شاعران تل کل و جمعييت شانژ

چندي پيش ژان- پير فِي در يک شماره ي مخصوص نشريه ي تل کل تأکيد کرد که «واژه ي شعر در زبان فرانسوي، واژه ي بسيار زشتي شده، زيرا بي ترديد از معناي ادبي محروم مانده است: نه پوست دارد و نه مغز، نه رومي است و نه
چهارشنبه، 2 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاعران تل کل و جمعييت شانژ
 شاعران تل کل و جمعييت شانژ

 

نويسنده: پي ير دو بوادفر
مترجم: سيمين بهبهاني



 

چندي پيش ژان- پير فِي در يک شماره ي مخصوص نشريه ي تل کل تأکيد کرد که «واژه ي شعر در زبان فرانسوي، واژه ي بسيار زشتي شده، زيرا بي ترديد از معناي ادبي محروم مانده است: نه پوست دارد و نه مغز، نه رومي است و نه زنگي، و از تردد ميان معني حقيقي و معني مجازي بي بهره است و هيچ نقشي از يک شيء طراحي شده را به چشم نمي کشد»(1). باشد، اما اگر بعد از اين بخواهند«ارتباط کامل» ميان لفظ و معني برقرار کنند، با چه وسيله جاي خالي اين واژه ي ننگين را پرخواهند کرد؟ با اين زبان نارسا، آيينه ي حقيقي عدم حضور، که ژاک دوپن، ژان لود، و آندره دو بوشه عرضه مي کنند؟ با نهضت «حروفي» مورد علاقه ي ايزيدور ايزو؟ با «لوح»، «متن»، «سلسله مقالات» به هر حال با زباني «درخشان»، از آن گونه که نسخه نويسان تل کل و شانژ آن را طلب مي کردند؟ با طغيان و، در انتظار انقلاب، در نوشته ها و نقوش و صور دوران توحش؟ اکنون پاسخ ها را بيازماييم.(2)

1- ايزيدور ايزو و لتريسم

«چگونه شعر در دست شاعران مي ميرد...»- اين شعار، بعد از سوررئاليسم، از جريان باز نايستاده، به اين معني که شعر راستين نمي تواند زاده شود مگر اين که مبتني بر اساس نوين باشد که شکل هاي مقدم بر خود را منسوخ نداشته باشد. شاعران مقاومت واژه ها را به حالت اول باز گردانده بودند. اما از سال 1946 به بعد، لتريست ها، با پشتوانه ي نيروي محرکه ايزيدور ايزو و موريس لومتر، اهداف تخريبي دادا(3) را از نو زنده کردند.
اتريسم- يا بهتر بگوييم- لتري عنصري ديگر غير از حروف را پذيرا نيست. ايزيدور ايزو( متولد1925 ؛ مؤلف پيوستن يک آدم به يک مسيح، مکانيک زنان)، که الفباي ما را در اين عبارت رد مي کرد: «پس از قرن ها در بيست و چهار حرف مفلوجش گنديده»، مدعي عرضه ي نوزده حرف ثبت نشده ي خوش آهنگ تازه شد. اما در هيچ شعر چاپ شده اي زبان و موسيقي نزديک به فهمي را ارائه ننمود. بيست سال معرکه گيري ها، نقيضه سازي ها، و تظاهرات کافي نبود که به اين نهضت کمابيش در حال انشعاب، که با حمايت موريس لومتر(متولد1925 ) که هنوز موجوديتي داشت، قوامي ببخشيد («فضاگرايي»(4) از پير گارنيه). مقاصد لتريست ها درباره ي شعر توفيق چنداني نداشته است: شايد اين تصور که «چيزي در روح وجود ندارد که نشود يا نتواند بدل به حروف شود»، اصلاً وجود خارجي نداشته باشد؛ زيرا«حرف» نتوانسته است جايگزين واژه هاي محکوم شود. تنها چيزي که از اين تلاش ها باقي ماند، توجه به مباحثات کلامي، خلاقيت شاعر، و تحقيق شعري «سخن طنيني» است.

2- نظريه ي توليد شعري-

شاعران تِل کِل:

دني روش، مارسلن پلنه

مقاصد شاعران تل کل بسيار بلند پروازانه است. حداقل موضوع اصلاح تدريجي «نظريه ي جامع» توليد ادبي است که بايد محتواي شعر را اصلاح کند. به علت شباهت توليد ادبي به توليد اشياي مادي است که ادبيات بايد تبديل به علم شود.
شاعران تل کل «روي شيوه ي توليد متن ادبي» تکيه مي کنند، براي مقابله با «تقديس ساده و آسان محصول (اثر) و سرمايه گذار که به نحوي تهيه ي محصول را به عهده مي گيرد (مؤلف)». طبق نظر آنان، کار خلاقه هرگز از قبيل کاري که مارکس تحليل مي کند نيست. ليکن «کالاي زبان» کمتر مورد انتقاد است، به اين دليل که شکل آن در نگاه اول به چشم نمي خورد. محتوا در ادبيات نقشي را بازي مي کند که «پول در به گردش در آوردن کالاها. توسل به اصلاح محتوا، همان که بورژوازي با تفاخر آن را «خلاقيت» مي نامد، عملي اجتناب ناپذير است...» (پرنژان). باشد! اما طبق اين منطق، جماعت تل کل به پيروي از «سخن بورژوازي» در محکوم شناختن، تقريباً همگي شاعران (فرانسواکوپه، پل ژرالدي، و همچنين بودلر و ورلن) را جاي مي دهند، به جرم توانايي در ابداع شکل هاي تازه ي نوآوري و داشتن انگ اصيل جهان بيني طبقه ي خود، به استثناي چند نفر مانند: مالارمه، ت. س. و فرانسيس پونژ.
اين از بابت تئوري. اما در عمل چه کرده اند؟ نتيجه، دريغ! چندان دلگرم کننده نيست. منتقدان دقيق و غالباً تيزهوش، اگر هم شاعران تل کل کلام «معنادار» را رها کرده بودند، باز هم معنا را در اشاراتشان جست و جو مي کردند و در حالي که «کاغذ هاي چسب دار» را با تکه هايي از رمان ها، روزنامه ها، شعر ها، شعارها، و تصوير هايي که رويشان چسبانده بودند همه جا به دنبال مي کشيدند، و باز در حالي که جمله هاي آنان را بندبند و خطابه هاي آنان را قطعه قطعه مي کردند، با وجود اين، باز هم اين شاعران «کارخانه داراني» همشأن و داراي روش مالرب (5) نشدند که هيچ (با همه ي احترامي که براي پونژ، استاد سولر قائليم)، حتا، در يک جمله، به پاي صنعتگران کوچک تري نيز از قبيل گييويک، ژان فولن، و بويژه فرانسيس پونژ نرسيدند. اضافه کردن تعبيرات به يکديگر بازي آساني است:
موهاي خوار
ناف مي جنبد
روي جام
دگرگوني
مِسِ سپوخته
***
کار کردن روي واژه ها يا خوب زيرِ
يا رويِ يا تويِ ( بگذار تخم کنند)
جلو پشت اين جمله مغشوش- زبان...
تا نجاست شکفته
بعد از اين چيز به
در دام آوردن- به وصل- باز مي گردد بازگشت...
اين سطور نثر نابرابر، اين ابيات قرار گرفته در سفيدي هاي گسترده، نوعي محال را متجلي مي کنند: اين در دام انداختن زبان است. تئوري موجود است؛ اما مديريت- با توليد- در پي ندارد. از سويي، متن هاي در خور اعتراضي وجود دارد که در عين حال اغلب هوشمندانه است، مثل تشکل از دگي و مقاله ي سولر درباره ي پونژ؛ از سوي ديگر، تجمع يک مشت واژه که مطمئناً شعر نيست.
آثار دني روش (متولد1937؛ مؤلف جنگلبان آمازوني، 1962؛ آرمان هاي صد بخشي دوشيزه الانيز، 1946؛ شيدايي،1968؛ نانوشته،1972) با چابکي و چيره دستي و تصويرسازي دقيق، مجموعه هاي کاملي را تشکيل مي دهند که بي ترتيبي عمدي و فضاي بي نقص «باروک» شان، خواننده ي بهره مند از شکيب را گيج مي کنند، مي ترسانند يا سرگرم مي کنند، بر مي انگيزند يا خمود مي سازند.
از نظر دني روش، شعر دخول ناخواسته ي تيغي تيز است. از لحظه اي که حضور پيدا مي کند و به چشم مي خورد، بايد به همان شيوه اي که مؤلف را وادار به نوشتن خود کرده است، خواننده را نيز مورد حمله قرار دهد و از جاي بر کند. اين شيوه ي اخير با روش تجربي و براي رهايي بخشيدن از هجوم فشرده ي زبان هاي تثبيت شده و آشنا به وجود مي آيد و خلاصه نوعي پرتاب بي واسطه است. مؤلف آرمان هاي صد بخشي دوشيزه الانيز در اين سودا است که با شعر همان کند که کاندينسکي(6) با نقاشي کرده است، اما هنوز بعيد به نظر مي رسد که به آنجا دست يافته باشد. با اين همه، شيدايي، به عنوان عاريتي بر فاوست(7) والري، درست صفات مشخصه ي خود را دارد، از اين رو که تجنيس ها و تنافرهايش آميزه اي از «جنون» و «عقل» را جانشين قواعد قديم سخنوري مي کند:
چشم ها به فردا دوخته، خبر را باور گزار
و نثر خَلَق پوشي دم به دم با شکنجه گرفتار
منقلب از بي حرمتي به هر دو
از سخني با ابعاد گسترده ي جنايت.
تل کل با شعر اتم زده و تکه تکه شده ي مارسلن پلنه ( متولد1933؛ مؤلف هواخواهان موقت سياه پوستان، برنده ي جايزه ي فنئون(8)1963؛ مؤلف دورنما در دو پرده1963؛ سطور نثر، 1963؛ مانند، 1965) ما را با خود آشنا کرده است. مؤلف دور نما در دو پرده مي خواست رموز کيميا گران(9) [مشکل سرايان]- نيکلا فلامل- شاعران ديوانه(10)- هولدرلين(11)- را در ضبط خود در آورد، اما با الهام از روشنايي بيقرار، اثر رنه شار، اين ادعيه را واگذاشت. پلنه نظم نهاني خود را روياروي بي نظمي هاي آشکار جهان قرار مي دهد: براي شناخت چنين نظمي، شعر بايد به جايي برسد که «خود را نيز انکار کند». در پي اين شناخت، شعر خواهد توانست طي نگرشي فردي «توجه به ايجاد ارتباط و پيروي از واقعيت را که براي زبان لازم است به آن بازگرداند».«بنابراين تغييرات سبک و کمابيش تغييرات تصوير، طي لحظاتي، دام هاي مقرر و موقت براي شکار حقيقت دور از دسترس است»(آندره ماريسل). به اين ترتيب، ژان روسلو گناهي ندارد که قواعد تغييرناپذير آزموده را به «صفحه ي گرامافوني که بيشتر شيارهايش پر شده است» تشبيه مي کند.

3- درباره ي شانژ

«فن شعر» نزد شاعران شانژ کم اهمييت نيست، با اين تفاوت تقريبي و مهم که کليت وابسته به مجله بر«طرح گسترش يافته ي فن شعر انقلابي» تکيه مي کند، و به اين ترتيب، آرتو، لري يا برتون، براي شعر کم ارزش تر از مارکس يا مائو به شمار نمي روند.
ژان - پير فِي (متولد 1925؛ مؤلف شط وارون، 1959؛ رنگ هاي چين خورده،1965) هنوز در جست و جوي راه خويش است «و گوياي آوا و ژرفا يا هنوز- جوياي زن و ساختار در آيينه: آغازگر او- با تمامت رنگ ها، در تمامت شب»، گاه انگار که به اشتباه مي بيند «پيکري که مي درخشد: انگشتان يا ساق ها- مي نمايانند بند ها و پيکري را که مي چرخد- خطوط چهره و برش هاش هرگز- بس نمي کنند از ديدن اين که شعله مي کشند و حتا، اين که- در رفت و آمدند چشم ها، در رفت و آمدند استخوان ها...(12)».
در اين شعر،«وزن عروضي» جاي «جوهر شعري» را مي گيرد: زبان از سر همراهي با وزن بالا و پايين مي رود، همان طور که هاپکينز(13) مي خواست، «تکرار تمام و کمال همه يا قسمتي از يک هيئت خاص آوايي»، با زير و بم ها، فرودها و تکرارها، قطع ها و وصل ها، و همراه با آن«اشارات و حرکات سر و دست، ايجاد رقت ها و نگاه ها» مثل خطوطي که دستکاه هاي تهيه نوار قلب يا ماشين هاي کامپيوتر ثبت مي کنند. شعر بدل به «فهرست واقعيت» مي شود. اگرجمله معني داري ظاهر گردد که چه بهتر، يا در حقيقت چه بدتر!(14)
ژاک روبو ( متولد1932 در کالويير(15)؛ مؤلف ب. ي؛ مونو نو آوير(16)؛ احساس اشيا،1970؛ سي و يک در حجم،1973؛ دور، که تاريخشمقدم بر گفتن شعر است،1918) هر چه را دوست مي دارد در نوعي درخشش خيال جست و جو مي کند، که هيچ اقتضاي فاحشي را ايجاب نمي کند:
خواهي گفت کيست اين من و چه باقي ست از من چگونه- بازم شناسندم- کجا زاده شدم- چه کردم – کدام بوده اند چشمانم- سرانجام- چشمانم- نخوتشان- کدام سياه- کدام گيسوان فرو خفته- چگونه و چه پيراهن مي پوشاندش چه- کدام پارچه(17).
مجله- که سردبير آن عوض شده و امروز لنفيني ناميده مي شود- هنوز شعر اينان را چاپ مي کند: ژونوويو کلانسي( مؤلف مرده سوزي زندگيمان را عوض مي کند)، دانيل کولوبر(مؤلف آنک واژه ها)، ژوزف آنگليلمي، عجيب تر از همه ژرژ پرک(1936-1982) نويسنده ي نازک خيال رمان اشيا است که خود را با ايهام سرگرم مي کند:
جاده، نرگس! گواه شدي؟ رياضت را، آنجا
در آن مکان معتبر، تله هاي سُم دار...
طومار مي لغزد، سياه، و خط حلزوني مي گزد، آنجا که گوزن تکه تکه مي شود.
ابله مي شود: زيرک( جوان جاهل) تيل: تکخال محيل(18).
اما اين نوع شعرها شاهزاده بازي ها(19) هستند؛ اغلب اعتراض، در انتظار جبران مافات سريع، به ملاطفت بدل مي گردد(20).

4- شاعران ديروز و پس فردا

چه کسي در زندگي اين شاعران را که نام مي بريم در انديشه ي آنان بود؟ يکي از آنها ژان- پل دو دادلسان است(1913-1957). ديگري اليويه لاروند(1927-1965، مؤلف جنگ افزارهاي معجزه گر) است.ژونا[ يونس](1962) يکي از مجموعه هاي معتبر بيست سال اخير است، که لاروند به برکت آن مشهور خواهد ماند. چه کسي در پاييز1955، منظومه هاي کاتار(21) از لورانس دو بليه را خوانده است؟ همه شاعران بخت مارک آلن را ندارند که هفده سال به برکت راه سخن شهرت داشت( متولد1937؛ مؤلف تفريحات خشن، آتش افروزي، آخرت پايان نا پذير). همچنين، همه مينو دروئه نيستند که در هشت سالگي به عنوان نابغه اي راستني مورد ستايش قرار گرفت و امروز کاملاً از ياد رفته است ( متولد1947؛مؤلف درخت، محبوب من).
درخت، محبوب من
شبيه من،
چنين سنگين از موسيقي
زير انگشتان باد
که تو را ورق مي زند
چون کتاب قصه ي پريان،
درخت
که همچون من
مي شناسي آواي سکوت را
درخت شبيه من
دلداري ده مرا
از تنها بودن من .
دومينيک ترون( متولد1950)، هنگامي که مجموعه ي بسيار زيباي استرئوفوني هاي او را ناشرش سقر منتشر کرد، فقط پانزده سال داشت. آيا اين شهاب گمشده باز خواهد درخشيد؟ در ميان سالمندتران بلافصل او نامبردگان زير مشهورترند: لوران گاسپار(مؤلف زمين مستقل )؛ ژود استفان (متولد 1930؛مؤلف سرو، ايبرها)؛ ژان پرول( مؤلف اثر مبارک)؛ روژه کوالسکي( متولد1934؛ خموشانه، فرسنگشمار، لغزشهاي بلند)؛ ژاک ردا( متولد1929؛مؤلف آمين)؛ ليونل ري( مؤلف دگرديسي هاي حسب حال نويس، سخن مقدور).
لوران گاسپار زمين خاکستر شده ي فلسطين را، آرمان هايش را، خاره سنگ هايش را، سنگ هاي معدني اش را، پيمبرانش را... مي ستايد. ژان پرول فاجعه اي را در کشوري دور دست تصوير مي کند. ليونل ري زبان را صيقل مي دهد: سخن نه چندان قاطع است و نه کاملاً دريافتني، فقط و فقط «مقدور» است. ژود استفان، ژاک ردا، و روژه کوالسکي توانستند همان گونه که به رنه شار پيوسته بودند، از نو به شاعران سکوت بپيوندند. همه ي اينان از شاعران راستين هستند، حتي هنگامي که به سان چند تن اخير به نثر مي نويسند.
واقعيت اين است که هميشه يک نثر نويس بزرگ، در اسلوب خاص خود يک شاعر است. ما اين واقعييت را با وجود لوتره آمون، با وجود ژولين گراک ديده ايم، و اکنون آن را با وجود ميشل بورتور مي بينيم. مؤلف دگرگوني کوشيد تا در رمان هاي خود شعر را «درون نوعي توصيف ناشي از تماميت کاملاً فراگير» متجلي کند، اما به گردآوري مستقيم تصويرها اکتفا کرده است (مؤلف شکبه ي هوايي،6810000 ليتر آب در ثانيه).
چنان که بورتور مي گويد، هر شاعري «کار مربوط بر محيط» خود را ارائه مي کند. به عنوان شاهد از درام نويساني چون رولان دوبييار(مؤلف خواهم گفت که افتاده بودم) يا ژان تارديو( متولد1903؛ مؤلف لحن ها، شاهد نامرئي) نام مي بريم. شاعر اخير به سبب «تئاتر اتاقي» (22) و «چرند و پرند»(23) قطعه ي فکاهي از کتاب آقاآقا شهرت فراوان دارد.

5- شعر«بيتنيک»(24) و ضد فرهنگ

از مه 1968 به بعد، اين نوع شعر به شيوه ي اوراق زيرزميني روي ديوارهاي دانشکده ها نوشته مي شود؛ شعري است کاملاً ارتجالي، و غالباً با واژه هاي شکسته، که سخن را در بي بندوباري مطلق جولان مي دهد( در اين مورد بايد ترانه هاي دختران ماه مه اثر آلبا دو سپدس را خواند).
از اين شعر اعلاميه و ضربه و مشت چيزي جز نام دانيل بيگا دستگيرمان نمي شود( متولد1948؛ مؤلف پرندگان مهيکان، کيلروي اينجا بود، لخت مادرزاد،1985) که يک کوهن بندي(25) خوشمزه وشوخ براي عرضه ي اعتراضات شاعرانه شده است.
بيگا «ببرهاي گرسنه ي انقلاب شادي آفرين» را به جان اين ابلهان ظاهراً بالغ مي اندازد.

پي نوشت ها :
 

1- Tel Quel، مجله ي ادبي و نظري و پيشرو، که در سال1960 در فرانسه تأسيس شد و گروهي از نويسندگان با ايدئولوژي خاص آن را اداره مي کردند. اين مجله نخستين نشريه اي است که، به طور اصولي و منظم، ادبيات را با مارکسيسم و روانکاري تلفين کرده است.
در مسير طولاني انتشار آن، چهار مرحله را مي توان متمايز کرد: مرحله اول(1960-1963)، مرحله زيبا شناسي است و بيشتر توجه به ظواهر زبان معطوف است. فيليپ سولر و ژان- ادرن هاليه در اين دوره فعاليت داشتند. تقريباً اصول منظمي رعايت نمي شد، فقط مجله پيوند خود را با نمايندگان رمان نو، از قبيل ژرژباتاي و فرانسيس پونژ، حفظ مي کرد.
مرحله ي دوم (1963-1966)، مرحله اي است که مجله توجه خود را به فرماليسم معطوف داشته است. بعد از يک بحران داخلي، فليپ سولر، ژان پيرفي، وژان ريکاردو با نظم بسيار به سوي تحقيقات شکل گرايانه متمايل شدند. در اين دوره، توجه به سوسور،فرويد، و فرماليست هاي روس مورد تأکيد بود. با معرفي دوباره ي نويسندگان از قبيل ساد، دانته، لوتر ئامون، مالا رمه، آرتو، باتاي،سولر، ريکاردو، و مارسلن پلنه، نقد ادبي به طرد فرهنگ غربي پرداخت.
مرحله ي سوم (1967-1971)، مرحله ي گرايش به سوي تئوري است. در اين مرحله کوشش شد تا از همان آغاز، متن هاي ادبي با تئوري هاي مارکس و فرويد تلفيق شود و نوشته ها با معناي خاص فلسفي درآميزد. در اين دوره، آثار ژاک لاکان، ژاک دريدا، و ژوليا کريستوا مطرح مي شد. مجله در کنار حزب کمونيست جاي گرفت. وقايع مه 1968 موجب شد که نوشته ها سياسي شود. اما مسئله ي برقراري ارتباط با انقلاب فرهنگي چين، تفرقه ي داخلي و خارجي گردانندگان مجله را سبب شد.
مرحله ي چهارم از سال1971 آغاز شد. از اين به بعد، قصه و داستان تحت تأثير جويس قرار مي گيرد و در مشي مجله تأثير مي گذارد. بر روي هم، هدف اين مجله بازگرداندن قدرت انقلابي آغازين زبان ادبي است ( نقل به اختصار از لاروس بزرگ).- م.
Change-2
3- داداييسم يا دادا( لفظ فرانسوي، اسب در زبان اطفال)، نهضت نيهيليستي در ادبيات و نقاشي اروپا (1916-1922). مؤسس اين مکتب شاعر و نويسنده ي فرانسوي و روماني الاصل تريستان تسارا است. پيروان اين مکتب همه ي موازين و اصول زيباشناسي را زيرپا گذاشتند و به قول يکي از منتقدان«تف به روي دنيا انداختند». در نوشته ها و اشعار دادايي، کلمات و هجاها بدون توجه به معني آن ها به کار مي رفت و جمله ها گاهي به گفتار نامفهوم کودکان شباهت داشت. اين نهضت چندان دوامي نيافت. اما در اصول زيبايي شناسي تأثير فراوان به جا گذاشت و در مکتب سوررئاليسم و ديگر نهضت هاي جديد بسيار مؤثر افتاد. نقاشان داداييستي، مانند ماکس ارنست و مارسل دوشان، به نهضت سوررئاليستي پيوستند(دايرة المعارف مصاحب).- م.
Spatialisme.4-
5- شاعر غنايي فرانسه، متولد کان(1555-1626)، مورد حمايت هانري چهارم و لوئي سيزدهم . اشعارش شامل چکامه ها و غزل ها بود، نظرياتش بيش از اشعارش نفوذ داشت. هوادار شعري با تعبيرات روشن و ساده بود. بوالو او را به عنوان استاد شعر فرانسه مي ستايد. از آنجا که اين شاعر استاد فصاحت است و از آنجا که شاعران تل کل طرافدار نظريه ي اصلاح محتواي شعر بودند، و باز ا ز آنجا که اثر ادبي را به عنوان محصول و نقش معني را در آن موازي نقش پول مي دانستند، نويسنده ي کتاب مي گويد که آنان کارخانه داران موفقي نبوده اند.- م.
6- نقاش فرانسوي از نژاد روس، متولد مسکو(1866-1944)، يکي از استادان نقاشي آبستره . بديهه نگاري هايش مرکب از رنگ هاي تند و هيجان انگيز .-م .
7- از کارهاي متأخر والري.-م.
8- نويسنده ي فرانسوي، که جايزه ي فنئون به نام اواست.-م.
9- اصطلاح Alchimistes به منظور اشاره با اغلاق و ابهام سخن برخي از شاعران است.- م.
Des poétes fous-10
11- شاعر آلماني (1770-1843) با هنري عاطفي و کلاسيک.- م.
Vesres,change,6.12-
13- شاعر انگليسي،(1844-1889)، صاحب اشعاري کوتاه و غم انگيز است که بسيار مؤثرند.- م.
14- براي توجيه بهتر وزن اين شعر، چند پاره از آن را به زبان اصلي نقل مي کنيم تا ريتم آن مشخص شود، که به نظر من چيزي نظير«تپ تپ خمير» است:
arêtes de visage,
et traits, ne jamais
cesser de voir ?u flambé et même, ?u
Viennent et vont les yeux, vont les os
Caluire-15
B.y.,Mono no Aware-16
B.y. Trois ou Dix- neu F poémes, Change,6-17
18- متن اشعار چنين است:
Rue,Narcisse! Témoignas- tu ?? ascese, l? sur le lieu gros, nasses onguleés.. Le role erre, noir, et la spirale mord, y hache ?élan abêti:
Espiègle( béjaune) Till: un as rusé.
در اين شعر کمتر واژه اي مي توان يافت که حداقل داراي دو سه معني نباشد. از اين رو کاملاً ايهام انگيز است، اما نه از آن گونه ايهامي که از هر سو که به آن بنگري، درخشش معنايي را بتواني دريافت. اين شعر با همه ي ايهام تقريباً به بي معنايي نزديک مي گردد.- م.
Jeux de princes-19
20- بازي شاهزاده ي ابلهان (Jeu du prince des Sots)،اثر پير گرنگور، نوعي سه گاني تئاتري است مرکب از خلبازي و اخلاقگرايي و مضحکه، که در سال هاي 1512 در سالن هاي پاريس به نمايش گذاشته شد. منظور نويسنده ي اين کتاب، گويا مسخره بودن آن دسته از شعرهايي است که مفهوم درستي ارائه نمي کنند.- م.
21- کاتار نام افراد فرقه اي است که اساس عقايد آن ها بر ثنويت و رد پاره اي از معتقدات کاتوليک است.- م.
Thèâtre de chamber-22
Parlerie-23
24- Beatnik، واژه اي انگليسي- آمريکايي، که به جوانسالاني اطلاق مي شود که در رفتار خود به عدم رعايت نظم عمومي تظاهر مي کنند و قصد قطع رابطه با اجتماع و ادامه ي زندگي در حاشيه ي جامعه را دارند.- م.
25- آنارشيست آلماني( مونتويان، 1945)؛ از جنبش 22 مارس تا وقايع مه 1968، يکي از سرکردگان مهم اعتراض بود. سپس از اقامت او در فرانسه جلوگيري شد و وي عمليات خود را در تبعيد پي گرفت. در 27 سپتامبر1968، از طرف دادگه فرانکفورت به هشت ماه زندان با کار محکوم شد. وي تظاهرات خصومانه عليه سنگور را رهبري کرده است.- م.

منبع مقاله :
دو بوادفر، پير؛ (1373)، شاعران امروز فرانسه، سيمين بهبهاني، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1382



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم دلارام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دلارام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دانیال و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دانیال و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آتنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آتنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یاشار و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یاشار و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کارن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کارن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بلقیس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بلقیس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عرفان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عرفان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فرناز و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فرناز و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جانان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جانان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
پاسخ به شبهات انتخابات ریاست جمهوری
پاسخ به شبهات انتخابات ریاست جمهوری
شهرستان گنبد کاووس کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان گنبد کاووس کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان لالی کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان لالی کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان لنده کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان لنده کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان فنوج کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
شهرستان فنوج کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری