منحني فيليپس

دو شاخص مهمِ نشان دهنده ي عملکرد و سطح کارايي اقتصاد عبارت اند از تورم و بيکاري. وقتي اداره ي آمار نيروي انساني به طور ماهانه اطلاعات مربوط به اين متغيرها را منتشر مي کند، سياست گذاران مشتاق شنيدن چنين اخباري هستند. برخي
جمعه، 4 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منحني فيليپس
منحني فيليپس

 

نويسنده: گريگوري منکيو
مترجم: دکتر حميدرضا ارباب





 

 

دو شاخص مهمِ نشان دهنده ي عملکرد و سطح کارايي اقتصاد عبارت اند از تورم و بيکاري. وقتي اداره ي آمار نيروي انساني به طور ماهانه اطلاعات مربوط به اين متغيرها را منتشر مي کند، سياست گذاران مشتاق شنيدن چنين اخباري هستند. برخي از مفسران با ادغام نرخ تورم و نرخ بيکاري يک شاخص فقر ( شاخص بدبختي يا فلاکت ) () که حاکي از سلامت اقتصاد يک کشور است معرفي کرده اند.
ارتباط بين اين دو شاخص که سطح کارايي اقتصاد را اندازه گيري مي کند چگونه است؟ نرخ طبيعي بيکاري بستگي به ساختار بازار کار مانند قوانين حداقل دستمزد، قدرت اتحاديه هاي کارگري در بازار، نقش و تأثير دستمزد- کارايي و اثربخشي جست وجوي کار دارد. بر عکس نرخ تورم در مرحله ي نخست به رشد عرضه ي پول، که توسط بانک مرکزي کنترل مي شود، بستگي دارد. بنابراين، در بلند مدت تورم و بيکاري مشکلات کاملاً نامربوط به يکديگر هستند.
در کوتاه مدت عکس واقعيت فوق صحيح است. يکي از ده اصل اقتصادي اين بود که جامعه در کوتاه مدت با مبادله ي بين تورم و بيکاري روبه روست. اگر سياستمداران با استفاده از سياست هاي پولي و مالي تقاضاي کل را افزايش دهند و اقتصاد در کوتاه مدت بر روي منحني عرضه ي کل کوتاه مدت به سمت بالا حرکت کند، در اين صورت بيکاري براي مدت کوتاهي کاهش مي يابد ولي نرخ تورم افزايش خواهد يافت. چنان چه سياست گذاران با اقدامات خود باعث کاهش تقاضاي کل شده و اقتصاد در کوتاه مدت بر روي منحني عرضه ي کل به سمت پايين حرکت کند، تورم کاهش مي يابد ولي نرخ بيکاري نيز افزايش خواهد يافت.
ارتباط بين تورم و بيکاري موضوعي است که توجه بسياري از اقتصاددانان برجسته را در نيمه ي دوم قرن بيستم به خود جلب کرد.
بهترين راه درک اين ارتباط بررسي تحول تفکر درباره ي موضوع در طول زمان است. تاريخچه ي تفکر درباره ي ارتباط تورم و بيکاري از دهه ي 1950 به طور غير قابل انکار به اقتصاد امريکا مربوط مي شود. با توجه به اين دو تاريخچه ( تحول فکري در مورد رابطه بين تورم و بيکاري و تاريخچه ي اين ارتباط در امريکا ) نشان خواهيم داد که به چه دليل مبادله بين تورم و بيکاري در کوتاه مدت وجود دارد و به چه دليل در بلند مدت صادق نيست و اين موضوع چه کمکي به سياست گذاران اقتصادي مي کند.

منحني فيليپس

« احتمالاً مهم ترين و تنها ارتباط ( بين تورم و بيکاري ) در سطح اقتصاد کلان همان منحني فيليپس است. » اين سخنان را « جرج آکرلف » هنگام سخراني براي دريافت جايزه ي نوبل 2001 اظهار داشت.
منحني فيليپس ارتباط کوتاه مدت بين تورم و بيکاري را نشان مي دهد. ما داستان خود را با کشف منحني فيليپس و مهاجرت آن به امريکا آغاز مي کنيم.

تاريخچه ي پيدايش منحني فيليپس

در سال 1958 يک اقتصاددان به نام ا. دبليو. فيليپس مقاله اي در British Journal Elonomica چاپ کرد که باعث شهرت او شد. عنوان مقاله « ارتباط بين بيکاري و نرخ تغيير دستمزدهاي پولي در انگلستان طي سال هاي 1957- 1861 » بود. در اين مقاله فيليپس ارتباط منفي بين نرخ بيکاري و نرخ تورم را نشان داد. به عبارت ديگر فيليپس نشان داد که در سال هايي با نرخ بيکاري پايين نرخ تورم به سمت بالا گرايش داشته و در سال هاي با نرخ بيکاري بالا نرخ تورم اندک بوده است ( البته فيليپس تغيير در دستمزدهاي اسمي را به جاي سطح قيمت ها مبناي محاسبه تورم در نظر گرفت که اين تمايز در بررسي هاي ما چندان اهميتي ندارد. اين دو شاخص تورم، دستمزدها و قيمت ها، معمولاً همگام با يکديگر تغيير و حرکت مي کنند ). فيليپس نتيجه گرفت که دو متغير مهم اقتصاد کلان ( تورم و بيکاري ) يک ارتباط در خور توجهي دارند و اقتصاددانان تاکنون از آن غافل بوده اند.
هر چند کشف فيليپس بر مبناي آمار و اطلاعات کشور انگلستان بود، ساير پژوهشگران به سرعت تلاش کردند اين يافته را براي ساير کشورها نيز اثبات کنند. دو سال پس از چاپ مقاله ي فيليپس، دو اقتصاددان به نام هاي پل ساموئلسون و رابرت سولو مقاله اي را در American Economic Review با عنوان « تحليل سياست هاي ضد تورم » چاپ کردند که ارتباط منفي بين تورم و بيکاري را بر مبناي داده هاي اقتصاد امريکا نشان مي داد. اين دو اقتصاددانان توضيح داده بودند که اين ارتباط منفي از آن جا به وجود مي آيد که بيکاري پايين با تقاضاي کل بالا همراه است که در جاي خود باعث فشار رو به بالا بر قيمت ها و دستمزدها در تمام بخش هاي اقتصاد مي شود. ساموئلسون و سولو ارتباط منفي بين تورم و بيکاري را منحني فيليپس نامگذاري کردند. نمودار 1 يک مثال نمونه از منحني فيليپس است که از سوي ساموئلسون و سولو معرفي شده است.
همان طور که عنوان مقاله نشان مي داد ساموئلسون و سولو توجه خاصي به منحني فيليپس داشتند زيرا معتقد بودند که اين منحني کمک زيادي بر سياست گذاران خواهد کرد.
منحني فيليپس
نمودار 1 منحني فيليپس. منحني فيليپس ارتباط منفي ( معکوس ) بين نرخ تورم و نرخ بيکاري را نشان مي دهد. در نقطه ي A نرخ تورم کم ولي نرخ بيکاري زياد است. در نقطه ي B نرخ تورم بالا ولي نرخ بيکاري اندک است.
علاوه بر اين، آن ها اظهار داشتند که منحني فيليپس فهرستي از نتايج ممکن اقتصادي را براي سياستمداران فراهم مي کند. با تغيير سياست هاي پولي و مالي به منظور متأثر کردن تقاضاي کل، سياست گذاران مي توانند هر نقطه ي دلخواه را روي منحني فيليپس انتخاب کنند. نقطه ي A تورم زياد و بيکاري کم را نشان مي دهد. نقطه ي B تورم اندک و بيکاري زياد را نشان مي دهد. ممکن است سياست گذاران به طور هم زمان تورم و بيکاري اندک را ترجيح دهند ولي داده هاي تاريخي که توسط منحني فيليپس ارائه مي شود حاکي از عدم امکان دستيابي به اين اهداف ( تورم و بيکاري اندک ) است. طبق نظر ساموئلسون و سولو سياست گذاران با مبادله ي بين تورم و بيکاري روبه رو هستند و منحني فيليپس اين مبادله ( بده-بستان ) را نشان مي دهد.

تقاضاي کل، عرضه ي کل و منحني فيليپس

الگوي تقاضاي کل و عرضه ي کل در مورد فهرست نتايج ممکن توضيح داده شده توسط منحني فيليپس تفسير روشني فراهم مي کند. منحني فيليپس در واقع نشان دهنده ي ترکيباتي از تورم و بيکاري است که با انتقال منحني تقاضاي کل و جابه جايي اقتصاد بر روي منحني عرضه ي کل کوتاه مدت، به وجود مي آيد. هر افزايش در تقاضاي کل کالاها و خدمات در کوتاه مدت منجر به توليد بيش تر کالاها و خدمات و ايجاد سطح قيمت بالاتر مي شود. توليد بيش تر به معناي اشتغال بيش تر و در نتيجه نرخ کم تر بيکاري است. از سوي ديگر افزايش سطح قيمت در سال جاري نسبت به سطح قيمت ها در سال گذشته نيز به معناي نرخ تورم بيش تر است.
بنابراين، جابه جايي يا انتقال تقاضاي کل باعث تغيير نرخ تورم و نرخ بيکاري در خلاف جهت يکديگر در کوتاه مدت مي شود؛ اين ارتباط معکوس بين تورم و بيکاري با منحني فيليپس نشان داده مي شود.
براي درک بهتر موضوع يک مثال ارائه مي کنيم. براي سادگي بحث فرض کنيد سطح قيمت ها ( که به طور مثال با شاخص قيمت مصرف کننده يا CPI اندازه گيري شده است ) در سال پايه 2000 برابر 100 باشد. نمودار 2 دو نتيجه احتمالي در سال 2001 را نشان مي دهد. در قسمت ( الف ) نمودار دو نتيجه استفاده از الگوي تقاضاي کل و عرضه کل را مي بينيد. در قسمت ( ب ) نمودار نيز همين دو نتيجه را با استفاده از منحني فيليپس مشاهده مي کنيد.
در قسمت ( الف ) نمودار مفاهيم مربوط به توليد و سطح قيمت ها را در سال 2001 مي بينيد. اگر تقاضاي کل کالاها و خدمات را در سال 2001 نسبتا پايين باشد، اقتصاد با وضعيت مربوط به نقطه ي A روبه رو خواهد بود. اقتصاد 7500 واحد محصول توليد مي کند و سطح قيمت نيز 102 است. برعکس اگر تقاضاي کل نسبتاً بالا باشد، اقتصاد در وضعيت B قرار مي گيرد. در نقطه ي B توليد 8000 واحد و سطح قيمت 106 است. بنابراين هر چه تقاضاي کل بيش تر شود اقتصاد نيز به سطح تعادل جديد با توليد بيش تر و سطح قيمت بالاتر خواهد رسيد.
در قسمت ( ب ) نمودار نشان داده ايم که چگونه اين دو پيامد ممکن با بيکاري و تورم ارتباط دارد. از آن جا که بنگاه ها با افزايش توليد کالاها و خدمات به نيروي کار بيش تري نياز دارند، بيکاري در نقطه ي B نسبت به نقطه ي A کم تر است. در اين مثال وقتي توليد از 7500 واحد به 8000 واحد مي رسد نرخ بيکاري از 7 درصد به 4 درصد کاهش مي يابد. علاوه بر اين از آن جا که سطح قيمت در نقطه ي B بيش تر از نقطه ي A است نرخ تورم ( درصد تغيير در سطح قيمت ها نسبت به سال قبل، نيز در اين نقطه بالاتر است. با توجه به اين که سطح قيمت در سال 2000 معادل 100 فرض شده، نقطه ي A نشان دهنده ي نرخ تورم 2 درصد و نقطه ي B نشان دهنده ي نرخ تورم 6 درصد است. بنابراين مي توانيم دو نتيجه ممکن را يا برحسب سطح توليد و سطح قيمت ( با استفاده از الگوي تقاضاي کل و عرضه کل ) و يا برحسب بيکاري و تورم ( با استفاده از منحني فيليپس ) مقايسه کنيم.
منحني فيليپس
نمودار 2 ارتباط منحني فيليپس با الگوي تقاضا و عرضه ي کل. در اين نمودار فرض کرده ايم که سطح قيمت ها در سال 2000 برابر 100 است و نمودارها بر اساس نتايج احتمالي در سال 2001 رسم شده اند. قسمت ( الف ) الگوي تقاضاي کل و عرضه کل را نشان مي دهد. اگر تقاضاي کل کم باشد اقتصاد در نقطه ي A قرار دارد و سطح توليد اندک ( 7500 واحد ) و سطح قيمت نيز 102 است. اگر تقاضاي کل زياد باشد اقتصاد در نقطه ي B قرار دارد، سطح توليد زياد ( 8000 واحد ) و سطح قيمت ها نيز زياد ( 106 ) است. در قسمت ( ب ) نمودار کاربرد منحني فيليپس را مشاهده مي کنيد. نقطه ي A در اين نمودار با افزايش تقاضاي کل به دست مي آيد و متناظر با سطح توليد کم ( 7500 واحد )، بيکاري زياد ( 7 درصد ) و تورم کم ( 2 درصد ) است. در حالي که نقطه ي B در اين نمودار با کاهش تقاضاي کل به دست مي آيد و متناظر با سطح توليد زياد ( 8000 واحد )، بيکاري کم ( 4 درصد ) و تورم زياد ( 6 درصد ) است.
سياست پولي و مالي مي تواند باعث انتقال منحني تقاضاي کل شود. بنابراين سياست هاي پولي و مالي مي توانند موجب حرکت اقتصاد بر روي منحني فيليپس شوند. افزايش عرضه ي پول، افزايش مخارج دولت با کاهش ماليات ها باعث افزايش تقاضاي کل و انتقال اقتصاد به يک نقطه ي بالاتر روي منحني فيليپس همراه با بيکاري کم تر و تورم بيش تر شود. کاهش عرضه ي پول، کاهش مخارج دولت و افزايش ماليات ها باعث کاهش تقاضاي کل و حرکت اقتصادي بر روي منحني فيليپس همراه با تورم کم تر و بيکاري بيش تر مي شود. در اين حالت منحني فيليپس ترکيبات مختلف تورم و بيکاري را در اختيار سياست گذاران قرار مي دهد.
منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391)، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.