تشرف شيخ هاشم و دوستش کاظم

مؤمن متدين شيخ هاشم بن عبدالباقي که از شيعيان سامرا است نقل مي کند: در سن طفوليت که به مکتب مي رفتم يکي از بچه هاي شيعه اهل ايران بود و کاظم نام داشت. روزي گفت: بيا به سرداب مقدس برويم و نامه هاي استغاثه را از
سه‌شنبه، 4 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشرف شيخ هاشم و دوستش کاظم
تشرف شيخ هاشم و دوستش کاظم

 

نويسنده: محمد يوسفي





 
مؤمن متدين شيخ هاشم بن عبدالباقي که از شيعيان سامرا است نقل مي کند: در سن طفوليت که به مکتب مي رفتم يکي از بچه هاي شيعه اهل ايران بود و کاظم نام داشت. روزي گفت: بيا به سرداب مقدس برويم و نامه هاي استغاثه را از چاهي که در آنجا هست بيرون بياوريم.
آن وقت روز، خلوت بود وقتي از پله هاي سرداب پايين رفتيم در پله پهن وسط پله ها سيد بزرگواري با پيراهن سفيد و لباس هاي سبز يکدست و عمامه و عبا و قبا و کفش سبز حضور داشتند. ايشان قامتي موزون داشتند و گندمگون بودند و طرف راست چهره ي منورشان خال سياهي داشت که علامت رهبري اصحاب يمين و حجرالاسود کعبه ي مقصود متقين است.
به مجرد ديدار آن بزرگوار مهابت و جلالت آن ولي کردگار، دهشت و ترس عظيمي در دلمان افکند، فرياد زدم و به رفيقم گفتم: فرار کن که اين آقا صاحب الزمان عليه السلام است.
و به سرعت برگشتيم آن بزرگوار اظهار ملاطفت کردند و فرمودند: ابناي انتم ما يخالف غيرکم لا؛ فرزندانم اشکال ندارد شما بياييد، ديگران نبايد بيايند.
من و رفيقم گريزان دويديم. در کفشداري پير مردي از سنّيان خوابيده بود صدايش زديم و گفتيم: برخيز که صاحب الزمان عليه السلام در سرداب است.
آن مرد برخاست و ما پشت سر او روانه شديم. وارد سرداب شديم و همه کنار و گوشه هايش را جست و جو کرديم، اما ابداً اثر و علامتي از آن بزرگوار نيافتيم. (1)

پي‌نوشت‌ها:

1. کمال الدين، ج 1، ص 103، س 8 و عبقري الحسان، ج 1، ص 145.

منبع مقاله :
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.