نويسنده: دکتر ارسيا تقوا
اصطلاح اعتياد به کار، ترجمه اي است از واژه ي « workaholic »، و از ترکيب واژه ي « work » به معني « کار » و واژه ي « aholic » به معني « معتاد »، به وجود آمده است. در فرهنگ انگليسي آکسفورد، معتاد به کار به کسي گفته مي شود که « بيش از حد کار مي کند و احساس مي کند که در هر حال و تحت هر اوضاع و احوالي به کار کردن نياز دارد ». اعتياد به کار به طور تکنيکي و علمي، به عنوان يک اختلال رواني شناخته نشده است، بلکه به عنوان يک مشکل روان شناختي مطرح مي شود. از اين نظر، اين موضوع قسمتي از فرايند اعتياد به طور کلي است و بر کل جامعه، خانواده و سازمان ها، تأثير مي گذارد. فرد معتاد به کار، کسي است که به طور عاطفي، معتاد به کنترل و قدرت است و حالتي وسواس گونه دارد و مي خواهد از اين طريق، به موفقيت و رضايت دست يابد. چنين فردي، کسي است که براي تعريف « شخصيت » خود، وابسته به کارش مي شود، کار، دارويي است که وي خود را با آن مشغول مي کند و به همين دليل است که قادر به درک احساسات ديگر خود از قبيل صميميت ودوستي نيست.
نگاهي ويژه:
از زماني که مفهوم انگيزه ي پيشرفت وارد مطالعات روان شناسي شد، مشخص شد افرادي که نياز به موفقيت و پيشرفت بالايي دارند، اشتياق وصف ناپذيري به کار خود پيدا مي کنند، که آن ها را مي توان معتاد به کار يا شيفته ي کار دانست. برخي از اين افراد حتي در طول شبانه روز 16 ساعت کار مي کنند. اين زمان در روزهاي تعطيل به 12 ساعت هم مي رسد.واژه ي معتاد به کار نشان دهنده ي وضعيت منفي و نامطلوبي است که اين افراد دارند. البته بايد توجه داشت که هر چند افراد مورد نظر به کار کردن معتاد شده اند، اما برخلاف معتادان ديگر، مورد احترام جامعه هستند. آن ها شيفته ي کار خود هستند و از انجام دادن کارهاي محوله احساس خشنودي مي کنند. به نظر مي رسد آن ها با کار خود پيوندي عاطفي دارند.
هر چند اين گونه افراد در جامعه مورد احترام و پذيرش همکاران، دوستان و سرپرستان خود قرار مي گيرند، ولي در هيچ يک از بررسي هاي انجام شده، مشخص نشده است که آيا خانواده ي آن ها نيز از اين وضع احساس رضايت و خشنودي دارد يا خير! اين قبيل افراد، در اغلب اوقات، غذا خوردن، مکالمات عادي اجتماعي و لذت بردن از تعطيلات آخر هفته را نيز فراموش مي کنند. شايد بسياري از ما نيز گاهي اوقات با چنين مشکلاتي برخورد کرده باشيم، ولي براي يک فرد معتاد به کار، اين وضعيت کاملاً عادي و طبيعي است. آن ها تقريباً در هر ساعتي، حتي شب ها، کاري براي انجام دادن پيدا مي کنند. از نظر اين افراد، آن چه که انجام مي دهند بر هر چيز ديگر اولويت دارد و کوچک ترين جزئيات مربوط به کارشان نيز واجد اهميت است، و همه چيز در انجام دادن کار و رسيدن به موفقيت خلاصه مي شود.# 13
به دليل همين ويژگي هاست که در طول زمان از دو جنبه ي زير آسيب مي بينند:
- سلامتي
- روابط اجتماعي و زندگي زناشويي
براي چنين افرادي مسئوليت ها و فرصت هاي کاري، ضرورت هاي نزديک به هم و جدي تر از هر مسئله اي هستند. آن ها به دليل نگاهي که به کار دارند، نمي توانند آن را مثل يک سرگرمي در نظر بگيرند. کار براي آن ها از هر چيزي مهم تر است و به عنوان يک عادت غير قابل تغيير شناخته مي شود. چنين عادتي حتي به موفقيت معناي خاصي مي دهد، به نحوي که آن ها تلاش مي کنند تا فقط موفقيت به دست آورند، نه آن که از آن لذت ببرند. براي آن ها سرگرم شدن چيزي غير ممکن است و شغل شان به طور مستقيم با رفاه و سلامتي شان در تعارض است. بنابراين اولويت اصلي آن ها کار است و بيش از آن چه که توان دارند براي کار برنامه ريزي مي کنند و در اين بين نقش طراوت، نشاط و خانواده کم رنگ مي شود.
منبع مقاله :
آتش پور، سيد حميد؛ (1388)، اعتياد به کار( روان شناسي معتادين به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول