جامعه شناسي در سده ي هجدهم

تحولات قرن هفدهم زمينه ي تحول در قرن هجدهم و پس از آن را فراهم آورد. زدودن گناه ذاتي از چهره ي انسان و طرح رويکرد خوشبينانه نسبت به سرنوشت انسان و اعتماد به توانايي او براي بهسازي محيط زندگي و دستاوردهاي
يکشنبه، 20 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: Plato
موارد بیشتر برای شما
جامعه شناسي در سده ي هجدهم
جامعه شناسي در سده ي هجدم
 

نويسنده: دکتر غلامرضا جمشيديها




 

تحولات قرن هفدهم زمينه ي تحول در قرن هجدهم و پس از آن را فراهم آورد. زدودن گناه ذاتي از چهره ي انسان و طرح رويکرد خوشبينانه نسبت به سرنوشت انسان و اعتماد به توانايي او براي بهسازي محيط زندگي و دستاوردهاي ديگري که در نتيجه ي تلاش متفکران در زدودن موانع فکري و اجتماعي پيشرفت و تکامل اجتماع برداشته شد، در قرن هجدهم به بار نشست. و اين قرن را به صورت نقطه عطفي در تاريخ تحولات اروپا درآورد. از اين نقطه ي عطف به نام هاي مختلفي ياد کرده مي شود که بازنماي اهميت اين قرن است. عصر روشنگري مشهورترين نام اين قرن است. قرن هجدهم قرني است که در آن عقل بر ايمان و تجربه بر شهود پيروز شد. (1) عصر نقره اي رنسانس اروپا نام ديگر اين قرن است. (2) تعاريف متعدد ديگري نيز از اين سده شده است که هر يک بر جنبه اي از تحولات آن تأکيد مي کند. يکي از وجه هاي مهم اين دوره، جست و جوي چگونگي تحول و تکامل جامعه از گذشته هاي دور تا قرن هجده و تحولات پس از آن است. در پاسخ به پرسش از چگونگي تحول و تکامل جامعه در اين قرن، اگر از نظريه هايي که مربوط به شکل گيري جامعه است، مانند آنچه لاک، برکلي و هيوم (3) مطرح کرده اند و يا آنچه آدام اسميت (4) ( 1723- 1790 م. ) روح نوجويي يا روح صناعت ناميده، يا موضوع هاي ديگر درگذريم، در وراي اين تلاش همگاني سه سنت فکري را مي توانيم از هم تفکيک کنيم. تجربه گرايي انگليسي، ايده آليسم آلماني و عقل گرايي فرانسوي ( پولارد، 1354: 97 ). متفکران فرانسوي علاقه مند به نظامهاي فکري و عقلي بودند. در نتيجه مراحل تحول تاريخ را با اين روش طبقه بندي و درک کردند، مانند آنچه تورگو انجام داده است. (5) در حالي که متفکران انگليسي مراحل تحول تاريخ انسان را در تحول اقتصاد جست و جو مي کردند، از اين رو در نوشته هاي آنها با مقوله هايي همچون دوره ي شکار، کوچ، کشاورزي رو به رو هستيم. در آلمان فضاي فکري به گونه اي ديگر بود. براي فيلسوفاني چون کانت (6)، تاريخ نوع بشر " ايضاح يک طرح مکتوم طبيعي است که هدفش ايجاد يک بنيان مدني کامل براي جامعه است. و اين تنها وضعيتي است که در آن طبع بشري به تمام و به طور کامل مي شکفد " ( پولارد، 1354: 98 ). هردر (7) در کتاب خود تحت عنوان انديشه هايي در باب تاريخ بشريت اظهار مي دارد که آن چه در زمينه ي تکامل انساني و اجتماعي رخ مي دهد کاملاً مقدر و مطابق نيت خداوند است ( همان: 99 ).
تکامل ضروري روح انسان معناي تاريخ براي هگل و فيخته (8) مي باشد. به نظر پولارد " براي هر دو پديده ترقي تابع قوانيني است مقدر و کاري به اراده ي انسانها ندارد " ( همان: 101 ).
در وراي سه سنت فکري و ديدگاه هاي مختلف دورن هر يک، دو عنصر مشترک بين اين سه سنت فکري مي توان يافت. يکي تاريخ و ديگري انسان. نظريه ي انسان هاي همسان يا همانند (9) عنصر اساسي تفکر در قرن هجدهم است. اين نظريه بيان مي دارد که ويژگي هاي انسان در تاريخ ثابت مانده و تغييري در آن رخ نداده است. (10) اين مضمون يا معني يا مفاهيم مترادف در مکتوبات اجتماعي قرن هجدهم وجود دارد، مانند اين سخن که " نوع بشر در پهنه زمان و مکان از چنان ثباتي برخوردار است که تاريخ نمي تواند از مطلبي نو يا پديده اي شگفت سخن بگويد " ( پولارد، 1354: 63 ) يا اينکه " طبيعت بشر در تاريخ بدون تغيير باقي مانده است " ( همان: 90 ). اين نظريه انسان شناسي دانشمندان را به جست و جوي دلايل گوناگوني در زندگي اجتماعي انسان در تاريخ سوق داد. بنابراين تاريخ با اطلاعات عظيمي که در اختيار داشت تبديل به بهترين و قابل اعتمادترين منبع براي درک تفاوتهاي جوامع، اقتصادها، خانواده ها، مذاهب و غيره شد. از اين منظر در قرن هجدهم تاريخ از جهت محتوا و سطح تحليل تغيير کرد. براي نخستين بار در تاريخ اروپا، حقايق اجتماعي مرکز توجه در نگارش تاريخ شد و در نتيجه تاريخ ديگر صرفاً تاريخ پادشاهان و مجادلات مذهبي نبود. بلکه، تاريخ اقتصاد، فرهنگ و حقايق اجتماعي شد پولارد در اين زمينه چنين مي گويد:
تحقير نسبت به سلاطين و روحانيون سبب شد که نظرها از حکومت ها، جنگ ها و مناقشات مذهبي منصرف و به بررسي تاريخ عموم فرهنگي و اجتماعي و حتي گاهي تاريخ اقتصادي جوامع معطوف شود. در اين تحول اين جاذبه وجود داشت که اعمال بورژوازي جلوه اي تاريخي پيدا مي کرد، ولي در عين حال در سطحي عميقتر نيز کارگر افتاد و براي نخستين بار بررسي واقعاً تعقلي و منتظم تکامل تاريخ را ميسر ساخت. در وهله ي اول اهم توجه بيشتر بر روي تاريخ فرهنگ، توسعه علوم، بينشهاي تعقلي و تکامل قوانين متمرکز بود، ولي بعدها حقايق اجتماعي عيني تر نيز به سرعت در حوزه ي علاقه ي انديشمندان قرار گرفت ( همان: 34 ).
مطلب بالا ما را به اهميت موضوع دوم، يعني تاريخ در قرن هجدهم رهنمون مي سازد. در اين دوره موضوع هاي بيشماري از منظر تاريخي نوشته شدند (11). برخي بدبينانه و عده اي نيز با رويکرد خوش بينانه و آشنايي با حقايق اجتماعي با فکر جست و جوي قواعد که ناشي از فضاي فکر نيوتوني بود همراه شد. (12) در نتيجه متفکران يافتن قواعد کلي براي تبيين واقعيت هاي متنوع اجتماعي را وجهه ي همت خود قرار دادند. ويليام رابرتسون ( 1793- 1721 م .) معتقد بود که " خصلت انساني و قوانين اجتماعي لايتغيرند " ( همان: 70 ). از مجموع نظريه هايي که در قرن هجدهم مطرح شده اند، در اينجا بر نظريه گروهي تأکيد مي شود که ديدگاه هاي آنها در نهايت به شکل گيري جامعه شناسي منجر شده است. اين گروه شامل تورگو (13)، کندرسه (14)، سن سيمون (15) و کنت (16)، به پيامبران پاريس (17) ملقب اند. اما قبل از اينکه اين موضوع ادامه پيدا کند لازم است ديدگاه هاي متفکر ديگر فرانسوي يعني منتسکيو ( 1755- 1689 م. ) مطرح شود.
انديشه ي منتسکيو بازنماي تفکرات قرن هجدهم در فرانسه است. داشتن نظري خاص در مورد انسان و تبيين داده هاي تاريخي از اين جمله است. در چنين فضايي است که آرون به نقل از منتسکيو مي گويد: " هدف او معقول گردانيدن تاريخ است. او مي خواهد معناي داده تاريخي را درک کند. آري، داده تاريخي به صورت گوناگوني تقريباً بي انتهايي از رسوم، عادات، افکار، قوانين نهادهاي اجتماعي به وي عرضه مي گردد ( آرون، 1354: 26 )
از بين داده هاي تاريخي منتسکيو علاقه مند به حوزه سياست در وهله اول و پس از آن تبيين قوانين و سرانجام تأثير محيط جغرافيايي و اجتماعي بر فرد است.
در حوزه سياست، منتسکيو صرفاً به بيان انواع حکومت ها نمي پردازد، بلکه سعي مي کند با کمک گرفتن از دو مفهوم، يعني طبيعت و اصل به تعريف انواع حکومت ها بپردازد. به نظر منتسکيو طبيعت هر حکومت علاوه بر شماره ي صاحبان حق حاکميت به وسيله ي شيوه ي اعمال حکومت نيز تعيين مي شود ( همان: 31 ). علاوه بر طبيعت، مفهوم اصل مفهوم ديگري است که منتسکيو از آن براي تبيين انواع حکومت استفاده مي کند. از نظر منتسکيو، اصل هر حکومت آن احساسي است که دوام و بقاي آن حکومت به آن بستگي دارد. بر اين اساس اصل حکومت جمهوري فضيلت است. البته اين فضيلت، فضيلتي اخلاقي نيست، بلکه خالصاً سياسي است. اين فضيلت عبارت است از احترام به قوانين و از خود گذشتگي فرد در برابر اجتماع. اصل حکومت سلطنتي، شرف است. شرف در اينجا يعني هر کس آنچه را که مديون درجه اجتماعي خويش است محترم بشمارد. و ترس اصل حکومت استبدادي مي باشد. ترس به زعم منتسکيو ريشه دارترين احساسات است که موجوديت دولت به آن وابسته است ( همان:32 ).
پس از تعريف حکومت ها به کمک مفاهيم طبيعت و اصل، منتسکيو براي برقراري رابطه بين نوع حکومت و بنيان هاي اجتماعي از عامل جغرافيا سود مي جويد. از اين منظر انواع سه گانه ي حکومت را که نام مي برد با بُعد معيني از سرزمين در ارتباط مي داند. بر اين اساس جمهوري چنان است که سرزمين کوچکي داشته باشد. سلطنت نوعي از حکومت است که در سرزمين هايي داراي بعد متوسط برپا مي شود. و استبداد با سرزمين هاي بزرگ در ارتباط هست. مصداق هاي حکومت جمهوري و سلطنتي را منتسکيو در يونان و اروپا جست و جو مي کند، ولي نمونه هاي حکومت استبدادي را در آسيا مشاهده کرده است. تفسير منتسکيو از حکومت هاي استبدادي در آسيا مبناي نظريه اي قرار گرفته که موسوم به استبداد شرقي است. ( همان: 39- 36 ).
مباني رويکرد منتسکيو درباره ي مسايل اجتماعي و شکل هاي مختلف قانون را مي توان در فکر فلسفي او که مرکب از نظريه او درباره ي سلسله مراتب موجودات و نظريه انسان شناسي اوست، جست و جو کرد. منتسکيو معتقد به نظريه ي انسان طبيعي است. نظريه ي انسان طبيعي، يعني تصور انسان قبل يا مقدم بر جامعه که در چنين وضعيتي انسان به خودي خود به هيچ وجه ستيزه جو نيست. از اين رو او جنگ را يک نمود اجتماعي مي داند. اين ديدگاه در مورد انسان برخلاف نظر هابز است که خاستگاه جنگ را انسان مي دانست ( همان: 62 ). سلسله مراتب موجودات در نظر منتسکيو مرکب از موجودات غير زنده و زنده است. موجودات زنده در نهايت به انسان ختم مي شوند، بر اساس اين نوع تقسيم بندي هر يک از بخش هاي هستي، قوانين خاص خود را دارد. به زعم منتسکيو، " الوهيت قوانين خود را دارد، جهان مادي قوانين خود را دارند، و انسان هم قوانين خود را دارد " ( همان:60 ). در چنين تصويري از سلسله مراتب موجودات قوانين موجودات غير زنده، قوانين علي ولايتغير است. در حالي که در مورد انسان وضع به گونه اي ديگر است. عقل و آزادي دو عنصري اند که وضع قوانين را به شکل ديگري در آورده اند. در محيط انساني اگر چه منتسکيو سخن از انسان طبيعي مي کند، ولي اين انسان طبيعي محصور در عوامل جغرافيايي، اجتماعي و اخلاقي است. به نظر منتسکيو چند چيز بر آداميزادگان حکومت مي کند: آب و هوا، مذهب، قوانين، اصول حکومت، سرمشق هاي گذشته، رسوم و آداب، هر قدر در بين ملتي يکي از علتهاي بالا بيشتر قوت پيدا کند، علل ديگر تابع آن مي شوند ( همان: 52 ). اين عوامل بر يکديگر تأثير مي گذارند و چيزي را به وجود مي آورد که منتسکيو آن را روح کلي مي نامد. روح کلي عبارت است " از طرز بودن، عمل کردن، انديشيدن و حس کردن اجتماع خاص به شکلي که جغرافيا و تاريخ به وجود آورده است " ( همان: 53 ). در هر حال چه روح کلي را يک ابداع جديد بدانيم يا آن را معادل فرهنگ به حساب آوريم مهم نيست، مهم آن است که فکر مسلط در قرن هجده، يعني تاريخ و جغرافيا اثر خود را بر انديشه منتسکيو حک کرده و بدينسان تاريخ و جغرافيا انسان را محصور کرده است.
هر يک از اعضاي گروه پيامبران پاريس پاسخي مشابه يا متفاوت با هم، به پرسش چگونگي تحول جوامع در تاريخ داده اند. تورگو ( 1781- 1727 م. ) در نظريه ي تغييريات تاريخي خود دو جريان تغيير تاريخي را به طور مجزا و بدون برقرار کردن هيچ نوع رابطه اي بين آن دو را مطرح کرده است. در چشم انداز نخست، تاريخ به عنوان تاريخ پيشرفت ذهن بشر ديده مي شود. از اين منظر وي تمايزي بين مراحل سه گانه اي که ذهن بشر از آن عبور مي کند تشخيص داده است. در واقع همان نظريه اي را مطرح مي کند که بعداً کنت در مکتوبات خود از آن به نام مراحل سه گانه ي تحول ذهن بشر نام مي برد. تورگو مراحل سه گانه را اين گونه توضيح مي دهد:
در مرالح اوليه تکامل فکر بشر، انسان تصور مي کند که جهان اطراف او را موجودات فوق بشري به حرکت در مي آورند، موجوداتي که نامرئي و قوي تر از آنان هستند ( مرحله ي رباني کنت ). فلاسفه در مرحله ثانوي و بالاتر پوچي افسانه هايي را که در باره ي خدايان يافته مي شد، دريافتند و مفاهيم انتزاعي از قبيل جوهر و قوه را جايگزين آنها کردند ( مرحله متافيزيک کنت )، ولي بالاخره انسان به مشاهده جهان واقع دست يافت و قوانين علمي را تنظيم کرد و آزمون تجربي و رياضي عمل را ملاک صحت آن قرار داد ( مرحله مذهب تحققي کنت ) در اين مرحله آخر، بويژه به سبب ظهور علماي متخصص، اختراع چاپ و تأسيس سازمان هايي مانند آکادمي هاي علمي ترقيات ناشي از تکنولوژي جديد، توسعه فراوان يافت ( پولارد، 1354: 90 ).
در نگاه دوم به تحولات تاريخي، تورگو تاريخ را جريان متوالي ترقيات نسل هاي بشري مي داند. اين چشم انداز به وسيله ي تاريخ تمدن هايي مانند يونان، روم، قرون وسطي، تمدن اسلامي، رنسانس و غيره نشان داده شده است ( همان: 88) . او عامل تحول را با توجه به نظريه ي اول توسعه ي هوش بشر مي داند و در نظريه دوم در سازمان اجتماعي جست و جو مي کند. به نظر او بهبود سازمان اجتماعي پيشرفت انسان را تحقق خواهد بخشيد ( همان: 88 )
کندرسه ( 1794- 1743 م. ) اگر چه شاگرد تورگو بود، اما پاسخش به پرسش تحولات تاريخي جوامع متفاوت بود. در فضاي روان شناسي حاکم ناشي از سلطه روش شناسي علوم طبيعي، کندرسه مشابهتي ميان عالم انساني و عالم ماده ديد و اظهار داشت که هر دو پديده در يک سطح هستند و هر دو را مي توان با روش واحد و يکسان مورد مطالعه قرار داد. (18) به نظر کندرسه قوانين طبيعي بر جهان حکومت مي کنند. يکي از قوانين، قانون ترقي اجتناب ناپذير انسان است که در آن انديشه نقش اصلي را دارد ( پولارد، 1354: 92 ). اين مسير تاريخي ترقي که مرکب از ده مرحله مي باشد بازنماي تحولات اروپاست که از قبل از يونان شروع شده و به جمهوري فرانسه رسيده و تا آينده ادامه پيدا مي کند. از ده مرحله اي که سخن از آن رفت سه مرحله قبل از يونان است. يونان مرحله ي چهارم و ظهور مسيحيت مرحله ي پنجم است. مرحله ي ششم تا جنگ هاي صليبي طول مي کشد. در اين دوره است که اعراب در توليد علم بويژه در زمينه ي شيمي، داروسازي و جبر و مقابله پيشقدم هستند. مرحله ي هفتم مصادف با اواخر قرون وسطي است. مرحله ي هشتم سقوط قسطنطنيه و آغاز رنسانس است. مرحله ي نهم ظهور دکارت و تأسيس جمهوري فرانسه است و بالاخره مرحله دهم مربوط به آينده است. مسئله مهم در اين تحول تاريخي اين است که " هر مرحله اي منطقاً و ضرورتاً از مرحله قبلي حادث مي شود و خود در درون خويش نطفه ي مرحله ي ديگري را مي پروراند " ( همان: 93 ). نقش انسان در اين تحول اين است که به رخ دادن اين مراحل کمک کند. اين نقش در جامعه پس از انقلاب فرانسه به عهده کساني است که علم پيش بيني اجتماعي (19) را بدانند. (20)
سن سيمون ( 1825- 1760 م. ) يکي از پيشگامان و از شخصيت هاي برجسته قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم است. او از همان دوران کودکي اعتقاد داشت که براي مأموريت خارق العاده اي برانگيخته شده است، از اين رو در پانزده سالگي به خدمتکارش دستور داده بود هر روز صبح او را از خواب بيدار کرده و به او بگويد: آقاي کنت برخيزيد، شما کارهاي مهمي براي انجام در پيش داريد ( موسکا، 1363: 274 ). به همين دليل با وجود شرايط اجتماعي اي که در آن زندگي مي کرد، در پي اين بود که قوانيني کشف کند که به کمک آنها بتواند زندگي اجتماعي را ضابطه مند نمايد. او کتابهاي زيادي هم در اين باره به رشته تحرير درآورد که مهمترين آنها عبارتند از صنعت، سيستم صنعتي، شرعيات صاحبان صنايع و بالاخره مسيحيت جديد. به عقيده ي او در هر جامعه دو نظام قدرت وجود دارد، يکي مادي و ديگري معنوي. در قرون وسطي رهبري فکري و اخلاقي اجتماعي بر عهده ي کشيشان و قدرت مادي در اختيار نجباي جنگجو بود. به مرور زمان و با نفوذ فرهنگ عرب، اين وضع تغيير کرد، به طوري که در قرن نوزدهم رهبري فکري به دانشمندان و رهبري مادي به صاحبان صنايع واگذار شد. ترکيب اين دو طبقه رهبري را در هر دوره به وجود مي آورد ( همان: 278 ). گذشته از اين، سن سيمون وقتي به تاريخ مي نگرد، تنها تاريخ اروپا را مي بيند و تاريخ تحولات آسيا و آفريقا را از بحث خود کنار مي گذارد. در مسير تحولات تاريخ اروپا نيز دو مرحله را از هم متمايز مي کند که تکرار نيز مي شوند. اين دو مرحله، مراحل ارگانيک و غير ارگانيک ناميده مي شوند. در دوره ي ارگانيک همه قسمتهاي مختلف جامعه با هم هماهنگ اند. حال آن که در دوره غير ارگانيک بين بخش هاي مختلف جامعه وحدت و هماهنگي وجود ندارد و به عبارتي اين دوره، دوره اي بحراني ناميده مي شود. به نظر سن سيمون در تاريخ چند مرحله ارگانيک ديده مي شود. دوره ي يوناني کلاسيک، دوره ي کاتوليک هاي قرون وسطي و دوره ي تحققي و صنعتي که در حال وقوع است ( پولارد، 1354: 120- 118 ). سن سيمون خود دوره هاي ارگانيک را اين چنين توصيف مي کند:
دوره اول ارگانيک عصر باستاني کلاسيک بود، با ايدئولوژي چند خدايي و نظم اجتماعي مبتني بر برده داري. دومين دوره ارگانيک داراي يک ايدئولوژي الهي و يک نظم اجتماعي بر پايه فئوداليسم بود. سومين مرحله تمدن ارگانيک در حال وقوع است. ايدئولوژي اين دوره علم يا پوزيتويسم و نظامش صنعتي است.(21)
بحث در مورد آگوست کنت که آخرين نفر از گروه ملقب به پيامبران پاريس است در بخش بعدي پيگيري مي شود. اما قبل از شروع بخش بعد لازم است به طرح ديدگاه هاي متفکر بزرگ ايتاليايي يعني ويکو در قرن هجدهم بپردازيم. جيامباتيستاويکو (22) ( 1744- 1668 م. ) مؤسس علم جديدي است. به عقيده ي کروچه (23) علم جديد ويکو " دقيقاً همان علوم انساني است که از زوايه نوعي فلسفه تاريخ اعتبار شده است " ( فروند، 1362: 13 ). رويکرد ويکو در علم جديد خود مرکب از دو نظريه است. يکي نظريه دوراني که مربوط به تغييرات نظام اجتماعي است و ديگري مربوط به تکامل تعقل و يا شيوه استدلال آوري انسان. با اين وصف در متون جامعه شناسي کمتر به نظريه ي تکاملي هوش او توجه شده است، بلکه بيشتر نظريه دوراني او که حتي در بعضي از متون به نظريه حلزوني ( بوتول، بي تا: 30 ) معروف است مورد توجه قرار مي گيرد. (24) در حالي که ترکيب اين دو نظريه رويکرد واقعي ويکو را نسبت به تحولات تاريخي نشان مي دهد. نقطه مرکزي نظريه هاي ويکو بر پايه نقش فعال عامل انساني است. پيشرفت طبع و يا طبيعت بشر شاخصي است که وي بر اساس آن بين سه مرحله تفاوت قايل مي شود: طبع شاعرانه، قهرمانانه و انساني (25). از نظر ويکو با اين طبقه بندي مي توان بين طبيعت بشر در هر دوره و بقيه بنيان هاي اجتماعي ارتباط برقرار کرد. (26) بنابراين ما با سه نوع آداب و رسوم، قوانين طبيعي، زبان، ويژگي هاي رفتاري، حقوق، اقتدار، استدلال و قضاوت مواجه هستيم. (27) طبعت انسان پايه نظريه ي دوراني او و درنتيجه اساس تغيير در جامعه است. بنابر نظر ويکو، عامل محرکه تاريخ حب نفس يا علاقه براي رفاه و آرزوي انسان براي ارتقاي موقعيتش در مراتب اجتماعي در قلمرو هاي مختلف مانند خانواده، شهر، ملت يا نژاد انساني است. در هر مرحله، انسان براي ارضاي نيازهايش نهادهاي اجتماعي را به وجود مي آورد. اما بعد از رسيدن به آن سطح، حب نفس وي را تحريک مي کند تا براي رسيدن به سطحي بالاتر شرايط محيط را تغيير دهد. دستيابي به اين هدف موجب مي شود که طبيعت انسان خراب شود. ويکو مي گويد: انسان ابتدا احساس نياز مي کند. سپس در پي برآوردن آن مي رود، پس از آن به راحتي روي مي آورد. بعداً خودش را با خوشي سرگرم مي کند. از آن پس به هرزگي و عياشي روي مي آورد و در نهايت ديوانه مي شود و زندگيش را تباه مي کند. (28)
ديدگاه ويکو با اينکه براي بعضي از متفکران اروپايي مانند منتسکيو شناخته شده بودند، ولي عملاً تأثير چنداني در عصر خود نداشت. ويکو خود از اين امر آگاه بوده و در صحبتي که با دوستان خود داشته گفته است که " گويي اثر خود را در بيابان منتشر کرده است " ( فروند، 1362: 17 ). از اين رو تأثير افکار ويکو را بايد يک قرن بعد از مرگ وي و پس از ترجمه قسمت هايي از کارش با نام فلسفه تاريخ به زبان آلماني جست و جو کرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Hawthron, 1990:9.
2. Willey, 1974:1.
3. لاک در مورد تشکيل جامعه معتقد به نظريه ي قرارداد اجتماعي است. بر اساس اين نظريه لاک و ديگر معتقدان به اين نظريه باور دارند که انسان هاي اوليه چون قادر نبودند تنها زندگي کنند دور هم جمع شدند و بر اساس قراردادي بين خود حکومتي برپا کردند. برکلي برخلاف لاک عامل تشکيل اجتماعي را دروني دانسته و معتقد است که بشر ذاتاً اجتماعي است. هيوم به عامل دروني توجه دارد، ولي غريزه ي مورد توجه هيوم غريزه ي جنسي است.
4. آدام اسميت برخلاف هيوم که روح نوجواني را به يک طبقه ي خاص محدود مي کرد معتقد بود هر انساني همان انگيزه را دارد که يک تاجر اسکاتلندي ( پولارد، 1354: 73 )
5. Hawthron, 1990: 10.
6. Kant
7. Herder.
8. Hegel and Fichte.
9. The Uniformity of Man theory
10. Bock, 1980:96.
11. هيوم کتاب تاريخ مذهب و تاريخ انگلستان را نوشت. آدام فرگوسن تاريخ جامعه ي مدني را به رشته ي تحرير درآورد ( پولارد، 1354: 35 ). بوسوئه کتاب تاريخ جهاني ( همان: 33 )، کندرسه کتاب تصوير پيشرفت فکر بشر در پهنه ي تاريخ ( همان: 91 )، هردر کتابي با نام انديشه هايي در باب تاريخ بشريت ( همان: 99 )، و مالتوس کتاب تاريخ طبيعي جمعيت را به رشته ي تحرير درآوردند.
12. Kumar, 1991: 16.
13. Turgot.
14. Condorcet
15. Saint Simon.
16. Comte
17. The Prophets of Paris.
18. Kumar, 1991: 22.
19. Social Prediction.
20. Kumar, 1991: 24.
21. Kumar. 1991: 31.
22. Giambattista Vico.
23. Croce
24. Swingewood, 1991: 10-13.
25. (Vico، 1994: 336 ( Poetic, Heroic, Human nature.
26. Pompa, 1990: 47.
27- Vico 1994: 337-352
28- Pompa, 1990: 37

منبع مقاله:
جمشيديها، غلامرضا، (1387)، پيدايش نظريه هاي جامعه شناسي، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.