گوت هاي شرقي در ايتاليا و تئودريش دولتمرد

ظلمت بي فرهنگي

از ميان ظلمت بي فرهنگي حاكم بر پنج قرن نخست دوره جديد، تنها يك پادشاه از بين گوت هاي شرقي به پا خاست كه در سال هاي 489/90 ميلادي وارد خاك اصلي امپراتوري روم سابق گرديد تا در ايتاليا پادشاهي باشكوهي را تأسيس نمايد؛ او
جمعه، 25 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ظلمت بي فرهنگي
ظلمت بي فرهنگي

 

نويسنده: پتر آرتز
مترجمان:
علي رحماني (تيرداد)
مرضيه ذاكري





 

 گوت هاي شرقي در ايتاليا و تئودريش دولتمرد
از ميان ظلمت بي فرهنگي حاكم بر پنج قرن نخست دوره جديد، تنها يك پادشاه از بين گوت هاي شرقي به پا خاست كه در سال هاي 489/90 ميلادي وارد خاك اصلي امپراتوري روم سابق گرديد تا در ايتاليا پادشاهي باشكوهي را تأسيس نمايد؛ او كسي جز تئودريش بزرگ نبود. احتمالاً او مهم ترين شخصيت دوران كوچ اقوام ژرمن به شمار مي آيد.
تئودريش از فرهنگ و تمدن روم تحسين و ستايش بسيار به عمل آورد. او بناهاي قديمي را بازسازي و بناهاي جديدي را تأسيس كرد، بار ديگر به پيشرفت اقتصاد و اجراي طرح راه هاي ارتباطي شتاب بيشتري داد، به دستگاه دولتي و اداره امور مالي ثبات بخشيد، جشن هاي باشكوهي ترتيب داد و همچنين با در پيش گرفتن سياست بين المللي صلح و اتحاد كه به ويژه در خدمت حفظ ثبات ايتاليا بود، خود را ممتاز نمود. با اينكه او سياست خود را با قتل بي رحمانه اي آغاز كرد، ولي آن را با دستگيري مجرمان و صدور حكم مرگ آنان پس از دادرسي قضايي پايان داد. از اين نظر رفتار او به عنوان امپراتور گوت ها و ايتالرها (1)، عاري از عيب بوده و از اهميت تاريخي چشمگيري برخوردار است. ايتاليا در دوران تئودريش، پس از فجايع قرن پنجم شاهد رشد فرهنگي بود. پروكوپيوس، تاريخ نويس روم شرقي، پادشاه گوت هاي شرقي را به شرح زير مورد تمجيد و ستايش قرار داد:" دستان پرتوانش عدل و انصاف را برقرار مي ساخت، دستاني كه همچون چتري وسيع، حق و قانون را فرامي گرفت. خرد و شجاعتش، تحسين توأم با وحشت همگان را برمي انگيخت. همه چه گوت ها و چه ايتالرها، او را دوست مي داشتند و مي پرستيدند. "
گوت هاي شرقي چگونه به ايتاليا آمده بودند و در زمان پادشاه افسانه اي شان چه سرنوشتي در انتظارشان بود؟ پس از نابودي آتيلا آنان اجازه يافتند به عنوان هم پيمانان روم، منطقه اي واقع در ساحل سِيو (2) و دراو (3) را مورد سكونت قرار دهند. آن ها در حالي كه از سوي همسايگان بدخواهشان محاصره شده بودند، ناگزير به درخواست كمك مالي از قسطنطنيه گرديدند. سير تاريخي گوت هاي شرقي در دوره تقريباً صد ساله آخر فاقد اهميت بوده و توجه كسي را جلب نكرده است. البته اين امر مانع از آن نگرديد كه آن ها خود را برتر از ديگران ندانند، زيرا به خاندان سلطنتي شان كه همان سلسله آمالرها از ميان گوت هاي شرقي بود، افتخار مي كردند. آنان بنا بر رواياتشان، اين خاندان را داراي منشأيي افسانه اي دانسته و مسلماً ارمانريش را نيز جزو اين خاندان به حساب مي آوردند.
در 451 ميلادي، زماني كه هنوز هون ها روي كار بودند، تئودريش، فرزند پادشاه تئودمير (4)، از خاندان سلطنتي آمالرها ديده به جهان گشود. اين كودك با استعداد به مدت ده سال به عنوان گروگان و ضامن قرارداد متحدان در دربار امپراتوري بيزانس، در محيط شهر بزرگي مانند قسطنطنيه كه در آن تحرك و هيجان حاكم بود، به سر مي برد. تئودريش در اين فضاي مساعد به شدت با فرهنگ يوناني- رومي خو گرفت. نام او بايد بعدها به عنوان يكي از متمدن ترين حاكمان بربر در تاريخ به ثبت رسيده باشد. گفته مي شد كه او سوادِ خواندن و نوشتن نداشت، ولي مدتي است كه اين انتقاد پايه و اساس خود را از دست داده است،‌ زيرا اگر به خاطر بي سوادي اش مورد ملامت قرار مي گرفت، ناشي از اين باور بود كه فاقد سواد خطابه اي است. تئودريش به ريشه هاي قومي اش، به ستيزه جويي مثال زدني اجداد ژرمن، كاملاً وفادار بود. او در سال 471 ميلادي پس از فوت عمويش، پادشاه گوت هاي شرقي شد. هنوز به زادگاه خود بازنگشته بود كه با سارمات ها وارد جنگ شد و بر آنان پيروز گرديد؛ آنگاه طي ده سال آتي كه توأم با موفقيت هاي بسيار بود، امپراتوري كوچك گوت هاي شرقي را به شهر موزين، واقع در نزديكي قسطنطنيه كه از موقعيت استراتژيكي مناسبي برخوردار بود، منتقل نمود. پدرش در بين راه از دنيا رفت و اينك تئودريش، يگانه پادشاه گوت هاي شرقي محسوب مي شد. او هنوز در " گردنه هاي بالكان " بود كه توجهش به سمت غرب جلب گرديد: حال مهم ترين هدف او، تأسيس يك پادشاهي مستقل در آنجا بود.
در غرب نيز اتفاقاتي صورت گرفت. پس از تعويض مكرر چندين امپراتور، سرانجام در سال 476 در پي يك توطئه درباري خونبار، اُرستس (5)، يكي از فرماندهان كل با اصل و نسب پانوني، پسر نابالغش رُمولوس آگوستولوس را بر تخت پادشاهي روم غربي نشاند. هنگامي كه اُرستس با نيروهاي متحد بربر مستقل در ايتاليا، به دليل عدم موافقت با درخواست آنان مبني بر برخورداري از امكانات مالي يكسان با ارتش منظم روم، وارد جنگ شد، ارتش بربرها نيز شورش كرد و در تاريخ 23 اوت 476، اُدواكر را رسماً به عنوان پادشاه اعلام نمود. اُدواكر، فرزند شاهزاده اي ژرمن در سال 470 به عنوان رهبر مزدوران به خدمت ارتش روم شرقي درآمد و به مقام والاترين مبارز بربر ارتقا يافت. اُدواكر عليه اُرستس وارد جنگ شد و چندين رو بعد در پياچنزا (6) او را به قتل رسانيد. سپس پسر اُرستس، رُمولوس آگوستولوس را از مقامش عزل كرد، ولي اجازه داد به زندگي خود ادامه دهد. آنگاه نشان هاي آخرين امپراتور روم غربي به قسطنطنيه فرستاده شد و بدين ترتيب قضيه فيصله يافت. اينك اُدواكر ژرمن حاكم جديد روم گرديد. گرچه زنون، امپراتور روم شرقي، رسماً حاكميت هر دو بخش امپراتوري را برعهده داشت، اما حاكميت واقعي بر سرزمين پادشاهي ايتاليا در غرب را به اين ژرمن واگذار نمود. در هر حال زنون بايد از اين وضع پيش آمده ناراضي بوده باشد.
در اين ميان، تئودريش جوان و جاه طلب، غارتگرانه از ميان بالكان گذشت، بدون آنكه مكان مناسبي براي خود و قومش بيابد. از اين رو از امپراتور زنون درخواست كرد كه اجازه نبرد با اُدواكر را به او بدهد تا بدين ترتيب پادشاهي مستقلي براي خود در ايتاليا تأسيس كند. زنون هم موافقت كرد. او در اين اثنا تئودريش را به پسرخواندگي پذيرفت و به مقام كنسول روم شرقي منصوب نمود. اگر مبارزات ميان تئودريش جاه طلب و اُدواكر خطرناك موجب تضعيف قواي دو طرف مي شد، در اين صورت بيزانس، همان گونه كه زنون باطناً بدان اميد داشت، بدون روبرو شدن با مقاومت هاي جدي قدرت را به چنگ مي آورد و سراسر امپراتوري تحت حاكميت روم شرقي از حيات تازه اي برخوردار مي گرديد. زنون و تئودريش معاهده اي منعقد ساختند كه به موجب آن تئودريش " مي بايست پس از غلبه بر اُدواكر، به پاس زحماتش در مقام جانشين امپراتور، البته تا قبل از آمدن به ايتاليا زمام حكومت را در دست مي گرفت. "
تهاجم بعدي گوت هاي شرقي بيشتر جنبه كوچ قومي داشت تا لشگركشي. حدود 100000 نفر در راه بودند كه در ميان آن ها 20000 جنگجو به چشم مي خورد. در 489 ميلادي جنگ هايي ميان تئودريش سي و هشت ساله و اُدواكر تقريباً شصت ساله به وقوع پيوست. در سال 493 تئودريش موفق به فتح منطقه راونا، واقع در روم غربي شد، هرچند براي نيل به اين هدف بيشتر از ابزار ديپلماتيك استفاده نمود تا ابزار نظامي. در پي انعقاد پيمان اتحادي كه با ميانجيگري اسقف شهر صورت گرفت، تئودريش پيشنهاد كرد كه به اتفاق اُدواكر بر راونا اِعمال حاكميت كند و ظاهراً اُدواكر هم كه از قوم گوت هاي شرقي بود، با آن موافقت نمود. اما تئودريش تحمل اين شراكت را نداشت. از اين رو ده روز بعد در ضيافتي مشترك به دست خود، هم پيمانش را با خنجري از پاي درآورد، در حالي كه دو تن از همدستانش اُدواكر را محكم گرفته بودند. واژه هايي كه او به هنگام وارد ساختن ضربات پيكر حريفش بر زبان جاري ساخت، شهرت بسيار يافته اند:" ظاهراً اين رذل استخواني در بدن ندارد. " حتي با تدفين اُدواكر طبق آيين خاكسپاري مسيحيان هم موافقت نشد. همرزمانش كشته شدند و همسرش نيز از گرسنگي جان سپرد. فقط از هواداران ثروتمند اشرافي و همچنين از اعضاي سنا چشم پوشي شد، آن هم بدين خاطر كه روم شرقي به دشمن آن ها تبديل نگردد. در 493 ميلادي تئودريش پادشاه مسلم ايتاليا بود و در سال 497 از سوي امپراتوري روم شرقي به همين عنوان به رسميت شناخته شد.
ظلمت بي فرهنگي
آرامگاه معروف تئودريش
تئودريش يك دوره سي ساله صلح را براي ايتاليا به ارمغان آورد و به حق شايستگي لقب " بزرگ " را داشت. ملت گوت شرقي كه از بيش از ده قوم تشكيل مي شد، به خصوص در شمال و شرق اين كشور ساكن گرديد. ژرمن ها در هيچ شهر ديگر اروپايي همچون راونا، پايتخت اين كشور، آثاري از خود برجاي نگذاردند. شعار تئودريش، نوسازي آثار رومي و خلق آثار گوتيك بود. بناهاي يادبودي كه توسط گوت هاي شرقي ايجاد شد، از تركيب اين دو عنصر حكايت داشت. در اين ميان قصر امپراتوري، كليساي درباري سنت آپوليناره (7) كليساي سان ويتاله (8) و جذاب ترين اثر معماري زمان در جلوي شهر، آرامگاه معروف تئودريش، به چشم مي خورد. عمارت ده گوشه مركزي آن، مزين به گنبدي سنگي است. تابوت پادشاه در طبقه فوقاني قرار دارد و بلوك سنگي عظيمي كه يادآور قبرهاي اقوام كهن ژرمني از جمله هون هاست، روي آن را مي پوشاند.
احتمالاً امپراتور زنون كه افكارش را متوجه بازي هاي قدرتي خويش مي نمود، روي يك چنين موفقيت قاطع تئودريش حساب نكرده بود. تئودريش در ابتدا خود را به عنوان مأمور امپراتور شرقي معرفي كرد. گرچه او ديوان سالاري رومي را تحت تسلط خويش داشت، اما در انتصاب سناتورها، اشراف زادگان و كنسول ها تنها از حق پيشنهاد برخوردار بود و حق تصميم گيري نهايي را براي قسطنطنيه محفوظ نگاه داشت. در حقيقت، تئودريش در انتخاب اعضاي سنا و تعيين صلاحيت قضايي حرف اول را مي زد. بدين سان او كاسيودور (9)، سناتور و تاريخ نويس معروف را مهم ترين وزير خود كرد: مكاتبات اين شخص اطلاعات ارزشمندي را در مورد دوران حكومت تئودريش در اختيار ما قرار مي دهد. بومياني كه داراي پست هاي مهم سياسي و اداري بودند، طي مدت كوتاهي به حكومت تئودريش كه در دربارش بوميان اصيل بسياري به عنوان وزير و مشاور مشغول به كار بودند، اعتماد پيدا كردند.
شايان ذكر است كه اين حاكم ژرمن به شيوه امپراتوران روم رفتار مي كرد و كسي هم از اين بابت شاكي نبود. او جشن ها و بازي ها را با شكوه و جلال شاهانه اي برگزار مي نمود. مجسمه هايي به افتخارش ساخته شد و گاهي نيز در ميان رعايايش به آگستوس شهرت داشت. او در سال 500 ميلادي طبق برنامه اي از پيش تعيين شده، از شهر رم ديدن كرد؛ وي در اين سفر به زيارت مزار " پتروس " ( 10) ( پتر ) رفت، بازي هاي سيرك را برگزار نمود، به توزيع غلات در ميان مستمندان پرداخت و ديوارهاي شهر و قصر امپراتور را بازسازي كرد. او كه در سال هاي نوجواني با كنجكاوي بسيار، فنون سياست مدرن قدرت و ديپلماسي را فراگرفته و به بيزانس انتقال داده بود، اينك مي توانست از معلومات خويش بهره گيرد. رم به لحاظ روحي و سياسي تأثير زيادي بر او گذاشت و احتمالاً همدلي ساكنان اين شهر با وي موجب گرديد كه پس از بازگشت از سفر، روابطش با بيزانس را بهبود بخشد. تئودريش هم نزد ملت و هم نزد طبقه برتر روم محبوبيت داشت، گرچه هنوز هم اين ذهنيت منفي، مبني بر اشغال راونا، در موردش وجود داشت. علاوه بر اين، گرايشات مختلف مذهبي مانع از هماهنگي كامل دو ملت مي شد: گوت هاي شرقي آريَني بودند، رومي ها كاتوليك. پادشاه، آزادي مذهب را ارزاني داشت و براي دستيابي به يك همزيستي مسالمت آميز، يكپارچگي و همبستگي تك تك اقوام كوشش بسيار كرد. او همچنين براي نيل به اين هدف، سياست معقول ازدواج را در پيش گرفت.
خودِ تئودريش با خواهر كلودويگ، پادشاه فرانك ها و خواهرش آمالافريدا (11) با ترازاموند، پادشاه واندال ها ازدواج كرد. يكي از دخترانش با زيگيسموند، پادشاه بورگوندي ها، دختر ديگرش با آلاريش دوم، پادشاه گوت هاي شرقي و خواهرزاده اش با هرمينافريد، پادشاه تورينگي ها ازدواج نمود.
با وجود اين، هم پيماني نظامدار مسالمت آميز او با شاهزادگان ژرمن در داخل و خارج از مرزهاي امپراتوري روم غربي موفقيتي در پي نداشت. اين امر در درجه اول ناشي از قدرت طلبي فرانك هايي بود كه چند سال قبل، پادشاهشان به مذهب كاتوليك گرويده و از اين رو با آريَني ها درگير شده بود. بعيد نيست تئودريش در 506 ميلادي تعدادي از آله مان ها را در امپراتوري خود پذيرفته و در كرانه جنوبي بودن زه، شمال شرقي ايتاليا و همچنين در اسلووني كنوني اسكان داده باشد، زيرا پادشاه كلودويگ آنان را در تنگنا قرار داده بود. در سال 507، همزمان با حمله كلودويگ به سرزمين پادشاهي گوت هاي غربي، فقر شديدي بر جنوب فرانسه حاكم بود. در اين ميان داماد تئودريش، آلاريش دوم در نبرد عليه فرانك ها كشته شد. تئودريش هم نتوانست از سقوط امپراتوري تولوزاني جلوگيري كند؛ سواحل مديترانه اي واقع در غرب رون، همچنان در دست گوت هاي غربي بود، در حالي كه مهاجرت در بخش از دست رفته امپراتوري به شدت افزايش مي يافت. در اين اثنا يكي ديگر از هم پيمانان، موجبات ناراحتي شديد تئودريش را فراهم آورده بود، ولي او درصدد انتقام برنيامد. در آفريقاي شرقي هم ترازاموند، پادشاه واندال ها كه تئودريش خواهرش را به همسري وي درآورده بود، از دنيا رفت. هيلدريش (12)، جانشين ترازاموند، آمالافريدا را به سياهچال افكند و پس از مدت كوتاهي به اتفاق همراهان گوتي او به قتل رسانيد. از اين رو تئودريش ناوگان عظيمي را تجهيز نمود تا به سوي آفريقاي شمالي حركت كند، اما قبل از آنكه به مقصود برسد، در تاريخ 30 اوت 526 ميلادي در ساحل رور (13) درگذشت.
امپراتوري ايتاليايي گوت هاي شرقي، حدود بيست و شش سال پس از مرگ مؤسس آن دوام آورد. به رغم تلاش هاي شديدي كه در جهت برقراري روابط با بيزانس بر مبنايي پايدار و برخوردار از تضمين قراردادي صورت گرفت، دولت امپراتور هيچ گاه موجوديت امپراتوري بربرها را به طور واقعي به رسميت نشناخت. هنگامي كه ژوستينين (14) مبارزه فراگيرش را از امپراتوري روم غربي آغاز نمود، امپراتوري گوت هاي شرقي نيز ناگزير از سقوط شد. البته تقريباً بيست سال طول كشيد و ايتاليا همچنان به عنوان مركز مهم اقتصادي، جمعيت شناختي و فرهنگي حائز اعتبار بود، تا اينكه سرانجام قسطنطنيه به هدفش نائل گشت. در اكتبر سال 552 آخرين نبرد در ميلش برگ (15) واقع در جنوب سارنو، در نزديكي سالرنو به وقوع پيوست. تِيا، آخرين پادشاه گوت هاي شرقي پس از دو روز مبارزه بي امان كشته شد. گوت ها در مقابل نارسِس، فرمانده امپراتوري تن به شكست دادند، به جاي عقب نشيني خود را تسليم كردند و به عنوان رعاياي وفادار به امپراتور روم شرقي، مشغول فعاليت بر روي زمين هاي كشاورزي خود شدند. بدين ترتيب گوت هاي شرقي از صفحه تاريخ محو گرديدند. پادشاهي آن ها رو به زوال نهاد و تنها به عنوان امپراتوري آله مان ها، در افسانه ها نامي از خود به يادگار گذاشت.
امپراتوري گوت هاي شرقي در ايتاليا، باشكوه ترين نهاد حكومتي ژرمن ها و در عين حال رومي ترين امپراتوري در ميان تمام امپراتوري هاي بربر به شمار مي رفت. گوت ها و روميان پيوند اجتماعي با يكديگر نداشتند، هرچند كه چنين چيزي هرگز مورد نظر نبود. تئودريش به عنوان يكي از شخصيت هاي بزرگ سلطنتي در تاريخ كوچ اقوام ظهور يافت؛ آلاريش گوت غربي يا گايزريش واندال هم هرگز به چنين مقام والايي دست نيافتند. تئودريش با كمك ارتش جنگ آزموده اش به مدت يك نسل، صلح داخلي و خارجي را برقرار كرد، كاري كه از عهده ديگر حاكمان هم دوره اش خارج بود. او به فرهنگ و نحوه زندگي رومي ارج مي نهاد و به ويژه با ترويج چنين فرهنگ و شيوه اي در راونا موجب ترقي اين شهر گرديد، اما خودش همچنان يك ژرمن باقي ماند. هنوز هم در راونا آثاري از تئودريش به چشم مي خورد، گرچه مقبره اش غارت شد و تنها تابوت آن به يادگار ماند. نسل هاي بعدي او را به عنوان سرور سپاه مردگان تجسم كردند، در حالي كه سوار بر اسب بوده و لباس هماهنگ شده اي بر تن دارد. در اسطوره هاي قرون وسطايي نيز، تئودريش به عنوان فردي صديق و جنگ آزموده همچون ديتريش فون برن ظهور يافت. چندين سال پس از مرگ تئودريش، پادشاه گوت هاي شرقي، به منظور تكريم از مقام وي مطلبي نگاشته شد كه در منابع موثق آمده و از اين قرار است:
" او شخصيتي والا و انساني خيرخواه بود كه به مدت سي و سه سال حكومت كرد. ايتاليا در دوران حكومت اين پادشاه، سي سال تمام شاهد خوشبختي بود، به گونه اي كه حتي مسافران هم از امنيت و آرامش برخوردار بودند، زيرا هرگز اشتباهي از او سر نمي زد. او بر هر دو ملت، چه رومي و چه گوتي، به طور يكسان حكمروايي مي كرد. گرچه خودش پيرو فرقه آريَني بود، اما هيچ اقدامي عليه مذهب كاتوليك صورت نمي داد؛ همچنين به برپايي سيرك و آمفي تئاتر مي پرداخت، به طوري كه روميان وي را « تراژان و والن تينيان » كه در آن زمان الگويش بودند و گوت ها دليرترين پادشاه مي ناميدند. او اجازه داد كه خدمت دولتي روميان به همان گونه اي باشد كه در دوران حكومت ساير امپراتوران مرسوم بود. او اعانه مي داد، به توزيع آذوقه در ميان مستمندان مي پرداخت و با آنكه خزانه دولت را در حال تمام شدن مي ديد، با تلاش دوباره خود آن را لبريز مي نمود. گرچه وي سواد خواندن و نوشتن نداشت، اما با تكيه بر خردش جملاتي بر زبان جاري مي ساخت كه هنوز هم در ميان ملت ما، كلمات قصار به شمار مي آيند."
با مرگ تئودريش، بخش ديگري از امپراتوري كهن رومي نيز از ميان رفت؛ بخشي كه سنت شاهانه اش توسط اين پادشاه گوتي، از خاندان آمالرها، حفظ گرديده بود. حال با آنكه نزديك به پانزده سال از انتقال مجدد حاكميت به بيزانس مي گذشت، چيزي تغيير نكرده بود، هرچند امپراتوري گوت هاي غربي در اسپانيا، آنگل ها و ساكسن ها در انگلستان و فرانك ها در سرزمين گل ها ميراث دنياي روم و نه حكومت روم بودند. به اعتقاد فريدريش پرينس، با سقوط امپراتوري گوت هاي شرقي، " تلاش گسترده و هرچند در ابتدا نويدبخش ژرمن ها براي تشكيل يك « امپراتوري احيا شده » (16) با شكست روبرو گرديد: در اين اثنا اقوام جديدي پا به عرصه نهادند و ديگر از صفحه تاريخ محو نشدند، همچنين مسيرهاي تازه اي انتخاب گرديدند كه احتمالاً نه ضامن بقاي امپراتوري بودند و نه شرط زوال آن، همان گونه كه ظاهراً با تأسيس امپراتوري فرانك ها، چنين موضوعي عينيت يافت. "
لانگوباردها، وارثان گوت هاي شرقي در ايتاليا شدند. با عزيمت آن ها به سوي ايتاليا در سال 568، آخرين كوچ عظيم صورت گرفت و در پي آن، دوران كوچ اقوام طبق مفهوم سنتي به پايان رسيد. لانگوباردها كه در منطقه پايين رود اِلب ريشه داشتند، خود را در زمان حملات پياپي به سرزمين روم ظاهر نساخته بودند. آنان حدوداً در اواخر قرن پنجم، پس از مدتي اقامت در سرزمين چك كنوني به سوي شمال اتريش و بعدها از طريق دانوب به طرف پانونين حركت كردند. در آغاز قرن ششم، واخو، پادشاه لانگوباردها از روابط خوبي با بيزانس برخوردار بود، به طوري كه سرانجام آنان جانب بيزانس را گرفته و به ياري هم گوت هاي شرقي را در ايتاليا مغلوب ساختند. اما بدون شك در اين برهه از زمان، ايتاليا كه سرزميني زيبا و برخوردار از نعمت هاي فراوان بود،‌توجه لانگوباردها را به خود جلب نمود. در سال 568 بار ديگر سيل اقوام به سوي ايتاليا سرازير گشت كه به رهبري لانگوباردها، بسياري اقوام ديگر از قبيل سارمات ها، گپيدها، سوئب ها، ساكسن ها و حتي بلغارها را با خود بُرد. بيزانس كليه روابطش را با آن ها قطع كرد و از اين بابت كاملاً خرسند بود كه قادر به دفاع از برخي مواضع، به ويژه راونا و رم است. با تأسيس امپراتوري دائمي در سال 584، بنيان حكومت سه قسمتي لانگوباردها بنا نهاده شد: امپراتوري شامل جلگه پو و توسكانا (17) با پايتخت پاويا (18) بود، در حالي كه اسپولتو (19) و بِنوِنت (20) بزگ تر تحت حاكميت شاهزادگاني ملقب به " دوك ها " قرار داشتند كه به لحاظ مقام و منزلت با پادشاهان برابري مي كردند.
در نيمه دوم قرن هشتم، آخرين پادشاهان لانگوباردها، آيستولف (21) ( 757-749) و دسيدريوس (22) ( 774-757 ) با روميان و فرانك ها درگير شدند. آنان از هيچ امكاني برخوردار نبودند. حدود سال 750 ميلادي معاهده اي ميان پاپ و پادشاه فرانك ها منعقد گرديد كه ظاهراً از اهميت تاريخي چشمگيري برخوردار شد: پپن (23)، پدر كارل بزرگ يك سال بعد به مقام پادشاهي نائل گرديد. لانگوباردها قادر به مقاومت در برابر اين اتحاديه نبودند، در نتيجه ابتدا آيستولف و سپس دسيدريوس مغلوب شدند. در سال 774 كارل بزرگ سرزمين لانگوباردها را تسخير كرد؛ با اين حال اين سرزمين هويت سياسي خود را از دست نداد، بلكه صرفاً از يك پادشاه فرانكي برخوردار شد. كارل بزرگ به دليل سياست رومي اش، به ويژه به خاطر موفقيت هايش در اروپا، بيست و شش سال بعد به مقام عالي ترين حاكم مغرب زمين نائل آمد: در كريسمس 800 ميلادي، پاپ لئوي سوم او را در رم در كليساي پترزدام به مقام امپراتوري منصوب كرد.
بدين ترتيب آن بخش از تاريخ ايتاليا كه با تحول آفريني ژرمن ها همراه بود، از آغاز فروپاشي روم غربي تا زمان حكومت كارل بزرگ به اختصار و در قالب چندين اصل بيان گرديده است. فليكس دان، حقوقدان، مورخ و نويسنده آلماني در پژوهش هاي به عمل آمده در مورد كوچ اقوام، نقش ويژه اي ايفا نموده است. او نه تنها تحقيقات گسترده مهمي درباره مهاجرت ها و پادشاهان ژرمن به عمل آورد،‌ بلكه همچنين به نگارش رمان تاريخي معروف و كذايي " نبردي بر سر روم " (1876 ) در چهار مجلد پرداخت؛ وي در اين رمان به آخرين نبرد قهرمانانه گوت هاي شرقي عليه نيروهاي ضربتي امپراتوري روم شرقي در دامنه كوه وزو (24) صورت خيالي و شاعرانه مي دهد. دان كه تاريخ نويسي منتقد و نكته سنج به شمار مي رفت، قصد سوزاندن اين رمان را داشت. اما همسر لايقش به موقع آن را از ميان شعله هاي آتش بيرون كشيد. رمان نبردي بر سر روم بيش از يك ميليون نسخه به فروش رفت و پس از جنگ جهاني دوم در هاليوود (25) به صورت فيلم درآمد. سهل است اگر اثر دان را چون شوري مبالغه آميز، توصيفي بيش از حد آرماني از شخصيت انسان و يا تجليلي از مليت آلماني بدانيم، اما بايد زمان پيدايش آن را نيز مورد توجه قرار دهيم: تأسيس امپراتوري آلمان در سالل 1870، غرور ملي و در عين حال مصلحت آييني و ماترياليسم مدني را به دنبال داشت، به گونه اي كه نويسندگان آن زمان را متأثر ساخت. از اين لحاظ، رمان تاريخي دان كتابي است رومانتيك به معناي واقعي كلمه كه احساسات شديد، حالات و حتي روح تلاش و كوشش براي دستيابي به آرمان ها را تحت نفوذ كامل قرار مي دهد. تاريخ نويسي كه بر اثر شيفتگي وافر به موضوع موردنظرش تبديل به يك رمان نويس مي شود. همان گونه كه خودش با افتخار در پايان كتاب بيان مي دارد، مطالعات تاريخ او، " مباني علمي تصورات حاكم در قرن ششم است كه به صورت داستان جلوه گر شده است. " در اينجا رشادت، عشق و صداقت چنان معصومانه تجلي يافته كه معاصران روشن بين را از درك اين احساسات پرخطر ژرمن ها عاجز نموده است. در آن، از جنگ و خونريزي خبري نيست. به منظور روشن شدن موضوع، بخش كوتاهي از رمان، آنجا كه تئودريش مرگ را با چشم خود مي بيند، به شرح زير آمده است. البته اين كتاب در صورتي پرفروش ترين مي شد كه به خواننده امكان پاسخگويي به اين سؤال را مي داد كه ذكر كدام چارچوب تاريخي در اينجا ضرورت داشت:
" سپر افتخارآفرين و شمشير پهن پادشاه به يكي از ستون هاي پشتي آويزان بود، اما از سال ها پيش ديگر به كار نمي آمد. كنار بالين پادشاه اسلحه ساز پير نشسته بود، در حالي كه سر فرود آورده و حركات بيمار را به دقت بررسي مي كرد: در اين هنگام پادشاه چهره پرابهت خود را به طرف او كه بر دست چپش تكيه داده بود، برگرداند. موهايش كم پشت و در قسمت شقيقه ها بر اثر فشار چندين ساله كلاه خود سنگين سائيده شده، اما هنوز هم قهوه اي روشن و براق بود، بدون آنكه تاري خاكستري يا سفيد در ميان باشد. پيشاني بلند، چشمان نافذ، بيني به شدت خميده و شيارهاي عميق گونه ها حكايت از وظايفي سنگين و تواني عظيم داشت و از آن گذشته، به سيمايش شكوه شاهانه بخشيده و نشان از اصالتش داشت: اما لطافت كلامي او، با وجود ريش خشن نسبتاً جوگندمي اش، بيانگر اعتدال و خردي بود كه پادشاه با تكيه بر آن ها به مدت يك نسل تمام، دوران طلايي را براي ايتاليا به ارمغان آورده و امپراتوري اش را به درجه اي از شكوفايي و تعالي رسانيده بود كه در ميان اسطوره ها و ضرب المثل هاي آن زمان جايگاه بي نظيري داشت. اينك مدت مديدي بود كه اين پادشاه تيزبين با موهاي قهوه اي طلايي در بستر بيماري قرار داشت و توجه و احترام خاصي به وي مي شد. آنگاه دست راست خود را كه لاغر، اما پرقدرت بود، به طرف او دراز كرد و گفت، « دوست قديمي، وقت آن رسيده كه از هم جدا شويم. »"

پي‌نوشت‌ها:

1.Italern
2.Save
3.Drau
4.Theodemir
5.Orestes
6.Piacenza
7.Sant' Apollinare
8.San Vitale
9.Cassiodor
10.Petrus
11.Amalafrida
12.Hilderich
13.Ruhr رودي در غرب آلمان به طول 213 كيلومتر كه شعبه اي از راين بوده و 41 كيلومتر آن قابل كشتيراني است (م).
14.Justinian(527-565)
15.Milchberg
16.Regenratio Imperi
17.Toskana
18.Pavia
19.Spoleto
20.Benevent
21.Aisstulf
22.Desiderius
23.Pippen
24.Vesuv، قله آتشفشاني وزو در نزديكي پمپئي كه در 79 ميلادي فوران و اين شهر را نابود كرد (م).
25.Hollywood

منبع مقاله :
آرتز، پتر (1391)، كوچ ژرمن ها در اروپا، ترجمه علي رحماني (تيرداد)، مرضيه ذاكري، تهران: اميركبير، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
حکمت | وای از پدران و مادران آخرالزمان! / استاد رفیعی
music_note
حکمت | وای از پدران و مادران آخرالزمان! / استاد رفیعی
ادعای عجیب کارشناس شبکه اینترنشنال درباره دلیل عدم پاسخ اسرائیل به حمله ایران
play_arrow
ادعای عجیب کارشناس شبکه اینترنشنال درباره دلیل عدم پاسخ اسرائیل به حمله ایران
مولودی‌خوانی محمود کریمی بالهجه شیرازی در وصف حضرت شاهچراغ(ع)
music_note
مولودی‌خوانی محمود کریمی بالهجه شیرازی در وصف حضرت شاهچراغ(ع)
دور افتخار یزدانی و برخورداری با پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران
play_arrow
دور افتخار یزدانی و برخورداری با پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران
معرفی دو کتاب مهدی قزلی در تمایشگاه کتاب
play_arrow
معرفی دو کتاب مهدی قزلی در تمایشگاه کتاب
شور و شوق فراوان مردم برای حضور در جشن امام رضایی‌ها
play_arrow
شور و شوق فراوان مردم برای حضور در جشن امام رضایی‌ها
نجات پیرزن ۷۳ساله از دست گروگانگیر اصفهانی
play_arrow
نجات پیرزن ۷۳ساله از دست گروگانگیر اصفهانی
پاس گل رونالدو و گل اول النصر به الهلال
play_arrow
پاس گل رونالدو و گل اول النصر به الهلال
نقل خاطره‌ای تکان‌دهنده در جلسه دوازدهم دادگاه محاکمه منافقین
play_arrow
نقل خاطره‌ای تکان‌دهنده در جلسه دوازدهم دادگاه محاکمه منافقین
لحظه ترور یکی دیگر از رهبران حماس در البقاع لبنان
play_arrow
لحظه ترور یکی دیگر از رهبران حماس در البقاع لبنان
زندانی ایرانی در عراق کیست؟
play_arrow
زندانی ایرانی در عراق کیست؟
آمریکا درگیر انتخابات است و ما مشکل بزرگی به نام ایران داریم!
play_arrow
آمریکا درگیر انتخابات است و ما مشکل بزرگی به نام ایران داریم!
جزئیات جدید پرونده فساد در فدراسیون فوتبال
play_arrow
جزئیات جدید پرونده فساد در فدراسیون فوتبال
گل کرده بهار سبزِ تقدیر و قضا/حسن خلج
music_note
گل کرده بهار سبزِ تقدیر و قضا/حسن خلج
دعایی که آیت‌الله بهجت به رهبر انقلاب توصیه کردند
play_arrow
دعایی که آیت‌الله بهجت به رهبر انقلاب توصیه کردند