ديدگاههاي نظري در باب نابرابري جهاني

علت تفاوتهاي عظيم ثروت و قدرت ميان کشورهاي صنعتي و کشورهاي جهان سوم چيست؟ در کوشش براي تبيين اين که چرا چنين نابرابريهاي آشکار جهاني در طول چند قرن گذشته پديد آمده است سه رويکرد نظري مطرح گرديده است
يکشنبه، 2 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ديدگاههاي نظري در باب نابرابري جهاني
 ديدگاههاي نظري در باب نابرابري جهاني

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

علت تفاوتهاي عظيم ثروت و قدرت ميان کشورهاي صنعتي و کشورهاي جهان سوم چيست؟ در کوشش براي تبيين اين که چرا چنين نابرابريهاي آشکار جهاني در طول چند قرن گذشته پديد آمده است سه رويکرد نظري مطرح گرديده است: امپرياليسم، نظريه ي وابستگي و نظريه ي نظام جهاني.

امپرياليسم

نظريه ي امپرياليسم نخستين بار توسط مورخ انگليسي ج. ا. هابسن مطرح شد، و به وسيله ي لنين رهبر شوروي، که خود تحت تأثير انديشه هاي مارکس بود، اخذ گشت. اثر هابسن در اوايل دهه ي 1900، در زمان تلاش ملل غربي "براي دست يافتن بر آفريقا" منتشر گرديد. به نظر هابسن، استعمار زماني که افزايش ظرفت توليد بيش از توان بازارهاي داخلي بوده و ديگر امکان فروش سودآور آن در اين بازارها نيست، از کوشش براي يافتن بازارهاي جديد براي سرمايه گذاران ناشي مي شود. به نظر او، اکثريت جمعيت تنها قادرند نسبت تقريباً اندکي از کالاهايي را که مي تواند توليد شود بخرند، بنابراين تلاشي دايمي هم براي يافتن بازارهاي جديد به منظور فروش کالاها، و هم براي پيدا کردن شيوه هاي توليد ارزان با يافتن منابع موادخام و نيروي کار ارزان در ساير نقاط جهان به وجود مي آيد، آنچه را که هابسن امپرياليسم مي نامد- تلاش براي استيلا يافتن بر اقوام ديگر و تحت انقياد در آوردن آنها، که استعمار يکي از شکلهاي آن است- ناشي از اين فشارها در جهت گسترش خارجي است. ( Hobson, 1965 )
اين فرايند هم به توسعه ي اقتصادي کشورهاي غربي کمک کرد، و هم بسياري از مناطق ديگر جهان را به فقر کشاند، زيرا منابع اين مناطق غيرصنعتي تهي گرديد. اين جريان اختلاف فزاينده ميان ثروت غرب و فقر جهان سوم را برانگيخت. لنين مي گفت که شرکتهاي بزرگ سوداگر نقشي اصلي در اين تحولات بازي مي کنند، البته با حمايت حکومتها در کشور خود. آنها در استثمار نواحي غيرصنعتي پيشگام هستند و با شرايطي که کاملاً به سود خودشان است با کشورهاي فقير روابط تجاري برقرار مي کنند.

نوامپرياليسم

مؤلفان بعدي در پديد آوردن نظريه هاي نوامپرياليسم از انديشه هاي لنين و هابسن بهره گرفته اند. آنها بيشتر به جهان امروز توجه دارند تا به دوره اي که هابسن و لنين آن را بررسي کرده اند. امپراتوريهاي استعماري کهن، مانند امپراتوري بريتانيا، کم و بيش به طور کامل از ميان رفته اند و عملاً همه ي نواحي مستعمراتي قديم به صورت کشورهاي مستقل درآمده اند؛ با وجود اين، اين گونه استدلال مي شود که کشورهاي صنعتي از طريق موقعيت برجسته ي اقتصاديشان در تجارت جهاني و از طريق نفوذ شرکتهاي بزرگ که در مقياس جهاني عمل مي کنند هنوز کنترل خود را حفظ کرده اند. کشورهاي غربي مي توانند با تأمين کنترل خود بر شرايطي که تجارت جهاني بر طبق آن انجام مي شود موقعيت ممتاز خود را دايمي کنند. ( Warren, 1981 )

نظريه ي وابستگي

رويکردي که با نظريه هاي نوامپرياليسم پيوستگي دارد، نظريه ي وابستگي است. اين رويکرد در آغاز در زمينه ي تحولات جوامع آمريکاي جنوبي پديد آمد. ( Cardoso, 1972; Furtado, 1984 ) به گفته ي نظريه پردازان وابستگي، جامعه ي جهاني به شيوه اي نابرابر توسعه يافته است، به گونه اي که هسته ي اصلي جهان صنعتي ( ايالات متحده آمريکا، اروپا و ژاپن ) نقشي مسلط دارد، و کشورهاي جهان سوم وابسته به آن هستند. منشأ و ماهيت وابستگي بر طبق اين که کشور معيني تا چه اندازه و توسط چه کشوري استعمار شده فرق مي کند. وابستگي معمولاً متضمن اتکاي کشورهاي جهان سوم به فروش محصولات نقدي به جهان توسعه يافته است.
براي مثال، برزيل توليدکننده ي عمده ي قهوه براي صادرات بوده- و امروز هم هنوز هست. شکر، کائوچو و موز از جمله ي ساير محصولات نقدي است. ( نام جمهوريهاي موز (1)، که به گونه اي تحقيرآميز در مورد رژيمهاي سياسي بي ثبات آمريکاي جنوبي توسط کساني به کار برده مي شود که از کشورهاي پيشرفته شمال آنها را بررسي مي کنند، از اينجا سرچشمه گرفته است ). ( Munck, 1986 ) حضور نيرومند شکلهاي سنتي کشاورزي، همراه با توليد محصولات نقدي براي صادرات، از توسعه ي توليد صنعتي مدرن جلوگيري کرد. هنگامي که کشورهاي آمريکاي جنوبي از کشورهاي صنعتي اروپا و آمريکاي شمالي خيلي عقب افتاده و براي کالاهاي صنعتي به آنها وابسته شده بودند، رکود آغاز گرديد.
آندره گوندرفرانک عبارت «توسعه ي توسعه نيافتگي» (2) را براي توصيف تکامل کشورهاي جهان سوم ابداع کرده است. او معتقد است فقير شدن اين جوامع نتيجه ي مستقيم موقعيت فرودست آنها در رابطه با کشورهاي صنعتي است. کشورهاي صنعتي به هزينه ي جهان سوم که محصول استعمار و نوامپرياليسم است، ثروتمند شده اند. به گفته ي فرانک، "توسعه و توسعه نيافتگي دو روي يک سکه اند". ( Frank, 1969, p.4 )
کشورهاي ثروتمند يک مرکز مادر شهر (3) را تشکيل مي دهند، که کشورهاي اقماري (4) ( جهان سوم ) پيرامون آن گرد آمده اند، و در حالي که اقتصادهايشان به اقتصادهاي کشورهاي پيشرفته تر وابسته است، خودشان عمدتاً دچار فقر مي شوند.

نظريه ي نظام جهاني

نظريه ي نظام جهاني، که نخستين بار توسط امانوئل والرستين مطرح گرديد، پيشرفته ترين اين کوششها براي تبيين الگوهاي نابرابري جهاني است. بنابر نظريه والرستين، از قرن شانزدهم به بعد يک نظام جهاني پديدار گرديده است- يک سلسله ارتباطات اقتصادي و سياسي که در سراسر جهان گسترش يافته و مبتني بر توسعه ي يک اقتصاد جهاني سرمايه داري است. ( Wallerstein, 1974, 1979 ) اقتصاد جهاني سرمايه داري از کشورهاي هسته که تقريباً با مرکز مادر شهر فرانک مطابقت مي کند، نيمه پيراموني، پيراموني و عرصه ي بيروني تشکيل شده است. کشورهاي هسته اي کشورهايي هستند که مؤسسه ي اقتصادي مدرن نخستين بار در آنها پديدار گرديد و بعداً فرايندهاي صنعتي شدن را طي کردند: اين فرايند در آغاز در بريتانيا، هلند و فرانسه، سپس در جوامع ديگر واقع در اروپاي شمال غربي، مانند آلمان تحقق يافت. نواحي مرکز داراي يک رشته صنايع توليدي نوپديد و شکلهاي نسبتاً پيشرفته ي توليد کشاورزي بودند و شکلهاي حکومت متمرکز داشتند.
جوامعي که در جنوب اروپا، در اطراف مديترانه واقع گرديده بودند ( مانند اسپانيا )، به صورت مناطق نيمه پيراموني مرتبط با کشورهاي مرکزي درآمدند. به سخن ديگر، آنها از طريق انواع مختلف روابط تجاري وابسته با کشورهاي شمالي پيوند داشتند، اما از نظر اقتصادي نسبتاً در حالت رکود باقي ماندند. تا دو قرن پيش، پيرامون- "کناره ي بيروني" (5)- اقتصاد جهاني اساساً در حاشيه ي شرقي اروپا بود. از اين نواحي، مانند آنچه که اکنون لهستان است، محصولات نقدي مستقيماً به کشورهاي منطقه ي هسته فروخته مي شد. بيشتر آسيا و آفريقا در اين زمان جزو عرصه ي بيروني بودند- يعني از ارتباطات تجاري که توسط کشورهاي منطقه ي هسته برقرار گرديده بود برکنار مانده بودند. در نتيجه ي استعمار، و بعدها از طريق فعاليتهاي شرکتهاي بزرگ، اين مناطق به درون اقتصاد جهاني کشانده شده اند. ملتهاي جهان سوم در حال حاضر پيرامون يک نظام جهاني بسيار فراگير را تشکيل مي دهند، و ايالات متحده و ژاپن که به اين نظام پيوسته اند، اکنون بر هسته مسلط اند. شوروي و جوامع اروپاي شرقي ( جوامع جهان دوم )، که اقتصادهاي برنامه اي متمرکز دارند، تنها گروه بزرگ کشورهايي هستند که امروز تا اندازه اي خارج از اقتصاد جهاني باقي مانده اند.
به نظر والرستين، از آنجا که کشورهاي منطقه ي هسته بر نظام جهاني مسلط اند، مي توانند تجارت جهاني را به سود خود سازمان دهند. بر اساس آنچه نظريه پردازان وابستگي مي گويند کشورهاي جهان اول وضعيتي ايجاد کرده اند که در نتيجه ي آن مي توانند از منابع کشورهاي جهان سوم براي مقاصد خود بهره برداري کنند.

ارزيابي انتقادي نظريه ها

اين نظريه ها تا چه اندازه معتبرند؟ همه ي آنها مي پذيرند که عدم تعادل در ثروت و منابع بين کشورهاي جهان اول و جهان سوم از استعمار سرچشمه مي گيرد. در اين مورد آنها مسلماً درست مي گويند، و بدون ترديد اين ادعا نيز درست است که روابط وابستگي که در دوران استعمار برقرار گرديد از آن پس حفظ شده و حتي تشديد گرديده است. بيشتر کشورهاي جهان سوم خود را اسير روابط اقتصادي اي با کشورهاي مرکز مي يابند که مانع توسعه ي اقتصادي آنها مي گردد، اما آزاد شدن از اين روابط براي آنها بسيار دشوار است. نتيجه آن است که نواحي صنعتي جهان به طور فزاينده ثروتمند و شکوفا مي شوند، در حالي که بسياري از کشورهاي جهان سوم دچار رکود و عقب ماندگي اند.
اما اشتباه است اگر، آن گونه که فرانک به ويژه استدلال مي کند، بگوييم که شکوفايي و پيشرفت جوامع صنعتي در نتيجه بهره کشي آنها از کشورهاي فقيرتر حاصل گرديده است. منابعي که آنها از اين کشورها به دست آوردند در مقايسه با فرايندهاي رشد صنعتي که در درون خودشان ايجاد گرديد اهميت اندکي داشت. ( Blomstrom & Hettne, 1984 )
نظريه ي والرستين به ويژه داراي اهميت است، زيرا تنها با نابرابريهاي جهاني سر و کار ندارد بلکه به تحليل جهان به عنوان يک نظام اجتماعي کلي توجه دارد. جوامع صنعتي و کشورهاي جهان سوم به عنوان بخشهاي مختلف مجموعه واحدي از فرايندهاي توسعه پديد آمدند. اين ديدگاه بسيار اساسي است، حتي اگر جزئيات تبيين والرستين را بتوان مورد انتقاد قرار داد. ( Brenner, 1977; Skocpol, 1977; stinchcombe, 1982 )
يک ضعف اساسي هر يک از اين نظريه ها آن است که آنها تقريباً توجه خود را منحصراً بر عوامل اقتصادي در توسعه ي نظام جهاني متمرکز مي کنند. تأثيرات اقتصادي بسيار مهم است، اما عوامل ديگر نيز اهميت دارد. ملاحظات سياسي، تأثير جنگ و عوامل فرهنگي، همگي تأثير عمده اي بر ايجاد وابستگي فزاينده ي جهاني داشته اند.

پي نوشت ها :

1. banana republics
2. development of under-development
3. metropolitan center
4. satellite
5. outer edge

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.