مکتب تاریخ نگاری یمن

یکی از مکاتب تاریخ نگاری که در تمدن اسلامی به وجود آمد مکتب تاریخ نگاری یمن بود. سرزمین یمن که جزء عربستان جنوبی به شمار می آمد پس از فتح مکه مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و با ارسال نامه و سفیر از طرف
شنبه، 15 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مکتب تاریخ نگاری یمن
بررسی مکاتب تاریخ نگاری اسلامی (2)

 

نويسنده:سید مصطفی طباطبایی*
منبع: راسخون




 
مطالعه موردی مکتب تاریخ نگاری یمن

چکیده:

یکی از مکاتب تاریخ نگاری که در تمدن اسلامی به وجود آمد مکتب تاریخ نگاری یمن بود. سرزمین یمن که جزء عربستان جنوبی به شمار می آمد پس از فتح مکه مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و با ارسال نامه و سفیر از طرف حضرت محمد (ص) مردم این خطه به آیین اسلام در آمدند و کم کم این قسمت از عربستان نیز جزء سرزمین های مهم اسلامی درآمد. وجود دین مسیحی و یهودیت و سیطره حکمرانی ایرانیان بر یمن باعث شد که حتی در دوران اسلامی یمن همچنان رنگ و بوی این عناصر در فرهنگ و رسوم و حتی تألیفات دانشمندان تأثیر گزار باشد. این امر در تاریخ نگاری مسلمانان یمن نیز وجود داشت و به همین دلیل سیره و روش خاصی در تاریخ نگاری را دنبال می کردند که امروزه به مکتب تاریخ نگاری یمن معروف است. در این مقاله با استفاده از منابع کتابخانه ای پس از بررسی مختصر تاریخ یمن به ویژگی های این مکتب و سپس سران تاریخ نگاری آن خواهیم پرداخت.
کلید واژگان:
یمن، تاریخ، تاریخ نگاری، اسلام، مسلمانان

مقدمه:

در تقسیم بندی جغرافیدانان و مورخان، یمن جزء عربستان جنوبی به شمار می آید و به دلیل نزدیکی به آب دارای آب و هوای مطبوع می باشد که به گونه ای سرزمین های بسیار حاصل خیزی در آن وجود دارد. این ویژگی آب و هوایی در شبه جزیره بیابانی و گرم و خشک عربستان آن قدر حائز اهمیت بوده که جغرافیدانان این قسمت از عربستان را «عربستان سعید» یا «عربستان خوشبخت» نامیده اند. همین ویژگی منحصر آب و هوایی یمن باعث شده که بر خلاف دیگر مناطق شبه جزیره عربستان، در این منطقه حکومت هایی تشکیل شده و تمدن هایی مانند تمدن سبأ و تُبَّع شکل بگیرد. از طرف دیگر آب و هوای مطبوع این سرزمین باعث گردیده بود که برخلاف بخش وسیعی از عربستان که خالی از سکنه بود، در این سرزمین جمعیت قابل توجهی سکونت داشته باشد و همچنین حکومت های همسایه نیز به یمن چشم طمع داشته باشند. قبل از ورود به بحث لازم است آشنایی مختصری با دوران تاریخی یمن داشته باشیم. در یک تقسیم بندی می توان تاریخ یمن را به دو دوره، یمن قبل از ورود اسلام و یمن در دوران اسلامی تقسیم کرد.

تاریخ یمن در دوران قبل از اسلام

در جنوب عربستان مردمی زندگی می کردند که چون از نسل یَعرُب بن قحطان بوده اند اخباریان عرب آن ها را قحطانیان نامیده اند. پس از یَعرُب پسرش یَشحُب به حکومت رسد و پس از او پسرش عبد شمس حکومت کرد. او را از بس اسیر می گرفت «سبأ» نامیدند. (فیاض: 1385: 17) پس از وی پسرش حمیر پادشاه شد و سلسله پادشاهی در خانواده او استمرار یافت. خاندان حمیری تا مدت ها دو سلسله بودند که یکی در سبأ حکومت می کرد و دیگری در حضر موت، تا این که «رایِش» هر دو را تحت یک نظام ساماندهی کرد و از این به بعد پادشاهان حمیری را «تُبع» نامیدند.تعداد پادشاهان حمیری را متفاوت ذکر کرده اند ولی قول اکثر مورخان آن است که سی و شش تن بوده اند. متأسفانه تاریخ این دوره چنان با افسانه در آمیخته است که تمیز حقایق کار بسیار دشواری است. آخرین پادشاه حمیری «ذو جدن» بود که در زمان او دولت حمیری ها به دست حبشیان منقرض شد. ذو جدن مذهب یهودی داشت و بر نصرانیان سخت می گرفت آن ها به پادشاه حبشه که نصرانی بود متوسل شدند و او نیز لشکری به یمن فرستاد و حمیریان را سرنگون کرد. (همان) پس از چندی شاهزاده حمیری «سیف بن ذی یزن» از انوشیروان پادشاه ایران برای دفع حبشیان کمک خواست. انوشیروان نیز لشکری برای کمک به او فرستاد و سیف توانست حبشیان را از یمن بیرون براند ولی چندی بعد توسط غلامان حبشی خود کشته شد. پس از این آشوب ها «وهرز» سردار ایرانی با کمکی که از انوشیروان گرفت توانست اوضاع را سامان دهد و بر یمن مسلط شود و از این پس حکومت یمن تحت امپراطوری ساسانی در آمد و تا ظهور اسلام پادشاهان ایران در این سرزمین حکومت می کردند.(مسعودی: 1374: ج 1: 449). لازم به ذکر است وقایع مهم تاریخی مانند ساختن سد مأرب، داستان نامه نگاری حضرت سلیمان به ملکه سبأ و واقعه اصحاب فیل در همین دوران تاریخی اتفاق افتاده که چون ارتباطی با موضوع اصلی مقاله نداشت به آن نپرداختیم.

یمن در دوران اسلامی

چنانچه بیان شد یمن در دوران قبل از اسلام خود چندین دوره حکومتی داشت مانند سبأ، تُبَع و حمیر داشت و هم زمان با ظهور اسلام خاندان های مرتبط با این حکومت ها به خصوص حمیریان در یمن زندگی می کردند. پس از آن که حضرت محمد (ص) توانست حکومت اسلامی در عربستان تشکیل دهد و در واقع پس از فتح شهر مکه که پایگاه مشرکین و مخالفان اسلام بود. گسترش آیین اسلام در سراسر عربستان امری بدیهی بود. در واقع حضرت محمد (ص) پس از صلح حدیبیه شروع به دعوت دیگر مناطق به آیین اسلام کرد. شاید نامه های که حضرت محمد به سران حمیر نوشته مربوط به این دوره باشد. متن نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحيم. از محمد پيامبر فرستاده خدا به حارث بن عبد كلال و نعيم بن عبد كلال و شرح بن عبد كلال و به نعمان، ذى رعين و معافر و همدان. اما بعد، همانا كه خداوند شما را به هدايت خويش رهنمون گشته است كه جانب اصلاح و اطاعت از خدا و فرستاده او پيش گيريد و نماز گزاريد و زكاة دهيد و از غنائم خمس خداوندى و سهم پيامبر و قسمت ويژه او را بپردازيد و آنچه پروردگار بر مؤمنان نوشته است كه صدقه مربوط به املاك است ادا كنيد، و آن ده يك است نسبت به آنچه آب چشمه و آسمان آبيارى كند و نيم عشر است در مورد آنچه به غرب آبيارى شود.» (بلاذری: 1337: ج 1: 104). در گزارش های تاریخی هیچ گونه صحبتی درباره اسلام آوردن حمیریان در این دوره نشده و به نظر می رسد روند اسلام پذیری اعراب این منطقه مربوط به پس از فتح مکه و در «عام الوفود» باشد چرا که در منابع آمده است «چون خبر پیروزی های حضرت رسول الله (ص) به اهل يمن رسيد ، هيأتهايى را نزد وی فرستادند و پيامبر عهد نامه‏ ای براى آنان نوشت كه آنچه از اموال و اراضى و دفائن به هنگام مسلمان شدن دارند براى ايشان باز گذارده شود . پس اسلام آوردند و او رسولان و كارگزاران خود را نزد ايشان فرستاد تا شريعت و سنن اسلامى را به آنان بیاموزند و صدقاتشان را بگيرند . و بر كسانى كه بر دين مسيحى و يهودى و مجوسى بودند ، جزيه برقرار كرد» (همان: 103)
گسترش اسلام در سرزمین یمن به گونه ای بود که حتی باذان حاکم ایرانی این سرزمین که از طرف انوشیروان پادشاه ایران بر یمن حکومت می کرد (دینوری: 1371: 91) پس از آن که پیش گویی حضرت محمد در مورد قتل خسرو پرویز پادشاه ساسانی ایران را دید به آیین اسلام در آمد.
هر چند یمن در دوره اسلامی تحت تأثیر دیگر مراکز اسلامی هیچ گاه رونق دوران باستان خود را نداشت ولی همواره به عنوان یکی از شهر های مهم حکومت اسلامی در طول تاریخ اسلام به شمار می رفته و بعضی از مواقع مرکز مخالفان حکومت ها بوده است.

ویژگی های تاریخ نگاری مکتب یمن:

چنان چه بیان شد، یمن در دوران قبل از اسلام یکی از مناطق متمدن عربستان جنوبی به شمار می رفته است ولی با ظهور اسلام کم کم عظمت خود را از دست داد و منطقه حجاز و به خصوص شهر های مکه و مدینه در کانون توجه قرار گرفت به همین دلیل مورخان یمنی در تاریخ نگاری خود سعی کردند که عظمت باستان خود را بیان کنند تا بتواند خود را به عنوان رقیبی برای عربستان شمالی جلوه دهند از طرف دیگر این روحیه باعث گردید که بر خلاف دیگر مکاتب تاریخ نگاری تمدن اسلامی که همواره تمدن اسلامی را در غالب امّت اسلامی مطرح می کردند این مورخان بیشتر به بیان مفاخر خود می پرداختند و به این ویژگی تاریخ نگاری اسلامی کمتر توجه کردند. و سعی بر آن داشتند که فرهنگ و تمدن خود که در واقع همان فرهنگ و تمدن اعراب جنوب عربستان بود را به عنوان تمدن اصیل عربی بیان کنند.
ویژگی دیگر تاریخ نگاری مکتب یمن، تأثیر پذیری آن از دیگر ادیان و تمدن ها بود. چنان چه بیان شد در یمن تقریبا سه دین یکتا پرستی آن دوران یعنی مسیحیت، یهودیت و آیین زردشت وجود داشت و هر دین در دوره ای حکمرانانی داشتند به خصوص یهودیت و زردشتیت. همین امر باعث شده بود که همچنان روح آن آیین در بین مسلمانان این منطقه وجود داشته باشد و حتی در تاریخ نگاری این دوران نیز تأثیرات شگرفی داشته باشد. به گونه ای که نگاه جهانی این مکتب به تاریخ، از معبر تاریخ انبیاء و عهد عتیق است (آیینه وند: 1387: 404). همین تأثیر پذیری از دیگر ادیان و تمدن ها باعث شده که که شیوه قصه پردازی و اسطوره ای، روح غالب این مکتب باشد و بیان زندگی نامه شاهان و فرماندهان یمنی که در واقع بیان مجد و عظمت فرهنگ و تمدن خاصی بود در آثار مورخان این مکتب نمودار شود. (همان) تا جایی که برای بیان عظمت و افتخارات حتی دست به خلق داستان های ساختگی و افسانه وار زده شد.
ویژگی دیگر تاریخ نگاری مکتب یمن که در واقع بهترین ویژگی این مکتب به شمار می رود استفاده از کتیبه ها و آثار مکتوب تمدن های موجود در این سرزمین برای بیان وقایع تاریخی می باشد. حکومت سبأ و حمیریان و تبّع که در این سرزمین حکمفرمانی می کردند اسناد و کتیبه هایی از خود به جا گذاشته بودند که مورخان این مکتب را بر آن داشت تا برای بیان وقایع تاریخی به این منابع استناد جویند و این در نوع خود ویژگی ممتاز این مکتب به شمار می رود.

سران مکتب تاریخ نگاری یمن

کعب الأحبار: ابو اسحاق کعب بن ماتع از خاندان ذی رعین قبیله حمیر بود وی زمان حضرت محمد (ص) را نیز درک کرده و بر دین یهود بود ولی در دوران خلافت ابوبکر یا اوایل دوران خلافت عمراسلام آورد. یزید بن هارون و عفان بن مسلم هر دو از گفته حماد بن سلمه، از علی بن زید، از سعید بن مسیب ما را خبر دادند که می‌گفته است عباس بن عبد المطلب به کعب گفت چه چیز تو را از اسلام آوردن به روزگار پیامبر (ص) و ابو بکر مانع آمد که اینک به روزگار عمر مسلمان شدی؟ پاسخ داد که پدرم بخشهایی از تورات را برای من نوشت و به من داد و گفت به آنچه در این است عمل کن، پدرم دیگر کتابهای خویش را مهر کرد و مرا به حق پدر بر فرزند سوگند داد که آن مهر را نشکنم و آنها را نگشایم، در این روزگار که دیدم اسلام روز به روز آشکارتر می‌شود و در آن عیبی ندیدم با خود گفتم شاید پدرت پاره‌یی از علوم و حقایق را از تو پوشیده و نهان داشته باشد چه خوب است آنها را بخوانم مهر را شکستم و صفت محمد (ص) و امت او را در آن کتابها دیدم و اینک مسلمان شدم. (واقدی: 1374: ج 7: 455) کعب الأحبار پس از این که مسلمان شد به مدینه آمد سپس به شام رفت و در حمص ساکن شد و در آن شهر به سال سی و دو به روزگار خلافت عثمان بن عفان درگذشت.
وی منبع بسیاری از اطلاعات مسلمین در باب داستانهای بنی اسرائیل (اسرائیلیات) به شمار می‌رود. هنگامی که به مدینه آمد کتاب و سنت را از صحابه آموخت، و ایشان نیز اخبار اقوام پیشین را از وی آموختند. عنوان او را به صورت «كعب الحبر» نیز ضبط کرده‌اند، و حبر که جمع آن «احبار» است کلمه‌ای است عبری، به معنی روحانی یهودی و برابر کلمه ربی، و گاه در معنی مقامی کمتر از ربی نیز به کار رفته است. کعب الاحبار در میان بعضی از یاران برجسته و بزرگ پیغمبر (از قبیل ابو ذر غفاری) مورد طعن و تردید بوده، و گاه بشدت بر او تاخته‌اند، و عنوان «ابن اليهوديه» به او داده‌اند. و از اینکه در کار مسلمانان اظهار نظر می‌کرده انتقاد نموده‌اند، و در اسلام او نیز تردید داشته‌اند. از وی روایت کرده‌اند که می‌گفته است کعبه، هر بامداد، در برابر بیت المقدس سجده می‌کند. (بلعمی: 1378: ج5:1536) بر طبق بعضی روایات، وی با عمر نزدیک بوده است، و هنگامی که عمر به بیت المقدس وارد شده او نیز همراه وی بوده است. پیشگویی هایی (از جمله پیشگویی قتل عمر) به او منسوب است. (مستوفی: 1364: 174).
وی بیشتر از خلیفه دوم و صهیب و کتاب های یهودیان نقل روایت کرده است به گونه ای که اکثر روایاتی که درباره خصائص حضرت محمد (ص) در عهد عتیق و همچنین پیشگویی وقایع اسلام که در کتب عهد عتیق آمده توسط وی بیان شده است. ابو هریره، ابن عباس،معاویه، أسلم (مولی خلیفه دوم) و أبو سلّام الأسود از وی نقل روایت کرده اند. (ذهبی: 1413: ج3:397). وی در روایات و تألیفاتش بیشتر به تاریخ انبیاء و اهل کتاب و تاریخ یمن پرداخته است.
از کتب وی می توان به سیره الإسکندر و ما فیها من العجائب والغرائب، وفاه الموسی، السّلک الناظم فی العلم الأول والآخر،حدیث حمامات الذهب، حدیث افراقیسون، بنت الملک و کتاب آدم و حوا اشاره کرد. (آئینه وند: 1387: 400)
دغفل بن حنظله سدوسی شیبانی: نامش حجر بن حارث کنانی بود و دغفل لقب وی. گویند دغفل ذهلی نسب شناس، همان دغفل بن حنظله سد و سی است. دغفل در نسب دانی ضرب المثل بود و در سخنوری و حافظه کس چون او ندیده است. (ابن فقیه: 1349:262). او محضر حضرت محمد (ص ) را درک کرده ولی از ایشان روایاتی نقل نکرده است.وی به دربار معاویه بن ابو سفیان رفت و در آن جا به دستور معاویه نجوم و انساب وزبان عربی را به یزید تعلیم داد. (یوسف بن عبدالله: 1412: ج2:462) حسن بصری و ابن سیرین از وی روایت نقل کرده اند. وی به دست خوارجیان ازارقه کشته شد (ابن قتیبه: 1992:535). ظاهرا وی کتابی تألیف نکرده و کتاب هایی که به وی منسوب است مجموعه روایاتی بوده که توسط دو تن از شاگردانش جمع آوری شده است. السّیره عَن دَغفَل الشّیبانی، کتاب التّظافُر والتَّناصُر و کتاب التّشجیر از آثار اوست.
ابن مفرغ حمیری: ابو عثمان یزید بن ربیعه، شاعر و اخباری، از اهل تَبالَه قریه ای حجازی در منتهی الیه یمن بود. وی به مروان پیوست و پس از آن از یاران عبّاد بن زیاد بن ابیه شد ولی چون از وی آزرده خاطر گشت وی و خاندان زیاد را به سختی هجو کرد. (آئینه وند: 1387: 401). در بیان رنجیدن وی از آل زیاد داستان مفصلی در کتب تاریخی بیان شده که خلاصه آن چنین است که یزید بن مفرغ حمیری با عباد بن زیاد در سیستان بود، عباد سرگرم جنگ بود. سواران عباد که در میدان جنگ بودند دچار قحط علوفه شده و اسبهای آن ها بی‌علف مانده بود. ابن مفرغ گفت:
الا لیت اللحی کانت حشیشاً *** فنعلفها خیول المسلمینا
یعنی ای کاشی ریش ها (که بلند و انبوه بود) علف بود که آن ها را علوفه اسب های مسلمین بکنیم. عباد بن زیاد خود دارای ریش عظیم و انبوه بود به او گفته شد که مقصود شاعر تو بوده عباد او را خواست ولی او گریخت و به نظم قصاید در مذمت و هجاء بنی زیاد مبادرت کرد. از جمله اشعار او این است:
اذا اودی معاویة بن حرب *** فبشر شعب رحلک بانصداع
و اشهد ان امک لم تباشر *** ابا سفیان واضعة القناع
و لکن کان امراً فیه لبس *** علی وجل شدید و ارتیاع
یعنی اگر معاویه فرزند حرب بمیرد تو به قوم و هم کاران یا همسفران خود مژده فنا و زوال و انهدام را بده، من گواهی می‌دهم که مادر تو (سمیه مادر بزرگ عباد) هرگز از روی عفاف حجاب خود را نزد ابو سفیان بر نداشته (با زنا نزدیک شده) آن کار (زنا) با شک و با ترس شدید و خوف واقع شد.
سرانجام در بصره ابن مفرغ را دستگیر کرده نزد عبید الله بردند.عبید الله دستور داد که دوای مسهل به یزید بن مفرغ بدهند و او را بر خر سوار کنند و در کوچه و بازار بگردانند در حالی که مسهل کارگر شده و او دچار اسهال شده بود. چون یکی از دوستان ایرانی و فارسی زبان در آن حال که بر خر سوار بود باو رسید و از آن وضع اسف‌آور تعجب کرد و علت را پرسید او این شعر را گفت:
آب است و نبیذ است *** عصارات زبیب است
سمیه روسپید است
به عبید اللّه هم خطاب کرده گفت:
یغسل الماء ما صنعت و قولی راسخ منک فی العظام البوالی
آنچه تو نسبت به من کردی (اسهال) با آب شسته می شود ولی قول من درباره تو در استخوان های پوسیده تو جاوید خواهد ماند.
از این که وی خاندان آل زیاد را هجو کرده بعضی از پژوهشگران وی را از اهل تشیع می دانند که نیاز به تحقیق بیشتر دارد
داستان ابن مفرغ در عالم ادب مشهور است زیرا او نخستین کسی از عرب بود که شعر فارسی بعد از اسلام گفته یا نخستین شعر فارسی که بعد از اسلام بزبان آمده و روایت شده از او بوده است (ابن اثیر: 1371:ج11: 81)
آن چه از مجموعه اشعار ابن مفرغ حمیری به دست می آید آن است که وی به تاریخ تُبّع آگاهی کامل داشته است و حتی کتابی به نام «سیره تُبَّع و أشعاره» را به او نسبت داده اند. یزید بن مفرغ سرانجام در سال شصت و نه هجری وفات یافت.
عبید بن شریه جرهمی: او را ابن ساریه و ابن شریّه جرهمی هم نوشته‌اند. ابن عساکر در تاریخ دمشق ذکر او آورده است و گوید که او نزد معاویه رفت. بعضی گویند که او نزد معاویه نرفت بلکه با معاویه، به هنگامی که معاویه رهسپار عراق بود، در حیره دیدار کرد. گمان ما بر این است که در جاهلیت زیسته و اسلام را درک کرده و نزد معاویه آمده است. ابن ندیم در کتاب الفهرست گوید: عبید بن شریه جرهمی رسول خدا (ص) را درک کرد ولی چیزی از او نشنید. وی نزد معاویه رفت. معاویه از او اخبار پیشینیان و ملوک عرب و عجم و سبب اختلاف زبانها و پراکنده شدن مردم در شهرها را پرسید. او را از صنعای یمن فرا خوانده بود. معاویه فرمان داد که هر چه می‌گوید بنویسند و به نام او کنند. عبید تا ایام عبد الملک بن مروان هم زنده بود. از اوست: کتاب الامثال و کتاب الملوک و اخبار الماضیین. ابن ندیم گوید که عبید بن شریه از کیّس نمری و پسرش یزید بن کیّس و کسیر جرهمی و عبد ودّ جرهمی روایت می‌کند.
وی ظاهرا عمری طولانی داشته به گونه ای که از صد و چهل سال تا سیصد سال در منابع مختلف تاریخی بیان شده است. در داستانی که از وی با معاویه نقل شده به گفته خودش دویست و ده سال داشته است. وی تا دوران عبدالملک بن مروان زنده بوده و در سال شست و هفت هجری وفات کرده است. (زرکلی: 1989: ج: 4:189)
محمد بن کعب قرظی: محمد بن کعب بن حبان سلیم بن اسد قرظی از همپیمانان تیره اوس انصار و کنیه‌اش ابو حمزه است. محمد بن سعد می‌گوید از سعید بن ابو مریم، از نافع بن یزید مرا خبر دادند که می‌گفته است ابو صخر، از عبد الله بن معتب یا از مغیث بن ابی بردة، از پدرش، از پدر بزرگش برای من نقل کرد که می‌گفته است از پیامبر (ص) شنیده‌ام که می‌فرمود: «به زودى از اين دو قبيله كاهن مردى پديد خواهد آمد كه قرآن را به گونه‏اى تدريس خواهد كرد كه هيچ كس پس از او آن چنان تدريس نخواهد كرد».
نافع بن یزید می گوید، ربیعه می گفت ما عقیده داشتیم که آن شخص محمد بن کعب قرظی بوده است و مقصود از دو قبیله کاهن قریظة و نضیر است. (واقدی: 1374: ج6:128).
وی از مسلمانان یهود نژاد است. در کوفه به دنیا آمد و در همان شهر از محضر علمای آن شهر استفاده کرد وی در اواخر عمر در مدینه زندگی می کرد و ظاهرا در سال صد و هشت یا صد و هجده هجری در همان شهر وفات یافته است.
محمد بن کعب از عباس بن عبد المطلب، و علی بن أبی طالب (علیه السّلام)، ابن مسعود، أبوذر، فضالة بن عبید، زید بن أرقم و أبو هریرة و دیگران نقل روایت کرده است. برادرش عثمان، حکم بن عُتیبة، ابن عجلان، أبو معشر و محمد بن المنکدر و دیگران از وی روایت کرده اند. محمد بن کعب را از بزرگ ترین مفسران زمان عمر بن عبدالعزیز بر شمرده اند.
از مجموعه روایاتش که بیشتر طبری در کتاب خود آن ها آورده چنین به دست می آید که بیشتر عنایت و همتش به تاریخ یمن بوده که شاید دین سابقش وی را در شمار مکتب تاریخ نگاری یمن قرار داده است.
وهب بن منبه: ابا عبد اللّه وهب بن منبّه بن کامل بن سیح از محدّثین طبقه دوم و از ایرانیان یمن می باشد. وی به عنوان راوی شهرت فراوان دارد و طبری در موارد بسیاری به ویژه در آنچه به ادیان و مذاهب ارتباط می‌یافته در تاریخ بزرگ خود از او روایت کرده وهب بن منبّه است.
ماننند دیگر سران مکتب یمن درباره وی نیز گفته اند که کسی بود که کتب پیغمبران را خوانده و اخبار گذشتگان (اوّلین) را می‌دانست. او و برادرانش در صنعاء می زیستند. صاحب طبقات وفات او را در سال 110 و اوّل خلافت هشام بن عبد الملک نوشته و بیان کرده که هشام بر جنازه او نماز خواند.(واقدی: 1374: ج 5: 536.)
وهب در زمان عمر بن عبدالعزیز منصب قضاوت داشت. و همچنین درباره وی گفته اند که اندیشه های فلسفی یونانی و مسیحی را می شناخته و به زبان عبری و سریانی آگاهی داشت. از محتوای آثار او به دست می آید که او نیز مانند دیگر مورخان این مکتب اخباری قصه پرداز است و بیشتر مطالب وی درباره اهل کتاب، خلقت عالم، تاریخ انبیاء و اسرائیلیات است.
از برادران وی نیز جزء محدثین یاد کرده اند. ابو عقیة همّام بن منبّه که از برادرش وهب بزرگتر بوده و چون ابو هریرة را درک کرده بود از او بسیار روایت می‌کرد. او پیش از وهب در سال یک‌صد و یک یا یک‌صد و دو هجری درگذشت، معقل بن منبّه هم که با کنیه ابو عقیل خوانده می‌شد و از وهب هم روایت می‌کرد، او نیز پیش از برادرش وهب درگذشت و از برادرش عمر بن منبّه هم که کنیه‌اش ابو محمد بود روایاتی نقل شده است.
خاندان وهب، چون ابوایاس، مولی وهب، عبدالمنعم بن ادریس و اسماعیل بن عبدالکریم کار وی را تمام کردند و در نشر تألیفات وی کوشش فراوانی کردند. (آئینه وند: 1387: 403).
از آثار او کتاب المغازی، کتاب المبتداء، قصص الأنیباء، حکمه وهب، حکمه لقمان، کتاب زبور داوود، موعظه، کتاب الفتوح، الملوک المتوّجه من حمیر و اخبارهم و قصصهم و قبورهم و اشعارهم، و رساله فی سیره النبی را می توان نام برد.
ابن هشام: ابو محمّد عبد الملک بن هشام بن ایوب حمیری، مورخ، نسب دان و نحوی معروف در شهر بصره به دنیا آمد و در همان شهر نشو و نما یافت ابن هشام پس از اینکه سالهای زیادی در بصرة سکونت داشت و از دانشمندان آن شهر استفاده کرد به مملکت مصر مسافرت کرد و در آنجا نیز به ملاقات شافعی و دیگران رفت و از آنها نیز احادیث و اشعار زیادی یاد گرفت.
وی کتاب «التیجان فی ملوک حمیر» را بر اساس کتاب وهب پی ریخت و مواردی از مؤلفات ابن سائب کلبی، ابو مخنف و زیاد بن عبدالله بن طفیل عامری کوفی را بر آن افزود. اما مهم ترین تألیف وی کتاب «سیره محمد رسول الله» که در واقع تهذیب سیره ابن اسحاق است و امروزه به سیره ابن هشام معروف است می باشد. به گونه ای که شرح های متعددی بر این کتاب نوشته شده است. از آن جمله ابو القاسم عبد الرحمن بن عبد الله معروف به «سهيلى» است که شرح مفصلی بر سیره نگاشت. دیگر از کسانی که کتاب سیرة را شرح کرده‌اند ابوذر خشنی متولد سال 533 و متوفای 604 هجری است که او نیز در اندلس به دنیا آمده و «خشن» که او را بدانجا منسوب کرده‌اند نام قریه‌ای است در اندلس که مرکز نشو و نمای ابو ذر بوده.
و همچنین محمّد بن احمد حنفی است که چنان که گویند شرحی بر سیرة نگاشته و آن را «كشف اللثام» نامیده ولی اکنون نسخه‌ای از کتاب مزبور در دست نیست.
گروهی از دانشمندان نیز کتاب سیرة را مختصر کرده‌اند از آن جمله ابراهیم بن محمّد شافعی است که آنرا در هیجده مجلس مختصر کرده و نام آن را «الذخيرة في مختصر السيرة» نهاده است. و دیگر عماد الدین واسطی است که اقدام به این کار کرد و در سال 711 از کار اختصار سیرة فراغت جست و آنرا در کتابی بنام «مختصر سيرة ابن هشام» منتشر ساخت.
و گروه دیگری نیز کتاب سیرة را به نظم درآورده و آن را در قالب شعر ریخته‌اند که از آن جمله عبد العزیز بن محمّد دمیری متوفای سال 607، و فتح بن موسی خضرا وی متوفای سال 663 و محمّد بن ابراهیم نابلسی متوفای سال 793 را می‌توان نام برد. (ابن هشام: 1375:6)
در سال وفات ابن هشام اختلاف زیادی دیده میشود ولی به طور قطع بین سالهای 213 تا 218 در فسطاط وفاتش اتفاق افتاده است.

نتیجه

گسترش اسلام به سرزمین های مختلف باعث شد تمدن ها و آداب و رسوم آن مناطق رنگ و بوی اسلامی به خود بگیرند. سرزمین یمن از جمله مناطقی در عربستان بود که به دلیل آب و هوای خوب تمدن های مختلفی در آن شکل گرفته بود و ادیان الهی نیز در این سرزمین رسوخ کرده بود. با مسلمان شدن مردمان این منطقه آداب و رسوم اجداد این تازه مسلمانان در زندگیشان همچنان مورد اهمیت بود تا جایی که این جریان در سیر تاریخ نگاری مسلمانان این منطقه نیز تأثیر گذاشت و مکتبی به نام مکتب تاریخ نگاری یمن به وجود آورد که بیان مطالب عهد عتیق و اسرائیلیات از ویژگی های بارز آن به شمار می رود. با آن که نسبت به دیگر مکاتب تاریخ نگاری اسلامی، مورخان این مکتب تعداد کمی هستند ولی مشهوریت همین تعداد اندک در تاریخ اسلام خود گویای اهمیت این مورخان است. وهب بن منبه که بسیاری از روایات مورخان از ایشان نقل شده و ابن هشام که نزدیک ترین سیره به زمان حضرت رسول (ص) از ایشان می باشد خود گویای این واقعیت است. با این همه مطالب مورخان این مکتب با توجه به این که شالوده ای از عهد عتیق و اسرائیلیات دارد نیاز به وسواسی مضاعف دارد که پژوهشگران باید به این امر توجه ویژه ای بنمایند.

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان

کتابنامه
ابن اثیر جزری (1371)؛ الکامل فی التاریخ (تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران)، ترجمه عباس خلیلی، ابو القاسم، تهران: مؤسسه مطبوعات علمی
ابن الفقیه، ابو بکر احمد بن محمد بن اسحاق همدانی (1349)؛ مختصر البلدان (ترجمه بخش مربوط به ایران)، ترجمه ح. مسعود، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
ابن قتیبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم (1992)؛ المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة: الهیئة المصریة العامة للکتاب.
ابن هشام (1375)؛ زندگانی محمد (ص) پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی
آیینه وند، صادق (1387)؛ علم تاریخ در گستره‌ی تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
بلاذری، أحمد بن یحیی (1337)؛ فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران: نشر نقره
بلعمی، ابو علی (1378)؛ تاریخنامه طبری، ج 5، تصحیح محمد روشن، تهران: انشارات البرز
دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود (1371)؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی
ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (1413)؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی
زرکلی، خیر الدین (1989)؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت: دار العلم للملایین.
فیاض، علی اکبر (1385): تاریخ اسلام،تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
مستوفی، حمد الله (1364)؛ تاریخ گزیده، تصحیح عبد الحسین نوایی، تهران: انتشارات امیر کبیر
مسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین (1374)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
واقدی، محمد بن سعد (1374)؛ طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.