نويسنده: ملاحبيب الله شريف کاشاني
مترجم و شارح: استاد محمد رسول دريايي
مترجم و شارح: استاد محمد رسول دريايي
ذکر و انواع آن:
«ذکر» از نظر معنوي دوگونه است:الف- ذکر اصغر
ب- ذکر اکبر
ذکر اصغر؛ عبادتي است که انسان را به آن مرحله اي مي رساند که از کارهاي زشت اجتناب کند.
ذکر اکبر؛ ذکر اکبر آن است که از عموم کارهاي زشت تنفّر ذاتي پيدا کند يعني اصلاً به کارهاي زشت رغبتي پيدا نکند. تنفّر ذاتي از کارهاي زشت وقتي است که مقام روحاني و معنوي انسان مقام ملکوتي باشد و در اعلي علّيّين سير کند و از آنچه که مادون خلقت اوّليه ي بشري است تنفّر جويد. هنگامي که به اين مقام رسيد از کارهاي برخلاف ميل خدا و انسانيّت، خود به خود تنفّر ذاتي خواهد داشت.
جمع «ذکر»، اذکار است يعني تکرار اسماء الله، خداوند متعال هزار اسم دارد و اسم هزار و يکم «اسم اعظم» و رمز و کليدش به دست اميرالمؤمنين حضرت علي(عليه السّلام)، مانند کيميا است و به هر کس بخواهد عنايت مي فرمايد. اسماي جلالي خدا را نمي توان بدون مضاف به اشخاص خطاب کرد(مانند: الله، سبحان و ...) اما اسماي جمالي را مي توان بدون اضافه روي اشخاص نهاد.(مانند: علي، عظيم، کريم، رحيم، رحمن و...).
ذکر حقيقي يعني يادآوري خدا و هميشه به ياد خدا بودن در هر حالي که هستيم و اهميت و مقام اين حالت بالاتر از ذکر زباني(تکرار اسماء الله) است.
«ذکر» از نظر عرفاني نيز دو نوع است «ذکر جليّ»، «ذکر خفيّ».
«ذکر خفيّ» با روح و قلب سروکار دارد يعني با مرکز احساس و عاطفه و مرکز تعقّل، مرحله ابتدايي و پايين ذکر، همان لساني است که متأسفانه گاهي همراه با ريا و تظاهر و منجر به شرک مي شود، برخي از«ذکرگويان لساني» براي جلب توجّه و حمايت و محبّت، به ويژه در مقابل ديگران تسبيح مي چرخانند و زبان مي جنبانند اما قلب و روح آنها خفته و غافل است. «ذکر جليّ» گاهي انسان را تحت تأثير نفس و شيطان، به چراگاه اَنعام مي کشاند. خود انسان مي فهمد که «ذکر جلّي» نبايد در ميان «انام الله» باشد. بهترين راه مبارزه با چنين وسوسه اي همين کنارگذاشتن تسبيح و اشتغال به ذکر در قلب است. البتّه در خلوت مي توان تسبيح داشت و ذکر لساني هم در پي، امّا در «جَلوت» بايد معکوس عمل نمود. بايد ذکر را طوري بيان کنيم که جز عالم معنا و اتّصال، چيز ديگري نبينيم، وقتي ذکر «رحيم» را مي گوييم جز صفت رحيمي او چيزي متذکّر نشويم. چرا به بچّه دان و زهدان مادر، رَحِم مي گويند چون خداوند با مهرباني و صفت رحيميت خود آن موضع را غرق در رحمت و نعمت نموده به گونه اي که هم مادر و هم بچّه در تنعّم و رحمت و آسايش به سر مي برند، طبيعت هم رَحِمِ انسان و سرشار از رحمتها و نعمتهاي الهي است. امّا، بشر آن را به فساد و نقمت مي کشاند و آلوده مي کند و از محور رحيميت دور مي سازد و خود را گرفتار مي کند... بنابراين «ذکر» يعني تجسّم کنيم ويژگيها و صفات جمالي و جلالي خداوند را و چيزي جز آن زيباييها و جلال و جبروتها نبينيم. وقتي «ذکر» به اين پايه رسيد، خداوند براي «ذاکر» در مبدأ رحمت و منتهاي عظمتش، تجلّي و تبلور مي يابد.
با «ذکر»، ياد و تکرار هر اسمي از تجليّات صفات الهي، نور در وجود آدمي مي درخشد و در حقيقت با هر ذکري انسان بايد متخلّق به همان صفات گردد و پرتو آن، محيط را مشعشع سازد. يعني با ذکر اسماي جمالي، زيبايي در پندار و گفتار و کردار پيدا مي کند و با ذکر اسماي جلالي، قدرت و سطوت و صلابت يابد و اين احساس را به خود و ديگران بازتابد.
مراتب ذکر خفيّ و ذکر جليّ:
عرفا مي گويند ذکر خفيّ مراتبي دارد؛ مرتبه ي اوّل «حالت مراقبه»، مرتبه ي دوم «حالت خرق عادت»، مرتبه ي سوم «حالت خلسه» و مرتبه ي چهارم «فنا في اللهي» و از خود بي خودشدن و از خدا، آگاهي يافتن است. افراد به هر مرتبه اي از مراتب فوق که برسند کارشان هم در همان مرتبه خواهد بود.ذکر جليّ دو نوع است:
1- براي سرور و تحريک روح (در مدح و توصيف خداست)؛ خاصيتش اين است که انسان را از کدورت و غبار مقتضيات ماديّات نفس امّاره تصفيه مي کند.2- براي تقرّب به خداست؛ اذکاري هستند که اسماي جلاله ي خدا(مانند الله، حيّ، قيّوم و ...) در آن باشد.
اگر جمعي هم آهنگ و هم هدف باشند (چون در امري اجتماع مقدّم بر خود است) ذکر جليّ مقدّم بر ذکر فردي است، مانند اين که نماز جماعت از نماز فرادا برتر است. ولي اگر چنين شرايطي نباشد، ذکر فردي، حال معنوي ايجاد خواهد کرد. البتّه به طور مطلق نمي شود ذکر جليّ را بر ذکر خفي ترجيح داد. مثلاً وقتي به حالت فنا في اللهي محض رسيديم ديگر بحثي در نوع اذکار نمي ماند زيرا انسان محو لقاي خدا شده است.
ذکر براي فَرَح و سرور، يک نوع ورزش روح است. ذکر (جليّ و خفيّ) بر حسب مقرّري است. ذکر مقرري، ميزان و مقدارش معين است و نبايد کم و زياد شود. مثلاً اگر قرار است(110) مرتبه «علي» بگويد، نبايد کم و زياد شود؛ ققط همان اسم را بايد تکرار کند و اضافه بر آن چيزي نگويد. اگر کسي در عبادت دسته جمعي شرکت کرد و حواسش هم جمع بود، هم فيض فردي مي برد، و هم به تعدادشرکت کنندگان به او فيض مي رسد. اگر شرکت کنندگان حواسشان جمع نباشد، خودشان را از فيض محروم مي کنند؛ و اگر يک فرد در بين آنها حواسش جمع باشد همان طور که گفته شد فيض خودش را از هر دو جانب (فردي و جمعي) مي برد.
نحوه ي ذکر اسما به حروف ابجد:
وقتي يکي از اسماء الله را به حروف ابجد ذکر مي گوييم، اگر بخواهيم «ياي ندا» اضافه کنيم بايد قصد خود را بيان داريم؛ يعني بگوييم خداوندا منظورم عدد فلان اسم است و «يا» را هم به عنوان ندا مي گوييم يا اين که قصد کنيم به تعداد عدد فلان اسم، عدد يازده هم که عدد «يا» مي شود به آن اضافه کنيم.مراحل ذکر
«ذکر» در مرحله ي اوّل، عبادت و صلوة و دعاهاي مرسومي است که معني خواندن و طلب مي دهد. در مرحله ي دوم، ذکر جليّ است که در آن اشراق پيدا مي شود؛ انسان در خود فرو مي رود و به آن وحدت وصل مي شود.مرحله ي سوم ذکر، ذکر خفيّ است که وارد «عالم وحدت» مي شود، جز به خدا نمي انديشد و جز خدا چيزي نمي بيند؛ آنچه که ناديدني است را مي بيند و آنچه ناگفتني است برايش مي گويند. اين عالم را عالم وحدتِ وجود مي نامد.
توضيح:
يک عبادت دستوري داريم که تعبّدي است که احکام شرع را به وجود مي آورد، اين احکام توسط پيغمبر (صلي الله عليه وآله و سلم) مقرر شده است و اساس دين و ترقّي معنويات از آن جا آغاز مي شود و رعايتش بر همه کس واجب است. در مرحله ي عرفان علاوه بر دستورات قبلي، اذکاري هم اضافه مي شود که مفاداً از اسماء الله استفاده مي شود. بخشي از اين اسماء الله را مي توان در «اذکار جليّ» قرار داد و قسمتي را در «اذکار خفيّ»، ولي به طور کلي همه ي اسماء الله را مي توان در هر دو به کار برد.«ذکر خفيّ» آن است که انسان در خود فرو برود و فارغ از تمام افکار و اذهان آنچه در وجود طبيعتش هست کنار بگذارد و در«وجه الله» محسوب شود؛ آن چنان ذکري که مولا اميرالمؤمنين (عليه السّلام) در سجّاده، پيکان تير را از پاي حضرتش کشيدند و متوجّه نشد. خواص ذکر خفيّ تزکيه ي نفس و شوق به اشراف و عوامل و تجليّ باطني است.
«ذکر جليّ» مثل نماز جماعت است به شرطي که هدف اقامه کنندگان يکي باشد، يعني هدفشان همان تقرّب به خدا و تزکيه ي نفس باشد. «ذکر جليّ» گاهي به قصد حضور قلب است، و گاهي براي تقرّب به خداست، و گاهي هم در حال ذوق و سرور است. وقتي براي حضور قلب است، همواره بايد از اسماء الله باشد(مانند کريم، يا رحيم، يا الله و غيره). وقتي هم که براي تقرّب به خداست بايد جنبه ي هدايت داشته باشد (مانند لااله الّاهو، لا اله الّا حق، لا اله الّا الله و غيره) يعني يکي از اسماي الهي را بايد طوري ترکيب کرد که عظمت خدا را نشان دهد. وقتي در حال ذوق و سرور است مي توان تواشيح و مولودي هايي خواند که در وصف علي (عليه السّلام) و ائمه طاهرين باشد.
فرشتگان؛ موکّل و تجسم ذکر اسماء الله:
اذکاري که مستجاب مي شوند هر يک داراي يک موکّل اند و با هر کلمه اي يک فرشته همراه است، اذکار که از قلب خارج مي شود، هر کلمه اش يک فرشته تجسّم مي يابد که هر کدام به نوبه ي خود آن کلمه را تکرار مي کنند، ولي اذکاري که لقلقه ي لسان باشد هيچ گونه اثري ندارد. تسبيحات اربعه در موقع غيرنماز و ذکر صلوات و ذکر مهم و مؤثر «لاحول و لا قوة الا بالله العليّ العظيم» از مهمترين و آرامش بخش ترين اذکار است. همچنين در دو وقت ذکر و عبادت خيلي مؤثر است، يکي بين المغربين و يکي هم بين الطلوعين. و بهترين ذکر در اين شرايط «ذکر خفيّ»، بهترين حالات ذکر است و همان گونه که بيان شد بايد توسط استاد القا شود و اثرات خاصي دارد، دارنده ي ذکر نيز بايد آن را جزء اسرارش بداند و براي کسي بازگو نکند، زيرا اثرش براي ابد از بين مي رود و شخص هيچ وقت نمي تواند يک ذکر خفي ديگر هم بگيرد. «ذکر خفيّ» حکم دوا را دارد و آن کس که او را مي دهد، بايد استاد و طبيب معنوي باشد تا بداند به هر کسي چه دواي مخصوصي بدهد، اثر ذکر هم بستگي به نظر استاد دارد ممکن است يک حرف معمولي را به عنوان ذکر بدهد و اثرات زيادي هم داشته باشد. ذکر ممکن است در خواب به شخصي داده شود و يا در بيداري به او الهام شود.تعداد دقيق ذکر يک اسم؛ کد حقيقي و رمز رفع مشکل:
وقتي بر اساس علم اعداد ابجد، شمارش دقيق ذکر يک اسم را تأکيد مي کنند، رمز فتح صندوق اسرار معنوي و اثربخشي را اعلام مي کنند، در گشودن درب يک صندوق اگر يک عدد جابه جا شود يا تغيير کند و پس و پيش شود، درِ صندوق گشوده نمي شود و اسرار نهان و گنج مطلوب حاصل نمي شود و اگر در اجراي مکتوب يک نسخه ي گنج که در حقيقت نقشه و رمز گنج در آن منقوش و مندرج است، اشتباهي رخ دهد، عمليات گنج يابي منجر به ناکامي مي شود و نتيجه اي عايد نمي کند و در بهره گيري از داروي پزشک نيز به ميزان معين، اگر ميزان مصرف دارو کم يا زياد شود، اثرات نامطلوب خواهد داشت. در ذکر "اسماء الله" نيز بايد توجّه به کيفيّت و کميّت هر دو تمرکز يابد تا اثر کند. اعداد، حروف، نقاط و رنگها هر کدام کليد رمزي هستند، بعضي از اوقات با چند نقطه مي توان مطلبي را بيان کرد که اگر بخواهند تفسيرش کنند يک کتاب مي شود. وقتي از مقامات اعلي، در عالم معنا، مطلبي القا مي شود به علامت رمز است. مفهوم صحيح احصايِ «اسماءالله الحسني»؛ طهارت نفس و اخلاص قلبي و قلب سليم؛ يعني قلب و روح عاري از شرک و شک و شبهه و عبوديّت مطلق و حلال جويي و عمل و تخلّق به ويژگيهاي صفات الهي است. ذکر در تحبيب، تسخير، تغليب و تأليف قلوب و تأثير در نفوس، اثر شگفتي دارد. اگر انسان خداوند را حاضر و ناظر بداند و با ايمان کامل، خود را در حضور او مشاهده نمايد، خود به خود حضور قلب پيدا مي شود، اگر کسي حضور قلب نداشته باشد، ايمانش خلل دارد، ايمان کامل مساوي است با اطمينان، چون اطمينان لازمه اش ايمان کامل است. از پايه هاي استوار ايمان، حمد است که بايد به زبان اظهار شود امّا شکر هم به زبان است و هم به عمل، شکر خودش يک نوع عبادت است، شکر آن است که از نعمتهاي الهي به بهترين وجه استفاده ي بهينه شود (نه اسراف نه تفريط نه افراط).يکي ديگر از ارکان پذيرش ايمان عمل صالح و نيکي به خلق خداست. نيّت نيک هم اثر نيک دارد. مظهر ايمان کامل، چهارده معصوم و ابراهيم خليل (عليه السّلام) مي باشند. بدون ولايت مولا علي (عليه السّلام) هيچ رستگار نيست، مظهر اکمل ايمان، پيروي کامل از ولايت اميرالمؤمنين است، «ذکر»، منهاي ولايت علي (عليه السّلام) و فرزندان معصومش؛ لقلقه ي زبان و خشکي روح است، طراوت قلب و حلاوت لسان در ذکر محمّد و آل اوست. حضرت ابراهيم (عليه السّلام) براي انجام امر خدا از فرزند عزيزش گذشت، اگر آدمي با همان ندا و ايمان و عقيده به خدا روي آورد، قطعاً نتيجه مي گيرد. جاهايي را که خداوند، انسان را دعوت به عبادت و اطاعت مي کند، اگر گوش و قلب، شنوا و رام باشد، هرچه انسان بگويد خدا هم بنا به مصلحت آدمي، نياز و دعايش را مستجاب مي فرمايد، خلاصه؛ انسان متوکّل و معتقد، به حال خود رها نمي شود و خداوند او را مدد مي فرمايد. هيچ کس نيست که عزيزانش را بر خدا ترجيح ندهد، مگر آنهايي که مانند ابراهيم، ايمان کامل به خدا دارند، بقيه خود را دوست دارند نه خدا را. و بالاخره «ذکر»مرحله ي نخستين ايمان و فزوني اطمينان مؤمن است. بايد مواظب بود که مدّت «خلسه» در ذکر طولاني نشود، چون آدمي را از عمل بازمي دارد. آنهايي که از خود جدا مي شوند، به اصطلاح عرفا، آن حالت را «خلسه» مي گويند و به اعتباري خلاصي از قيد جسم است. اگر مدّت خلسه زياد شود، حالت «جذبه» و بالاخره لاابالي گري پيش مي آورد، يعني به حال «بي خودي ابدي» فرو مي رود و ديگر نمي تواند از آن حالت بيرون آيد و از عمل صالح باز مي ماند.
منبع مقاله :
شريف کاشاني، ملاحبيب الله؛ (1383)، خواص و مفاهيم اسماء الله الحُسني(نامهاي زيباي خداوند)، ترجمه ي محمدرسول دريايي، تهران: نشر صائب، چاپ ششم.
/ج