چيستي کلام اسلامي

وقتي سخن از کلام اسلامي يا کلام جديد به ميان مي آيد، برخي که آشنايي با اين دانش ندارند گمان مي کنند، منظور از کلام، سخن وري و گفتن و شنودن است و علم کلام، دانشي است که در آن، فنّ خطابه و آموزش سخنراني داده مي شود
پنجشنبه، 10 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چيستي کلام اسلامي
 چيستي کلام اسلامي

 

نويسنده: دکترعبدالحسين خسروپناه




 

وقتي سخن از کلام اسلامي يا کلام جديد به ميان مي آيد، برخي که آشنايي با اين دانش ندارند گمان مي کنند، منظور از کلام، سخن وري و گفتن و شنودن است و علم کلام، دانشي است که در آن، فنّ خطابه و آموزش سخنراني داده مي شود؛ در حالي که، اين دانش، هيچ ربطي به خطابه و سخن وري ندارد، هرچند براي تأمين اهدافش از سخن وري هم بهره مي گيرد. بنابراين، تعريف دقيق علم کلام و بيان موضوع و محور اصلي و روش و هدف و مسايل آن به مثابه نقشه راهنمايي است که راهبر را در مسير و هدف معيّن شده، راهبري مي کند. پس چيستي ماهيّت کلام، بر ساير مباحث آن تقدّم دارد.
علم کلام اسلامي، يکي از دانش هاي دين پژوهي است که در تاريخ دين شناسي از اهميّت ويژه اي برخوردار است. متکلّمان، در طول تاريخ به اثبات اعتقادات ديني پرداخته و به شبهات مخالفان و معاندان پاسخ داده اند. عظمت علم کلام به قدري زياد بود که از آن به فقه اکبر ياد مي شد. عمده فقهاي اسلامي، علاوه بر بيان مباحث فقهي و اصول فقه، به تبيين معارف اعتقادي نيز مي پرداختند و کتاب هايي در دفاع از دين مي نگاشتند.

تعريف و گستره دين پژوهي

دين پژوهي عبارت است از: رشته هاي مختلفي که با روش هاي گوناگون به تحقيق، و بررسي ابعاد و ساحت هاي مختلف دين مي پردازد. با توجه به اين که دين آسماني، به ويژه اسلام، مشتمل بر ابعاد عقيدتي، فقهي، حقوقي، فردي، اجتماعي، تربيتي و سياسي است، دانش هاي دين پژوهي به گونه هاي متنوعي دسته بندي مي شوند.
گستره دين پژوهي به اعتبار مباني، محتوا، کارکردها، ماهيّت دينداري و مباحث تطبيقي به پنج بخش تقسيم مي شود. 1- مباني دين در فلسفه دين، 2- محتواي دين در علوم کلام، فقه و اخلاق، 3- کارکردهاي دين در جامعه شناسي دين، روان شناسي دين، مردم شناسي دين و اسطوره شناسي دين، 4- ماهيّت دين و دينداري در پديدارشناسي دين، 5- مباحث تطبيقي در دين شناسي تطبيقي و تاريخ اديان مطرح مي گردد.
بخشي از شاخه هاي دين پژوهي مانند: فلسفه دين و کلام، به صدق و کذب گزاره ها و دسته ديگر همچون تاريخ اديان، دين شناسي تطبيقي، پديدارشناسي دين، جامعه شناسي دين و روان شناسي دين تنها به توصيف آن ها مي پردازند و به صدق و کذب گزاره هاي ديني کاري ندارد. (1)

تعاريف کلام اسلامي

حال که تعريف و گستره دين پژوهي معلوم گشت، نوبت به تعريف کلام اسلامي به عنوان يکي از شاخه هاي دين پژوهي مي رسد. بزرگان اسلام به تعاريف گوناگوني از علم کلام پرداخته اند، که پاره اي از آن ها به شرح ذيل بيان مي گردد:

فارابي

در تعريف اين علم مي نويسد: «صناعت کلام، ملکه اي است که انسان به کمک آن مي تواند از راه گفتار، به ياري آرا و افعال محدود و معيّني که واضع شريعت، آن ها را به صراحت بيان کرده است بپردازد؛ و هر چه را مخالف آن است باطل نمايد.» (2)

قاضي عضدالدّين الايجي

(م 756 هـ ق) مؤلّف "المواقف"، در تعريف علم کلام مي گويد: «کلام، دانشي است که انسان در پرتو آن، قدرت پيدا مي کند که عقايد ديني را از راه ايراد دلايل و ردّ شبهات اثبات نمايد.» (3)

سعدالدّين تفتازاني

(متوفي 793 هـ ق) نيز دانش کلام را چنين تعريف مي کند: «کلام، علم به عقايد دينيه از روي دلايل قطعي و يقيني است.» (4)

ابن خلدون

مي گويد: «دانش کلام، آن دانشي است که متضمّن اثبات عقايد ايماني به وسيله ادلّه عقلي است؛ و ردّ بدعت گذاراني است که از اعتقادات مذاهب سلف و اهل سنّت منحرف شده اند؛ رمز اثبات اين عقايد ايماني، توحيد است.» (5)

محقّق لاهيجي

بعد از بيان اشکال بر ساير تعاريف متکلمان از دانش کلام، اين علم را چنين تعريف مي کند: «کلام، صناعتي نظري است که به واسطه آن، انسان بر اثبات عقايد ديني توانا مي شود.» (6)
تعريف برگزيده، (تعريفي جامع با توجه به رسالت و وظايف متکلّمان و اهداف و روش دانش کلام) چنين است: «علم کلام، دانش و مهارتي دين پژوهي است که با کمک متون اسلامي، به استخراج و تنظيم و تبيين معارف و مفاهيم اعتقادي پرداخته و آن ها را بر اساس روش ها و رويکردهاي مختلف درون و برون ديني، اثبات و توجيه مي کند و به اعتراض ها و شبهات مخالفان اعتقادي پاسخ مي دهد.» در اين تعريف، به موضوع کلام اشاره نشده است؛ براي اين که دانش کلام، دانش بلاموضوع است، ولي از غايت روش آن سخن گفته مي شود. بنابراين، اوّلاً: علم کلام، از سنخ دانش و مهارتي است که علاوه بر جنبه آموزشي، ساحت مهارتي و کاربردي نيز دارد و متکلّمان، همانند پاسباناني که از امنيّت اجتماعي مردم حراست مي کنند، از امنيّت اعتقادي عوام و خواص، پاسداري مي نمايند. ثانياً: علم کلام، شاخه اي از دين پژوهي است. ثالثاً: سنخ مسائل و مباحث علم کلام، مفاهيم و معارف اعتقادي است. رابعاً: اهداف علم کلام و وظيفه متکلّمان عبارتند از: 1- استنباط 2- تنظيم، 3- تبيين معارف و مفاهيم اعتقادي، 4- اثبات مدّعيّات اعتقادي و عقلاني کردن آن ها، 5- پاسداري از آموزه هاي ديني و زدودن شبهات از آن ها، خامساً: روش هاي مختلف برون و درون ديني مانند: روش عقلي، نقلي، تجربي و وجداني و رويکردهاي استدلالي، توصيفي، تحليلي و تفسيري در علم کلام استفاده مي شود.
مهم ترين مسائل کلام اسلامي عبارت است از: اثبات وجود خداوند متعال، بررسي صفات الهي، اثبات توحيد خداوند سبحان، مباحث مربوط به افعال الهي از جمله حدوث يا قِدَم عالم، حدوث يا قِدَم قرآن و کلام الهي، قضا و قدر علمي و عيني حق تعالي، جبر و اختيار، آلام، هدايت و ضلالت، اعواض، آجال، ارزاق، اسعار، عدل الهي، ضرورت بعثت انبيا، امامت و خلافت، مسائل مربوط به معاد و حيات اخروي و پاره اي از قواعد کلامي از جمله: قاعده حُسن و قبح عقلي، قاعده لطف، قاعده اصلح و ... (7)

چيستي کلام جديد

اصطلاح «کلام جديد»، در محافل علمي و دين پژوهي اسلامي، نخستين بار توسط سيداحمدخان هندي به کار رفت، وي در يکي از سخنراني هاي خود در حدود سال 1286 ق مي گويد: «امروز ما به علم کلام جديدي نياز داريم که به ياري آن بتوانيم يا بطلان تعاليم جديد را اثبات کنيم يا نشان دهيم که اين تعاليم منطبق بر مراتب ايمان اسلامي است.» (8) پس از او، عنوان علم کلام جديد در کتاب دانشمند هندي شبلي نَعماني (1274- 1332 ق) مطرح گرديد و توسط سيدمحمدمحمدتقي فخرداعي گيلاني ترجمه شد. (9) استاد شهيد مرتضي مطهري (1298-1358ش)، نخستين کسي است که از چيستي و ضرورت کلام جديد در ايران سخن گفت. (10) بحث مهم اين است که مقصود از کلام جديد و تجدد در علم کلام چيست؟ آيا تجدد، وصف علم کلام است يا وصف مسايل آن؛ دوازده ديدگاه در اين زمينه وجود دارد که تنها به دو ديدگاه اصلي اشاره مي شود. (11)

ديدگاه ناسخيّت

ديدگاه کساني است که ميان کلام جديد و قديم، تنها به اشتراک لفظي در عنوان کلام معتقدند و بر اين باورند که ميان اين دو، تفاوت جوهري و گوهري وجود دارد و کلام جديد، ناسخ کلام قديم است؛ براي اين که فضاي تفکّر به طور کلي در اين روزگار تغيير کرده و جازميّت علمي و فلسفي رخت بر بسته است، اثبات عقلي و يقيني عقايد حقّه که هدف کلام سنّتي به شمار مي رفت، ناممکن گشته است و در يک کلام، سؤال ها، پرسش هاي جديد، روش ها، مباني، مبادي و فضاي ديگري حاکم شده است؛ بنابراين، به ناچار بايد به شيوه ديگري از خدا، نبوّت، انسان، معاد و وحي سخن گفته شود. (12) اين رويکرد، گرفتار نوعي سنّت ستيزي است و اسير تحوّلات غربي شده است و با متأثر شدن از نسبيت انگاري جديد، تلقّي خاصّي از وحي و کلام پيدا کرده است. علاوه بر اين که با توجّه به رويکردهاي مختلف انديشمندان غربي در باب روش شناختي و نسبي انگاري، اين رويکرد مشخّص نکرده که در کلام جديد، خواهان کدام رويکرد غربي است. آيا رويکرد شلايرماخر در کلام جديد را مي پذيرد يا ديدگاه آلستون و يا رهيافت شخصيّت ديگري را؟ هر کدام از اينها در شناخت کلام جديد تأثير به سزايي دارند.

ديدگاه تکامل

دومين ديدگاه از آنِ کسي است که تجدّد را وصف شبهات و ابزار معرّفي مي کند و تفاوت و اختلاف جوهري ميان کلام قديم و جديد قائل نمي شود. کلام جديد را تکامل يافته و ادامه کلام قديم معرفي مي کند. برخي از طرفداران اين ديدگاه مي نويسند:
«کلام جديد دنباله کلام قديم است و اختلاف جوهري با آن ندارد. ما به سه جهت مي توانيم کلام جديد داشته باشيم: يکي اين که، از اهمّ وظايف کلام؛ دفع شبهات است و چون شبهات نو شونده اند، کلام هم نو مي شود. البتّه نبايد پنداشت که هميشه با همان سلاح هاي قديمي مي توان به شبهات پاسخ گفت. گاهي براي پاسخ به شبهات جديد، به سلاح هاي جديد احتياج است و بنابراين، متکلّم محتاج دانستن چيزهاي تازه مي شود؛ از اين رو علم کلام، هم از طريق معارف تازه و هم از طريق مسئله هاي تازه تغذيه مي شود.» (13)
تفسير رايج و مشهور در باب کلام جديد، اين است که تجدّد، وصف مسائل کلامي است. بدين معنا که علم کلام در گذشته، بيش تر با مسائلي در حوزه خداشناسي و معادشناسي رو به رو بوده است؛ ولي امروزه مباحث بيش تر به قلمرو انسان شناسي و دين شناسي نظر دارند. (14)

نظريه برگزيده

حقّ مطلب آن است که اگر علم کلام را تبيين، اثبات و دفاع از اعتقادات ديني بدانيم، بايد کلام جديد را دنباله کلام سنتي معرفي کرده و نسبت کلام قديم و جديد را همچون فيزيک قديم و جديد تلقّي نکنيم و کلام جديد را ناسخ نکنيم و کلام جديد را ناسخ کلام قديم ندانيم. ولي اگر کلام جديد، همان اعتقاداتي است که در الهيّات مدرن مسيحيّت پروتستانتيزم مطرح است؛ (به گونه اي که خداي متشخّص و معاد ديني را نفي مي کند و وحي را با تجربه ديني شخصي و غيرمعصومانه مترادف مي گيرد و به حقّانيت مطلق تمام اديان رو مي آورد) در آن صورت، کلام جديد، ناسخ کلام قديم است. و به حقّانيت مطلق تمام اديان رو مي آورد) در آن صورت، کلام جديد، ناسخ کلام قديم است. ولي چگونه ممکن است، چنين دانشي را کلام ناميد که بايد ماهيّتش، دفاع از اعتقادات ديني باشد؟! آيا مي توان نام سارقي را که امنيّت مردم را به خطر مي اندازد، پاسبان گذاشت و نام سربازي را که به ياري دشمن مي شتابد و سرزمين ملّت را در اختيار خصم قرار مي دهد، پاسدار ميهن ناميد و نام جنايت کاري را که جوارح انسان ها را مي ربايد، پزشک گذاشت؟ بي شک نمي توان کساني را که به انکار باورهاي ديني و اعتقادي مي کوشند و از شبهات ديني دفاع مي کنند و در زمين مسيحيت پروتستان، بازي گرند، متکلّم دانست؛ بلکه در نهايت- اگر لياقت داشتند- مي توان آن ها را فيلسوف دين ناميد. جالب اين که برخي با لباس فلسفي، وارد صحنه مباحث کلامي مي شوند و خود را متکلّم مي خوانند تا اعتقادات مردم را تغيير داده و تخريب کنند و گاهي وظيفه کلام را فلسفيدن مي شمارند. به گفته برخي: «علم کلام يک وظيفه تازه هم پيدا مي کند و بر سه وظيفه دفع شبهات، تبيين معارف و اثبات مباني، وظيفه ديگري افزوده مي شود به نام دين شناسي. دين شناسي، نگاهي است به دين از بيرون دين؛ به همين جهت، کلام جديد گاهي «فلسفه دين» ناميده مي شود.» (15) اين ادّعا ناصواب است و همان گونه که خواهيم گفت، بايد توجه داشت که فلسفه دين، غير از کلام اسلامي است. مهم ترين مسائل جديد کلامي عبارتند از: تعريف دين، انتظارات بشر از دين، منشأ دين، معقوليّت گزاره هاي ديني، کارکردهاي دين، گوهر و صدف دين، زبان دين، کثرت گرايي ديني، عقل و دين، علم و دين، دين و اخلاق، دين و دنيا.
پس نتيجه سخن اين شد که کلام جديد، ادامه کلام قديم است و بايد هر دو در ساختار و نظامي واحد با عنوان کلام نوين اسلامي مطرح گردند.

ساختار کلام نوين اسلامي

حال که تعريف کلام اسلامي و ماهيت کلام جديد و نظر نگارنده در اين زمينه و همچنين ضرورت ترکيب مباحث کلام سنتي با کلام جديد روشن گشت؛ پيشنهاد ساختاري کلام اسلامي با رويکرد جديد به شرح ذيل بيان مي گردد:

بخش اوّل: مبادي و مقدّمات

گفتار نخست: چيستي علم کلام (تعريف، موضوع، روش، اهداف و ساختار علم کلام، تفاوت کلام سنّتي با کلام جديد و توجيه جديد بودن کلام، فرق علم کلام با فلسفه دين، جامعه شناسي و روان شناسي دين و ساير علوم همگون)
گفتار دوّم: معقوليّت و اثبات پذيري گزاره هاي ديني

بخش دوّم: خداشناسي

گفتار سوّم: شناخت و اثبات وجود خداوند (راه هاي شناخت خدا در تفکّر غربي و اسلامي، اثبات وجود خدا از طريق دليل فطرت و برهان نظم و برهان وجوب و امکان و غيره)
گفتار چهارم: اثبات و مراتب توحيد الهي (توحيد نظري و عملي)
گفتار پنجم: صفات الهي (چيستي، دسته بندي و اثبات صفات الهي و عدل الهي)
گفتار ششم: افعال الهي (نيازمندي ممکنات به واجب تعالي، فاعليّت الهي و فاعليّت مخلوقات، قضا و قدر الهي و جبر و اختيار، هدايت و ضلالت الهي و اختيار انساني، صفات الهي و دستاوردهاي نوين انسان، بداء، نظام احسن جهان، فلسفه آفرينش جهان و انسان، فلسفه آفرينش شيطان، توجيه شرّ در جهان)

بخش سوم: دين شناسي

گفتار هفتم: حقيقت دين
گفتار هشتم: حقيقت تجربه ديني
گفتار نهم: انتظار بشر از دين
گفتار دهم: منشأ دين
گفتار يازدهم: ايمان ديني
گفتار دوازدهم: کثرت گرايي ديني

بخش چهارم: نبوّت شناسي

گفتار سيزدهم: نبوّت عامّه
گفتار چهاردهم: نبوّت خاصّه
گفتار پانزدهم: اعجاز قرآن
گفتار شانزدهم: قرآن و فرهنگ زمانه
گفتار هفدهم: خاتميّت پيامبري

بخش پنجم: امامت شناسي

گفتار هجدهم: امامت عامّه (چيستي امامت و مؤلفه هاي آن و نسبت امامت با دموکراسي و صفات فرابشري امام)
گفتار نوزدهم: امامت خاصّه
گفتار بيستم: مهدويّت

بخش ششم: اسلام شناسي

گفتار بيست و يکم: چيستي و زبان اسلام
گفتار بيست و دوم: منطق فهم اسلام (اثبات روش شناسي اجتهاد و نفي تاريخ مندي فهم دين)
گفتار بيست و سوم: جامعيّت اسلام (در عرصه هاي بينش، منش و کنش)
گفتار بيست و چهارم: اسلام و نيازهاي دنيوي (نفي سکولاريسم، اثبات ايدئولوژي اسلامي و اثبات حکومت ولايي)
گفتار بيست و پنجم: گوهر و صدف اسلام
گفتار بيست و ششم: اسلام و عقل و عقلانيّت
گفتار بيست و هفتم: اسلام و غرب متجدّد (نسبت مؤلّفه هاي مدرنيسم و پست مدرنيسم با اسلام)
گفتار بيست و هشتم: اسلام و علوم مدرن (طبيعي و انساني)
گفتار بيست و نهم: علم ديني

بخش هفتم: فرجام شناسي

گفتار سي ام: معاد جسماني و روحاني
گفتار سي و يکم: رجعت
گفتار سي و دوم: ابطال تناسخ
گفتار سي و سوم: عالم برزخ و قيامت

تفاوت کلام اسلامي با علوم همگون

همانگونه که گفته شد، علم کلام اسلامي، عبارت است از: دانشي که به تبيين، اثبات و دفاع از اعتقادات ديني مي پردازد. فلسفه دين، مردم شناسي دين، روان شناسي دين، جامعه شناسي دين و ... علوم همگون علم کلام به شمار مي آيند. تعاريف علوم پيش گفته که در ذيل بيان مي گردند، تمايز آن ها با علم کلام را روشن مي سازد.

دين پژوهي تطبيقي

دين پژوهي تطبيقي، (16) که گاهي به آن تاريخ اديان (17) نيز گفته مي شود، دانشي است نوپا، که در مغرب زمين ظهور کرده و همواره از پويايي و بالندگي خاصّي، برخوردار بوده است. اين رشته نيز مانند بسياري از رشته هاي ديگر، از فرزندان عصر روشنگري است و اگر بخواهيم دقيق تر سخن بگوييم، پيدايش آن به اواخر قرن نوزدهم مي رسد. يواخيم واخ، (18) دين شناس و جامعه شناس نامدار معاصر، در کتاب مطالعه تطبيقي دين که پس از مرگش انتشار يافت درباره تاريخچه وضعيت کنوني و آينده رشته اديان، چنين مي نويسد: «قرن حاضر به پايان نخواهد رسيد مگر آنکه شاهد تأسيس دانش يک پارچه و يک دستي باشد که اکنون اجزايش پراکنده است. دانشي که قرن هاي گذشته، وجود نداشته و هنوز نيز تعريف آن به درستي روشن نيست. دانشي که شايد براي نخستين بار، دانش دين شناسي (19) ناميده خواهد شد.» (20) سررشته دين پژوهي تطبيقي را در آثار زبان شناسي آلماني به نام ف. ماکس مولر (1823-1900م) مي توان يافت. دانش وسيع مولر، از زبان هندي و اروپايي، رهيافت تطبيقي او به فقه اللغه و تسرّي دادن روش آن به دين پژوهي و حمايت صريح او از اين رشته به عنوان يک رشته علمي؛ در طول حيات او، راه را براي تأسيس کرسي هاي مربوط به اين رشته، در دانشگاه هاي پيشتاز اروپا باز کرد. (21)

فلسفه دين

فلسفه دين، به معناي تفکّر فلسفي در زمينه دين است. حال اگر آن را دفاع عقلاني و فلسفي از اعتقادات ديني معرّفي کنيم، در آن صورت ادامه دهنده نقش و کارکرد الهيّات طبيعي (عقلي) که متمايز از الهيّات وحياني بوده، شناخته مي گردد و غايت آن، اثبات وجود خدا، از طريق براهين عقلي مي باشد. ولي امروزه فلسفه دين، تنها بر تفکّر فلسفي و عقلاني درباره دين، اطلاق مي شود و نمي توان آن را وسيله اي براي آموزش دين تلّقي کرد. در اين صورت حتي لاادريّون و ملحدان نيز مي توانند همچون افراد متديّن به تفکّر فلسفي در زمينه دين بپردازند. از اين رو فلسفه دين، شعبه اي از فلسفه است که مفاهيم و نظام هاي اعتقادي ديني و نيز پديدارهاي اصلي تجربه ديني و مراسم عبادي و انديشه اي را که اين نظام هاي عقيدتي، بر آن مبتني هستند، مورد مطالعه قرار مي دهد. (22) مهمترين مباحث فلسفه دين که با روش عقلي بررسي مي شوند، عبارتند از: تعريف دين، منشأ دين، براهين اثبات وجود خدا، پلوراليسم ديني، شبهات شر، اوصاف خدا، رابطه علم و دين، اخلاق و دين و زبان دين.

مردم شناسي دين

رهيافت مردم شناسي به دين، به عنوان يک حوزه يا رشته نظام مند، در فرهنگ غرب، از ريشه هاي عميقي برخوردار است. سلسله النسب اين امر را مي توان به روشني تا آثار مورّخان قوم شناس يوناني و اسلاف رومي آن ها پي گرفت. تکامل گرايي اجتماعي و زيستي قرن نوزدهم، در نظريه هاي مردم شناختي دين، نقش مهمّي بازي کرده است. تيلور (1832-1917م) قوم شناس انگليسي، يکي از نخستين محقّقاني بود که مفاهيم تکاملي را در دين پژوهي، به کار برد. او مؤسّس دين پژوهي مردم شناختي، شمرده مي شود. وي بر مبناي آداب، رسوم و عقايد فرهنگ هاي بدوي، شواهدي بر مرحله نخستين دين يافت. به نظر او مرحله نخستين دين، عبارت بوده است از اعتقاد به ارواحي که نه فقط در وجود انسان ها، بلکه در همه ارگانيسم هاي طبيعي و اشياء، خانه دارند. ر. مارت (1866-1943) و رابرتسون اسميت (1846-1894) نيز دو مردم شناس انگليسي اند که در اين باره به تحقيق پرداختند. (23)

روان شناسي دين

روان شناسي دين، آن گونه که امروزه تلقي مي شود، موجوديّتش را به هم زماني پيدايش اديان تطبيقي در قرن نوزدهم اروپا با پيدايش دو رشته ديگر که در آغاز با دين بي ارتباط بود، مديون است. اين دو رشته، عبارتند از: روان شناسي اعماق، (24) که در حوزه علوم پزشکي به صورت نخستين جستجوي منظم نظريه اي در باب ضمير ناخودآگاه، براي درمان بيماري هاي رواني، پديدار شد و ديگر فيزيولوژي روان شناختي، (25) که از فيزيولوژي، به صورت کوششي براي جانشين سازي دستگاه و تکيه گاه فلسفي مربوط به نظريه ادراک با سنجش و آزمايش گري عيني، انشعاب يافت. به رغم دانش وسيع و رهيافت وسيع المشرب که در آثار نخستين پيشتازان روان شناسي دين مشهود بود، اين نياکان دوگانه، اين رشته را به دو رويکرد متعارض، مقيّد کردند که سرانجام طيف رهيافت هاي امروزين، در زمينه روانشناسي دين را تشکيل داد. (26)

جامعه شناسي دين

پيشينه توجه به رابطه ميان دين و جامعه، به يونانيان باستان بازمي گردد ولي اوّلين بار ابن خلدون (808-732 ه) از نقش دين در نهادهاي اجتماعي و سياسي، سخن راند. متفکّران برجسته مسيحي، هم به نقش شکل دهنده دين بر جامعه و هم واکنش دين در برابر نيرو و نفوذ فزاينده دنيوي، توجه شايان کردند. فيلسوفان جديدي که فاقد بينش و گرايش ديني بودند، اين رابطه را از نظرگاه کاملاً دنيوي مطالعه مي کردند؛ چنان که از انديشه کنت و اسپنسر جلوه گر بود. جامعه شناسي دين، به عنوان جنبه اي از جامعه شناسي آگاهي و فرهنگي تلّقي مي شده است، همانطور که کارل مارکس آشکارا اعلام کرد که آگاهي انسان ها توسط روابط اجتماعي و اقتصادي، تعيين مي گردد. ظهور مطالعه جامعه شناختي دين در عصر جديد، توسط پارسونز، داگلاس و توماس لوکمان پيوند نزديکي با ظهور سرمايه داري، تعدّد فرهنگي، مداراي ديني و دولت ليبرال دارد، بنابراين نمي توان ادّعا کرد که اين رشته يک شيوه طبيعي ملاحظه دين و جامعه است، برعکس، يک فرآورده فرهنگي است که در نتيجه تحوّلات تاريخي انديشه غربي پديد آمده است و پژوهشگران را واداشته که از ادّعاهاي هنجارآفرين دين يا جامعه مورد پژوهش خود، فاصله بگيرند؛ در نتيجه جامعه شناسي دين، محصول يکي از تعلّقات اساسي آن است، يعني دنيوي سازي يا عرفي سازي انديشه و نهادهاي ديني. (27)

ضرورت آشنايي با علم کلام

آگاهي از دانش کلام، با گستره وسيع در مسايل پيشين و نوين آن براي دين داران، به دلايل ذيل ضرورت دارد:
الف: دين داري در يک طبقه بندي کلان، به دو دسته دين داري معلّل و دين داري مدلّل تقسيم پذير است. دين داري مدلّل و استدلالي، بر پايه برهان و منطق استوار است؛ هم چنان که دينداري معلّل، زاييده علل و عوامل خانوادگي، فرهنگي، اجتماعي و غيره بوده و با تغيير و تحوّل در اين عوامل، دين داري آدميان قبض و بسط، و ظهور و کمون پيدا مي کند. دين داران بايد در باورهاي اعتقادي که به مثابه ريشه درخت ايمان و دين داري است، معرفت مدلّلانه و استدلالي يابند، تا به سادگي تزلزل و اعوجاج پيدا نکنند. دانش کلام با تعريف پيش گفته، زمينه ساز اين مدلل از دين داري است. البته دين داران نبايد از نقش عمل صالح در تقويت ايمان غفلت کنند و گمان برند که معرفت ديني مستدل، در پيدايش و استمرار دين داري بسنده مي نمايد.
نکته قابل توجّه اين که تقليد از فقيه اعلم، در احکام شرعي از سنخ دين داري مدلّل است نه معلّل؛ زيرا تقليد شخص غيرآگاه از کارشناس و متخصّص، پشتوانه عقلاني و استدلالي دارد، برخلاف تقليد جاهلانه و کورکورانه انسان جاهل از جاهل ديگر، که پشتوانه عقلاني و استدلالي ندارد. رجوع دانش آموزان و دانشجويان به معلّمان و اساتيد، بيماران و پزشکان و غيرفقها به فقهاي جامع الشّرايط، جملگي از نوع تقليد معقولانه اند؛ برخلاف تقليد مشرکان از آبا، و اجداد خود، که از نوع تقليد کورکورانه است.
ب: دين داران به دو دسته انشعاب مي يابند. دسته اوّل، دين داراني که دين داري دغدغه مندانه دارند، احساس مسؤوليّت مي کنند و تا زماني که نفس مي کشند از رسالت و دين پيامبر، حمايت مي نمايند، ضعف دين و نفي دين از جامعه، براي آن ها دردناک است. چنين دين داراني بايد مرتّب آسيب شناسي و سپس شبهه زدايي کنند و از مباحث کلامي و مباني معرفتي و اعتقادي، آگاهي لازم و اطّلاع کافي داشته باشند تا بتوانند به ريشه هاي ايمان مردم بپردازنند؛ علاوه بر اين که درک مشکلات فکري و رفتاري نسل معاصر و حضور اجتماعي او، از بايسته هاي اين روحيه است. دسته دوّم، دين داران بي خيال و بي احساس اند و چندان به آسيب هاي ديني و فرهنگي و درمان آن ها کار ندارند. البته هر انسان مؤمني، بايد لااقل نسبت به حفظ ايمان فرزندان خود، دغدغه داشته باشد و در آسيب زدايي و دفاع از باورهاي ديني او بکوشد. دنيايي که در آن زندگي مي کنيم، پر از شبهات فلسفي و اجتماعي و فرهنگي است که از کانال هاي گوناگون به آيين و مرام جامعه اسلامي ما نفوذ مي کنند و ما هرچند نسبت به دين داري خود و ديگران بي خيال باشيم، بايد بدانيم که دشمن فرهنگي ما بي خيال و بي احساس نيست.
ج- مباحث اعتقادي و کلامي براي انسان ها، چارچوب و پارادايم فکري ايجاد مي کند که طبق ديدگاه فيلسوفان علوم طبيعي و اجتماعي معاصر بر همه انديشه هاي جهان شناسانه و طبيعت شناسانه انسان اثر مي گذارد، علاوه بر اين که بر انديشه و رفتار فقهي، حقوقي و اخلاقي نيز تأثيرگذار است.
آيا بدون اعتقاد و معرفت به خداوند سبحان و حيات پس از مرگ و آگاهي از علم الهي نسبت به مصالح و مفاسد واقعي، مي توان نسبت به احکام فقهي و اخلاقي پايبند بود؟ بنابراين، اگر دانشمنداني نگاه مکانيک وار به جهان طبيعت دارند و نقش تدبيرگري حق تعالي را نفي مي کنند و حدّاقل به خالقيّت او اعتراف مي نمايند و يا تعبير خداي رخنه پوش را مطرح مي سازند، از آن رو است که باورهاي اعتقادي خاصّي، بر طبيعت شناسي آن ها اثر گذاشته است. (28)

پي نوشت ها :

1. براي مطالعه بيشتر ر.ک. به: محمدرضا کاشفي، مقاله «فلسفه دين و کلام جديد»، کلام جديد در گذر انديشه ها، به اهتمام علي اوجبي، تهران، مؤسسه فرهنگي انديشه معاصر، 1375، اول، ص 256-258.
2. ابونصر محمد بن محمد فارابي، احصاء العلوم، انتشارات علمي و فرهنگي، ص 114.
3. الکلام علم يقتدر معه اثبات العقايد الدّينيّه ما يراد الحجج و دفع الشبهه. عضدالدين الايجي: شرح المواقف، قم: منشورات الشريف الرضي، چاپ اول، 1370؛ ج1، ص 24؛ و نيز ر.ک: عبدالرّزاق لاهيجي، شوراق الالهام، مکتبه الفارابي، تهران، 1401ق، ج1، ص 3.
4. الکلام هو العلم بالعقايد الدّينيّه عن الادلّه اليقينيه، سعدالدّين التفتازاني. شرح المقاصد، بيروت: عالم الکتب، بي تا؛ ج1، ص 163.
5. عبدالرّحمن ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، ج2، ص 932.
6. الکلام صناعه يقتدر بها علي اثبات العقايد، عبدالرّزاق لاهيجي، شوراق الالهام، ج1، ص 5.
7. ر.ک: مبادي و منابع کلام، درس هاي نگارنده در مؤسسه امام صادق (عليه السلام)، ص 100 و 101.
8. ميان محمد شريف، تاريخ فلسفه در اسلام، نصرالله جوادي، اسماعيل سعادت، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1370ش، اول، ج4، ص 201-202.
9. علامه شبلي نعماني، علم کلام جديد، ج دوم، سيدمحمدتقي فخرداعي گيلاني، تهران، چاپ سينا، 1329ش.
10. آن فرزانه يگانه که به حق بايد احياگر کلام اسلامي نامش نهاد، با درک ضرورت کلام جديد در پاسداري حريم انديشه و ايمان ديني، انديشمندان متألّه را متوجّه رسالت خطير خود نموده، مي فرمايد: «با توجه به اينکه در عصر ما شبهاتي پيدا شده که در قديم نبوده و تأييداتي پيدا شده که از مختصّات پيشرفت هاي علمي جديد است و بسياري از شبهات قديم در زمان بلاموضوع است، همچنان که بسياري از تأييدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از اين رو لازم است که کلام جديدي تأسيس شود...» (ر.ک. به: مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، شهريور 1384، هفدهم، ص 37-38) و از همين روست که برخي معاصران، او را «بنيانگذار کلام جديد اسلامي» دانسته اند. (ر.ک. به: رضا داوري اردکاني، «مطهري و علم کلام جديد»، يادنامه استاد شهيد مرتضي مطهري، جلد دوم، عبدالکريم سروش، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1363ش، اول، ص 35؛ همايون نعمتي، «آشنايي با کلام جديد»، مقدمه اي بر الهيّات معاصر، ج. ه. ليث و ديگران، ص 40.
11. براي اطلاع بيشتر ر.ک به: عبدالحسين خسروپناه و مهدي عبداللهي، چيستي کلام جديد، فصلنامه انديشه نوين ديني.
12. محمدمجتهد شبستري، هرمنوتيک کتاب و سنّت، تهران: طرح نو، ص 168-170.
13. عبدالکريم سروش، قبض و بسط تئوريک شريعت، تهران: انتشارات صراط، چاپ سوم، 1368، ص 78-79.
14. ر.ک: استاد جعفر سبحاني، مدخل مسائل جديد در علم کلام، قم: مؤسسه امام صادق عليه السلام، 1375، ص 10.
15. عبدالکريم سروش، قبض و بسط تئوريک شريعت، ص 78-79.
16. comprative study of Religion.
17. History of Religions.
18. Yoachim wach.
19. seience of Religion
20. همايون همتي، کيهان فرهنگي؛ ش 146.
21. مير چا الياده، دين پژوهي، دفتر اول، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1373، ص 134.
22. جان هيک، فلسفه دين، بهرام راد، تهران: انتشارات الهدي، 1372، ص 12-13
23. همان، ص 137.
24. Depth psychology
25. psychophysiology
26. دين پژوهي، دفتر دوم، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1373، ص 253.
27. همان، دفتر دوم، ص 312-311.
28. براي اطلاع بيشتر ر.ک. به: ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاالدين خرمشاهي تهران: نشر دانشگاهي، 1362.

منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسين؛ (1390)، کلام نوين اسلامي، قم: انتشارات تعليم و تربيت اسلامي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط