نويسنده:سید مصطفی طباطبایی*
منبع: راسخون
منبع: راسخون
بررسی مکاتب تاریخ نگاری در تمدن اسلامی
ابان بن عبدالحمید رقاشی معروف به لاحقی:
ابان بن عبد الحميد بن لاحق بن عفير الرقاشى معروف به ابان لاحقى است. وی از خاندانى بوده كه بيشتر افراد آن خاندان طبع شعر داشته و كم و بيش شعر مىگفتهاند. پدرش عبد الحميد و جدش لاحق و برادرش عبد الحميد بن عبد الحميد و پسرش حمدان همه از اين قبيل شاعران بودهاند ابان از شاعران معروف عصر اول عباسى است كه چند كتاب از آنچه از زبان فارسى به عربى ترجمه شده يا خود او ترجمه كرده بود به شعر عربى درآورده، از جمله اين كتابها، كتاب كليله و دمنه و كتاب بلوهر و بوذاسف و كتاب سندباد و كتاب مزدك (يا مروك) و كتاب سيرة اردشير و كتاب سيرة انوشروان را ذكر كردهاند. ظاهرا در اين قرن دوم و سوم هجرى نظم كتابهاى تعليمى و اخلاقى به منظور سهولت حفظ آنها بازارى گرم و پررونق داشته. ابن نديم در چند جا از كتاب الفهرست از اين ابان نام برده و در يك جا او را بدينگونه وصف كرده است: شاعرى است بسيار شعر و بيشتر اشعارش مزدوج و مسمّط است و از كتابهاى ايرانيان و غير آنها اين كتابها را نقل كرده است. (زرکلی: 1989: ج1:28؛ ذهبی: 1413: ج13:87)
ابن لاحق را مىتوان نخستين مترجمى دانست كه منظوم كردن ادبيات جهانى را آغاز كرد. وی چون آوازه برمکیان را شنیده بود از موطن خود عازم موصل شد تا بتواند در دستگاه برمکیان وارد شود. برمكيان، خاندان وزارت و ديوانسالارى، نه تنها در سياست و ملكدارى و اداره آن قلمرو عظيم و اساسا در تكوين مفهوم و مصداق دولت و حكومت نقشى يگانه داشتند، بلكه در فراخناى علم و ادب نيز خويشتن را چنان نمودند كه در بسيارى از زمينهها بايد كوشش هاى آنان را طليعه شكوفايى فرهنگ و تمدن اسلامى در قرون بعد دانست. نقش و تأثير برمكيان در سياست و ادب و علم و هنر اين عصر چندان آشكار و عميق است كه گزاف نيست اگر آنرا «قرن برمكيان» بناميم. يكى از مهمترين زمينههايى كه برمكيان در آن نقش و تأثير بسيار داشتند، پهنه ادب است: ادبياتى كه درباره ايشان پديد آمد، يا آنچه كه خود به عنوان ديوانيان اديب و ادبپرور و شاعر و سخنور پديد آوردند يا مشوق ايجاد آن بودند. يحيى برمكى انجمنى ادبى ايجاد كرد و آنرا «ديوان الشعرا» نام نهاد و ابان بن عبد الحميد لاحقى را بر آن رياست داد. او منظومههايى را كه شاعران بدين انجمن مىفرستادند بررسى مىكرد و نغزترين آنها را نامزد جايزه مىگردانيد. نيز هرگاه سخنى نغز يا حكمتآموز مىشنيد آنرا مىنوشت يا فرزندان را مىگفت تا آنرا ياد گيرند و ثبت كنند. وى به مباحث نحوى نيز علاقه خاص داشت. گفتهاند چون سيبويه به عراق آمد يحيى مجلسى ترتيب داد و كسايى و اخفش را نيز فراخواند و در ميانه مناظراتى افكند. نويسندگان ديگر هم بعضى اشعار او را ياد كردهاند. از آن جمله وقتى فضل برمكى حكومت خراسان داشت، و روزگار را همه به نشاط و شادخوارى سپرى مىكرد به او نوشت:
إنصب نهارا فى طلاب العلا *** و اصبر على فقد لقاء الحبيب
حتّى اذا اللّيل بدا مقبلا *** و استترت فيه وجوه العيوب
فبادر اللّيل بما تشتهى *** فانّما اللّيل بأمر عجيب
القى عليه اللّيل استاره *** فبات فى لهو و عيش خصيب
و لذّة الاحمق مكشوفة *** يسعى بها كل عدّو رقيب
«روز را به جستجوى بزرگى سپرى كن و بر محروميت از ديدار معشوق صبر پيش گير تا آنگاه كه شب دررسد و عيبها مخفى گردد. پس شبانگاه به كارى كه مىخواهى بپرداز كه شب چيزى شگفت است؛ كه چون پرده بر جهان فرو افكند، به سرگرمى و عيشى گوارا آنرا به صبح رسان. مرد نادان آشكارا از دنيا لذتجويى مىكند تا آنجا كه رقيبان و دشمنانش بدان سبب بر ضد او به كار برمىخيزند .» (سجادی، 1385: 107)
ابان در سال 200 هجرى بدرود زندگى گفته و كتابهايى كه به تشويق برمكيان به شعر درآورده اينها بودهاند: 1. كليله و دمنه، 2. سيرت اردشير، 3. سيرت انوشروان، 4. كتاب بلوهر و بوذاسف، 5. (كتاب رسائل، نامهها)، 6. كتاب علم الهند. چنان كه پيداست همه اين ها از كتاب هائى بودهاند كه در همين قرن به عربى ترجمه شده و به احتمال قوى همه آن ها هم از زبان پهلوى ترجمه شده بودهاند. ابان در ازاى نظم اين كتاب ها پاداش هاى فراوان از برمكيان دريافت مىداشته، نوشتهاند كه وقتى كليله و دمنه را به نظم درآورد يحيى بن خالد ده هزار دينار و فضل بن يحيى پنج هزار دينار به او پاداش دادند. (ملایری: 1379: ج4: 215؛ اصفهانی: 1415: ج23: 120؛ خطیب بغدادی: 1417: ج7: 48)
ابو جعفر احمد بن یحیی بن جابر بن داود بلاذری بغدادی:
ابو العباس احمد بن يحيى بن جابر بن داود البلاذرى البغدادى (بعضى كنيه او را ابو الحسن و ابو جعفر و ابو بكر نيز نوشتهاند). در بغداد نشوونما كرد. از تأليفات او «النّساب الاشراف و اخبارهم» و «فتوح البلدان» معروفاند. صاحب كشف الظّنون اسم كتاب آخريرا «كتاب البلاد و فتوحها» نوشته. اين كتاب اطلاعاتى زياد راجع بخراج، عطاها، مهرها، نقود، خطوط و غيره ميدهد و راجع بدوره ساسانى اطلاعاتيرا حاوى است. (پیر نیا: 1375: ج1، ص: 102) شهرت كتاب فتوح البلدان باعث شد كه تأليفات ديگر بلاذرى و همچنين كارهاى ديگر وى در غير از رشته تاريخ در سايه آن قرار گيرد. درباره «فتوح» بلاذرى بايد گفت: در اين كتاب بيان جريان اجراى عملهاى نظامى، حاوى مقدارى زياد مطالب مربوط به تاريخ امور ادارى و فرهنگى مىباشد كه توضيحات مهمى درباره سير و تكامل انسانهاى اين نواحى به ما مىدهد. اما چون «انساب الاشراف» بلاذرى به بحث از شرفاى عرب اختصاص يافته، قسمتهاى چاپ شده آن فقط- اطلاعات اندكى درباره ايران در بر دارد. (اشپولر: 1385: مقدمهج1: 23)
از ترجمههاى فارسى بلاذرى تنها اثرى كه از آن اطلاعى به ما رسيده كتاب يا نامه معروف به عهد اردشير است كه ترجمه عربى آن را يكى از پنج كتابى دانستهاند كه از بهترين آثار ادبى عرب شمرده شده است.
آن چه از محتوتی منابع تاریخی به دست می آید آن است خاندان بلاذری از دیر باز در دستگاه حکومتی خلفای عباسی دارای منصب و احترام بوده اند به گونه ای که که جابر بن داوود بلاذری جد بلاذری معروف براى خصيب كه در ايام رشيد كارگزارى خراج مصر را برعهده داشته به كار دبيرى اشتغال داشته است.
بلاذری نیز مانند اجداد خود در این دستگاه مورد احترام بود به گونه ای که وی قصائدى در ستايش مأمون گفته است. در اواخر دوره متوكل خليفه عباسى هم در تواريخ به نام وی بهعنوان نديم و همصحبت خليفه بر مىخوريم، و در جشن بزرگى هم كه متوكل به مناسبت ختنهسوران پسرش المعتز در كاخ برگوارا بزرگترين كاخهاى خود برپا داشته بود باز او را با بحترى شاعر معروف آن زمان، و على بن جهم، و حسين بن ضحاك، و على بن ربن كاتب، و يعقوب بن سكيت، و پسران حمدون نديم مىبينيم. پس از متوكل بلاذرى به جانشين وى المستعين پيوست و در زمان خلافت المعتز تربيت عبد الله بن معتز بهعهده او گذاشته شده بود. اين عبد الله از آن دسته اطفالى بود كه امروزه ايشان را «كودكان استثنايى» مىخوانند. در خردسالى نابغهيى بود بزرگ و در شعر و ادب كم نظير. پارهيى اشعار كه از او به جاى مانده گواه بر صحت اين مدعا است. ياقوت به نقل از احمد بن سعيد بن عبد الله دمشقى معلم ديگر عبد الله بن المعتز داستانى ذكر كرده است كه از آن چنين برمىآيد كه بلاذرى خود خواستار استادى عبد الله بوده و اين خواهش خود را نزد مادر عبد الله مطرح كرده و مورد پذيرش قرار گرفته است پس از معتز به ترتيب المهتدى و المعتمد به خلافت رسيدند كه خلافت اولى يك سال و از آن دومى حدود بيست و دو سال به طول انجاميد. لكن در اين دوران ديگر ذكرى از تقرب بلاذرى به دستگاه خلافت در ميان نيست و از شواهد موجود برمىآيد كه وضع مالى وى تعريفى نداشته و محتملا بدون این که مالى اندوخته باشد به دوران كهولت قدم نهاده بود. از جمله اين شواهد چند داستان درباره مراجعه بلاذرى به وزراى زمان المهتدى و المعتمد يعنى عبيد الله بن يحيى بن خاقان و احمد بن صالح بن شيرزاد و ابو الصقر اسماعيل بن بلبل است، كه اين حضرات- طبق قاعده معمول و بويژه چنانكه رسم اصحاب مقام در همه ازمنه و امكنه است- در برابر خواسته وى هر يك به نحوى پشت چشم نازك كرده و بىمهرى نشان دادهاند.
ياقوت، ابن عساكر، عسقلانى، ابن نديم و ديگران روايت كردهاند كه بلاذرى در دمشق و حمص و انطاكيه و عراق از جمع كثيرى استماع حديث و اخبار كرده است. طولانىترين فهرست را در اين باره ياقوت در معجم الادباء خود آورده است. ولى اين فهرست تنها در مقايسه با كتاب فتوح البلدان بسيار ناقص مىنمايد، و طبعا اگر اثر ديگر بلاذرى يعنى انساب الاشراف را نيز در نظر گيريم فهرستى بس طولانيتر را بايد ملحوظ داشت.
شمار شيوخى كه بلاذرى ايشان را استماع كرده و در فتوح البلدان نام ايشان آمده از هفتاد متجاوز است. از جمله نامهاى زير را ذكر مىكند:
شيبان بن ابى شيبه، محمد بن سعد كاتب واقدى، عباس بن هشام كلبى، هشام بن عمار دمشقى، محمد بن حاتم سمين، عمرو بن محمد ناقد، على بن عبد الله المدينى، ابو عبيد قاسم بن سلام، على بن محمد مدائنى، حسين بن على بن اسود عجلى، ابن سهم انطاكى، محمد بن صباح بزاز، عبد الله بن صالح عجلى، مصعب بن عبد الله الزبيرى، عبد الاعلى بن حماد نرسى، اسحق بن ابى اسرائيل، عباس بن وليد نرسى، داود بن عبد الحميد قاضى رقه، حفص بن عمر عمرى، ابن برد انطاكى، ابو ايوب مؤدب رقى، محمد بن مصفى حمصى، احمد بن ابراهيم الدورقى، روح بن عبد المؤمن مقرى، خلف بن هشام بزاز، عفان بن مسلم صفار، على بن مغيرة الاثرم، حسين بن عمر و الاردبيلى، ابو حسان الزيادى و بسيارى ديگر.
از فحواى روايات منقول در كتاب بلاذرى بر مىآيد كه مولف كتاب به نقاط ديگرى غير از شام نيز سفر كرده است. تصور مىرود اين سفرها و به طور كلى دوران آموزش و جمعآورى مواد اوليه برخى از آثار خويش را طى همان دوره چهارده ساله خلافت الواثق و المعتصم انجام داده باشد كه بيان داشتيم و گفتيم كه ظرف اين دوران خبرى از او در دربار اين دو خليفه و مقامات بغداد نمىيابيم. (بلاذری: 1337: مقدمه:28)
بلاذرى در پايان خلافت المعتمد يا آغاز خلافت المعتضد يعنى سال 279 هجرى قمرى (برابر با 892 ميلادى) جهان را وداع گفت و آن زمان، حدود هشتاد سال از عمرش مىگذشت.
نکته قابل توجهی که در مورد مرگ وی وجود دارد آن است که اکثر مورخان بیان کرده اند که بلاذری در اواخر عمرش کم حافظه شده بود و برای رفع این مشکل دانه گیاه بلاذر را که گفته می شود برای حافظه خوب بوده خورده ولی متأسفانه در اثر خوردن همین گیاه وفات یافته است و به همین دلیل به وی بلاذری گفته می شود.
این مورد به دلایلی نمی تواند مورد پذیرش قرار گیرد یکی آن که لقب بلاذری، لقب اجداد وی نیز بوده است به گونه ای که جد وی جابر بن داوود نیز به بلاذری مشهور بوده است. از طرفی این داستان برای اولین بار توسط ابن ندیم در الفهرست حدود یک قرن پس از وفات بلاذری بیان شده است و در آثار پیشینیان وی که از در مورد زندگی و وفات بلاذری مطلب نوشته اند به این داستان اشاره ای نشده و این دلیل دیگری بر ساختگی بودن این داستان است. حتی کسانی که اعتقاد دارند این داستان در مورد جد بلاذری است درباره این که چرا در آثار پیش از ابن ندیم به این داستان اشاره ای نشده سکوت کرده اند. آن چه بیشتر به ذهن متبادر می شود این است که شاید لقب بلاذری مانند اکثر القاب پسوند مکان باشد و گویای خاندان علمی باشد. محقق گران مایه جناب استاد توکل در مقدمه که در ترجمه «فتوح البلدان» بلاذری نگشته است به صراحت بیان می کند که لقب بلاذری مربوط به یک خاندان ایرانی الأصل می باشد و بلاذر منطقه ای جغرافیایی از ایران حوالی شیراز امروزی به شمار می رفته است.(برای اطلاع بیشتر ن.ک: بلاذری: 1337:مقدمه)
ویژگی های مکتب تاریخ نگاری ایران:
این مکتب با توجه به آن که میراث دار تمدن ایرانی و ترجمه آثار یونانی و هندی می باشد جلوه ای تام از خصوصیات این عوامل را در خود داراست به گونه ای که همچون کتب مورخان و اندیشمندان ایرانی قبل از اسلام بیشتر از آن که به شرح وقایع دوران بپردازد به عبرت اندوزی و نصیحت پادشاهان اشاره دارد و سعی دارد که بیشتر آیین حکومت داری و شیوه حکومت و اداره جامعه و چگونگی رفتار با رعیت را به پادشاه متذکر شود تا این که فقط به بیان حوادث و اتفاقات بپردازد.در واقع ایرانیان با این روش نگرش تاریخی سعی داشتند که مظاهر تمدن ایرانی را به رخ اعراب بکشند و آن ها را متدن سازند. ایرانیان برای نیل به این مقصود سعی کردند که مانند نوشته های هندی، آیین حکومت داری را در قالب داستان هایی از زبان حیوانات بیان کنند که تأثیر گزاری بیشتری داشته باشد. به همین دلیل شاهد آنیم که کتاب «کلیله و دمنه» که از بهترین کتاب های هندی تألیف شده است بارها و بارها به وسیله مترجمان ایرانی به زبان عربی ترجمه شد. ایرانیان در این مسیر از علوم دیگر ملل متدن چون یونان نیز استفاده بردند و برای اولین بار در تمدن اسلامی دست به ترجمه آثار علمی یونانی به زبان عربی زدند.
این نوع نگرش ایرانی در تاریخ نگاری این مکتب باعث شده که رنگ و بوی شعوبی گری نیز به خود بگیرد و بعضی از مورخان سعی کنند که نسبت به اعراب فخر فروشی داشته باشند و این امر تا جایی پیش رفت که در قرن چهارم هجری به یکی از عوامل نهضت ملی ایرانیان علیه عباسیان تبدیل شد و عهده دار دفاع از فرهنگ و ادب ایران اسلامی گردید تا جایی که مثالب نویسی و طعن بر انساب عرب و تحقیر آن ها در برخی از آثار منتسبان به این مکتب قابل مشاهده است. (آئینه وند: 1386: 440)
از دیگر خصوصیات این مکتب زبان تاریخ نگاری آن است. زبان این مکتب در ابتدا تا قرن چهارم با توجه به این که حکمرانان اکثرا عرب زبان بودند و تقریبا حکومت یک پارچه ای در تمدن اسلامی اسلامی وجود داشت، زبان عربی بوده و تقریبا تمامی کتاب هایی که در این فاصله تألیف و یا ترجمه می شده به زبان عربی بوده است اما از قرن چهارم تا قرن ششم که حکومت های نیمه مستقل در تمدن اسلامی و به خصوص در ایران تشکیل شد مورخان نیز از هر دو زبان فارسی و عربی برای نگارش مکتوبات استفاده می کردند. از اواخر قرن ششم و ابتدای قرن هفتم به بعد همزمان با تشکیل حکومت های مستقل اسلامی در ایران، زبان نگارش این مکتب نیز منحصرا فارسی شد و تمامی مکاتبات و تألیفات به زبان فارسی انجام می شد
از ویژگی ممتاز این مکتب آن است که همزمان با مکتب تاریخ نگاری عراق و حجاز و از دل سرزمین عراق به وجود آمد و در رجال مکتب نگاری با مکتب عراق بعضا مشترک است ولی با این همه در اوج اقتدار مکتب تاریخ نگاری عراق در بغداد که مکتب ها ی حجاز و شام را تحت تأثیر قرار داده بود این مکتب توانست همچنان اقتدار خود را حفظ کند و به رشد و پیشرفت خود ادامه دهد.
نتیجه:
اعراب در گسترش اسلام به دیگر سرزمین ها توانستند امپراتوری ساسانیان را شکست داده و ایران را فتح کنند و سرزمین های مختلف ایران را تحت حکومت مرکزی اسلامی اداره کنند. در این بین دانشمندان و خاندان علمی ایرانی، با توجه به آیین جدیدی که در ایران شروع به گسترش کرده بود و کم کم مردم ایران به این آیین در می آمدند توانستند در دستگاه حکومت رخنه کرده و آموزه های تمدنی ایرانی خود را با آیین اسلام در آمیزند و تمدن ایران اسلامی را پی ریزی کنند.
این افراد پس از آن که توانستند مدیریت مراکز علمی حکومت اسلامی را به دست گیرند با تألیف و ترجمه کتاب های علمی ایران باستان سهم قابل توجهی در شکل گیری تمدن اسلامی داشتند. در این بین تاریخ نگاری که این دانشمندان مبدع آن بودند و امروزه به تاریخ نگاری مکتب ایران موسوم است از ویژگی های خاصی برخوردار است که دیگر مکاتب تاریخ نگاری اسلامی از آن بی بهره اند. از مهم ترین این ویژگی ها می توان شالوده این نوع تاریخ نگاری را بیان کرد که وارث سه تمدن کهن ایران و یونان و هند می باشد. دانشمندان ایرانی با ترجمه آثار یونانی و هندی به عربی سهم بسیار مهمی در پیشرفت علوم داشتند. از طرفی روح غالب بر تاریخ نگاری این تمدن ها در تاریخ نگاری مکتب ایران نیز رسوخ کرده و توانست شیوه ای نو از تاریخ نگاری را بر اساس آموزه های باستانی این مرکز تمدنی به وجود آورد. از دیگر ویژگی های منحصر به فرد این مکتب، چرخش وقایع نگاری به سمت حکمت اندوزی بود. مورخان این مکتب در تاریخ نگاری خود سعی بر آن داشتند که به گونه ای حوادث و وقایع را مکتوب کنند که خواننده از خواندن آن عبرت بیاموزد. در واقع می توان گفت برای اولین بار در این مکتب تاریخ نگاری به جنبه های اجتماعی اهمیت ویژه ای داده است.
منابع و مآخذ:
ابن عساكر (1415)؛ تاريخ مدينة دمشق، بيروت: دار الفكر
اشپولر، برتولد (1385)؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى؛ ترجمه: جواد فلاطورى و مريم مير احمدى؛ چاپ چهارم؛ تهران: انتشارات علمى و فرهنگى
اصفهانى، ابو الفرج (1415)؛ الأغاني؛ بيروت: دار احياء تراث عربى: چاپ اول
آیینه وند، صادق (1387)؛ علم تاریخ در گستره ی تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
بلاذرى، أحمد بن يحيى (1337)؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، چاپ اول، تهران: نشر نقره
پيرنيا، حسن (1375)؛ تاريخ ايران باستان؛ چاپ اول؛ تهران: دنياى كتاب
جعفريان، رسول (1383)؛ سيره رسول خدا صلى الله واله وسلم (تاريخ سياسى اسلام)؛ چاپ اول: قم: دليل ما
خطيب بغدادى، ابوبکر احمد بن علی (1417)؛ تاريخ بغداد، چاپ اول؛ بيروت: دار الكتب العلمية
ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد (1413)؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى.
زركلى، خير الدين (1989)؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، بيروت: دار العلم للملايين.
سجادى، سيد صادق (1385)؛ تاريخ برمكيان، چاپ اول، تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار
قديانى، عباس (1387)؛ فرهنگ جامع تاريخ ايران، چاپ ششم؛ تهران: انتشارات آرون
قفطی، جمال الدين ابى الحسن على بن يوسف (1424) إنباه الرواة على أنباه النحاة؛ بيروت: مكتبه عنصريه
ملايرى، محمد مهدى (1379)؛ تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، چاپ اول؛ تهران: توس
نويرى، شهاب الدين (1423)؛ نهاية الأرب في فنون الأدب؛ قاهره: دار الكتب و الوثائق القومية چاپ اول
هندو شاه استر آبادى، محمد قاسم (1387)؛ تاريخ فرشته از آغاز تا بابر؛ ج 1؛ مصحح: محمد رضا نصيرى؛ چاپ اول، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى
ابان بن عبدالحمید رقاشی معروف به لاحقی:
ابان بن عبد الحميد بن لاحق بن عفير الرقاشى معروف به ابان لاحقى است. وی از خاندانى بوده كه بيشتر افراد آن خاندان طبع شعر داشته و كم و بيش شعر مىگفتهاند. پدرش عبد الحميد و جدش لاحق و برادرش عبد الحميد بن عبد الحميد و پسرش حمدان همه از اين قبيل شاعران بودهاند ابان از شاعران معروف عصر اول عباسى است كه چند كتاب از آنچه از زبان فارسى به عربى ترجمه شده يا خود او ترجمه كرده بود به شعر عربى درآورده، از جمله اين كتابها، كتاب كليله و دمنه و كتاب بلوهر و بوذاسف و كتاب سندباد و كتاب مزدك (يا مروك) و كتاب سيرة اردشير و كتاب سيرة انوشروان را ذكر كردهاند. ظاهرا در اين قرن دوم و سوم هجرى نظم كتابهاى تعليمى و اخلاقى به منظور سهولت حفظ آنها بازارى گرم و پررونق داشته. ابن نديم در چند جا از كتاب الفهرست از اين ابان نام برده و در يك جا او را بدينگونه وصف كرده است: شاعرى است بسيار شعر و بيشتر اشعارش مزدوج و مسمّط است و از كتابهاى ايرانيان و غير آنها اين كتابها را نقل كرده است. (زرکلی: 1989: ج1:28؛ ذهبی: 1413: ج13:87)
ابن لاحق را مىتوان نخستين مترجمى دانست كه منظوم كردن ادبيات جهانى را آغاز كرد. وی چون آوازه برمکیان را شنیده بود از موطن خود عازم موصل شد تا بتواند در دستگاه برمکیان وارد شود. برمكيان، خاندان وزارت و ديوانسالارى، نه تنها در سياست و ملكدارى و اداره آن قلمرو عظيم و اساسا در تكوين مفهوم و مصداق دولت و حكومت نقشى يگانه داشتند، بلكه در فراخناى علم و ادب نيز خويشتن را چنان نمودند كه در بسيارى از زمينهها بايد كوشش هاى آنان را طليعه شكوفايى فرهنگ و تمدن اسلامى در قرون بعد دانست. نقش و تأثير برمكيان در سياست و ادب و علم و هنر اين عصر چندان آشكار و عميق است كه گزاف نيست اگر آنرا «قرن برمكيان» بناميم. يكى از مهمترين زمينههايى كه برمكيان در آن نقش و تأثير بسيار داشتند، پهنه ادب است: ادبياتى كه درباره ايشان پديد آمد، يا آنچه كه خود به عنوان ديوانيان اديب و ادبپرور و شاعر و سخنور پديد آوردند يا مشوق ايجاد آن بودند. يحيى برمكى انجمنى ادبى ايجاد كرد و آنرا «ديوان الشعرا» نام نهاد و ابان بن عبد الحميد لاحقى را بر آن رياست داد. او منظومههايى را كه شاعران بدين انجمن مىفرستادند بررسى مىكرد و نغزترين آنها را نامزد جايزه مىگردانيد. نيز هرگاه سخنى نغز يا حكمتآموز مىشنيد آنرا مىنوشت يا فرزندان را مىگفت تا آنرا ياد گيرند و ثبت كنند. وى به مباحث نحوى نيز علاقه خاص داشت. گفتهاند چون سيبويه به عراق آمد يحيى مجلسى ترتيب داد و كسايى و اخفش را نيز فراخواند و در ميانه مناظراتى افكند. نويسندگان ديگر هم بعضى اشعار او را ياد كردهاند. از آن جمله وقتى فضل برمكى حكومت خراسان داشت، و روزگار را همه به نشاط و شادخوارى سپرى مىكرد به او نوشت:
إنصب نهارا فى طلاب العلا *** و اصبر على فقد لقاء الحبيب
حتّى اذا اللّيل بدا مقبلا *** و استترت فيه وجوه العيوب
فبادر اللّيل بما تشتهى *** فانّما اللّيل بأمر عجيب
القى عليه اللّيل استاره *** فبات فى لهو و عيش خصيب
و لذّة الاحمق مكشوفة *** يسعى بها كل عدّو رقيب
«روز را به جستجوى بزرگى سپرى كن و بر محروميت از ديدار معشوق صبر پيش گير تا آنگاه كه شب دررسد و عيبها مخفى گردد. پس شبانگاه به كارى كه مىخواهى بپرداز كه شب چيزى شگفت است؛ كه چون پرده بر جهان فرو افكند، به سرگرمى و عيشى گوارا آنرا به صبح رسان. مرد نادان آشكارا از دنيا لذتجويى مىكند تا آنجا كه رقيبان و دشمنانش بدان سبب بر ضد او به كار برمىخيزند .» (سجادی، 1385: 107)
ابان در سال 200 هجرى بدرود زندگى گفته و كتابهايى كه به تشويق برمكيان به شعر درآورده اينها بودهاند: 1. كليله و دمنه، 2. سيرت اردشير، 3. سيرت انوشروان، 4. كتاب بلوهر و بوذاسف، 5. (كتاب رسائل، نامهها)، 6. كتاب علم الهند. چنان كه پيداست همه اين ها از كتاب هائى بودهاند كه در همين قرن به عربى ترجمه شده و به احتمال قوى همه آن ها هم از زبان پهلوى ترجمه شده بودهاند. ابان در ازاى نظم اين كتاب ها پاداش هاى فراوان از برمكيان دريافت مىداشته، نوشتهاند كه وقتى كليله و دمنه را به نظم درآورد يحيى بن خالد ده هزار دينار و فضل بن يحيى پنج هزار دينار به او پاداش دادند. (ملایری: 1379: ج4: 215؛ اصفهانی: 1415: ج23: 120؛ خطیب بغدادی: 1417: ج7: 48)
ابو جعفر احمد بن یحیی بن جابر بن داود بلاذری بغدادی:
ابو العباس احمد بن يحيى بن جابر بن داود البلاذرى البغدادى (بعضى كنيه او را ابو الحسن و ابو جعفر و ابو بكر نيز نوشتهاند). در بغداد نشوونما كرد. از تأليفات او «النّساب الاشراف و اخبارهم» و «فتوح البلدان» معروفاند. صاحب كشف الظّنون اسم كتاب آخريرا «كتاب البلاد و فتوحها» نوشته. اين كتاب اطلاعاتى زياد راجع بخراج، عطاها، مهرها، نقود، خطوط و غيره ميدهد و راجع بدوره ساسانى اطلاعاتيرا حاوى است. (پیر نیا: 1375: ج1، ص: 102) شهرت كتاب فتوح البلدان باعث شد كه تأليفات ديگر بلاذرى و همچنين كارهاى ديگر وى در غير از رشته تاريخ در سايه آن قرار گيرد. درباره «فتوح» بلاذرى بايد گفت: در اين كتاب بيان جريان اجراى عملهاى نظامى، حاوى مقدارى زياد مطالب مربوط به تاريخ امور ادارى و فرهنگى مىباشد كه توضيحات مهمى درباره سير و تكامل انسانهاى اين نواحى به ما مىدهد. اما چون «انساب الاشراف» بلاذرى به بحث از شرفاى عرب اختصاص يافته، قسمتهاى چاپ شده آن فقط- اطلاعات اندكى درباره ايران در بر دارد. (اشپولر: 1385: مقدمهج1: 23)
از ترجمههاى فارسى بلاذرى تنها اثرى كه از آن اطلاعى به ما رسيده كتاب يا نامه معروف به عهد اردشير است كه ترجمه عربى آن را يكى از پنج كتابى دانستهاند كه از بهترين آثار ادبى عرب شمرده شده است.
آن چه از محتوتی منابع تاریخی به دست می آید آن است خاندان بلاذری از دیر باز در دستگاه حکومتی خلفای عباسی دارای منصب و احترام بوده اند به گونه ای که که جابر بن داوود بلاذری جد بلاذری معروف براى خصيب كه در ايام رشيد كارگزارى خراج مصر را برعهده داشته به كار دبيرى اشتغال داشته است.
بلاذری نیز مانند اجداد خود در این دستگاه مورد احترام بود به گونه ای که وی قصائدى در ستايش مأمون گفته است. در اواخر دوره متوكل خليفه عباسى هم در تواريخ به نام وی بهعنوان نديم و همصحبت خليفه بر مىخوريم، و در جشن بزرگى هم كه متوكل به مناسبت ختنهسوران پسرش المعتز در كاخ برگوارا بزرگترين كاخهاى خود برپا داشته بود باز او را با بحترى شاعر معروف آن زمان، و على بن جهم، و حسين بن ضحاك، و على بن ربن كاتب، و يعقوب بن سكيت، و پسران حمدون نديم مىبينيم. پس از متوكل بلاذرى به جانشين وى المستعين پيوست و در زمان خلافت المعتز تربيت عبد الله بن معتز بهعهده او گذاشته شده بود. اين عبد الله از آن دسته اطفالى بود كه امروزه ايشان را «كودكان استثنايى» مىخوانند. در خردسالى نابغهيى بود بزرگ و در شعر و ادب كم نظير. پارهيى اشعار كه از او به جاى مانده گواه بر صحت اين مدعا است. ياقوت به نقل از احمد بن سعيد بن عبد الله دمشقى معلم ديگر عبد الله بن المعتز داستانى ذكر كرده است كه از آن چنين برمىآيد كه بلاذرى خود خواستار استادى عبد الله بوده و اين خواهش خود را نزد مادر عبد الله مطرح كرده و مورد پذيرش قرار گرفته است پس از معتز به ترتيب المهتدى و المعتمد به خلافت رسيدند كه خلافت اولى يك سال و از آن دومى حدود بيست و دو سال به طول انجاميد. لكن در اين دوران ديگر ذكرى از تقرب بلاذرى به دستگاه خلافت در ميان نيست و از شواهد موجود برمىآيد كه وضع مالى وى تعريفى نداشته و محتملا بدون این که مالى اندوخته باشد به دوران كهولت قدم نهاده بود. از جمله اين شواهد چند داستان درباره مراجعه بلاذرى به وزراى زمان المهتدى و المعتمد يعنى عبيد الله بن يحيى بن خاقان و احمد بن صالح بن شيرزاد و ابو الصقر اسماعيل بن بلبل است، كه اين حضرات- طبق قاعده معمول و بويژه چنانكه رسم اصحاب مقام در همه ازمنه و امكنه است- در برابر خواسته وى هر يك به نحوى پشت چشم نازك كرده و بىمهرى نشان دادهاند.
ياقوت، ابن عساكر، عسقلانى، ابن نديم و ديگران روايت كردهاند كه بلاذرى در دمشق و حمص و انطاكيه و عراق از جمع كثيرى استماع حديث و اخبار كرده است. طولانىترين فهرست را در اين باره ياقوت در معجم الادباء خود آورده است. ولى اين فهرست تنها در مقايسه با كتاب فتوح البلدان بسيار ناقص مىنمايد، و طبعا اگر اثر ديگر بلاذرى يعنى انساب الاشراف را نيز در نظر گيريم فهرستى بس طولانيتر را بايد ملحوظ داشت.
شمار شيوخى كه بلاذرى ايشان را استماع كرده و در فتوح البلدان نام ايشان آمده از هفتاد متجاوز است. از جمله نامهاى زير را ذكر مىكند:
شيبان بن ابى شيبه، محمد بن سعد كاتب واقدى، عباس بن هشام كلبى، هشام بن عمار دمشقى، محمد بن حاتم سمين، عمرو بن محمد ناقد، على بن عبد الله المدينى، ابو عبيد قاسم بن سلام، على بن محمد مدائنى، حسين بن على بن اسود عجلى، ابن سهم انطاكى، محمد بن صباح بزاز، عبد الله بن صالح عجلى، مصعب بن عبد الله الزبيرى، عبد الاعلى بن حماد نرسى، اسحق بن ابى اسرائيل، عباس بن وليد نرسى، داود بن عبد الحميد قاضى رقه، حفص بن عمر عمرى، ابن برد انطاكى، ابو ايوب مؤدب رقى، محمد بن مصفى حمصى، احمد بن ابراهيم الدورقى، روح بن عبد المؤمن مقرى، خلف بن هشام بزاز، عفان بن مسلم صفار، على بن مغيرة الاثرم، حسين بن عمر و الاردبيلى، ابو حسان الزيادى و بسيارى ديگر.
از فحواى روايات منقول در كتاب بلاذرى بر مىآيد كه مولف كتاب به نقاط ديگرى غير از شام نيز سفر كرده است. تصور مىرود اين سفرها و به طور كلى دوران آموزش و جمعآورى مواد اوليه برخى از آثار خويش را طى همان دوره چهارده ساله خلافت الواثق و المعتصم انجام داده باشد كه بيان داشتيم و گفتيم كه ظرف اين دوران خبرى از او در دربار اين دو خليفه و مقامات بغداد نمىيابيم. (بلاذری: 1337: مقدمه:28)
بلاذرى در پايان خلافت المعتمد يا آغاز خلافت المعتضد يعنى سال 279 هجرى قمرى (برابر با 892 ميلادى) جهان را وداع گفت و آن زمان، حدود هشتاد سال از عمرش مىگذشت.
نکته قابل توجهی که در مورد مرگ وی وجود دارد آن است که اکثر مورخان بیان کرده اند که بلاذری در اواخر عمرش کم حافظه شده بود و برای رفع این مشکل دانه گیاه بلاذر را که گفته می شود برای حافظه خوب بوده خورده ولی متأسفانه در اثر خوردن همین گیاه وفات یافته است و به همین دلیل به وی بلاذری گفته می شود.
این مورد به دلایلی نمی تواند مورد پذیرش قرار گیرد یکی آن که لقب بلاذری، لقب اجداد وی نیز بوده است به گونه ای که جد وی جابر بن داوود نیز به بلاذری مشهور بوده است. از طرفی این داستان برای اولین بار توسط ابن ندیم در الفهرست حدود یک قرن پس از وفات بلاذری بیان شده است و در آثار پیشینیان وی که از در مورد زندگی و وفات بلاذری مطلب نوشته اند به این داستان اشاره ای نشده و این دلیل دیگری بر ساختگی بودن این داستان است. حتی کسانی که اعتقاد دارند این داستان در مورد جد بلاذری است درباره این که چرا در آثار پیش از ابن ندیم به این داستان اشاره ای نشده سکوت کرده اند. آن چه بیشتر به ذهن متبادر می شود این است که شاید لقب بلاذری مانند اکثر القاب پسوند مکان باشد و گویای خاندان علمی باشد. محقق گران مایه جناب استاد توکل در مقدمه که در ترجمه «فتوح البلدان» بلاذری نگشته است به صراحت بیان می کند که لقب بلاذری مربوط به یک خاندان ایرانی الأصل می باشد و بلاذر منطقه ای جغرافیایی از ایران حوالی شیراز امروزی به شمار می رفته است.(برای اطلاع بیشتر ن.ک: بلاذری: 1337:مقدمه)
ویژگی های مکتب تاریخ نگاری ایران:
این مکتب با توجه به آن که میراث دار تمدن ایرانی و ترجمه آثار یونانی و هندی می باشد جلوه ای تام از خصوصیات این عوامل را در خود داراست به گونه ای که همچون کتب مورخان و اندیشمندان ایرانی قبل از اسلام بیشتر از آن که به شرح وقایع دوران بپردازد به عبرت اندوزی و نصیحت پادشاهان اشاره دارد و سعی دارد که بیشتر آیین حکومت داری و شیوه حکومت و اداره جامعه و چگونگی رفتار با رعیت را به پادشاه متذکر شود تا این که فقط به بیان حوادث و اتفاقات بپردازد.در واقع ایرانیان با این روش نگرش تاریخی سعی داشتند که مظاهر تمدن ایرانی را به رخ اعراب بکشند و آن ها را متدن سازند. ایرانیان برای نیل به این مقصود سعی کردند که مانند نوشته های هندی، آیین حکومت داری را در قالب داستان هایی از زبان حیوانات بیان کنند که تأثیر گزاری بیشتری داشته باشد. به همین دلیل شاهد آنیم که کتاب «کلیله و دمنه» که از بهترین کتاب های هندی تألیف شده است بارها و بارها به وسیله مترجمان ایرانی به زبان عربی ترجمه شد. ایرانیان در این مسیر از علوم دیگر ملل متدن چون یونان نیز استفاده بردند و برای اولین بار در تمدن اسلامی دست به ترجمه آثار علمی یونانی به زبان عربی زدند.
این نوع نگرش ایرانی در تاریخ نگاری این مکتب باعث شده که رنگ و بوی شعوبی گری نیز به خود بگیرد و بعضی از مورخان سعی کنند که نسبت به اعراب فخر فروشی داشته باشند و این امر تا جایی پیش رفت که در قرن چهارم هجری به یکی از عوامل نهضت ملی ایرانیان علیه عباسیان تبدیل شد و عهده دار دفاع از فرهنگ و ادب ایران اسلامی گردید تا جایی که مثالب نویسی و طعن بر انساب عرب و تحقیر آن ها در برخی از آثار منتسبان به این مکتب قابل مشاهده است. (آئینه وند: 1386: 440)
از دیگر خصوصیات این مکتب زبان تاریخ نگاری آن است. زبان این مکتب در ابتدا تا قرن چهارم با توجه به این که حکمرانان اکثرا عرب زبان بودند و تقریبا حکومت یک پارچه ای در تمدن اسلامی اسلامی وجود داشت، زبان عربی بوده و تقریبا تمامی کتاب هایی که در این فاصله تألیف و یا ترجمه می شده به زبان عربی بوده است اما از قرن چهارم تا قرن ششم که حکومت های نیمه مستقل در تمدن اسلامی و به خصوص در ایران تشکیل شد مورخان نیز از هر دو زبان فارسی و عربی برای نگارش مکتوبات استفاده می کردند. از اواخر قرن ششم و ابتدای قرن هفتم به بعد همزمان با تشکیل حکومت های مستقل اسلامی در ایران، زبان نگارش این مکتب نیز منحصرا فارسی شد و تمامی مکاتبات و تألیفات به زبان فارسی انجام می شد
از ویژگی ممتاز این مکتب آن است که همزمان با مکتب تاریخ نگاری عراق و حجاز و از دل سرزمین عراق به وجود آمد و در رجال مکتب نگاری با مکتب عراق بعضا مشترک است ولی با این همه در اوج اقتدار مکتب تاریخ نگاری عراق در بغداد که مکتب ها ی حجاز و شام را تحت تأثیر قرار داده بود این مکتب توانست همچنان اقتدار خود را حفظ کند و به رشد و پیشرفت خود ادامه دهد.
نتیجه:
اعراب در گسترش اسلام به دیگر سرزمین ها توانستند امپراتوری ساسانیان را شکست داده و ایران را فتح کنند و سرزمین های مختلف ایران را تحت حکومت مرکزی اسلامی اداره کنند. در این بین دانشمندان و خاندان علمی ایرانی، با توجه به آیین جدیدی که در ایران شروع به گسترش کرده بود و کم کم مردم ایران به این آیین در می آمدند توانستند در دستگاه حکومت رخنه کرده و آموزه های تمدنی ایرانی خود را با آیین اسلام در آمیزند و تمدن ایران اسلامی را پی ریزی کنند.
این افراد پس از آن که توانستند مدیریت مراکز علمی حکومت اسلامی را به دست گیرند با تألیف و ترجمه کتاب های علمی ایران باستان سهم قابل توجهی در شکل گیری تمدن اسلامی داشتند. در این بین تاریخ نگاری که این دانشمندان مبدع آن بودند و امروزه به تاریخ نگاری مکتب ایران موسوم است از ویژگی های خاصی برخوردار است که دیگر مکاتب تاریخ نگاری اسلامی از آن بی بهره اند. از مهم ترین این ویژگی ها می توان شالوده این نوع تاریخ نگاری را بیان کرد که وارث سه تمدن کهن ایران و یونان و هند می باشد. دانشمندان ایرانی با ترجمه آثار یونانی و هندی به عربی سهم بسیار مهمی در پیشرفت علوم داشتند. از طرفی روح غالب بر تاریخ نگاری این تمدن ها در تاریخ نگاری مکتب ایران نیز رسوخ کرده و توانست شیوه ای نو از تاریخ نگاری را بر اساس آموزه های باستانی این مرکز تمدنی به وجود آورد. از دیگر ویژگی های منحصر به فرد این مکتب، چرخش وقایع نگاری به سمت حکمت اندوزی بود. مورخان این مکتب در تاریخ نگاری خود سعی بر آن داشتند که به گونه ای حوادث و وقایع را مکتوب کنند که خواننده از خواندن آن عبرت بیاموزد. در واقع می توان گفت برای اولین بار در این مکتب تاریخ نگاری به جنبه های اجتماعی اهمیت ویژه ای داده است.
منابع و مآخذ:
ابن عساكر (1415)؛ تاريخ مدينة دمشق، بيروت: دار الفكر
اشپولر، برتولد (1385)؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى؛ ترجمه: جواد فلاطورى و مريم مير احمدى؛ چاپ چهارم؛ تهران: انتشارات علمى و فرهنگى
اصفهانى، ابو الفرج (1415)؛ الأغاني؛ بيروت: دار احياء تراث عربى: چاپ اول
آیینه وند، صادق (1387)؛ علم تاریخ در گستره ی تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
بلاذرى، أحمد بن يحيى (1337)؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، چاپ اول، تهران: نشر نقره
پيرنيا، حسن (1375)؛ تاريخ ايران باستان؛ چاپ اول؛ تهران: دنياى كتاب
جعفريان، رسول (1383)؛ سيره رسول خدا صلى الله واله وسلم (تاريخ سياسى اسلام)؛ چاپ اول: قم: دليل ما
خطيب بغدادى، ابوبکر احمد بن علی (1417)؛ تاريخ بغداد، چاپ اول؛ بيروت: دار الكتب العلمية
ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد (1413)؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الأعلام، تحقيق عمر عبد السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى.
زركلى، خير الدين (1989)؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، بيروت: دار العلم للملايين.
سجادى، سيد صادق (1385)؛ تاريخ برمكيان، چاپ اول، تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار
قديانى، عباس (1387)؛ فرهنگ جامع تاريخ ايران، چاپ ششم؛ تهران: انتشارات آرون
قفطی، جمال الدين ابى الحسن على بن يوسف (1424) إنباه الرواة على أنباه النحاة؛ بيروت: مكتبه عنصريه
ملايرى، محمد مهدى (1379)؛ تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى، چاپ اول؛ تهران: توس
نويرى، شهاب الدين (1423)؛ نهاية الأرب في فنون الأدب؛ قاهره: دار الكتب و الوثائق القومية چاپ اول
هندو شاه استر آبادى، محمد قاسم (1387)؛ تاريخ فرشته از آغاز تا بابر؛ ج 1؛ مصحح: محمد رضا نصيرى؛ چاپ اول، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى
/ج