نويسنده: دکتر سيد مهدي صميمي اردستاني
زنگ خطر شروع بيماري زماني است که نوع بدبيني از اظهارنظرهاي کلي و اجتماعي فراتر مي رود. به عنوان مثال ا گر فردي به طور کلي در خصوص مسائل اجتماعي مثل مشکلات اداري بي اعتمادي نشان مي دهد اما در رفتار وي مشکل خاصي مشاهده نمي شود، مي توان گفت بيماري وجود ندارد؛ ولي اگر فردي از بدخواهي وکينه ورزي به طور اخص صحبت کند و مثلاً به صورت واهي اصرار کند که سايرين به طور مشخص عليه وي دسيسه چيني مي کنند، اين نشان دهنده ي بيماري او است و چنين فردي نياز به درمان دارد، چرا که نظر خود را غيرقابل رد مي داند. يعني موارد نقض را هم نمي پذيرد. مثلاً حتي اگر در اداره اي کارش به خوبي هم انجام شود، استدلال مي کند که «نه، اين ها فقط اين بار کار من را انجام دادند که پي گيرشان نشوم، من مي دانم که اين ها با من دشمن هستند.» فردي که بر اثر بيماري بدبين شده باشد همه چيز را بر اساس بدبيني خودش تفسير مي کند. ما از روي استدلال اين فرد متوجه مي شويم که آيا مستنداتِ واقعاً قوي دارد يا نه.
گاهي افراد به دليل تجربيات منفي در زمينه ي خاصي دچار بي اعتمادي مي شوند که طبيعي است، اما اگر تجربه ي منفي در يک زمينه ي خاص را به همه ي موارد تعميم بدهند، اين نشان از بيماري بدبيني دارد. به عنوان مثال کسي که يک بار ديده فروشنده ي محل شان کم فروشي مي کند و با او اختلاف پيدا کرده، اگر اين مسئله را به همه ي فروشنده ها تعميم بدهد مي توان گفت که احتمالاً به بيماري بدبيني دچار شده است.
در مواردي که فرد بيماري بدبيني نداشته باشد، اگر قبلاً تجربه ي بدي داشته و بي اعتماد شده و اکنون در موقعيت مشابه، بدون داشتن شواهد محکم و فقط بر اساس احساس و تجربه ي قبلي نتيجه بگيرد که باز آن واقعه ي بد تکرار شده، مي توان از طريق استدلال و بررسي منطقي امور به يک قضاوت درست دست پيدا کرد. يعني مي توان به فرد نشان داد که به عنوان مثال «اگرچه همکارتان به دليل سابقه ي خراب قبلي اش حس بدبيني و بي اعتمادي را در شما ايجاد کرده، اما اين اتفاق جديد شايد اصلاً به معناي خصومت او نباشد و شما براي داشتن يک قضاوت درست بايد مثل دفعات قبل حتماً شواهد محکمي در دست داشته باشيد.» يکي از نشانه هاي بدبيني اين است که فرد اتفاقات را بدون در دست داشتن شواهد محکم به هم ربط مي دهد. يعني در بسياري مواقع افراد فکر مي کنند که مستنداتي براي اثبات ادعاي خود دارند ولي در واقع چنين نيست و هيچ يک از اظهارات آنان دليل محکمي بر قضاوت شان محسوب نمي شود. براي مثال فردي به خانه تلفن مي زند و متوجه مي شود که تلفن نيم ساعت اشغال است. تلفن مي تواند به دلايل مختلف اشغال باشد، ممکن است بچه گوشي را بد گذاشته باشد يا اصلاً خانم دارد با خواهرش صحبت مي کند. ولي تنها فکري که به ذهن فرد بدبين خطور مي کند اين است که «حتماً همسرم دارد با مرد
غريبه اي حرف مي زند.» اين نشانه ي بدبيني مرضي است. يعني دلايلي که فرد براي بدبيني هاي خود دارد خيلي دلايل محکمي نيستند و شواهد قابل ربطي محسوب نمي شوند. مسلماً نمي توان گفت که هرگاه تلفن اشغال است، آدم ها دارند با هم روابط نامشروع برقرار مي کنند. اگر کسي هنگام ورود به خانه اش که يک ساختمان چند طبقه است، ببيند که مردي دارد از در ساختمان خارج مي شود، گمان کند که اين مرد در خانه ي او بوده و با همسرش رابطه ي نامشروع داشته، به دليل اين که چنين استدلالي معقول نيست، مي توان نتيجه گرفت که فرد به بيماري بدبيني دچار شده چرا که نمي توان بر اين اساس به کسي تهمت خيانت زد. يعني چنين برداشت هايي از وقايع، نشانه ي وجود بيماري در فرد هستند. واقعيت اين است که موضوع خيانت بايد آخرين مسئله اي باشد که به ذهن فرد خطور مي کند، در غير اين صورت مي توان به وجود داشتن عامل بيماري در او مشکوک شد.
آيا روش هاي غيردارويي در درمان بدبيني مؤثر هستند؟
شناخت درماني شايد بتواند روي نگرش منفي فرد اثر بگذارد و بي اعتمادي او را کاهش بدهد اما براي درمان بيماري بدبيني زياد موثر نيست. گفت و گوي مستقيم و تلاش براي اصلاح بدبيني از طريق منطق و استدلال نيز اثري ندارد و اگر هم بيماري اين منطق را بپذيرد، اثر آن موقتي است. بنابراين بحث و اظهارنظر در خانواده را توصيه نمي کنيم. البته پزشک متخصص که با چنين بيماراني سروکار دارد، ممکن است ضمن دارو درماني لازم بداند که از شناخت درماني هم استفاده کند، که اين امر نياز به کارشناسي دارد و از توان اعضاي خانواده بيرون است. شناخت درماني در واقع روشي است که روي نوع تفکر بيمار کار مي کند و به او مي آموزد که از طريق مهار فکر، هيجانات خود را نيز مهار کند.روان درماني به عنوان اين که بخواهيم تفکرات بدبينانه ي فرد را تغيير بدهيم خيلي کاربرد ندارد. روان درماني عموماً سعي مي کند به کساني که بدبيني هاي خيلي جدي يا بدبيني مرضي دارند کمک کند تا با وضعيت موجودشان کنار بيايند و رفتار خود را مهار کنند و درمان دارويي را بهتر بپذيرند.
روش هايي مانند يوگا، مراقبه Meditation و آرامش Relaxation تنها در برطرف کردن نگراني و اضطراب ناشي از بدبيني موثر هستند و روي خود بيماري تأثيري ندارند.
بهترين راه درمان بيماري بدبيني کدام است؟
مناسب ترين درمان بيماري بدبيني درمان دارويي است. اين روش نسبت به شيوه هاي ديگر درماني بهتر پاسخ داده است.چنانچه فردي به بدبيني در حد بيمارگونه مبتلا باشد، درمان دارويي تنها روش درماني مؤثر براي او است و روش هاي غير دارويي تنها مي توانند در ترغيب او به درمان مؤثر باشند يا به او کمک کنند تا در ارتباط با سايرين و در زمان اوج باورهاي بدبينانه بر هيجانات ناشي از اين باورها غلبه کند.
در صورتي که بدبيني بر اثر آسيب ديدگي هاي مغز از قبيل سکته هاي مغزي به وجود آمده باشد، درمان آن طبيعتاً مشکل تر مي شود ولي نمي تواند غير ممکن باشد. علائم اين ا ختلال را مي توان با دارو کاهش داد، اما ممکن است نتيجه ي درمان صددرصد قابل قبول نباشد.
معرفي دارو درماني به عنوان بهترين روش يا تنها راه درمان مؤثر به معني عدم به کارگيري روش هاي غير دارويي نيست، ولي بيانگر اين موضوع است که بدون دارو امکان درمان بيماري بدبيني وجود ندارد و در صورتي که داروي مناسب تجويز گردد، استفاده از روش هاي غيردارويي در استفاده ي مؤثرتر دارو نقش خواهد داشت.
خودِ بيمار چگونه مي تواند به درمان کمک کند؟
بسياري از افراد بدبين قبول نمي کنند که افکار و استدلال هايشان اشتباه است. طبيعتاً نمي توان توصيه ي خاصي به اين نوع بيماران کرد، چرا که تا خود بيمار بيماري اش را نپذيرد و آن را قبول نکند و به دنبال درمان نباشد نمي توان او را روان درماني کرد، فقط با استفاده از روش هاي خاصي مي توان بيماران را مجاب کرد که از دارو استفاده کنند و آن ها وقتي مي بينند که مصرف دارو باعث مي شود تنش هاي کمتر و آرامش بيشتري داشته باشند و افکار مزاحم به سراغشان نيايد، سعي مي کنند براي دارو درماني همکاري کنند، چرا که خود اين بيماران هم به اندازه ي اطرافيان از افکار و رفتار خود در عذاب هستند و آرامش و آسايش ندارند. ما از اين طريق آن ها را به مصرف دارو تشويق مي کنيم و معمولاً آن ها هم وقتي اثر مثبت دارو را مي بينند با ما همکاري نموده و به روند درمان کمک مي کنند.بعضي از بيماران مي توانند تشخيص بدهند که افکارشان بدبينانه است، توصيه ي ما به اين گونه بيماران اين است که بر اساس افکار بدبينانه رفتار نکنيد. يعني اگرچه ممکن است افکار بدبينانه به ذهن تان برسد و آن افکار از شما تقاضا کنند که عملي را انجام بدهيد، اما تلاش کنيد تا از آن عمل پرهيز و دوري کنيد، چون رفتار کردن بر اساس بدبيني باعث مي شود که افکار بدبينانه تقويت شوند. پس سعي کنيد هيجان هاي ناشي از اين گونه افکار را مهار کنيد و با تحمل کردن وضعيت سختي که در آن قرار داريد، اجازه بدهيد به مرور ذهن تان آرام شود تا اين افکار خود به خود کم رنگ شوند و از بين بروند.
توصيه ي ما به بيماران اين است که رفتار خود را با خانواده، همکاران و دوستانتان تحليل کنيد و رفتارهاي منفي و بدبينانه ي خود را در برخوردهاي اجتماعي تشخيص بدهيد. مي توانيد اين مسئله را بپذيريد که منفي نگري سودمند نيست و باعث درگيري هاي احساسي مي شود. بايد تلاش کنيد که طرز فکرهاي منفي را شناسايي و به عکس العمل هاي ديگران در برابر منفي نگري و بدبيني توجه کنيد و فهرستي از تفکرات منفي خود برداريد و آن ها را کنار هم بگذاريد و به شکلي منطقي از آن ها نتيجه گيري کنيد.
اگر فرد بدبين براي مراجعه به روان پزشک مقاومت کند، چه بايد کرد؟
متأسفانه مراجع نکردن بيمار به روان پزشک و مقاومت در مقابل اصرار اطرافيان مشکل شايعي است. بسياري از بيماران بدبين حاضر به مراجعه به پزشک نيستند، چرا که خود را بيمار نمي دانند و بر صحت باور خود نيز اصرار دارند. نقش خانواده و اطرافيان در ترغيب بيمار براي مراجعه به پزشک بر اساس شرايط بيمار متفاوت است.نخست آن که بايد بدون اشاره به نوع بيماري و تنها به سبب آن که فرد به دنبال بروز اين افکار، دچار حالات هيجاني مثل اضطراب و افسردگي شده است، وي را تشويق کنند که براي درمان به روان پزشک مراجعه کند. در اين حالت، اطرافيان نبايد به بيماري يا باور بدبينانه ي او اشاره اي بکنند و کافي است به او بگويند که براي بهبود وضعيت عصبي خود مي تواند به پزشک مراجعه کند.
در برخي موارد راه حل فوق چاره ساز نيست و فرد بيمار تحت هيچ شرايطي حاضر نمي شود به روان پزشک مراجعه کند. در چنين مواردي عموماً خانواده توانايي چنداني در تشويق بيمار براي مراجعه به پزشک ندارد. چنانچه فرد به علت بيماري براي خود و ديگران خطري ايجاد کند، لازم است از روش هاي قانوني براي ارجاع به روان پزشک استفاده شود.
با توجه به اين که نوع برخورد خانواده در مورد هر بيمار به مهارت خاصي نياز دارد و ممکن است هر گونه برخورد نامناسب موجب تشديد مشکل شود، پيشنهاد اکيد ما اين است که در برخورد با بيمار حتماً قبل از هر اقدامي با روان پزشک مشورت شود. روان پزشک با شنيدن شرح حالت هاي بيمار توصيه هاي مناسب در خصوص برخورد بهتر با او و چگونگي ارجاع وي به مراکز درماني را ارائه خواهد داد. از اين رو انواع راه حل هاي ذکر شده تنها براي طرح کلي مشکل و ارائه راهکارهاي احتمالي است و مطالعه اين چند سطر به تنهايي نمي تواند راه گشاي عملي خانواده ها باشد. اگر چه بيماران بدبين در وجوه بدبيني با هم اشتراک دارند ولي تفاوت هاي فردي، تعيين کننده ي نوع برخوردخانواده با مشکل آن هاست.
آيا مي توان بيماري را که راضي به درمان نمي شود پنهاني يا به زور درمان کرد؟
بسياري از افرادي که به بيماري بدبيني دچار هستند، بيمار بودن خود را نمي پذيرند و راضي نمي شوند به روان پزشک مراجعه کنند يا در صورت مراجعه حاضر نمي شوند از دارو استفاده کنند. ممکن است خانواده ها بخواهند که روان پزشک به صورت غيابي و فقط با شنيدن علائم بيماري از زبان آن ها، براي فرد دارو تجويز کند و آن ها هم به صورت مخفيانه دارو را به بيمار بدهند تا علائم بدبيني در او کاهش پيدا کند، اما اين کار از نظر اخلاق پزشکي به هيچ وجه صحيح نيست. يعني ما نمي توانيم بدون معاينه کردن بيمار و بدون اطلاع او برايش دارو تجويز کنيم.در حالتي که بيماري بسيار شديد شده و احتمال دارد بيمار به خود يا اطرافيانش آسيبي بزند، مي توان با اجازه ي مراجع قانوني او را به صورت اجباري درمان کرد که در آن صورت هم بيمار در جريان درمان قرار مي گيرد. يعني به هيچ وجه نمي شود کسي را به صورت پنهاني تحت درمان قرار داده؛ و حتي اگر اين احتمال وجود داشته باشد که بيمار به خود يا ديگران آسيب بزند، مطلقاً نمي توان او را به طور اجباري درمان کرد.
ما به خانواده ي اين بيماران توصيه مي کنيم با بيمار صحبت کنند و از او بخواهند تا نه براي درمان بدبيني که براي مهار کردن اضطراب ها و استرس هايي که با آن مواجه است و براي پايان دادن به اختلافات و مشاجرات خانوادگي به روان پزشک مراجعه کند. بعد از آن، روان پزشک مي تواند اعتماد او را جلب و به شکل مناسبي او را درمان کند. اما اگر از اين طريق هم نتوانستند بيمار را مجاب کنند که به روان پزشک مراجعه کند، مي توانند از اهرم هاي قدرت ديگري که در خانواده وجود دارد استفاده کنند. مثلاً اگر بيمار از شخص خاصي حرف شنوي دارد يا از کسي حساب مي برد، از آن فرد بخواهند که بيمار را راضي نمايد تا خود را درمان کند.
در برخي موارد ما با بيماراني رو به رو مي شويم که شامل درمان اجباري نمي شوند و در عين حال به هيچ عنوان و با هيچ يک از روش هاي ذکر شده نمي پذيرند که تحت درمان قرار گيرند. در اين شرايط پزشک قادر به اقدام از هيچ طريقي نيست. اگرچه عدم درمان و مداومت بيماري موجب مشکلات عديده در خود فرد و خانواده ي او مي شود.
درمان بيماري بدبيني چه قدر زمان مي برد؟
معمولاً درمان بدبيني مرضي کمي طولاني است و حتي ممکن است چندين سال طول بکشد. البته طول درمان بر اساس وضعيت بيمار متفاوت است و موردهايي وجود دارند که خيلي زود بهبود مي يابند يا حتي بدون اين که تحت درمان قرار بگيرند به صورت خود به خودي بيماري از بين مي رود.در صورتي که بدبيني به عنوان علامت يک بيماري ديگر مثل افسردگي باشد، طول مدت درمان به شدت بيماري زمينه اي مربوط مي شود.
در برخي از بيماري هاي ذکر شده چندين ماه براي درمان کافي است ولي در بعضي موارد که بيماري زمينه اي شديد است درمان چندين سال به طول مي انجامد.
در مورد بدبيني هم مثل هر بيماري ديگر هميشه احتمال عود وجود دارد و بدون شک خود بيماري و استفاده از دارو، عوارض جانبي هم دارد که هر چه بيماري زودتر تشخيص داده شود و درمان زودتر آغاز شود عوارض آن کمتر مي شود. هر چه بيمار زودتر درمان شود سختي کمتري را تحمل مي کند. به عنوان مثال کسي که چهار سال دير درمان را آغاز کرده است، چهار سال را در بدبيني سپري کرده، چهار سال خودش و اطرافيانش آسايش فکري نداشته اند، چهار سال تنش را در خانه تحمل کرده و حتي ممکن است در اين مدت به خودش يا ديگران آسيب رسانده و مشکلات مختلفي پيدا کرده باشد. مثلاً با کسي درگير شده و کارش به دادگاه و مراجع قضايي و غيره کشيده شده باشد؛ در حالي که مي توانسته اين چهار سال را در آرامش فکري و با يک خانواده ي آرام و سالم زندگي کند.
آيا افراد بدبين به طور قطع درمان مي شوند؟
قطعيت درمان به شدت و نوع بيماري زمينه ساز بدبيني بستگي دارد. با توجه به شدت بيماري، زمينه هاي درمان گاه موفقيت نسبي وگاه موفقيت کامل دارند. ولي نکته ي حائز اهميت اين است که درمان هميشه کمک کننده است حتي اگر با موفقيت صددرصد همراه نباشد.در مورد بدبيني هايي که زمينه ي بيماري ندارند و بيشتر بر اثر مسائل اجتماعي به وجود آمده اند، مي توانيم بگوييم که چون در نتيجه ي نوعي واقع نگري ايجاد شده اند، توصيه هاي درماني چنداني نداريم و فقط مي توانيم چند راه حل اجتماعي را به افراد توصيه کنيم. به عنوان مثال توصيه مي شود که موضوعات منفي جزئي به همه ي موضوعات بعدي تعميم داده نشوند. تعميم دهي غلط يکي از مواردي است که باعث مي شود افراد گرفتار افکار بدبينانه شوند. مثلاً اگر فردي از يک قشر خاص در برخورد حرفه اي اش با ما دچار خطا شد، ما نبايد اين خطا را به ساير افراد اين قشر تعميم بدهيم، بايد هميشه احتمالات را در نظر بگيريم و هيچ چيز را به طور قطع تفسير نکنيم.
توصيه ي اجتماعي ما اين است که ايجاد جوّ اعتماد در جامعه وظيفه ي همه ي مردم و همه ي مسئولين است. از اين جوّ اعتماد مي توان به عنوان يک سرمايه ي اجتماعي با ارزش ياد کرد. اين سرمايه ي اجتماعي موجب کمتر شدن هزينه ها، سريع شدن کارها وکمتر شدن بروکراسي مي شود. برقراري جوّ اعتماد عمومي راهي است براي از ميان بردن زمينه هاي اجتماعي بدبيني.
آيا کمبود «ويتامين ب» باعث ايجاد بدبيني و ترس مي شود؟
کمبود ويتامين ب 12 مي تواند علائم رواني گسترده اي مانند افسردگي، اضطراب و بدبيني ايجاد کند. در نتيجه ي کمبود اين ويتامين، نوعي کم خوني به وجود مي آيد که با عصبي بودن و تغييرات حسي و حرکتي اندام ها همراه است. ولي هرگز نمي توان گفت که افراد بدبين حتماً دچار کمبود ويتامين ب 12 هستند. اگر کسي به علت کمبود اين ويتامين به بدبيني گرفتار شده باشد، قطعاً در کنار آن، علائم کم خوني هم در او ديده مي شود.تجويز ويتامين ب 12 جايگاهي درمان ندارد، مگر براي کمک به کاهش کم خوني، که به طور غيرمستقيم روي بيماري بدبيني تأثير مي گذارد.
مجدداً يادآوري مي کنيم اگرچه کمبود ويتامين ب 12 مي تواند سبب بيماري بدبيني شود ولي در هر فرد مبتلا به بيماري، بررسي اختصاصي و يا اندازه گيري ويتامين ب 12 توصيه نمي شود. اين بررسي آزمايشگاهي زماني منطقي است که در فرد مبتلا به بدبيني شواهدي از کم خوني فوق يافت شود و يا در آزمايش هاي معمول تغييراتي مبني بر کم خوني مذکور مشاهده گردد.
آيا از طريق محيط درماني هم مي توان بيماران بدبين را درمان کرد؟
جامعه اي به سامان و عدالت پيشه، محيط امني را پديد مي آورد که کيفيت زندگي فرد را به شکل مثبتي تحت تأثير قرار مي دهد. محيط مناسب، نگرش منفي را از ميان بر مي دارد ولي تأثير چنداني روي بدبيني مرضي ندارد. دارو درماني در محيط مناسب، نتيجه ي بهتري مي دهد. همان گونه که محيط امن اطمينان و اعتماد افراد سالم را بيشتر مي کند، به همان ترتيب هم بدبيني افراد بيمار را تخفيف مي دهد ولي آن را ريشه کن نمي کند. به عبارت ديگر هر چه محيط ناامن تر و غيرقابل اعتمادتر باشد، بيماري فرد بدبين شديدتر ميشود. بنابراين ايجاد يک محيط امن و سالم ضروري و لازم است.فرض کنيم مردي نسبت به همسرش سوء ظن دارد و بدبيني او مرضي است، توصيه ي ما در اين مورد دارو درماني است ولي نکته ي قابل توجه اين است که همسر نبايد با او مقابله کند و شک او را برانگيزد. زني که با شوهر بدبيني رو به رو است، ناخودآگاه و ناخواسته واکنش معکوس نشان مي دهد، يعني گاهي از حد معمول فراتر مي رود. ما نمي گوييم تفکر فرد بدبين و منطقي و درست است ولي نبايد دست به رفتاري بزنيم که شک برانگيز باشد و بيماري او را تشديد کند. ما از کساني که با افراد بدبين سروکار دارند تقاضا مي کنيم تا آن جا که امکان دارد بيمار را تحريک نکنند، اعمالي را که بيمار روي آن هاحساسيت دارد، انجام ندهند تا روان پزشک بتواند در وضعيت مساعد به دارو درماني بپردازد.
منبع مقاله :
صميمي اردستاني، مهدي؛ (1387) بدبيني، تهران: نشر قطره، چاپ اول.
/ج