جهانِ پس از مهدي (عليه السلام)
با نداهاي آسماني، اطلاع رساني ظهور انجام مي گيرد، شب تار غيبت به پايان مي رسد و سپيده طلوع خورشيد ولايت آشکار مي گردد. آنگاه فاتح بلند آوازه ي زمين حرکت هاي رهايي بخش خود را آغاز مي کند و در زماني کوتاه حاکميت جهاني خود را بر پهنه ي زمين مي گستراند و قريب بيست سال حکومت مي کند.اکنون اين سؤال مطرح است که پس از عصر ظهور، وضعيت جهان چگونه خواهد بود؟ روايات مختلفي در اين باره وارد شده و نظريات متفاوتي بر اساس آنها مطرح گرديده است. بنابراين وحدت نظري درباره ي وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) وجود ندارد و اهميت اين بحث در تحليل نظريات و گزينش مستدل نظريه صحيحي است که اوضاع مبهم پس از عصر ظهور را روشن سازد.
1- حاکميت دوازده مهدي
رواياتي وارد شده است که پس از حضرت مهدي (عليه السلام) دوازده مهدي خواهند آمد.1- ابابصير گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! از پدرت که درود بر او باد شنيدم که فرمود:
يَکُونُ بَعدَ القائمِ إثنا عَشَرَ مَهديّاً. فقالَ: إنّما قالَ: إثنا عشَرَ مهديّاً و لَم يَقُل إثنا عَشَرَ إماماً، و لکنَّثهم قَومُ مِن شيعتِنا يَدعُونَ الناسَ إلي مُوالاتِنا و مَعرِفَةِ حَقِّنا.(1)
پس از قائم دوازده مهدي خواهند آمد. حضرت فرمود: پدرم فرمود: دوازده مهدي خواهند بود: نفرمود دوازده امام. امّا آنها گروهي از شيعيان ما مي باشند که مردم را به دوستي و شناخت حقّ ما دعوت مي کنند.
امّا سند اين روايت ضعيف است؛ زيرا علي بن ابي حمزه که از راويان اين حديث مي باشد فردي بسيار دروغگوست و رواي ديگر که علي بن احمد بن عمران الدقاق مي باشد مجهول است. بنابراين نمي توان به روايت آنها استدلال کرد ضمن اينکه روايت ياد شده به حکومت دوازده مهدي تصريح ندارد و تنها به تبليغ آنها اشاره کرده است.
2- از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
يا أبا حَمزَةِ إنَّ مِنّا بَعدَ القائمِ أحَدَ عَشَرَ مَهدِيّاً مِن وُلدِ الحُسَينِ (عليه السلام) .(2)
اي اباحمزه! ما پس از قائم يازده مهدي از نسل حسين (عليه السلام) داريم.
سند اين روايت نيز ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد ضمن اينکه به حکومت دوازده مهدي تصريح ندارد و به جاي دوازده مهدي به يازده مهدي اشاره دارد که با روايات ديگر سازش ندارد.
3- روايت ديگري از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که او از پدرانش، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) و آن حضرت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل کرده است که فرمود:
يا عَلِيُّ! إنَّهُ سَيَکُونُ بَعدِي إثنا عَشَرَ إمَاماً وَ مِن بَعدِهِم إثنا عَشَرَ مَهدِيّاً .... فَإذا حَضَرَتهُ الوَفاةُ فَلَيُسَلّمُها إلي إبنِهِ أوَّلِ المَهديينَ.(3)
اي علي! پس از من دوازده امام خواهد بود و پس از آنها دوازده مهدي مي باشد...وقتي وفات او (قائم (عليه السلام) فرا رسد خلافت را به فرزندش اولين مهدي تسليم مي کند.
اين تنها روايتي است که به حکومت دوازده مهدي و فرزندان امام زمان (عليه السلام) تصريح دارد امّا در سلسله سند آن راوياني چون احمد بن محمّد بن الخليل و جعفر بن احمد مصري هستند که مجهول مي باشند و در نتيجه ضعيف است و نمي توان به آن استدلال کرد.
بنابر آنچه بيان گرديد سه روايت ياد شده به خاطر ضعف سند توان اثبات حاکميت دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) را ندارند به ويژه آنکه اين روايات با احاديث مشهور و معتبري که وضعيت جهانيِ پس از آن حضرت را به گونه ي ديگري ترسيم کرده اند تعارض دارند.
نظر علامه مجلسي پيرامون روايات دوازده مهدي
علامه مجلسي مي نويسد: اين روايات مخالف مشهور است آنگاه دو راه حل براي توجيه آنها بيان مي کند:1- مراد از دوازده مهدي، پيامبر و ائمه (عليه السلام) به جز حضرت مهدي (عليه السلام) خواهند بود و سخني از صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات نقل مي کند که او هم دوازده مهدي را به ائمه (عليه السلام) تأويل کرده است که قائم (عليه السلام) هم رجعت کند تا عدد دوازده کامل گردد.
2- اين دوازده مهدي از جانشينان امام زمان (عليه السلام) و هدايت کننده ي مردم در زمان ساير ائمه مي باشند که رجعت مي کنند تا زمين با وجود آنها (ائمه (عليهم السلام) از حجت خالي نماند اگرچه جانشينان پيامبران و امامان هم حجت خدا هستند.(4) (بدون رجعت ساير ائمه با وجود آنها زمين از حجت خالي نيست.)
بررسي نظريه علامه مجلسي
راه حل اوّل علامه مجلسي که مراد از دوازده مهدي، پيامبر و يازده امام پس از او هستند پذيرفته نيست؛ زيرا در حديث اول و سوم تصريح شده است که آنها شيعيان و يا فرزندان امام زمان (عليه السلام) هستند و در روايت دوم آمده است که آنها از فرزندان حسين (عليه السلام) مي باشند و امامان معصوم از فرزندان امام حسين (عليه السلام) نُه امام هستند و نه يازده يا دوازده مهدي.راه حل دوم هم مورد اشکال است؛ زيرا با رجعت ساير ائمه معصومين (عليه السلام) که به نظر علامه مجلسي به دنيا باز مي گردند تا زمين از حجت خالي نماند، جانشيني ديگران براي امام زمان (عليه السلام) معنا ندارد بلکه ولي امر مردم اماماني خواهند بود که رجعت مي کنند و با وجود امام معصوم، جانشيني ديگران از امام معصوم قبلي منتفي مي باشد. البته ما در بحث رجعت هاي ويژه اثبات کرديم که رجعت ائمه (عليه السلام) در عصر حضرت مهدي (عليه السلام) است و تنها امام حسين و اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستند که پس از قائم (عليه السلام) رجعت مي کنند.
بنابر آنچه بيان گرديد خلاف مشهور بودن رواياتِ دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) با مطالب علامه مجلسي توجيه نگرديد. البته نيازي به توجيه روايات ضعيف که با روايات معتبر تعارض داشته باشند نمي باشد.
2- حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام)
وضعيت ديگرِ پس از امام زمان (عليه السلام)، حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام) است که در روايتي از سوي شيعه و سني بيان شده است. ابن عباس از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل کرده که مي فرمايد:کَيفَ تَهلِکُ اُمَةُ أنَا أَوَّلُها و عيسيَ بنُ مَريمَ فِي آخرِها، و المَهدِيُّ مِن أهلِ بَيتِي فِي وَسَطِها؟(5)
چگونه امتي که من اوّل آن و عيسي بن مريم آخر آن و مهدي از اهل بيت من در وسط آن مي باشد، هلاک مي شود؟
اين روايت با همين الفاظ از طريق اهل سنت هم نقل شده است.(6) و در برخي از منابع شيعي به جاي مهدي (عليه السلام) دوازده امام آمده است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
کَيفَ تَهلِکُ اُمّةُ أنَا أَوَّلُها و إثنا عشَرَ مِن بعدي مِنَ السُّعداءِ و اُولُوا الألباب و المسيحُ عيسيَ بنُ مريمَ آخِرُها؟(7)
چگونه امتي که من دوازده (جانشين) سعادتمند و صاحب خرد، اوّل آن و عيسي بن مريم آخر آن مي باشد هلاک مي شود؟
علي بن يونس عاملي درباره ي اين حديث مي نويسد:
آنچه از ابن عباس از قول پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده و نظير آن از انس روايت شده است «تدلان علي دولة بعد دولته» بر دولتي پس از دولت مهدي (عليه السلام) دلالت دارند.(8)
امّا ظاهر اين روايت افاده ي حاکميت براي مسيح (عليه السلام) نمي کند بلکه مراد اين است که امّت اسلامي با وجود مقدّس رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آغاز مي گردد و از اين رو آغاز مبارکي دارد و با ائمه (عليه السلام) استمرار مي يابد و از اين جهت از ميانه مبارکي برخوردار است و در پايان، عيسي (عليه السلام) که از انبياء بزرگ الهي است با نماز خواندن پشت سر حضرت مهدي (عليه السلام) که از نشانه هاي اسلام اوست از پايان مبارکي برخوردار مي باشد. امتي که شخصيت هاي مهم آسماني ياد شده در آغاز، وسط و آخر آن هستند مبارک است و افرادي که در ميان آنها هستند به برکت وجود آنها هلاک نخواهند شد مگر کساني که از پذيرش کامل اسلام و پذيرش بخش ميانه ي امّت که ائمه معصومين (عليه السلام) سرباز زنند.
بنابر آنچه بيان گرديد بحثي از حکومت مسيح (عليه السلام) در اين روايت مطرح نيست.
ابن بطريق در تبيين اين روايت مي نويسد:
پيامبر (صلي الله عليه و آله) اولين دعوت کننده به اسلام و حضرت مهدي (عليه السلام) دعوت کننده ي ميانه و مسيح (عليه السلام) آخرين دعوت کننده به اسلام است.(9)
امّا روايتي از طريق اهل سنت وارد شده است که بر حاکميت مسيح (عليه السلام) صراحت دارد. ابوهريره گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
وَاللهِ لَيَنزِلَنَّ ابنُ مريَمَ حَکَماً عادِلاً فَلَيَکسِرَنَّ الصَّلِيبَ وَ لَيَقتُلَنَّ الخِنزِيرَ وَ لَيَضَعَنَّ الجِزيَةَ وَ لَيَترُکَنَّ القِلاصَ فَلا يَسعي عَلَيها وَ لَتَذهَبَنَّ الشَّحناءُ وَ التَّباغُضُ وَ التَّحاسُدُ وَ لَيَدعُونَّ إلَي المالِ فَلا يَقبَلُهُ أَحَدُ.(10)
به خدا سوگند همانا فرزند مريم که حاکم عادلي است فرود خواهد آمد و قطعاً صليب را مي شکند، خوک را مي کشد، جزيه را وضع مي کند و از شترهاي جوان زکات نمي گيرد و تلاشي در گرفتن آن ندارد. دشمني و کينه ورزي و حسادت از ميان مي رود و مردم را به گرفتن مال دعوت مي کند، امّا هيچ کس آن را نمي پذيرد.
امّا چند اشکال بر اين روايت وارد است که نمي توان به آن استدلال کرد و ما به آنها اشاره مي کنيم:
1- بنابر روايات شيعه و سني زمان فرود آمدن عيسي بن مريم (عليه السلام) آغاز عصر ظهور است و بدون شک حاکم زمين در آن زمان حضرت مهدي (عليه السلام) خواهد بود و مسيح (عليه السلام) پشت سر او نماز مي گزارد.
2- جزيه که يک ماليات اسلامي است از سوي امام مسلمين براي اهل کتاب (يهود و نصارا) وضع مي شود در حالي که در اين روايت قرار دادن اين ماليات بر يهوديان و مسيحيان به حضرت مسيح (عليه السلام) نسبت داده شده است.
3- سند اين روايت که راويان آن از جمله ابوهريره عامي مذهب هستند ضعيف مي باشد و اگر محتواي آن هم اشکال نداشت به خاطر ضعف سند نمي توان به آن استدلال کرد.
4- روح معارف اسلام بر تجلي رهبري آل محمّد (عليهم السلام) در مقاطع پاياني عالم است که با حاکميت مسيح (عليه السلام) منافات دارد. چه اين که در يکي از خطبه هاي اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است:
...ثُمَّ يَمُوتُ عيسي وَ يَبقَي المُنتَظُر المَهديُّ مِن آلِ مُحمّدٍ (صلي الله عليه و آله).(11)
...آنگاه عيسي از دنيا مي رود و مهدي منتظر از آل محمّد (صلي الله عليه و آله) باقي مي ماند.
3- هرج و مرج پنجاه ساله
وضعيت ديگري که براي پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح شده است يک مقطع تاريخي پنجاه ساله ي توأم با هرج و مرج است که پس از آن امام حسين (عليه السلام) خواهد آمد.جابر جعفي گويد: شنيدم که امام باقر (عليه السلام) مي فرمايد: به خدا قسم مردي از ما اهل بيت پس از مرگ خود سيصد و نه سال حکومت مي کند. عرض کردم اين حکومت در چه زماني خواهد بود؟ فرمود: پس از آنکه قائم از دنيا مي رود. عرض کردم: قائم چند سال حکومت مي کند؟ فرمود: از روز قيام او تا زمان رحلتش نوزده سال به طول مي انجامد. عرض کردم: پس از قائم (عليه السلام) هرج و مرج مي شود؟ فرمود: بله، پنجاه سال اين گونه خواهد بود. آنگاه منتصر رجعت مي کند و خون خود و اصحابش را طلب مي کند و مي کشد و به اسارت مي گيرد تا اينکه گفته مي شود اگر او از فرزندان پيامبران مي بود اين همه قتل انجام نمي داد. پس همه مردم از سفيد و سياه دور او جمع مي شوند و جمعيت خود را عليه او افزايش مي دهند تا او را به پناهندگي به خانه خدا مي کشانند.
وقتي بلا و سختي بر او شدت مي يابد و منتصر کشته مي شود سفاح به دنيا باز مي گردد تا انتقام منتصر را بگيرد پس همه دشمنان ما را مي کشد. اي جابر! آيا مي داني که منتصر و سفاح چه کساني هستند؟ منتصر حسين بن علي است و سفّاح علي بن ابي طالب (عليه السلام) مي باشد.(12)
امّا سه اشکال بر اين روايت وارد است:
1- سند آن ضعيف است؛ زيرا بخشي از سلسله سند حذف شده است و تنها دو راوي يعني عمرو بن ثابت و جابر ذکر شده اند و در نتيجه براي اثبات هرج و مرج پس از امام زمان (عليه السلام) نمي توان به آن استدلال کرد. البته اين روايت را با قدري تفاوت امّا با سند موثق در بحث رجعت امام حسين (عليه السلام) نقل کرديم که بحث هرج و مرج پنجاه ساله و برخي از مطالب ضعيف ديگر در آن بيان نشده است.
2- در اين مدتِ پنجاه سال حجتي از سوي خداوند در روي زمين وجود ندارد و اين با معارف شيعه که زمين بدون حجت نمي ماند مخالف است.
3- حاکميت 309 ساله امام حسين (عليه السلام) که پس از قائم (عليه السلام) آغاز مي شود با هرج و مرج پنجاه ساله و کشته شدن آن حضرت سازش ندارد، زيرا اگر حکومت 309 ساله، پس از قائم (عليه السلام) آغاز شود هرج و مرج پنجاه ساله معنا ندارد و اگر پنجاه سال به طول بينجامد تا حکومت آن حضرت آغاز گردد تعبير حکومت پس از قائم بي معنا مي شود. ضمن اينکه کشته شدن آن حضرت با حاکميت طولاني 309 ساله ي او منافات دارد؛ زيرا اگر کشته شود چگونه حکومت کند مگر اينکه کشته شدن او را پس از حکومت او بدانيم که برخلاف ظاهر روايت است.
صحيحِ روايت همان گونه است که با سند موثق نقل گرديد و اين تناقض در آن وجود ندارد.
4- برپايي قيامت
وضعيت ديگرِ پس از حضرت مهدي (عليه السلام) وقوع هرج و مرج و بر پايي قيامت پس از گذشت چهل روز مي باشد.نظريه شيخ مفيد
برخي بزرگان نظير شيخ مفيد(13) و به دنبال او علي بن عيسي اربلي (14) و علي بن يونس عامل (15) و شيخ طبرسي(16) نوشته اند: پس از حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نخواهد بود و پس از چهل روز که به هرج و مرج مي گذرد قيامت برپا مي شود.از آنجا که علماي پس از شيخ مفيد، کلام او را نقل کرده اند ما تنها سخن او را بيان مي کنيم و هر گونه بحثي که درباره ي سخن شيخ مفيد داشتيم درباره ي سخن آنها نيز به همان گونه خواهيم داشت.
شيخ مفيد مي نويسد:
ليس بعد دولة القائم (عليه السلام) لاحد دولة الاّ ما جاءت به الرواية من قيام ولده ان شاء الله ذلک، و لم ترد به علي القطع و الثبات و اکثر الروايات انه لن يمضي مهدي هذه الامّة (عليه السلام) الاّ قبل القيامة باربعين يوماً يکون فيها الهرج، و علامات خروج الاموات، و قيام الساعة للحساب و الجزاء، والله اعلم بما يکون.(17)
پس از دولت قائم (عليه السلام) براي کسي دولتي نخواهد بود مگر آنچه که روايت بر آن وارد شده است که اگر خدا بخواهد فرزندانش به حکومت مي رسند و اين روايت قطعي و يقيني نيست (18) و بيشتر روايات بر آنند که مهدي اين امت چهل روز قبل از قيامت از دنيا مي رود که در اين مدت هرج و مرج و نشانه هاي بيرون آمدن مردگان از قبرها و فرا رسيدن قيامت براي رسيدگي به حساب اعمال مردم و جزاي آنها خواهد بود و خداوند به آنچه پيش مي آيد آگاه تر است.
بررسي نظريه شيخ مفيد
دو نکته مهم در سخن شيخ مفيد وجود دارد:1- پس از حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نخواهد بود.
2- اکثر روايات برآنند که امام زمان (عليه السلام) چهل روز پيش از قيامت رحلت مي کند.
امّا نکته اوّل که پس از حکومت حضرت مهدي (عليه السلام) حکومتي نباشد پذيرفته نيست؛ زيرا روايات مختلفي درباره ي حکومت امام حسين (عليه السلام) وارد شده است که يکي از آنها داراي سند موثق است و بحث آن خواهد آمد و پيش از اين هم به آن اشاره شد.
امّا نکته دوم که اکثر روايات برآنند که امام زمان (عليه السلام) چهل روز پيش از قيامت رحلت کند و پس از او هرج و مرج زمين را فراگيرد هم مورد اشکال است و اکثر روايات چنين معنايي را افاده نمي کنند. علامه مجلسي نظر متفاوتي را در اين باره مطرح کرده و مي نويسد:
ما روي ان بعد القائم (عليه السلام) تقوم الساعة بعد الاربعين يوماً فهو خبر واحد لايعارض الاخبار الکثيرة.(19)
آنچه روايت شده است که چهل روز پس از قائم (عليه السلام) قيامت برپا مي شود خبر واحد است و نمي تواند با اخبار فراوان (20) تعارض داشته باشد.
لازم است در اينجا روايات مورد اشاره شيخ مفيد و علامه مجلسي را نقل و بررسي کنيم تا وجود روايات و تعدد آنها و نسبتي که با يکديگر دارند معلوم گردد و درنتيجه وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) در ارتباط با قيامت روشن شود. در اينجا روايات مربوط به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) را مورد نقد و بررسي قرار مي دهيم.
روايت اوّل:
عبدالله بن سليمان عامري گويد: امام صادق (عليه السلام) فرمود:ما زالَتِ الأرضُ إلاّ وَ للهِ تَعالي ذِکرُهُ فِيها جُجَّةُ يَعرِفُ الحَلالَ و الحرامَ وَ يَدعُوا إلي سَبيلِ اللهِ عزّوجَلّ، و لا يَنقطِعُ الحُجَّةُ مِنَ الأَرضِ إلاّ اَربَعينَ يَوماً قَبلَ يَومِ القِيامَةِ، فَإذا رُفُعَتِ الحُجَّةُ أُغلِقَ بابُ التُّوبَةِ وَ لَن يَنفَعَ نَفساً إيمانُها لَم تَکُن آمَنَت مِن قَبلُ أَن تُرفَعَ الحُجَةُ اولئکَ شِرارُ خَلقِ اللهِ، وَ هُمُ الّذِينَ تَقُومُ عَلَيهِمُ القِيامَةُ.(21)
همواره حجتي از سوي خدا بر روي زمين وجود دارد که حلال و حرام را مي شناسد و به سوي خداي عزّوجلّ فرا مي خواند و زمين از حجت خالي نمي شود مگر چهل روز پيش از برپايي قيامت. پس زماني که حجت از زمين برداشته شود درِ توبه بسته مي شود و هر کس تا آن هنگام ايمان نياورده باشد ايمانش براي او سودي ندارد، اينها بدترين خلق خدا هستند و هم اينهايند که قيامت بر آنها فرا مي رسد.
اين روايت که به ضرورت وجود حجت، پيش از چهل روز، به برپايي قيامت اشاره دارد در خصوص فرا رسيدن قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) نمي باشد؛ زيرا حجت دراين گونه روايات لقب حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه به معناي حجت خداوند است که مي تواند مصداق هاي مختلفي داشته باشد. بنابراين هر امامي که دنيا در عصر او به پايان مي رسد حجت خداوند است که پيش از چهل روز به برپايي قيامت از زمين برداشته مي شود.
از همين رو صاحب کتاب مختصر بصائر الدرجات پس از بيان روايتي که در آن آمده است «آخر من يموت، الامام (عليه السلام)» (آخرين کسي که مي ميرد امام (عليه السلام) است) مي نويسد:
المراد بالامام هنا، الّذي هو آخر من يموت، الحسين (عليه السلام).(22)
دراين روايت مراد از امام که آخرين کسي است که مي ميرد حسين (عليه السلام) است. و در بيان علّت سخن خود مي نويسد:
«في الجمله حجت که با ترساندن و هدايت مردم بر آنها حکومت مي کند حضرت مهدي (عليه السلام) نيست بلکه بنابر روايت معصومين (عليه السلام) حسين بن علي (عليه السلام) است که مهدي (عليه السلام) را غسل مي دهد و پس از او تا زماني که خدا بخواهد حکومت مي کند.»(23)
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند در شعب معراج به من فرمود:
يا محمّد! عليُّ آخِرُ مَن أقبِضُ روحَهُ مِنَ الأئِمَّةِ.(24)
اي محمّد! علي آخرين نفر از ائمه است که جان او را مي گيرم.
نتيجه اينکه روايت ياد شده در مقام بيان وجود حجت خدا چهل روز پيش از قيامت است امّا اينکه اين حجت کدام يک از ائمه (عليه السلام) است به آن اشاره نشده است، احتمال دارد که امام زمان (عليه السلام) باشد و احتمال دارد يکي ديگر از ائمه (عليه السلام) باشد و با وجود احتمال ديگر نمي توان براي اثبات برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) به آن استدلال کرد.
روايتي که مورد نقل و بررسي قرار گرفت در منابع مختلفي نظير محاسن، جلد 1، صفحه ي 236 و دلائل الامامة، ص 434 با کمي تفاوت نقل شده است و اگرچه تفاوت هايي در برخي از روايان سلسله سند آن وجود دارد، امّا نقل کننده ي آن از امام صادق (عليه السلام) همان عبدالله بن سليمان عامري است و بنابراين، يک روايت به شمار مي آيد.
روايت دوم:
شيخ طوسي سخني را از عبدالله بن جعفر حميري نقل مي کند که او مي گويد:اعتقادي و ديني ان الارض لاتخلو من حجة الاّ اذا کان قبل القيامة باربعين يوماً(25)
اعتقاد و دين من اين است که زمين از حجت خالي نمي ماند مگر چهل روز پيش از برپايي قيامت.
حجت در اين سخن هم که در منابع روايي نقل شده است به معناي حجت خداوند بر روي زمين است که بحث آن گذشت و احتمالاً سخن عبدالله بن جعفر حميري برگرفته از همان روايتي است که عبدالله بن سليمان عامري از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده بود و در هر صورت سخن او روايت به شمار نمي آيد.
روايت سوم:
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:من و دوازده نفر از اهل بيتم که اولين آنها علي بن ابي طالب است کوه هاي زمين هستيم که خداوند به وسيله آنها زمين را از فرو بردن اهلش نگاه مي دارد. وقتي دوازده نفر از اهل من رفتند زمين اهلش را فرو مي برد و مهلت نخواهند يافت.(26)
اين روايت با کمي تفاوت در کتاب غيبت شيخ طوسي صفحه ي 139 و کافي، جلد 1، صفحه 533 نقل شده است.
اهل سنت حديث مشابهي را نقل کرده اند که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
دين (اسلام) پيوسته به دوازده نفر از قريش برپاست وقتي از دنيا رفتند زمين بر اهلش موج مي آورد.(27)
اين گونه روايات در مقام بيان جايگاه امنيت بخش ائمه (عليه السلام) بر روي زمين اند، يعني وجود مبارک آنها اين اثر را دارد که سبب امنيت و آرامش زمين مي گردد، و چون از زمين رخت بربندند هرج و مرج، زمين را فرا گرفته و ساکنان خود را از بين مي برد، امّا اينکه اين هرج و مرج پس از حضرت مهدي (عليه السلام) باشد و چهل روز بعد از او قيامت فرا رسد در اين روايات به آن اشاره اي نشده است و روايات ياد شده با استمرار امنيت زمين با معصوم ديگري پس از امام زمان (عليه السلام) منافاتي ندارند. ترتيبي که ما از دوازده امام معصوم در ذهن داريم که اولين آنها اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (عليه السلام) و آخرين آنها حضرت مهدي (عليه السلام) مي باشد سبب گرديده است که آخرين حجت روي زمين را هم امام زمان (عليه السلام) بدانيم در حالي که آخرين امام بودن آن حضرت به معناي آخرين حجت بودن او نيست بلکه آخرين حجت مي تواند اولين يا دومين امام هم باشد و با توجّه به روايات رجعت، آخرين حجت، آخرين امام نخواهد بود چنانچه در ذيل روايت اوّل، رواياتي را در اين باره بيان کرديم. امنيت زمين با هر يک از دوازده امام معصوم برقرار است و هرگاه همه ي آنها رفتند زمين موج مي آورد امّا آيا اين موج آوردن پس از حضرت مهدي (عليه السلام) است، از روايات ياد شده چنين استفاده اي نمي شود.
روايات ديگري وارد شده است که به جاي موج آوردن زمين و فرو بردن ساکنان آن، تغيير هرج و مرج در آنها استفاده شده است. اينها هم نظير روايات گذشته به جايگاه امنيت بخش ائمه (عليهم السلام) اشاره کرده اند که به دو مورد آن ها اشاره مي کنيم.
جابر بن سمرة گويد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
من دوازده جانشين از قريش دارم، وقتي حضرت به منزل خود رفت به طور خصوصي به محضر او رسيدم و پرسيدم پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: آنگاه هرج و مرج مي شود.(28)
راويان اين روايت نظير جابر بن سمرة، زياد بن خيثمه و هيثم بن کميل ضمن عامي مذهب بودن، مجهول و ناشناخته اند و روايت آنها ضعيف است.
وهب بن منبه گويد:
يکون بعدي اثنا عشر خليفة ثمّ يکون الهرج، ثمّ يکون کذا، ثمّ يکون کذا و کذا.(29)
پس از من دوازده جانشين خواهد بود آنگاه هرج و مرج مي شود و بعد هم همين گونه است و پس از آن هم همين گونه و همين گونه است.
سند اين روايت هم ضعيف است. وهب بن منبه فرد ضعيفي است و نام کسي که اين حديث را از وهب شنيده در سلسله سند روايت ذکر نشده است و حتي نام رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در اوّل آن نيامده است و صَرف نظر از سند اين روايات آنچه درباره ي روايات پيش از آنها بيان کرديم در اينجا هم بيان مي کنيم.
روايت چهارم:
ابوهريره از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:....(مهدي عليه السلام) تا هفت يا هشت يا نُه سال همين گونه به عدالت رفتار مي کند آن گاه خيري در زندگيِ پس از او نيست.(30)
مراد از زندگيِ بدون خير و خوبي دراين روايت به قرينه روايات ديگر همان زندگي توأم با هرج و مرج است. اگر چه اين روايت به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) اشاره دارد، امّا سند آن ضعيف و راويان آن عامي مذهب هستند و با روايت معتبر جابر جعفي که نقل خواهد شد تعارض دارد. از اين رو فاقد اعتبار و شرايط تمسک به آن است. ضمن اينکه اين روايت موافق عقيده ي اهل سنت است که با رجعت و حاکميت امامان شيعه پس از حضرت مهدي (عليه السلام) مخالفت دارند.
روايت پنجم:
روايتي بسيار طولاني درباره ي رجعت و مسائل ظهور از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که در پايان آن مفضل بن عمر درباره ي مدت حکومت امام زمان (عليه السلام) سؤال مي کند و آن حضرت پاسخي مي دهد که از آن استفاده مي شود پس از حکومت آن حضرت قيامت برپا مي شود.(31) اين حديث را «حسين بن حمدان» در کتاب هداية الکبري صفحه 392 نقل کرده است و حسن بن سليمان آن را با تفاوت هايي در کتاب بصائر الدرجات صفحه 179 آورده است و متن آن در بحار الانوار نيز تفاوت هايي با اين دو کتاب دارد امّا در سند آن تفاوتي نيست و بسيار ضعيف است به گونه اي که نمي توان به آن اعتماد کرد. با توجّه به اينکه اين روايت از مطالب گسترده اي درباره ي رجعت و ظهور برخوردار است بررسي ريشه اي سند آن ضروري است که در پاورقي به آن مي پردازيم.(32)روايت ششم:
فضل بن شاذان در کتاب اثبات الرجعة با سند موثق از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مي کند که فرمود:أَلا اُبَشّرُکِم أيَّهَا الناسُ بِالمَهدِيِّ؟ قَالُوا بَلي، قَال: فَاعلَمُوا أَنَّ اللهَ تَعالي يَبعَثُ فِي اُمَّتي سَلطاناَ عادِلاَ و إماماً قاسِطاً يَملأُ الأَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً وَ هُوَ التَّاسِعُ مِن وُلدِ وَلَديَ الحُسَينِ، إسمُهُ إسمي وَ کُنيَتُهُ کُنيَتي. أَلا و لا خَيرَ فِي الحَياَةِ بَعدَهُ وَ لا يَکُونُ إنتهاءُ دَولَتِهِ إلاّ قَبلَ القِيامةِ بِأربَعينَ يَوماً.(33)
اي مردم! آيا مي خواهيد شما را به مهدي بشارت دهم؟ عرض کردند: آري، فرمود: بدانيد که خداي تعالي، سلطان عادل و پيشواي دادگري را در امّت من بر مي انگيزد که زمين را پر از عدل و داد مي کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است و او فرزند نهم فرزندم حسين است که نامش نام من و کينه اش کنيه من مي باشد. آگاه باشيد که خير در زندگي پس از او نيست و پايان دولتش جز چهل روز پيش از قيامت نمي باشد.
نتيجه اينکه از شش روايتي که نقل گرديد تنها روايت ششم براي اثبات قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) قابل تمسک و استدلال است.
البته پذيرش آن هم در صورتي خواهد بود که روايات ديگري با اين روايت تعارض نداشته باشند که در آن صورت بنابر قواعد باب تعارض روايات، روايتي که داراي مرجح است مقدم خواهد بود و اين بررسي در پايان همين فصل خواهد آمد.
5- حاکميت امام حسين (عليه السلام)
وضعيت ديگري که براي پس از رحلت حضرت مهدي (عليه السلام) مطرح است حکومت امام حسين (عليه السلام) مي باشد که چند روايت هم درباره ي آن وارد شده است. بنابراين روايات، آن حضرت در ايام رجعت خود حاکميت جهان را پس از حضرت مهدي (عليه السلام) در دست مي گيرد و به مدت زيادي حکومت مي کند. در اينجا به بررسي روايات حاکميت امام حسين (عليه السلام) مي پردازيم.روايت اوّل:
امام باقر (عليه السلام) فرمود:إنّ أوّلَّ مَن يَرجِعُ لَجارُکُمُ الحُسينُ (عليه السلام) فيَملِکُ حتّي تَقَعَ حاجِباهُ علي عَينَيهِ مِنَ الکِبَرِ.(34)
اولين کسي که بر مي گردد همسايه شما، حسين بن علي (عليه السلام) است و به اندازه اي حکومت مي کند که به خاطر پيري، ابروهايش بر روي چشمانش قرار مي گيرد.
داوود بن راشد که اين حديث را به يک واسطه از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند مجهول است و روايت او ضعيف مي باشد اگرچه همه راويان ديگر اين حديث موثق اند.
روايت دوم:
معلّي بن خنيس و زيد شحّام گويند از امام صادق (عليه السلام) شنيديم که مي فرمايد:إنَّ اوّلَ مَن يَکِرُّ فِي الرَّجعَةِ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ (عليهما السلام) وَ يَمکُثُ فِي الأرضِ اَربَعينَ سَنَةً حَتّي يسقُطَ حَاجِباهُ عَلي عَينَيهِ.(35)
اولين کسي که در رجعت باز مي گردد حسين بن علي (عليه السلام) است و چهل سال در روي زمين مي ماند تا اينکه ابروهايش بر روي چشمانش مي افتد.
يکي از راويان اين حديث که با تعبير «عن رجل» از او ياد شده است مجهول است و به خاطر آن، سند روايت ضعيف است اگرچه ساير راويان آن موثق اند.
اشکال ديگري که بر اين روايت وارد شده است اين است که به حکومت آن حضرت تصريح ندارد مگر اينکه به قرينه روايات ديگر «مکث» را حمل بر حکومت کنيم که آن هم دشوار است.
روايت سوم:
جابر جعفي گويد: شنيدم که امام باقر (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند يکي از ما اهل بيت پس از مرگ خود سيصد سال حکومت مي کند و نه سال هم بر آن مي افزايد. عرض کردم: در چه زماني؟ فرمود: پس از قائم. سؤال کردم قائم چند سال حکومت مي کند؟ فرمود: نوزده سال.(36)اين روايت که متن کامل آن در فصل رجعت امام حسين (عليه السلام) نقل و ترجمه گرديد سند موثقي دارد و در نتيجه حکومت امام حسين (عليه السلام) با آن به اثبات مي رسد. البته اين روايت در کتاب اختصاص، صفحه 257 و تفسير عياشي، جلد 2، صفحه 326 با سند و محتواي ضعيفي نقل شده است که به آن اعتمادي نيست و سند معتبر آن تنها در کتاب غيبت شيخ طوسي (رحمه الله) بيان گرديده است که راويان آن فضل بن شاذان، حس بن محبوب، عمرو بن ابي المقدام و جابر جعفي هستند و همه آنها موثق و اکثر آنها از چهره هاي ممتاز راويان شيعه به شمار مي روند.
جمع بندي روايات
در مباحثي که تاکنون مطرح گرديد پنج وضعيت براي جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) ترسيم کرديم که درباره ي هر کدام از آنها رواياتي وارد شده بود اين وضعيت ها عبارت بودند از:1- حاکميت دوازده مهدي.
2- حاکميت حضرت مسيح (عليه السلام).
3- هرج و مرج پنجاه ساله.
4- برپايي قيامت.
5- حکومت امام حسين(عليه السلام).
پنج وضعيت ترسيم شده به گونه اي هستند که امکان جمع آنها ممکن نيست، يعني اگر جهان بخواهد شاهد حاکميت دوازده مهدي پس از امام زمان (عليه السلام) باشد ديگر نمي شود شاهد حاکميت مسيح (عليه السلام) باشد و يا اگر شاهد حاکميت امام حسين (عليه السلام) باشد ديگر شاهد برپايي قيامت نخواهد بود. بنابراين تنها يکي از پنج مورد ياد شده مي تواند عملي شود امّا اين يک مورد، کدام يک از وضعيت هاي پنجگانه است؟
در مباحثي که گذشت معلوم گرديد روايات حاکميت دوازده مهدي يا حکومت فرزندان امام زمان (عليه السلام) يا هرج و مرج پنجاه ساله و همچنين حاکميت مسيح (عليه السلام) ضعيف هستند امّا برپايي قيامت و حاکميت امام حسين (عليه السلام) هر کدام از يک روايت موثق برخوردارند که با يکديگر تعارض دارند. امّا با توجّه به شهرت روايت حاکميت امام حسين (عليه السلام) و مخالفت آن با نظر اهل سنت که به برپايي قيامت پس از حضرت مهدي (عليه السلام) قائلند چنان که روايت آن درهمين مقاله بيان گرديد، روايت حاکميت آن حضرت بر روايت برپايي قيامت مقدم است؛ زيرا احتمال تقيه در صدور روايت موافق آنها وجود دارد و بنابر قواعد باب تعارض روايات، روايتي که با آنها مخالف است مقدم مي باشد و در نتيجه جهانِ پس ازمهدي (عليه السلام) با حاکميت امام حسين (عليه السلام) استمرار مي يابد.
پي نوشت ها :
1- کمال الدين ، ص 358.
2- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478.
3- مختصر بصائر الدرجات، ص 40.
4- بحار الأنوار، ج 53، ص 148 و 149.
5- دلائل الامامة، ص 443.
6- تفسير الثعلبي، ج 3، ص 82 - تاريخ دمشثق ، ج 47، ص 521.
7- الخصال، ص 476 - عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، ج 2، ص 66، ح 18.
8- الصراط المستقيم، ج 2، ص 254.
9- العمدة، ص 439.
10- صحيح مسلم، ج 1، ص 94.
11- معجم احاديث الامام المهدي (عليه السلام)، ج 3، ص 121.
12- الاختصاص، ص 257 و 258.
13- الارشاد، ج 2، صث 387.
14- کشف الغمة، ج3، ص 266.
15- الصراط المستقيم، ج 2، ص 254.
16- اعلام الوري ، ص 295.
17- الارشاد، ج 2، ص 387.
18- اين روايت در بحث حاکميت دوازده مهدي نقل گرديد.
19- بحار الانوار، ج 25، ص 108.
20- مراد علامه مجلسي از اخبار فراوان، اخباري است که بر رجعت يا حکومت ائمه (عليه السلام) پس از حضرت مهدي (عليه السلام) دلالت دارند.
21- کمال الدين، ص 229، ح 24.
22- مختصر بصائر الدرجات، ص 211.
23- همان منبع.
24- همان منبع، ص 36.
25- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 243.
26- الاستنصار، ص 8.
27- کنزالعمال، ج 12، ص 34.
28- الخصال، ص 427، ح 26.
29- الخصال ، ص 474، ح 34.
30- مسند احمد، ج 3، ص 37 - الدرالمنثور، ج 6، ص 57.
31- بحار الانوار، ج 53، ص 35.
32- سلسله ي سند حديث مفضل اين گونه است: عن الحسين بن حمدان، عن محمّد بن اسماعيل و علي بن عبدالله الحسني، عن شعيب محمّد بن نصير، عن عمر بن الفرات، عن محمّد بن المفضل، عن المفضل بن عمر قال: سألت سيدي الصادق (عليه السلام)...
امّا حسين بن حمدان فردي است که نجاشي درباره ي او مي نويسد:
حسين بن حمدان؛ انحراف در مذهب داشت. (رجال النجاشي، ص 67)
و ابن غضائري درباره ي او مي نويسد:
کذاب، فاسد المذهب، صاحب مقالة ملعونة، لايلتفت اليه. (رجال ابن الغضائري، ص 54) يعني، بسيار دروغگو، داراي انحراف در مذهب و صاحب گفتار لعنت شده بود و به نقل او توجّه نمي شود.
علامه حلي نيز نظير سخن ابن غضائري را درباره ي حسين بن حمدان آورده است (خلاصة الاقوال، ص 339).
علي بن عبدالله حسني راوي ديگر اين روايت نيز فردي مجهول و ضعيف است.
محمّد بن نصير هم فردي ضعيف و اهل غلو است که امام هادي (عليه السلام) او را لعنت کرده است.علامه حلي در اين باره مي نويسد: محمد بن نصير النميري، لعنه علي بن محمّد العسکري (عليه السلام) (خلاصة الاقوال، ص 401).
همچنين علامه حلي مي نويسد: شيخ طوسي (رحمه الله) گروهي از راويانِ مذمت شده را معرفي کرده است که يکي از آنان محمّد بن نصير نميري است که در عصر امام حسن عسکري (عليه السلام) بوده است. وقتي آن حضرت از دنيا رفت نميري ادّعا کرد که ابي جعفر محمّد بن عثمان صاحب الزمان مي باشد و خود از سوي او نيابت دارد که خداي تعالي او را مفتضح کرد. و سعد بن عبدالله درباره ي محمّد بن نصير مي گويد: کان يقول بالتناسخ و يغلو في ابي الحسن (عليه السلام) و يقول فيه بالربويية. (او قائل به تناسخ بود و درباره ي امام هادي (عليه السلام) غلو مي کرد و مي گفت: او داراي ربوبيت است). (خلاصة الاقوال، ص 432 و 433).
محمّد بن مفضل راوي ديگر اين روايت نيز فردي مجهول و در نتيجه نقل او ضعيف است.
امّا مفضل بن عمر مورد اختلاف است. برخي او را به شدت تضعيف کرده و عده اي او را به شدت تحسين کرده اند که بحث آن مفصل است و در اين مقال نمي گنجد.
صاحب معالم درباره ي او مي نويسد: ورد في مدحه و ذمه آثار (در ستايش و مذمت او سخناني وارد شده است). (التحرير الطاووسي، ص 537).
33- کتاب سليم بن قيس، ص 478 تحقيق محمّد باقر بهبودي.
34- مختصر بصائر الدرجات، ص 27 و 28.
35- مختصر بصائر الدرجات، ص 18.
36- کتاب الغيبة للشيخ الطوسي، ص 478 ، ح 505.
اکبري، محمد رضا، (1390)، عصر شکوهمند رجعت، قم: انتشارات مسجد مقدّس جمکران، چاپ دوم