نويسنده: محمد يوسفي
جناب آقاي سيد علي صدرالدين از علويه مکرمه عمه شان نقل فرمودند که ايشان گفت:
در سرداب مقدس غيبت مشرف بودم. چون مشغول نماز گرديدم ديدم شمايلي از نور به شکل و هيئت يک انسان کامل نمودار گرديد؛ اما جسم و جسد او را نمي ديدم خواستم نمازم را به هم بزنم و خودم را به حضرتش برسانم، ترسيدم ايشان از شکستن نماز من ناراحت شوند. از طرفي مي ترسيدم اگر نماز را تمام کنم شايد تشريف ببرند؛ لذا با عجله نماز را به پايان رساندم ولي به مجرد سلام دادن از نظر غائب گرديدند و غم و اندوه، سراسر وجودم را فراگرفت. (1)
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم
در سرداب مقدس غيبت مشرف بودم. چون مشغول نماز گرديدم ديدم شمايلي از نور به شکل و هيئت يک انسان کامل نمودار گرديد؛ اما جسم و جسد او را نمي ديدم خواستم نمازم را به هم بزنم و خودم را به حضرتش برسانم، ترسيدم ايشان از شکستن نماز من ناراحت شوند. از طرفي مي ترسيدم اگر نماز را تمام کنم شايد تشريف ببرند؛ لذا با عجله نماز را به پايان رساندم ولي به مجرد سلام دادن از نظر غائب گرديدند و غم و اندوه، سراسر وجودم را فراگرفت. (1)
پي نوشت :
1. کمال الدين، ج 1، ص 105، س 15 و عبقري الحسان، ج 1، ص 86.
منبع مقاله :يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم