مدينه ي فاضله ي افلاطون، کهن ترين نمونه ي جامعه ي آرماني تخيلي مکتوب بشري است که در رساله ي تيمائوس و کريتياس و در کتاب جمهور (1) از زبان سقراط و در جزيره اي به نام آتلانتيس وصف شده است. برخي اين طرح آرماني را برخاسته از تأثيرهاي سفر وي به مصر دانسته اند. (2)
مدينه ي فاضله ي افلاطون، اجتماعي است که در آن فساد رخنه نکرده و از فقر و ظلم و جنگ خبري نيست (3) و داراي ويژگي و ارکان ذيل است:
الف) رؤيايي و خيالي بودن
افلاطون، که خود را از اثبات امکان پذيري چنين جامعه اي ناتوان يافته، مي گويد: اگر نتوانيم ثابت کنيم که تأسيس شهري که با اين نمونه مطابقت داشته باشد امکان پذير است، آيا از ارزش سخن ما کاسته خواهد شد؟ (4)افلاطون در کلام ديگري به صراحت بر عدم تحقق جامعه ي آرماني خود تأکيد نموده، مي گويد:
گمان نمي کنم يک چنين شهري در هيچ نقطه جهان وجود داشته باشد. گفتم شايد نمونه ي آن در آسمان موجود باشد تا هر کس بخواهد بتواند آن را مشاهده کند و در استقرار حکومت خود، از آن سرمشق گيرد، اما اين که چنين حکومتي وجود خارجي داشته يا در آينده وجود پيدا خواهد کرد و يا نه، داراي اهميت نيست. (5)
بر اين اساس وي جامعه ي آرماني خود را در خيال و پندار بنا مي کند:
اگر ما در عالَم خيال، شهري را مجسم کنيم... پس بيا تا در عالَم تصور، شهري از نو بسازيم. (6)
ب) نظام طبقاتي
افلاطون، نظام اجتماعي مطلوب خود را به بدن انسان تشبيه کرده، آن را هم چون بدن داراي سه طبقه ي اجتماعي و به ترتيب زير داراي اهميت مي داند:1 . سر:
آن طبقه ي اداره کنندگان جامعه و زمامداران مي باشد؛2. قلب يا سينه:
منظور طبقه ي سپاهيان و قواي نظامي است که حافظ امنيت جامعه اند؛3 . شکم:
مراد از آنان، طبقه ي پيشه وران و همه ي افرادي است که در تهيه ي نيازمندي هاي مردم در کشاورزي يا صنعت کار مي کنند و وسايل ادامه ي حيات را فراهم مي کنند.به گفته ي افلاطون تعادل ميان اين سه جزء همان طور که در انسان موجب سلامت است، در اجتماع نيز از اساسي ترين ضروريات است و امکان نيل به عدالت را فراهم مي کند. (7)
ج) نوع حکومت
افلاطون حکومت را به چهار نوع تقسيم مي کند:1. حکومت تيموکراسي يا تيمارشي = حکومت اَشراف، 2. حکومت اليگارشي يا پلوتوکراسي= رياست عده ي محدود يا ثروت مندان، 3. حکومت دموکراسي = حقّ شرکت هر فرد ذکور، بالغ به طور مستقيم در اداره ي شهر و تصدي هر شغل عمومي، 4. حکومت استبداد و سياست مطلق فردي که بدترين نوع حکومت است. (8)
همان گونه که از اسم کتاب افلاطون بر مي آيد، نوع حکومت مورد توجه او « جمهوري » است؛ البته با تعريفي که وي از آن ارائه مي کند شايد بر نوعي از دموکراسي هدايت شده و نوعي از استبداد انطباق يابد. (9)
به گفته ي ارسطو:« افلاطون ( و در حقيقت سقراط ) در کتاب جمهور، بهترين نوع حکومت را جمهوري يا پوليتي مي داند که نه دموکراسي است و نه اليگارشي؛ بلکه جامع و ميان آن دو است که شهروندان آن فقط از ميان افرادي برگزيده مي شوند که حقّ داشتن سلاح را دارند، ولي افلاطون در کتاب قوانين مي گويد: بهترين حکومت را مرکّب از دموکراسي و حکومت ستم گران ( توراني ) دانسته ( و به تعبير خود او، از دموکراسي و سلطنت ) فراهم آمده باشد. » (10) افلاطون خود آن را، تيموکراسي يا تيمارشي ناميده است. (11)
د)رهبري و مديريت فيلسوف
در جامعه ي آرماني افلاطوني، رهبري و حاکميت در دست فيلسوف است؛ بدين علت افلاطون رهبر را فيلسوف مي داند که وي اعتقاد دارد تنها فيلسوف است که به مقتضاي خردمندي، آگاهي خود بر حقايق خُرد و کلان هستي از طريق رابطه ي اتحادي با عالَم مثال مي تواند به نظام احسن علميِ جهان هستي راه يافته و الگوي عدالت الهي را در جوامع انسان ها بر روي زمين در حدود امکانات طبيعي و به اندازه ي طاقت بشري، رهبري کند. (12) سر نهادن به اين رهبري در همه ي حالات، از آموزه هاي اساسي افلاطون است.فيلسوف حاکمِ افلاطون، داراي ويژگي هاي ذيل است؛ عاشق حکمت و علم، داراي حافظه ي خوب و قوي، سرعت فهم، عدم فراموشي، علوّ همت، نفس مهذب، آراسته و معتدل، شجاعت، حُسن سيرت، علاقه مند به راستي و عدالت، توجه به درک لذت هاي روحي و فارغ بودن از آرزوهاي جسماني، خويشتن دار و آزار از هرگونه حرص و طمع و از دنائت، پستيِ طبع، فرومايگي، غرور، و زبوني مبرّا است. کساني که براي زمام داري تربيت مي شوند بايد از هر نوع تقليد پرهيز کنند.
افلاطون فرايند تشکيل جامعه ي آرماني را به قدرت رسيدن فيلسوف حقيقي مي داند؛ کسي که به حقايق شايسته، علم داشته باشد. (13)
ديگر کارگزاران يعني نگاهبانان نيز بايد صفاتِ خوب حکمت، حميّت، فعاليت و قدرت را داشته باشند. (14) در اين جامعه، قبول زمام داري برايِ انجام وظيفه است نه کسب ثروت. (15)
آزمايش زمام داران، براي اثبات ميهن دوستي و پايداري در خوشي و ناخوشي و احراز استعداد علوم عاليه لازم است. (16)
ه) اشتراک ثروت و خانواده ي مديران
افلاطون که قدرت سياسي را در طبقه ي زمام داران و نگهبانان مي نگرد، مالکيت خصوصي را از آن طبقات سلب کرده است تا جلوي تعدي و تجاوز اين دو طبقه به طبقه ي پايين تر را بگيرد:« زمام داران و مأموران با يکديگر زندگي خواهند کرد و خانه و خوراکشان يکي خواهد بود... هيچ يک از آن ها اموالي از آنِ خود نخواهد داشت. » (17)
افلاطون تصريح مي کند: « زن هاي مردان جنگي بين همه ي آن ها مشترک خواهند بود و هيچ يک از آن ها به خصوص با يکي از آنان زيست نخواهد کرد و فرزندان هم مشترک خواهند بود، يعني نه والدين فرزند خود را خواهند شناخت نه فرزند والدين خود را. » (18)
برابر طرح افلاطون، اطفال به مجرد تولد به مأمورين مخصوص سپرده خواهند شد و مادران را هنگامي که پستان هايشان پر شده باشد، به پرورش گاه خواهند برد و منتهاي مواظبت را خواهند کرد که هيچ يک از آن ها طفل خود را نشناسد. (19)
افلاطون در مورد بحث اشتراکي بودن زن و اموال در طبقه ي حاکمه و لزوم ازدواج هم استعدادها که همکار هم مي شوند و براي اصلاح نژاد با رعايت کنترل جمعيت شهرها، مي گويد: « بايد زرنگي به کار برد و يک نوع قرعه کشي ( صوري ) هم ترتيب داد که افراد پست با يکديگر جفت گيري کنند و تعيين جفت خود را هم تقصير تصادف صِرف بدانند نه تقصير زمام داران. » (20)
بدين سان افلاطون با اشتراک زنان و کودکان و همه ي اموال و ريشه کن کردن همه ي آنچه طبيعت آن را خصوصي و فردي گردانيده، به استحکام جامعه ي مطلوب خود، دست مي زند و آن را يکي از ملاک هاي بهتر سازي کشور و جامعه ي آرماني خود تلقي مي کند. (21)
و) تعليم و تربيت
در جامعه ي آرماني افلاطون، از همان کودکي آموزش حساب و هندسه و علوم مقدمه ي فنّ مناظره آغاز مي شود. تعليم و تربيت جوانان صاحب استعداد به اين صورت است که تا هيجده سالگي آشنايي مقدماتي با ادبيات و موسيقي و رياضيات پيدا مي کنند؛ بعد تا بيست سالگي، تعليمات بدني و نظامي به آنها داده مي شود، آن گاه مدت ده سال يعني تا سي سالگي به تحصيل علوم رياضي مشغول مي شوند، آن وقت نخبگان آن ها به مدت پنج سال يعني تا 35 سالگي به فرا گرفتن فنّ مناظره و اصول اخلاق همت مي گمارند. آن گاه پانزده سال بايد وقت صرف کسب تجربيات علمي شود و در پنجاه سالگي که اين افراد برگزيده، به لقاي خير نائل آمده، بايد به تفکر، مطالعه و اداره ي امور کشور بپردازند؛ در آن صورت است که اگر زمام امور به دست آنان سپرده شود، شهري که کمال مطلوب است به وجود خواهد آمد. (22)تحليل و بررسي
بر انديشه ي جمهوري افلاطون، انتقادهاي بسياري وارد گرديده است:1. ايده اليستي بودن:
نگرش افلاطون، ايدئاليستي مطلق وصف شده است: « بي گمان جمهوريت افلاطون بر اساس يک ايدئاليست مطلق استوار است و در مرحله ي تطبيق نيز نتوانسته نظريات و عقايد خود را بر جامعه وفق دهد. » (23)2. تناقض:
ارسطو، تناقض و اختلاف هاي آرا در کتاب قوانين و جمهوريِ افلاطون را نمايانده است.3. تباهي آفريني اشتراک زن و ثروت:
به گفته ي ارسطو، وحدت در بيشترين حدّ ممکن آن هم در سراسر جامعه ي سياسي، موجب تباهي آن است و به صلاح آن نيست و اساساً ديدگاه اشتراک غلط است. ارسطو، اشتراک را حداقل در زيستگاه لازم مي داند اما اشتراک فرزندان و زنان و اموال را بر نمي تابد و ادله ي افلاطون را نقد مي کند.وحدت را نمي توان و نبايد از راه اشتراک خانواده تأمين کرد، چون فرزندان به دليل اشتراک از سرپرستي پدرانه بي بهره مي مانند و مهر و محبت نابود مي شود. چنان که اشتراک اموال نيز مايه ي وحدت نخواهد شد، زيرا اشتراک مايه ي مسامحه در نگه داري اموال و علايق مشترک مي گردد و دارايي خصوصي بر مشترک برتري دارد.
به عقيده ي وي، وحدت جامعه را از راه تربيت مي توان تأمين کرد.
4. پي آمدهاي خطرناک اخلاقي:
برخاستن دل سوزي و هم بستگي به دليل فقدان احساس مالکيت و عدم مهرورزي و دل بستن به ديگري، خطر هم خوابگي با محارم، ستيزه گري، کشمکش، دشنام گويي و آدم کشي غير عمدي ميان اوليا و خويشاوندان نيز از پي آمدهاي اشتراک است.5. ناسودمندي:
وانگهي نظام اشتراکي براي برزگران، سودمندتر از پاسداران و فرمان روايان است. با اشتراک چگونگي انتقال کودکان از طبقه اي به طبقه اي ديگر مايه ي سرگشتگي مي شود. اشتراک اموال نيز مايه ي وحدت نخواهد شد و ناسازگاري را به دنبال دارد و مايه ي تباهي در فضيلت خويشتن داري و گشاده دستي مي گردد. به علاوه نظام اشتراکي تاکنون در مرحله ي عمل به تجربه در نيامده است. بدين سان اشتراک براي تأمين بيشترين حدّ ممکن وحدت در سراسر جامعه ي سياسي در صورت امکان هم به صلاح آن نيست و تباهي جامعه ي سياسي را به دنبال دارد.6. مشکل آفريني رواني:
محروم ساختن فرمان روايان و پاسداران از مالکيت مال و ثروت و زن و شادي، مشکل زا است. (24)7. معيار اعتدال:
مفهوم اعتدال اجتماعي که در نگاه افلاطون عبارت است از فرمان برداري از زمام داران نيز مورد خرده گيري واقع شده است. (25)8. ترويج فريب و فساد:
به گفته ي منتقدان ديگر، افلاطون، دروغ گويي مصلحت آميز و فريب دادن اهل شهر دشمن با دروغ را، تجويز کرده است (26) و عملاً فحشا را به ويژه در دوران جنگ تشويق مي کند، آن جا که مي گويد:مردان قوي اجازه ي مراوده ي بيشتر با زنان را يافته! و فرزندانشان پس از تولد از مادران جدا شده و زنان شيردار هم به آن محّل مخصوص برده و با تلاش بسيار براي آن که فرزندان نژادي خود را نشناسند به کار شير دادن مي گمارند. » (27)
« تا جنگ مي پايد، هيچ کس نبايد به جنگ جويان نه بگويد؛ از اين رو اگر سربازي دلش بخواهد، مي تواند با هر کس، خواه مرد خواه زن عشق بورزد! اين قانون، او را در ربودن پاداش دليري، مشتاق تر مي گرداند. » (28)
9. دنيا محوري:
مدينه ي فاضله ي افلاطون، براي حيات دنيوي طراحي شده و از پاسخ گويي به نيازهاي معنوي و اخروي بازمانده است.پي نوشت ها :
1. اين کتاب را حنين بن اسحاق ترجمه و ابن رشد آن را شرح کرد و بيشتر متفکران در تدوين مدينه ي فاضله خويش از آن تأثير پذيرفته اند؛ زرين کوب، تاريخ در ترازو، ص 233 و 239.
2. همان، ص 242.
3. دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه ي امير حسين آريانپور و فتح الله مجتبايي، ج2، ص 581.
4. افلاطون، جمهور، ص 314.
5. همان، ص 548.
6. همان، ص 115.
7. منوچهر محسني، جامعه شناسي عمومي، ص 45.
8. افلاطون، جمهور، ص 452-491.
9. همان، ص 453-503 و ارسطو، سياست، ص 62-60.
10. ارسطو، سياست، ص 62.
11. افلاطون، جمهور، ص 455.
12. حکمت و حکومت، ص 59-60.
13. افلاطون، جمهور، ص 319-344.
14. همان، ص 128.
15. همان، ص 408-446.
16. همان، ص 372-374.
17. همان، ص 285.
18. همان، ص 283.
19. همان، ص 289.
20. همان، ص 288.
21. پوپر، جامعه ي باز و دشمنان آن، ج1، ص 147.
22. افلاطون، جمهور، ص 430-446.
23. علي رفيعي، تاريخ مندي سوسياليسم، ص 11.
24. ارسطو، سياست، ص 10-60.
25. افلاطون، جمهور، ص 153.
26. همان، ص 152.
27. پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ج1، ص 204.
28. همان.
محمدي آشناني، علي؛ (1392)، جامعه آرماني قرآن کريم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ اول