مترجم: بهزاد سالكي
تعقيب و آزار هادريان ( امپراتور روم ( 76-138پ. م) ) نيروي يهوديت فلسطيني را تحليل برده بود. كساني كه قتل عام نگشته يا به عنوان اسير فروخته نشده يا به اجبار تبعيد نگرديده بودند از اين كشور به سرزمين هاي ديگر به خصوص بابل گريختند و زندگي منظم يهودي در فلسطين در آستانه نابودي كامل بود. اما مرگ هادريان در سال 138م. بهبودي فوري در اين وضعيت ايجاد كرد. جانشين او آنتونينوس پيوس (2)، تحت تأثير درخواست هايي كه از او مي شد، بسياري از فرمان هاي سلف خود را ملغا كرد. بلافاصله فعاليت فريسيان، كه در اين زمان مركز آن در جليل قرار داشت و از بسياري تعدي ها و خرابي هاي جنگ هاي هادرياني مصون مانده بود، جان تازه اي يافت. بي درنگ مدرسه ي سنهدرين جديدي در اوشا (3)، تحت زعامت ربي شمعون بن گملئيل كه آنتونينوس پيوس او را به عنوان بطريق (4) و بدين سان به مثابه ي پيشواي روحاني بزرگ يهوديان به رسميت شناخت، تأسيس گرديد. مدارس از نو گشوده شدند، حيات ديني سازماندهي تازه اي پيدا كرد، و هر چند اين سنهدرين جديد سايه اي از سنهدرين پيشين در يبنه بود، در به عهده گرفتن وظايف سلف خود و در اعمال نظارت بر يهوديان بيرون و درون سرزمين يهود اندك تعللي روا نداشت.
مدرسه ي سنهدرين در جليل تحت رياست فرزند و جانشين شمعون بن گملئيل به عنوان پيشواي روحاني، يعني يهودا، شاهزاده ي اول (5) ( 135-217م. ) معروف به « ربي » يا معلم بزرگ، به اوج شكوفايي خود دست يافت. گفته اند كه او با يكي از امپراتوران به نام آنتونين (6) روابط دوستانه داشته است. هويت اين امپراتور هنوز محل بحث است. بسياري او را ماركوس اورليوس (7) مي دانند. اما حقيقت هرچه باشد، ترديدي نيست كه به واسطه ي مقام والاي او در ميان محافل درباري بود كه يهوديان، با وجود مشكلات جدي اقتصادي و سياسي كه ناگزير بودند با آنها دست و پنجه نرم كنند، طي دوره ي زعامت يهودا، كه بيش از پنجاه سال را دربرمي گرفت، تا حدي از صلح و آرامش برخوردار بودند كه به فعاليت هاي اين مدرسه ي علمي تحرك مي بخشيد. اما يهودا نيك مي دانست كه اين شرايط مساعد ممكن نيست چندان دوام بياورد، و به خوبي آگاه بود كه اين موضوع تنها به زمان مربوط مي شود كه آيا اين مدرسه ي علمي قادر خواهد بود به حيات خود ادامه دهد يا نه، تا چه رسد به اين كه بتواند اقتدار (8) متحدكننده ي خود را بر يهوديان پراكنده در سراسر دنيا اعمال كند.
با درك وخامت اوضاع، يهودا عزم كرد كه ابزاري براي جانشيني اقتداري كه اين مدرسه ي مركزي اعمال مي كرد بيافريند. اين ابزار، پس از اين كه به طور كامل فراهم شد، به ميشنا معروف گرديد.
كوشش هايي براي تأليف و گردآوري تعاليم سنتي به صورت ميشنا، پيش از اين انجام گرفته بود. علاوه بر عقيوا و مئير (9)، تنائيم (10) ديگر در همان زمان مشغول گردآوري آثار مشابهي بودند. غالباً سنن و رواياتي كه يكي نقل مي كرد در مجموعه ي ديگري وجود نداشت و آراي يكي با آراي ديگري در تناقص بود. با وجود اين، مادام كه مدرسه ي مركزي سنهدرين وجود داشت، اين تنوع روايات و اختلاف عقايد اهميت نداشت. وظيفه ي بازبيني و محك زدن اختلافاتي كه پديد مي آمد و داوري در مورد آنها به عهده ي مدرسه ي سنهدرين گذاشته شد. اما با زوال اين مرجع محوري و امكان تعطيل شدن آن، ضرورت گردآوري مجموعه ي معتبري كه قوانين شريعت را عرضه كند احساس مي شد. در همان حال، اقدامات لازم براي پاسداري از توانايي تغيير و تحول نيز، كه براي شريعت اساسي بود اما تأليفي با اين كيفيت تنها احتمال داشت به آن آسيب برساند، بايد انجام مي شد.
امتياز ذاتي ميشناي ربي يهودا اين بود كه ضمن تعليم هنجار معتبر، انعطاف پذيري شريعت را حفظ مي كرد. يهودا با عرضه ي ميشناي خود هم به عنوان مجموعه ي قوانين شرع و هم به عنوان گزيده ي تورات شفاهي به اين مهم دست يافت. به عنوان مجموعه اي از قوانين، ميشنا بيانگر شريعتِ معيار است كه يا مدارس پيشين به آن صورت قطعي داده بودند يا در مدرسه ي « ربي » تثبيت شده بود. به عنوان متني گزيده، ميشنا شامل همه چيزهايي است كه « ربي » آنها را شايسته ي محافظت مي دانست، حتي اختلاف آرايي كه از نسل هاي پيشين يا معاصران خود او ريشه گرفته بود. از اين طريق ميشناي « ربي » به يكدست كردن شريعت كمك كرد، در حالي كه در همان زمان، مجال كافي براي تحقيق و مطالعه، پژوهش و گسترش باقي مي گذاشت.
ميشنا، كه به عبريِ سره و سليس نوشته شده است، به شش باب ( سداريم ) (11) يا كتاب تقسيم مي شود. هر بابي به چندين رساله ( مسخوت ) (12) منقسم مي گردد كه مجموعاً كل باب ها شامل شصت و سه ساله است، و مطالب هر رساله اي به فصل ها ( پراكيم ) (13) و بندهايي تقسيم مي شود. اين باب ها به شرح زيرند:
زراعيم (14) ( بذرها ) دستورهاي كتاب مقدس در خصوص حقوق مستمندان، روحانيون و لاويان نسبت به محصول كشت و نيز قوانين و مقررات مربوط به كشاورزي را بيان مي كند و به تفصيل درباره ي آنها سخن مي گويد- مانند قوانين و مقررات كشت و زرع، شخم زدن زمين و كاشتن بذر در مزارع، باغ ها و باغچه ها. اين قوانين به گونه اي مناسب در رساله اي گنجانده شده اند كه موضوع آن ادعيه و عبادات يهوديان است، زيرا مراعات درست اين قوانين در گرو ايمان به خداوند است كه عبادات و ادعيه ي يهودي آن را برمي انگيزد.
موعد (15) از قوانين سبت و جشن ها و ايام روزه داري، خواه مربوط به كتاب مقدس خواه بيرون از كتاب مقدس، و همچنين قوانين تثبيت تقويم يهودي بحث مي كند.
ناشيم(16) ( زنان ) قوانين ازدواج و طلاق و ديگر احكام و مقرراتِ حاكم بر روابط ميان زن و شوهر و نيز به طور كلي مسائل جنسي را بيان مي كند.
نزيقين ( 17) ( خسارات ) از قانون مدني و جنايي يهود و رويه هاي حقوقي بحث مي كند و به گونه اي شايسته شامل « اخلاق پدران » ( پيرقه آبوت ) (18) است كه زنجيره ي سنت شفاهي از موسي تا شماي و هيلل را دنبال مي كند، و نيز به شرح و بيان ملاك هاي اخلاقي اي مي پردازد كه بايد حاكم بر رفتار قاضي و متهم، معلم و شاگرد و در واقع هر انساني در همه ي روابط اجتماعي، خانوادگي، اقتصادي و سياسي اش باشد.
قداشيم (19) به قوانين و مقررات مربوط به آيين قرباني، معبد و متعلقات آن و نيز روحانيون مسئول اجراي مراسم و وظايف آنان اختصاص دارد. همچنين، شامل رساله اي است كه به تجويز قوانين مربوط به ذبح حيوانات و پرندگان و مناسب بودن آييني آنها براي استفاده مي پردازد كه حاوي بخشي كامل درباره ي قانون پاكي و قداست است كه، چنان كه پيش تر ديديم (20)، اساس آيين قرباني را تشكيل مي دهد.
طهاروت (21) ( طهارت ) از قوانين مربوط به پاكي و ناپاكي ديني در اشخاص و ساير چيزها بحث مي كند.
ميشنا به زودي خود را به عنوان منبعي فوق العاده معتبر تثبيت كرد و تنها خود كتب مقدس از لحاظ اهميت و اعتبار بر آن مقدم بودند. ميشنا پيش از اين طي حيات ربي يهودا در حال تبديل شدن به مرجع معتبر مطالعه و تحقيق بود، هم در فلسطين و هم در بابل.
ربي يهودا در سال 217م. فوت كرد. با مرگ او، به گفته ي منبعي كهن، « افتخار از اسرائيل رخ بربست » و به سخن منبعي ديگر، « مشكلات چندين برابر شد ». زندگي در فلسطين با آميزه اي از رويدادهاي نامساعد- تعقيب و آزار، ماليات بندي سنگين، محصول بد، شيوع بيماري- براي يهوديان هرچه بيشتر دشوار گرديد. شماري از مدارس مجبور شدند درهاي خود را به روي طلاب ببندند و فلسطين به عنوان مركز فرهنگي يهوديان به تدريج جاي خود را به بابل مي داد. در آن جا با ظهور آبا اريخا (22) ( 175 -247م. ) در سال 219م. كه از شاگردان يهودا بود، مدرسه ي معروف سورا (23) پايه گذاري شد كه وي در آن به تعليم ميشناي استاد خود پرداخت. هزاران طالب علم در مدرسه اش دور او حلقه زدند و شهرت او چنان بالا گرفت كه به رب (24)، يعني آموزگار بزرگ، معروف گرديد. در همان زمان سموئيل ( 180 -250 ) كه او نيز شاگرد يهودا بود و مرجعي معتبر در مسائل حقوقي و مدني شناخته مي شد مدرسه اي رقيب در نهر دعا (25) تأسيس كرد. سموئيل گوينده ي اين قول مشهور است كه قانون حكومتي قابل اجرا است، قولي كه تأثير عظيمي بر تحول قانون مدني يهودي گذاشته است. اندكي بعد در نتيجه ي غارت نهردعا به دست اودناتوس (26) ( شوهر زنوبيا ) (27) در سال 258 مدرسه ي ديگري به همت يهودا بن حزقيال ( متوفا در 299 ) در شهر مجاور، پومبديتا (28) تأسيس شد. اين سه مدرسه با يكديگر و نيز با مدارس رو به زوال فلسطين در حفظ و گسترش سنن دانش يهودي همكاري مي كردند.
اكنون متن اساسي عمده ي مطالعه، تحقيق و پژوهش، هم در مدارس فلسطيني و هم در مدارس بابلي ميشناي ربي يهودا بود. آموزگاراني كه آمورائيم ناميده مي شدند ( تحت اللفظي به معناي « سخنگويان » ) كلمه به كلمه به تحقيق در ميشنا مي پرداختند، مطالب آن را تفسير مي كردند، در باب معناي آن بحث مي كردند و مي كوشيدند تناقضات آن را برطرف سازند و تعاليم آن را به كتاب مقدس بازگردانند. اما اين تنها بخشي از فعاليت هاي آنان بود. ميشنا تنها شامل بخش اندكي از مطالب شرعي رايج در مدارس علمي فلسطين بود. بسياري مجموعه هاي مكمل و رقيب وجود داشتند كه معاصران جوان تر ربي يهودا مانند برقپارا (29) و ربي حيا (30) آنها را فراهم ساخته بودند و تعاليمي را در خود محفوظ داشتند كه ربي يهودا به دلايلي مناسب ديده بود آنها را كنار گذارد. اين تعاليم « بيروني » يا « اضافي » ( باريتا (31) يا توسفتا (32) ) را كه براي مطالعه ي خاستگاه و سير تكامل شريعت اهميت بسزايي داشتند نمي شد در بحث هايي كه حول محور ميشنا جريان داشت ناديده گرفت؛ همچنين، آمورائيم نمي توانستند تعاليم و سنن شفاهي به صورت ميشنا را، نظير تعاليمي كه از جمله از مكتب عقيوا و ييشماعل نشئت گرفته بود ناديده بگيرند. نيز در پاسخ به مسائلي كه از شرايط متغير زندگي ناشي مي شد آنان وظيفه داشتند به اخذ تصميمات نهايي مربوط به هلاخا و نيز تدوين و تنظيم احكام شرعي تازه ( هلاخوت ) بپردازند.
فعاليت عقلي سده هاي متمادي سرانجام در گمارا (33) ( لفظاً به معناي « تكميل » ) تبلور يافت. هم گمارا و هم ميشنا - تلمود ( از ريشه اي عبري به معناي « مطالعه » ) را تشكيل مي دهند، كه دو روايت از آن وجود دارد: تلمود بابلي و تلمود فلسطيني.
بنابراين، تلمود قبل از هر چيز ميشناي ربي يهودا همراه با تفسيري در باب آن است. بدين معنا تلمود اساساً ماهيتي هلاخايي (34) دارد. نتيجه ي اين تكامل تلمودي تأليف و گردآوري نوشته هاي منحصراً هگادايي (35) است كه هم معنا و مرادف ميدراشيم (36) گرديد. با وجود اين، برخي از اين تصنيفات ميدراشي به تلمود راه يافتند. خصوصاً اين امر هنگامي رخ داد كه مضامين هگادايي به طرق مختلف به جريان بحث هاي مربوط به هلاخا وارد گرديد. از اين روست كه مي بينيم تلمود با مواد و مطالب هگادايي كه در واقع كل حوزه ي دين و اخلاق را شامل مي شود غنا يافته است. تأملات اخلاقي، مواعظ، حكايات، پند و اندرز در باب حيات دنيوي، انديشه هاي مابعدالطبيعي، داستان هاي گذشته اسرائيل، هم تاريخي و هم افسانه اي، پيش بيني هاي آينده، و تصورات مربوط به رستگاري مسيحايي عمومي و نيز مطالب استطرادي، كه اغلب نشان دهنده ي توانايي هاي قابل ملاحظه ي تيزبيني در باب هندسه، طب، نجوم، فيزيولوژي، گياه شناسي و موضوعات علمي ديگر هستند، اجزاي مؤلفه هگادايي تلمود را تشكيل مي دهند. هدف در همه جا الهام بخشيدن، تعليم دادن، تعالي و تزكيه ي كيفيات عالي تر قلبي و برانگيختن انسان ها به آن نوع پرهيزگاري و عدالت در رفتار است كه هلاخا به توصيه ي آن مي پردازد.
تلمودهاي بابلي و فلسطيني، به عنوان محصول فعاليت دو مركز علمي متفاوت، در موضوع، روش، شيوه ي بيان و زبان با يكديگر اختلاف دارند.
از لحاظ حجم، تلمود فلسطيني حدود يك سوم تلمود بابلي است و گويش آن گويش آرامي غربي است. پايه ي تلمود فلسطيني به دست ربي يوحنان بن نپاحا (37) ( وفات: 279 ) گذاشته شد. او، كه از شاگردان ربي يهودا ملقب به شاهزاده بود، از جهت استعدادها و مواهب عقلي سرآمد همه ي معاصران خود گرديد و مدرسه ي علمي طبريه را بنيان گذاشت كه به مركز علمي اصلي در فلسطين و « كارگاه » تلمود فلسطيني مبدل شد. تلمود فلسطيني در شكل كنوني اش، محصول نيمه ي قرن چهارم است. در اين زمان مسيحيت، در نتيجه گرويدن كنستانتين ( 306-337) به اين دين به عنوان دين رسمي امپراتوري تثبيت شده بود و اورشليم به صورت يكي از مراكز عمده ي جهان مسيحيت درآمده بود. يهوديت اكنون نوعي ارتداد ديني و سياسي شناخته مي شد، و ديني مبارزه جو با پشتيباني قدرت دولتي زندگي را براي يهوديان فلسطين تحمل ناپذير مي ساخت. تحت چنين شرايط سخت و نامساعدي، گردآورندگان تلمود فلسطيني وقت و آرامش روحي نداشتند كه با فراغ بال به كار خود ادامه دهند. اين امر كاستي هاي تلمود فلسطيني، نقصان و فقدان پيوستگي و انسجام و نيز مخدوش بودن متن آن را توضيح مي دهد. اما با وجود كاستي ها و نواقص، تلمود فلسطيني براي مطالعه ي شريعت يهود اثري گرانبها باقي مي ماند، زيرا نشان دهنده ي هلاخا در زنجيره ي ناگسسته ي تكامل آن در بستر ميشنا است. تلمود فلسطيني همچنين به جهت اشتمال بر مطالب هگادايي كه گنجينه اي ارزشمند از اطلاعات در باب روابط و مناسبات دروني و بيروني يهوديان فلسطين به دست مي دهد، اهميت بيشتري مي يابد، گنجينه اي كه خود به سبب قدمت نسبي آن داراي اهميت تاريخي بسزايي است.
تلمود بابلي، كه به گويش آرامي شرقي نوشته شده، بحث هايي را به ياد مي آورد كه درباره ميشناي ربي يهودا در مدارس بابلي جريان داشت. در آن جا يهوديان از حقوق كامل برخوردار بودند و تا حد زيادي به آنها خودمختاري داده شده بود. در رأس آنها رش گالوتا ( رأس الجالوت ) (38) يا شاهزاده ي دوره ي اسارت قرار داشت، كه پادشاه ايران قدرت فراواني به او داده بود و تقريباً قدرت و اختياراتي شاهانه داشت. مدارس علمي يهودي كاملاً سازمان يافته و مورد حمايت بودند و از امكاناتي مادي بهره داشتند كه موجب فعاليت ها و اشتغالات فكري مي گرديد. يكي از ويژگي هاي مدارس بابلي جلساتي عمومي بود كه هر دو سال يك بار در آذار ( فوريه - مارس ) و ايلول ( اوت- سپتامبر ) برگزار مي شد كه به ماه هاي كلّا (39) معروف بودند ( احتمالاً به معناي « عروس » و دال بر اين مفهوم كه تورات شبيه عروس است ). اين جلسات علما و اساتيد بي شماري از جمله بازرگانان و اهل حرفه ها را از اقصي نقاط به سوي خود جذب مي كردند. تحت چنين شرايط مساعدي گردآورندگان تلمود توانستند از وقت خود به خوبي استفاده كنند و بدين سان قادر گرديدند اثري بيافرينند كه از لحاظ نظام دروني، ترتيب، متن و محتوا بر تلمود فلسطيني برتري دارد و اثري است كه همه ي مجموعه هاي بعدي شريعت يهودي عمدتاً بر آن متكي است.
همچنين تبادل و تضارب مستمر انديشه ها در حوزه هاي هلاخا و هگادا ميان يهوديان فلسطين و بابل وجود داشت، و اقوال و سخنان آمورائيم فلسطين از حجيت و اقتدار فوق العاده اي برخوردارند و جايگاه مهمي را در تلمود بابلي اشغال مي كنند. تلمود بابلي، مانند تلمود فلسطيني، مملو از مطالب هگادايي است كه حدود يك سوم مطالب آن را تشكيل مي دهند و بخش اعظم دانش ديني يا غيرديني ربي هاي زمانه را منعكس مي كنند.
فعاليت هاي فشرده آمورائيم بابل تحت رياست اَبيه (40) ( 283-338) و رقيب او در مسائل هلاخايي ربا (41) ( 299- 352 ) كه احتجاجات او در سطح بسيار بالايي بود، الگوي مناسبي براي مطالعاتي كه در بابل معمول بود فراهم ساخت. طي چندين نسل پس از آن به طور مستمر لايه هاي گوناگوني از مطالب هگادايي و هلاخايي افزوده شد و هر نسلي به تفسير، مجادله و بحث در زمينه ي آرا و عقايد نسل هاي پيشين پرداخت. حجم تعاليم و روايات شفاهي انتقال يافته كه در طي قرون گردآوري شده بود چنان ابعاد عظيمي يافت كه تدوين و تنظيم اين مطالب گسترده، شامل وارسي، تلخيص و ترتيب منظم كل اين مجموعه بر اساس رسائل ميشنا ضروري گرديد.
كار تدوين و تنظيم را رب آشي (42) ( متوفا در 427 ) انجام داد كه پنجاه و دو سال رئيس مدرسه ي علمي سورا بود، مدرسه اي كه امور آن را با مهارت و موفقيت كم نظير اداره كرد. حاصل زحمات او، كه سي سال به طول انجاميد، حجم عمده ي مطالب تلمود را تشكيل مي دهد. كار و پژوهش آشي را جانشينان او، به خصوص رابيناي دوم (43) ( متوفا در 500 ) كه مطالب تازه گردآوري شده از زمان آشي را تنظيم و تدوين كرد، پي گرفتند. رابينا آخرين نفر در زنجيره ي آمورائيم بود و آخرين عالمي بود كه بر اساس سنت شفاهي به تعليم تورات پرداخت و مي توان گفت كه با كار و پژوهش او تلمود به شكل نهايي خود دست يافت.
دوره ي پس از تأليف و گردآوري تلمود فلسطيني، شاهد وخامت سريع اوضاع و شرايط يهوديان فلسطين بود. تحت محاصره ي قدرت فزاينده ي كليسا و محدوديت هاي وحشتناكِ تحميل شده، زندگي سازمان يافته ي يهوديان عملاً غيرممكن گرديد. روز به روز سنهدرين يهوديه برگزاري نشست به منظور تنظيم تقويم مناسبت هاي ديني و انتقال تصميمات مربوط را به جوامع دوردست دشوارتر مي يافت. براي رفع اين مشكل بطريق هيلل دوم ( 330- 365 ) گامي انقلابي و ايثارگرانه برداشت كه بعداً فايده ي بي اندازه اي براي معاصران و نسل هاي بعدي به همراه داشت. او براي اين جوامع تقويمي ثابت بر پايه ي محاسبات نجومي فراهم كرد (44)، اگرچه اين امر متضمن چشم پوشيدن از مهم ترين نقش و وظيفه ي مقام بطريقي در جهان يهوديت بود. مقام بطريقي با كاهش يافتن نفوذ و اقتدارش در جهان يهوديت در خود فلسطين نيز بخش اعظم قدرت خود را از دست داد و سرانجام در حدود سال 425، در دوره تئودوسيوس دوم به طور كلي نفوذ خود را از كف داد. از اين به بعد مدرسه ي سنهدرين ناگزير شد درهاي خود را به روي طالبان علم ببندد و فلسطين نفوذ خود را به عنوان مركز دانش و پژوهش يهودي از دست داد، هرچند در قلوب و اذهان و ادعيه و عبادات روزانه ي يهوديان در سرزمين هاي ديگر به حيات خود ادامه داد.
بسته شدن مدارس ديني در فلسطين به همه ي فعاليت هاي ادبي خاتمه نداد. در حالي كه اين فعاليت ها بر مطالعات هلاخايي تأثير گذاشت، بيش از آن به افزايش علاقه به هگادا انجاميد كه مردم بيش از پيش براي تسلي و تسكين خاطر به آن رو مي آوردند.
حاصل كار تأليف مجموعه اي از تلخيص هاي هگادايي بود كه به منظور در اختيار نهادن مطالب پند آميز ديني براي استفاده در خانه ها و مدارسشان فراهم گرديد. اين تلخيص ها، كه به ميدراشيم (45) مشهورند، به دو گروه تقسيم مي شوند. برخي از آنها به صورت بحث و مناظره و تفسير در باب متن كتاب مقدس تنظيم شده اند و كم و بيش از همان نظم و ترتيب كتاب مقدس پيروي مي كنند. برخي ديگر شامل موعظه هاي ديني بر پايه ي متن هاي برگزيده ي كتاب مقدس براي استفاده در مراسم خاص روزهاي شنبه و جشن ها و اعياد هستند.
ميدراش ربا (46) ( ميدراش بزرگ ) به گروه نخست تعلق دارد كه كل « اسفار خمسه » و پنج « طومار (47) » ( « غزل غزل هاي سليمان »، « كتاب روت (48) »، « كتاب مراثي ارميا » (49)، « كتاب جامعه » و « كتاب استر (50) » را دربر مي گيرد. كهن ترين اثر در ميان مجموعه ي اين آثار، ميدراش هاي مربوط به « سفر پيدايش » و « سفر لاويان » هستند كه با اطمينان مي توان تاريخ تأليف آنها را اوايل قرن ششم تعيين كرد. (51) علاوه بر ميدراش ربا، بايد از مجموعه ي تنحوما ميدراشيم (52)، تأليف تنحوما بر اَبا (53)، هگادي نويس قرن پنجم كه مواعظ او در اين مجموعه ها جايگاه عمده اي دارند، نام برد. يكي از ويژگي هاي تنحوما ميدراشيم، كه مقارن با سفر پيدايش ربا تأليف شده است و ما چندين روايت از آن را در اختيار داريم، عبارت « استاد ما چه چيزي را تعليم خواهد داد » است كه مسئله اي شرعي را مطرح مي سازد كه مواعظ اغلب با آنها آغاز مي شوند.
پسيقتا ميدراشيم (54) كه كهن ترين روايت آن به نام پسيقتا دراب كهنا (55) ( عالم بابلي - فلسطيني قرن سوم ) معروف است و احتمالاً در قرن ششم تأليف شده است، به گروه اخير تعلق دارد.
براي يهوديان بابلي اندكي بعد از تأليف تلمودشان سرنوشتي مشابه سرنوشت يهوديان در فلسطين رقم خورد. نشانه هاي طوفاني رو به افزايش، اندك زماني پس از مرگ آشي، هنگامي كه يزدگرد دوم ( 438-457) با تحريك روحانيون آتش پرست زردشتي سياست تعقيب و آزار عليه همه ي اديان ديگر را در پيش گرفت، ظاهر شد. اين تعقيب و آزارها در دوره ي سلطنت فيروز (495-486 )، فرزند يزدگرد، شدت يافت- و اين زماني بود كه مدارس سورا و پومبديتا بسته شدند- و در سال 501 با ظهور مزدك، بنيان گذار آيين مزدكي كه اشتراك اموال و زنان را تبليغ مي كرد، به اوج خود رسيدند. سركوب نهضت مزدك در سال 528 تا حدي شرايط را بهبود بخشيد. يهوديان نفس راحتي كشيدند و مدارس وظايف و فعاليت هاي خود را از سر گرفتند. نسل تازه اي از معلمان ديني به نام سبورائيم (56) ( از ريشه ي عبري به معناي « تأمل » ) ظهور يافتند كه به « تأمل » در باب گفته ها و تعاليم آمورائيم، مندرج در تلمود، پرداختند، به شرح و تفسير آنها مبادرت كردند و مطالبي كه اساساً خصلتي توضيحي داشتند به متن تلمود افزودند. اما دوران شكوفايي يهوديت بابلي اكنون چيزي مربوط به گذشته بود و دويست سال بعد بود كه تحت خلافت اسلامي، مدارس بابلي توانستند اندكي از شكوه و افتخارات پيشين خود را دوباره به دست آورند.
مراكز يهودي در فلسطين و بابل كه قرن ها به پيوند و اتحاد جوامع پراكنده ي يهودي كمك كرده بودند بخش عظيمي از نفوذ خود را از دست داده بودند. در اين زمان تلمود، كه نشان داد خود بزرگ ترين نيروي متحدكننده در دين يهود است، جاي آنان را گرفت، زيرا بر اساس تفاسير و بحث هاي تلمود درباره كتاب مقدس بود كه اصول پوياي دين، شريعت و اخلاق امكان ظهور يافتند و دين يهود را قادر ساختند خود را با هر شرايط زماني و مكاني، هر نوع جامعه اي، و هر سطحي از فرهنگ و تمدن منطبق سازد، و نيز بر همين اساس بود كه آن ضوابط تنظيمي و قوانين رفتاري سر برآورد كه آن نوع يكپارچگي و نيروي حيات را كه يهوديان در همه ي ابتلائات و محنت ها آن را حفظ كرده اند به اين قوم تزريق كردند. اگرچه دنياي جديد تا حد زيادي از جهان دوران تأليف تلمود فاصله گرفته است، تلمود هنوز هم پس از كتاب مقدس، ثمربخش ترين نيروي معنوي اخلاقي و متحدكننده در حيات يهوديان باقي مانده است. قوانين ديني، عبادي و ازدواج يهوديان جديد همه مستقيماً در تلمود ريشه دارند، همچنان كه تلمود است كه به اين آموزه هاي ديني و اخلاقي كه عمدتاً يهوديت امروزي را مي سازند شكل داده است.
پينوشتها:
1. نويسنده از علماي يهود بوده و مطالب فوق را براساس نوع نگاه خود به دين يهود نوشته است؛ لذا سايت راسخون، در خصوص صدق و كذبِ اين نوشته مسئوليتي ندارد.
2. Antoninus Pius
3. Usha
4. Patriarch
5. Judah,Prince I
6. Antonine
7. Marcus Aurelius
8. authority
9. Meir
10. Tannaim
11. Sedarim
12. Massechot
13. Perakim
14. Zeraim
15. Moed
16. Nashim
17. Nezikin
18. Pirake Aboth
19. Kadashim
20. بنگريد به فصل 3.
21. Tohoroth
22. Abba Arika
23. Sura
24. Rab
25. Nehardea
26. Odenathus
27. Zenobia
28. Pumbeditha
29. Barkappara
30. Rabbi Hiyya
31. Baraitha
32. Tosefta
33. Gemara
34. Halachic
35. Aggadic
36. Midrashim
37. Rabbi Jochanan ben Napacha
38. Exilarch
39. Kallah
40. Abbaye
41. Raba
42. Rab Ashi
43. Rabina II
44. بنگريد به پانوشت 4، فصل 12.
45. Midrashim
46. Midrash Rabbah
47. Canticles
48. Book of Ruth
49. The Lamentations of Jeremiah
50. Book of Esther
51. به مرور زمان مجموعه هاي مشابهي درباره ي كتاب هاي ديگر كتاب مقدس تأليف شد كه جامع ترين آنها يلقوت شيمعوني ( Yalkut Shimeoni ) بود، كه يك نوع اصطلاح نامه ي ميدراشي در باب كل كتاب مقدس عبري بود. اين اثر بر پايه ي منابع مختلفي گردآوري شده بود كه برخي از آنها ديگر موجود نيستند. تاريخ تأليف آن احتمالاً به نيمه ي نخست قرن سيزدهم بازمي گردد، و اين اثر به شخصي به نام شمعون اهل فرانكفورت منسوب است. همچنين، ميدراش حجيمي درباره ي « اسفار خمسه » وجود دارد كه به داود هانگيد ( 1212- 1300 )، از احفاد موسي بن ميمون، نسبت داده مي شود. اين اثر به صورت دستنويس در كتابخانه هاي پاريس، لندن، برلين، اورشليم و مسكو محفوظ است. نخستين بار آ. كتش( A. Katsch )، استاد دانشگاه نيويورك، در كنگره ي مطالعات يهود در اورشليم، در سال 1975 اين اثر را به داود هانگيد منتسب داشت.
اصطلاح نامه ي ميدراشي ديگري كه ( اخيراً كشف گرديده ) ميدراش- هاگادل ( Midrash- ha Gadol ) يمني است كه برخي آن را به داود بن عمرام اهل عدن ( David ben Amram of Aden ) ( قرن سيزدهم ) و برخي ديگر به ابراهيم فرزند موسي بن ميمون نسبت مي دهند. در اواخر قرن گذشته نسخه ي خطي اين ميدراش را يك دلايل عتيقه به اروپا آورد و از آن زمان اين نسخه توجه شماري از محققان را كه به ويرايش آن پرداخته و بخش هاي مختلف آن را منتشر كرده اند و حجم زيادي از آن را به صورت چاپي قابل دسترس ساخته اند، به خود جلب كرده است.
52. Tanchuma Midrashim
53. Tanchuma bar Abba
54. Pesikta Midrashim
55. Pesikta derab Kahana
56. Saboraim
اپستاين، ايزيدور، (1388)، يهوديت: بررسي تاريخي، ترجمه: بهزاد سالكي، تهران، مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران، چاپ دوم.
/ج