خاستگاه جامعه شناسي

بسياري از کساني که براي نخستين بار شروع به مطالعه ي جامعه شناسي مي کنند از گوناگوني ديدگاههايي که با آنها روبه رو مي شوند تعجب مي کنند. جامعه شناسان يک ديدگاه نظري مورد توافق ندارند. آنها غالباً در ميان خودشان درباره
جمعه، 24 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاستگاه جامعه شناسي
خاستگاه جامعه شناسي

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

بسياري از کساني که براي نخستين بار شروع به مطالعه ي جامعه شناسي مي کنند از گوناگوني ديدگاههايي که با آنها روبه رو مي شوند تعجب مي کنند. جامعه شناسان يک ديدگاه نظري مورد توافق ندارند. آنها غالباً در ميان خودشان درباره ي اين که چگونه بايد رفتار انساني را مطالعه کرد و چگونه مي توان نتايج تحقيق را بهتر تبيين کرد مباحثه دارند. چرا بايد چنين باشد؟ چرا جامعه شناسان نمي توانند، آن طور که در مورد دانشمندان طبيعي ديده مي شود، به گونه اي سازگارتر با يکديگر توافق داشته باشند؟
پاسخ اين پرسشها به ماهيت خود جامعه شناسي بستگي دارد. جامعه شناسي درباره ي زندگي و رفتار خود ماست، و مطالعه ي خودمان پيچيده ترين و دشوارترين کاري است که مي توانيم انجام دهيم. در تمام رشته هاي علمي- از جمله علوم طبيعي- عدم توافق در مورد رويکردهاي نظري به مراتب بيشتر از اختلاف نظر درباره ي تحقيقات تجربي است، زيرا مطالعات تجربي، اگر اختلاف نظر پيرامون نتايج عملي آن وجود داشته باشد، مي تواند کنترل و تکرار شود. مجادلات نظري همواره تا اندازه اي به تفسير و تبيين بستگي دارند، به ندرت مي توانند به يک شيوه به طور قطع حل و فصل شوند. در جامعه شناسي، مشکلات ذاتي تحت مطالعه قرار دادن رفتار خود ما اين مسأله را پيچيده تر مي کند. از اين روي مجادلات و مباحثات نظري در اين رشته جايگاهي مرکزي را اشغال مي کنند.

خاستگاه نخستين

انسانها هميشه درباره ي سرچشمه هاي رفتار خويش کنجکاو بوده اند، اما در طول هزاران سال کوششهاي ما براي شناخت خودمان بر شيوه هاي تفکري متکي بود که نسل به نسل انتقال يافته و در قالب اصطلاحات مذهبي بيان مي گرديد. مطالعه ي نظام يافته ي رفتار و جامعه ي انساني تحولي نسبتاً جديد است، که آغاز آن را مي توان در اواخر قرن هجدهم يافت. زمينه ي اين رويکرد جديد سلسله تغييرات گسترده اي بود در ارتباط با صنعتي شدن و شهرنشيني که بارها در اين کتاب به آنها اشاره شده است. فروپاشي شيوه هاي زندگي سنتي مشوق کوشش براي دستيابي به درک جديدي هم درباره ي دنياي اجتماعي و هم دنياي طبيعي گرديد.

اگوست کنت

بديهي است هيچ فردي به تنهايي نمي تواند يک رشته ي علمي را به تمامي بنياد نهد. متفکران بسياري در پيدايش انديشه هاي نخستين جامعه شناختي سهيم بوده اند. اما معمولاً جايگاه برتر به مؤلف فرانسوي، اگوست کنت (1857-1789) داده مي شود، لااقل به خاطر آنکه در واقع او بود که واژه ی " جامعه شناسي " را ابداع کرد. کنت در آغاز، اصطلاح " فيزيک اجتماعي " را براي اشاره به اين رشته ی جديد مطالعه به کار برد، اما نويسندگان ديگر نيز شروع به کاربرد آن اصطلاح کرده بودند و او مي خواست ديدگاههاي خود را از ديگران متمايز کند، بنابراين واژه ی جديدي براي توصيف رشته اي که مي خواست ايجاد کند، وضع کرد. کنت جامعه شناسي را آخرين علمي که ظهور مي کند، اما در عين حال مهمترين و پيچيده ترين همه ی علوم تلقي مي کرد. او معتقد بود که اين علم بايد به رفاه و بهبود بشريت کمک کند؛ او در اواخر دوران زندگيش؛ برنامه هاي بلندپروازانه اي براي بازسازي جامعه فرانسه به طور اخص و جوامع انساني به طور کلي تهيه و تنظيم کرد.

اميل دورکهايم

آثار کنت تأثيري مستقيم بر نويسنده ی ديگر فرانسوي، اميل دورکهايم (1917-1858) داشت. دورکهايم اگرچه از جنبه هايي از نوشته هاي کنت سود جست، اما بسياري از آثار او را بيش از حد نظري و مبهم مي پنداشت، و معتقد بود که کنت موفق نگرديده است چنان که بايد برنامه خود را- يعني ايجاد جامعه شناسي بر پايه ی علمي- به انجام رساند. به نظر دورکهايم، جامعه شناسي براي تبديل شدن به علم بايد " واقعيتهاي اجتماعي " را مطالعه کند. يعني، بايد تحليل نهادهاي اجتماعي را با همان عينيتي دنبال کند که دانشمندان طبيعت را مطالعه مي کنند. نخستين اصل مشهور جامعه شناسي دورکهايم چنين است: واقعيتهاي اجتماعي را همچون اشيا مطالعه کنيد! مراد او از اين گفته آن است که زندگي اجتماعي را مي توان با همان دقتي که اشيا يا رويدادها را در طبيعت مطالعه مي کنيم تحليل کرد.
توجه دورکهايم مانند همه ی بنيادگذاران عمده ی جامعه شناسي، معطوف به تحولاتي بود که جامعه را دگرگون مي کرد. او سعي کرد اين تحولات را بر حسب پيشرفت تقسيم کار (رشد تمايزات هرچه پيچيده تر بين مشاغل مختلف) به عنوان بخشي از فرايند صنعتي شدن درک کند. دورکهايم استدلال مي کند که تقسيم کار به تدريج جانشين مذهب به عنوان پايه ی اصلي بهم پيوستگي اجتماعي مي شود. با گسترش تقسيم کار، مردم بيش از پيش به يکديگر وابسته مي شوند، زيرا هر کس به کالاها و خدماتي نياز دارد که توسط افرادي که در مشاغل ديگر هستند فراهم مي شود. بنابر نظر دورکهايم فرايندهاي دگرگوني در جهان امروز آنچنان سريع و شديد است که موجب مشکلات اجتماعي عمده اي مي گردد که وي آنها را به بي هنجاري مربوط مي سازد. بي هنجاري احساس بي هدفي يا بي مقصدي است که در نتيجه ی شرايط اجتماعي معيني برانگيخته مي شود. نظارتها و ضوابط اخلاقي سنتي که توسط مذهب فراهم مي گرديد در نتيجه ی پيشرفت اجتماعي امروزين تا اندازه ی زيادي از ميان مي روند، و اين سبب مي شود بسياري از افراد در جوامع امروزي احساس کنند که زندگي هر روزه ی آنها فاقد معني است.
يکي از مشهورترين مطالعات دورکهايم در مورد بررسي خودکشي است. (Durkheim, 1952; 1897) به نظر مي رسد که خودکشي عملي صرفاً شخصي است؛ چنين مي نمايد که کاملاً نتيجه ی احساس شديد بدبختي توسط فرد است. اما، دورکهايم نشان مي دهد که عوامل اجتماعي تأثيري بنيادي بر خودکشي دارند- بي هنجاري يکي از اين عوامل است. ميزان خودکشي طي سالها از الگوهاي منظمي پيروي مي کند و اين الگوها مي بايد از نظر جامعه شناختي تبيين شود. ايرادات بسياري مي توان در مورد برخي جنبه هاي مطالعه ی دورکهايم مطرح کرد، اما کار او به صورت اثري کلاسيک همچنان زنده است و اهميت آن براي جامعه شناسي امروز به هيچ وجه از ميان نرفته است.

کارل مارکس

انديشه هاي کارل مارکس کاملاً برخلاف عقايد کنت و دورکهايم است. مارکس در سال 1818 در آلمان متولد گرديده و در سال 1883 در انگلستان درگذشت. اگرچه در آغاز با سنتهاي فکري آلمان پرورش يافت، قسمت زيادي از زندگيش را در انگلستان گذراند و آثار بزرگ خود را در آنجا به وجود آورد. مارکس نتوانست حرفه ی دانشگاهي را دنبال کند زيرا در جواني فعاليتهاي سياسيش او را به ستيزه با مقامات آلماني کشانده بود. وي پس از اقامت کوتاهي در فرانسه براي هميشه به حالت تبعيد در انگلستان به سر برد.
نوشته هاي مارکس حوزه هاي گوناگوني را در برمي گيرد، حتي سخت ترين منتقدان او کار وي را در پيشرفت جامعه شناسي مهم مي دانند، اما مارکس خود را به عنوان يک جامعه شناس در نظر نمي گرفت. بسياري از نوشته هاي او در مورد مسائل اقتصادي است، اما از آنجا که او همواره علاقه مند است مسائل اقتصادي را با نهادهاي اجتماعي مربوط سازد، آثار او از نظر بينشهاي جامعه شناختي غني است.
ديدگاه مارکس بر پايه ی آنچه که او مفهوم ماترياليستي تاريخ مي نامد، بنياد نهاده شده است. بنابر نظر او، اين انديشه ها يا ارزشهاي انسانها نيست که منبع اصلي دگرگوني اجتماعي است، بلکه دگرگوني اجتماعي اساساً به علت عوامل اقتصادي پديد مي آيد. اين عوامل به تضادهاي بين طبقات مربوط مي شود که نيروي محرک تکامل تاريخي را فراهم مي سازد. به گفته ی مارکس " سراسر تاريخ بشر تاکنون تاريخ مبارزات طبقاتي است " (Marx & Engels, 1968, p.35)
اگرچه مارکس درباره ی مراحل گوناگون تاريخ مي نويسد، اما توجه خود را به دگرگوني در دوران مدرن معطوف مي سازد. براي او، مهمترين دگرگونيهاي مربوط به دوره ی مدرن با توسعه ی سرمايه داري پيوند دارد. سرمايه داري نظام توليدي است که با نظامهاي اقتصادي پيشين در تاريخ تفاوت اساسي دارد، و در واقع با توليد کالاها و خدماتي سر و کار دارد که به تعداد انبوهي از مصرف کنندگان فروخته مي شود. کساني که صاحب سرمايه- کارخانه ها، ماشين آلات و مبالغ عظيم پول- هستند طبقه ی حاکم را تشکيل مي دهند. توده ی مردم طبقه اي از کارگران مزدبگير، يا طبقه ی کارگر را تشکيل مي دهند که مالک وسايل معيشت خود نبوده، بلکه ناچارند براي صاحبان سرمايه کار کنند. بنابراين سرمايه داري يک نظام طبقاتي است که در آن تضاد بين طبقات يک رخداد معمولي است.
بنابر نظر مارکس سرمايه داري در آينده با سوسياليسم يا کمونيسم (او اين واژه ها را مترادف با يکديگر به کار مي برد). جايگزين خواهد شد، و در جامعه ی سوسياليستي طبقات وجود نخواهد داشت. منظور مارکس از اين سخن اين نيست که همه ی نابرابريهاي بين افراد از ميان خواهد رفت، بلکه اين است که جوامع ديگر به يک طبقه کوچک که قدرت اقتصادي و سياسي را در انحصار خود دارد و توده عظيم مردم تقسيم نخواهد شد که از ثروتي که حاصل کار آنهاست سودي نمي برند. نظام اقتصادي تحت مالکيت اشتراکي در خواهد آمد و يک نظم اجتماعي مساوات گرايانه و همراه با مشارکت همه ی مردم ايجاد خواهد گرديد.
براي مارکس مطالعه ی تکامل سرمايه داري و آينده ی احتمالي آن مي بايست وسايل دگرگون ساختن فعالانه ی آن را از طريق عمل سياسي فراهم سازد. بدين سان مطالعات جامعه شناختي مارکس با يک برنامه ی سياسي پيوند نزديک داشت. نوشته هاي مارکس هر اندازه که معتبر باشد يا نباشد، اين برنامه اثري فراگير در جهان قرن بيستم داشته است. بيش از يک سوم جمعيت جهان در جوامعي زندگي مي کنند که حکومتهاي آنها مدعي الهام گرفتن از انديشه هاي مارکس اند.
اين نکته حايز اهميت است که سعي کنيم به شيوه اي عاري از تعصب به مطالعه ی آثار مارکس بپردازيم. اين کار آسان نيست، زيرا نفوذ گسترده ی نوشته هاي مارکس اختلاف نظرهاي عمده اي در مورد ارزش آنها به وجود آورده است. حتي نويسندگاني که به شدت تحت تأثير مارکس قرار گرفته اند انديشه هاي او را به شيوه هاي بسيار متفاوتي مورد استفاده قرار داده اند- اختلافات زيادي ميان ديدگاههاي کساني که خودشان را " مارکسيست " مي نامند وجود دارد. براي مثال، بسياري از مارکسيستها که امروز در غرب زندگي مي کنند به شدت از کشورهاي کمونيستي، جايي که انديشه هاي مارکس ظاهراً اساس نظام اجتماعي را تشکيل مي دهد، انتقاد مي کنند.

ماکس وبر

به ماکس وبر (1920-1864) نيز مانند مارکس به سادگي نمي توان برچسب " جامعه شناس " زد- علايق و موضوعات مورد توجه او رشته هاي بسياري را در برمي گرفت. او در آلمان متولد گرديد و تمام زندگي شغلي دانشگاهي خود را در آنجا گذراند. وبر از نظر شخصيتي تا اندازه اي دچار افسردگي بود و در بيشتر زندگيش نتوانست يک شغل آموزشي تمام وقت را در يک دانشگاه حفظ کند؛ درآمد خصوصي به او اجازه مي داد که خود را وقف مطالعه و تحقيق کند. او فردي بود با دانشي فوق العاده گسترده. نوشته هايش رشته هاي اقتصاد، حقوق، فلسفه و تاريخ تطبيقي و نيز جامعه شناسي را در برمي گرفت، و مقدار زيادي از مطالعاتش درباره ی سرمايه داري امروزي بود. او از انديشه هاي مارکس متأثر بود، اما از برخي ديدگاههاي عمده ی مارکس نيز به شدت انتقاد مي کرد. وبر مفهوم ماترياليستي تاريخ را رد مي کرد و براي تضاد طبقاتي اهميتي کمتر از مارکس قايل بود. به نظر وبر، انديشه ها و ارزشها به همان اندازه ی شرايط اقتصادي بر دگرگوني اجتماعي تأثير دارند.
بعضي از مهمترين نوشته هاي وبر به تحليل ويژگي جامعه و فرهنگ غربي در مقايسه با ويژگيهاي تمدنهاي بزرگ ديگر مربوط مي شوند. او مطالعات وسيعي درباره امپراتوري چين قديم، هند و خاور نزديک انجام داد. (Weber, 1951; 1952; 1958) و در جريان اين تحقيقات کمکهاي مهمي به توسعه ی جامعه شناسي دين کرد. وبر بر اساس مقايسه ی نظامهاي مذهبي عمده در چين و هند با نظامهاي مذهبي غرب نتيجه مي گيرد که برخي جنبه هاي اعتقادات مسيحي تأثير نيرومندي بر ظهور سرمايه داري داشته اند.
يکي از چيزهايي که به طور مکرر در تحقيقات وبر مورد توجه قرار گرفته مطالعه ی بوروکراسي است. بوروکراسي سازمان بزرگي است که به ادارات مختلف تقسيم شده و کارکنان آن را مقامات اداري داراي مراتب گوناگون تشکيل مي دهند. شرکتهاي بزرگ صنعتي، سازمانهاي حکومتي، بيمارستانها و مدارس همگي نمونه هاي آن هستند. وبر معتقد است که پيشرفت بوروکراسي يک ويژگي اجتناب ناپذير دوران ماست. بوروکراسي اداره ی مؤثر سازمانهاي بزرگ را ممکن مي سازد، اما مسائلي را براي مشارکت مؤثر دموکراتيک در جوامع امروزي مطرح مي کند. بوروکراسي متضمن حکومت متخصصان است که تصميماتشان بدون چندان توجهي به افرادي که از آنها متأثر مي شوند، گرفته مي شود.
آثار وبر بسياري از حوزه هاي ديگر را در برمي گيرد، از جمله مطالعه ی پيدايش و توسعه ی شهرها، نظامهاي قانون، انواع اقتصاد و ماهيت طبقات. او همچنين مطالب فراواني درباره ی ماهيت کلي خود جامعه شناسي نوشت. وبر در ادعاي علم بودن جامعه شناسي از دورکهايم يا مارکس محتاط تر است. به نظر او تصور اينکه مي توانيم انسانها را با استفاده از همان روشهايي مطالعه کنيم که در مورد پژوهش جهان فيزيکي به کار مي بريم گمراه کننده است. انسانها موجوداتي متفکر و استدلال گرند. ما به اغلب کارهايي که انجام مي دهيم معني و اهميت مي بخشيم، و هر رشته اي که با رفتار انساني سر و کار دارد بايد اين نکته را در نظر داشته باشد.

تحولات بعدي

در حالي که خاستگاه جامعه شناسي اساساً اروپايي بود، در اين قرن اين رشته در سراسر جهان کاملاً استقرار يافته است و برخي از مهمترين تحولات در اين رشته در ايالات متحده رخ داده اند. مطالعات جرج هربرت ميد(1) (1931-1863) فيلسوفي که در دانشگاه شيکاگو تدريس مي کرد، تأثير مهمي در پيشرفت نظريه ی جامعه شناختي داشته است. ميد بر نقش اساسي زبان، و نمادها به طور کلي، در زندگي اجتماعي انسان تأکيد مي کند. ديدگاهي که او به وجود آورد بعدها نظريه ی کنش متقابل نمادين نام گرفت. ميد به جاي مطالعه ی جوامع کلي توجه بيشتري به مطالعه ی فرايندهاي کوچک اجتماعي نشان داد.
تالکوت پارسونز(2) (79-1902) برجسته ترين نظريه پرداز جامعه شناسي آمريکا در دوره ی بعد از جنگ جهاني دوم بود. او نويسنده اي پربار بود که علاوه بر تئوري، درباره ی بسياري از حوزه هاي تجربي جامعه شناسي آثار فراواني نوشته است. از جمله حوزه هاي مختلف جامعه شناسي که وي به پيشرفت آنها کمک کرده است مطالعه ی خانواده، بوروکراسي، حرفه ها و مطالعه ی سياست را مي توان نام برد. او يکي از مهمترين نظريه پردازاني است که به تکامل نظريه ی کارکردگرايي، رويکردي نظري که در آغاز توسط دورکهايم و کنت پايه گذاري شد، کمک کرده. بر طبق ديدگاه کارکردگرا، در مطالعه ی هر جامعه ی معين بايد ببينيم چگونه نهادها، يا " اجزاء " مختلف آن به هم مي پيوندند تا حيات جامعه در طول زمان تداوم يابد.
با وجود اين، متفکران اروپايي همچنان در تکامل اخير نظريه ی جامعه شناختي برجسته اند. رويکردي که اهمیت خاصي در آنجا کسب کرده است ساختگرايي است، که تحليل جامعه شناختي را با مطالعه ی زبان پيوند مي دهد. تفکر ساختگرايانه(3) در اصل نخستين بار در زبان شناسي(4) معمول شد و توسط مردم شناس مشهور، کلودلوي استروس(5) (1908) وارد علـوم اجتماعي گرديد. اما خـاستگاه آن را مي توان در آثار دورکهايم و مارکس نيز جستجو کرد.

پي نوشت ها :

1. George Herbert Mead
2. Talcott Parsons
3. structuralist thought
4. linguistics
5. Claude Lévi-Strauss

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.