نويسنده: سيد اصغر ساداتيان
اصولاً هر نوع تغيير و موقعيت جيدد و ناشناخته اضطراب آور و گاهي ترس آور است و ورود به مدرسه يكي از اين موارد است. خوشبختانه اكثر افراد سالم به سرعت با موقعيت جديد خوگرفته و اضطراب آنها برطرف مي شود. اما درصدي از افراد بدلايل پس زمينه اي رواني ( از جمله كودكان كمرو و خجالتي، افسردگي، وسواس وا ختلال تطابقي و... . ) قدرت تطابق و پذيرش كافي نداشته و اضطراب و ترس آنها براي مدت طولاني باقي مي ماند. بيشتر كودكان مشكل و ناراحتي خود از چنين موقعيتي را ازطريق امتناع و عدم تمايل براي رفتن به مدرسه ابراز مي كنند اما بسياري نيز از طريق بروز بيماريهاي روان تني ( سردرد، دل درد، اختلال گوارشي، كابوس هاي شبانه، اختلال اشتها و... ) و گاهي تمارض سعي به دوري از منشا اضطراب و ترس مي كنند متأسفانه در صورت عدم برخورد صحيح اين مشكل غالباً
ماندگار خواهد ماند و با عوارضي همچون افت تحصيلي، اختلال رفتاري و حتي افسردگي و اضطراب ياهراس اجتماعي همراه خواهد بود.
در رابطه با امتناع و خودداري كودكان براي رفتن به مدرسه و يابه سختي رفتن به مدرسه ( school refusal/ avoidance ) چند علت و اختلال رواني مشخص را مي تواند نام برد:
ـ اضطراب يا هراس از مدرسه ( school anxiety phobia ).
ـ اضطراب جدايي ( SEPARATION ANXIETY )
ـ تنش پس از فاجعه ( PTSD )
ـ اختلال وحشت ( PANIC DISORDER )؛
ـ هراس هاي ساده ( ترس امتحان، ترس وابسته به وسواس و... )؛
ـ اختلال رفتاري ( بزه كاري، رفتارهاي ضد اجتماعي و... )؛
ـ عدم وجود امنيت در مدرسه ( زورگويي ).
قبل از پرداختن به موضوعات فوق، بي مورد نخواهد بود ابتدا دو نمونه از عدم تمايل و اجتناب از رفتن به مدرسه و سپس تغييرات تكاملي مرتبط با مدرسه و آماده سازي كودك براي رفتن به مدرسه ذكر شود.
مورد اول:
مهتاب 7 ساله مدت دو ماه است كه كلاس دومش را شروع كرده است. در طول اين مدت او در اكثر روزها نق مي زند و از مادرش مي خواهد كه به مدرسه نرود و درخانه بماند. او درآماده شدن براي رفتن به مدرسه غالباً بدخلقي و بهانه گيري مي كندو به همين دليل بيشتر مواقع سرويس مدرسه را از دست مي دهد ومادرش ستاره مجبور به رساندن او مي شود. او به دفعات در مدرسه از دل درد، سردرد، گلو درد و غيره شكايت مي كندو به كرات مشاوره بهداشتي مدرسه مجبور مي شود كه با مادرش تماس بگيرد و براي معاينه او را زودتر از موقع از مدرسه بردارد ( معمولاً 2 بار در هفته ). در بيشتر موارد با برگشت مهتاب به منزل ناراحتي و دردهايش برطرف شده است و بيشتر به تماشاي تلويزيون و بازي با اسباب بازيهايش مي پردازد. در مواقعي كه امكان زودتر آمدن مادرش وجود نداشته باشد، تلاش مي كند تا خودش با مادرش صحبت تلفني كند تا آرام بگيرد.مورد دوم:
مجيد 12 ساله در مدت 3 ماهي كه مدرسه اش شروع شرده است در اكثر موارد پايان زنگ صبحگاهي وارد مدرسه مي شود و درست قبل از اين كه معلم سر كلاس برود به كلاس وارد مي شود. او هميشه در آخر كلاس مي نشيند و بندرت در كلاس سوال مي كند و در كارهاي گروهي مشاركت فعال ندارد و در زنگ هاي تفريح بيشتر در كلاس مي ماند و يا به كتابخانه مي رود. بعد از ظهرها اغلب در حال بازيهاي كامپيوتري است. چند روز پيش كارنامه سه ماه اول خود را دريافت كرد و بدليل نمرات بسيار پايين در انشاء، تاريخ و رياضي مورد تنبيه قرار گرفت.نكته:
ناراحتي فيزيكي ناشي از اضطراب ( نظير دل درد، سردرد، و... ) و به عبارت دقيق تر اختلالات روان تني، واقعي و غيرعمدي هستند و كودك بدون اينكه علت آن را بداند و از قصد بخواهد واقعاً دچار درد مي شود. تنها مشخصه اين نوع ناراحتي ها اين است كه مشكل و ناراحتي فرد معمولاً با از بين رفتن عامل آن ( استرس و... ) برطرف مي شود و در معاينه توسط پزشك و در صورت لزوم آزمايشات خاص، علت فيزيكي و طبي يافت نمي شود ( در اين موارد معمولاً علايم جدي همچون تب، استفراغ، اسهال، و كاهش وزن وجود ندارد ).تغييرات تكاملي و مدرسه
با ورود به مدرسه، كودك وارد يكي از مهمترين مراحل زندگي خود ( زندگي اجتماعي ) مي شود. در اين دوران ظرفيت اداركي كوك وارد مرحله جديد عملياتي ( تفكرشهودي، منطقي و استدلالي ) شده و مدرسه به عنوان خانه دومش شكل مي گيرد. مهمترين تغيرات تكاملي كودك در اين دوران تغييرات و تكامل رواني، اجتماعي است كه شامل شناخت خود به عنوان فردي با ويژگيها و توانايي هاي منحصر به فرد و متفاوت از ديگران و برقراري رابطه و دوستي است. براي پشت سرگذراندن درست اين مرحله والدين و مربيان نقش و جايگاه بسيار زيادي دارند.نقش و جايگاه والدين
درگفتگو و تعامل روزانه والدين بايستي بطور واضح و شفاف ويژگي هاي شخصيتي كودك را شناسايي و به زبان بياورند و نشان دهند كه هر كس داراي ويژگيها وعلايق خاص خود است و افراد در بسياري از زمينه ها با هم متفاوت هستند ( تو پيتزا رو خيلي دوست داري، من آبگوشت رو؛ معلمومه رنگ مورد علاقه ات سبزه!متوجه شدي بابايي از رنگ آبي خيلي خوشش مي ياد و... ) پدر و مادر بايستي در هر زمان مناسب بر روي خصيصه هاي مثبت فرزندشان نور افكن بياندازند و آن را تحسين و ستايش كنند ( از اين كه منظم هستي و بعد از بازي اطاقت رو مرتب مي كني خيلي خوشحال هستم و منم وقت بيشتري پيدا مي كنم و به كارهام برسم و... ).
بتدريج بايستي به كودك كمك كرد تا خصيصه و ويژگيهاي ديگران را شناسايي كند و وجه مشتركات خود با ديگران را دريابد. بدين ترتيب او مي تواند دريابد كه فقط با برخي از افراد ( وجود وجه اشتراك و تشابه هاي اصلي ) مي تواند رابطه دوستانه برقرار كند و از طريق پذيرش تفاوتها مي تواند با ديگران بازي، همكاري و رابطه داشته باشد. از ديگر لازمه هاي اين توانمندي، آموزش مفاهيم ديگري همچون شريك شدن، پذيرش نقش ومسئوليت، رعايت نوبت، مصالحه و توافق است ( به مطالب قبلي مراجعه كنيد ).
از نظر رشد رواني اجتماعي كودكان دبستاني در مرحله چهارم اريكسون قرار دارند. بدين ترتيب كه كودك به ورود به مدرسه و پذيرش نقش و مسئوليت، از بازي كردن به مراحله كار كردن و رسيدن به نتيجه هدف قدم مي گذارد و درعرصه واقعي زندگي قرارمي گيردو توانايي هاي خود را شكوفا مي سازد. اگر اين مرحله بدرستي پيش برود كودك در ضمير ناخودآگاه به خود، توانمنديها و صلاحيتش ايمان پيدا كرده و از پشتكار، كوشايي و استقامت بالايي برخوردار خواهد بود. كودكي كه اين مرحله را بدرستي پيش برود كودك در ضمير ناخودآگاه به خود، توانمنديها و صلاحيتش ايمان پيدا كرده واز پشتكار، كوشايي و استقامت بالايي برخوردار خواهد بود. كودكي كه اين مرحله را بدرستي پشت سرگذاشته باشد ( به شرط اينكه سه مرحله قبلي را نيز بخوبي طي كرده باشد ) از آنچه كه هست راضي بوده و بدون اين كه خود را باديگران مقايسه كند درجهت بهتر كردن خود مي كوشد. او هدفمند شده و چون به قابليت و توانمندي اش باور دارد در رسيدن به هدفش كوشا وخستگي ناپذير خواهد بود و ياس در خود راه نخواهد داد. اگر چه معلمين و ( مدرسه ) بيش از والدين در تكامل اين مرحله نقش ايفاء مي كنند ولي والدين با رعايت نكات زير نقش خود را نيز بخوبي انجام خواهند داد:
ـ آنچه كه كودك هست را بپذيريد وتوقع بيجا ازاو نداشته باشيد.
ـ نكات ويژگي ها و توانمنديهاي فرزندتان را شناسايي كرده و مورد تشويق و تحسين قرار دهيد.
ـ تفاوت افراد با يكديگر رادرك كرده و به او نيز انتقال دهيد.
ـ دست از مقايسه و مسابقه برداري و بدنبال اول يا برنده شدن و يا 20 آوردن فرزندتان نباشيد. او را فقط و فقط باخودش مقايسه كنيد ( ازجمله نپرسيدن نمره ديگر همكلاسي هايش ) و او را تشويق كنيد كه بهترين خود باشد.
ـ هر نوع پيشرفت و موفقيت هر چند كوچك او را مورد تشويق قرار دهيد.
ـ براساس علاقه و استعدادش او را درگير يك فعاليت ورزشي و هنري كنيد. چنين فعاليت و تمرين بايستي حتماً با درجاتي از تفريح، شادي، لذت و تشويق باشد و نه خسته كننده، خشك يا با اجبار وتنبيه ( به مطلب بعدي نيز مراجعه كنيد ).
نقش و جايگاه معلمين و مربيان
همچنانكه ذكر شد نقش معلمين و جو حاكم بر مدرسه در تكامل رواني و اجتماعي كودكان دبستاني بيش از نقش والدين در خانواده است. توجه به نكات زير مي تواند در اين راه كمك كننده باشد.* شناخت خود و ديگران و مفهوم رابطه ودوستي: كودك که تا اين سن فقط ازدريچه نگاه والدين به خود و پيرامونش مي نگريست و تقريباً فقط با آنها ( و اعضا درجه اول خانواده ) در ارتباط بد حال اين فرصت را پيدا مي كند تا با انوع نظرات و ديدگاه هاي مختلف آشنا شود و مفهوم رابطه و دوستي را دقيق تر و ملموس تر درك كند. براي تسريع و تسهيل اين موضوع بايستي:
ـ كلاس بايستي فرصت هاي متعددي براي تجربيات اجتماعي ( گروهي بوجود آورد. كودكان بايستي قادر به بازي، همكار و مباحثه با همكلاسي هاي خود باشند و فقط از طريق اين تجربيات واقعي با يكديگر است كه مي توانند مفهوم گروه، جامعه و جايگاه خود را در آن را بيابند.
ـ معلمين بايستي موقعيت هاي مختلفي بوجود آورند تا كودكان در مورد كلاس و همكلاسي هايشان تفكر و تبادل نظر كنند. براي مثال گروهها و جلسات گفتگو و مباحثه درباره توانايي ها، علايق و ويژگيهاي منحصر به فرد هر يك از اعضاء به كودكان اين فرصت را مي دهد تا دست به يك خود بازبيني عميق بزنند. طرح مباحثي همچون مفهوم دوستي، تفاوتها، مطالبه حق و حقوق خود، برخورد با زورگويي، كمك به همنوع، مصالحه، توافق، همكاري درگروههاي چند نفره و طرح آن در كل كلاس اثرات بسيار چشمگيري خواهد داشت.
* كفايت و لياقت:
مهمترين جز تكاملي رواني و شخصيتي كودك در اين دوران رسيدن به احساس توانمندي، كفايت و لياقت است كه از طريق به انجام و به نتيجه رساندن تلاش و كارش و عدم شكست هاي متعدد و عدم سرزنش و تحقير بدست مي آيد. براي اين منظور بايستي:
ـ فعاليت هايي ( بازي، كار، طرح و... ) بر پا نمود كه در حد توانايي كودكان باشد و تقريباً همگي بتوانند آن را به پايان برسانند و موفق شوند. نوع فعاليت بايستي به نحوي باشد كه كودكان را به تفكر و تلاش وادارد و مهارت هاي آنها را بارور و تقويت كند.
ـ اگر چه سيستم هاي ارزش گذاري ( نمره، سمبول هاي همچون ستاره، برچسب ) مي توانند تا حدودي در تحريك و برانگيختن دانش آموزان براي مطالعه و فعاليت موثر باشند ولي در مقابل بااثرات منفي ( همچون رقابتي كردن كودكان، تحت شعاع قرار دادن هدف و هدفمندي، شرطي شدن كودكان بجاي خود جوشي، تضعيف حرمت نفس اختلال در روابط ميان كودكان و... ) همراه خواهند بود. در صورت اجبار به استفاده از چنين سيستمي بايستي نمرات به صورت شخصي و خصوصي به اطلاع شان رسانده شود ( نه اينكه سر كلاس نمرات خوانده شود و يا بر ديوار اعلانات چسبانده شود ).
ـ انتقاد و سرزنش هاي شديد بايستي در خلوت و به طور خصوصي ابراز شود و تذكرات در جمع نيز بايستي با آرامش ومتوجه رفتار نادرست باشد و نه هويت و شخصيت دانش آموز ( مثلاً آدامس جويدن باعث هواس پرتي خودت، من و سايرين ميشه و... )
* پذيرفته شدن و اهميت داشتن:
از ديگر جنبه هاي حرمت نفس، توان بدست گرفتن و كنترل زندگي خود و مورد پذيرش قرار گرفتن و تأييد توسط همسالان و معلمين است. اگر تا كنون والدين احساس اطمينان، امنيت، دوست داشتني بودن وارزشمندي را در كودك مي پروراندند حال نوبت به همسالان، دوستان و معلمين مي رسد و بدين ترتيب است كه حرمت نفس به سطح بالاتري ارتقاء مي يابد. براي تسريع و تسهيل در اين امر بايستي:
ـ معلم حداقل د رجمع تا حد امكان به يك اندازه و به همه دانش آموزان توجه داشته و علاقه نشان دهد و نه فقط بر روي عده اي خاص ( چه برجسته و چه مسئله دار ). و اين پيام را حتي به دانش آموزان سخت و مشكل برساند كه اگر چه ممكن است گاهي نسبت به رفتارت بي توجهي كنم ولي به عنوان يك فرد خوب در ذهنم جاداري و به فكرت هستم.
ـ معلم هميشه اين پيام را به كودكان برساند كه چه رفتارهايي پذيرفتني نبوده و اگر چه گاهي افراد به اشتباه ممكن است بدرفتاري كنند ولي همه آنها خوب، صادق و ارزشمند هستند ( از ليست كردن بدها و خوبها برتخته سياه و ديگر برچسب هاي منفي جداً خودداري شود ).
ـ تا حد امكان اداره و برنامه ريزي كلاس به دانش آموزان سپرده شود. كودكان بايستي تشويق شوند تا با همكاري يكديگر مسائل و مشكلات كلاس را شناسايي كرده و در مورد راه حل ها، تفكر و تصميم گيري كنند ومعلم فقط نقش نظارتي و هدايت كنندگي داشته باشند. برقراري جلسات گروهي حداقل يك تا دو بار در هفته و مشاركت تمامي دانش آموزان در انتخاب طرح ها و يا موضوعات مطالعه و رسيدگي به شكايات و گله ها و پيدا كردن راه حل در توانمند كردن كودكان براي بدست گرفتن كنترل زندگي خود بسيار اثر گذار و ارزشمند خواهد بود.
* رفع تبعيض و از بين بردن آموزه هاي غلط:
در مدارس شهرهاي بزرگ معمولاً مجموعه اي از كودكان با اقوام، رنگ پوست و فرهنگ هاي مختلفي گرد هم مي آيند. كودكان بايستي دريابند كه هيچكس بر ديگري برتري نداشته و همه و همه باهم برابر و از حقوق يكساني برخوردارند و بايستي به فرهنگ هاي يكديگر احترام
بگذارند و هيچكس حق تمسخر و تحقير ديگري را ندارد. براي مثال در جوك ها مي توان بجاي اشاره به شهر يا قومي از كلمه « يارو »يا « يه نفر »استفاده كرد ( همانند زنده به گور كردن دختران، ما بايستي اين عادت زشت تمسخر كردن ديگر اقوام و نژادها را از فرهنگ وجامعه خود پاك كنيم ).
* تقويت روابط دوستانه:
مفهوم واقعي دوستي تعلق به گروه و محبوبيت در اين دوران شكل مي گيرد و بايستي:
ـ معلم تلاش نمايد تا از طريق طرح فعاليت، بازي و پرورش هاي مختلف در عين همكاري جمعي و كلاسي، روابط بين دوستان بالقوه وتشكيل گروههاي همخوان تقويت شود.
ـ معلم كودكان دفع و طرد شده را شناسايي كند و شرايط ورود آنها را به گروه و برقراري رابطه خوب و درست با همسالان مناسب رافراهم نمايد.
* آموزش مسائل اخلاقي:
از حوالي 7 سالگي مفاهيم و ملاك هاي اخلاقي و ارزشي بارزتر شده و نيت و انگيزه افراد نيز براي قضاوت خوب يا بد بودن عمل و رفتاري وارد صحنه فكر و استدلال كودك مي شوند. مهمترين ملا ك هاي ارزش هاي اخلاقي كه بايستي به كودكان آموزش داد عبارتند از: برابري، برادري، انصاف، عدالت، آزادي و حفظ حرمت و حيثيت خود و ديگران.
ـ معلم مي تواند از طريق طرح موضوعات اخلاقي كودكان را به فكر وادارد. مثلاً اگر كودكي به عمد يك ليوان قيمتي را بشكند و كودكي ديگر به اشتباه ( در حين بازي ) موجب شكسته شدن پنج ليوان قيمتي شود، به نظر شما كداميك خطا كارتر بوده و آيا مستوجب مجازات و تنبيه هستند يا نه و كداميك بيشتر و چرا؟
ـ مي توان موضوعات اخلاقي واقعي زندگي روزمره را نيز بتدريج به بحث گذاشت و از آنها خواست تا فكر و تحقيق كنند و نظراتشان را ابراز كنند ( مثلاً عدم پيروزي ازقوانين، قتل كردن، تأمين هزينه جراحي يكي ازعزيزان درشرايط اورژانس، محدوديت هاي آزادي، و مفهوم و مصاديق احترام و حرمت )
ـ هدف از چنين بحث هايي به فكر واداشتن كودكان و تقويت قدرت استدالال و منطق اخلاقي و آشنايي با تفاوتها بوده و در بسياري از موارد ممكن است يك
جواب و پاسخ قطعي و درست وجود نداشته باشد و وظيفه معلم هدايت بحث و به فكر واداشتن كودكان بدون قضاوت ونه رسيدن به يك پاسخ مشخص ومنحصر به فرد است.
* آشنايي با اختلالات رواني شايع و مهم:
معلمين بايستي يك آشنايي كلي حداقل در مورد افسردگي، كمبود توجه و تمركز با يا بدون بيش فعاليتي ( ADD ADHD )، سندرم آسپرگر و در خود فروماندگي ( autlsm Asperger syndrome ) كودكان داشته باشند ( براي مطالعه كامل به كتاب پرورش، تعليم، تربيت، ومراقبت از كودكان 6 تا 12، ساله از همين مجموعه مراجعه كنيد ).
نكته: دبيران دبيرستاني بايستي باده نوع اختلال شخصيتي نيز آشنا باشند.
توجه:
در دوران دبستان پذيرش، تاييد و تحسين دانش آموز توسط معلم بيش از نقش والدين در تقويت حرمت نفس واعتماد به نفس كودك اثر گذار است و اغراق نخواهيم كرد اگر بگوييم معلمين تعيين كننده وضعيت سلامت رواني اجتماعي نسل آينده هر جامعه اي هستند.آماده سازي كودك براي مدرسه
ورود به يك محيط جديد وارتباط با افراد ناآشنا و تغيير برنامه روزانه براي هر فردي اضطراب آور و تنش زا است و اين مسئله در كودكان كمرو، كلاس اولي و جابجايي مدرسه شايعتر و شديدتر خواهد بود. براي به حداقل رساندن تنش و آماده كردن كودك براي ورود به مدرسه توجه به نكات زير مي تواند بسيار كمك كننده باشد:* توجه به سن كودك:
سن و مرحله تكاملي كودك و دغدغه هاي فكري مخصوص آن سنين را در نظر داشته باشيد ( به مطالب قبلي و مبحث كمرويي در نوجوانان مراجعه كنيد )
* آشنا كردن كودك با محيط مدرسه:
چند روز تا يكي دو هفته مانده به شروع مدرسه ( و نه زودتر ) باهماهنگي قبلي كودك را به مدرسه ببريد ( بسيار خوب
خواهد بود كه در صورت امكان كودكي بزرگتر ازاو كه در همان مدرسه مي رود او را نيز همراهي كند ) و تمامي قسمتهاي مدرسه را به او نشان دهيد كه شامل كلاس او، دستشويي، بوفه، اطاق ناظم ومدير مدرسه كتابخانه، محل پياده كردن و برداشتن او ازمدرسه است. اگر مدرسه مراسم صبحگاهي داشته باشد ( كه كار درستي نيز نيست ) بهتر است توضيحاتي مختصر در مورد نحوه اجرا آن داده شود. ديدار از مدرسه براي دو تا سه بار و گذراندن مدتي در آن ( و در صورت وجود دانش آموزاني ديگر، بازي با آنها ) درايجاد آرامش و احساس تعلق به مدرسه در كودك بسيار مفيد خواهد بود.
* ملاقات با معلم:
اگر امكان پذير باشد، چند روز قبل از شروع مدرسه به اتفاق فرزندتان سري به مدرسه زده و معلم او را ملاقات كنيد و در حضور فرزندتان قواعد اصلي حاكم بر مدرسه و كلاس درس، محل دستشويي و محل نگهداري وسايل شخصي را با كلمات ساده بپرسيد. اكثر معلمان درگفتگو با كودكان صبور بوده و در پرسش از آنها منتظر مي مانند تا يخ كودك آب شود وخودش پاسخ دهد. شما فقط زماني دخالت كنيد و بجاي او پاسخ سوالات را دهيد كه مكث او بيش از حد طول بكشد و يا جواب را نداند ( بدون اين كه خجالتي بودن او را ذكر كنيد ).
* تمرين در منزل:
از چند روز قبل شروع مدرسه با بازيهاي نمايشي و ايفا نقش ( معلم و شاگرد، همكلاسي، ناظم و شاگرد و... ) طريقه صحيح سوال كردن، اجازه گرفتن، معرفي خود، درخواست كمك و ديگر مسائل مرتبط با مدرسه را در قالب بازي چند بار تمرين كنيد ونحوه برخورد با مسائل خاص را به اوتوضيح دهيد ( مورد اذيت قرار گرفتن، تاخير شما در مراجعه به مدرسه و برداشتن او، وجود درد و ناراحتي خاص و... ) همچنين بايستي از چند روز قبل از شروع مدرسه، برنامه روزانه او بر اساس الگوي جديدي كه در مدرسه خواهد داشت شروع و تنظيم شود ( ساعت خواب، زمان و طول مدت تماشاي تلويزيون و... )
اولين روزهاي مدرسه
* احساسات و عواطف كودك را درك كنيد و تاييد كنيد و بگوييد كه بيشتر كودكان نيز تا حدي نگران و هيجان زده هستند.* خونسردي خود را حفظ كنيد وابرازدلتنگي براي او نكنيد واوقات خوبي راكه درپيش خواهد داشت متذكرشويد ( به به!بازي با بچه ها و... ).
* حتي اگركودك سرويس دارد يا مدرسه او نزديك بوده و پياده مي رود بهتر است در روز اول شما او را به مدرسه ببريد و درصورت خواست كودك و اجازه مدرسه او را تا سر كلاس همراهي كنيد.
* در زمان ترك او بيش از حد تعلل نكنيدو براي خداحافظي بيش از دو بار برنگرديد.
* با والدين همكلاسي فرزندتان حال و احوالپرسي كنيد و خود و فرزندتان را معرفي كنيد.
* اگر از قبل ملاقاتي نداشته ايد در همان هفته اول مدرسه با معلم فرزندتان ديداري داشته باشيد.
* در گفتگوهاي روزانه پس از مدرسه وضعيت رواني او را ارزيابي كنيد.
* در زمان برداشتن او از مدرسه بشاش و خوشحال باشيد واز پرسيدن سوالات ختم كننده با پاسخ مثبت يا منفي و يا سوالات كلي خودداري كنيد ( به مطالب بعدي مراجعه كنيد ).
گفتگوهاي مناسب روزانه بعد از مدرسه
گفتگوهاي مناسب روزانه فرصت بسيار خوبي براي دست يابي به افكار و ذهن كودك و نيز تمرين بسيار خوبي براي كودك در ابراز خود است. به عنوان يك اصل كلي، بايستي از طرح سوالاتي كه جواب بلي يا خير دارندو يا بوي سرزنش، انتقاد و بازخواست و تفتيش مي دهند، خودداري نمود. برخي از سوالات باز و آشكار كننده عبارتند از:ـ امروز چي ياد گرفتي كه قبلاً نمي دونستي ( نه اينكه: چيز جديدي امروز ياد گرفتي؟ )
ـ با چند تااز همكلاسي هات صحبت كردي؟ يا امروز چه صحبتهايي كردي؟ ( نه اينكه: با كي صحبت كردي؟ يا امروز با كسي صحبت كردي؟ )
ـ امروز سر زنگ تفريح ( يا كلاس، يا... ) چه اتفاقي افتاد؟ ( نه اينكه: امروز مدرسه چي كار كردي؟ )
ـ وقتي معلم سر اميد داد زد چي فكر كردي؟ ( نه اينكه، تو ترسيدي؟ يا فكر كردي كه معلم ممكنه سر تو هم داد بزند؟ )
ـ امروز اتفاق يا موضوعي پيش اومد كه ذهنت رو مشغول كنه و بفكرش باشي؟ ( نه اين كه: امروز چه خبر بود؟ )
ـ فكر مي كني چرا اين كار رو كرد يا اين حرف رو زد؟ ( نه اينكه: تو چيزي گفتي يا كاري كردي؟ )
ـ بنظرت اگه مي پرسيدي چه اتفاقي مي افتاد؟ ( نه اينكه: خوب چرا نپرسيدي؟ )
ـ بنظرت چه كار ديگه اي مي تونستي بكني؟ ( نه اينكه: چرا اين كار رو كردي؟ )
از چه چيز معلم ات خيلي خوش ات اومده؟ ( نه اينكه: ازمعلم ات خوش ات مياد؟ )
ـ از چه چيز معلم ات ناراحت هستي؟
ـ از چيه زنگ تفريح خوش ات اومده؟ ( نه اينكه: زنگ تفريح رو دوست داري؟ )
ـ در سنين بالاتر: از ميان معلم هات كداميك رو بيش از همه دوست داشتني و چرا؟
اضطراب جدايي
از 6 تا 7 ماهگي به بعد تقريباً همه افراد در هر سني در زمان جدا شدن و دوري از عزيز و فرد دلبند به درجاتي متفاوت دچار اضطراب و ناراحتي و حتي ترس مي شوند كه مسئله اي كاملاً طبيعي است. بالغين سالم بدليل درك درست شان از زمان، علت و انگيزه جدايي و اطمينان از پيوند و ديدار مجدد در زمان مشخص، با اضطراب جدايي به راحتي كنار مي آيند و در آنها چندان مسئله ساز نخواهد بود. اما در كودكان بدليل فقدان چنين توانايي هايي، اضطراب جدايي شديدتر است و زماني كه شدت آن باعث ايجاد اختلال در فعاليت و زندگي طبيعي كودك شود ( بازي با ديگران، به خواب رفتن، چسبيدن دائم به مادر يا پدر، عدم تمايل براي رفتن به مهد يا مدرسه و... ) و بيش از 2 تا 4 هفته بطول بيانجامد به آن اختلال اضطراب جدايي ( separation anxiety disorder ) گفته مي شود كه در حدود 3% تا 13% كودكان زير 18 سال با آن دست به گريبان مي شوند و خود شايعترين علت اضطراب اجتماعي و عدم تمايل براي رفتن به مدرسه است. بدليل اهميت موضوع لازم است در اين موضوع شرح بيشتري داده شود.در سال اول تولد حيات، آرامش، لذت و شادي كودك تقريباً وابسته و چسبيده به مراقب اصلي او ( معمولاً مادر ) است. بدين ترتيب كه وقتي مادر تقريبا هميشه و بلافاصله نيازها و ناراحتي هاي فيزيكي و رواني كودك را برآورده و برطرف كرده باشد، اولين پايه و هسته شخصيت كه احساس اطمينان و امنيت است در ذهن كودك شكل مي گيرد ( به عبارتي سيستم مغزي كودك به نحو درست سيم پيچي مي شود ). به عبارت ديگر، در ضمير و ذهن كودك اين مادر است كه به او آسايش، آرامش، خوشي، لذت و حيات مي دهد و مي داند هر زمان كه به او نياز پيدا كند، او وجود خواهد داشت. به چنين رابطه عاطفي بين كودك و مادر ( يا مراقبت اصلي ) پيوند يا همبستگي يا دلبستگي امن ( secure attachment ) گفته مي شود و در 7 تا 9 ماه اول تولد شكل مي گيرد. اين پيوند نه تنها با فرد بلكه تا حدي با برخي ازمتعلقات كودك و خصوصاً خانه نيز شكل مي گيرد و كودك با چنين فرد، وسيع و فضايي بيشترين احساس آرامش را خواهد داشت و جدا شدن ازآنها مي تواند موجب اضطراب و ناراحتي كودك شود.
در حوالي 6 تا 8 ماهگي در ذهن كودك افراد آشنا از ناآشنا و غريبه قابل تفكيك است و در اين زمان است كه اضطراب و ترس از افراد غريبه ( stranger anxiety ) ظاهر مي شود. با رشد و تكامل فيزيكي و ادراكي كودك در حو الي 18 تا 20 ماهگي مفهوم و ماهيت « من »به عنوان فردي مستقل و متفاوت ازديگران ( وازجمله والدين ) درذهن كودك شكل مي گيرد و در اين زمان است كه اضطراب جدايي خود را بوضوح نشان مي دهد. زيرا كودك مي ترسد كه با جدا شدن از فرد دلبند ( يا خانه ) او را براي هميشه از دست بدهد و يا به او صدمه برسد و چون تقريباً تماماً وابسته به فرد دلبند است، خود را درمانده و بدبخت خواهد يافت و در نتيجه دچاراضطراب جدايي مي شود. اضطراب و جدايي معمولاً تا 2 الي 3 سالگي برطرف مي شود و مجدداً در شرايط سني و موقعيتي خاص ( 6 تا 7 سالگي، تغيير مدرسه، ورود به مقاطع تحصيلي جديد نظير كودكستان، راهنمايي و دبيرستان، جابجايي محل زندگي و... ) خود را نشان مي دهد.
نكته:
عوامل ارثي ( خلق و خو و استعداد به اضطراب )، پيوند عاطفي ناامن، والدين كنترلي و مضطرب و تجربيات منفي از عوامل اصلي بوجود آورنده اختلال اضطراب جدايي هستند.علائم و نشانه هاي اضطراب جدايي
درسنين پايين ( نوباوگي ) معمولاً كودك گريه و زاري كرده و به معني واقعي به مادر ( يا به فرد و يا افراد دلبند ) چسبيده و آويزان مي شود. به طوريكه حتي در منزل با رفتن مادر از يك اطاقي ديگر كودك دچار اضطراب و ترس شده و بدنبال مادر مي گردد ( حتي در موارد شديد ممكن است در رفتن مادر به دستشويي بخواهد بااو باشد ). در بيرون، چنين كودكي دست مادر را رها نخواهد كرد و در زمين بازي وحضور ساير كودكان با وجود تمايل به بازي با آنها مادر را رها نخواهد كرد. براي خواب ممكن است بخواهد به والدين خود ملحق شود و يا يكي از آنها با او بخوابد. در سنين بالاتر معمولاً مجموعه اي از علايم زيرديده خواهد شد:ـ بيقراري، يا گريه زاري شديد و يا كج خلقي در زمان جدا شدن ( معمولاً بيش از 5 دقيقه ) و يادر زمان بازگشت و ديدار مجدد همديگر
ـ عدم تمايل براي رفتن به كودكستان يا مدرسه و بهانه آوردن براي آن
ـ اشكال دربه خواب رفتن به تنهايي
ـ ديدن كابوس هاي شبانه متعدد و مكرر
ـ بروز مشكلات و اختلالات روان تني ( سردرد، دل درد و... )
ـ وجود اضطراب دائمي در طول مدت جدايي ( از جمله كاهش تمركز، گوشه گيري و يا كج خلقي در مدرسه )
ـ عدم تمايل به شركت در برنامه هاي فوق درسي و بازي با كودكان
چند نكته:
* حداقل در جلسات اول جدايي، عدم وجود اضطراب و نگراني در كودك مي تواند مطرح كننده پيوند عاطفي ناامن باشد.* پيوندعاطفي يا دلبستگي معمولاً با يك نفر شكل مي گيرد و اضطراب جدايي نيز در اكثر موارد در رابطه با آن شخص رخ مي دهد ولي اين بدين معني نيست كه كودك يكي از والدين را بيشتر دوست دارد بلكه يك پديده طبيعي رواني است. به همين دليل كودكي كه اضطراب جدايي از مادر ( يا پدر ) در زمان رفتن به مدرسه دارد اگر توسط والد ديگر برده
شود معمولاً چندان دچار اضطراب جدايي نخواهد شد و يا خفيف تر خواهد بود.
* شدت اضطراب جدايي از زماني به زماني ديگر و در موقعيت هاي مختلف متفاوت است.
* در كودكان با پيوند عاطفي ناامن ( چه بدليل رفتار نادرست و الدين و يا بدلايلي نظير بستري شدن كودك در سال او تولد براي چند روز و... )
يا سابقه ترك ناگهاني و بي خبر كودك، اضطراب جدايي مي تواند از همان سال اول تولد ظاهر شود و يا اصلاً اضطراب جدايي بروز نكند.
عوامل زير در بروز و يا تشديد اضطراب جدايي مي توانند نقش ايفاء كنند:
ـ بيماري بارز يا سر و صدا دارد كودك يا والدين
ـ تغييرات بارز در برنامه يا موقعيت معمول و رايج خانواده ( از جمله مسافرت، تولد فرزند ديگر، طلاق، مرگ بستگان نزديك يا حيوان خانگي و... )
ـ تغيير در برنامه هاي معمول و رايج مدرسه يا مراقب كودك
نكته:
در حدود 80 درصد كودكان با اختلال اضطراب جدايي داراي حداقل يك اختلال رواني ديگر ( نظير اضطراب عمومي، برخي از انواع هراس، كمبود توجه و تمركز، وسواس، افسردگي، شب ادراري و... ) نيز هستند.عواقب اضطراب جدايي
درصورت عدم برخورد صحيح و درمان صحيح، اضطراب جدايي مي تواند با عواقب زير همراه باشد:ـ احتمال بروز اختلال اضطراب عمومي، انواعي از هراس و يا افسردگي در آينده
ـ كاهش توانمندي در برقراري روابط اجتماعي و بين فردي ( از جمله اشكال در برقراري روابط احساسي عاطفي )
ـ افت تحصيلي و يا حتي ترك تحصيل در آينده
برخورد صحيح با اضطراب جدايي
مهمترين مسئله در رابطه با اضطراب جدايي پيشگيري از تشديد آن است و درصورت تبديل آن به اختلال اضطراب جدايي كمك يك متخصص را ايجاب خواهدكرد. اين حالت بر حسب سن كودك معمولاً با مجموعه اي از روشهاي شناخت رفتار درماني ( خصوصاً خانوادگي )، مناظره رفتار درماني ( dialectical behavioral therapy )، حساسيت زدايي سيستمتيك ( systematic desentization )، پذيرش و تعهد درماني ( acceptance & commitment therapy )، باختصار ( AcT )، بازي درماني و گاهي درمان دارويي بهبود و اصلاح مي يابد. مهمترين وظيفه والدين دادن عشق ومحبت بي قيد و شرط و تقويت احساس كفايت و توانمندي در كودك است كه با رعايت و توجه به نكات زير دست يافتني خواهد بود:
* درمان اضطراب جدايي زمان بر است ( چند ماه تا گاهي چند سال بر حسب علت و سن كودك )
* هرگز كودك را تحقير، توبيخ و سرزنش نكنيد ( ا زجمله عدم به كارگيري جملاتي همچون تو ديگه بزرگ شدي، يا مثل بچه ها رفتار نكن و... ) و در مقابل، هر نوع رفتار درست و مناسب كودك را تأييد و تحسين كنيد.
* احساس او را درك و تأييد كنيد و به او اطمينان خاطردهيد ( مي دونم از اينكه مدتي ازمامان و بابا دور باشي ناراحتي ولي مثل هميشه بازم بعد از... مدتي باهم خواهيم بود ).
* هيچگاه بي خبر او را ترك نكنيد ( حتي در منزل. مثلاً اگر مي خواهيد به آشپزخانه برويد، بگوييد: دارم ميرم آشپزخونه اگه كاري داشتي من اونجام و... ).
* آرامش خود را كاملاً حفظ كنيد ( الگوي خوبي براي او در مواقع اضطراب باشيد )
* هر روز بازيهايي راه بياندازيد كه مجبور به جدا شدن از هم براي مدت كوتاهي باشيد ( غايم موشك بازي و... )
* داستانهايي با مفهوم خروج پدر ومادر از خانه ( براي انجام كار ) و بازگشت مجدد آنها و رفتن به مدرسه و اوقات خوبي كه كودكان در مدرسه باهم دارند و امثال آن براي او بخوانيد.
* هفته اي يك تا چند بار همسرتان كودك را براي مدت كوتاهي براي بازي يا خريد بيرون ببرد و در زمان برگشت آنها، شما حتماً در منزل حضور داشته باشيد ( و يا اينكه مدتي بعد به آنها ملحق شويد ).
* بر اساس سن كودك به او اجازه دهيد تمام كارهاي شخصي خود را انجام دهد ( حتي اگر ناقص باشد )، اگر تا كنون بيشتر كارهاي شخصي او را شما برايش انجام
داده ايد ( پوشيدن لباس، جمع اطاق و... ) به مرور زمان به جايي برسيد كه در هيچ كار شخصي او دخالت نكنيد ( حتي اگر اطاقش به آشغال داني تبديل شده باشد شما حق نداريد اطاق او را جمع و مرتب كنيد و يادر مرود پيدا كردن وسايل شخصي اش همين طور ).
* اجازه دهيد در مورد موضوعات مربوط به خودش، او خود تصميم بگيرد و اگر مردد و دودل بود به او حق انتخاب بدهيد تا خود انتخاب كند ( مثلاً امروز دوست داري پيراهن آبي رو بپوشي يا سبزه رو؟ يا غذا ماكاروني دوست داري يا چلو مرغ و... ).
* اگر كودك در به خواب رفتن به تنهايي دچار مشكل جدي است و شديداً دچار اضطراب و ترس است، مي توانيد تا به خواب رفتن او در اطاقش حضور داشته باشيد و يا حتي در موارد شديد براي مدتي ( چند روز تا چند هفته ) تختخواب خود را به اطاق او انتقال دهيد ولي هرگز بااو در يك رختخواب نخوابيد. به كودك يادآور شويد كه همچون گذشته صبح همگي دور هم خواهيم بود و صبحانه خواهيم خورد.
* تكنيك آرام سازي ( تنفس عميق شكمي، شمردن از 1 تا 10 يا بالعكس، شل كردن عضلات، تجسم سازي يك چيز يا موقعيت خوب در ذهن و... ) را به كودك آموزش دهيد تا در مواقع اضطراب و نگراني به كار ببندد ( به مطالب بعدي مراجعه كنيد ).
اضطراب جدايي در رفتن به مدرسه
اگر اضطراب جدايي فقط يا عمدتاً در زمان رفتن به مدرسه باشد، علاوه برنكات فوق الذكر رعايت موارد زير نيز كمك كننده خواهد بود:الف) والدين:
شما بايستي هماهنگ با مربي يا مشاوره تربيتي مدرسه موارد زير را بكار ببنديد.ـ مدرسه رفتن و تحصيل را به عنوان وظيفه و مسئوليت كودك در نظر بگيريد و هيچگاه دوست نداشتن را به عنوان عذر و بهانه نرفتن به مدرسه نپذيريد ( مامان يا بابايي هم بعضي موقع ها دوست نداره بره سر كار يا غذا درست كنه ولي بايستي انجام بشه و... )
ـ براي رفتن به مدرسه كودك را از قبل آماده كنيد.
ـ روز خريد لوازم مدرسه را به يك روز خاص براي او تبديل كنيد ( همچون خريد حلقه عروسي )
ـ در صورت خواست يا تمايل كودك، اجازه دهيد يك وسيله يا اسباب بازي مورد علاقه اش را با خود به مدرسه ببرد تا در مواقع اضطراب و ناراحتي از آن استفاده كند.
ـ زمان خداحافظي را به يك صحنه دراماتيك وغم انگيز تبديل نكنيد. كودك را در آغوش گرفته و بوسيده و با ذكر داشتن اوقات خوب و خوشي درمدرسه خداحافظي كنيد و بيش از يكي دو بار براي خداحافظي رو برنگردانيد و محل را ترك كنيد.
ـ اگر اضطراب جدايي با يكي ازوالدين شديدتر باشد ( كه معمولاً اين چنين است )، ديگري كودك را به مدرسه ببرد.
ـ هر رفتار درست و مناسب كودك را تحسين و تشويق كنيد و به ازاي هر روز كه مدرسه را بخوبي پشت بگذراند، پاداشي در نظر بگيريد ( نظير تماشاي تلويزيون 10 دقيقه بيشتر، يا رفتن بجايي كه كودك دوست دارد، يادرست كردن غذاي مورد علاقه كودك و... ).
ـ اگر به هر دليلي كودك يك يا چند زنگ مدرسه رااز دست داد ( مثلاً تاخير در آماده شدن، يا جهت ويزيت پزشك و... ) در صورت عدم وجود منبع خاصي حتماً كودك را براي بقيه مدت باقي مانده به مدرسه ببرد.
ـ در اكثر موارد و در تمامي سنين ( بعد از 7 تا 9 سالگي ) صرف دانستن و آگاهي از علت و چرايي احساسات خود، براي تخفيف و يا حتي برطرف شدن احساسات منفي مان كافي است و بايستي بر حسب سن كودك توضيحي ساده و قابل فهم در مورد هر يك از احساسات اصلي داده شود و اضطراب از مهمترين آنها و اضطراب جدايي يكي از اشكال و انواع اضطراب است. مفاهيم اصلي زيررا مي توان به كودك انتقال داد:
ـ دريك فرصت و موقعيت مناسب كه امكان يك گفتگوي 10 تا 20 دقيقه اي وجود داشته باشد، با توجه به جديدترين اتفاق مرتبط با ترس و نگراني، موضوع اضطراب را به پيش بكشيد ( مثلاً، فكر نمي كني بابا زيادي دير كرده بياد خونه، بهتر نيست يك زنگ بزنيم بهش؟ و... )
براي كودك معنا و مفهوم اضطراب و ترس را و تفاوتهاي آنها را با هم شرح دهيد. ترس موقعي است كه ما با يك خطر واقعي روبرو مي شويم. مثلاً وقتي با يك سگي كه قيافه عصباني گرفته و هاف هاف مي كنه يا يه مار رو مي بينيم مي ترسيم چون ممكنه به ما حمله كنه. در اين حالت قلبمون تند تند مي زنه ( تاپ تاپ ميكنه )، رنگمون مي پره، عرق ميكنيم و نفسامون تند تند ميشه و اينا باعث مي شن تا بدن ما آماده فرار بشه يا اينكه بجنگيم. اما اضطراب موقع يا زماني است كه ما با يك تهديدي روبرو هستيم ( و نه يك خطر واقعي ) و تصور مي كنيم كه يك اتفاق بدي ممكن است رخ دهد. مثلاً، وقتي به جاي تاريك ميريم يه كم دچار اضطراب و نگراني مي شيم چون ممكنه پامون يا سرمون به چيزي بخوره و به همين دليل مواظب راه ميريم و ضربان قلبمون كمي تند ميشه و حتي ممكنه نفس نفس بزنيم و يه احساس بدي تودلمون بكنيم و يا حتي بعدش سرمون درد بگيره و... »
با توضيح فوق، حال متذكر شويد كه تقريباً همه كودكان وقتي از مادر يا پدر خود جدا و دور مي شوند بطور طبيعي نگران ومضطرب مي شوند كه در بعضي ها خيلي شديد و در بعضي ها كمتر است. علت اضطراب وجود افكار منفي در ذهن كودك است ( نظير« نكته اتفاقي براي پدر يا مادر و يا خودم بيفته »نكنه مادرم يا پدرم يادشون بره بيان؟ اگه اتفاق بدي برام افتاد، مثلاً دل درد گرفتن يا استفراغ كردم چيكار كنم؟ »و... ). همانند ديگر موارد اضطراب و ترس، كودك نيز ممكن است دچار احساس تهوع، دل درد، دل شوره، نفس نفس زدن و تپش قلب شود. واكنش كودك براي مقابله با چنين حس آزار دهنده اي عدم تمايل به جدا شدن از مادر ( ياپدر ) و درنتيجه خودداري از رفتن به مدرسه است.
در اين زمان به كودك بياموزيد وقتي دچار اضطراب مي شود چگونه از طريق تنفس هاي عميق و آهسته و شل كردن عضلات مي تواند آن حس بسيار بد و ناراحت كننده را كاهش دهد ( به مطالب بعدي مراجعه كنيد ).
به كودك نحوه مقابله با افكار منفي را آموزش دهيد ( تا حالا نشده كه مامان يا بابا دير كنه يا نيايد دنبالم، ياحتي اگر اتفاق بدي برام بيفته خانم معلم يا مربي مدرسه هستن و مي تونم به اونا بگم يا اگه حالم بهم خورد خوب مي تونم برم دستشويي و دست و صورتم رو بشورم وبعدش هم به مامان يا بابا زنگ بزنم يا اون
دفعه هم كه سرم درد كرد رفتم پيش مربي بهداشت مدرسه و و بعد كه يك ليوان آب قند به من داد، خوب شدم. و ديگر افكار منفي ).
نكته:
در مواردي كه كودك در رفتن به مدرسه به هر دليلي غيبت مي كند نبايستي نوعي برخورد شود كه كودك آن را زمان خوشگذراني وخوب دريابد.ب) اوليا و مدرسه:
نقش اولياء و مربيان مدرسه در اصلاح اضطراب جدايي دست كمي از نقش والدين ندارد.ـ از نظر سيستم آموزشي، دوران ابتدايي را بايستي دوران آموزش اجتماعي شدن و هدفمند شدن در زندگي ناميد و با يك امكانات حداقلي ولي با برنامه درست و صحيح مي توان با فراهم آوردن جوي دوستانه، شادي بخش و كم تنش به اين اهداف دست يافت. در چنين مدرسه اي، سيستم نمره گذاري رايج جايگاه و ارزش چنداني نداشته، برنامه هاي فوق درسي متعدد ومتنوعي وجود دارد، جايي براي مشق و تمرين درمنزل وجود ندارد ( و يا در حد يك ساعت در روز ) و از همه مهمتر اينكه دانش آموز ازاينكه يك يا دو روز در هفته به مدرسه نمي رود خشنود و خرسند نيست. در غير اينصورت بايستي در سيستم آموزشي تجديد نظر نمود.
ـ يك تا دو هفته قبل از شروع سال تحصيلي امكان آشنايي دانش آموزان با فضا و قسمتهاي مختلف مدرسه فراهم شود.
ـ بايستي از سخت گيريهاي بي مورد خودداري نمود.
ـ در صورت بيقراري و ناراحتي شديد دانش آموز بهتر است اين امكان را براي كودك فراهم نمود تا در زمان مشخصي ( مثلاً وقت ناهار بتواند براي مدت كوتاهي ( چند ثانيه تا يك دقيقه ) با والدين خود تماس بگيرد.
ـ برحسب توان كودك، به او نقش يا مسئوليتي در مدرسه داده شود تا احساس ارزشمندي، كفايت و خشنودي كند. چنين مسئوليتهايي را مي توان به عنوان پاداش و تشويق درنظر گرفت و به طور زمانبندي شده به افراد مختلف و واجد شرايط واگذار كرد. ( مثلاً به صدا در آوردن زنگ مدرسه براي يك هفته و... ).
ـ در صورت در دسترس نبودن والدين به ترتيب با چه كساني مي توان در تماس بود ( حداقل دو نفر جايگزين ).
ـ فراهم و مشخص نمودن محلي امن براي كودكاني كه دچار اضطراب و ناراحتي مي شوند تا كودك بتواند مدتي را در آنجا بماند تا آرامش خود را بدست آورد.
ـ ترتيبي اتخاذ شود كه كودك درگير كار گروهي مهييج، مفرح وموفقيت آميز شود.
ـ از يك مشاوره تربيتي آگاه ومطلع كمك گرفته شود.
ـ تنها راه اثر گذار وماندگار تعليم و آموزش رفتار درست وخوب، استفاده از سيستم تشويق و پاداش است.
تكنيك تنفس عميق و آرامبخش
در مواقع استرس، اضطراب، نگراني و هيجانهاي شديد به طور خودكار تنفس تند تند و سطحي مي شود و اين مسئله خود مسئول قسمتي از تغييرات جسمي ( ازجمله افزايش ضربان قلب، لرزش اندام، احساس ناخوشايند ) در زمان اضطراب است و حتي در مواردي تنفس هاي بسيار سريع مي تواند منجر به احساس سبكي، سر گيجه و غش شود.تكنيك تنفس عميق و آرام كننده از طريق مكانيستم عصبي ( اعصاب دخيل در ديافراگم ) و تغييرات بيوشيميايي خون ( از جمله PH خون ) باعث مي شود تا از شدت اضطراب به ميزان زيادي كاسته شود اساس چنين تكنيكي استفاده از عضلات ديافراگم ( به جاي عضلات قفسه سينه ) براي تنفس عميق و آهسته است و چون در چنين تنفسي شكم برآمده و داخل مي رود به آن تنفس شكمي يا تنفس ديافراگمي نيز گفته مي شود. تكنيك آموزش آن بر حسب سن كودك متفاوت و به قرار زير مي باشد:
* كودكان بزرگسال و نوجوانان:
كودك دهان خود را تقريباً بسته و از دماغ يك نفس عميق و آرام بكشد ( حدود 4 ثانيه طول بكشد ). در اين دم بايستي به كودك گفت كه شانه ها و قفسه سينه اش نبايستي چندان حركت كنند و در پي دم، شكم به جلو بر آمده شود. كودك بايستي در پايان دم 2 ثانيه نفس خود را نگه دارد و آنگاه با غنچه كردن دهان آرام نفس خود را از دهان بيرون بدهد ( حدود 4 ثانيه طول بكشد ) و شكمش مجدد صاف شود. پس از 2 تا 4 ثانيه مجدداً اين نوع نفس كشيدن تكرار شده و بعد ازآن بين هر تنفس چند ثانيه اي صبر كرده ( 5 تا 10 ثانيه ) و تا 10 بار تكرار شود.
* كودكان دبستاني و كوچكتر:
بهترين روش آموزش تنفس شكمي در كودكان كم و سن و سال استفاده از بازي حباب سازي است كه درتمامي اسباب بازي فروشي ها در دسترس است ( و اگر هم نبود مي توان از محلول آب و صابون يا مايع ظرفشويي و يك حلقه پلاستيكي استفاده كرد ). نكته مهم ادر اين رابطه اين است كه به كودك توضيح داده شود هدف ازاين بازي ( علاوه بر سرگرمي و تفريح ) ياد گرفتن اين نوع نفس كشيدن واستفاده از آن در مواقع نگراني، ناراحتي و حتي عصبانيت است. براي تمرين بايستي به كودك گفت كه دهان خود را ببندد و يك نفس عميق از دماغ بكشد و آنگاه با اندكي مكث ( 1 يا 2 ثانيه ) به نحوي فوت كند كه بزرگترين حباب را بسازد ( براي ساختن حباب بزرگ بايستي آرام و طولاني مدت فوت كرد ). پس از اينكه كودك توانست حباب هاي بزرگ بسازد و با چنين روشي آشنا شد آنگاه بايستي از او خواست تا اين نوع نفس كشيدن را بدون وسيله حباب سازي تمرين كندو به او نشان داد كه چگونه شكم بزرگ و كوچك مي شود.
نكته:
اين تمرينات بايستي در زمان آرامش اجرا شوند و پس از يادگيري كامل در مواقع لزوم بكار برده شوند.اضطراب و هراس از مدرسه
از نظر تعريف به ترس نامعقول و شديد نسبت به چيزي يا موقعيتي يا مكاني هراس ( phobia ) گفته مي شود ( نظير ترس از سوسك، گربه، ارتفاع، سخنراني و... ). از آنجائيكه به يك مفهوم ( از نظر ماهيت )، هراس و اضطراب بسيار به هم نزديك هستند لذا به هراس ( يا زبان عاميانه، ترس ) از مدرسه ( school phobia )، اختلال اضطراب مدرسه ( school anxiety disorder ) نيز گفته مي شود. شدت اضطراب و ترس در هراس به حدي است كه موجب اختلال فعاليت و زندگي فرد در آن زمينه خاص مي شود و در هراس از مدرسه كودك از رفتن به مدرسه اجتناب مي كند ( و يا در صورت اصرار در رفتن به مدرسه با اختلالات رواني و رفتاري و يا جسمي همراه خواهد بود ).اضطراب يا هراس از مدرسه رادر واقع بايستي شكل شديدتر خجالت ( Shyness ) دانست كه در آن كودك شديداً از تعامل و مواجهه و مورد توجه و ارزيابي قرار گرفتن توسط همكلاسي ها ومعلمين مضطرب و نگران است و مي ترسد كه كاري خجالت آور از او سر بزند و يا مورد تحقير و سرزنش ديگران قرار گيرد. ترس از مدرسه را مي توان پيش درآمد اضطراب اجتماعي دانست ( در واقع در صورت عدم اصلاح آن به اضطراب اجتماعي تبديل خواهد شد. )
نكته:
بايستي توجه داشت كه مدرسه گريزي ( SCHOOL TRUNCY ) با امتناع و اجتناب از مدرسه رفتن متفاوت است. زيرا در اولي كودك احساس چنداني در رفتن و نرفتن به مدرسه ندارد و كودك از مدرسه فرار مي كند ومعمولاً از والدين خود نيز مخفي نگه مي دارد ( قسمتي يا تمامي ساعات مدرسه را در خارج مي گذراند ) ومعمولاً درگير كارهاي خلاف و ضد اجتماعي نيز مي شود.مدرسه گريزي ( SCOOLTRUANCY ):
نوعي اختلال رفتاري بوده و معمولاً در زمينه اختلافات و مشكلات جدي خانوادگي ( خشونت، طلاق، والدين، بي تفاوت، فقر و... )، تجربيات بسيار بد و شديد ( از جمله كودك آزاري ) و استعداد ژنتيكي بروزمي كند و ازطريق مجموع اصلاح عوامل زمينه اي خانوادگي، رفتار درماني وخانواده درماني مورد اصلاح مي گيرد.
* مورد:
مايك كه در حال حاضر 19ساله است. داستان اضطراب اجتماعي خود را اين چنين تعريف مي كند. من يك زندگي نسبتاً طبيعي با پدري ومادري مهربان داشتم، در تيم بسكتبال محل شركت مي كردم، يكشنبه ها به كليسا مي رفتم و در كل يك محصل خوبي بودم. اما از كلاس اول راهنمايي كم كم شروع به احساس متفاوت بودن كردم و به اين باور رسيدم كه ديگران من را دوست ندارند و به همين دليل در كنار ديگران مضطرب و عصبي بودم. چنين حسي بتدريج تشديد يافت و تمام زندگي ام را تحت شعاع خود قرار داد، بطوريكه دائم مي ترسيدم مبادا چيز غلطي بگويم يا رفتار نامناسبي از من سر بزند كه موجب خجالت، تحقير و شرمساري ام شود.
اين ترس و اضطراب هرسال شديدتر و وسيع تر مي شد و در اوايل دبيرستان به حدي بود كه مشغله اصلي ذهني ام نوع و طرزلباس پوشيدن، طرز راه رفتن، نگاه به ديگران، حرف زدن، نشستن و اجتناب و دوري از جمع و افراد بود. من بندرت در ميهماني هاي همكلاسي و دوستان و گرد همايي هاي غير اجباري شركت مي كردم و اگر با كسي تلفني تماس داشتم فقط براي درس و مشق بود و نه چيز ديگر.
براي درك بهتر موضوع اضطراب يا ترس مي توان آن را دقيقاً همان هراس از سوسك، موش و يا سگ دانست بااين تفاوت كه جاي سوسك يا سگ با مدرسه تعويض شده است. براي فرديكه از سوسك مي ترسد هيچ توضيح و استنباطي باعث رفع ترس او نمي شود و حتي در موارد شديد آن ممكن است سوسك پلاستيكي و يا حتي فكر به سوسك موجب ترس شديد شود. يا در مورد فردي كه از سگ مي ترسد براي او فرقي نمي كند كه سگ خانگي و دست آموز باشد يا ولگرد توله سگ باشد يا بزرگ، حتي در موارد شديد، صدا و تصوير سگ نيز مي تواند دراو همان حس ترس و وحشت مواجهه با سگ واقعي راايجاد كند. اين مسئله دقيقاً در مورد اضطراب ياهراس از مدرسه نيز صادق است.
فرد با ترس ازسگ هربار كه با سگ روبرو مي شود گاهي ترس تا سر حد مرگ را تجربه مي كند و كودك با هراس از مدرسه نيز هر روز كه به مدرسه مي رود انگار هر روز با سگ مواجه مي شود. با ترس از حيوانات مي توان تقريباً زندگي طبيعي داشت ( از آنها دوري كرد ) ولي ترس از مدرسه با عواقب بسيار جدي ( اختلال در تكامل احساسي عاطفي، حرمت نفس و روابط بين فردي و اجتماعي ) همراه خواهد بود. در هراس از حيوانات ترس از صدمه رسيدن فيزيكي وجود دارد ( در مورد حيوانات كوچك و غير خطرناك ترس از ورود آنها به فضاهاي داخلي بدن ). اما در هراس از مدرسه ترس از شكست، تحقي، توهين و شرمساري توسط همسالان و معلمين وجود دارد ( تخريب جدي و حرمت و اعتماد به نفس ).
در اضطراب يا هراس از مدرسه بدليل پس زمينه اي رواني كودك، مدرسه جاي شكست و عدم موفقيت و محل پيدا كردن احساس بد نسبت به خود است. هر درسي يا فعاليت گروهي فرصتي براي نشان دادن بي لياقتي و كودني آنها تصور مي شود. هر سوال و جوابي، آزمون و امتحاني زماني براي تحقير او به حساب مي آيد و هر چه مي گذرد دامنه اين تهديدات بيشتر مي شود.
براي اينكه بتوانيد حس چنين كودكي را درك كنيد كافي است تجسم نماييد كه شما هر روز مجبور شويد جلوي تعدادي ازافراد مهم خود را خيس كنيد، آب دماغ تان آويزان شود، لخت و عريان شويد و بادي نيز از شما در برود!حالا تصور كنيد اگر معلم ناخودآگاه و سيستم آموزشي غلط حاكم بر مدرسه نيز بخواهند چنين موقعيتهايي را تشديد كنندف چه بلايي سركودك خواهد آمد؟
كودكان براي مقابله با اضطراب ياهراس از مدرسه معمولاً بطور ناخودآگاه دست به مكانيستم فرار يا انكار مي زنند كه بر حسب شدت هراس و وسعت آن و شرايط ديگر، جزئيات و روش آنها متفاوت خواهد بود. برخي ممكن است فقط در مورد آن درس خاص غيبت كنند و يا اصلاً از رفتن به مدرسه اجتناب كنند و يا اينكه دچار اختلالات روان تني ( سردرد، دل درد، اختلال خواب و... ) شوند. برخي ممكن است از طريق به هم ريختن جو كلاس با قضيه مقابله كنند. تعدادي ممكن است ذهن خود را متوجه چيزهاي ديگري كنند و يا حتي دچار افكار وسواسي يا رفتارهاي اجباري شوند ( ناخن جويدن، شمردن تعداد پايه هاي صندلي هاي كلاس، غرق در
رويا شدن و... ) و يا حتي دست به رفتارهاي ضد اجتماعي ( قلدري و... ) غير قانوني ( مواد مخدر و روان گردان و... ) بزنند.
متاسفانه هيچ يك از مكانيسم هاي دفاعي باعث برطرف شدن اضطراب و ترس كودك نمي شود واگر چه معلمين در تخفيف چنين ترسي مي توانند بسيار كمك كننده باشند ولي تلاش آنها به تنهايي كافي نبوده و بايستي به طريق درست با بكارگيري سيستم درماني چند جانبه اصلاح شود ( مجموعه اي از اقدامات و روشهاي بكارگيري شده در خجالت واضطراب جدايي همراه با اصلاح مناسب ساختار خانواده و سيستم آموزشي تحت نظارت و هدايت يك متخصص با تجربه و آگاه ).
نكته:
به عنوان يك قاعده كلي، در سيستم هاي آموزشي تربيتي در مدارس ( خصوصاً ابتدايي و راهنمايي ) بايستي ترتيبي اتخاد شود تا حد ممكن هيچ دانش آموزي زير نور افكن تفتيش و سرزنش ديگران ( همكلاسي ها ومعلمين ) قرار نگيرد. لذا نمرات و تذكرات بايستي به طور خصوصي به دانش آموزان انتقال داده شوند و از هر اقدامي كه موجب ايجاد احساس خجالت، ناتواني و يا زير سوال رفتن شخصيت كودك شود، جداً خودداري شود. هر نوع تنبيه فيزيكي و يا بي احترامي و حتك حرمت جنايتي است كه در حق كودك و جامعه مي شود و معلمين به عنوان پيامبران جامعه بايستي جز اولين افرادي باشند كه با آنها مقابله مي كنند.منبع مقاله :
سادتيان، سيد اصغر؛ (1389)، کمرويي، خجالت، ترسويي، اضطراب، و ترس از مدرسه، جسارت، ابراز وجود، ترس از سخنراني، اضطراب اجتماعي، مهارتهاي اجتماعي در کودکان نوجوانان و بالغين، نشر انتشارات ما و شما، چاپ دوم