ي چشمگيري با شهرهاي کشورهاي صنعتي تفاوت دارند. مردم در کشورهاي جهان سوم يا از آن روي به شهرها کشانده مي شوند که نظامهاي سنتي توليد روستايي آنها از هم پاشيده، يا به دليل آن که نواحي شهري فرصتهاي شغلي برتري ارائه مي کنند. آنها ممکن است قصد داشته باشند فقط براي مدت نسبتاً کوتاهي به شهر مهاجرت کنند، با اين هدف که پس از کسب پول کافي به روستاهاي خود بازگردند. بعضي واقعاً برمي گردند اما اکثراً، که به دليلي موقعيتشان را در اجتماعات قبلي خود از دست داده اند، خود را مجبور به ماندن مي يابند. مهاجران به محله هاي مهاجرنشين هجوم مي برند که در حاشيه ي شهرها مانند قارچ رشد مي کند. در نواحي شهري غربي تازه واردان بيشتر ممکن است نزديک به قسمتهاي مرکزي شهر سکونت اختيار کنند، اما در کشورهاي جهان سوم معمولاً عکس آن اتفاق مي افتد و مهاجران در جايي که " حاشيه ي گندابي" (1) نواحي شهري ناميده شده است، ساکن مي شوند. بسياري از آنها در شرايطي زندگي مي کنند که براي کسي که به شرايط زندگي غربي، حتي در محلات فقيرنشين عادت دارد تقريباً باور نکردني است.
به عنوان مثال مي توانيم شهرهاي هند و آمريکاي لاتين را در نظر بگيريم. جمعيت هند هنوز خيلي سريع رشد مي کند و اين تعداد فزاينده ي جمعيت نمي تواند در محدوده ي اقتصاد سنتي نواحي روستايي جاي داده شود. ميزان مهاجرت به شهرها حتي با معيارهاي جهان سوم، فوق العاده زياد است. دهلي، پايتخت هند، سريع ترين رشد را در ميان همه ي شهرها داشته است، اما کلکته، بمبئي و مدرس همگي چندين ميليون نفر سکنه دارند. اين شهرها بي اندازه متراکم اند. در بسياري از نواحي، تعداد بسيار زيادي از افراد در طي روز در خيابان ها پرسه مي زنند و شبها در خيابان مي خوابند. آنها هيچ گونه خانه و سرپناهي ندارند.
ديگران در سرپناههاي آلونکي زندگي مي کنند که از گوني يا مقوا درست شده و گرداگرد کناره هاي شهر، هر جا که فضاي اندکي وجود دارد، ايجاد گرديده اند. حتي اگر بعضي از مهاجران واقعاً کار پيدا کنند، ميزان مهاجرت شهري بيش از آن است که تأمين مسکن دايمي ممکن باشد. ساکنان اين آلونکها در شهرهاي هند عملاً هيچ گونه دارايي شخصي ندارند، اما شکلهاي بسيار توسعه يافته ي سازمانهاي همياري و خودياري در ميان آنها وجود دارد.
هيچ گونه ناحيه ي تجاري مشخص بر پايه ي مدل شهرهاي غربي وجود ندارد، بانکها و ادارات اکثراً خارج از مرکز شهر قرار دارند. در شهر قديمي واحدهاي اقتصادي کوچک بي شماري وجود دارد که اساساً به داد و ستد مي پردازند و بسياري از دکانها وسعتي بيشتر از چند پا ندارند. مشاهده ي توليد و فروش توأمان اجناس در اين واحدها امري عادي است. تعداد زيادي فروشندگان خياباني و دوره گرد وجود دارد. قسمتهايي از شهر که در بخش دهلي نو قرار دارد نسبتاً باز و آرام است. کساني که در آنجا کار مي کنند معمولاً در حومه هاي نسبتاً مرفه شهر زندگي مي کنند که چند مايل دورتر از شهر نزديک به کناره ي ناحيه ي شهري واقع گرديده است. اما مسکن موقت مهاجران کناره هاي خارجي شهر را احاطه مي کند و در امتداد بسياري از مسيرهاي ورودي ديده مي شود. مساکن سريعاً برپا شده ي مهاجران در هر منطقه خالي يا ساخته نشده، از جمله پارکهاي عمومي، و گاه در محلاتي که در گذشته مرفه و ثروتمند بوده اند سر بر مي کشد. اين خانه ها گاه به صورت خوشه هاي کوچک يا غالباً به صورت مجموعه هاي چندين هزاري يافت مي شوند. مقامات شهر هر چندگاه بعضي از نواحي مهاجرنشين را پاک مي کنند، اما اين کلبه هاي موقتي دوباره در جاي ديگري ظاهر مي شوند.
سه نوع منطقه ي " خانه سازي عمومي " در مکزيکوسيتي يافت مي شود. کولونياس پرولتارياس(2) که از خانه هاي آلونکي خودساخته تشکيل شده و اساساً به طور غيرقانوني در حاشيه ي شهر ايجاد مي شود. بيش از نيمي از جمعيت منطقه ي مادر شهر مکزيکوسيتي در اين گونه خانه ها زندگي مي کند. بيشتر اين مناطق به طور خودبه خودي توسط مهاجران مورد بهره برداري قرار نگرفته بلکه با چشم پوشي مقامات مسئول محلي و سازندگان خصوصي غيرقانوني سازمان داده شده اند. اين سازندگان داراي شبکه هاي محلي سازمان دهندگان خاص خود هستند که مبالغ معيني توسط کساني که در آنجا زندگي مي کنند به طور منظم به آنها پرداخت مي شود. بيشتر زمينهايي که به وسيله ي کولونياس ها اشغال شده در واقع در اصل زمينهاي عمومي يا همگاني بوده است، که ظاهراً بر طبق قانون اساسي مکزيک فروش يا انتقال آنها ممنوع است.
دومين نوع خانه سازي وسينداداس(3) يا محلات پست فقيرنشين است. اين خانه ها اکثراً در بخشهاي قديمي تر شهر هستند و وجه مشخص آنها واحدهاي اجاره اي مخروبه اي است که توسط چندين خانوار اشتغال گرديده است. دو ميليون نفر در چنين محلاتي زندگي مي کنند، در شرايطي که دست کم به همان اندازه ي نواحي مهاجرنشين، محروميت وجود دارد. نوع سوم سيندادس پرديداس(4)، يا حصيرآبادهاست. اين محلات شبيه کولونياس پرولتارياس هستند، اما به جاي اين که در پيرامون شهر بنا شوند در وسط شهر ايجاد شده اند. بعضي از اين سکونتگاهها توسط مقامات مسئول شهر در سالهاي اخير ويران شده و ساکنان آنها به نواحي حاشيه اي کوچ کرده اند.
نود و چهار درصد ناحيه ي فدرال مکزيکوسيتي را مناطق ساخته شده تشکيل مي دهد و تنها 6 درصد آن زمين فضاي باز است. ميزان فضاهاي سبز- پارکها و قطعات ساخته نشده ي زمين سبز- به مراتب کمتر از آن حدي است که حتي در پرتراکم ترين شهرهاي آمريکاي شمالي و اروپا يافت مي شود. ( Ward, 1981 ) آلودگي مسأله عمده اي است که اکثراً ناشي از اتومبيلها، اتوبوسها و کاميونهايي ست که خيابانهاي نامناسب شهر را پر مي کنند و بقيه از آلوده کننده هاي صنعتي است. ( Fox, 1972 ) مه غليظ فتوشيميايي به مراتب بيشتر از نواحي مشهور آلوده ي آمريکا، مانند حوزه ي لوس آنجلس است، برآورد شده است که زندگي در مکزيکوسيتي معادل کشيدن چهل سيگار در روز است.
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391
نواحي شهري که اکنون به سرعت در کشورهاي جهان سوم توسعه مي يابند به گونه ي چشمگيري با شهرهاي کشورهاي صنعتي تفاوت دارند. مردم در کشورهاي جهان سوم يا از آن روي به شهرها کشانده مي شوند که نظامهاي سنتي توليد روستايي آنها از هم پاشيده، يا به دليل آن که نواحي شهري فرصتهاي شغلي برتري ارائه مي کنند. آنها ممکن است قصد داشته باشند فقط براي مدت نسبتاً کوتاهي به شهر مهاجرت کنند، با اين هدف که پس از کسب پول کافي به روستاهاي خود بازگردند. بعضي واقعاً برمي گردند اما اکثراً، که به دليلي موقعيتشان را در اجتماعات قبلي خود از دست داده اند، خود را مجبور به ماندن مي يابند. مهاجران به محله هاي مهاجرنشين هجوم مي برند که در حاشيه ي شهرها مانند قارچ رشد مي کند. در نواحي شهري غربي تازه واردان بيشتر ممکن است نزديک به قسمتهاي مرکزي شهر سکونت اختيار کنند، اما در کشورهاي جهان سوم معمولاً عکس آن اتفاق مي افتد و مهاجران در جايي که " حاشيه ي گندابي" (1) نواحي شهري ناميده شده است، ساکن مي شوند. بسياري از آنها در شرايطي زندگي مي کنند که براي کسي که به شرايط زندگي غربي، حتي در محلات فقيرنشين عادت دارد تقريباً باور نکردني است.
به عنوان مثال مي توانيم شهرهاي هند و آمريکاي لاتين را در نظر بگيريم. جمعيت هند هنوز خيلي سريع رشد مي کند و اين تعداد فزاينده ي جمعيت نمي تواند در محدوده ي اقتصاد سنتي نواحي روستايي جاي داده شود. ميزان مهاجرت به شهرها حتي با معيارهاي جهان سوم، فوق العاده زياد است. دهلي، پايتخت هند، سريع ترين رشد را در ميان همه ي شهرها داشته است، اما کلکته، بمبئي و مدرس همگي چندين ميليون نفر سکنه دارند. اين شهرها بي اندازه متراکم اند. در بسياري از نواحي، تعداد بسيار زيادي از افراد در طي روز در خيابان ها پرسه مي زنند و شبها در خيابان مي خوابند. آنها هيچ گونه خانه و سرپناهي ندارند.
ديگران در سرپناههاي آلونکي زندگي مي کنند که از گوني يا مقوا درست شده و گرداگرد کناره هاي شهر، هر جا که فضاي اندکي وجود دارد، ايجاد گرديده اند. حتي اگر بعضي از مهاجران واقعاً کار پيدا کنند، ميزان مهاجرت شهري بيش از آن است که تأمين مسکن دايمي ممکن باشد. ساکنان اين آلونکها در شهرهاي هند عملاً هيچ گونه دارايي شخصي ندارند، اما شکلهاي بسيار توسعه يافته ي سازمانهاي همياري و خودياري در ميان آنها وجود دارد.
دهلي
براي نشان دادن اين که الگوهاي تشکيل محلات شهري تا چه اندازه با شهرهاي غربي تفاوت دارد، ما به عنوان نمونه به دهلي، پايتخت هند خواهيم نگريست. (Breese, 1966) ناحيه ي شهري دهلي يک " شهر کهنه " باستاني و دهلي نو را که بعدها ساخته شده و ساختمانهاي دولتي در آن متمرکز است در خود جاي داده است. همان گونه که در مورد ديگر شهرهاي بزرگ هند ديده مي شود، برخي نواحي شهري در محلات نسبتاً کوچک داراي تراکم جمعيت بسيار زيادي هستند، در حالي که تراکم جمعيت در نواحي ديگر کاملاً پايين است. شهر قديمي مجموعه اي به هم پيچيده از خيابانهاي کوچک است، در حالي که برخي محلات شهري مجاور، خيابانهاي وسيعي دارند. بيشتر جمعيت پياده يا با دوچرخه به اطراف رفت و آمد مي کنند نه با وسايل نقليه ي موتوري.هيچ گونه ناحيه ي تجاري مشخص بر پايه ي مدل شهرهاي غربي وجود ندارد، بانکها و ادارات اکثراً خارج از مرکز شهر قرار دارند. در شهر قديمي واحدهاي اقتصادي کوچک بي شماري وجود دارد که اساساً به داد و ستد مي پردازند و بسياري از دکانها وسعتي بيشتر از چند پا ندارند. مشاهده ي توليد و فروش توأمان اجناس در اين واحدها امري عادي است. تعداد زيادي فروشندگان خياباني و دوره گرد وجود دارد. قسمتهايي از شهر که در بخش دهلي نو قرار دارد نسبتاً باز و آرام است. کساني که در آنجا کار مي کنند معمولاً در حومه هاي نسبتاً مرفه شهر زندگي مي کنند که چند مايل دورتر از شهر نزديک به کناره ي ناحيه ي شهري واقع گرديده است. اما مسکن موقت مهاجران کناره هاي خارجي شهر را احاطه مي کند و در امتداد بسياري از مسيرهاي ورودي ديده مي شود. مساکن سريعاً برپا شده ي مهاجران در هر منطقه خالي يا ساخته نشده، از جمله پارکهاي عمومي، و گاه در محلاتي که در گذشته مرفه و ثروتمند بوده اند سر بر مي کشد. اين خانه ها گاه به صورت خوشه هاي کوچک يا غالباً به صورت مجموعه هاي چندين هزاري يافت مي شوند. مقامات شهر هر چندگاه بعضي از نواحي مهاجرنشين را پاک مي کنند، اما اين کلبه هاي موقتي دوباره در جاي ديگري ظاهر مي شوند.
مکزيکوسيتي
محلات بزرگ آلونک نشين شهرهاي بزرگ آمريکاي لاتين را نيز به شيوه اي مشابه احاطه کرده اند و ساکنان آنها شامل مهاجران جديد و خانواده هايي است که در نتيجه ي نوسازي شهري و احداث بزرگراهها از بخشهاي ديگر جابه جا شده اند. در مکزيکوسيتي بيش از يک سوم جمعيت در ساختمانها و محلاتي بدون آب جاري زندگي مي کنند، و نزديک به يک چهارم اين ساختمانها فاقد فاضلاب است. شهر داراي يک مرکز قديمي، ناحيه هاي تجاري و تفريحي و مناطق مسکوني مرفه (که اکثر جهانگردان فقط آنها را مشاهده مي کنند) است. اما تقريباً تمام محيط خارجي آن را محلات پست و آلونک نشين اشغال کرده است. تعداد زيادي ساختمانهاي مسکوني وجود دارد که با کمک مالي دولت ساخته مي شوند، اما اجاره ي اين نوع مسکن نيز نيازمند سطح درآمدي است که بيش از 40 درصد جمعيت شهر توانايي پرداخت آن را ندارند. تنها حدود 10 درصد ساکنان توانايي خريد يا اجاره ي مسکن در بازار خصوصي مسکن را دارند. بنابراين اکثريت جمعيت شهر از دسترسي به مسکن موجود محروم اند. (Castells, 1983, p. 188) بخش اعظم مسکن توسط خود افراد فراهم گرديده است، که زمين را هموار کرده و خانه هاي خود را ساخته اند. بيشتر اين سکونتگاهها در واقع غيرقانوني هستند، اما مقامات مسئول شهر آنها را تحمل مي کنند.سه نوع منطقه ي " خانه سازي عمومي " در مکزيکوسيتي يافت مي شود. کولونياس پرولتارياس(2) که از خانه هاي آلونکي خودساخته تشکيل شده و اساساً به طور غيرقانوني در حاشيه ي شهر ايجاد مي شود. بيش از نيمي از جمعيت منطقه ي مادر شهر مکزيکوسيتي در اين گونه خانه ها زندگي مي کند. بيشتر اين مناطق به طور خودبه خودي توسط مهاجران مورد بهره برداري قرار نگرفته بلکه با چشم پوشي مقامات مسئول محلي و سازندگان خصوصي غيرقانوني سازمان داده شده اند. اين سازندگان داراي شبکه هاي محلي سازمان دهندگان خاص خود هستند که مبالغ معيني توسط کساني که در آنجا زندگي مي کنند به طور منظم به آنها پرداخت مي شود. بيشتر زمينهايي که به وسيله ي کولونياس ها اشغال شده در واقع در اصل زمينهاي عمومي يا همگاني بوده است، که ظاهراً بر طبق قانون اساسي مکزيک فروش يا انتقال آنها ممنوع است.
دومين نوع خانه سازي وسينداداس(3) يا محلات پست فقيرنشين است. اين خانه ها اکثراً در بخشهاي قديمي تر شهر هستند و وجه مشخص آنها واحدهاي اجاره اي مخروبه اي است که توسط چندين خانوار اشتغال گرديده است. دو ميليون نفر در چنين محلاتي زندگي مي کنند، در شرايطي که دست کم به همان اندازه ي نواحي مهاجرنشين، محروميت وجود دارد. نوع سوم سيندادس پرديداس(4)، يا حصيرآبادهاست. اين محلات شبيه کولونياس پرولتارياس هستند، اما به جاي اين که در پيرامون شهر بنا شوند در وسط شهر ايجاد شده اند. بعضي از اين سکونتگاهها توسط مقامات مسئول شهر در سالهاي اخير ويران شده و ساکنان آنها به نواحي حاشيه اي کوچ کرده اند.
نود و چهار درصد ناحيه ي فدرال مکزيکوسيتي را مناطق ساخته شده تشکيل مي دهد و تنها 6 درصد آن زمين فضاي باز است. ميزان فضاهاي سبز- پارکها و قطعات ساخته نشده ي زمين سبز- به مراتب کمتر از آن حدي است که حتي در پرتراکم ترين شهرهاي آمريکاي شمالي و اروپا يافت مي شود. ( Ward, 1981 ) آلودگي مسأله عمده اي است که اکثراً ناشي از اتومبيلها، اتوبوسها و کاميونهايي ست که خيابانهاي نامناسب شهر را پر مي کنند و بقيه از آلوده کننده هاي صنعتي است. ( Fox, 1972 ) مه غليظ فتوشيميايي به مراتب بيشتر از نواحي مشهور آلوده ي آمريکا، مانند حوزه ي لوس آنجلس است، برآورد شده است که زندگي در مکزيکوسيتي معادل کشيدن چهل سيگار در روز است.
پي نوشت ها :
1. septic fringe
2. colonias proletarias
3. vecindadas
4. cindades perdidas
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391