مباني انديشه سياسي سيد عبدالحسين شرف الدين

مجموعه گفت و گوها و مجادلات درباره وصايت پيامبر و جهت گيري هاي سياسي پس از آن، به استنتاجات نظري مهمي از سوي آيندگان در تأييد يا انکار وقايع سقيفه منجر شد. اعتراف به اجراي درست و کامل اصول اسلام در دوران
يکشنبه، 9 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني انديشه سياسي سيد عبدالحسين شرف الدين
 مباني انديشه سياسي سيد عبدالحسين شرف الدين

 

نويسنده: محمد پزشکي




 

مقدمه

الگوهاي آرماني انديشه سياسي اسلامي

مجموعه گفت و گوها و مجادلات درباره وصايت پيامبر و جهت گيري هاي سياسي پس از آن، به استنتاجات نظري مهمي از سوي آيندگان در تأييد يا انکار وقايع سقيفه منجر شد. اعتراف به اجراي درست و کامل اصول اسلام در دوران خلفاي راشدين در قالب مجموعه منسجمي تدوين شد که به « نظريه خلافت » موسوم گشت، در حالي که مخالفان وقايع سقيفه عقيده داشتند که امام علي بن ابي طالب عليه السلام داراي شخصيتي نزديک به شخصيت پيامبر صلي الله عليه و اله است، اگر بخواهيم به درستي از اجراي تعاليم اسلام به لحاظ علمي و عملي اطمينان يابيم، مي بايد او را به جانشيني بپذيريم. مدعيات شيعيان نيز به صورت « نظريه امامت » به عنوان نظام آرماني در اسلام به دو شکل معرفي شده است. مقصود از نظام آرماني اسلام، تصويري از حکومت شرعي يا بهترين نظم حکومتي است که مؤمنان را به سعادت مي رساند. اسلام مدعي تحقيق بخشيدن به سعادت مردمان است و مدعي است که مي تواند نظامي ارائه دهد که شايسته انسانيت، بدون در نظر گرفتن جنسيت، نژاد، طبقه اجتماعي و ...است. اسلام از مؤمنان انتظار دارد براي تحقيق چنين نظامي در چارچوب اصول و قواعد آن مشارکت کنند. از اين جهت، نظام آرماني اسلام به اسلامي بودن يا به تعبير عمومي تر، به ديني بودن متصف مي شود. گفت و گو از حکومت آرماني اسلام از چند جهت براي جامعه اسلامي داراي اهميت است. نخست آن که بر اساس الگوي آرماني، جامعه اسلامي به مجموعه اي از راه حل ها دست مي يابد که بر اساس آنها با مشکلات زندگي سياسي خود رو به رو مي شود. اهميت ديگر نظام آرماني آن است که حاوي قواعدي است که ويژگي هاي جامعه اسلامي را هم چون پيکري منسجم مشخص مي کند و به عنوان جزئي از اجزاي اساسي ميراث اسلامي هويت مي يابد. در نهايت، آن که نظام آرماني با پي ريزي بنيان هاي قراردادي و ترسيم روابط ميان قدرت و اعضاي جامعه، ميزان انطباق يا انحراف جامعه از اسلام نشان مي دهد.
ساختار معرفتي نظريه خلافت، متشکل از آرا و عقايد، ارزش ها و تکاليف درباره قدرت سياسي و رابطه آن با مؤمنان است. نظرياتي از قبيل قرشي بودن خليفه، تجزيه ناپذيري قدرت سياسي ميان دو خليفه، سازو کارهاي تعيين جانشين، نهاد ولايت عهدي، جدايي نهاد خلافت از امارت و تقسيم امارت به امارت استکفا و امارت استيلا و ... نظرياتي هستند که بر اساس آيات قرآن، سخنان پيامبر، رفتار صحابه و راهنمايي اهل شورا اعتبار مي يابند. (1) در اين نظريه، مفهوم اطاعت از قدرت سياسي دربردارنده سلسله ارزش هاي اسلامي است که از سويي، التزام به عقايد بالا را براي مؤمنان موجه مي نمايد، و از سوي ديگر، تکاليف مؤمنان را در قبال قدرت سياسي مشخص مي کند. مطالعه نظام حکومتي اسلام در قالب نظريه خلافت، اهدافي را براي اهل سنت تأمين مي کند. حسن عباس حسن برخي از اين اهداف را بدين ترتيب فهرست مي کند:
1. دفاع از نظام هاي حکومت اسلامي به منظور دفاع از عقايدي که مبناي آن نظام هاست.
2. دفاع از آن نظام ها به منظور دفاع از اشخاصي که آنها را پديد آوردند يا در ايجاد آن نقش و مشارکت داشته يا آنها را تأييد کردند.
3. اقدام به مطالعه اي براي درک واقعيت آن نظام.
4. راهنمايي از آن نظام ها هنگام تلاش براي وضع قوانين اساسي و نظام هاي سياسي اسلامي.
5. ارائه تصويري از ديدگاه اسلام در باب نظام حکومت به عنوان جزئي از دين جامع اسلام که براي همه امور زندگي، راه حل ها و پاسخ هايي ارائه مي دهد.
6. اثبات برتري پايه هاي بنيان فکري و عيني حکومت از ديدگاه اسلام، (2) ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه يکي از دو ساختار معرفتي انديشه سياسي اسلام است. اين ساختار ميان رويداد ها، اشخاص و پديده ها در مسئله خلافت پيامبر صلي الله عليه و اله و آثار و نتايج مترتّب بر آن ارتباط ايجاد مي کند. در نظريه امامت، خلافتي که عملاً در تاريخ واقع شده است، اجراي درست نظريه حکومت در اسلام نيست، در ساختار معرفتي امامت، نظام درست اسلام نظامي است که امام معصوم عهده دار حکومت باشد. به عقيده شيعه، بايد امام علي بن ابي طالب عليه السلام پس از ارتحال پيامبر صلي الله عليه و اله حکومت اسلامي را زمام داري مي کرد، اما رويدادهاي پس از پيامبر، او و ديگر امامان معصوم را از تصدّي رهبري جامعه اسلامي دور ساخت و در نتيجه، انحراف از شيوه حکومت پيامبر در عمل بروز کرد و به مرور زمان شدت گرفت. به عقيده شيعيان، اگر حکومت به دست امامان معصوم نباشد، امت اسلامي با ستم و طغيان رو به رو مي شود و عدالت از بين مي رود. از اين نظر، شيعيان تفاوتي ميان خلفاي راشدين، خلفاي اموي، عباسي، عثماني، فاطمي و ... نمي بينند. در ساختار معرفتي نظريه امامت، تکليف مؤمنان در برابر وضعيت منحرف موجود کاملاً مشخص است. شرف الدين اين تکليف را چنين بيان مي کند:
هرگاه ممکن باشد که حکومت در دست صاحب شرعي آن قرار گيرد؛ يعني نايب بر حق رسول خدا صلي الله عليه و اله در حکومت، همو متعين است و نه غير، و هرگاه اين امر ممکن نگردد و شخصي غير از او قدرت را به دست گيرد و بر مسلمانان مسلط شود، بر امت لازم است که در هر امري عزت و شکوه اسلام بر آن متوقف است، او را ياري کنند و در حفظ مرزهاي اسلام و موجوديت آن بکوشند. شکستن وحدت مسلمانان و ايجاد تفرقه بين آنان با ايستادگي در مقابل حاکم جايز نيست، بلکه بر امت واجب است که با او، هر چند بنده اي دست و پا بريده باشد، هم چون خلفاي بر حق رفتار کنند. (3)
کناره گيري شيعه از حکومت به معناي کناره گيري از زندگي امت اسلامي نيست، بلکه آنان مي توانند در سايه هر يک از نظام هاي حکومتي زندگي کنند و بي آن که بر عقايد آنان تأثيري گذاشته شود، به فعاليت ديني و علمي بپردازند. از نظر شيعيان، عقيده وجوب اطاعت از « الله » ، « رسول » و « اولوالامر » به موجب آيات قرآن و سنت پيامبر، در زمينه حکومت اسلامي پس از پيامبر، خود را به شکل دو گزاره معرفتي نمايان مي کند: نخست اثبات نادرستي آن چه پس از وفات پيامبر روي داد و دوم پاي بندي به ابعاد غير سياسي مفهوم اطاعت از خدا، پيامبر و اولوالامر؛ يعني اطاعت در حوزه زندگي فردي و اجتماعي و امور مذهبي و معنوي.
از سوي ديگر، مفهوم اطاعت از خدا و رسول در ساختار معرفتي امامت، عنصري است که تمام ارزش هاي سياسي نظام اسلامي از آن سرچشمه مي گيرد. ارزش هاي سياسي در نظام اسلامي اهدافي هستند که جامعه سياسي براي تحقق آنها مي کوشد. اين ارزش ها، محور وجود نظام اسلامي و منبع تمايز بخش تمدني آن هستند. ارزش هاي اسلامي، ساختارهاي سلسله مراتبي مي يابند که رابطه ميان اخلاق عمومي و خصوصي و تقدّم و تأخّر ارزش هاي دروني هر يک از آنها را مشخص مي کند. برخي ارزش هاي برخاسته از مفهوم اطاعت عبارت اند از: عدالت فرمان روا و فرمان بر، پيروي فرمانروا و فرمانبر از خدا و رسول و اولوالامر، مشورت حاکمان با مردم، از ديگر ارزش هاي نظريه امامت مي توان به آزادي عقيده، دل بستگي ( ولاء ) به اسلام، وحدت اسلامي، امر به معروف و نهي از منکر و ... اشاره کرد.
سومين بخش ساختار نظريه امامت، تکاليفي است که اين نظريه بر مؤمنان معين مي کند. فرد مسلمان در رابطه اش با ارزش هاي جامعه بشري، تکاليف ويژه اي به عهده دارد که از جمله اين تکاليف، موارد ذيل را مي توان نام برد:
1. ضرورت عمل به اصل پاي بندي به آن چه در شريعت اسلامي، آن گونه که در قرآن و سنت آمده است.
2. توجه به اين که در شريعت اسلامي براي همه مشکلات اجتماعي، سياسي، اقتصادي و ... راه حل هايي وجود دارد و ردّ هر جزئي از اجزاي شريعت به معناي نقص ايمان به آن است.
3. اعتقاد به وحدت و يک پارچگي شريعت و تجزيه ناپذيري عناصر عقلي و نقلي آن.
4. ضرورت ايستادگي در برابر همه افکار و اصول و مکاتب سياسي و اجتماعي و ... و نفي التقاط ميان اين مکاتب با اسلام، هر چند اخذ موارد مطابق با اصول اخلاقي و اجتماعي که با متون شريعت تعارض ندارد، به فهم نصوص دين کمک مي کند.
5. ايجاد ارتباط با ديگر نظام هاي جهاني به منظور داخل کردن آنها به درون نظام هاي اسلامي يا نزديک کردن شان به نظام هاي اسلامي. (4)
بنابراين، شيعيان آرا و عقايد، ارزش ها و تکاليف درباره قدرت سياسي و رابطه آن با مؤمنان را بر اساس نصوصي از قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و اله بنا نهاده و وقايع پس از ارتحال پيامبر صلي الله عليه و اله را بر اساس آن تحليل کرده اند. براي نظريه پردازي سياسي، تفسيرهاي شيعيان از آيات قرآني و برداشت هاي آنها از سخنان پيامبر صلي الله عليه و اله به مثابه مفروضات بنياديني در نظر گرفته شده اند که ضمن اصالت بخشي به نظريه آنها، منبع مشروعيت بخش آن عقايد سياسي نيز مي باشد. در واقع، همين بخش از آيات قرآني و سخنان پيامبر صلي الله عليه و اله بنيان هاي انديشه سياسي شيعه، يعني نظريه امامت را تشکيل مي دهد که هدف از مقاله حاضر، مروري اجمالي بر آنها و چگونگي به کارگيري شان در پيدايش يک نظريه سياسي است.
بنيان هاي يک نظريه سياسي شيعه در گفتار شرف الدين، شامل نظريات کلامي شيعه، در خصوص امامت است. در واقع، شرف الدين به عنوان يک متکلم شيعي بيشتر تلاش خود را مصروف اين بخش از نظريه پردازي سياسي کرده و به صورت مستقل و صريح به بنيان هاي هستي شناختي، انسان شناختي، جامعه شناختي و ... نظريه سياسي شيعه نپرداخته است. در واقع، نه تنها شرف الدين، بلکه نوع متکلمان، بنيان هاي فلسفي نظريات کلامي خود را بيان نکرده اند. به عقيده ابوالحسن شعراني، علت اين امر، چنان که او در مورد مسئله آفرينش بيان کرده، آن است که متکلمان اسلام هيچ يک از مسائل خلق و کيفيت پيدايش آنها را جزء علم کلام نياورده و آن را به اهل تفسير و حديث واگذاشته اند.
چون مطلبي که به دليل عقلي يا نقلي متواتر ثابت نشود، از آن يقين به دست نمي آيد و چيزي که يقيني نيست، جزء اصول عقايد نبايد شمرد. اگر نص قرآن يا حديث متواتري را در امري از تکوينيات يافتيم، مضمون آن را قبول مي کنيم يا اگر حکماي پيشين از روي تجربه و دليل عقل آن را ثابت کنند، مي پذيريم و اگر بي دليل باشد،
نمي پذيريم. (5)

1. بنيادهاي ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه

بنياد هاي ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه در آيات قرآن و سنت نبوي به فراواني وجود دارد. ادله ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه در منابع اهل سنت نيز فراوان است. ادله اي که انديشه امامت در توجيه اصل استواري و قدرت ساختار معرفتي خود از ميان آيات قرآن ارائه مي کند، بر منابع تفسير اهل سنت مبتني است. به عبارت دقيق تر، عقايد شيعه مبتني بر روايات نقل شده از طريق امامان اهل بيت است، ولي در اثبات اصول عقايد خود به منايع اهل سنت تأکيد مي کند. اين امر از سويي، به نظريه امامت امکان گفت و گو با نظريه خلافت را مي دهد و از سوي ديگر، شيعه با رد عمل به احاديث و رواياتي که از غير امامان اهل بيت وارد شده است، سلامت فرايند بنيان گذاري ساختار معرفتي مورد عمل خود را تضمين مي کند، و به اين ترتيب، از بسياري از روايات و احاديث ناخالصي که ممکن است در آن روند وارد شود، دوري مي جويد.

مباني ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه در قرآن

شيعيان براي امامت امام علي بن ابي طالب عليه السلام و برتري او به آيات فراواني از قرآن استدلال کرده اند. ابن عباس مي گويد: در اين زمينه نزديک به سيصد آيه نازل شده است، (6) اما ديگراني نيز هستند که گفته اند: درباره امامان شيعه يک چهارم قرآن نازل شده است. (7) شرف الدين در کتاب المراجعات ميان مستندات قرآن، پيشوايي ديني و دلايل وصايت و خلافت پيامبر تفکيک قائل شده است. او براي اثبات رهبري ديني امامان شيعه، به ويژه امام علي بن ابي طالب عليه السلام به شصت آيه قرآن استناد مي کند. (8) شرف الدين بخش دوم کتاب مراجعات را به موضوع امامت عامه يا جانشيني پيامبر اختصاص داده که موضوع مقاله حاضر است. در اين بخش از مقاله، به سه آيه از آيات مورد تمسک او براي بررسي مباني قرآني ساختار معرفتي نظريه امامت توجه مي کنيم: آيات تطهير، ولايت و تبليغ رسالت.

آيه تطهير:

مراد از آيه تطهير بخشي از آيه 33 سوره احزاب است که بيان مي کند: « ...خداوند تنها مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد. » (9) روند استدلال شيعه به آيه تطهير به منظور اثبات وصايت امام علي بن ابي طالب عليه السلام، مبتني بر پذيرش نظريه « نه جبر و نه اختيار » و نظريه « وجوب عصمت امام » است. نظريه نخست در مقابل نظريه جبر گرايانه اهل سنت مطرح شد که بر اساس آن، خلافت از جانب خداوند است و خلفا سايه او بر روي زمين، و حاکمان مردم هستند. (10)
طبق نظر اهل سنت تصدي خلافت به دست فردي به معناي رضايت الهي براي خلافت اوست، در حالي که شيعيان، تحقق خلافت سه خليفه نخست را به معناي تأييد خلافت آنها از جانب خداوند نمي دانند، زيرا شيعه در اين امر به نظريه نه جبر و نه تفويض معتقد است که بر اساس آن، مسئوليت انسان در برابر رفتارهاي خود و وقايع اطرافش از بين نمي رود. شيعه با چنين مفروضي درباره مسئوليت بشر در زندگي، از آيه تطهير براي اثبات امامت امامان بهره مي برد. از نظر شيعه، مفاد آيه اين است که از آن جا که خداوند مي دانست اراده اهل بيت همواره منطبق بر احکام تشريع شده بر آنهاست، ( و بنابراين، جبراً معصوم نيستند ) از اين رو، صحيح دانست که از ذات مقدس خويش خبر دهد ـ به اراده تکويني اش ـ که جز دور کردن ناپاکي از آنان را نمي خواهد. شيعه معتقد است که اراده خداوند تعالي در تطهير اهل بيت بي هدف نيست و هدف از آن انجام وظيفه نبوت است و بر تمام کساني که ادامه دهنده اين وظيفه هستند نيز لازم است که از ناپاکي به دور باشند و شيعه معتقد است که خداوند امام علي عليه السلام و فرزندانش را از ناپاکي ها به دور داشته است تا ادامه دهندگان پيامبر در انجام وظيفه نبوت باشند. با اين استدلال، شيعه ايده عصمت امام را نيز مطرح
مي کند.
شيعه عصمت امام را با دلايل عقلي، آيات قرآني سنت نبوي اثبات مي کند، از اين رو، عصمت يکي از عناصر نظريه امامت است که در قسمت دوم همين مقاله بررسي خواهد شد.

آيه ولايت:

اين آيه بيان مي کند که « سرپرست و ولي شما، تنها خدا و پيامبر او و آنانند که ايمان آورده اند؛ آناني که نماز به پا مي دارند، و در حال رکوع، زکات مي دهند. » (11) نمونه اي از استدلال شيعه به آيه ولايت در کلام شرف الدين بيان شده است. او مي گويد: « احاديث صحيح از امامان معصوم در مورد نزول آيه ولايت در شأن علي عليه السلام هنگامي که انگشتر خود را در حال رکوع نماز صدقه داد، متواتر است. » (12) او در تفسير آيه ولايت مي گويد که واژه « وليّ » در اين جا به معناي ولايت در تصرف است، مثل اين که بگوييم فلاني وليّ محجور است؛ بنابراين، وليّ کسي است که امور شما را سرپرستي مي کند و در اين امر از خود شما مقدم تر است و او تنها خدا و رسول او و علي عليه السلام است، زيرا اوست که صفات ايمان، اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع در وي جمع شده و اين آيه در مورد او نازل گرديد و خدا در اين آيه، ولايت را براي خود و پيامبرش و علي عليه السلام، بر سياقي يکسان، ثابت کرده، و چون ولايت خدا ولايت عام است، ولايت پيامبر و وليّ نيز مانند آن و بر همان شيوه است. (13) به اين ترتيب، ولايت مذهبي معنوي و وصايت سياسي امام علي بن ابي طالب عليه السلام در نظريه ولايت به اثبات مي رسد. اين قبيل استدلال ها، معناي امامت در نزد شيعه را توسعه مي دهد که در بخش عناصر ساختاري انديشه سياسي شيعه بدان خواهيم پرداخت.

آيه تبليغ رسالت:

آيه تبليغ مي گويد: « اي پيامبر، آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً به مردمان برسان، و اگر چنين نکني، رسالت او را انجام نداده اي. خداوند تو را از شر مردم، نگاه مي دارد؛... » (14) شرف الدين معتقد است که اين آيه، نصّ آشکاري است که بيان مي کند، اگر پيامبر وفات نمايد و علي عليه السلام را به جانشيني خويش تعيين ننمايد، کاري ناشايست انجام داده است. اين امر به نظر او از آن جا بر مي خيزد که پيامبر از سوي خداوند، مأمور جانشين کردن علي عليه السلام است. (15) به عقيده شرف الدين، انجام اين رسالت از چنان اهميتي برخوردار بوده که خداوند چنان پيامبر را در مضيقه قرار مي دهد که نزديک است او را تهديد نمايد. (16) اين گونه استدلال ها در نظريه امامت، بر تعيين وصايت و خلافت امام علي بن ابي طالب عليه السلام تأکيد مي کند.

مباني ساختار انديشه سياسي شيعه در سنت نبوي دومين دسته از مباني شيعه براي تعيين مفاهيم خود به منظور پايه ريزي ساختار معرفتي اش، سنت پيامبر است. موقعيت و شخصيت امام علي بن ابي طالب عليه السلام در حوادث و تاريخ اسلام براي پايه گذاري اين ساختار داراي اهميت فراوان است. شيعيان در بناي ساختار معرفت سياسي خود به گفتار، رفتار و تقرير، افزون بر منابع روايي خود، به منابع اهل سنت استناد مي کنند. در ذيل به بررسي چهار روايت پيامبر در اين زمينه مي پردازيم: حديث دار، حديث منزلت، حديث غدير و حديث ثقلين.

حديث دار:

در اين حديث به يکي از رويدادهاي صدر اسلام اشاره دارد که طي آن پيامبر پيش از آشکار شدن اسلام در مکه به فرمان آيه شريفه « و خاندان خود را انذار ده » (17)، عشيره و خاندان خود را به دين اسلام دعوت کردند، اما به جز امام علي بن ابي طالب عليه السلام کسي به پيامبر پاسخ مثبت نداد. در اين جا بود که پيامبر فرمود: « اين مرد برادر و وصي و خليفه من در ميان شماست، پس به او گوش فرا دهيد و او را فرمان بريد. » (18) به عقيده شيعيان، از اين حديث آشکارا جانشيني امام علي عليه السلام ثابت مي شود و هيچ دليلي در نفي اين وصيت وارد نشده است؛ از اين رو، شيعه معتقد است با فرض اين که پيامبر هنگام ارتحال وصيتي درباره خلافت نکرده باشد، جانشيني امام علي عليه السلام از پيش اثبات شده است.

حديث منزلت:

اين حديث از رواياتي است که تفکر شيعي براي اثبات مرجعيت سياسي امام علي عليه السلام پس از پيامبر بر آن استناد مي کند. براساس اين حديث، پيامبر نسبت خود به امام علي عليه السلام را نسبت موسي به هارون همانند مي کند و او را خليفه پس از خود قرار مي دهد و به امام علي عليه السلام مي فرمايد: تو ولي همه مردان و زنان مؤمن پس از من هستي.(19)

حديث غدير:

حديث غدير مهم ترين مباني ساختار انديشه سياسي شيعه در سنت نبوي را بيان مي کند. اين حادثه که در سال يازدهم هجري و در آخرين حج پيامبر صلي الله عليه و اله اتفاق افتاد، همواره ميان پيروان مذاهب اسلامي مورد توجه و مناقشه بوده است. پيامبر پس از حجة الوداع هنگام بازگشت به مدينه، نزديک به مکاني به نام غدير خم که محل جدايي کاروان هاي حجاج به سمت مدينه و شام و عراق و مصر بود، مورد خطاب آيه 67 سوره مائده قرار گرفت که « هان اي فرستاده، آن چه از جانب پروردگارت به تو نازل شده است، ابلاغ کن و گرنه رسالت خود را ابلاغ نکرده اي و خداوند تو را از آزار مردمان نگاه مي دارد. » گفته شده که پيامبر براي اجراي مفاد آيه مزبور دستود داد تا کاروان بزرگ حجاج در غدير خم توقف کند. پيامبر پس از خواندن خطبه بلندي براي مخاطبان، در پايان افزود: اي جماعت مسلمان، آيا من به شما سزاوارتر از خود شما نيستم؟ حاضران گفتند: آري. سپس فرمود: هر کس را که من ولي و مولاي او هستم، علي نيز مولاي اوست. خدايا هرکس که علي را مولاي خود قرار مي دهد، ولايت و نصرت خود را از او دريغ مدار، و دشمن او را دشمن باش.(20)
اين حديث از دو جهت براي انديشه سياسي شيعه داراي اهميت است: نخست آن که جانشيني امام علي بن ابي طالب را پس از پيامبر اثبات مي کند؛ و دوم آن که انتقاد شديد و اعلام موضع صريح پيامبر را در برابر کساني که با دشمني خود موجب گوشه نشيني علي عليه السلام پس از ارتحال پيامبر شدند و از نظر شيعه، حقوق مسلمانان را در مورد ولايت علي عليه السلام غصب کردند، نشان مي دهد. شيعه در حديث غدير مراحل سه گانه اي را مي بيند که يک ديگر را تکميل کرده، زنجيره تفکر سياسي شيعه را شکل مي دهند:
1. مرحله نخست در اين حديث، دعوت مردم به ولايت امام علي بن ابي طالب عليه السلام از طرف پيامبر است که براساس مفاد آيه 67 سوره مائده، پيامبر بدان مأمور شده است. از نظر شيعه، در اين مرحله دو نکته در آيه مزبور نهفته است: نکته اول وجود مخالفت هايي در مورد ولايت امام علي بن ابي طالب عليه السلام؛ نکته دوم نگراني دو جانبه پيامبر از جهت لزوم ابلاغ ولايت امام علي عليه السلام و از جهت اختلاف احتمالي پس از اعلان آن.
2. مرحله دوم در اين حديث، طرح انديشه تکميل شدن دين با ابلاغ ولايت امام علي بن ابي طالب عليه السلام و اتمام نعمت به مسلمانان و اعلام رضايت خداوند از اسلام به مثابه دين خاتم است.
3. مرحله سوم، رابطه و پيوند رد ولايت امام علي بن ابي طالب عليه السلام يا انکار آن با خشم خداوند است. آيات بعدي اين آيه به اين رابطه دلالت مي کند.

حديث ثقلين (21):

شيعه به اين حديث براي اثبات عصمت امامان دوازده گانه ( مقوله اي شناختي ) و لزوم تمسک به آنان ( مقوله اي تکليفي ) استناد مي کند. بر اساس اين حديث، پيامبر دو امانت پس از خود در ميان امت اسلامي گذاشته است: قرآن و اهل بيت. شيعه از اين روايت چنين برداشت مي کند که اهل بيت، عهده دار حفظ سنت پيامبر و سالم نگاه داشتن آن از هرگونه دست برد هستند. اهل بيت بر اساس اين حديث، نگاهبانان سنت و همان صادقان راستين هستند که در قرآن بيان شده است: « ما قرآن را نازل کرديم، و ما به يقين نگهدار آنيم. » (22) شرف الدين حديث ثقلين و حديث کاغذ و قلم را موافق يک ديگر دانسته و مي گويد: اگر در اين سخن پيامبر تأمل کني که مي فرمايد: « بياييد برايتان چيزي بنويسم که پس از آن هرگز گمراه نشويد » و آن را با اين سخن پيامبر صلي الله عليه و اله مقايسه کني که مي فرمايد: « در ميان شما دو چيز به يادگار مي گذارم که اگر بدان تمسک کنيد، هرگز گمراه نمي شويد و آن کتاب خدا و عترتم است » ، در مي يابي که موضوع هر دو يک چيز است و پيامبر در هنگام بيماري تنها خواسته آن چه در حديث ثقلين فرموده است با تفصيل بيشتري بنويسد، اما از اين کار منصرف شد... »(23) او در جاي ديگر از اين حديث براي بيان وظيفه مسلمانان استفاده مي کند و مي گويد: اين حديث جهت گيري رفتاري مسلمان بيان مي نمايد. وي اين حديث را نصي در وجوب پيروي و حرمت مخالفت با اهل بيت مي داند.(24) درباره عنصر ولايت در بخش ديگر اين مقال سخن خواهيم گفت.

2. عناصر ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه

بر اساس آن چه تا کنون بيان شد، عناصر ساختار معرفتي شيعه را مي توان در دو مفهوم کلي جاي داد: امامت و موالات. در بخش پاياني نوشتار حاضر به بررسي اين دو مفهوم و سلسله عناصر فرعي آن خواهيم پرداخت. در اين بخش از نوشتار براي ارائه قرائت کاملي از ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه به انديشه شرف الدين و مذهب شيعه مي پردازيم.

الف) مفهوم امامت در ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه:

مفهوم امامت در انديشه سياسي شيعه، مجموعه منسجمي از تعاليم درباره رهبري ديني و دنيوي است که خود از عناصري چند تشکيل مي شود. در ذيل به بررسي عناصر مزبور خواهيم پرداخت.

معاني امامت:

واژه امام در زبان عربي پيشوا، مقتدا، قيّم، رهبر و کسي است که از او پيروي مي شود. (25) هم چنين به کسي که براي نماز جلو مي ايستد و مردم به او اقتدا مي کنند، امام گفته مي شود، زيرا آنان را امامت مي کند و پيشاپيش آنها مي ايستد. (26) اهل سنت، امامت و خلافت را مترادف مي دانند. محمد رشيد رضا خلافت و امامت عظما و امارت مؤمنان را هم معنا مي داند. (27) ماوردي آن را خلافت در نگهباني دين و سياسي دنيا مي داند(28) و ابو زهره در اين زمينه مي گويد: « مذاهب سياسي، همگي پيرامون خلافت مي گردند که همان امامت کبراست و از آن روي خلافت ناميده مي شود که عهده دار آن و حاکم مسلمانان، جانشين پيامبر در اداره امور آنهاست و از آن جهت امامت ناميده مي شود که اطاعت از او واجب است و مردمان پشت او گام بر مي دارند، همان گونه که پشت امام جماعت نماز مي گذارند. » (29) اما شيعيان با کاربرد اهل سنت موافق نيستند. آنها امامت را نيابت از جانب پيامبر در امر دين و دنيا مي دانند و به اين ترتيب، معناي عام تري به آن مي دهند. در حديثي منصوب به امام رضا عليه السلام امامت چنين تعريف شده است:
همانا امامت مقام پيامبران و ميراث اوصياست، همانا امامت خلافت خدا و رسول خدا و ... است. همانا امامت زمام دين و مايه نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزت مؤمنان است. همانا امامت ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و بسياري غنيمت و صداقت و اجراي حدود و نگهداري مرزها و اطراف به وسيله امام است. امام است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مي گرداند و حدود خدا را به پا دارد و از دين خدا دفاع کند و با حکمت و اندرز و حجت رسا مردمان را به راه پروردگارشان دعوت نمايد، ...امام امين خداست بر بندگانش و خليفه او در بلادش و دعوت کننده به سوي او و دفاع کننده از حقوق اوست. امام از گناهان پاک و از عيب ها برکنار است، او به دانش مخصوص و خويشتن داري معروف است، او موجب نظام دين و عزّت مسلمانان و خشم منافقان و هلاک کافران است. امام يگانه زمان خود است و کسي هم آورد او نيست، دانشمندي با او برابر نباشد، جايگزين و مانندي ندارد، تمام فضيلت از آن اوست، بي آن که خود او در پي اش رفته و به دست آورده باشد، بلکه امتيازي است که خدا به فضل و بخشش به او عنايت فرموده است... .(30)
به اين بيان معناي امامت در تفکر شيعي بسيار گسترده تر از معناي آن در نزد اهل سنت است، اما در اين نوشتار، به دليل تمرکز بر ابعاد سياسي امامت، معناي خاص آن، يعني وصايت و خلافت پيامبر، بررسي مي شود. شرف الدين نيز به امامت به اين معناي گسترده اشاره دارد، آن جا که مي گويد:
کساني که از سيره او [ پيامبر صلي الله عليه و اله ] در بنياد دولت اسلام از روز نخست به خوبي اطلاع دارند، مي دانند که علي، وزيري از خانواده او، و شريکي در کار او پشتيبان وي بر دشمنان او، و دارنده علم او، وارث حکمت او، و وليعهد او و خليفه بعد از او بوده است. هرکس در گفتار و کردار آن حضرت توجه کرده باشد، بسياري از آنها [را] از آغاز بعثت تا هنگام رحلت با اين معنا هم آهنگ مي بيند. پيامبر از هر فرصت از اين موضوع سخن به ميان مي آورد و آن را بزرگ مي داشت. (31)

وجوب نصب امام:

اغلب مسلمانان ضرورت وجود حکمت را پذيرفته اند اما در استدلال و بيان نظريه خود راه هاي مختلفي را پيموده اند. اکثر اهل سنت، وجوب نصب امام براي جامعه را با استناد به آيات قرآن و سنت پيامبر اثبات مي کنند؛ براي نمونه به اين آيه تمسک مي کنند: « اي کساني که ايمان آورده ايد، خدا و پيامبر و اولوالامر را اطاعت کنيد » (32) و استدلال مي کنند که مقتضاي فرمان به اطاعت اولوالامر، وجوب نصب آنها است، (33) اما شيعيان وجوب امامت را عقلي دانسته، و حکم عقل به وجوب لطف بر خدا در وجوب امام را بيان مي کنند. (34) شيعيان هم چنين با دلايل نقلي به اثبات امامت نيز مي پردازند. در اين جا براي رعايت اختصار به روايتي از امام رضا عليه السلام اشاره مي شود که در برگيرنده نمونه اي از استدلال هاي عقلي و نقلي شيعه براي لزوم نصب امام است. فضل بن شاذان از امام عليه السلام نقل مي کند که فرمود:
اگر کسي بگويد که چرا خداوند اولي الامر براي مردم قرار داده، آنان را به پيروي از ايشان امر فرموده است، پاسخ داده مي شود که اين امر علل بسيار دارد:
از جمله اين که، خداوند حدود و قوانيني براي زندگي بشر تعيين فرموده است و به مردم فرمان داده که از آن حدود و قوانين تجاوز نکنند، چرا که فساد و تباهي براي آنان به ارمغان مي آورد، اما اجراي اين قوانين و رعايت حدود شرعي صورت تحقق نمي پذيرد مگر آن که خداوند زمام داري امين برايشان برگمارد تا آنان را از تعدي حدود و ارتکاب محرمات باز دارد. در غير اين صورت، چه بسا افرادي باشند که از لذت و منفعت شخصي خود، به بهاي تباه شدن امور ديگران، صرف نظر نکنند. از اين رو، خداوند سرپرستي براي مردم تعيين فرموده است تا ايشان را از فساد و تباهي باز دارد و احکام و قوانين اسلامي را در ميان آنان اقامه کند. ديگر آن که، ما هيچ گروه يا ملتي را نمي يابيم که بدون زمام دار و سرپرست زندگي کرده، ادامه حيات داده باشند، زيرا اداره امور ديني و دنيوي آنان، به زمام داري مدير نيازمند است. از حکمت باري تعالي به دور است که آفريدگان خود را بدون رهبر و زمام دار رها کند، حال آن که خود به خوبي مي داند که مردمان به ناچار بايد حاکمي داشته باشند که جامعه را قوام و پايداري بخشد و مردم را در نبرد با دشمنان شان رهبري کند و اموال عمومي را ميان آنها تقسيم نمايد و نماز جمعه و جماعات آنان را به پا دارد و از ستم ستم گران نسبت به مظلومان جلوگيري کند.
و ديگر آن که، چنان که خداوند براي مردم زمام داري امين، حفيظ و مورد اطمينان قرار نمي داد. به يقين، آيين و دين الهي از بين مي رفت، احکام و سنن خداوندي تغيير مي کرد، بدعت ها در دين افزايش مي يافت، بي دينان در مذهب الهي دست برده، آن را دچار نقايص و کاستي ها مي کردند و شبهاتي پيرامون اسلام در ميان مسلمانان رواج مي دادند، چرا که مي دانيم مردمان، ناقص و نيازمندند و آرا و افکار و تمايلات آنها مختلف است، پس اگر حضرت حق، زمام داري را که از ره آورد هاي پيامبران پاسداري کند، تعيين نمي فرمود، مردمان فاسد و تباه مي شدند، آيين و سنت و احکام خداوندي تغيير مي يافت، ايمان مردم متزلزل مي شد و تمتمي خلق به تباهي و گمراهي مي افتادند. (35)
شرف الدين ضمن بيان دلايل اعراض مسلمانان از اهل بيت در اصول و فروع دين، با استناد به انگاره منصوب بودن امام، شيوه انتخابي بودن امام را که اهل سنت بدان تمسک مي جويند، رد مي کند، آن جا که مي گويد:
و سياست مداران امت و اولياي امور، از اهل بيت در فروع و اصول دين، آن زماني عدول کردند که از آنها در خلافت عدول کردند و آن را انتخابي دانستند، با آن که نص صريح در خلافت امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام به اثبات رسيده بود. اين امر بدان جهت بود که ديدند عرب توان آن را ندارد که خلافت در خانداني خاص باقي بماند؛ از اين رو، نصوص را تأويل کردند و آن را انتخابي قرار دادند،... و هر آن چه را بر وجوب تعبد به آن از کتاب و سنت دلالت مي کرد، تأويل کردند. (36)

وجوب عصمت امام:

عصمت از مهم ترين فضايلي است که شيعه براي امام لازم مي داند. عصمت در لغت به معناي بازداشتن و منع است، همان گونه که در آيات قرآن کريم به اين معنا بيان شده است؛ براي نمونه در آيه 43 سوره هود از زبان پسر نوح در پاسخ به درخواست سوار شدن بر کشتي هنگام نزول عذاب مي فرمايد: پسر نوح گفت: « به زودي به کوهي پناه مي برم که مرا از آب حفظ کند. » يا در آيه 32 سوره يوسف هنگام اعتراف ملکه به درخواست مراوده از يوسف به نقل از ملکه مي فرمايد: « من او را به خويشتن دعوت کردم و او خودداري کرد. » (37) شيعيان عصمت را امتناع اختياري امام از انجام گناهان و زشتي ها مي دانند که به لطف الهي شامل حال آنها شده است. (38) بر اساس اين لطف، امام از انجام گناه و ترک اطاعت، علي رغم قدرت بر انجام آنها امتناع مي کند. شيعه بر وجوب عصمت امام به دلايل عقلي، قرآني و روايتي استناد مي کند. شيعيان به دلايل متعدد عقلي براي اثبات عصمت امام تمسک جسته اند، (39) اما در اين جا به دليل رعايت اختصار، تنها به يک دليل اکتفا مي شود. علامه حلي در استدلالي چنين بيان مي کند: « امام همواره هدايت گر است و هر هدايت گري مي بايد هدايت شده باشد، چرا که اگر چنين نباشد مي تواند هدايت گر باشد. چگونه فاقد چيزي مي تواند دهنده آن باشد، پس ضروري است که امام همواره هدايت شده باشد، پس امام نمي تواند گناه کار باشد، هرچند اين گناه کوچک باشد... ».(40)
هم چنين شيعيان دلايل قرآني بسياري را براي اثبات عصمت امام، بيان کرده اند. از جمله اين دلايل، آيه تطهير و آيه ولايت است. بنابر استدلالي به آيه ولايت، اين آيه دلالت بر بطلان انتخاب امام دارد، زيرا خداوند اطاعت از خود را قرين اطاعت از پيامبر و اطاعت از امامان قرار داده است، پس وحدت سياق و يکساني حکم اقتضا مي کند که اولوالامر به خواست خود سخن نگويد تا اطاعت آنان واجب باشد، زيرا اگر مرتکب معصيت شوند يا به آن امر کنند، ميان وجوب اطاعت از آنان و وجوب امر به معروف و نهي از منکر تعارض به وجود مي آيد.(41) از مهم ترين دلايل شيعه براي اثبات عصمت امام، از راه سنت نبوي، حديث ثقلين است. (42) اين حديث هم طرازي قرآن و امام را بيان مي کند و لازمه هم آوردي اين دو، عصمت امام است.

علم امام:

موضوع علم امام، قلمرويي است که سه نظريه کلامي، سياسي و معرفت شناسي شيعه را به هم ربط مي دهد. به اعتقاد شرف الدين دانش پيامبران و امامان پيشين به پيامبران و امامان بعدي منتقل مي شود. (43)
ايشان درباره علم امام مي گويد:
بي شک، پيامبر علي را وارث علم و حکمتي گرداند که پيامبران اوصياي خود را وارث آن مي گردانند. تا جايي که فرمود: من شهر دانش هستم و علي دروازه آن، پس کسي که خواهان دانش است از درب آن وارد شود؛ و فرمود: من خانه دانش هستم و علي درب آن؛ و فرمود: علي درب دانش من، و بيان کننده پس از من براي امتم است در آن چه من به آن فرستاده شدم. (44)

وجوب امام افضل:

شيعيان، امامت مفضول با وجود افضل را ناپسند مي دانند و آن را با نص قرآن معارض مي پندارند. به عقيده ايشان، در چارچوب نظريه نصب الهي امام، جواز امامت مفضول با وجود افضل، منافي اين عقيده در الهيات است که صدور قبيح از جانب خداوند جايز نيست. به اين ترتيب، شيعيان ميان نظريه فعل اصح در خدا شناسي و نظريه وجوب امامت افضل در امامت، پيوند برقرار مي کنند. براساس نظريه وجوب فعل اصح، بر خداوند لازم است که فعل واجب را ترک نکند و به انجام کار قبيح مبادرت ننمايد و تمام احکام او بر حکمت و صواب مبتني باشد، به گونه اي که در آن ستم و کار بيهوده اي نباشد. از آن جا که کار بيهوده و ناپسند يا از سر ناچاري صورت مي گيرد يا از روي ناداني، و خداوند از هر دوي اين امور مبراست، پس انجام کار قبيح بر خداوند محال است که به عقيده شيعيان، يکي از مصاديق آن، نصب امام مفضول با وجود امام افضل است.
شيعيان، نظريه وجوب نصب امام افضل را از راه استدلال هاي قرآني و ذوقي نيز به اثبات مي رسانند؛ براي نمونه آنها به آيه 35 سوره يونس براي اثبات اين عقيده تمسک مي کنند که در بخشي از آن چنين بيان شده است: « آيا کسي که به سوي حق هدايت مي کند، شايسته پيروي است، يا کسي که خود هدايت نمي شود مگر آن که هدايتش کنند. » شيعيان، امام مفضول را مصداق کساني مي دانند که نيازمند هدايت ديگران اند، در حالي که امام افضل کسي است که به سوي حق هدايت مي کند. از سوي ديگر، شيعيان بيان مي دارند که رياست مفضول با وجود افضل، مورد استنکار ذوق سليم بشر است. شرف الدين در بيان ويژگي امام علي عليه السلام با استفاده از انگاره وجوب امامت افضل مي گويد:
اين سنن و اخبار مي گويد: علي عليه السلام مقام و منزلت بلندي دارد که بر خدا و پيامبرش جايز نيست به کسي جز خلفاي آنان و امينان دين و اهل دين عنايت کند. بنابراين، اگر دلالت مطابقي بر خلافت نکند، کاشف از آن است، و به طور مسلم دلالت التزامي بر آن دارد و اين لزوم و التزام بسيار روشن است. (45)
شايان توجه است که در کنار دو صفت عصمت و افضليت براي امام، شيعيان صفات ديگري را ضروري مي دانند که به اندازه دو صفت مزبور مورد توجه آن ها قرار نگرفته است.

غيبت امام:

شيعيان معتقدند که امام دوازدهم همانند امامان پيشين پاسدار شريعت و ناظر بر آن است، امام اراده خداوند بر آن تعلق گرفته است که براي مدتي از چشم مردمان به دور باشد. در واقع، نظريه امام غايب همان نظريه ظهور مصلح کامل است که بشارت دهنده نظام کامل مي باشد. به عقيده شيعيان، نقش امام در زمان غيبت، پاسداري از احکام شرع و جلوگيري از انعقاد اجماع بر خلاف حقيقت در احکام و در نتيجه، جلوگيري از بروز انحراف در تفکر شرعي است. (46) شيعيان معتقدند که در پرتو مجاهدت هاي يازده امام پيشين، در زمان غيبت، منابع و مراجع کافي براي ادامه اجراي شريعت به شکل درست وجود دارد، و آن چه امروز جامعه اسلامي در مسائل نو پيدا، تا هنگام ظهور امام دوازدهم به آن نيازمند است، از راه استنباط و اجتهاد به دست مي آيد.
استدلال شيعه براي غيبت، مانند استدلال بر امامت و ويژگي هاي آن است، و ايمان شيعيان به آن از ايمان به اصل امامت سرچشمه مي گيرد.(47) در عقيده شيعي، جوهر امامت، اعتقاد به مهدويت است. شيعيان براي اعتقاد خود درباره مسائلي مانند غيبت و رجعت، در برابر مخالفان خود، استدلال هايي مي کنند که پيش تر امامان معصوم و عترت پيامبر آن را بيان کرده اند. اين استدلال ها اعتبار خود را از حديث ثقلين کسب مي کنند که متضمن وجوب تمسک به اهل بيت است.
ب) مفهوم موالات در ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه:
مفهوم ولايت، دومين عنصر اساسي در ساختار معرفتي انديشه سياسي شيعه است. واژه ولايت ( به کسر و فتح واو ) در لغت به معناي ياري، سلطه، سرپرستي، قدرت، حمايت و صداقت آمده است. به اين ترتيب، ولايت خدا به معناي دوستي خداست.(48) انديشه ولايت در شيعه به عنوان مفهومي سياسي، داراي ويژگي هاي پنج گانه زير است:
ـ ولاء براي امت است نه براي حکومت.
ـ ولاء رابطه اي است که شهروند را به امت مرتبط مي سازد؛ بنابراين، فرد مسلمان به امت پيوند مي يابد.
ـ ولاء مقيد نيست و از اطاعت تمايز مي يابد.
ـ ولاء با انقلاب و مقاومت در برابر طغيان ناسازگار نيست.
ـ ولاء اکراه بردار نيست. (49)
در انديشه سياسي شيعه، ولايت با عقيده برائت همراه شده و معناي تولي و تبري عبارت از وجوب دوستي و وفاداري به اهل بيت و دوري جستن از دشمنان آنهاست. به اين ترتيب، بالاترين درجه ولايت، معرفت است، به گونه اي که سخن و رفتار فرد غير معتقد به امام زمان خود، هيچ سودي به حال او ندارد، اما علي رغم اهميت بعد شناختي ولايت، عقيده وجوب موالات امام، بخش مهمي از عقيده شيعه است که تعاليم نظري ساختار انديشه سياسي شيعه را به حوزه ارزش ها، باورها، جهت گيري ها و تکاليف سياسي سوق مي دهد و آن را به فرهنگ و باور تبديل مي کند. شرف الدين با بيان بخشي از دلايل قرآني و روايي در زمينه پذيرندگان ولايت عدل، از قبيل آياتي همانند اين کلام الهي: « ...و کساني از شما که با آنان دوستي کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعيت ستم کار را هدايت نمي کند » (50) يا اين آيه: « ...و هرکس که با آنان رابطه دوستي داشته باشد، ستم گر است » (51) و آيه « و کساني که ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند، پيروزند، زيرا حزب و جمعيت خدا پيروز است »(52)، مي گويد: در اين مضامين، فايده هاي انکار ناپذير بسياري است و تنها همين مقدار براي يادآوري کافي است که بگوييم اين سخنان، روحيه قيام به عدالت و مقاومت در برابر جور را در مردمان به وجود مي آورد.(53)
وجوب موالات به دلايلي عقلي و نقلي براي شيعه ثابت است. براساس قاعده لطف، لطف از سوي خداوند در نصب امام و ايجاد منصب امامت است، و نه در اجبار مردمان به پيروي از آنان، زيرا بر خداوند جايز نيست بندگانش را به اطاعت اجبار کند. در واقع، بايد از سه واجب سخن گفت: آن چه بر خداوند واجب است، نصب امام است و بر امام پذيرش او امر الهي وجوب دارد، در حالي که شناخت امام و دوستي و اطاعت او واجبي است که برعهده امت مي باشد. شيعه براي اثبات ولايت به دلايل نقلي نيز تمسک مي جويد؛ براي نمونه شرف الدين مي گويد:
دلايل شرعي، شيعه را وادار به پذيرش مذهب امامان اهل بيت پيامبر کرده است... و تسليم در برابر دلايل و براهين و تعبد به سنت خاتم پيامبران و سيد رسولان شيعه به پيروي از ائمه واداشته است؛ يعني اگر ادله به آنها اجازه مخالفت با امامان آل محمد را مي داد يا در مقام عمل با تبعيت از غير امامان اهل بيت قصد قربت به خداي سبحان برايشان ممکن مي گرديد، به راه اکثريت مي رفتند و از آنها پيروي مي کردند، اما دلايل قطعي، مؤمن را از چنين قصدي باز مي دارد و ميان او و آن چه تمايل دارد، مانع مي شود. (54)
او تأکيد مي کند:
گمان نمي رود که کسي به خود جرئت دهد که احدي را، در علم يا عمل، بر امامان شيعه برتر بشمارد، در حالي که امامان شيعه عترت پاک پيامبرند، کشتي نجات امت، پناهگاه و موجب ايمني آنان از اختلاف در دين هستند و نشانه هاي هدايت و يادگار گران بهاي فرستاده خداوند و باز ماندگان او در امت هستند و پيامبر در شأن آنان فرمودند: برآنان پيشي نگيريد که هلاک مي شويد و از آنان باز نمانيد که هلاک مي گرديد، آنان را نياموزيد که ايشان از شما داناترند، اما چه مي داني که سياست در صدر اسلام چه به بار آورد. (55)
و همو به مثابه دليل نقلي از کتاب هاي اهل سنت بر وجوب موالات امامان گويد:
طبراني در تفسير کبير و رافعي در مسند خود با اسناد به ابن عباس روايت کرده اند که گفت: فرستاده خدا صلي الله عليه و اله فرمود: هر کس دوست دارد که بسان من زندگي کند و بسان من بميرد، و در بهشت عدن که پروردگار من آفريده است، سکنا گزيند، علي را بعد از من ولي خود بداند و ولايت او را بپذيرد، و پس از من به اهل بيت من اقتدا کند که آنان عترت من هستند و از طينت من آفريده شدند و از فهم و علم من برخوردارند، پس واي بر تکذيب کنندگان فضل ايشان، کساني از امت که با عترت من قطع رابطه کنند، خدا شفاعت مرا به آنان نرساند.(56)
البته توجه به اين امر ضروري است که سخنان پيامبر در مضمون بالا را اکثريت راويان مسلمان، شيعه و سني، نقل کرده اند، منتها با اين تفاوت که تفاسير اهل سنت از اين نصوص از درک شيعه تفاوت مي کند؛ براي نمونه، شيخ سليم بشري، شيخ الازهر، در يکي از پاسخ هاي خود به شرف الدين چنين مي نويسد: « اگر کرامت سلف محفوظ مي ماند، اشکالي نيست در آن احاديث مربوط به امام علي عليه السلام که شما نقل کرده ايد، چه حديث غدير باشد يا غير آن، و دليلي براي تأويل نخواهد بود. »(57)
او در پاسخ ديگرش نوشته است: « من از کساني هستم که به دلالت اين احاديث، همان گونه که شما مي گوييد يقين دارم و اگر حمل عمل اصحاب بر صحت واجب نبود، من تسليم نظر شما مي شدم، اما به موجب اقتدا به سلف صالح، چاره اي جز عدول از ظاهر اين احاديث نيست. » (58) يا در سومين پاسخ خود به شرف الدين
مي نويسد: « اگر خلافت خلفاي راشدين نبود که شکي در صحت آن نيست، ما راهي جز عمل به رأي شما و پذيرش فهم شما از اين آيه و مانند آن نداشتيم، اما تشکيک در صحت خلافت خلفا از اموري است که ترديد در آن راه ندارد، بنابراين، چاره اي جز پناه بردن به تأويل براي حمل عمل خلفا و بيعت کنندگان با آنها بر صحت وجود ندارد. » (59)
اما از نظر شيعه، پذيرش موالات بنا به تفسير شيعي آن، لازمه اعتقاد به امامت است و به اين امر باز مي گردد که امور سياسي، نه تنها از احکام عبادي کم اهميت تر نيستند، بلکه ديگر ارکان به آن وابسته اند.

خاتمه: نتايج سياسي شيعه از نظريه امامت

همان گونه که پيش از اين بيان شد، نظريه امامت شيعي يکي از دو الگوي آرماني انديشه سياسي در اسلام است. اين الگو افزون بر آن که نظام کلامي شيعه را بيان مي کند، بيان گر تفکر سياسي آن نيز هست. جست و جو در انديشه سياسي شيعه، نشان دهنده آن است که انديشه سياسي آن به لحاظ نظريه مبتني بر انديشه « امامت » و « ولايت » است. شيعيان همواره در طول تاريخ کوشيده اند تا مفاهيم فوق را حفظ کرده و گسترش دهند. نتايج سياسي مورد نظر شيعه از حفظ و گسترش اين مفاهيم عبارت اند از:

الف) لزوم حاکميت الهي در نظام سياسي:

نخستين وظيفه نظريه امامت به مثابه الگوي ايدئال انديشه سياسي اسلام در برابر الگوي خلافت، اثبات اصالت و اعتبار خود است. وظيفه حاضر براي اين انديشه به عنوان الگوي اقليت و منتقد وضع موجود، خود را در باز تعريف مشروعيت متجلي مي کند، از اين رو، همان گونه که « وايت » مي گويد:
هر انديشه سياسي که گسستي راديکال را از وضع موجود پيام مي دهد، بايد مفهوم مشروعيت را در رأس مسائل خود قرار دهد تا بتواند با سياست نوين، ارتباطي آييني برقرار کند. اگر چنين نکند، در معرض خطر يک جباريت نوين و يک استبداد نوين افسار گسيخته قرار مي گيرد. (60)
از اين رو، اهتمام به اثبات جانشيني اصيل پيامبر صلي الله عليه و اله از سوي امام علي بن ابي طالب عليه السلام و فرزندان او داراي اهميت کانوني در انديشه سياسي شيعه مي شود. اين امر موجب مي شود که امامت در نزد شيعه به مثابه رکن اصلي مذهب در کنار ارکاني چون توحيد، نبوت و معاد در آيد، و برخلاف عقيده رايج اهل سنت، مسئله اي کلامي و مربوط به استدلال عقلي گردد. در اين راستاست که مفهوم « لطف » به صورت يک قاعده اساسي، وجوب نص برامامت امام عليه السلام را الزام مي کند. شيعه، همان گونه که بيان شد، با تمسک به دلايل قرآني و سنت پيامبر به اين امر اهتمام ورزيده است. مدلول آيه ولايت از اين ديدگاه براي شيعه، حصر مصادر قدرت سياسي و ولايت در خداوند، پيامبر و کسي که در حال رکوع انگشتر خود را به فقير بخشيده است ( که به اتفاق مفسران شيعه و اهل سنت اين فرد کسي جز علي بن ابي طالب عليه السلام نيست ). شيعه با همين نگاه مشروعيت بخش به آيه تطهير، از اين آيه، عصمت خاندان پيامبر را استفاده مي کند. استفاده شيعه از سنت نبوي نيز درست از همين ديدگاه و به منظور مشروعيت بخشي به انديشه سياسي خود و اثبات اعتبار آن، در برابر الگوي خلافت است. شيعه با استناد به حديث « دار » بر آن است که پيامبر از ابتداي بعثت خود، علي بن ابي طالب عليه السلام را برادر، وزير و خليفه تعيين کرده است و در دوران زندگاني خود هيچ نشاني مبني بر نقض و نفي اين تعيين وجود ندارد. به همين ترتيب، شيعه در تمسک به حديث ثقلين در پي رسيدن به نتايج زير است:
1. اهميت عترت و اهل بيت که پيامبر صلي الله عليه و اله به تمسک به آن توصيه کرده، به مثابه هم آورد قرآن تا روز قيامت است. نفي قطعي جدايي آن دو در حديث پيامبر، دليل بر درستي عقيده شيعه بر امامت امامان دوازده گانه و غيبت واپسين امام است.
2. تجويز جدايي قرآن و اهل بيت، تجويز دروغ به پيامبر بوده که در روايات مختلف به عصمت او تأکيد و تصريح شده است.
3. وجوب اطاعت و پيروي از سيره و سنت هاي امامان در زمان حيات و پس از رحلت آنان.
4. تمايز اهل بيت از ديگران از نظر علم به احکام شريعت و آگاهي به کتاب خدا.
5. دلالت اين حديث به عصمت اهل بيت. (61)
با توجه به آن چه گفته شد آشکار مي گردد که انديشه سياسي شيعه با استناد به منابع اصلي نظام امامت، تفسير ويژه اي براي تأسيس حاکميت سياسي خود ارائه مي کند.
ب) طراحي سازو کارهاي مؤثر به منظور دست يابي به قانون عادلانه و اجراي درست آن در جامعه: ايده عصمت در انديشه سياسي شيعه برخاسته از تمايل ذاتي انسان براي به دست آوردن معيار و ميزاني براي معقوليت، حقانيت و دست يابي به گوهر واقعيت در زندگي سياسي است. شيعه در بيان ضرورت عصمت امام، به لزوم دور و تسلسل در صورت عدم عصمت امام استدلال مي کند. از نظر شيعه، لزوم وجود انساني خطاناپذير در جامعه قطعي است و در غير اين صورت، لطف خداوند در نشان دادن حقيقت، واقعيت و زندگي معقول سياسي ناتمام خواهد بود. شيعه هم چنين قرآن را نگاهبان شريعت نمي داند، زيرا معتقد است که زبان قرآن زبان اشاره و اجمال بوده و بر احکام تفصيلي احاطه ندارد. به عقيده شيعه، سنت پيامبر صلي الله عليه و اله نيز وضعيتي مانند قرآن دارد. از نظر شيعه، اجماع امت نيز به دليل خطاپذيري آن، شايستگي نگاهباني از شريعت را ندارد، بنابراين، مجموعه اين عوامل، ايده نگاهباني امام از شريعت را در انديشه شيعه، در کنار عنصر عصمت او مطرح مي کند. تأکيد شيعه بر عصمت نگاهبان شريعت، ارائه کننده تضمين هاي لازم براي وضع قانون هاي درست و عادلانه براي زندگي سياسي است. شيعه با همين استدلال بر لزوم عصمت امام به منظور اجراي قوانين در زندگي اجتماعي تأکيد مي کند، چرا که در صورت تصور خطاپذيري امام، از نظر شيعه، هدف از نصي امام که همانا پيروي امت از اوست، نقض مي شود. به اين ترتيب، لزوم تبعيت سياسي و الزام نظام سياسي در اين انديشه، به احراز خطاناپذيري مديريت و رهبري سياسي جامعه فرض شده منوط است. (62)

ج) طراحي الگوي مؤثر به منظور حقانيت الزام دولت و تبعيت سياسي شهروندان:

ايده « ولايت » در درک شيعي آن، به مثابه لازمه ايده عصمت مطرح شده است و خود به دو نوع تقسيم مي شود: نخست ولايت دو جانبه و متقابل ( يا ولايت افراد هم سطح نسبت به يک ديگر )؛ و دوم ولايت يک سويه و نابرابر يا ( ولايت از بالا به پايين ). (63) اين تقسيم بندي دو گانه، ظرفيت لازم براي طرح مسئله الزام سياسي از يک سو، و مسئله تکليف سياسي امت از سوي ديگر مساوي و برابرند و از اين رو، از حقوق و تکاليف يکسان در برابر قانون و نظام سياسي برخوردارند. ولايت در اين معنا، هم چنين عنصر لازم براي اتحاد امت، تحت يک کليت واحد را ممکن مي سازد، اما بر اساس نوع دوم ولايت، امام که ولايتي از نوع ولايت خداوند و پيامبر صلي الله عليه و اله دارد، بر امت، ولايتي يک سويه داشته و از اين رو، حق طلب اطاعت و تبعيت آنها را دارد. اين ايده هم چنين تضميني براي وحدت امت اسلامي در برابر ديگران، و موجب هم گرايي امت هاي مسلمان در نظام بين الملل است.

د) طراحي الگوهاي بديل متناسب با شرايط زماني و مکاني مختلف:

امام دوازدهم آثار بسياري بر زندگي شيعيان در دوره غيبت گذاشته است. ايده « غيبت » امام دوازدهم و ضرورت تداوم امامت و انجام وظايف او در اين دوران، براي انديشه سياسي مشروعي براي شيعيان که جايگزين امامت معصوم باشد، وجود دارد؟ آيا شيعه در دوره غيبت از نظام سياسي مشروع محروم است يا اين که بايد اين دوره را با تقيه سپري کند؟ و...نمونه اي از اين پرسش هاست. ايده غيبت، در تداوم انديشه سياسي شيعه، نظريه هاي مهم جانشيني امام معصوم را در اين دوره مطرح مي کند. مفهوم نيابت امام، در تجربه پيش از حکومت، خود را از سويي، به شکل جوامع خود گردان، و از سوي ديگر، به شکل جنبش هاي مهدويت گرا نشان داده، و در تجربه تشکيل حکومت شيعي به دو صورت نظريه « نيابت امت »، و نظريه « ولايت فقيه »، گسترش يافته است.(64)

هـ) طراحي نظريه امامت به مثابه نقد نظريه خلافت:

طراحي نظريه امامت از جنبه سياسي به دنبال چند هدف عمده زير است:
1. نقد خلافت اسلامي به منظور نقد اصول اعتقادي اهل سنت که بر بنياد خلافت استوار شده است.
2. اثبات خطايي که پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و اله و با حادثه سقيفه روي داد.
شيعه اين انحراف سياسي را سرآغاز انحراف بزرگ در مسير عمومي تمدن اسلامي مي داند.
3. توضيح الگوي آرماني از نظام سياسي امامت به منظور دفاع از مواضع تاريخ امامان شيعه عليه السلام و ديگر رهبران شيعه درباره نظام هاي سياسي خلافت و سلطنت.
4. ارائه نمونه آرماني از امامت به منظور راهنمايي نسل هاي امروز و آينده شيعه براي وضع قوانين اساسي و تأسيس الگو يا الگوهاي ويژه از نظام سياسي در دوره غيبت که مورد تأکيد امامان است.(65)

پي نوشت ها :

1. براي آشنايي با شکل گيري و تثبيت اين نظريات در انديشه سياسي اهل سنت ر.ک:
حاتم قادري، تحول مباني مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشي عباسيان، فصل هفتم و عبد الرزاق السنهوري، فقه الخلافه و تطورها لتصبح عصبه امم شرقيه، تحقيق محمد الشاوي و ناديه عبدالرزاقيه السنهوري.
2. حسن عباس حسن، الصياغه المنطقيه للفکر السياسي الاسلامي، ص 238-239.
3. عبد الحسين شرف الدين، المراجعات، تحقيق الشيخ حسين الراضي، مراجع 82، ص 249.
4. حسن عباس حسن، همان، ص 250.
5. جمال الدين (علامه) حلي، کشف المراد، ترجمه و شرح ابوالحسن شعراني، ص 438.
6. ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص 125.
7. القندوزي الحنفي، ينابيع الموده، ص 126.
8. شرف الدين، المراجعات، مراجعه 12، ص 38-51.
9. همان، ص 49.
10. حاتم قادري، همان، ص 189-191.
11. مائده، آيه 55.
12. شرف الدين، همان، ص 156.
13. همان، ص 158.
14. مائده، آيه 67.
15. شرف الدين، همان، ص 131.
16. همان، ص42.
17. شعراء، آيه 214.
18. شرف الدين، همان، ص 123.
19. همان، ص 140-141.
20. همان، ص 179-180.
21. محمد قوام الدين قمي وشنوي، حديث ثقلين، قاهره: دارالقريب بين المذاهب، 1955م.
22. حجر، آيه 9.
23. همو، الفصول المهمه في تأليف الامه، ص 95.
24. همو، الماتم الحسيني، تحقيق فارس حسون، ص 67، براي اطلاع بيشتر از دلايل شرف الدين ر.ک:
عبدالحسين شرف الدين، النص والاجتهاد، ص 384-407.
25. جمال الدين انصاري، لسان العرب، ج 14، ص 289-291 و محمد باقر مجلسي، حيوه القلوب، ج 3، ص 2.
26. محمد حسن، آل يس، الامه، ص 13.
27. محمد رشيد رضا، الخلافه او الامامه العظمي، در مجموعه وجيه کوثراني، الدوله و الخلافه في الخطاب العربي؛ ابّان الثوره الکماليه في ترکيا، ص 57.
28. ابوالحسن ماوردي، الاحکام السلطانيه و الولايات الدينيه، ص 3.
29. محمد ابوزهره، المذاهب الاسلاميه، ص 31.
30. محمد بن يعقوب الکليني، الاصول من الکافي، ج 1، کتاب الحجه، باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته، حديث 2، ص 200-202.
31. عبدالحسين شرف الدين، النص والاجتهاد، ص386.
32. نساء، آيه59.
33. ابوالحسن ماوردي، همان، ص 5.
34. براي آشنايي با نحوه استدلال به قاعده لطف نک: احمد محمود صبحي، نظريه الامامه لدي الشيعه الاثني عشريه، ص 71-79.
35. محمد ابن بابويه، علل الشرايع، ج 1، ص 253-254.
36. عبدالحسين شرف الدين، المراجعات، همان، ص118.
37. ( قال سآوي الي جبلٍ يعصمني من الماء قال لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم... ) ( هود، آيه43)
( قالت فذلکن الذي لمتنني فيه و لقد راودته عن نفسه فاستعصم... ) ( يوسف، آيه 32).
38. محمد بن نعمان، شرح عقائد الصدوق، تحقيق هبه الدين الشهرستاني، ص114.
39. براي آشنايي با برخي از اين دلايل ر.ک: احمد محمود صبحي، همان، ص116-129.
40. حسن بن يوسف بن مطهر الحلي، الالفين الفارق بين الصدق والمين في امامه علي، ص61 و 62.
41. احمد امين، ظهر الاسلام، ج 4، ص 139.
42. حسن عباس حسن، الصياغه المنطقيه للفکر السياسي الاسلامي، همان، ص313.
43. عبدالحسين شرف الدين، المراجعات، ص292 و احمد محمود صبحي، همان، ص 151-155.
44. عبد الحسين شرف الدين، المراجعات، ص 211 و 212.
45. عبدالحسين شرف الدين، المراجعات، ص 177.
46. حسن عباس حسن، همان، ص 330-331.
47. همان، ص 337.
48. مصطفي احمد زرقاء، الفقه الاسلامي في ثوبه الجديد؛ المدخل الفقهي العام، ج 2، ص 805 .
49. حامد ربيع، مجله منبرالاسلام، ش 57، ص 196، به نقل از: حسن عباس حسن، همان، ص 338.
50. مائده، آيه 51.
51. ممتحنه، آيه 9.
52. مائده، آيه 56.
53. عبدالحسين شرف الدين، اجوبه مسائل جارالله، ص 141-142.
54. عبدالحسين شرف الدين، همان، ص 163.
55. همان، ص 40.
56. همان، ص 55.
57. همان، ص 223.
58. همان، ص 177.
59. همان، ص 185.
60. کيت انسل پيرسون، هيچ انگار تمام عيار، ترجمه محسن حکيمي، ص 73.
61. حسن عباس حسن، همان، ص 286.
62. برگرفته از استدلال هاي علامه حلي در اثبات عصمت امام.ر.ک: کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد به اهتمام حسن حسن زاده آملي، ص 492.
63. عبدالله جوادي آملي، ولايت در قرآن، ص 50.
64. محمد مهدي شمس الدين، نظام الحکم والاداره في الاسلام، ص 409-412.
65. حسن عباس حسن، همان، ص 241.

کتابنامه :
1. آل يس، محمد حسن، الامه، دارالانوار، طبع 3، بغداد [بي تا].
2. ابن بابويه، محمد، علل الشرايع، ج 1، مکتبه الداوري، قم 1385.
3. ابن حجر، الصواعق المحرقه، منشورات المحمديه، نشر: طبع کتاب، [ بي جا ]1367 ق.
4. ابوزهره، محمد، المذاهب الاسلاميه، نشر اداره الثقافه بوزاره التربيه، مصر[ بي تا ].
5. احمد امين، ظهرالاسلام، ج1، مکتبه النهضه المصريه، طبع 4، قاهره 1975.
6. انسل پيرسون، کيت، هيچ انگار تمار عيار، ترجمه محسن حکيمي، نشر خجسته، تهران 1375.
7. انصاري، جما الدين، لسان العراب، ج 14، منشورات: علمي، بيروت[ بي تا ].
8. جوادي آملي، عبدالله، ولايت در قرآن، نشر رجاء، قم 1367.
9. حلي، جمال الدين، کشف المراد، ترجمه و شرح ابو الحسن شعراني، نشر اسلاميه، تهران 1398هـ.ق.
10. حلي، علامه، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، به اهتمام حسن حسن زاده آملي، نشر مؤسسه انتشارات اسلامي، قم 1417هـ.ق.
11. الحلي، يوسف بن مطهر، الالفين الفارق بين الصدق و المين في امامه علي، الحيدريه، نجف 1388ق.
12. الحنفي، القندوزي، ينابيع الموده، طبعه دارالکتب العلميه، قم 1385ق.
13. زرقاء مصطفي احمد، الفقه الاسلامي في ثوبه الجديد؛ المدخل الفقهي العام، ج 2، مطبعة جامعة دمشق، الطبعة 9، دمشق 1965.
14. شرف الدين، سيد عبدالحسين، الفصول المهمه في تأليف الامه، دارالنعمان، طبع 4، نجف[ بي تا ].
15. ـ ، الماتم الحسيني، تحقيق فارس حسون، سلسله الکتب المؤلفه في اهل البيت، اعداد مرکز الابحاث العقائديه، دارالغدير، قم 1381.
16. ـ ، المرجعات، تحقيق الشيخ حسين الراضي، المجمع العلمي لاهل البيت، تهران[ بي تا ].
17. ـ ، النص والاجتهاد، مؤسسه الامام الحسين عليه السلام، قم 1415هـ.ق.
18. ـ ، اجوبه مسائل جارالله، سلسله الکتب المولفه في رد الشبهات، اعداد مرکز الابحاث العقائديه، قم 1386 ق، 1966م.
19. شمس الدين، محمد مهدي، نظام الحکم و الاداره في الاسلام، دارالثقافه، طبع 2، قم 1372.
20. السنهوري، عبدالرزاق، فقه الخلافه و تطورها لتصبح عصبه امم شرقيه، تحقيق محمد الشاوي و ناديه عبد الرزاقه السنهوري، دارالرساله، بيروت 2001م.
21. صبحي، احمد محمود، نظريه الامامه لدي الشيعه الاثني عشريه، دارالنهضه العربيه، بيروت 1991م.
22. عباس حسن، حسن، الصياغه المنطقيه للفکر السياسي الاسلامي، الدار العالميه، بيروت 1992م.
23. قادري، حاتم، تحول مباني مشروعيت خلافت از آغاز تا فروپاشي عباسيان، نشر بنيان، تهران 1375.
24. قمي و شنوي، محمد قوام الدين، حديث الثقلين، دارالتقريب بين المذاهب، قاهره 1955.
25. الکليني، محمد بن يعقوب، الاصول من الکافي، ج 1، دارالکتب الاسلاميه، طبع 6، تهران 1375.
26. کوثراني، وجيه، الدولة و الخلافة في الخطاب العربي ابان الثورة الکمالية في ترکيا، دارالطليعه، بيروت [بي تا].
27. ماوردي، ابوالحسن، الاحکام السلطانيه والولايات الدينيه، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامي، طبع 6، قم 1406هـ.ق.
28. مجلسي، محمد باقر، حيوه القلوب، ج 3، مکتبة الاسلاميه، تهران 1374.
29. محمد بن نغمان، شرح عقائد الصدوق، تحقيق هبة الدين الشهرستاني، حقيقت، تبريز 1371ق.

منبع مقاله :
پزشکي؛ محمد، (1387)، انديشه سياسي شرف الدين، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.