(Pitié)

ترحم از ديدگاه روسو

بر مبناي گفتار در باب منشاء و مباني نابرابري انسان ها، ترحم و عشق به خود که خشونت آن با ترحم تعديل مي شود، دو دلبستگي بدوي انسان در وضعيت طبيعي هستند. ترحم در شکل اوليه ي خود، عقل را به کار نمي گيرد و نشانه ي
پنجشنبه، 3 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ترحم از ديدگاه روسو
 ترحم از ديدگاه روسو

 

نويسنده: آندره شاراک
مترجم: ياسمن مَنو





 

 (Pitié)

* بر مبناي گفتار در باب منشاء و مباني نابرابري انسان ها، ترحم و عشق به خود که خشونت آن با ترحم تعديل مي شود، دو دلبستگي بدوي انسان در وضعيت طبيعي هستند. ترحم در شکل اوليه ي خود، عقل را به کار نمي گيرد و نشانه ي انزجار خود جوش انسان با ديدن زجر ديگر موجودات زنده است: ترحم «از اين رو فضيلتي همگاني تر و لازم تر نزد انسان است که مقدم بر هر نوع استفاده از فکر است و چنان طبيعي است که گاه حتي نزد حيوانات نيز نشانه هاي ملموس آن بروز مي کند».(1)
** روسو معتقد است که ترحم منشاء دلبستگي هاي اخلاقي پيچيده تري است که انسان به محض خروج از وضعيت طبيعي، به وسيله ي آن ها خود را با ديگر همنوعانش مرتبط مي بيند: «اگر سخاوت، رحمت و انسانيت به واقع ترحم در مقابل ضعفا و گناهکاران يا در مقابل نوع بشر به طور کلي نيست، پس چيست؟»(2) با اين وصف، در حالي که گفتار دوم بيش تر به اثبات نيکي ذاتي انسان مي پردازد، نوشته هاي بعدي بيش تر بر بُعد ارثي تکيه دارد که باعث مي شود اخلاقيات اصيل به منزله ي رشد متأخر ترحم تلقي شود. در اين صورت اهميت دارد که بُعد ارتباطي اساسي اين دلبستگي را برجسته کنيم، تعميم اين دلبستگي امکان مي دهد که رابطه ي موجود حساس با يک مجموعه، فراي رابطه ي مقطعي او با موجود رنجديده، مشخص شود. پس روسو تخيّل را - که يکي انگاري فرد با ديگري را ممکن مي سازد- در مرکز احساس شفقتي که انسان براي همنوعش دارد، قرار مي دهد. اين معناي تغييري است که درتوضيح نظريه ي ترحم در رساله در مورد منشاء زبان ها صورت ميگيرد: «دلبستگي هاي اجتماعي ما فقط با آگاهي رشد مي يابند. گر چه ترحم به طور طبيعي در قلب انسان وجود دارد، چنانچه با تخيل به کار نمي افتاد، تا ابد غير فعال مي ماند».(3) کتاب چهارم اميل که در ادامه ي رساله درمورد منشاء زبان ها است، نشان مي دهد که چگونه حساسيت فعال نوجوان مي تواند عشق به خود را به ديگر موجوداتي که به منزله ي همنوع باز مي شناسد، گسترش دهد و اين از طريق مقايسه هايي است که از آن پس تعبير خاص انساني از ترحم را پرورش مي دهند: «اين چنين ترحم به وجود مي آيد، اولين احساس نسبي که قلب انسان را بر مبناي نظام طبيعت متأثر مي کند. براي آن که کودک حساس و رحيم شود، بايد بداند که موجودات مشابه او وجود دارند، ماننداو رنج مي کشند، مانند او درد مي کشند و همچنين بايد بداندکه ديگراني هستند که مي توانند چنين احساساتي داشته باشند».(4) ترحم ديگر احساسي پنهان و مغشوش نيست، بلکه اولين شور و شوق است، چرا که گسترشي تخيلي را به عشق به خود اعطا مي کند. ترحم با عزت نفس به رقابت مي پردازد که آن ني زعشق به خود را با سلسله مقايسه هايي رشد مي دهد، اماتابع روابط اجتماعي ارزشي و رقابتي باقي مي ماند؛ واميل وجودش را دراين روابط نمي جويد: «[....] براي آن که مشخص شود آيا شور و شوق هايي که بر شخصيت او تسلط خواهند يافت، انساني و ملايم اند يا بي رحم وشرور، خيرخواهانه و شفيقانه اند يا از روي رشک و آز، بايد دانست که او چه جايگاهي براي خود درميان انسان ها مي بيند، و بر چه موانعي بايد فايق آيد تا جايگاهي که مي خواهد به دست آورد.»(5)
*** اگر فضيلت بشري آن طور که در اميل تعريف شده است، مبتني بر به کارگيري قوه هايي اس که در وضعيت طبيعي خاموش اند (تخيل به طور خاص) پس (مانند وجدان) که دروضعيت طبيعي خاموش اند (تخيل به طور خاص) پس (مانند وجدان) فطري و خاص نوع بشر است و زماني ظاهر مي شود که روابط متقابل انساني که بايد جهت دهد، رشد يافته اند. در مورد انساني که تخيل دارد، ترحم گسترش عشق به خود تا بدان حد طبيعي است که به نظر روسو در صورت محو کامل اين حد، مرگ موجود حساس را به همراه دارد: «[....] آن کس که همه ي حواس خود را به درون خودمتمرکز کند، نهايتاً فقط خود را دوست دارد، هيچ شوري ندارد، قلب سردش از شادي نمي تپد، تألمي خفيف اشک به چشمانش نمي آورد، از هيچ چيز لذت نمي برد، اين بيچاره ديگر هيچ احساسي ندارد، ديگر زندگي نمي کند، و پيشاپيش مرده است»(6). به اين ترتيثب همبستگي نزديک عشق به خود و ترحم با حدّت تأييد مي شود و در انديشه ي نهايي روسو نسبت به اين مسئله همبستگي ميان آن دو، بيش تر نشانه ي اشتقاق اخلاقي شان است تا معرف توازن شان.

پي‌نوشت‌ها:

1. گفتار در باب منشاء و مباني نا برابري انسان ها، بخش اول، جلد III، ص 154.
2. همان.
3. رساله درمورد منشأ زبان ها، فصل نهم، جلد V، ص 395.
4. اميل، کتاب چهارم، جلد IV، ص 505.
5. اميل، کتاب چهارم، جلد IV، ص ص 523-524.
6. همان، کتاب چهارم، جلد IV، ص 596.

منبع مقاله :
شاراک، آندره، (1386)، واژگان روسو، ياسمن مَنو، تهران: نشر ني، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.