بازگشت امير مؤمنان (عليه السلام) به دنيا
يکي از دو رجعتي که سر آمد همه رجعت هاست به شگفت انگيزترين انسان عالم يعني اميرالمؤمنين (عليه السلام) اختصاص دارد. او به دنيا باز مي گردد تا آنچه را خداوند براي آن حضرت اراده کرده است به اجرا در آورد. روايات رجعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) زياد است و ما متناسب با مباحث مختلف، آنها را نقل خواهيم کرد.تعداد رجعت هاي امير مؤمنان (عليه السلام)
رجعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيش از يک بار است چه اينکه خود فرمود: إنَّ لِيَ الکَرَّةَ بَعدَ الکَرَّةِ وَ الرَّجعَةَ بَعدَ الرَّجعَةِ و أنا صاحِبُ الرَّجَعاتِ وَ الکَرَّاتِ.(1)من داراي رجعتِ پس از رجعت و بازگشتِ پس از بازگشت هستم؛ من رجعت ها و بازگشت ها دارم.
تکرار رجعت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مانند اصل رجعت او از روشن ترين مسائل بحث رجعت اوست امّا تعداد آن معلوم نيست. برخي روايات به دو بار و برخي ديگر به سه بار اشاره کرده اند و از برخي روايات بيش از سه بار هم استفاده مي شود.
در امّت هاي گذشته هم کسي بوده است که بيش از يک بار رجعت کرده باشد و او ذوالقرنين است که رجعت هاي او در فصل دوم بيان شد.
زمان بندي رجعت هاي اميرالمؤمنين (عليه السلام)
رجعت هاي علي بن ابي طالب (عليه السلام) در زمان هاي مختلفي تحقق مي يابد امّا آيا زمان شروع و پايان اين رجعت ها در چه مقطعي از تاريخ است؟زمان برخي از رجعت هاي آن حضرت در روايات بيان شده است و زمان برخي ديگر در پرده ابهام قرار دارند. البته مراد از بيان زمان هاي رجعت او نقطه زماني فرا رسيدن آنها نيست بلکه منظور بيان ويژگي هاي ظرف زماني آنهاست.
اولين رجعت آن حضرت در آغاز عصر ظهور تحقق مي يابد تا امام زمان (عليه السلام) را ياري دهد. امام حسين (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد:
أَخرُجُ خَرجَةً يُوافقُ ذلکَ خَرجَةَ أميرِالمؤمنينَ وَ قِيامَ قائِمِنا.(2)
رجعت من با بازگشت اميرالمؤمنين و قيام قائم ما همزمان خواهد بود.
رجعتِ ديگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از حضرت مهدي (عليه السلام) يعني زمان حاکميت امام حسين (عليه السلام) است و پايان آن هم در زمان حاکميت آن حضرت خواهد بود.
جابر جعفي با سند موثق از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:
به خدا سوگند يکي از ما اهل بيت پس از مرگ خود (که باز مي گردد) 300 سال حکومت مي کند و نه سال هم بر آن مي افزايد.
عرض کردم: اين در چه زماني خواهد بود؟
فرمود: پس از قائم. سؤال کردم: قائم چند سال حکومت مي کند؟
فرمود: نوزده سال آنگاه «منتصر» به دنيا باز مي گردد و براي حسين (عليه السلام) و اصحابش خونخواهي مي کند پس مي کشد و اسير مي کند تا سفاح (اميرالمؤمنين (عليه السلام)) رجعت مي کند.(3)
با رواياتي که نقل شد ويژگي هاي ظرف زماني دو مورد از رجعت هاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيان گرديد امّا ظرف زماني ساير رجعت هاي او در صورتي که رجعت يا رجعت هايي براي آن حضرت باشد معلوم نيست.
حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام)
آيا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در زمان رجعت هاي خود حکومتي دارد و دليل معتبري بر حکومت او حداقل در يکي از رجعت هاي آن حضرت وارد شده است؟پاسخ اين سؤال بسيار مهم و تعيين کننده است؛ زيرا بود و نبود حاکميت آن حضرت منشأ بود و نبود عمر دنيا مي گردد، چرا که اگر حکومتي داشته باشد پس از حضرت مهدي و امام حسين (عليهما السلام) خواهد بود. بنابراين با توجّه به اهميت بحث بايد اسناد روايات مربوط به حکومت او را مورد بررسي قرار دهيم چه اينکه وقتي بحث به نقاط حساسي مي رسد بررسي اسناد روايات جدي تر مي شود.
بررسي روايات حاکميت علي بن ابي طالب (عليه السلام)
1- از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است که علي رجعتي با فرزندش، حسين صلوات الله عليهما دارد و با پرچم خود مي آيد تا براي او از اميه و معاويه و پيروانش و هر کس که در جنگ (کربلا) به او کمک کرد انتقام گيرد. خداوند سي هزار نفر از ياران او که اهل کوفه هستند و هفتاد هزار نفر از مردمان ديگر را بر مي انگيزد و در صفين مثل بار اوّل جنگ مي کنند و دشمنان را مي کشد به طوري که يک نفر هم نمي ماند تا سرگذشت جنگ را بيان کند. آنگاه خداوند آنها را مبعوث مي کند تا آنان را در شديدترين عذاب خود با فرعون و آل فرعون در آورد.سپس بار ديگر با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رجعت مي کند تا خليفه ي خدا بر روي زمين شود و ائمه (عليهم السلام) کارگزار او باشند.(4)
اين روايت به حکومت جهاني اميرالمؤمنين (عليه السلام) تصريح دارد امّا يکي از راويان آن به نام حسين بزاز فردي مجهول و ديگري به نام عمر و بن شمر فردي ضعيف مي باشد از اين رو سند روايت ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد و ما به خاطر عدم تکرار، دلايل ضعف سند اين روايت را در بحث حاکميت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) که ان شاء الله در فصل آخر اين کتاب خواهد آمد مورد بررسي قرار مي دهيم.
2- از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: خداوند از پيامبران پيمان گرفت تا به ما ايمان آورده و ما را ياري دهند چنان که فرمود:
(وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ)(5)
(به خاطر آوريد) «هنگامي که خداوند از پيامبران پيمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمت دادم آنگاه پيامبري به سوي شما آمد که آنچه با شماست را تصديق مي کند به او ايمان آوريد و او را ياري دهيد.»
و به زودي همه ي شما او را ياري مي کنيد. خداوند از من و پيامبر پيمان گرفت که يکديگر را ياري دهيم؛ من هم او را کمک کردم و پيش رويش جنگيدم و دشمنانش را کشتم و بعهد خود وفا کردم. امّا کسي از اولياء خدا و پيامبران او را ياري نکرد؛ زيرا در گذشته از دنيا رفته بودند ولي به زودي مرا ياري خواهند کرد و ميان شرق و غرب زمين (همه زمين) زير فرمانروايي من خواهد بود. خداوند به زودي همه را از آدم تا محمّد (صلي الله عليه و آله) بر مي انگيزد و با شمشير بر سر دشمنانم مي زنند. چه شگفت انگيز است مردگاني که خداوند آنها را گروه گروه زنده مي کند. پيامبران شمشيرهاي خود را مي کشند و بر ستمگران و طرفدارانشان مي زنند تا خداوند به آنچه وعده داده است وفا کند که فرمود:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ)(6)
«خداوند به کساني از شما که ايمان آوردند و کارهاي شايسته کردند وعده داده است که حتماً آنها را فرمانروايان روي زمين گرداند».
من پس از رجعت، رجعتي دارم، من داراي رجعت ها، حمله ها و انتقام ها و دولت هاي شگفت آورم.(7)
آن بخش از اين روايت که مي توان براي حاکميت اميرمؤمنان (عليه السلام) به آن استدلال کرد اين جمله است:
«وَيَکُونُ لي ما بَينَ مَشرِقِها إلي مَغرِبِها»؛
ميان شرق و غرب زمين زير فرمانروايي من خواهد بود.
اين بخش از روايت بر حاکميت روي زمين صراحت دارد امّا به خاطر سند ضعيف روايت نمي توان به آن استدلال کرد.(8)
3- از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده است که فرمود:
إنّي لَصاحِبُ الکَرّاتِ و دَولَةُ الدُّوَلِ.(9)
من داراي رجعت ها و دولت دولت ها هستم.
آنچه مي تواند براي حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مورد استدلال قرار گيرد، «دولة الدول» است. اگر دولت را به معناي حکومت بگيريم حضرت داراي حکومت حکومت ها خواهد بود يعني حاکمي مي شود که حاکمان ديگر فرمانبردار او خواهند بود.
امّا دولت معاني ديگري هم دارد. علامه مجلسي در توضيح اين روايت درباره ي «دولة الدول» سه معني ذکر کرده است که هيچکدام به معناي حکومت نيست بلکه به معناي غلبه در جنگ ها، سببيت براي دولتهاي پيامبران و علم به دولت ها است.(10) با توجّه به احتمالات مختلفي که در معناي دولت مطرح است نمي توان براي اثبات حکومت آن حضرت به اين روايت استدلال کرد.
اشکال ديگر اين روايت ضعف سند آن مي باشد.(11)
4- از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
يَملِک أميرُالمؤمِنينَ (عليه السلام) أربَعاً و أربَعينَ ألفَ سَنَةٍ؛ (12)
اميرالمؤمنين (عليه السلام) چهل و چهار هزار سال حکومت مي کند.
امّا سند اين روايت ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد.(13)
اساساً ارقامي که درباره مدت حاکميت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيان شده است با توجّه به ضعف اسناد روايات آنها مورد قبول نيستند و ما پيش از اين هم بيان کرديم چنين ارقامي بسيار بعيد و نامأنوس اند و بيان بدون تحقيق و بررسي آنها چنان که در برخي کتاب ها نظير الزام الناصب، جلد2، صفحه 310 نقل شده است اصل مسأله رجعت را در ذهن ديگران مخدوش و غير قابل قبول مي سازد.
شيخ حر عاملي در توجيه اين ارقام شگفت آور مي نويسد:
يحتمل الحمل علي المبالغة و غيرها.(14)
ممکن است اين ارقام بر مبالغه و غير آن حمل شود.
امّا اين توجيه ضعيف است؛ زيرا استفاده از عدد خاصي مثل 44000 که استعمال آن براي مبالغه معمول نيست و هيچ گونه قرينه اي هم در حديث بر مبالغه بودن آن وجود ندارد و از سويي شأن معصومين (عليهم السلام) هم بر بيان چنين مبالغه هاي نامأنوسي نمي باشد حمل بر مبالغه نمي شود.
راه صحيح مواجهه با اين رواياتِ غلو آميز، همان بررسي سندي آنهاست تا با آشکار شدن ضعف سند عدم اعتبار آنها معلوم گردد. البته نيازي نيست که ما چنين روايات غلو آميزي را بپذيريم که مجبور شويم ارقام آنها را توجيه کنيم و آنگاه توجيه ما مورد خدشه قرار گيرد. ضمن اينکه اين گونه ارقام با برخي از معارف ديني منافات دارند. در پايان همين فصل، اين بحث قرآني مطرح خواهد شد که اميرالمؤمنين (عليه السلام) «دابّة الارض» (جنبده ي زمين) مي باشد و اين جنبنده ي زمين بنابر روايات از نشانه هاي قيامت است چه اينکه امام باقر (عليه السلام) در روايت موثقي فرمود: به زودي نشانه هايي در آخر زمان به شما ارائه مي گردد واز جمله ي اين نشانه ها جنبده ي زمين، دجال، نزول عيسي بن مريم و طلوع خورشيد از مغرب آن مي باشد.(15)
حال چگونه مي شود رجعت آن حضرت که از نشانه هاي قيامت است 44000 سال به طول انجامد!
با توجّه به مباحثي که مطرح گرديد معلوم شد حکومت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در هيچ يک از رجعت هاي آن حضرت دليل معتبر ندارد و حکومت او با اين روايات قابل اثبات نيست.
جنگ با ابليس
در روايتي آمده است که اميرالمؤمنين (عليه السلام) در آخرين رجعت خود، با ابليس مي جنگد و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به کمک آن حضرت آمده و ابليس را به قتل مي رساند و اين يکي از مسائل بسيار مهمِ آخرين رجعت اميرمؤمنان (عليه السلام) به شمار مي آيد که در برخي کتاب ها (16) مورد تفسير و توضيح مفصل قرار گرفته است.عبدالکريم بن عمرو خثعمي از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است که فرمود:
ابليس گفت: «پروردگارا مرا تا روز رستاخيز مهلت ده» امّا خداوند اين درخواست را رد کرد و فرمود: «تا روز معلوم از مهلت يافتگاني».(17)
وقتي روز معلوم فرا رسد ابليس با همه ي پيروانش - از زماني که خداوند آدم را آفريد تا روز معلوم - آشکار مي گردند و آن هنگامِ آخرين رجعت امير مؤمنان (عليه السلام) است.
عرض کردم: رجعت تکرار مي شود؟
فرمود: آري، چند رجعت و بازگشت خواهد بود. امامي نيست مگر اينکه خوبان و بدان زمانش با او به دنيا باز مي گردند تا آنکه خداوند مؤمن را بر کافر غلبه دهد.
زماني که وقت معلوم فرا رسد اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ميان يارانش به دنيا باز مي گردد و ابليس هم در ميان يارانش مي آيد و محل رويارويي آنها در زميني از زمين هاي فرات به نام «روحا» است که نزديک کوفه مي باشد و چنان جنگي مي کنند که از زماني که خداوند عالم را آفريد تا آن هنگام، نظير آن سابقه نداشته است.
گويا ياران اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مي بينيم که صد قدم عقب نشيني کرده و قسمتي از پاهاي آنها در فرات قرار گرفته است. در اين هنگام عذاب الهي بر ابليس و يارانش نازل مي شود و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) کار را به پايان مي رساند. در دست آن حضرت سلاحي از نور است که وقتي ابليس آن را مي بيند به عقب باز مي گردد. يارانش به او مي گويند: به کجا مي روي در حالي که به پيروزي رسيده اي و او پاسخ مي دهد: من چيزي را مي بينم که شما نمي بينيد، من از پروردگار عالميان مي ترسم. پس در اين هنگام پيامبر (صلي الله عليه و آله) به او مي رسد و نيزه اي در ميان دو کتف او فرو مي برد و ابليس با پيروانش به هلاکت مي رسند. آنگاه با نابودي او خداوند عبادت مي شود و چيزي شريک او قرار داده نمي شود و اميرالمؤمنين (عليه السلام) چهل و چهار هزار سال حکومت مي کند.(18)
بررسي سند روايت
در بحث گذشته مطالبي را درباره ي سند حکومت 44000 ساله اميرالمؤمنين (عليه السلام) مطرح کرديم و ضعف روايت آن را به طور کامل بيان نموديم. روايتي که در اينجا مسأله کشتن شيطان را بيان مي کند همان روايت ضعيف است. رواي اين روايت عبدالله بن قاسم حضرمي است که در کتاب هاي رجالي، فردي بسيار دروغگو و غلو کننده معرفي شده است و خوانندگان مي توانند به تفصيل مطالبي که پيرامون ضعف سند اين روايت بيان کرديم مراجعه کنند. بنابراين، روايت کشته شدن ابليس در آخرين رجعت اميرالمؤمنين ضعيف و مردود است ضمن اينکه اشکال هاي محتوايي مختلفي دارد.اشکال هاي محتوايي روايت
1- مخالفت شيطان با انسان در حدّ وسوسه و فراخواندن است و نه جنگ و رويارويي آشکار.2- ضعف اميرالمؤمنين (عليه السلام) در برابر ابليس، با اقتدار و اعجاز آن حضرت در زمان رجعت او سازش ندارد.
3- آنچه را ابليس مي بيند يارانش نيز مشاهده مي کنند در حالي که در روايت آمده است ابليس پيامبر (صلي الله عليه و آله) را مشاهده کرد امّا يارانش او را نديدند.
4- از بين رفتن ابليس و يارانش به چنين جنگ بي سابقه اي نياز ندارد. بنابر آيات قرآن مهلت او تا روز معلوم است و روز معلوم بنابر روايت موثقي که حسين بن خالد از امام رضا (عليه السلام) نقل مي کند روز خروج قائم (عليه السلام) است (19) که با زمان آخرين رجعت اميرمؤمنان (عليه السلام) فاصله زيادي دارد.
5- حاکميت 44000 ساله اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آخر زمان بودن عصر ظهور و نشانه بودن رجعت براي قيامت که روايت آن در بحث پيش بيان گرديد تضاد جدي دارد.
جنبنده زمين
بحث جنبنده ي زمين يکي از مباحث مهم همه مذاهب اسلامي است که قرآن کريم به آن تصريح کرده است. اگرچه جنبنده ي زمين مورد قبول همه مذاهب اسلامي است امّا تفاسير مختلف از آن، اين حقيقت ناب اسلامي را در پرده اي از ابهام برده است و هدف ما دراين بحث ارائه ي مطلبي جامع، روشن و معقول از اين پديده ي شگفت انگيز الهي است.قرآن کريم مي فرمايد:
«وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ»(20)
و هنگامي که عذاب بر آنها واجب شود جنبنده اي را از زمين براي آنها بيرون مي آوريم که با آنان سخن مي گويد که مردم به نشانه هاي ما يقين نداشتند.
جنبنده ي زمين کيست؟
هر موجود زنده و داراي حرکتي جنبنده است؛ از اين رو براي «دابة الارض» مصاديق متعددي از سوي علماي اهل سنت بيان گرديده است که برخي از آنها انسان نيستند و چون بيان اين مصداق ها برگرفته از سخن معصوم نبوده و ظن و گمان هايي است که ابراز شده است اعتباري ندارند. امّا شيعه با برخورداري از سخنان اهل بيت (عليه السلام) نظر منطقي و روشني دارد که به بيان آن مي پردازيم. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: أنَا دابَّةُ الأرضِ.(21)من جنبنده ي زمين هستم.
امام رضا(عليه السلام) درباره ي اين سخن خدا (أَخرَجنا لَهُم دَآبَّةً مِنَ الاَرضِ تُکَلّمُهُم) فرمود: جنبنده ي زمين علي (عليه السلام) است.(22)
همان گونه که لقب اميرالمؤمنين خاص علي بن ابي طالب (عليه السلام) است عنوان جنبنده ي زمين هم به او اختصاص دارد.
امام صادق(عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) که در مسجد خوابيده بود رسيد و او را حرکت داد و فرمود: اي جنبنده ي زمين برخيز! مردي عرض کرد: اي رسول خدا! ما هم يکديگر را به اين اسم نامگذاري کنيم؟ فرمود: نه به خدا سوگند، اين لقب تنها براي اوست و او همان جنبنده اي است که خداوند او را در کتابش ياد کرده و فرموده است: (وَ إذَا وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دَآبَّةَ مِنَ الأَرضِ تُکَلّمُهُم).(23)
در برخي از منابع اهل سنت (24) آمده است علي (عليه السلام) جنبنده ي زمين نيست امّا منشأ اين گونه نقل ها چيزي جز مخالفت با رجعت نمي باشد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در موارد قابل توجهي به جنبنده ي زمين بودن خود تصريح کرده است به گونه اي که اصحاب او از اين حقيقت آگاه بودند امام صادق (عليه السلام) فرمود:
مردي به عمار ياسر گفت: آيه اي در کتاب خداست که خاطر مرا پريشان و مرا به شک انداخته است. عمار گفت: کدام آيه؟ و او پاسخ داد: آيه (وَ إذَآ وَقَعَ القَولُ عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دَآبَّةً مِنَ الأَرضِ تُکَلّمِهُم أَنَّ النّاسَ کانُوا بأياتِنا لَا يُوقِنُون). اين کدام جنبنده است؟
عمار گفت: به خدا سوگند نمي نشينم و نمي خوردم و نمي نوشم تا او را به تو نشان دهم؛ آنگاه با آن مرد به محضر اميرالمؤمنين (عليه السلام) رسيد در حالي که خرما و روغن مي خورد. حضرت به او فرمود: جلو بيا. عمار هم نزد او نشست و شروع به غذا خوردن کرد. آن مرد تعجب کرد و هنگامي که عمار از پيش اميرالمؤمنين (عليه السلام) برخاست به او گفت: تو قسم ياد کردي که چيزي نخوري و نياشامي و ننشيني تا جنبنده ي زمين را به من نشان دهي. عمار گفت: او را به تو نشان دادم اگر بينديشي!
سند اين روايت و روايت پيشين که لقب دابة الارض را خاص علي بن ابي طالب مي دانست معتبر است. بنابراين نقل هاي ضعيفي که در مخالفت با اين دو روايت بيان شده است مردود مي باشند؛ ضمن اينکه رواياتي که به دابة الارض بودن آن حضرت دلالت دارند به اندازه اي زيادند که اين چند مورد تاب مقاومت در برابر آنها را ندارند. علاوه بر اين، نقل هاي اهل سنت به خاطر مخالفت هاي غير منطقي و بيش از حدي که با رجعت دارند مخدوش و غير قابل قبول است.
مکان خروج
مکان هاي متعددي براي جنبنده ي زمين بيان شده است امّا تعدد اين مکان ها به معناي اختلاف روايات نيست بلکه با توجّه به تعداد خروج هاي جنبنده ي زمين که همان رجعت هاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) است مکان هاي مختلف مي تواند موجه باشد؛ البته بيشتر روايات به نزديکي کوه صفا اشاره دارند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:خداوند دجال را در شام به دست کسي که عيسي پشت سر او نماز مي گزارد به قتل مي رساند امّا بدانيد که پس از آن بليه ي بزرگي است.
عرض کرديم آن بليه چيست؟ فرمود: خروج جنبنده ي زمين از نزديکي کوه صفا.(25)
حذيفه از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پرسيد: جنبنده ي زمين از کجا خارج مي شود؟
حضرت فرمود: از با حرمت ترين مساجد نزد خدا. هنگامي که عيسي طواف خانه خدا مي کند و مسلمانان با او هستند در آن هنگام زمين در زير پاي آنها مضطرب مي گردد و چراغ ها به حرکت در مي آيد و صفا از محلي که سعي از آنجا آغاز مي گردد. باز مي شود و جنبنده ي زمين از آن بيرون مي آيد.(26)
همچنين درحديث ديگري فرمود:
در اطراف يمن از زمين بيرون مي آيد و خبر آن منتشر مي گردد.(27)
و در روايت ديگري فرمود:
جنبنده از «جياد» خارج مي شود.(28)
جياد هم از مناطق مکّه است.
ابن عباس گويد: جنبنده ي زمين از بعضي از بيابان هاي تهامه بيرون مي آيد.(29)
برنامه هاي جنبنده ي زمين
جنبنده ي زمين بسيار قوي، شکست ناپذير و افشاگر است، صفوف اهل ايمان و نفاق را از يکديگر جدا مي کند و کسي نمي تواند بر او تسلط يابد و کسي هم توان فرار از او را ندارد. قدرت او الهي و رفتارهايش از روي اعجاز است. مهم ترين کار او که از اوّل تا پايان عالم جز از او از هيچ مرد آسماني ديده نشده است داغ گذاري بر چهره ي کفار و جلال دادن چهره ي اهل ايمان است. او با زيباترين چهره، آشکار مي گردد و در طي چند خروج به مسؤوليت هايي که دارد عمل مي کند و با توجّه به اينکه از نشانه هاي قيامت به شمار مي رود چه بسا آخرين حجت الهي باشد که زمين را ترک مي گويد چه اينکه امام زمان (عليه السلام) فرمود:تَخرُجُ دابَّةُ الأرضِ مِن بَينِ الصَّفا و المَروَةِ و مَعَهُ عصا موسي و خاتَمُ سليمانَ، تَسُوقُ الناسَ إلَي المَحشَرِ.(30)
جنبنده ي زمين از ميان صفا و مروه بيرون مي آيد و عصاي موسي و انگشتر سليمان با اوست و مردم را به سوي محشر مي کشاند.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
تَخرُجُ دابَّةُ الأرضِ وَ مَعَها عَصا موسي وَ خاتَمُ سُلَيمانَ (عليهما السلام) يَحلُو وَجهَ المؤمنِ بِعَصا موسي (عليه السلام) و تَسِمُ وَجهَ الکافِرِ بخاتمِ سليمانَ.(31)
جنبنده ي زمين از زمين بيرون مي آيد و عصاي موسي و انگشتر سليمان (عليه السلام) با اوست. چهره ي مؤمن را با عصاي موسي روشني مي بخشد و با انگشتر سليمان بر چهره ي کافر داغ مي گذارد.
و در حديث ديگري فرمود: اي علي! وقتي آخر زمان مي شود خداوند تو را در بهترين صورت از زمين خارج مي کند در حالي که وسيله ي داغ گذاري با توست و چهره ي دشمنانت را داغ مي گذاري.(32)
در قرآن کريم آمده است:
(سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ )(33)
«بر بيني او داغ مي نهيم»(34)
علي بن ابراهيم در تفسير اين آيه مي گويد:
«اين در زمان رجعت انجام مي گيرد. وقتي اميرالمؤمنين (عليه السلام) باز مي گردد و دشمنانش رجعت مي کنند با وسيله ي داغ گذاري که دارد بر آنها داغ مي نهد همان گونه که بر بيني و لب هاي چار پايان داغ زده مي شود».
زمحشري از مفسران اهل سنت هم مي نويسد:
«جنبينده ي زمين از کوه صفا خارج مي شود و عصاي موسي و انگشتر سليمان را با خود دارد، با عصاي موسي به پيشاني يا ميان دو چشم مؤمن مي زند و با آن يک نقطه ي سفيد ايجاد مي شود و همه ي صورت او را مي گيرد تا اينکه چهره اش مانند يک ستاره ي درخشان براي او نور مي دهد و ميان دو چشم او نوشته مي شود «مؤمن» و با انگشتر بر بيني کافر مي زند و نقطه سياهي به وجود مي آيد و همه ي صورتش را براي او سياه مي کند و در ميان دو چشمش نوشته مي شود «کافر».(35)
پي نوشت ها :
1- مختصر بصائر الدرجات، ص 33.
2- الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 848.
3- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478، ح 505.
4- مختصر بصائر الدرجات، ص 29.
5- سوره ي آل عمران، آيه 81.
6- سوره نور، آيه 55.
7- مختصر بصائر الدرجات، ص 33.
8- دو نفر از راويان اين حديث به اسم محمّد بن الحسن بن عبدالله اطروش و جعفر بن محمّد بجلي که در سلسله ي سند اين روايت قرار دارند مجهول و ناشناخته اند و حتي نام آنها را در کتاب هاي رجالي نياورده اند و چنين روايتي را حديث مهمل گويند که ازانواع حديث ضعيف به شمار مي رود. همچنين همه کساني که اين روايت را نقل کرده اند از کتاب «واحدة» تأليف حسن بن محمّد بن جمهور نقل کرده اند که نجاشي درباره ي او مي نويسد: حسين بن محمّد بن جمهور موثق است امّا از راويان ضعيف روايت مي کند و بر روايات مرسل اعتماد دارد. (رجال النجاشي، ص 62)
اين روايت در کتاب هاي مختصر بصائر الدرجات، کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة به نقل از کتاب واحدة آمده است و کتاب دوم و سوم تنها بخشي از آن را نقل کرده اند.
9- الکافي، ص 198، ح 3.
10- بحار الأنوار، ج 25، ص 355.
11- تعدادي از راويانِ سند اين روايت نظير: ابوعبدالله الرياحي، و ابوالصامت حلواني که حديث را بدون واسطه از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کنند مجهول هستند و در نتيجه، اين روايت که با همين سند در کتاب بصائر الدرجات، صفحه ي 220 نيز نقل شده است ضعيف مي باشد.
اين حديث در صفحه 222 کتاب بصائر الدرجات نيز نقل شده است، امّا هفت راوي آن به جز سلمان فارسي که حديث را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل مي کنند مجهول و ناشناخته اند. همچنين حسن بن سليمان حلي اين روايت را در کتاب «المحتضر» صفحه 278 به نقل از کتاب «القائم» از فضل بن شاذان نقل مي کند امّا سلسله سند روايت حذف شده است و درنتيجه ضعيف مي باشد.
12- مختصر بصائر الدرجات، ص 27.
13- در سند اين روايت شخصي به نام «عبدالله بن قاسم حضرمي» است که نجاشي درباره ي او مي نويسد:
عبدالله بن القاسم الحضرمي المعروف بالبطل، کذاب، غال، يروي عن الغلاة، لاخير فيه، و لا يعتد بروايته. (رجال النجاشي؛ ص 226).
عبدالله بن قاسم حضرمي معروف به «بطل» بسيار دروغگو و اهل غلو است و از غلوکنندگان روايت مي کند، خيري در او نيست و به روايت او اعتنا نمي شود.
علامه حلي هم درباره او مي نويسد:
عبدالله بن القاسم الحضرمي المعروف بالبطل بفتح الطاء المهملة کذاب، غال (ايضاح الاشتباه، ص 241).
عبدالله بن قاسم حضرمي معروف به «بطل» به فتح طاء بسيار دروغگو و اهل غلو است.
اين روايت به سند ديگري هم از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
يملک اميرالمؤمنين (عليه السلام) في کرّته اربعاً و اربعين الف سنة (مختصر بصائرالدرجات، ص 49)
امير المؤمنين (عليه السلام) در رجعت خود چهل و چهار هزار سال حکومت مي کند.
احمد بن عقبه و پدرش که از راويان اين روايت هستند مجهول و ناشناخته اند و کسي که بدون واسطه اين حديث را از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است فردي به نام «اسد بن اسماعيل» است که کسي او را توثيق نکرده و نزد علماي رجال مجهول به شمار مي آيد.
سيّد علي بروجردي متوفاي 1313 هـ. ق در کتاب طرائف المقال، ج1، ص 405 در باره ي اسد بن اسماعيل مي نويسد:
لم اظفر له علي مدح و لاذم فهو کنظائره مجهول الحال، غير مقبول المقال.
به ستايش يا مذمتي از او دست نيافتم پس نظير امثال خود ناشناخته و سخنانش غير قابل قبول است.
14- الايفاظ من الهجعة، باب 11، ص 338 و 339.
15- تفسير القمي، ج1، ص 198.
16- رجعت يا حيات دوباره، ص 117 تا 119.
17- سوره حجر، آيه 36 تا 38.
18- مختصر بصائر الدرجات، ص 27.
19- کمال الدين، ص 371، ح 5.
20- سوره ي نمل، آيه 82.
21- مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 297.
22- مناقب آل ابي طالب، ج 2، ص 297.
23- تفسير القمي، ج 2، ص 130.
24- تاريخ مدينة الدمشق، ج 29، ص 9- الطبقات الکبري، ج3، ص 38.
25- کمال الدين و تمام النعمة، ص 528.
26- الدرالمنثور، ج5، ص 116.
27- الدرامنثور، ج5، ص 116.
28- الدرالمنثور، ج 5، ص 117.
29- الدرالمنثور، ج5، ص 116.
30- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 266.
31- مختصر بصائر الدرجات، ص 208.
32- تفسير القمي، ج 2، ص 130.
33- سوره قلم، آيه 16.
34- تفسير القمي، ج2، ص 381.
35- الکشاف ، ج 3، ص 160.
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم