صفات حاکم از نظر ابوريحان بيروني

بحث از ويژگي هاي حاکمان به نوعي با مباحث انسان شناسي و نيز تقسيم جامعه، به دو قشر خواص و عامه ي مردم مرتبط است. از ديدگاه بيروني، انسان ها در طول زندگي خود سه کمال را مي گذرانند و تنها کساني شايستگي رهبري
دوشنبه، 31 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صفات حاکم از نظر ابوريحان بيروني
 صفات حاکم از نظر ابوريحان بيروني

 

نويسنده: غلامحسن مقيمي




 

1 . عقل تدبيري

بحث از ويژگي هاي حاکمان به نوعي با مباحث انسان شناسي و نيز تقسيم جامعه، به دو قشر خواص و عامه ي مردم مرتبط است. از ديدگاه بيروني، انسان ها در طول زندگي خود سه کمال را مي گذرانند و تنها کساني شايستگي رهبري جامعه را دارند که ضمن گذر از بلوغ جسمي و بلوغ عقلي، به بلوغ تدبيري نيز رسيده باشند:
آدمي را سه کمال است: يکي آن است به حدي رسد که بتواند توليد مثل کند و آن وقتي است که دو هفت سال از عمر او بگذرد [ بلوغ جسمي ]؛ کمال دوم آن است که نفس فکري و ناطقه ي آن تمام گردد و عقلش از قوه به فعل آيد [ بلوغ عقلي ]... و کمال سوم آن است که اگر به فرمان روايي رسيد بتواند همه ي مردم را اداره کند [ بلوغ تدبيري ] و يا اگر خانواده تشکليل داد بتواند امر خانواده را اداره نمايد و يا اگر تنها ماند خود را اداره نمايد. (1)
بدين ترتيب، ابتدايي ترين صفت حاکمان، رُشد طبيعي و عقلانيت است، به نحوي که تدبير خود يا خانواده يا جامعه را برعهده بگيرد. به عبارت ديگر، صفات تدبيري فرمان روايان با مفهوم کليدي « عقل » که در بحث هستي شناسي و معرفت شناسي مطرح مي شود، ارتباط نزديکي دارد. خلاصه، همان طورکه عقل تدبير امور درون آدمي را بر عهده دارد، عقلاي جامعه نيز متکفل تدبير امور درون جامعه هستند.

2 . عدالت

از منظر بيروني، همان طور که عدالت ناموس خلقت و هستي است، هدف و « غايت حکومت و نظام اجتماعي » (2) نيز محسوب مي گردد که بايد از سوي حاکمان عادل محقق شود:
يکي از نعمت هاي بزرگي که بر کليه ي موجودات ارزاني فرموده، اين است که هيچ گاه جهان از پيشوايان عادل که پناه مردم است، تهي نگردد تا بندگان در گرفتاري ها و پيشامدهاي روزگار به او پناه آورند. (3)
رهبر عادل در جامعه نه تنها ضرورت جامعه ي سياسي و پناهگاه ستمديدگان است، بلکه موجب « ثبات حکومت » (4) نيز مي باشد:
[ خداواند ] فرمان برداري از چنين کسي را ... بر مردمان واجب گردانيد و با اطاعت خود و رسول برابر ساخت. (5)
بدين لحاظ به نظر بيروني برخلاف انديشه ي مدرنيسم که براي اداره ي جامعه سياسي شخص يا وصف عنواني خاص موضوعيت ندارد، بلکه اجراي عدالت موضوعيت دارد، « حاکم عادل » موضوعيت دارد نه صرف عدالت. در نتيجه، سياق استدلال ابوريحان به نفي مشروعيت براي حاکمان غير عادل منجر مي شود. اما وي هرگز مصداق حاکم عادل را از ميان « خواص جامعه » مشخص نکرده و آن را مبهم مي گذارد و از منصور شمس المعالي که داراي « خصال پسنديده از جمله عدالت و انصاف » (6) است، به عنوان حاکم شايسته ي جامعه اسلامي تمجيد مي کند و يا از پادشاهان ايران باستان که « در دوره ي فرمان روايي خود روي زمين با عدل و داد » (7) حکومت مي کردند، به عنوان حاکمان عادل ياد مي نمايد.

3. محبت

با عنايت به صفات حاکمان در انديشه ي بيروني، خواننده به صفاتي رهنمون مي شود که فراتر از روابط خشک سياسي و حقوقي است. اين صفات به گونه اي هستند که اخلاق را با سياست پيوند زده، ضمانت اجراي قوانين عمومي را در جامعه ي ديني افزايش مي دهند. در حقيقت، صفاتي مثل « پرهيزگاري و صيانت و ديانت و فروتني » (8) و « محبت » (9) براي حاکمان، سياست را اخلاقي مي کند و بين فرمان روا و فرمان بردار الفت ايجاد مي کند. هم چنين حاکمان « در راه آسايش خلق هر گونه مشقتي را با بردباري و فروتنانه تحمل نموده و از هيچ گونه ايثار، کرم و حتي از فداکاري و بذل جان دريغ نمي کنند ». (10)

4 . تقوا

تقوا از ديگر صفات ارزشي و اخلاقي براي حاکمان است که موجب همبستگي و وحدت معنوي در جامعه سياسي مي شود و به دنبال آن، اين سؤال اساسي در عرصه انديشه سياسي مطرح مي گردد که چه کسي بايد حکومت کند ؟ در انديشه ي بيروني « آن کسي که ايزد [ جويد ]، خواستار خير کافه ي مردمان باشد » (11) و نيز « اگر ما بدين حيات [ لذايذ و هواهاي دنيوي ] تن را به کار نگيريم و جز بر ضرورت بر آن نياويزيم ... و به ذات خويش پاکيزه شويم » (12) تا آن که « سَروري بر هر طايفه اي ... و خضوع زيردستان و طاعت (13) آنان » حاصل گردد، در نتيجه « سلطنت خويش و دنيا را به قصد احسن وجه به کار گيرد و نيت را در جميع آنچه انجام مي دهد- آبادگرداني گيتي و حمايت (14) از اهل آن » - خالص مي گرداند و به خاطر « فداکاري ها و تلاش ها براي توسعه ي اقتصادي و اجتماعي بر هيچ کس هيچ گونه منّتي ندارد، زيرا اين امور را وظيفه ي طبيعي و ذاتي رهبري و مديريت سياسي خود (15) مي داند ».
بيروني در اين خصوص به شيوه ي حکومتي معاويه که بت هاي زرين را به بلاد مختلف مي فروخت، اشاره مي کند و علت آن را « عدم ديانت و تنها براي حفظ ايالت و حکومت » (16) خود مي داند، از اين رو پس از « حسن بن علي عيله السلام و حاکميت معاويه ... خلافت به حکومت و امارت بلکه به فرعونيت تبديل يافت ». (17) بنابراين مؤلفه جامعه سياسي، طبقه ي حاکمان بعنوان « خواص جامعه » بايد از حد اعلاي دين مداري و « پاکيزگي » (18) و « پرهيزگاري » (19) برخوردار باشند.

5 . علم

با نظر به مباحث معرفت شناسي و انسان شناسي بيروني، « انسان مطلوب » و « جامعه فاضله » آن است که به دانايي رسيده باشد، چرا که « افزار دربندي ناداني است و از اين روي، رهايي به دانايي است » (20) و حتي معرفت و دانايي در برخي موارد مقدم بر پاکيزگي روح است، زيرا « از رهگذر حصول دانايي، به ذوات خويش پاکيزه مي شويم تا آن که ايزد ما را رهايي بخشد ». (21)
همان طور که بيروني در انسان شناسي توضيح مي دهد، جامعه سياسي و اجتماعي در کشاکش سه عنصر « دين، دانايي و جهل » قرار گرفته است و حاکمان به عنوان « خواص جامعه » ضمن اين که بايد قله ي رفيع عقل و دانايي را بپيمايند، وظيفه ي هدايت جامعه به سوي کمال و سعادت ( دانايي ) را نيز برعهده دارند.

پي نوشت ها :

1. همو، آثار الباقيه، ص 123 - 124.
2. همان، ص 318.
3. همان، ص الف.
4. همان.
5. همان.
6. همان، ص ب.
7. همان، ص 144.
8. همان، ص ب.
9. همان، ص 51.
10. همو، الجماهر في معرفة الجواهر، ص 82 - 83 و نيز ر.ک: غلامرضا جمشيد نژاد اول، همان، ص 16.
11. همو، تحقيق ماللهند، ص 49.
12. همان، ص 51.
13. همان، ص 50.
14. همان، ص 86.
15. همو، الجماهر في معرفة الجواهر، ص 84 و 89 و نيز ر. ک: غلامرضا جمشيد نژاد اول، همان، ص 16 - 17.
16. همو، تحقيق ماللهند، ص 93.
17. همو، آثار الباقيه، ص 198.
18. همو، تحقيق ماللهند، ص 51.
19. همو، آثار الباقيه، ص ب.
20. همو، تحقيق ماللهند، ص 49.
21. همان، ص 51.

منبع مقاله :
مقيمي، غلامحسن؛ (1390)، انديشه سياسي ابوريحان بيروني، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.